ده انتقاد و پاسخ پیرامون غیبت امام مهدي
ترجمه كتاب «المسائل العشر في الغيبة»

شيخ مفيد (رحمة الله عليه)
مترجم: محمد باقر خالصی

- ۱ -


مقدمه دفتر

بي شک، مسأله امام مهدي عجل اللَّه تعالي فرجه الشريف و ظهور و قيام او، موضوعي نيست که فقط به شيعيان مربوط باشد، بلکه مسأله­اي فراگير است که ديگر مسلمانان بلکه مي‌توان گفت بشريت، در انتظار آمدن او هستند.

به تصريح مسلمانان، پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله وسلم بارها آمدن آن بزرگوار را در آخرالزمان خبر داده و آشکارا بيان نموده که آن حضرت، از اولاد علي و فاطمه عليهما السلام است. بنابراين، اصل مسأله مهدي عجل اللَّه تعالي فرجه الشريف و خروج او در آخرالزمان و به ظهور رسانيدن اسلام ناب محمّدي صلي الله عليه وآله وسلم جزو تعاليم اسلام است.

به پيروي از پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله وسلم و ائمه معصومين عليهم السلام دانشمندان مسلمان، راجع به حضرت مهدي عجل اللَّه تعالي فرجه الشريف مسأله طول عمر آن حضرت، فوايد وجودي او در حال غيبت و مسائل مربوط به خروجش، سخنان بسيار گفته و نوشته­اند.

کتاب حاضر، ترجمه يکي از همان نوشته­هاي ارزشمند؛ اثر فقيه بزرگوار، شيخ مفيد - عليه الرحمه - به نام «الفصول العشرة في الغيبة» است که به خوانندگان عرضه مي‌شود، اميد که اهل معرفت از آن بهره برده و يادي از آن فرزانه بزرگ در خاطره‌ها زنده شود؛ همو که به گفته عالم بزرگوار «ابن شهرآشوب»، از سوي حضرت صاحب الزمان عجل اللَّه تعالي فرجه الشريف به لقب «مفيد» مفتخر گرديده است[1].

اين دفتر، پس از بررسي، ويرايش و اصلاحاتي چند، آن را به زيور طبع آراسته و در اختيار علاقه مندان قرار مي‌دهد، اميد که مورد رضاي خداوند متعال، قرار گيرد.

در خاتمه، از خوانندگان محترم مي‌خواهيم اگر انتقاد يا پيشنهادي دارند، به آدرس: قم - دفتر انتشارات اسلامي، وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميّه قم - بخش فارسي - صندوق پستي 749، ارسال دارند.

با تشکر فراوان

دفتر انتشارات اسلامي

وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم

موضوع بحث کتاب

در موضوع غيبت حضرت مهدي عليه السلام که شيعه به آن عقيده دارد، تا به حال، کتاب‌هاي متعددي نوشته شده. و کتابي که ترجمه آن در برابر خوانندگان محترم قرار دارد، شايد در نوع خود از بهترين کتاب‌هايي باشد که تا کنون به چاپ رسيده است.
مطلبي که همواره در مسأله اعتقاد به وجود مهدي، مورد بحث و گفتگو قرار گرفته و عدم حل صحيح و کامل آن نسبت به وجود او، موجب شک و ترديد گرديده، تنها جنبه علمي و فلسفي آن بوده، نه جنبه کيفي و خارجي آن.

و به عبارت واضحتر آنچه اعتقاد به غيبت مهدي عليه السلام را در انظار افراد داراي فکر و انديشه، مورد اشکال قرار مي‌دهد، اين فکر است که غيبت فردي با آن خصوصيت و کيفيتي که شيعه ادعا مي‌کند، آيا از نظر علمي و فلسفي امکان پذير است يانه؟ و کتاب حاضر با اينکه نهايت اختصار را در آغاز و انجام اين بحث به کار برده، به بهترين وجه اين جنبه را بررسي نموده و کاملاً اشکالات آن را حل کرده است، به گونه‌اي که براي شخص منصف و بي‌غرض جاي هيچ اشکال و ايرادي را نسبت به امکان وجود چنين فردي، باقي نمي‌گذارد.

مؤلف کتاب

نام مؤلف اين کتاب «محمد بن محمد بن نعمان» است که نزد شيعه مشهور به «مفيد» و نزد اهل تسنن، معروف به «ابن معلم» مي‌باشد. وي در روز يازدهم ذيقعده سال 336 هجري قمري، در قريه «عکبر» از نواحي بغداد به دنيا آمد. و در شب جمعه سوم رمضان سال 413 هجري قمري در شهر بغداد از دنيا رفت و سيد مرتضي که از بزرگ‌ترين شاگردان او بوده، در بزرگ‌ترين ميدان هاي بغداد که به ميدان «اشنان» معروف بود، بر جنازه اش نماز خواند، در حالي که جمعيت نمازگزاراني که از سني و شيعه با سيد در ميدان مذکور بر جنازه اش نماز خواندند، به مراتب از اندازه وسعت ميدان، بيشتر بود.

و بعضي نقل کرده‌اند که هشتاد هزار نفر از شيعه و سني بر جنازه اش نماز خوانده و تمامي دوست و دشمن، بر مرگش گريه کردند.

مؤلف، فردي پر استعداد، داراي حافظه اي قوي و انديشه اي رسا و سريع، خوش بيان و در عين حال، عابد و زاهد و داراي لباسي خشن و زندگي بسيار ساده بوده و از نظر علمي نيز بر همه اقران و هم رديفان مذهبي و غير مذهبي برتري داشته و رياست «شيعه اماميه» در آن عصر، در دست ايشان قرار داشت.

مقام علمي مؤلف

از هنگامي که در کشور اسلامي، خلفاي بني عباس، به قدرت رسيدند، از راه‌هاي مختلف، در گسترش فنون دانش و تشويق، به تأليف و تصنيف و ترجمه کتاب، در رشته‌هاي مختلف علمي سعي و کوشش کردند و حتي تشکيل مجالس بحث و مناظره، در مذاهب و عقايد و مسايل مختلف را نيز اجازه داده و به آن تشويق مي‌کردند. و گاهي در محضر خودشان نيز اينگونه مجالس را تشکيل مي‌دادند. و اين روش و سيره مرضيه که شايد هدف آن پرورش باطل بود، موجب شد که در کشور اسلامي خصوصاً شهرهاي بين النهرين، مذاهب متعدد و فرقه هاي علمي مختلف، به ظهور رسد و آنچه مذهب و عقيده علمي و فلسفي و يا ديني اي که در کشورهاي خاور دور و نزديک و يا در اروپا، از قرن‌ها پيش، در حال ضعف بوده و يا اصلاً فراموش شده بود، زنده گردد.

علاوه بر آن، آرا و عقايدي که از بحث‌ها و مناظره ها، پديد آمده بود، خود نمايي کرده و چه بسا طرفدار داشته باشد. و قهراً شيعه نيز از اين تعدد آرا و عقايد، مصون نمانده و در اکثر مسايل ديني و غير ديني، داراي فرقه‌هاي مختلف و آراي متعدد گرديدند. و بغداد، همانگونه که در اين عصر، پايتخت سياسي دولت بني عباس بود، پايتخت علمي و يا بهتر بگوييم نمايشگاه همه اين عقايد و آرا نيز بود.

ليکن اختلاف و نزاعي که از همه اين اختلاف‌ها در آن عصر دايرتر و بحثي که از تمام اين بحث‌ها داغتر بود بلکه تمام اختلاف آراي ديگر، تحت عنوان يکي از آن دو، مطرح مي‌شد، «اختلاف شيعه و سني بود» که تحت اين اختلاف، خونها ريخته و مالها به يغما برده مي‌شد. و در اين نزاع و اختلاف، بيشترين تلفات را شيعه مي‌داد. و در حقيقت، شيعيان در آن روزگار، هيچ قدرتي نداشته و هميشه در حال تقيه وترس به سر مي‌بردند. مؤلف والامقام، در چنين زماني و مکاني، پا به عرصه علم و دانش گذاشته است.

از همان اوايلي که مؤلف در حوزه هاي درس حاضر شد وستاره اقبال او در آسمان علم ودانش درخشيدن گرفت، شيعه نيز به طور محترمتر وبيشتر از پيش مطرح مي گرديد وآبروي او در انظار مخالفانش، روز به روز بيشتر مي شد، به خاطر اينکه در هر مجلس درس يا بحث ومناظره ى که پا مي گذاشت، از آن مجلس بيرون نمي آمد مگر در حالي که استاد ومدرس ويا مناظره کنندگان آن مجلس را با بيانات شيرين ومستدل، مقهور ومحکوم کرده بود(2) ومخالفان در بحثها به قدري از قدرت بيان وفکر دقيق وسرعت ذهن او، به تنگ آمده بودند که وقتي خبر مرگش به (شيخ ابي القاسم خفاف) معروف به (ابن نقيب) رسيد، آن قدر خوشحال شد که دستور داد منزلش را زينت کنند وبه طرفداران ودوستان خود اعلام کرد که به ديدنش آمده وبه او تبريک بگويند وگفت: (حالا مرگ بر من گوارا شد). 

«خطيب بغدادي» - که از بزرگان اهل سنت است - مي‌گفت: «اگر ابن معلم بخواهد ستوني را که از چوب مي‌باشد ثابت کند از طلاست، مي‌تواند».

خلاصه، مؤلف کتاب، آن قدر در مقامات علمي، فلسفي و کلامي، مورد توجه قرار گرفت که پس از اندک مدتي، خود، محور بحث و تدريس شده و دانشجويان و محققين فرقه‌هاي مختلف مذهبي و غير مذهبي و متخصصين رشته‌هاي ديني و غير ديني، در مجلس درس او حاضر گرديده و از افکار علمي بلند و محققانه او استفاده مي‌کردند و اندک اندک آوازه رشد علمي او به همه شهرهاي اسلامي‌ رسيد و سيل جويندگان علم و دانش به طرف خانه‌اش سرازير گرديد.

 (ابن کثير شامي) مي نويسد: (همه پادشاهان اسلامي به وي عقيده داشتند چون که شيعه در اين زمان مورد توجه قرار گرفته بود ودانشمندان زيادي از فرقه هاي مختلف مذهبي وغير مذهبي در مجلس بحث وصحبت او حاضر مي شدند).(3)

به فرموده مرحوم (علامه اميني): (اين گفته بيانگر اين حقيقت است که مؤلف، نه تنها مرجع علمي وسياسي شيعه بوده، بلکه مرجع علمي وسياسي تمام امت اسلامي نيز بوده است. ونيز نقل کرده اند که بارها (عضدالدوله بويهي) پادشاه وقت، به زيارتش مي رفت).(4).

افکار علمي مؤلف

مي‌توان گفت که هيچ رشته اي از علوم معمول در بين پيروان اديان آسماني وجود ندارد که مؤلف بزرگوار در آن تبحر و ورزيدگي کامل نداشته و يا در آن کتابي ننوشته باشد. اين مطلب از مراجعه به کتاب‌هاي وي، کاملاً معلوم و آشکار است و از لابلاي همين کتاب بسيار مختصر نيز خواننده با هوش در خواهد يافت که وي علاوه بر آگاهي کامل از علوم رسمي اسلامي، چقدر به تاريخ عمومي و بشري احاطه دارد.

و حال آنکه مي‌توان ادعا کرد که آرا و نظريات فقيه تاريخ دان، با فقيهي که از تاريخ عمومي هيچ گونه اطلاعي نداشته باشد، تفاوت فاحشي دارد، همانگونه که آرا و عقايد ديني و مذهبي شخص تاريخ دان، با شخص ناآگاه از جريانات تاريخي، بکلي از يکديگر متمايز است و لذا اگر نظريات علمي و اعتقادي مؤلف والامقام را، از لابلاي کتاب‌هاي فقهي و اعتقاديش، با دقت ملاحظه و بررسي کنند و سپس با آراي علمي و اعتقادي ساير علماي اسلامي که از تاريخ اطلاعي ندارند مقايسه نمايند، معلوم خواهد شد که چه اندازه نظريات علمي و ديني اين دانشمند رشيد، محققانه بوده و از فکر روشن و انديشه آزاد، سرچشمه گرفته است. کافي است که فرد آگاه و آزاد به کتاب «اوائل المقالات» و «الجمل في حرب البصرة» و بعضي از رسايل دهگانه اش و نيز به همين کتاب پرارزش مراجعه کند تا حقيقت اين امر را دريابد.

ولي صد حيف که تعداد زيادي از کتاب‌هاي مهم و حساس مؤلف عظيم الشأن، در دسترس نيست و دست جهل و ناداني، آنها را از بين برده و يا به کتابخانه هاي ليدن و لندن و برلن و امثال آنها منتقل کرده است.

در ميان شاگردان مؤلف والامقام که عده زيادي هستند و تمامي آنان از افتخارات و از فقهاي بزرگ شيعه و مورد اعجاب و تحسين غير شيعه نيز بوده‌اند، افرادي که مي‌توان گفت آزاد انديشي و روشنفکري اين نابغه بزرگ را به ارث برده‌اند، «سيد مرتضي» و «سيد رضي» دو برادر بسيار روشن و دانشمند علوي هستند.

من پس از دقت و بررسي زياد، هيچ دليل طبيعي و صحيحي براي افکار روشن و دقيق اين دو دانشمند بزرگ اسلامي، در مسايل علمي و مذهبي نمي‌توانم بپذيرم مگر همان چيزي که درباره استاد والامقامشان بيان کردم و آن احاطه کامل آنان بر تاريخ بشري بخصوص تاريخ اسلامي است و اين مطلب از مراجعه به کتاب‌هاي «شافي» و «خصائص» و «تنزيه الانبياء» و بعضي از کتاب‌هاي فقهي سيد مرتضي به وضوح آشکار مي‌شود.

هدف از ترجمه اين کتاب

آنچه اين جانب را به ترجمه اين کتاب وادار کرد، اين بود که از مدت‌ها پيش که افتخار تبليغ و سخنراني در بين طبقه جوانان دانشجو و افراد روشنفکر را پيدا کردم، کراراً به افرادي برخورد مي‌کردم که همواره اشکالات و شب‌هاتي درباره غيبت حضرت مهدي عليه السلام طرح مي‌کردند و چون پاسخ بعضي از آن اشکالات احتياج به بحث و صحبت گسترده‌اي داشت، من آن اشکالات را يادداشت کردم تا بعداً درباره آنها به طور مفصل بحث و سخنراني کنم، ولي متأسفانه مدت‌ها گذشت و فرصت مناسبي براي بحث و گفتگو درباره آن دست نداد، از اين رو بر آن شدم تا آن اشکالات را که يادداشت کرده بودم، به صورت نوشته‌اي در دسترس علاقمندان قرار دهم. ولي پس از فکر و بررسي، تصميم گرفتم که در عوض تنظيم نوشته مستقلي به نام خود، کتاب «الفصول العشرة في الغيبة» تأليف اسلام شناس، مرحوم، مؤلف محترم را ترجمه کرده و در دسترس قرار دهم و اين کار را به سه دليل انجام دادم:

اول: به خاطر اينکه اين کتاب بهتر و جالب تر از آنچه من در نظر داشتم، مسايل و انتقادات علمي مربوط به غيبت حضرت مهدي عليه السلام را مورد بحث و بررسي قرار داده است.

دوّم: در ضمن اين کار، از زحمات آن عالم عظيم الشأن که حقي بزرگ بر گردن همه علما و دانشمندان شيعه دارد، قدرشناسي کرده باشم.

سوم: با اين کار، اين عالم معتبر شيعه را به افراد فهميده و محقّق معرفي کرده باشم.

از افراد بي‌غرض و داراي حسن نيت، توقع چنان است که به خاطر حضرت ولي عصر عجل الله تعالی فرجه و مؤلف ارجمند، اين اثر بزرگ را تبليغ و تشويق کرده و به اهل دانش معرفي کنند.

محمد باقر خالصي
15/ 10/ 1360

مقدمه مؤلف

ستايش خداي را که وعده ياري داده آنان که دينش را ياري کنند و مژده پيروزي داده، کساني را که راهش را شناخته و در آن گام نهند و باز مي‌دارد سعادت را از آنان که او را انکار مي‌کنند. خدايي که نعمتش، موجب ميل به سوي او مي‌گردد و تنها بايد از عذاب و انتقامش به ذات مقدسش پناه برد.

و درود فراوان بر پيشواي ما محمد صلي الله عليه وآله وسلم و بر خاندانش که پيشوايان و راهنمايان راستين مردمند.

اين جانب سابقاً کتابي درباره لزوم امامت نوشتم و در آن کتاب از عصمت امامان و امتياز آنان از ساير مردم، به دارا بودن فضايل و کمالات نفساني و اعمال نيکو، به طور مفصل سخن گفتم و شواهدي را که کاملاً دلالت بر درستي ادعاي آنان دارد، بيان داشتم. و علاوه بر آن آياتي از قرآن و گفته هايي از پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم که بيانگر مشخصات کامل آنان است، نقل کردم و در آن کتاب، فساد و بطلان عقيده مخالفين را با دليل و برهان تشريح نمودم.

و نيز اين نکته را مفصلاً شرح دادم که چرا بعضي از آنان قيام نموده و در برابر ستمگران ايستادگي کرده و بعضي ديگر ساکت نشسته و در برابر ستمگري ها و خونريزي ها و مخالفت هاي آنان با قرآن هيچگونه واکنشي از خود نشان نداده‌اند.

و در پايان، اسبابي را که موجب غيبت آخرين پيشواي شيعه و پنهان شدنش از انظار ستمگران گرديده به طور مشروح بيان نمودم.

سپس بعضي از دوستان محترم و با ايمان که در بزرگي و فضيلت و صحت عقيده شان ترديدي نيست، پرسش‌هايي (و در حقيقت انتقاداتي) در خصوص امامت «صاحب الزمان مهدي عجل الله تعالی فرجه» به ذهنشان رسيده و از من پاسخ خواستند. که اينک من پاسخ‌هاي آن پرسش‌ها را به همان ترتيبي که برايم نوشته‌اند و به گونه‌اي که هر فرد صاحب فکر و انديشه‌اي بتواند بفهمد و در فهم و درک آن، نيازي به صرف بخشي از عمر خود در راه تحصيل علم و دانش نداشته و محتاج به مراجعه کتب ديگر اين جانب نباشد، در انظار خوانندگان قرار مي‌دهم و در اين راه از خداوند ياري مي طلبم.

فشرده پرسش‌ها

آن پرسش‌ها از اين قرار است:

1 - «شيعه اماميه» (5) ادعا مي‌کند که خداوند به «حسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي الرضا عليهم السلام (يازدهمين پيشواي شيعيان) در حالي که زنده بود، پسري عنايت کرده در حالي که خاندانش از وجود او بي‌خبر بودند و هيچ فرقه و دسته‌اي در اين ادعا با «اماميه» موافقت نکرده‌اند. آيا چنين چيزي بعيد به نظر نمي‌رسد؟

2 - «جعفر بن علي بن محمد» که برادر «حسن بن علي بن محمد» و از نزديکترين افراد به وي بوده، اين امر را که «حسن بن علي» چه قبل از مرگ و چه پس از مرگ، داراي پسري بوده، شديداً انکار کرده است، حتي اينکه پس از مرگ وي اموال «حسن بن علي» را تصاحب کرده و به خليفه و سلطان وقت خبر داد که عده‌اي از پيروان برادرش چنين ادعايي مي‌کنند و خليفه نيز افرادي را فرستاد تا از آبستن بودن و يا وضع حمل زنان و کنيزان «حسن بن علي» تحقيق کنند ولي هيچگونه آثار آبستني و يا وضع حملي به دست نياوردند و اين مطلب خود ناصواب بودن اين ادعا را که «حسن بن علي» داراي پسري بوده تأييد مي‌کند.

3 - تمام تاريخ نويسان شيعه نوشته‌اند که «حسن بن علي» مادرش را که نامش «حديث» و کنيه اش «ام الحسن» بوده در تمام اموال و وقف هايش، وصي خود قرار داده و در آن وصيتنامه، نامي از پسري که به دنيا آمده و يا به دنيا خواهد آمد، به ميان نياورده و اين مطلب شاهد ديگري بر بطلان ادعاي اماميّه است.

4 - آنچه بيش از هرچيز موجب شک و ترديد مي‌شود اين است که چه چيز موجب شده که «پسر حسن بن علي» بايد مخفي متولد شده و مخفي زندگي کند؟ و حال آنکه پدرانش در زماني سخت تر و هراس انگيزتر از زمان او زندگي مي‌کرده‌اند، هرگز مخفي نشده و ولادت هيچکدام از آنان در پنهاني انجام نگرديده است.

5 - اساساً ادعاي «اماميه» بر خلاف عادت است، به علت اينکه، ظاهراً امکان ندارد که شخصي در اين مدت طولاني زنده باشد ولي هيچگونه خبري از مکان و نحوه زندگي وي به دست نيايد.

6 - ادعاي «اماميه» از جهت ديگري نيز بر خلاف عادت است و آن اينکه آنان مي گويند «مهدي پسر حسن بن علي» چندين سال قبل از مرگ پدرش که در سال 260 اتفاق افتاده، به دنيا آمده و تا اين زمان که سال «چهارصد و ده» است، در حال حيات به سر مي‌برد و اين امر نيز چيزي است که عادتاً ممکن نيست و نمي تواند فردي اين مقدار عمر کند.

7 - بنا بر اينکه ادعاي «اماميه» صحيح و مطابق واقع باشد، چه فايده و اثري بر وجود امامي که همواره در پنهاني به سر مي‌برد، بار خواهد بود و اساساً بشر چه احتياجي به وجود رهبري دارد که نه تبليغي براي اسلام انجام دهد و نه بتواند حدي از حدود اسلام را جاري کرده و نه حکمي از احکام آن را بيان نمايد و نه گمراهي را راهنمايي کند و نه امر به معروف و نهي از منکري انجام دهد و نه امکان داشته باشد که در راه اسلام جهاد کند؟

8 - در ميان شيعه مذاهبي وجود دارد که مانند «اماميه» ادعاي زنده و پنهان بودن پيشوايان خود را مي‌کنند و اماميه شديداً ادعاي آنان را انکار کرده و عقيده آنان را مردود مي دانند و در عين حال آن مذاهب در ادعاي خود به همان چيزهايي استدلال مي کنند که اماميه استدلال مي کنند؛ مثلاً «ممطوره» ادعا مي‌کنند که «موسي بن جعفر» امام هفتم شيعيان، زنده و در پنهان به سر مي برد تا در وقت لازم و مناسب ظهور کند.

«کيسانيه» ادعا مي‌کنند که «محمد بن حنفيه» زنده و پنهان زندگي مي‌کند و سر انجام قيام مي‌کند.

«ناووسيه» ادعا مي‌کنند که «جعفر بن محمد» امام ششم شيعيان زنده و پنهان است.

«اسماعيليه» ادعا مي‌کنند که «اسماعيل بن جعفر بن محمد» زنده و پنهان است. و اگر «اماميه» ادعاي پيروان اين مذاهب را مردود مي‌دانند بايد حتماً ادعاي خودشان را نيز مردود بدانند.

9 - گفتار اماميه درباره غيبت و ظهور «مهدي عجل الله تعالی فرجه» خالي از تناقض نيست؛ به خاطر اينکه از يک طرف ادعا مي‌کنند، خداوند از روي لطف و مرحمت، به امام اجازه داده که هروقت بخواهد از انظار پنهان شده و از دسترس افراد خارج گردد وخداوند هيچ اجازه و حقي به پيشوايان جامعه نمي‌دهد، مگر از روي مصلحت و به خاطر حفظ تدبير جامعه و وجود احتياج بندگان به آن حق.

و از طرف ديگر، در فلسفه لزوم نصب امام مي‌گويند که مصلحت نصب امام اين است که مردم به فردي که بتواند از مسايل و قوانين دين آگاهشان کند، دسترسي داشته باشند و اگر چنين فردي از طرف خداوند منصوب نگردد و مردم، امکان آموختن احکام دين را نداشته باشند، خداوند مصلحت نظام بشري را مراعات نکرده و تدبير امور بندگان را به نحو کامل و احسن انجام نداده است. و پرواضح است که اين دو ادعا کاملاً با يکديگر تناقض دارند.

10 - تمام مذاهب و ملت هاي اسلامي بر اين امر اتفاق دارند که معجزه، مخصوص پيغمبران و از علايم خاص فرستادگان خداست. و بنا بر ادعاي «اماميه» هنگامي که امام غايب آنان ظهور کند، مجبور خواهد بود که خود را به وسيله معجزه به مردم بشناساند و تا از اين راه صحت و امامت خود را بر آنان ثابت نکند، راه ديگري وجود نخواهد داشت؛ چراکه هيچکدام از مردم آن زمان، بدون معجزه نخواهند توانست او را مشخصاً بشناسند.