دسته چهارم
احاديثى كه به شيعيان توصيه مى كند كه در قيام ونهضت عجله نكنيد.
حديث اول ـ عدة من اصحابنا عن
احمدبن محمدبن خالد عن محمدبن على عن حفص بن عاصم عن سيف التمارعن
ابى المرهف عن ابى جعفر عليه السلام قال: الغبرة على من اثارها،
هلك المحاضير. قلت: جعلت فداك، وما المحاضير. قال: المستعجلون. اما
انهم لن يريد وا الاّ من يعرض عليهم(الى ان قال) ياابالمرهف اترى
قوماً حبسوا انفسهم على الله لا يجعل الله لهم فرجاً؟ بلى والله
ليجعلن الله لهم فرجاً.(1)
يعنى امام محمد باقرعليه السلام فرمود: گرد وغبار به چشم كسى مى
رود كه آن را پراكنده مى سازد. عجله كنندگان به هلاكت مى رسند.
بدرستى كه آنها(دولتها) اراده نمى كنند مگر كسى را كه معترض آنها
شود. اى ابومرهف! آيا درباره كسانى كه درراه خدا خوشتن دارى مى
كنند مى پندارى كه گشايشى برايشان حاصل نمى شود؟ چرا، به خدا سوگند
برايشان گشايش به وجود مى آورد.
سند حديث
حديث مذكوراز حيث سندخوب نيست. زيرا محمدبن على كوفي (محمدبن على
بن ابراهيم) در كتب رجال تضعيف شده است. وابوالمرهف نيزمجهول است.
بررسى مفاد حديث
ازحديث مذكوراستفاده مى شود كه درآن زمان گروهى برخليفه وقت خروج
كرده وبا شكست مواجه شده بودند. وبه همين جهت راوى حديث دروحشت
واضطراب بوده كه شيعيان نيز مورد تعقيب قرار گيرند.وبه همين جهت
امام عليه السلام به او دلدارى مى دهد كه نترس فقط خروج كنندگان
مورد تعقيب قرارخواهند گرفت وبه شما زيانى وارد نخواهد شد. شما صبر
كنيد تا وقت قيام فرارسد وبرايتان فرج حاصل گردد. بنابراين، روايت
مذكور را نبايد از احاديث مخالف قيام محسوب داشت.
حديث دوم ـ الحسن بن محمدالطوسى
عن ابيه عن المفيد عن ابن قولويه عن ابيه عن سعد عن احمدبن محمدعن
على بن اسباط عن عمّه يعقوب بن سالم عن ابى الحسن العبيدى عن
الصادق عليه السلام قال: ماكان عبد ليجس نفسه على الله الاّ ادخله
الجنة(2)
يعني: امام صادق عليه السلام فرمود: هركس كه براى خدا خويشتن دارى
كند، اورا داخل بهشت مى كند.
سند حديث
حديث مذكور ازجهت سند نسبتاً خوب است وراويان آن توثيق شده اند.
بررسى مفاد حديث
امام صادق عليه السلام دراين حديث به توطين نفس وصبرو پايدارى
سفارش مى كند ودليل لزوم سكوت وخوددارى از قيام نيست بلكه با قيام
مناسبتر مى نمايد.
حديث سوم ـ قال اميرالمؤمنين عليه
السلام: الزموا الارض واصبرواعلى البلاء ولا تحركوا بايديكم
وسيوفكم فى هوى السنتكم ولا تستعجلوا بما لم يعجل الله لكم فانه من
مات منكم على فراشه وهوعلى معرفة حق ربّه وحق رسوله واهل بيته مات
شهيداً ووقع اجره على الله واستوجب ثواب مانوى من صالح عمله وقامت
النية مقام اصلاته بسيفه فان كان لكل شيئى مدة واجلاً.(3)
يعنى اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: اززمين حركت نكنيد وبربلاها
صابر باشيد.ودستهاو شمشيرهايتان را درطريق خواسته هاى زبانتان حركت
ندهيد. ودرامرى كه خدا عجله نكرده، عجله نكنيد. بدرستيكه هريك از
شما كه دربستر خود بميرد درحاليكه به حق خدا ورسول واهل بيتش معرفت
داشته باشد، شهيد از دنيا مى رود واجرش برخداست. وبه ثواب عمل
صالحى كه درنيت داشته نائل خواهد شد. ودربرابر نيت شمشير زدن به
ثواب آن خواهد رسيد. بدرستيكه هرچيزى وقت ومدت خاصى دارد.
سند حديث
حديث مذكور از كتاب نهج البلاغه نقل شده ومعتبرمى باشد.
حديث چهارم ـ محمدبن يحيى عن محمد
بن الحسين عن عبدالرحمان بن ابى هاشم عن الفضل الكاتب قال كنت عند
ابى عبدالله عليه السلام فاتاه كتاب ابى مسلم فقال: ليس لكتابك
جواب. اخرج عنا (الى ان قال) قلت: فما العلامة فيما بيننا وبينك
فداك؟ قال: لا تبرح الارض يا فضيل حتى يخرج السفياني. فاذا خرج
السفيانى فاجيبوا الينا، يقولها ثلاثاً. وهو من المحتوم.(4)
يعني: فضيل مى گويد: خدمت امام صادق عليه السلام بودم كه نامهء
ابومسلم به آن جناب رسيد. امام به حامل نامه فرمود: نامه تو جواب
ندارد، از نزد من خارج شو. خدا براى عجله كردن بندگانش تعجيل نمى
كند. به درستيكه كندن كوه از جايش آسانتر است از ساقط كردن حكومتى
كه مدتش به پايان نرسيده است. راوى عرض كرد: پس علامت بين ما وشما
چيست؟ فرمود)از زمين حركت نكن تا هنگامى كه سفيانى خروج كند. درآن
هنگام به سوى ما بشتابيد واين سخن را سه مرتبه تكرارفرمود ـ وخروج
سفيانى ازعلائم حتمى خواهد بود.
سند حديث
حديث مذكور از جهت سند خوب است.
حديث پنجم ـ محمدبن على بن الحسين
باسناده عن حمادبن عمرووانس بن محمد عن ابيه عن جعفر بن محمد عن
آبائه عليهم السلام(فى وصية النبى صلى الله عليه وآله لعلى عليه
السلام) قال: يا علي! ازالة الجبال الرواسى اهون من ازالة ملك لم
تنقض ايامه.(5)
يعنى رسول خدا صلى الله عليه وآله به حضرت على فرمود: كندن كوهاى
بزرگ از سرنگون ساختن حكومتى كه هنوز مدتش به پايان نرسيده آسان تر
است.
سند حديث
حديث مذكور از جهت سند خوب نيست. زيرا حمادبن عمرومجهول است.
وانس بن محمد مهمل مى باشد وپدرش محمد نيز دركتب رجال به عنوان
مهمل توصيف شده است.
حديث ششم ـ حميد بن زياد عن
عبيدالله بن احمد الدهقان عن على بن الحسن الطاطرى عن محمد بن زياد
عن ابان عن صباح بن سيّابه عن المعلى بن خنيس قال ذهبت بكتاب عبد
السلام بن نعيم وسدير وكتب غيرواحدالى ابيعبدالله عليه السلام حين
ظهر المسودة قبل ان يظهر ولد العباس: بانّا قدّرنا ان يؤل
هذاالامراليك فماتري؟ قال: فضرب بالكتب الارض، قال: اف اف ماانا
لهؤلاء بامام. اما يعلمون انه انما يقتل السفياني.(6)
يعني: معلى مى گويد: نامه هاى عبدالسلام وسدير وچندنفر ديگر را
خدمت امام صادق عليه السلام بردم، درهمان هنگام كه سياه پوشان ظاهر
شدند. وقبل از اينكه بنى عباس آشكار گردند. مضمون نامه ها
چنين بود كه ما تصميم گرفته ايم كه امررهبرى وحكومت به شما واگذار
شود، نظر شما چيست؟ امام صادق عليه السلام نامه ها را برزمين زد
وفرمود: اى واي، اى واي، من كه امام اينها نيستم (درقيامشان به من
نظر ندارند) آيا نميدانند كه مهدى موعود كسى است كه سفيانى را به
قتل مى رساند.
سند حديث
حديث مذكورازحيث سند خيلى قابل اعتماد نيست زيرا صباح بن سيّابه
مجهول الحال است.
بررسى معنا ومفاد احاديث
قبل از بررسى مفاد احاديث به نكات زير توجه داشته باشيد:
1ـ شيعيان درزمان ائمه اطهارعليهم السلام همواره درانتظار ظهور
وقيام حضرت مهدى بودند كه اخبارش را از پيامبراكرم وائمه
اطهارعليهم السلام شنيده بودند.
2ـ شيعيان درآن زمانها، درشرائط بسيار دشوارى زندگى مى كردند. مورد
تعقيب خلفاى جور بودند. به زندان مى افتادند يا تبعيد يا كشته مى
شدند.
3ـ هرچند يكباريكى از سادات علوى دربرابر حكومتهاى ستمكار قيام مى
كرد وگروهى از مردم كه جانشان بستوه آمده بود، به گمان اينكه مهدى
موعود ونجات دهندهء انسانهاست به ياريش مى شتافتند ولى بعداز چندى
سركوب وكشته مى شدند.
4ـ خلفاى وقت نسبت به موضوع قيام وقائم حساسيت خاصى داشتند وهمواره
در بيم وهراس ومراقب اوضاع بودند. از سادات علوى وبالاخص افراد
سرشناس آنها كاملاً مراقبت مى كردند. احاديث مذكور در چنين اوضاع
وشرائطى صادرشده است. شيعيان كه به انواع گرفتاريها مبتلا بودند،
با اصرار از ائمه مى خواستند كه قيام كنيد ومسلمين را ازبند
حكومتهاى غاصب وستمكار آزاد سازيد، يا اجازه مى خواستند كه به يارى
بعض سادات علوى كه به عنوان مهدى موعود قيام كرده اند بشتابند.
ائمه اطهارعليهم السلام به شيعيان مى فرمودند درقيام مهدى موعود
عجله نكنيد كه زمان آن هنوز فرانرسيده است. خروج كنندگان به عنوان
مهدى موعود وقائم آل محمد خروج كرده اند درصورتى كه قائم معهود
نيستند. قيام قائم معهود علائم خاصى دارد كه هنوز آشكار نشده است.
براى تثبيت وتحكيم امامت ما هم قيام نكرده اند. قيام آنها هم به
پيروزى نخواهد رسيد. زيرا اسباب ومقدمات سقوط حكومتهاى غاصب فراهم
نشده است. وسرنگون كردن حكومتها بسيار دشوار است. مى فرمودند صبر
كنيد تا فرج حاصل شود. ودرامر قيام مهدى عجله نكنيد كه به هلاكت مى
رسيد. وچون نيت قيام واصلاح داريد ودرصدد تهيهء اسباب ومقدماتش
هستيد به ثواب آن نائل خواهيد شد. وبه هرحال، اين احاديث ازعجله
كردن واقدام به يك حركت خام وناپخته نهى مى كند، ولى نمى گويد كه
درصدد تهيه اسباب ومقدمات يك نهضت كامل براى مبارزه با ظلم
واستكبار وكفرو بى دينى نباشيد. مفاد احاديث اين نيست كه تكليف
جهاد ودفاع وامربه معروف ونهى ازمنكر ووجوب دفاع از محرومين
ومستضعفين، درزمان غيبت امام زمان عليه السلام از مسلمين ساقط شده
بايد تماشاگر صحنه هاى فساد باشند وفقط براى تعجيل درظهور حضرت
مهدى دعا كنند. بنابراين، احاديث مذكور را نيز نمى توان از احاديث
مخالف قيام وحركت محسوب داشت.
دسته پنچم
رواياتى كه صاحب هرپرچمى را كه قبل از قيام حضرت قائم برافراشته
شود به عنوان طاغوت معرفى مى كند.
حديث اول ـ محمد بن يحيى عن
احمدبن محمد عن الحسين بن سعيد عن حمادبن عيسى عن الحسين بن
المختار عن ابى بصيرعن ابيعبدالله عليه السلام قال: كل راية ترفع
قبل قيام القائم فصاجها طاغوت يعبد من دون الله(7)
يعنى امام صادق عليه السلام فرمود: هرپرچمى كه قبل از قيام قائم
برافراشته شود وصاحبش طاغوتى است كه دربرابر خدا مورد پرستش قرار
مى گيرد.
سند حديث
حديث مذكور از جهت سند خوب است وراويان آن توثيق شده اند.
حديث دوم ـ محمدبن ابراهيم
النعمانى عن عبدالواحد بن عبدالله قال حدثنا احمدبن محمد بن رياح
الزهرى قال حدثنا محمدبن العباس عن عيسى الحسينى عن الحسن بن على
بن ابى حمزه عن ابيه عن مالك بن اعين الجهنى عن ابى حعفرعليه
السلام انه قال كل راية ترفع قبل راية القائم فصاحبها طاغوت.(8)
يعنى امام محمدباقرعليه السلام فرمود: هرپرچمى كه قبل از پرچم مهدى
برافراشته شود صاحبش طاغوت است.
سند حديث
حديث مذكور از حيث سند خوب وقابل اعتماد نيست زيرا حسن بن على بن
ابى حمزه، در كتب رجال به عنوان كذاب وملعون واز سران واقفيه معرفى
شده است.
بررسى معنا ومفاد حديث
(رايه) به معناى پرچم است. ورفع رايه كنايه است از اعلان جنگ در
برابر نظام حاكم وتأسيس حكومت جديد. وصاحب پرچم عبارتست از رهبر
نهضت كه براى سرنگون ساختن حكومت موجود مردم را به يارى مى طلبد.
طاغوت يعنى شخص جبار وستمگرى كه به حريم مقدس الهى تجاوز كرده
وبندگان خدارا مجبور مى كند كه حاكميت اورا دربرابر حاكميت الله
بپذيرند وبدون چون وچرا تسليم فرمانهايش باشند. جمله(يعبد من دون
الله) بهترين شاهد است كه صاحب پرچم، مى خواهد دربرابر حكومت الله
حكومتى را تأسيس كند وخواسته هاى خودش را به اجرا درآورد. صاحب
چنين پرچمى به عنوان طاغوت معرفى شده است. بنابراين معناى حديث اين
مى شود كه: هرپرچمى كه قبل از قيام قائم برافراشته شود ورهبر آن،
مردم را به سوى خودش دعوت كند. صاحب چنين پرچمى طاغوت است كه به
حريم حاكميت الله تجاوز نموده ومردم را به اطاعت خويش دعوت مى كند.
بنابراين مفاد حديث اين مى شود كه نهضتهاى غيردينى مردود مى باشند.
ليكن اگر نهضتى به عنوان دفاع از دين وحاكميت احكام وقوانين قرآن
به وجود آمد مردود نخواهد بود. زيرا دراين صورت پرچمى دربرابر پرچم
دين برافراشته نشده ورهبر چنين نهضتى طاغوت نيست بلكه ضدطاغوت است.
چنين رهبرى مردم را به پرستش واطاعت خودش دعوت نمى كند بلكه به
اطاعت پروردگار جهان دعوت مى نمايد. چنين پرچمى نه تنها دربرابر
پرچم قائم آل محمد قرار نگرفته بلكه درمسير حكومت جهانى آن جناب
وزمينه ساز آن خواهد بود. آيا مى توان گفت هرپرچمى كه قبل از قيام
قائم برافراشته شد صاحبش طاغوت است؟! مگر على بن ابيطالب عليه
السلام دربرابر حكومت طاغوتى معاويه قيام نكرد؟! مگر امام حسن عليه
السلام با معاويه اعلان جنگ نداد؟ مگر امام حسين عليه السلام براى
دفاع از اسلام ومبارزه با دستگاه ستمگر يزيد قيام نكرد؟ مگر زيد بن
على بن حسين براى دفاع از قرآن ومبارزهء با ستمگرى قيام نكرد؟
خلاصهء سخن ونتيجه گيري
چنانكه ملاحظه فرموديد اكثر احاديث اين بخش ضعيف وغيرقابل اعتماد
هستند ونمى توان به آنها تمسك جست. به علاوه احاديث مذكور از چند
قسم خارج نيستند ومفاد آنها چنين است.
1ـ هركس كه قيام كرد وشما را به يارى طلبيد بدون تأمل دعوتش را
اجابت نكنيد بلكه شخص دعوت كننده وهدفش را خوب بررسى كنيد. اگر به
عنوان مهدى موعود وقائم آل محمد قيام كرده يا هدف غيرخدائى دارد
دعوتش را نپذيريد. زيرا زمان ظهور وقيام حضرت مهدى هنوز فرا نرسيده
است.
2ـ دربرابر اصرار شيعيان كه امام را دعوت به قيام مى كردند ازيك
واقعيت خارجى خبر مى دهد كه هريك از ائمه كه قبل ازقيام قائم آل
محمد قيام كند با شكست مواجه مى گردد وكشته مى شود. چون اسباب
ومقدمات قيام جهانى مهدى فراهم نشده است.
3ـ قيام حضرت مهدى علائم ونشانه هاى مخصوصى دارد، وقبل از وقوع آن
علائم دعوت كسانى را كه به عنوان مهدى موعود قيام مى كنند اجابت
نكنيد.
4ـ براى سرنگون ساختن هرحكومتى تهيه اسباب ومقدمات لازم ضرورت
دارد. قبل از آماده كردن اسباب ومقدمات، درقيام ونهضت عجله نكنيد
كه با شكست مواجه خواهيد شد.
5- هرپرچمى كه قبل از قيام قائم، دربرابر حاكميت الله برافراشته
شود صاحبش طاغوت مىباشد كه به حريم حاكميت الله تجاوز نموده
ونبايد دعوتش را اجابت كرد.
چنانكه ملاحظه مى فرمائيد احاديث مذكور تنها قيامهائى را مردود مى
شمارد كه رهبر آن مدعى مهدويت باشد وبه عنوان قائم آل محمد قيام
كند يا هدف غيرالهى داشته باشد يا بدون تهيه مقدمات واسباب لازم
وقبل از فرارسيدن زمان مناسب اقدام شود.اما اگر رهبرقيام نه به
عنوان مهدويت ونه به منظور تأسيس حكومتى دربرابر حاكميت الله. بلكه
به منظور دفاع از اسلام وقرآن ومبارزهء با ظلم واستكبار، وبقصد
تأسيس حكومت عدل الهى واجراى كامل قوانين آسمانى قيام كرد واسباب
ومقدمات نهضت را نيز پيش بينى نمود، ومردم را به يارى طلبيد،
روايات مذكور چنين نهضت وانقلابى را مردود نمى شمارد. وپرچم چنين
نهضتى پرچم طاغوت نيست بلكه پرچم ضد طاغوت است. تأسيس چنين حكومتى
دربرابر الله نيست بلكه به منظور حاكميت الله ودرمسير حكومت جهانى
حضرت مهدى وزمينه ساز آن مى باشد. بنابراين، احاديث مذكور مخالف
چنين قيام ونهضتى نخواهد بود.
خلاصه ونتيجه گيرى بحث
چون بحث ما به طول انجاميد لازم است به خلاصه دو بخش اشاره كنيم
سپس به نتيجه گيرى بپردازيم. دربخش اول اين مطالب به اثبات رسيد.
1ـ قوانين وبرنامه هاى سياسى واجتماعي، بخش عظيمى از اسلام را
تشكيل مى دهد. مانند جهاد، دفاع، مبارزهء با ظلم وبيدادگري،
دادگسترى وعدالتخواهي، قوانين كيفرى وجزائى وحقوقى ومدني، امربه
معروف ونهى ازمنكر، روابط مسلمين با خودشان وبا كفار، ووو...
2ـ احكام وقوانين اسلام براى پياده شدن آمده نه براى خواندن وبحث
كردن ونوشتن.
3ـ اجراى كامل قوانين اسلام به تأسيس حكومت وتشكيلات وسيع ادارى
نيازمند است. بايد هميشه دربين مسلمين افرادى باشند كه مسؤوليت
اجراى قوانين آسمانى را برعهده بگيرند وبه اين وسيله جامعه مسلمين
را اداره كنند. بنابراين، حكومت درمتن اسلام قرار دارد وبدون آن
اسلام نمى تواند به طور كامل پياده شود.
4ـ پيامبر اسلام مسؤوليت ادارهء امور مسلمين وپياده كردن قوانين
اسلام را عملاً برعهده داشت.
5ـ وجوب اجراى كامل قوانين سياسى واجتماعى اسلام، درزمان حيات رسول
خدا خلاصه نمى شود بلكه بايد تا قيامت تداوم يابد.
6ـ درزمانيكه پيامبر درقيد حيات باشد يا مردم بوجود امام معصوم
ومبسوط اليد دسترسى داشته باشند، مسلمين موظفند درتأسيس حكومت الهى
وتحكيم قدرت پيامبر يا امام تلاش وجهاد كنند ومطيع فرمانهايش
باشند. واگر چنين فرد معصومى دربين مسلمين نيست بازهم موظفند فقيهى
پرهيزكار ومدير وآشناى با امور مسلمين را شناسائى وبه رهبرى جامعه
برگزينند ودرتحكيم قدرت وولايت او بكوشند ومطيع فرمانهايش باشند.
يعنى حكومتى را به وجود آورند كه مجرى كامل قوانين وبرنامه هاى
اسلام باشد واينست معناى حكومت اسلامي در بخش دوم اين بحث نيز با
احاديث مخالف ومفاد آنها آشنا شديد.
اكنون وجدان پاك شما را به داورى
مى طلبم. آيا احاديث مذكور با آن سند ودلالتى كه ملاحظه كرديد مى
توانند يك چنين وظيفه قطعى ومهمي، يعنى وجوب اجراى كامل قوانين
اسلام را از عهدهءمسلمين ساقط سازند؟ آيا مى توانند دربرابر آن همه
آيات وروايات وجوب جهاد ودفاع وامربه معروف ونهى از منكر ومبارزه
با ظلم وبيدادگرى ودفاع از محرومين ومستضعفين مقاومت نمايند وچنين
تكليف مهمى را درزمان غيبت ولى عصر از عهدهء مسلمين ساقط سازند؟
آيا با اين قبيل احاديث مى توان گفت كه شارع مقدس اسلام، دراين
زمانها دست از احكام سياسى واجتماعى خويش برداشته واجراى آنها رابه
زمان ظهور حضرت مهدى عليه السلام موكول نموده است؟ آيا با اين قبيل
احاديث مى توان گفت كه حتى اگر اساس اسلام هم درمعرض خطر دشمنان
اسلام قرار گرفت برمسلمين لازم نيست از آن دفاع كنند؟ آيا مى توان
گفت كه حتى اگر كفار ومشركين برمسلمين سلطه يافتند وتمام شؤون آنها
را درقبضه خويش درآوردند وبرجان ومال وناموس وشرف آنها مسلط شدند
مسلمين جز سكوت وتماشاى صحنه هاى فساد وبدبختى ورنج ومحروميت وظيفه
اى ندارند بايد صبركنند تا امام زمان عليه السلام ظاهر شود وجهان
را اصلاح كند؟ آيا احاديث مذكور با چنين اسناد ومفادى كه داشتند مى
توانند دربرابر اين قبيل آيات مقاومت نمايند؟ (فقاتلوا
ائمة الكفر انهم لا ايمان لهم)(9)
(وقاتلوا المشركين كافة كما يقاتلونكم كافة)(10)
(وقاتلوهم حتى لا تكون فتنة ويكون الدين كله
لله)(11)
(ومالكم لا تقاتلون فى سبيل الله
والمستضعفين).(12)
(فقاتلوا اولياء الشيطان ان كيد الشيطان كان
ضعيفاً).(13)
(وجاهدوا فى الله حق جهاده)(14)
(وقاتلوا فى سبيل الله الذين يقاتلوكم ولا
تعتدوا)(15)
(ولتكن منكم امة يدعون الى الخير ويأمرون
بالمعروف وينهون عن المنكر).(16)
(يا ايها الذين آمنوا كونوا قوامين بالقسط
شهداء الله).(17)
(واعدّوالهم مااستطعتم من قوة ومن رباط
الخيل ترهبون به عدوالله وعدوكم).(18)
ودهها آيه وصدها حديث ديگر از اين قبيل. نه، هرگز. احاديث مذكور
چنان توانى را ندارند كه تكاليف قطعى وضرورى ودائمى اسلام را از
عهدهء مسلمين ساقط سازند، بلكه عموم مسلمين موظفند درگسترش دين
ودفاع از اسلام ومسلمين واجراى كامل احكام وبرنامه هاى حياتبخش
قرآن تلاش وجديت كنند، گرچه مستلزم قيام وجهاد همگانى باشد.
مخصوصاً علماى دين وفقهاى اسلام
در انجام اين امر مهم، مسؤوليت سنگين ترى را برعهده دارند.زيرا
آنها وارثان پيامبران ونگهبانان دين وپناه گاه مردم هستند. مگر
علماو فقها حق دارند دربرابر كفارومستكبرين وطاغوتيان كه امت
اسلامى را به روز سياه نشانده اند، سكوت كنند ومستضعفين ومحرومين
را درقيام همگانى تشويق ورهبرى نكنند؟ مگراميرالمؤمنين عليه السلام
نمى فرمايد؛ اما والذى فلق الحبة وبرأ النسمة لولا حضورالحاضر
وقيام الحجة بوجود الناصر ومااخذالله على العلماء ان لا يقارّ
واعلى كظة ظالم ولا سغب مظلوم لالقيت حبلها على غاربها (19)
يعنى به خدائى سوگند كه دانه را شكافت وانسان را آفريد. اگر آن
جمعيت (انبوه) براى بيعت من حاضر نمى شدند. وبه اين وسيله حجت برمن
تمام نمى شد، واگر نبود كه خدا از علماء پيمان گرفته كه برپرخوردن
ظالم وگرسنه ماندن مظلوم رضايت ندهند، بدون ترديد مهار شتر خلافت
را بركوهانش مى انداختم تا هرجا كه خواهد برود. مگر امام حسين عليه
السلام از پيامبر نقل نكرده كه فرمود؛ من راى سلطاناً جائراً
مستحلاً لحرام الله ناكثاً لعهدالله مخالفاً لسنة رسول الله صلى
الله عليه وآله يعمل فى عبادالله بالاثم والعدوان فلم يغيرّ عليه
بفعل ولا قول كان حقاً على الله يدخله مدخله.(20)
يعنى هركس كه سلطان ستمگرى را ببيند كه حرام خدا را حلال كرده وعهد
خدا را درهم شكسته وبا سنت وقانون پيامبر مخالفت نموده ودرميان
بندگان خدا مرتكب گناه وعدوان مى شود، واورا دربرابر چنين سلطان
ستم پيشه اى با عمل وگفتار به مخالفت برنخيزد برخداوند است كه چنين
شخصى را درجايگاه همان ستمگر (جهنم) وارد كند.
بازهم امام حسين عليه السلام مى فرمايد: ذالك بان مجارى الامور والاحكام
على ايدى العلماء بالله الامناء على حلاله وحرامه، فانتم المسلوبون
تلك المنزلة وماسلبتم ذالك الاّ بتفرقكم عن ا لحق واختلافكم فى
السنة بعد البينة الواضحة ولو صبرتم على الاذى وتحملتم المؤمنة فى
ذات الله كانت امور الله عيكم ترد وعنكم تصدرواليكم ترجع ولكنكم
مكنتم الظلمة من منزلتكم واستسلمتم امورالله فى ايديهم يعملون
بالشبهات ويسيرون فى الشهوات، سلّطهم على ذالك فراركم من الموت
واعجابكم بالحياة التى هى مفارقتكم فاسلمتم الضعفاء فى ايديهم فمن
بين مستعبد مقهور وبين مستضعف على معيشتهم مغلوب، يتقلبون فى الملك
بآرائهم ويستشعرون الخزى باهوائهم اقتداء بالاشرار وجرأة على
الجبار(21)
يعنى به اين جهت است كه مجارى امور واحكام به دست علماء الهى
مىباشد كه امين برحلا ل وحرام خدا مى باشند. پس شمائيد كه اين مقام
ومنزلت را از دست داده ايد. واين مقام از شما سلب نشده مگر دراثر
افتراق شما از حق واختلافتان درسنت پيامبر بعداز اينكه ادله روشنى
داشتيد. واگر براذيتها صبر مى كرديد وشدائد وسختيها را درراه خدا
تحمل مى نموديد امور خدا برشما وارد مى شد واز شما صدور مى يافت
وبه شما مراجعه مى شد. ولى شما (دراثركوتاهى درانجام وظيفه)
ستمگران را درجايگاه خودتان مستقر ساختيد. وامورالهى (ادارهء امت)
را به دستشان سپرديد تا درشبهات (بميل خودشان) رفتار كنند ودنبال
اميال وخواسته هايشان بروند. آرى فرارشما از مرگ وعلاقه به حيات
دنيا بود كه آنها را برشما مسلط ساخت.شما بوديد كه مردمان ضعيف
ومحروم را دردست ستمكاران رها ساختيد تا برخى را بردهء خويش قرار
دهند وبعضى را ناتوان ومحتاج لقمه نانى قرار دهند. وستمكاران مطابق
ميلشان مملكت را ادراه كنند وذلت ورسوائى را برخودشان وملتشان
هموار سازند ودراين باره از اشرار وبدان پيروى مى كنند وبرمخالفت
با خداوند جبار جرات مى ورزند.
آرى
علماءوفقهاى اسلام يك چنين وظيفه سنگينى رابرعهده دارند. واگر
درانجام اين مسؤوليت بزرگ كوتاهى كنند درقيامت مورد بازخواست قرار
خواهند گرفت. وظيفه علماء فقط درس وبحث وحاشيه وتقريرات نويسى
واقامه نمازجماعت ومسأله گفتن نيست بلكه وظيفه بزرگتر آنها حفظ دين
ودفاع از اسلام ومسلمين ومبارزهء با كفر واستكبار وسعى دراجراى
كامل قوانين واحكام اسلام مى باشد. كه اگر دراين باره كوتاهى كنند
نزد خداوند قهار عذر وبهانه اى ندارند. وتمسك جستن به چند حديث
ضعيف ومجمل هم نمى تواند چنين مسؤوليت سنگينى را از دوش آنها
بردارد. آيا خداوند متعال وپيامبرگرامى اسلام بما اجازه مى دهند كه
در برابر توطئه هاى شوم وخطرناك دشمنان اسلام واوضاع اسفناك
ورقتبار كشورهاى اسلامى سكوت كنيم وهمانند سابق به درس وبحث واقامه
نمازمان اكتفا كنيم؟! نه هرگز.
يار صفحه:
(1)وسائل الشيعه ج 11 ص 36.
(2)وسائل الشيعه ج 11 ص 39.
(3)وسائل الشيعه ج 11 ص40.
(4)وسائل الشيعه ج 11 ص 37.
(5)وسائل الشيعه ج 11 ص 3.
(6)وسائل الشيعه ج 11 ص 37.
(7)وسائل الشيعه ج 00 ص 37.
(8)مستدرك الوسائل ج 2 ص 248.
(20)الكامل فى التاريخ ج 4 ص 48 چاپ بيروت.