درنگى در روايات قتلهاى آغازين دولت مهدی عليه السلام

نجم الدين طبسى

- ۲ -


مدت جنگ ها

حديث 1- حدّثنا أبو هارون...، عن زر بن حبيش، سَمِعَ علياً (رضى الله عنه) يقول: (يُفَرِّجُ اللهُ الفِتَنَ بِرَجُلٍ مِنّا، يَسوُمُهُم خَسفاً، لايُعْطيهِم إلَّا السيفُ، يَضَعُ السيفَ عَلى عاتِقِةِ ثَمانِيَةَ أَشْهُرٍ هَرْجاً، حَتَّى يَقولُوا. وَاللهِ ما هذا مِنْ وُلْدِ فاطِمَةَ لَوْ کان مِنْ وُلْدِها لَرَحِمنا...)(1)

از زر بن حبيش نقل شده که ايشان از على (عليه السلام) شنيد که مى گويد: (خدا، به سبب مردى از ما، فتنه ها وآشوب ها را برطرف مى سازد وآنان (فتنه گران) را خوار وذليل مى کند، وبه آنان جز شمشير چيزى نمى دهد (آشوبگران را مى کشد) وشمشير بر دوش نهاده وهشت ماه به شدت مبارزه مى کند تا اين که مى گويند: به خدا قسم! اين، از فرزندان فاطمه نيست! اگر از فرزندان فاطمه نيست! اگر فرزندان فاطمه بود به ما رحم مى کرد!).

حديث 2-... عَن عيسى بنِ الخَشَّابِ، قالَ: قُلتُ لِلْحُسَيْنِ بن على (عليهماالسلام): (أنتَ صاحِبُ هذا الأَمرِ؟). قال: (لا؛ وَلکِن صاحِبُ الأمْرِ الطريد الشريد المَوتُورُ بأبيه، الْمَکْنِّى بِعَمِّهِ يَضَعُ سَيفَهُ على عاتِقِهِ ثمانِيَةَ أشْهُرٍ.)(2)

... از عيسى بن خشاب نقل شده که به امام حسين بن على (عليهماالسلام) عرض کردم: (آيا شما صاحب اين امر هستيد؟). فرمود: (نه؛ ولکن صاحب الامر، رانده شده، دور افتاده، خون خواه پدرش ودارى کنيه ى عمويش(3) است. شمشيرش را هشت ماه بر دوش خود مى نهد.).

حديث 3-... عَنْ أبى بَصيرٍ، قال: سَمِعْتُ أبا جَعْفَرٍ الباقر (عليه السلام)، يقول: (... وَيَضَعُ السَّيفَ عَلى عاثِقةِ ثَمانيَةَ أشْهُرٍ هَرْجاً هَرْجاً، حَتَّى يَرْضَى اللهُ.). قُلْتُ: (فَکَيْفَ يَعْلَمُ رضَا اللهِ؟). قال: (يَلَقَى اللهُ فى قَلبِهِ الرَّحْمَةَ...).(4)

... از ابوبصير نقل شده که گفت: شنيدم امام باقر (عليه السلام) مى فرمود: (... شمشير را هشت ماه بر دوش خود مى نهد وبه شدّت مبارزه مى کند؛ تا اين که خداوند راضى شود.). عرض کردم: (چه گونه رضايت خدا را مى داند (از رضايت خدا آگاه مى شود)؟). فرمود: (خداوند، به دل ايشان رحمت مى اندازد...).

ابن الاثير مى گويد: (الهرج: قتال واختلاط.)(5)

شايد مراد، اين باشد که مدّت عمليّات تهاجمى لشريان حضرت قائم (عجل اللّه تعالى فرجه الشريف) که منجر به تضعيف وشکسته شدن شوکت ظالمان ومتلاشى شدن آنان مى شود. هشت ماه به طول مى انجامد وپس از آن، آنان، به عمليّات ايذائى وموضعى ومقطعى روى مى آورند که در فاصله هى زمانى بعد، با آنان مقابله، وبرى هميشه ريشه کن مى شوند.

از نظر سند هر سه روايت که در آن هرج ومرج ذکر شد، ضعيف است؛ وچون عمر بن قيش وعيسى بن الخشاب، در سند روايت اول ودوم، مجهول اند ودر سند روايت سوم، ابن ابى حمزه است که آن هم مورد بحث وتضعيف قرار گرفته است.

قاطعيت امام در برخورد با اشخاص وگروه هى مختلف

ائمه ى طاهر، (عليهم السّلام)، مهربان بودند وهمه، منشأ رحمت وبرکات اند. امام رضا، (عليه السّلام)، مى فرمايد: (الإمام، الأنيسُ الرَّفيقُ، والِدُ الشّفيقُ، وَالأَخُ الشَّقيقُ والأمُّ البَرَّةُ بالوَلدِ الصَّغيرِ ومَفزَعُ العِبادِ فى الدّاهِيَةِ النّادِ...؛(6) امام، همدمى رفيق، پدرى دل سوز، برادرى برابر، مانند دو نيمه ى خرما که به هم متصل باشند، مادر مهربانى نسبت به فرزند خردسال اش، پناه امّت در گرفتارى هى هول ناک است..).

نيز ابوربيع شامى گويد: به امام صادق، (عليه السّلام)، عرض کردم: (حديثى از عمر بن اسحاق به من رسيده است.). فرمود: (عرضه بدار.). گفتم: (عمرو، پيش اميرالمؤمنين (عليه السّلام) رفت وآن حضرت در چهره ى او زردى مشاهده کرد. حضرت فرمود: اين زردى چيست؟ گفت: به مرضى مبتلا بودم. پس حضرت على، (عليه السّلام)، به ايشان فرمود: إنّا لَنَفرح لِفَرحِکُم وَنحزُنُ لِحُزنِکُم ونَمرُضُ لِمَرَضِکُم وَنَدعُوا لَکُم فتَدعُونَ فَنُؤمِّن... فقال أبوعبدالله، (عليه السّلام): (صَدَقَ عَمْروٌ.)؛.(7)

همانا، ما، در شادى شما شاديم ودر غم واندوه شما، اندوه ناک ودر مريضى شما، مريض مى شويم وبرى شما دعا مى کنيم. پس شما دعا کنيد وما آمين مى گوييم.... پس امام صادق، (عليه السّلام)، فرمود: (عمرو، راست گفت.).

نظير اين جريان را رميله از امير المؤمنين (عليه السّلام) نقل مى کند.(8)

 نيز امام عصر (عجل الله فرجه) در توقيعى به شيخ مفيد(ره) مى فرمايد: (... إنّا غَيرُ مُهملينَ لِمُرعاتِکُم، وَلا ناسينَ لِذِکرِکُم وَلَولا ذلِکَ لَنَزَلَ بِکُم اللَّأْواءُ وَاصْطلَمَکُمُ الأَعداءُ؛(9) همانا، ما، سرپرستى شما را وا نگذاشته ايم (شما را مراعات ومواظبت مى کنيم) وفراموش تان نمى کنيم، اگر جز اين بود، گرفتارى ها، شما را از پى مى انداخت ودشمنان، شما را از بين مى بردند...).

امثال اين احاديث بسيار است: ائمه ى طاهر، (عليهم السّلام)، مايه ى رحمت اند ومقتضى رحمت آنان برداشتن موانع از سر راه است. مقابله ى قاطع با ظالمان ومخالفان حاکميت اسلام، يکى از مصاديق رأفت ورحمت امام به مؤمنان است. با توجه به اين که شرايط ويژه ى هنگام ظهور طورى است که جايى را برى کوچک ترين اغماض ومدارات با معاندان نمى گذارد، قاطعيّت امام وياران مقتدر وشهادت طلب آن حضرت در رويارويى با دشمنان وايجاد رعب ووحشت در ميان آنان، هر مخالف ستم پيشه ى را به تسليم وا مى دارد وآنان، چنان مرعوب مى شوند که بعضاً، خلع سلاح شده. وقدرت رويائى را ندارند. وبدين ترتيب دامنه برخورد نظامى وخون ريزى، تقليل مى يابد وبه حدّاقل مى رسد. از طرفى، زمينه ى گناه نيز از ميان مى رود؛ چون، امنيّتى برى طاغيان وعاصيان نخواهد بود.

بنابراين، اکثريّت مردم، مظلوم وستمديده وطالب خير وصلاح واز کسانى خواهند بود که امام عصر (عجل الله فرجه) آنان را مورد لطف قرار مى دهد وتنها گروهى اندک مقاومت نشان مى دهند. واين جا است که در چنين شرايطى، صلح وتقيه ورحمت ورأفت با اين گونه افراد وگروه ها وخطوط، معنا ندارد وچاره ى جز شمشير واِعمال قوّه ى قهريّه وقضاوت هى داودى وسليمانى که در آن نيازى به شهادت شاهدى ندارد،(10) نيست.

پس اشخاص وگروه هايى مورد نقمت واقع مى شوند که مى خواهند مانع پيشرفت، وبه اصطلاح سد راه وصد (عن السبيل) هستند. اين جا است که طبق روايت، (وى به حال کسى که مانع حرکت حضرت بشود.).

بعضى از آنان، قوم ونژاد خاصى اند وبرخى پيرو اديان ديگرند وگروه ها وفرقه هايى به ظاهر مسلمان ولى منافق صفت ويا مقدّسان کج انديش خواهند بود. امام زمان (عجل الله فرجه) با هر يک، به شيوه ى خاصى برخورد خواهند داشت. با نقل رواياتى، اين موارد را بازگو مى کنيم.

قوم عرب

در رواياتى که از قوم عرب صحبت به ميان آمده است، شايد منظور، اهل مکّه وقبيله ى قريش ومخصوصاً بنى اميه وبنى عباس وبنى شيبه ويا حکومت هى عربى دست نشانده باشد.

اينان، با اهل بيت، (عليهم السّلام)، مشکل داشتند وعمده ترين سبب آن، جنگ بدر است.

در تاريخ نقل شده که در مکّه، بيست وپنج قبيله بودند وبيست وسه قبيله متحد شدند وعليه پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلّم) ومسلمانان جنگ بدر را ترتيب دادند. واقدى - که از علمى عامه است - در کتاب خود، هنگامى که مقتولان جنگ بدر را ذکر مى کند، مى گويد:

همه ى قبائل، کشته داشتند. در ميان آنان، تعدادى را حضرت اميرالمؤمنين (عليه السّلام) به قتل رسانده بود.

لذا آنان، کينه ى شديدى از امام على واهل بيت، (عليهم السّلام)، داشتند.

از طرفى، حکومت هى بعد از پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلّم) مردم را عليه امام على (عليه السّلام) تحريض وتحريک مى کردند وموقعى که معاويه وبنى اميّه، جبهه ى ائتلاف مخالفان را تشکيل دادند، همه ى طوايف وقبايل مذکور، اطراف محور بُغض وکينه وانتقام جمع شدند. در طول تاريخ، بيش ترين مخالفت ها با اهل بيت، (عليهم السّلام)، از ناحيه ى اين گروه هى انحرافى ونژاد پرست بوده است، در حالى که خود، مناقب اهل بيت، (عليهم السّلام)، را مى دانستند.

بنابراين، عمده ترين عواملِ ضدّيت قريش را با اهل بيت، (عليهم السّلام)، در دو امر مى توان بيان داشت:

1- امام على، (عليه السّلام)، تعدادى از آنان را در جنگ ها کشته بود، لذا آنان کينه به دل داشتند.(11)

2- رؤسى حکومت پس از پيامبر اکرم، (صلى الله عليه وآله وسلّم)، با طرح مسائل فرعى وعاطفى مبنى بر اين که على، (عليه السّلام)، اجداد آنان را کشته است، مردم را عليه آن حضرت تحريض وتحريک مى کردند.

اينک، به احاديثى در مورد قريش واهل مکّه در شش بند اشاره مى کنيم:

اهل مکه ودشمنى با اهل بيت

ابوبصير گويد: امام باقر، (عليه السّلام)، در ضمن حديث مفصّل وطولانى فرمود: يقولُ القائمُ، (عليه السّلام)، لِأَصحابِهِ: (يا قومُ! إنَّ أهلَ مکّةَ لايُريدُونَنى وَلکِنّى مُرسِلٌ إلَيهِمِ لِأَحْتَجّ عَلَيْهِم بِما يَنْبَغى لِمِثلى أنْ يَحَتجَّ عَلَيْهِم.). فَيَدْعُو رَجُلاً مِن أصحابِهِ فَيَقُولُ لَه: (اِمضِ إلى أهلِ مکَّةَ، فَقُل: يا أهلَ مَکَّةَ، أنَا رسولُ فُلانٍ إليکُم وَهُو يَقولُ لَکُم: إنَّا أهلُ بيتِ الرَّحمَةِ، وَمَعدِنُ الرِّسالَةِ والخِلافَةِ، ونَحنُ ذُرِّيَّةُ مُحَمَّدٍ وَسُلالَةُ النَّبِيِّينَ وَإنّا قَدْ ظُلِمْنا وَاضطَهِدنا وقُهرِنا وَابْتُزَّمِنّا حَقَّنا مُنْذُ قُبِضَ نَبِيُّنا إلى يَومِنا هذا فَنَحْنُ نستنصرکم فانصرونا.). فإذا تکَلّم هذا الْفَتى بهذا الکلامِ، أتَوْ إلَيهِ فَذَبَحُوهُ بينَ الرُّکنِ وَالمقام، وهى النّفسُ الزَّکيّة. فإِذا بَلغَ ذالک الْإمام، قالَ لِأَصحابِهِ: (أَلا أخبَرتُکُم أنَّ أهلَ مَکَّةَ لايُريدُونَنا...).(12)

حضرت قائم به اصحاب خود مى گويد: (ى قوم! همانا، اهل مکّه، مرا نمى خواهند ولکن خدا مرا به سوى ايشان فرستاده به جهت اين که بر ايشان حجّت باشم به نوعى که به مثل من سزاوار است آن چنان اتمام حجّت کند.). پس مردمى از اصحاب خود را مى طلبد وبه او مى فرمايد: به نزد اهل مکّه برو وبه ايشان بگو که من فرستاده ى فلانى هستم واو به شما مى گويد که من از اهل بيت رحمت ومعدن رسالت وخلافت ام وماييم ذرّيّه ى محمد، (صلى الله عليه وآله وسلّم)، وسلاله ونسل پاک پيغمبران وهمانا ما مظلوم شديم ومقهور گرديديم، واز وقتى که پيغمبر ما رحلت فرمود تا اين روز، حق ما را گرفته اند وغصب کرده اند وما از شما يارى مى طلبيم پس ما را يارى کنيد. همين که آن جوان اين سخن را مى گويد، اهل مکّه، بر وى هجوم مى آورند واو را در ميان رکن ومقام ذبح مى کنند. واو نفس زکيّه است. پس هنگامى که اين خبر به آن حضرت مى رسد. به ياران خود مى فرمايد: آيا من به شما خبر ندادم که اهل مکه ما را نمى خواهند؟...).

برنامه ى نو وناسازگارى عرب

ابوبصير، در ضمن حديث طولانى از امام باقر، (عليه السّلام)، روايت مى کند که آن حضرت فرمود: (...إذا خَرَجَ يَقُومُ بِأمرٍ جَديدٍ وکِتابٍ جَديدٍ وسُنَّةٍ جَديدَةٍ وَقَضاءٍ جَديدٍ، عَلَى العَرَبِ شَديدٌ وَلَيْسَ شَأنُهُ إلاَّ الْقَتْلَ، لايَسْتَبْقى أحَداً، ولا تَأخُذُهُ فى الله لَوْمَةُ لائِمٍ...).(13)

حضرت مهدى (عجل الله فرجه) با برنامه ى نو، سنّتى جديد، وقضاوتى تازه، قيام مى کند. بر عرب ها روزگار بسيار سختى خواهد بود. شايسته ى شأن وموقعيّت او، جز کشتن دشمنان نيست ودر اجرى امر الهى، سرزنش هيچ ملامت کننده ى او را تحت تأثير قرار نمى دهد.

واضح است محور اين روايت عرب است وآنان را مورد فشار قرار مى دهد. وچنانچه اشاره شد، منظور حکومتهى دست نشانده عرب ويا قريش وبنى اميه و... مى باشند.

آغاز قيام ونخستين پايگاه دشمن

حديث 1- ابوبصير گويد: امام صادق (عليه السّلام)، فرمود: (... يُجَرِّدُ السَّيفَ على عاتِقِهِ ثَمانِيَةَ أشهُرٍ يَقْتُلُ هَرْجاً، فأوَّلُ ما يَبدَأُ بِبَنى شَيْبَةَ، فَيَقْطَعُ أيدِيَهُم وَيُعَلِّقُها فى الکعبَةِ، وَيُنادى مُنادِيهِ: هؤُلاءِ سُرَّاقُ اللّهِ، ثُمَّ يتناوَلُ قُريشاً فَلا يَأخُذُ مِنها إلَّا السَّيفَ وَلا يُعطيها إلاَّ السَّيْفَ وَلا يَخْرُجُ الْقائِمُ، (عليه السّلام)، حتَّى يُقْرَأَ کِتابانِ: کِتابٌ بِالْبَصْرَةِ، وَکِتابٌ بِالْکوُفَةِ بِالبَرائَةِ مِنْ عَلِيٍّ (عليه السّلام).)؛(14) (هشت ماه، شمشير برهنه بر دوش دارد وبه شدّت وپى در پى مى کُشد. پس نخستين مرحله ى شروع اش، قبيله ى بنى شيبه (پرده داران کعبه) است که دست هى آنان را قطع وآنان را در کعبه مى آويزد ومنادى آن حضرت ندا مى دهد واعلام مى کند: اينان، دزدانى هستند که از خدا دزدى مى کردند. سپس به قريش مى پردازد وبا ايشان جز با شمشير برخورد نمى کند وبه ايشان جز شمشير نمى دهد. (يعنى فقط زبان سلاح وزور را مى فهمند) وقائم (عليه السّلام) قيام نمى کند تااين که دو کتاب مبنى بر بيزارى از امام على، (عليه السّلام)، خوانده مى شود: فرمانى در بصره وفرمانى در کوفه).

البته، سند روايت، مورد نظر وتامّل است؛ چون، در سند، يونس بن کليب است واو مجهول است.

نيز، ابن ابى حمزه، مورد تأمّل وبحث است.

حديث 2- سدير صيرفى، از مردى از اهل جزيره نقل مى کند که او کنيزى را برى خانه ى خدا نذر کرده بود. او را به مکه آورد. به ملاقات حَجَبه وپرده داران رفت وآنان را نسبت به نذرش مطلع ساخت. برى هر کس از آنان، موضوع را بيان مى کرد، او مى گفت: (کنيز را برى من بياور که خدا نذرت را مى پذيرد..) هر کدام از پرده داران خانه ى خدا توقع داشت که کنيز را به او بدهند.

پس وحشت شديدى از اين موضوع بر او راه مى يابد ماجرا را به يکى از ياران اش که اهل مکه بود مى گويد. او مى گويد (آيا از من مى پذيري؟). عرض مى کند: (آرى). او مى گويد: (نگاه کن! به مردى که رو به روى حجرالاسود نشسته ومردم دور او هستند. واو، ابوجعفر محمّد بن على بن الحسين (عليهم السّلام) است. به پيش او برو وايشان را از اين ماجرا آگاه کن وببين به تو چه مى گويد، به همان عمل کن.).

وى مى گويد، به نزد او رفتم وعرضه داشتم: (خدا، تو را رحمت کند! از اهل جزيره هستم. همراه من، کنيزى است که او را به خانه ى خدا نذر کرده ام وموضوع را به هر کدام از پرده داران گفتم، در پاسخ گفتند؛ (کنيزت را نزد من بياور تا خدا نذرت را قبول کند.) واز اين واقعه، وحشتى شديد به من دست داده است.). حضرت فرمود: (ى بنده ى خدا! همانا، خانه، نه چيزى مى خورد ونه مى آشامد. پس کنيز خود را بفروش ودر ميان همشهريان ات که به زيارت اين خانه آمده اند، جست وجو کن وبنگر هر کدام از ايشان که از خرجى خود عاجز ودرمانده شده است، آن مبلغ را به او بده، تا بتواند به شهر خود برگردد.). او نيز همان کار را مى کنند. هريک از پرده داران که به او مى رسند، حضرت را مردى دروغگو وناآگاه مى شمارند!

او، گفته ى آنان را به امام باقر (عليه السّلام) عرض مى کند. آن حضرت مى فرمايد: (تو، سخن آنان را به من گفتى، آيا از من نيز به آنان مى گويي؟). عرض مى کند: (آرى). پس حضرت مى فرمايد: (به ايشان بگو، ابوجعفر به شما پيغام داد، چه گونه خواهيد بود اگر دست ها وپاهايتان بريده شود ودر کعبه آويخته گردد، سپس به شما گفته شود، فرياد کنيد که ما دزدان کعبه هستيم.).

هنگامى که مى خواهد برخيزد. حضرت مى فرمايد: (البتّه، من، آن کار را انجام نمى دهم، بلکه آن را مردى که از من است، انجام خواهد داد.).(15)

اهل مکه وجانشين امام

همان طورى که در بند (الف) همين بخش ذکر شد، اهل مکّه، نه تنها فرستاده ى امام را به قتل مى رسانند، بلکه جانشين آن حضرت را نيز شهيد خواهند کرد. ابوخالد کابلى از امام باقر (عليه السّلام) نقل کرده که آن حضرت فرمود: (يُبايَعُ القائمُ بِمَکَّةَ عَلى کِتابِ اللَّهِ وَسَنّةِ رَسُولِهِ، وَيَسْتَعْمِلُ عَلى مَکَّةَ، ثُمَّ يَسيُر نَحْوَ الْمَديَنةِ فَيَبْلُغُهُ أنّ عامَلَهُ قُتِلَ، فَيَرجِعُ إليهمْ فَيُقْتَلُ المُقاتَلَةَ ولا يَزيدُ على ذالک...).(16)

با حضرت قائم (عليه السلام) در مکّه، بر اساس کتاب خدا وسنّت رسول اللّه بيعت مى کنند وآن حضرت، جانشين را بر مکّه مى گمارد. به سوى مدينه حرکت مى کند که در ميان راه، به وى خبر کشته شدن جانشين اش را مى رسانند. حضرت، بلافاصله بر مى گردد وايشان را با جنگ مى کُشد وبيش از اين کارى نمى کند...

اهل مدينه وجانشين امام

ابو خالد کابلى در خبر ديگرى از امام باقر (عليه السّلام) روايت کرده که آن حضرت فرمود: (... يَخْرِجُ إلَى المَدينةِ فَيُقيمُ بِها ما شاء، ثُمَّ يَخْرُجُ إليَ الکوفَةِ وَيَسْتَعْمِلُ عَلَيْها رَجُلاً مِنْ أصحابِهِ. فَإذا نَزَلَ الشَّفْرَةَ جاءهُمْ کِتابُ السُّفْيانى إنْ لَمْ تَقْتُلُوهُ لَأَقْتُلَنَّ مُقاتِليکُمْ وَلأَسْبِيَنَّ ذَرارِيَکُم.). فَيُقْبِلوُنَ عَلى عامِلِهِ فَيَقْتُلُونَه، فَيَأتيهِ الخَبَرُ، فَيَرْجِعُ إلَيْهِمْ، فَيَقْتُلُهُم وَيَقتُلُ قُرَيْشاً حَتّى لايَبْقى مِنْهُم إلاَّ أَکَلَةُ کَبْشٍ ثُمَّ يَخْرُجُ إلَى الکُوفَةِ وَيَسْتَعْمِلُ رَجُلاً مِنْ أصْحابِهِ فَيُقبِلُ ويَنزِلُ النَّجَفَ.).(17)

... (حضرت مهدى (عجل الله فرجه)) به سوى مدينه مى رود ودر آن جا هر قدرى که بخواهد، مى ماند. مردى از اصحاب خود را در آن جا جانشين خويش قرار مى دهد. به طرف کوفه حرکت مى کند. هنگامى که به (شقره) فرود مى آيد. کتاب ونامه ى سفيانى به اهل مدينه مى رسد، مبنى بر اين که اگر او را (قائم (عجل الله فرجه)) نکشيد. مردان شما را مى کشم وزنان تان را اسير مى کنم. مردم مدينه بر والى هجوم آورده واو را به قتل مى رسانند. اين خبر به آن حضرت مى رسد وبه مدينه بر مى گردد. وايشان را مى کشد وبه نحوى قريش را نابود مى کند که جز به مقدار خوراک وعلف قوچ باقى نمى ماند. سپس به طرف کوفه مى رود ويکى از ياران اش را جانشين وعامل خويش تعيين وبعد از آن به نجف روى آورده ودر آن جا منزل مى گزيند.

در اين روايت نيز؛ فرض صحّت سند، محور درگيرى، قريش است ونه تمامى مردم. قريش نيز در اثر تعدّى واقدام به قتل وجنايت، به سزى اعمال خود مى رسند.

آمار مقتولان قريش وسابقه ى آنان

حديث 1- عَن مُحَمَّدِ بنِ مُسلِمٍ، قال: سمعتُ أبا جعفر (عليه السّلام) (لَوْ يَعْلَمُ النَّاسُ مايَصَنعُ القائمُ إذا خَرَجَ لأَحَبَّ أَکْثَرُهُمْ ألاَّ يَرَوْهُ مِمَّا يَقتُلُ مِنَ النّاس. أما إنَّهُ لايَبْدَأُ إلاَّ بِقُرَيشٍ فَلا يَأْخُذُ مِنها إلاّ السَّيفَ حتَّى يَقُولَ کَثيرٌ مِنَ النَّاسِ: لَيْسَ هذا مِن آلِ مُحَمَّدٍ، وَلوْ کانَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ لَرَحِمَ...).(18)

محمّد بن مسلم گويد: شنيدم امام باقر (عليه السّلام) مى فرمود: (اگر مردم (مخالفان) مى دانستند که حضرت قائم (عجل الله فرجه) چه برنامه ى دارد وچه کارهايى انجام مى دهد، اکثر آنان، آرزو مى کردند که هرگز آن حضرت را نبينند؛ زيرا، حضرت، کشتار زيادى مى کند. به يقيين، اوّلين کشتار را در قبيله ى قريش خواهد داشت. از قريش نخواهد گرفت جز شمشير وبه آنان نخواهد داد مگر شمشير، (حضرت کار را به جايى مى رسانند) که بسيارى از مردم مى گويند: اين شخص، از محمّد (صلى الله عليه وآله وسلّم)، نيست واگر از اهل بيت پيامبر بود، رحم مى کرد.).

کلمه ى (ناس) در روايات، به معنى (مخالفان اهل بيت) است وکسانى که هميشه بنى دشمنى با آنان داشته اند ودارند.

حديث 2- روى عَبدُاللَّهِ بنِ المغيرة، عنْ أبى عَبدِ اللّهِ (عليه السّلام):) إذا قامَ القائِمُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ (صلى الله عليه وآله وسلّم)، أقامَ خمسمئة مِنْ قُرَيْشٍ، فَضَربَ أَعْناقَهُمْ، ثُمَّ أقامَ خمسمئة، فَضَرَبَ أعْناقَهُمْ، ثُمَّ خمسمئة أُخْرى ، حَتَّى يَفعَلَ ذالک سِتْ مَرَّاتٍ!). قُلتُ: (وَيَبْلُغُ عَدَدُ هؤُلآء هذا؟). قال: (نَعَمْ، مِنْهُمُ ومِنْ مَواليهِمْ.).(19)

عبدالله بن مغيره گويد: امام صادق (عليه السّلام) فرمود: (هنگامى که قائم آل محمد (عجل الله فرجه) ظهور مى کند، پانصد تن از قريش را ايستاده، اعدام مى کند. سپس پانصد نفر ديگر را به همين گونه اعدام مى کند واين کار، شش بار تکرار مى شود.). عبدالله مى پرسد: (آيا تعدادشان به اين اندازه مى رسد؟). حضرت فرمود: (آري؛ خودشان ودوستان شان.).

در روايات ديگر از (موالى قريش) به (احابيش) تعبير شده است. منظور. کسانى است که در منطقه ى جبشى پايين مکه زندگى مى کنند وبا قريش همپيمان شدند که برى هميشه در کنار آنان باشند.(20)

حديث 3- عنْ أبى الجارود، عَنْ أبى جعفر (عليه السّلام) قال: (... فَيَقْتُلُ أَلْفاً خمسمئة قريشّيٍ لَيْسَ فيهِمْ إلاَّ فرخُ زَنْيَةٍ...).(21)

از ابوجارود، در ضمن حديثى از امام باقر (عليه السّلام) نقل شده که فرمود: (هزار وپانصد تَن از قريش را مى کُشد که در ميان آنان، جز زنازاده نيست...).

در اين روايت، محدوده ى مقتولان وهويّت وتعداد آنان، کاملاً، روشن شده است.

حديث 4-... عَنِ الْحارِثِ الأعْوَرَ الْهَمْدانى، قالَ: قالَ أميرُالمُؤمنينَ (عليه السّلام): بأبى ابنُ خِيَرَةِ الإِماءِ - يعنى القائِمَ مِنْ وُلْدِهِ (عليه السّلام) - يَسُومُهُم خَسفاً ويَسْقيهِم بِکَأْسٍ مُصْبِرَةٍ وَلايُعْطيهِمْ إلاَّ السَّيفَ هَرْجاً، فَعِنْدَ ذالکَ تَتَمَنَّى فَجَرَةُ قُرَيْشٍ لَوْ أنَّ لَها مُفاداةٌ مِن الدُّنيا وفيها لِيُغْفِرَلَها. لانَکُفُّ عَنْهُم حتَّى يرضَى اللهُ...(22)

حادث بن عبدالله اعور همدانى گويد: امير المؤمنين (عليه السّلام) فرمود: (پدرم فدى فرزند برگزيده ى کنيزان - يعنى قائم از فرزندان اش - بادا! او، آنان را خوار مى سازد وجام شرنگ به ايشان مى نوشاند وبه آنان جز شمشير خون ريز مرگ آخرين نخواهد داد. پس در اين هنگام، زشتکاران قريش آرزو مى کنند که ى کاش دنيا وهر آن چه در آن است، از آن ايشان بود وآن را فدا مى دادند تا گناهان شان بخشوده شود، ولى دست از ايشان بر نخواهيم داشت تا اين که خداوند راضى شود..).

اين روايات، شايد بر روايات ديگر حاکم باشد وآن روايات را نيز تفسير وتبيين کند، چون، به طور واضح وآشکار مى فرمايد، محدوده ى قتل، همانا زشتکاران قريش است.

پاورقى:‌


(1) ابن حماد، ص 96 - حدّثنا أبو هارون، عن عمر بن قيس الملى، فى المنهال، عن زر بن حبيش، سمع علياً يقول: عرف السيوطى، ج 2، ص 73؛ کنز العمّال، ج 1، ص 589؛ ابن طاووس، ص 66؛ عرف السيوطى، ج 2، ص 73؛ کنز العمال.... ابن طاووس.
(2) کمال الدين، ج 1، ص 318، ب 30، ح 5.
(3) اين حديث، به گونه ى ديگرى تفسير وشرح داده شود. به مجله انتظار، شماره 3، ص 203 مقاله (حکم تسميه ى نام حضرت مهدى) مراجعه شود.
(4) الغيبة، نعمانى، ص 164.
(5) النهاية، ج 5.
(6) اصول کافى، ج 1، ص 200.
(7) بصائر الدرجات، ج 5، ب 16.
(8) بحار الأنوار، ج 26، ص 154.
(9) احتجاج، ج 2، ص 323؛ بحار الانوار، ج 53، ص 174؛ مستدرک الوسائل، ج 3، ص 518.
(10) اصول کافى، ج 1، ص 397؛ کمال الدين، ج 2، ص 671.
(11) ر.ک: مقدمه کتاب الامام المکيّه.
(12) بحار الانوار، ج 52، ص 307؛ اثبات الهداة، ج 3، ص 582 - 583، ح 773؛ معجم الاحاديث، ح 3، ص 295.
(13) الغيبة، نعمانى، ص 253، ب 14، ح 13؛ بحار الانوار، ج 52، ص 230.
(14) الغيبة، نعمانى، ص 307، ب 19، ح 2؛ إثبات الهداة، ج 3، ص 545، ب 32، ف 27، ح 533؛ حلية الابرار، ح 2، ص 633.
(15) الغيبة نعمانى، ص 236، ب 13، ح 25؛ بحار الانوار، ج 52، ص 349.
(16) بحار الانوار، ج 52، ص 308، ح 83.
(17) بحار الأنوار، ج 52، ص 308.
(18) الغيبة نعمانى، ص 233، ب 13، ح 18؛ عقد الدرر، ص 227، ب 9، ف 3؛ اثبات الهداة، ج 3، ص 539، ب 32، ح 501؛ حلية الابرار، ج 2، ص 354؛ بحار الانوار، ج 52، ص 354.
(19) ارشاد، ص 364؛ کشف الغمة، ج 3، ص 255؛ معجم الاحاديث، ج 4، ص 42.
(20) مجمع البحرين، ج 2، ص 123؛ معجم البلدان، ج 2، ص 214؛ امام حسين در مکه، طبسى، ص 18.
(21) دلائل الامامة، ص 241؛ معجم الأحاديث، ج 3، ص 306.
(22) الغيبة نعمانى، ص 229، ب 13، ح 11.