درنگى در روايات قتلهاى آغازين دولت مهدی عليه السلام

نجم الدين طبسى

- ۳ -


اهل عراق (اهل السواد)

حديث 1-...عن رَفيدِ بنِ أبى هُبَيْرَةَ، قالَ: قُلْتُ لِأَبى عَبدِاللَّه (عليه السّلام): (جعلت فداکَ يابنَ رسولِ اللَّهِ! يسير القائمُ بسيرَةِ عَليِّ ابنِ أبى طالِبٍ فى أهلِ السَّوادِ). فَقالَ: لا؛ يا رَفيدُ! إنَّ عَليَّ ابْنَ أبى طالِبٍ سارَ فى أهلِ السَّوادِ بِما فِى الجَفْرِ الأَبيَضِ، وَإنَّ القائم يَسيرُ فى العَرَبِ بما فى الجَفْرِ الأحمَرِ.). قال: قُلتُ لَهُ: (جُعِلتُ فِداکَ! وَمَا الجَفْرُ الْأَحْمَرُ؟). قال: (فَأمَرَّ إصبَعَهُ إلى حَلْقِهِ، فقالَ: (هکَذا يعنى الذِّبْحَ. ثُمَّ قال: (يا رَفيدُ! إنَّ لِکُلِّ أهلِ بَيتٍ نجيباً شاهِداً عَلَيْهِمْ شافِعاً لِأمثالِهِم).(1)

رفيد، غلام ابن هبيره گويد: به امام صادق (عليه السّلام)، عرض کردم: (يابن رسول الله! فدايت بشوم! آيا قائم (عجل الله فرجه) در ميان اهل سواد (اهل عراق) به سيرت وطريقه ى على بن ابى طالب (عليه السّلام)، رفتار مى کند؟). فرمود: (نه، يا رفيد! همانا، على بن ابى طالب، (عليه السّلام) در ميان اهل عراق، به طريقى رفتار کرد که در جفرا بيض است؛ يعنى، به طريق ملايمت با ايشان رفتار کرد، ولى قائم (عليه السّلام) به روشى با عرب رفتار مى کند که در جفراحمر است.). عرض کردم: (فدى تو بشوم! جفراحمر چيست؟). آن حضرت، انگشت خود را به حلق اش کشيد وفرمود:)اين گونه رفتار مى کند.)؛ يعنى سرهى دشمنان را مى برد.

بعد از آن فرمود: (يا رفيد! البته، با هر اهل بيتى نجيب وجواب دهنده ى است که به کرده هى اهل خود شاهد است. وبه امثال آنان شفاعت کننده است.).

در مورد (رفيد)، مرحوم خوئى، ساکت است، ولى مامقانى گويد، از اين روايت، حسن عقيده ى او ظاهر است.(2)

در اين روايت نيز حدود محورها، کاملاً، مشخص شده است وآن، اين که تمامى عراق وتمى عرب مورد نظر نيست. خود حضرت على با تمامى عراق وعرب، سر جنگ نداشت، اينکه خصوص ناکثين وعهد شکنان بودند. امام عصر(ع) نيز با خصوص ناکثين ومخالفان مقابله مى کند.

حديث 2-... عن عبد الرحمان بنِ الحجاج، عنِ الصّادق (عليه السّلام) قالَ: (إذا قام القائم وأتى رَحبةَ الکوفةِ)، فقالَ برِجلِهِ هکذا أوْ أوْمأَ بيدهِ الى موضعٍ ثمَّ قالَ: (احفِروُا ها هنا.). فَيَحفِروُنَ، فَيَستخرجون اثنَيْ عَشَرَ ألف دِرْعٍ (وَاِثْنَيْ عَشَرَ دِرْعٍ) وَاثْنَيْ عَشَرَ ألف سَيفٍ، وَاثْنَى عَشَرَ ألف بَيضَةٍ لِکُلِّ بَيْضَةٍ وَجْهانِ، ثُمَّ يَدْعوُ اثنَى عَشَرَ ألف رَجُلٍ مِن المَوالِى من العَرَب والعَجَمِ فَيُلْبِسُهُم ذالک، ثُمَّ يَقولُ: (مَنْ لَمْ يَکُنْ عَلَيهِ مِثْلُ ما عَلَيْکُمْ فَاقْتُلُوهُ.)(3)

از عبدالرحمان بن حجّاج نقل شده که امام صادق (عليه السّلام) فرمود: (چون قائم (عليه السّلام) قيام، کند، در رحبه ى کوفه (محله يا ميدانى در کوفه است) مى آيد وبه جايى اشاره کند وفرمايد: (اين جا را حفر کنيد). چون حفر کنند، دوازده هزار زره، دوازده هزار شمشير ودوازده هزار کلاه خود، بيرون آرند. سپس دوازده هزار مرد از غلامان عرب وعجم را بخواند که اسلحه بر اندام شان بپوشاند وگويد: (هر که را چنين سلاحى در برندارد، بکشيد.).

اين روايت، از نظر سند، مرفوعه وضعيف است، شايد اين اقدام، در ارتباط با نقطه ى خاصّى از کوفه - رحبه - باشد، نه اين که تمامى افرادى را که اين فرم خاص از لباس را ندارند؛ زيرا، معنى آن، چنين مى شود که تمامى ساکنان کره ى زمينى را بايد نابود کنند!

حديث 3 (قِتال با سفيانى در کوفه) - چون حديث. طولانى است، به ترجمه ى آن اکتفا مى شود.

سيّدعلى بن عبد الحميد، در کتاب الغيبة، حديث مرفوعه ى را از امام صادق (عليه السّلام) نقل مى کند که آن حضرت فرمود: (قائم (عليه السّلام) مى آيد تا اين که به نجف مى رسد. در آن حال، لشکر سفيانى، از کوفه به سوى آن حضرت واصحاب او بيرون مى آيند، در حالى که جمعيّت خلايق با آن حضرت است. اين قضيه، در روز چهارشنبه واقع مى شود. آن حضرت. مردم را دعوت مى کند وبه حق خود سوگند مى دهد وبه ايشان خبر مى دهد که من مظلوم ومقهور شده ام. ومى فرمايد: (هر که در خصوص خدا با من مصاحبه وگفت وگو کند، همانا، من، نزديک ترين مردم به خدا هستم...). در جواب اش گويند: (از هر جا که آمده ى بازگرد به همان جا، ما را به تو نيازى نيست، زيرا، ما، شما را شناخته وامتحان کرده ايم.).

پس بدون جنگ وخون ريزى متفرق مى شوند. چون روز جمعه مى رسد، باز آن حضرت، ايشان را دعوت مى کند واتمام حجت مى کند. در آن حال، تيرى از کمال بيرون مى آيد وبر يکى از مسلمانان اصابت مى کند واو را مى کشد. پس در آن حال گفته مى شود: (فلانى کشته شد.). در اين هنگام، آن حضرت پرچم رسول خدا را مى گشايد. وقتى که آن را گشود، ملائکه ى بدر به خدمت اش فرود مى آيند. پس همين که وقت ظهور مى رسد، نسيم فتح برى آن حضرت مى وزد. آن حضرت، خود واصحاب اش، بر ايشان حمله مى کنند. خدى تعالى. او را بر ايشان غالب مى گرداند. واز پيش اش مى گريزند جمعى را نيز به قتل مى رساند تا اين که به خانه هى کوفه داخل مى شوند. منادى آن حضرت ندا مى کند که آگاه شويد که هيچ کس از شما فراريان را تعقيب نمى کند وزخمى ها را نکشد. با ايشان به طريقه ى رفتار مى کند که على (عليه السّلام) در جنگ جمل با اهل بصره کرد.).(4)

در اين روايت نيز با قطع نظر از صحّت سند، محور خاصّى را مورد تهاجم وقتل قرار داده وآن، لشکريان سفيانى است که اصولاً. خودشان، به عراق وبلاد اسلامى تهاجم وسيعى مى کنند وبه قتل وغارت وتجاوز دست مى زنند پس از شکست دادن آنان وفرار از صحنه وپناه بردن به خانه هى کوفه، حضرت مهدى (عجل الله فرجه) از تعقيب آنان نهى وجلوگيرى مى کند.

اين روايت با آنچه که به حضرت نسبت مى دهند، منافات دارد.

اهل کتاب

ابوبصير مى گويد: به امام صادق (عليه السّلام) عرض کردم: (حضرت قائم (عجل الله فرجه) تا پايان زندگانى، در مسجد سهله (کوفه) خواهد ماند؟). فرمود: (آرى). پرسيدم: (اهل ذمّه در نظرش چه گونه خواهد بود؟) فرمود: (با آنان، از راه مسالمت آميز وارد مى شود، همان طور که پيامبر اکرم (عليه السّلام) رفتار مى کرد. آنان در حال خوارى، جزيه مى پردازند.).(5)

مرحوم مجلسى مى گويد: (شايد اين حکم، مربوط به آغاز قيام باشد؛ زيرا، ظاهر روايات، اين است که از آنان جز ايمان پذيرفته نيست واگر نپذيرند، کشته مى شوند.).(6)

طبق اين روايت وطبق بيان مرحوم مجلسى. نسبت به اهل کتاب (يهود ونصارى نيز سياست نرمش را پيش مى گيرد. واز آنان مطالبه ى جزيه مى کند، نه اين که در همان ابتدا، به جنگ آنان برود وقتل عام کند.

آرى، در مرحله ى بعد، فقط اسلام آورده وپذيرش دين حق را از آنان مى خواهد؟ ودر غير اين صورت محکوم به قتل وغنا هستند. البته، در هر مرحله ى، عدّه ى زياد از آنان به اسلام مى گروند ويا دفع جزيه را، پذيرند، ودر آخر، درصدد کمى خواهد ماند که قطعاً، جزء افراد عنود ولجوج هستند که چاره ى جز ريختن خون آنان، نخواهد بود.

فرقه هاى انحرافي

امام صادق (عليه السّلام) مى فرمايد: (... وَإنَّ القائمَ (عجل الله فرجه) يَخْرُجُونَ عَلَيهِ فَيَتأَوَّلُونَ عَلَيْهِ کتابَ اللَّهِ وَيُقاتِلُونَهُ عَلَيْهِ.)(7)

همانا قائم (عليه السّلام) در شرايطى ظهور خواهد کرد که عليه او کتاب خدارا تأويل وبر مبنى آن با آن حضرت به جنگ بر مى خيزند.

زيديه

در ضمن حديث مفصّلى از امام صادق (عليه السّلام) چنين بيان شده: (سيّد حسن آن جوانمرد خوش روى ديلمي(8) خروج مى کند... ودست بيعت به حضرت مهدى (عجل الله فرجه) مى دهد وخود واصحاب اش با آن حضرت بيعت مى کنند، امّا چهل هزار نفر صاحبان مصاحف که به زيديّه معروف هستند، بيعت نمى کنند ومى گويند: اين کار سحر بزرگى است.).

در ابتدى حديث، آمده که حضرت مهدى. معجزاتى را نشان مى دهد.

با اين کلام، دو لشکر، با هم درگير مى شوند. حضرت مهدى (عجل الله فرجه) به طرف طائفه ى منحرف آمده وآنان را نصيحت وبه پيروى خويش دعوت مى کند، ولى ايشان بر لجاجت وطغيان خود مى افزايند وآن حضرت، فرمان به کشتن آنان مى دهد. پس همه را از بين مى برند....(9)

بترية

تَترية، يک از قرقه هى زيديّه، از پيروان کثير النوى هستند. آنان، عقايد مشابهى با سليمانيّه، يکى ديگر از فرقه هى زيديّه دارند. در اسلام وکفر عثمان توقف وترديد دارند. در مسائل اعتقادى، مشرب اعتزال ودر فروع فقهى، بيش تر پيرو ابوحنيفه هستند. گروهى از آنان نيز پيرو شافعى يا مذهب شيعه هستند. بهجة الامال، ج 1. ص 95، ملل ونحل، ج 1، ص 161.

...عن أبى الجارود، عَن أبى جعفر (عليه السّلام): (... يَسيرُ إلَى الکُوفةِ فَيَخْرُجُ منها ستَّه عَشَر ألفاً مِنَ البَتْرِيَّةِ، شاکّينَ فِى السّلاحِ، قُرَّاء القُرآن، فُقَهاءٌ فِى الدين...).(10)

ابوجارود، نقل مى کند که امام باقر (عليه السّلام) فرمود: (... هنگامى که حضرت قائم قيام کند، به سوى کوفه رهپسار مى شود. در آن جا... شانزده هزار نفر از فرقه ى بتريّه، مسلّح در برابر امام مى ايستند. آنان، قاريان قرآن وفقيهان دينى هستند وپيشانى آنان از عبادت زياد پنيه بسته، چهره هى شان در اثر شب زنده دارى زرد شده است ونفاق سراپى شان را پوشانده است يک صدا فرياد بر مى آورند وبه حضرت مى گويند: (ى پسر فاطمه! از همان جا که آمده ى باز گردد؛ زيرا. به شما نيازى نداريم.). پس آن حضرت، شمشير مى کشد وهمه را از ميان بر مى دارد...

اين روايت نيز با قطع نظر از سند، محور خاصّى را که همان خوارج از طائفه بتريه است، مورد بحث قرار مى دهد، نه اين که جهانيان را به قبل برساند ونفوذ بالله. کشتار راه بيندازد.

خوارج

مروج الذهب. حديث مرسله را از امير المؤمنين (عليه السّلام) نقل مى کند که آن حضرت فرمود: اميرمؤمنان (عليه السّلام) پس از شکست خوارج، هنگام گذشتن از گشستگان آنان فرمود: آن کس شما را به کشتن داد که شما را فريفت.). پرسيد شد: (او کيست؟). فرمود: (شيطان ونفس هى پليد). اصحاب گفتند: (خداوند، ريشه ى آنان را تا پايان دنيا قطع کرد.).

حضرت پاسخ داد: (نه؛ سوگند به آن که جان ام در دست او است! آنان در صلب هى مردان ورحم زنان خواهند بود وپى در پى خروج خواهند کرد تا آن که بر سرکردگى شخصى به نام (اشحط)(11) ميان رود دجله وفرات خروج کنند. در آن روزگار، مردى از اهل بيت ما، به جنگ او مى رود واو را به هلاکت مى رساند واز آن پس هيچ قيامى از خوارج تا روز قيامت نخواهد بود.)(12)

باز در اين روايت مرسله، سخن از کشتار نيست. بلکه محور، بحث قتل رئيس وفرمانده خوارج به دست حضرت است. وپس از آن، هيچ گونه تحريکى از آنان صورت نمى گيرد.

مرجئه

مرجئه، گروهى از فرقه هى اسلامى هستند که معتقدند. معصيت کردن، ضررى به ايمان انسان نمى زند، وبا کفر، طاعت خداوند سودى ندارد. به اين گروه مرجئه مى گويند، چون بر اين باور هستند که خداوند عذاب دادن آنان را تأخير انداخته است. مجمع البحرى، ج 1، ص 177.

بشير ابن اراکه نبّال. روايت کرده که امام باقر (عليه السّلام) فرمود: (ويحَ هذه المرجئةِ إلى مَنْ يلجؤونَ غداً إذا قامَ قائمنا؟). قلت: (إنّهمْ يقولونَ: لوْ قدْ کان ذالک کُنَّا وأنتمْ فى العدلِ سواءً.). فقال: (منْ تابَ تابَ اللهُ عليهِ، ومَنْ أسَرَّ نفاقاً فَلا يَبْعُدَ اللَّهُ غيرهُ ومنْ أظهَرَ شَيئاً أهْرَقَ اللهُ دَمَهُ.). ثُمَّ قال: (يَذْبَحُهُمْ - وَالَّذى نفسى بِيَدِهِ! کَما يَذبَحٌ القَصَّابُ شاتَهُ.) وأوْ مَأَبِيَدِهِ إلى حَلْقِهِ -...)(13)

حضرت فرمود: (وى به حال مرجئه، هنگامى که قائم ما قيام کند، به چه کسى پناه خواهند برد؟). راوى گفت: (مى گويند: در آن هنگام که ما وشما در برابر عدالت يک سان خواهيم بود.). فرمود: (هر يک از آنان توبه کنند، خدا، از او مى گذرد واگر در درون خود نفاق ودورويى داشته باشد، خداوند، جز او کسى را تبعيد وآواره نمى کند واگر چيزى از آن نفاق را آشکار سازد، خداوند خونش را خواهد ريخت.). سپس فرمود: (سوگند به ان که جان ام در دست او است! همچنان که قصاب، گوسفندش را سر مى برد، آنان را خواهد کشت.) ويا دست به پيشانى اشاره کرد.

مقدس نماها

محمد بن ابى حمزه، به واسطه ى يکى از اصحاب خود، از امام صادق (عليه السّلام) روايت مى کند آن حضرت فرمود: (القائمْ يلقى فى حَربِهِ مالَمْ يَلْقَ رَسُولُ اللَّهِ إنَّ رَسولَ اللّهِ أتاهُم وَهُمْ يَعْبدُنَ حِجارَةً مَنقُورَةً وَخُشُباً مَنْحوُتةً، وَإنَّ القائمَ يَخْرُجوُنَ عَلَيهِ فَيَتَأَوَّلوُنَ عَلَيْهِ کتابَ اللَّهِ، وَيُقاتِلُونَهُ عَلَيْهِ.)(14)

قائم (عليه السلام)، در پيکار خود با چنان چيزى مواجه خواهد شد که رسول خدا (صلى الله وعليه واله وسلم) با آن مواجه نگرديد. همانا، رسول خدا، در حالى به سوى آنان آمد که بت هى سنگى وجوب هى تراشيده را پرستش مى کردند، ولى قائم (عجل الله فرجه) چنان است که عليه او خروج مى کنند وکتاب خدا را عليه او تأويل مى کنند. وبه استناد همان تأويل، با او به جنگ برمى خيزند.

از اين روايت چنين به دست مى آيد که حضرت، مورد فجا وظلم وبى مهرى مردم قرار مى گيريد. بنابراين، هر واکنشى را که دشمنان ديدند، نتيجه ى طبيعى عمل خودشان است. لذا جا دارد به جى بررسى روايات قتل، به بررسى روايات مظلوميت حضرت مهدى وبى مهرى مردم به ايشان بپردازيم.

ناصبى ها

ابوبصير مى گويد: به امام صادق (عليه السلام) غرض کردم: (رفتار امام مهدى (عجل الله فرجه) با ناصبى ها وکسانى که با شما دشمنى دارند چه گونه خواهد بود؟) فرمود: (يا أبا مُحَمَّد! ما لِمَنْ خالَفَنا فى دَوْلَتِنا مِنْ نَصيبٍ. إِنَّ اللَّهَ قَدْ أحَلَّ لَنادِ ماءَهم عِنْدَ قيامِ قائمِنا. مُحَرَّمٌ عَلَيْنا وَعَلَيْکُمُ ذالِکَ، فَلا يَغُرَنَّکَ أحَدٌ! إذا قامَ قائِمُنا اِنْتَقَمَ لِلَّهِ وَلِرسوُلِهِ وَلَنا أجْمَعينَ)؛.(15)

ى ابا محمد! در دولت وحکومت ما، مخافان، بهره ى نخواهند داشت. خداوند، برى ما، خون شان را در آن هنگام حلال خواهد کرد، ولى امروز، خون شان بر ما وشما حرام است، پس کسى تو را فريب ندهد. بدان که روزگارى که قائم ما قيام کرد، حضرت، برى خدا ورسول اش وبرى ما، انتقام خواهد گرفت.

البته امام با توجه به اين که نواصب، دشمن ائمه ى طاهر هستند ودشمنى با آنان را دين خود مى دانند، از از اين باب، محدور الدم هستند، ولى آن بدين معنا نيست که حضرت، هر محدور الدم را به قتل برساند. چنان که دسته ى ديگر، بويژه کسانى که از قدرت ظاهر نيز برخوردار بودند، دست به اين کار نزدند.

منافقان

ابو حمزه ى ثمالى از امام صادق (عليه السلام) نقل مى کند که آن حضرت فرمود: (... ولوْ قد قامَ القائِم (عليه السلام) مَا احْتاجَ إلى مسائِلَتِکُمْ عَنْ ذالک وَلأَقامَ فى کثيرٍ مِنکُمْ مِن أهلِ النقاقِ حَدَّ اللَّهِ)؛

هنگامى که حضرت قائم قيام (عليه السلام) قيام کند. نيازى ندارد که از شما درخواست يارى کند ونسبت به بسيار از شما منافقان، حدّ خدا را جارى مى کند.(16)

در اين روايت نيز محور ما منافقان هستند. ايشان، حدّ خداوند را اجرا مى کند. اين از اوّليات ولوازم حکومت الهى است.

نيز امام حسين (عليه السلام) به فرزندش امام سجاد (عليه السلام) مى فرمايد: (سوگند به خدا! خون من از جوشش باز نمى ايستد تا اين که خداوند، مهدى (عجل الله فرجه) را برانگيزد. آن حضرت، به انتقام خون من از منافقان فاسق وکافر. هفتاد هزار نفر را مى کشد.).(17)

اولاً، اين روايت؛ مرسل است.

ثانى، محور، منافق وفاسق وکافر است.

ثالثاً، به قرينه ى روايات ديگر. اين روايت را حمل بر موردى مى کنيم که بر نفاق وکارشکنى ولحاجت خود اصرار مى ورزند.

نيز امام باقر، (عليه السلام) مى فرمايد: (هنگامى که حضرت قائم (عجل الله فرجه) قيام کند، به کوفه مى آيد. چندين هزار مسلّح فرياد بر آورند که از هر جا که آمدى، به آن جا بازگرد که ما را نيازى به فرزندان بنى فاطمه نيست. امام، آنان را تا آخرين نفرشان مى کشد. سپس وارد کوفه مى شود وهر منافق شک گرايى را مى کشد وکاخ هى شهر را ويران مى کند وهر مسلّح مخالف را از بين مى برد تا اين خدى عزوجل راضى شود.).(18)

اين، همان روايت بثريّه است که بحث آن قبلاً گذشت. از نظر سند، مرسل است.

قاطعيت امام در برخورد با خودى ها

سعدان بن مسلم، ار بعض رجال اش. از امام صادق (عليه السلام)، روايت مى کند که آن حضرت فرمود: (...بَينا الرَّجُلُ عَلى رأسِ القائِمِ يَأمُرُه وينهاهُ(19) (يَأمُرُ وَيَنْهى) إِذْ قالَ: (أديرُوهُ). فَيُديرونَهُ إلى قُدّامِهِ، فَيَأمُرُ بِضَرْبِ عُنُقِهِ، فَلا يَبقى فى الخافِقَيْنِ شَيءٌ إلاَّ خافَهُ)؛(20)

در آن ميان که مردى پشت سر قائم ايستاده وامر ونهى مى کند، ناگاه آن حضرت امر مى کند ودستور مى دهد که او را برگردانيد. پس او را به پيش روى آن حضرت بر مى گردانند وحضرت فرمان مى دهد که گردن او زده شود. پس در شرق وغرب، چيزى باقى نمى ماند جز اين که از او (قاطعيت او در اجرى احکام الهى) مى هرساد.

از نظر مسند، اين روايت، مرسل است واين روايت، دلالت بر اين دارد که حضرت، به علم خود، در مقام قضا واجرى حدود عمل مى کند.

بالاخره، پس از برسى روايات، چنين به دست مى آيد که درباره ى حجم وعدد قتل وانتقام، جانب افراط وتفريط گرفته شده وواقع، چيز ديگر است. سياست امام، همان سياست پيامبر اکرم است. گاهى مقتضى رأفت وعدالت وگستردن عدالت بر جامعه اين است که دشمنان لجوج واعداد لدود که هرگز وبه هيچ وجه با حکومت حضرت مهدى کنار نمى آيند. که البته عدد آنان هم زياد نيست، ولى متأسفانه مبالغه بسيارى شده - از سر راه بردارد.

از طرفى، براى پا کردن حکومت الهى، آن هم به گستردگى جهان، اين حجم عدد از تلفات، طبيعى به نظر مى رسد مخصوصاً با توجّه به جمعيّت جهان آنروز که اين مقدار، درصد بسيار ناچيزى شمرده شود.

پاورقى:‌


(1) بسائر الدرجات، ص 152. ب 14، ح 4؛ معجم الأحاديث. ج 4، ص 47.
(2) تنفيع المقال، ج 1، ص 434. معجم رجال الحديث، ج 7، ص 200.
(3) اختصاص، ص 334؛ بحار الانوار، ج 52، ص 377؛ معجم الاحاديث، ج 4، ص 47.
(4) بحار الانوار، ج 52، ص 387؛ اثبات الهداة، ج 3، ص 585؛ معجم أحاديث الامام المهدى، ج 4، ص 44.
(5) بحار الأنوار، ج 52، ص 376.
(6) مرآة العقول، ج 26، ص 160.
(7) الغيبة نعمانى، ص 297.
(8) ديلم، محلى در منطقه ى در ميان شمال قزوين وگيلان است.
(9) بحار الانوار، ج 53، ص 15.
(10) دلائل الأمامه، ص 241؛ معجم الأحاديث، ج 3، ص 306 - 307.
(11) الأشحط: الکثره والاشاع فى الشيى ء.
(12) مروج الذهب، ج 2، ص 418.
(13) الغيبة نعمانى، ص 283؛ بحار الانوار، ج 52، ص 357؛ معجم الاحاديث، ج 3، ص 305.
(14) الغيبة نعمانى، ص 297.
(15) بحار الانوار، ج 52، ص 376.
(16) تهذيب، ج 6، ص 172؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 483؛ ماراذ الاخيار، ج 9، ص 455.
(17) مناقب، اين شهر آشوب، ج 4، ص 85؛ بحار الانوار، ج 45، ص 299.
(18) بحار الانوار، ج 52، ص 338؛ ارشاد، ص 364؛ معجم احاديث الامام المهدى، ج 3، ص 309.
(19) کذا والظاهر زايدة الضميرُ فيهما والا (يأمرْ وينهى ويُويّدُ ذالک الخبرُ الآتى).
(20) الغيبة نعمانى، ص 239، ب 13، ح 32.