قضاوت كنيد
با توجه به اوضاع بحرانى وانقلابى عصر خلفا وبا توجه به اينكه
موضوع مهدويت مخصوصاً موضوع غيبت وقيام جنبهء كاملاً سياسى پيدا
كرده بود، اذهان عمومى بدان توجه داشت واز آن بهره بردارى مى شد
وبا توجه به محدوديتهايى كه براى نويسندگان وراويان احاديث وجود
داشت، اكنون قضاوت كنيد: آيا نويسندگان وراويان احاديث مى توانستند
احاديث مربوط به مهدى موعود وعلائم وآثار وغيبت وقيامش را نقل كنند
ودر كتابها بنويسند؟ آيا خلفاى وقت آنقدر آزادى به نويسندگان مى
دادند كه هرچه را شنيده يا خوانده بودند روايت كنند ودر كتابها
بنويسند؟حتى اگر احاديثى باشد كه رنگ سياست به خود گرفته وبراى
دستگاه خلافت توليد خطر كند!
آيا امثال مالك بن انس وابوحنيفه مى توانستنداحاديث مهدويت وغيبت
علويين را در كتابهاى خودشان كه به دستور منصورعباسى تأليف مى شد
بنويسند؟ در صورتى كه در همان عصر، محمد بن عبدالله بن حسن
وابراهيم برادرش غايب ومتوارى بودند وبسيارى از مردم عقيده
داشتند كه محمد همان مهدى موعودى است كه نهضت مى كند وجلو
تعديات را مى گيرد واوضاع جهان را اصلاح مى كند! با اينكه منصور از
موضوع غيبت وقيام محمد در بيم وهراس بود وبراى دستگيرى او گروهى از
علويين بى گناه را زندانى ساخته بود. مگر همين منصور نبود كه
ابوحنيفه را مسوم ساخت؟ مگر جعفربن سليمان فرماندارش، مالك بن انس
را تازيانه نزد؟
مگر همين منصور وقتى به مالك بن انس دستور داد كتاب بنويسد در كار
او دخالت نكرد وصريحاً نگفت كه احاديث عبدالله بن عمر وعبدالله بن
عباس وابن مسعود را ننويس؟ وهنگامى كه مالك گفت: اهل عراق نيز علوم
واحاديثى دارند وممكن است احاديث ما را قبول نكنند منصور پاسخ نداد
كتاب تورا باضرب سرنيزه وتازيانه برآنان تحمل مى كنم؟! مگر كسى
جرئت داشت به منصور بگويد: با اموردينى مردم چكار داري؟ از كجا
فهميدى احاديث وعلوم عراقيان باطل است؟ مگر امثال عبدالله بن عباس
وعبدالله بن عمر وابن مسعود چه جرمى داشتند كه احاديثشان مورد قبول
تو نيست؟
من نمى توانم براى دخالتهاى
بيجايى كه امثال منصور در تدوين احاديث مى نمودند محمل صحيحى پيدا
كنم جز اينكه بايد گفت: در بين احاديث اهل عراق وعبدالله بن عباس
وعبدالله بن عمر وابن مسعود احاديثى وجود داشته كه با سياست دستگاه
خلافت سازگاز نبود بدين جهت نوشتن آنها قدغن بود. دربارهء مالك مى
نويسند: صدهزار حديث شنيده بود اما بيش از پانصد حديث در كتاب موطأ
ننوشت.(1)
آيا احمدبن حنبل كه به وسيلهء معتصم تازيانه خورد، وبخارى كه از
وطن تبعيد شد ونسائى كه از ضرب كتك جان داد مى توانستند در
كتابهايشان احاديثى را بنويسند كه بنفع علويين وضرر دستگاه خلافت
باشد؟
نتيجه
از مجموع سخنان گذشته چنين نتيجه مى گيريم: چون احاديث مهدويت،
بالاخص احاديث غيبت وقيام، جنبهء سياسى پيدا كرده بود وبه ضرر
دستگاه خلافت ونفع رقيبان آنان يعنى علويين تمام مى شد علماى عامه
به واسطهء محدوديتى كه داشتند نمى توانستند آنها را در كتابها
بنويسند! واگر هم نوشته باشند دستهاى جنايتكار سياستمداران وقت
آنها را محو نموده است. شايد اصل وجود مهدى كه به طور ابهام واجمال
ضررى به حال خلفا نداشت از دستبرد حوادث محفوظ ماند، اما احاديث
وآثار وعلائم كامل مهدى موعود، به وسيلهء خاندان نبوت وائمه اطهار
كه حافظ علوم پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) بودند ضبط ونگهدارى
شد ودربين شيعيان باقى ماند.
در عين حال، كتابهاى عامه از
موضوع غيبت خالى نيست. مثلاًيك روزدر حضور حذيفه گفته شد: مهدى
خروج كرده است. حذيفه گفت: واقعاً سعادت بزرگى نصيب شما شده اگر
مهدى ظاهر شود درحالى كه هنوز اصحاب محمد زنده اند! نه، چنين
نيست. مهدى خروج نمى كند مگر وقتى كه هيچ غائبى نزد مردم محبوب تر
از او نباشد.(2)
در اينجا حذيفه به موضوع غيبت
مهدى اشاره نموده است. حذيفه كسى است كه از حوادث زمانه واسرار
پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) آگاه بوده است. او مى گويد: من از
تمام مردم به فتنه ها وحوادث آينده آگاه ترم، زيرا پيغمبر(صلى الله
عليه وآله وسلم) آنها را در انجمنى بيان كرد واز حاضران مجلس جز من
كسى زنده نيست.(3)
جلالي: امام غائب چند سال عمر مى كند؟
هوشيار: مقدار زندگى وعمر آن جناب تعيين نشده است، ليكن احاديث اهل
بيت او را طويل العمر معرفى مى كنند: از باب نمونه:
امام حسن عسكري(عليه السلام)
فرمود: بعد از من فرزندم قائم است. اوست كه دوسنت پيمبران كه عمر
دراز وغيبت است،در موردش اجرا خواهد شد. از بس غيبتش طولانى مى شود
دلها سخت وتاريك مى گردند. در ايمان وعقيدهء به آنجناب، فقط كسانى
پايدار خواهند ماند كه خدا ايمان را در دلشان استوار نمايد وبه روح
غيبى تأييدشان كند(4)
و...(46) حديث ديگر.
دكتر: تمام سخنانى كه تاحال، راجع به امام زمان فرموديد مستدل
وقابل توجه بود لكن عمده اشكالى كه ذهن من وساير رفقا را ناراحت
نموده وبازهم در وجود امام غائب ترديد داريم، موضوع طول عمر اوست.
طبقهء دانشمند وتحصيل كرده نمى توانند چنين عمر غير طبيعى را باور
نمايند، زيرا زندگى سلولهاى بدن محدود است.اعضاء رئيسه بدن مانند
قلب ومغز وكليه وكبد، استعداد معينى براى انجام وظيفه دارند.
براى من قابل قبول نيست كه قلب يك بشر طبيعى بتواند بيش از هزار
سال كار كند. صريحاًبه شما بگويم:اين گونه موضوعات را در عصر دانش
وتسخير فضا نمى توان به جهانيان عرضه داشت.
هوشيار: جناب آقاى دكتر! من اعتراف مى كنم كه: موضوع طول عمر حضرت
ولى عصر(عليه السلام) از مشكلات است، منهم از علم طب وزيست شناسى
بهره اى ندارم لكن براى پذيرفتن حق آماده ام، لذا از جنابعالى
خواهش مى كنم اطلاعات خودتان را در موضوع طول عمر در اختيار ما
بگذاريد.
دكتر: منهم بايد اعتراف كنم كه: اطلاعات علمى من آنقدر كافى نيست
كه بتواند مشكل اساسى ما را حل كند. بنابراين، بهتر است از اطلاعات
يكى از دانشمندان استفاده كنيم وگمان دارم اگر اينكار را به جناب
آقاى دكتر نفيسى رئيس واستاد دانشكدهء پزشكى اصفهان محول كنيم،
بتوانيم از كمكهاى علمى ايشان برخوردار شويم،زيراعلاوه بر تحصيلات
كلاسيك اهل مطالعه وتحقيق هستند وباين گونه مطالب نيز، علاقه
مندند.
هوشيار: مانعى ندارد من سؤالاتى را در اين موضوع مطرح مى كنم وبه
وسيله نامه خدمت آقاى دكتر نفيسى مى فرستم وجوابش را خواستار مى
شوم. گمان مى كنم صلاح باشد مدتى جلسه را تعطيل كنيم، شايد در طول
اين فرصت، اطلاعاتى در موضوع طول عمر به دست آوريم وبا بصيرت
وبينايى كامل وارد بحث شويم. وقتى كه آقاى دكتر نفيسى جواب نامه را
فرستادند، آقاى جلالى به وسيلهء تلفن شما را خبر مى كند.
تحقيقاتى در طول عمر
جلسه در حدود يك ماه تعطيل بود، تا اينكه آقاى جلالى با تلفن
برادران را خبر كردند وشب شنبه همگى در منزل ايشان حاضر شدند وپس
از يك پذيرائى مختصر، رسميت جلسه اعلام شد.
هوشيار: خوشبختانه آقاى دكتر نفيسى جواب نامه را ارسال داشته اند
كه ضمن سپاسگزارى از اظهار لطف ايشان از آقاى دكتر خواهش مى كنم
عين نامه را قرائت نمايد.
دكتر: مانعى ندارد.(جناب آقاى.. نامهء سركار رسيد واز اظهار لطفى
كه نسبت به اينجانب فرموده ايد تشكر مى كنم. اما دربارهء مطالبى كه
مرقوم فرموده ايد، گو اينكه مشاغل اينجانب بسيار زياد وخسته كننده
است، اما از آنجايى كه نسبت به مطالعه، مخصوصاً تحقيق در مسائل
طبيعي، آفاقى وانفسي، نهايت علاقه را دارم، برخود لازم دانستم كه
در اوقات فراغت، هرچند كوتاه باشد، سؤالات جنابعالى را پاسخ دهم،
اميد است مورد قبول علاقه مندان واقع شود.
آيا براى عمر انسان حدى معين شده؟
هوشيار:آيا در علم طب وزيست شناسى براى عمر انسان حدى معين شده كه
تجاوز از آن حد امكان نداشته باشد؟
دكتر نفيسي: براى مدت زندگى انسان، حدى كه تجاوز از آن محال باشد
تعيين نشده است، ولى طويلترين مدت حيات افراد انسان، به حسب معمول،
كمى بيشتر از صد سال ميباشد وبه نظرنمى رسد كه در اعصارى كه تاريخ
مدونى دارد خيلى فرق كرده باشد.
اما حد متوسط عمر، برحسب اقليم وآب وهوا ونژاد وارث ونوع زندگى
متفاوت است ودر اعصار مختلف تفاوت دارد. چنانكه در قرن اخير، نسبت
به سابق تغيير قابل توجهى نموده است. مثلاً در انگلستان در سال1838
ـ1854 اين حد متوسط، در مردها91/39 ودر زنها 85/41 سال بوده
است.اما درسال 1937در مردها 18/60 ودرزنها 40/64 سال بوده است.
در آمريكا در سال 1901 عمر متوسط مردها 23/48 سال وزنها 80/51 سال
بوده است. درحالى كه سال 1944 عمر متوسط مردها به50/63 سال وزنها
به 95/68 سال افزايش يافته است. اين افزايش بيشتر شامل دوران كودكى
است كه آن نيز مديون بهبودى وضع درمان وپيشگيرى بيماريها مخصوصاً
بيماريهاى واگيردار است، اما بيمارى هاى پيرى كه بنام بيماريهاى
استحاله اى ناميده مى شوند، مانند تصلب شرائين وغيره چندان بهبودى
حاصل نكرده اند.
هوشيار: آيا براى تعيين مدت حيات موجودات جاندار، قاعدهء كلى
ومعيارى وجود دارد؟
دكتر نفيسي: عقيدهء عموم بر آنست كه بين حجم بدن ومدت عمر نسبت
مستقيمى برقرار است. مثلاً زندگى زودگذر يك پروانه يا پشه وزندگى
يك لاك پشت كه ممكن است دو قرن زندگى كند،قابل توجه است لكن بايد
دانست كه اين نسبت هميشه ثابت نيست، زيرا طوطى وكلاغ وغاز اكثراً،
بيش از پرندگان بزرگتر از خود وحتى بيشتر از بسيارى از پستانداران
زندگى مى كنند. بعضى ماهيها مانند:(سالمون) تا صدسال و(كراپ) تا
صدوپنجاه سال و(پيك) تا دويست سال زندگى مى كنند. در مقابل، اسب
بيش از30 سال زندگى نمى كند.
از زمان ارسطو عقيده داشتند كه، طول مدت زندگى هرموجودى ضريبى از
دورهء نمو آن موجود است. اين ضريب را(فرانسيس بيكن) درحيوانات هشت
برابر و(فلورنس) پنج برابر مدتى كه براى بلوغ آن حيوان لازم است
حساب كرده اند.
دربارهء انسان (بوفن) و(فلورنس) صدسال را دورهء طبيعى زندگى شمرده
اند واكنون نيز عقيدهء عموم برهمين پايه است، لكن داود پيغمبرعمر
طبيعى را هفتاد سال دانسته است.
در اين زمانها، عدهء قابل توجهى از معمرين را گزارش داده اند كه
بيش از صد سال عمر داشته اند.
گرچه تعيين واندازه گيرى اين عمرها شايد خالى از اغراق ومبالغه
نباشد.
از جمله آنان(هانرى جنكينز)169 سال عمرداشته، (تماس پار) 207 سال،
(كاترين كنتس دسموند) 140 سال عمرداشته اند وگروه ديگرى كه اسامى
آنان در كتب ومجلات ايران وخارج ديده مى شود.
اسباب طول عمر
هوشيار: چه عواملى در طول عمر مؤثرند؟
دكتر: عوامل طول عمر بقرارذيل است:
عامل ارث: اهميت وتأثير عامل ارث در طول عمر،روشن است. خانواده
هايى ديده مى شوند كه افراد آن، معمولاً از حد متوسط بيشترعمر مى
كنند، مگر اينكه به واسطهء تصادفى مرگشان زودتر اتفاق افتد.
ازجملهء مطالعات جالبى كه دراين باره بعمل آمده،
مطالعهء(ريموندپيرل) است. وى در كتابى كه با همكارى دخترش تأليف
نموده، خانوادهء دراز عمرى را نام برده كه مجموع عمر هفت پشت يك
فرد ـ جد، جدبزرگ، نوه، نواده، نتيجه، نبيره ـ به (699) مى رسيده
ودونفرشان نيز به واسطهء تصادف مرده اند. در آمار جديدترى كه از
مطالعهء شركتهاى بيمه، به وسيلهء لوئى دوبلين و(هربرت ماركس) تهيه
شده تأثير درازى عمر اسلاف را در اخلاف به ثبوت رسانده اند.
اين عامل ممكن است گاهى آثار عوامل ديگر را مانند عامل محيط وعادت
بد، خنثى كند. از همين رو مى توان رازطول عمر بعض افرادى را كه در
شرائط نامساعد زندگى مى كنند درك نمود، مثلاً ممكن است يك فرد
معتاد به الكل، به واسطهءعامل ارث، عمر درازى نصيبش گردد.
فرزندان، اعضاء وقواى سالم ونيرومند را كه در طول عمر مؤثرند،
ازپدران ومادران بارث مى برند ودردرجهء اول، بايستى دستگاه عصبى
وگردش خون را نام برد چنانكه ضرب المثل(كازاليس) همين موضوع را
بيان مى كند: (سن انسان را از روى شرائين وى مى توان حدس زد). يعنى
عده اى از مردم، قبل از اينكه به سن كهولت وپيرى برسند به طور
موروثي، سرخ رگهايشان سفت شده استحاله مى يابند وخانواده هايى كه
اكثر افرادش، قبل از نودسالگي، به علت سكتهء مغزى يا قلبي، از دنيا
مى روند بسيارند. مى دانيم كه: بزرگترين عامل اين سكته ها سفتى
شرائين است.
عامل دوم محيط است: محيطى كه هوايش معتدل وپاك واز انواع ميكربها
وسمومات منزه باشد، آرام وبى سرو صدا باشد واشعهء حيات بخش خورشيد،
بقدر كافى برآن بتابد، در طول عمر وسلامتى ساكنينش تأثير بسزايى
دارد.
عامل سوم نوع شغل ومقدار كار است: فعاليت وكوشش دركار به ويژه
فعاليتهاى روحى وعصبي، در درازى عمر، مقام مهمى را واجدند وبه نظر
مى رسد در صورتى كه بدن سالم وفكر راحت باشد زنگ زدنيكه در اثر كم
كارى بدنى وروحى حاصل مى شود، بيش از فرسودگى كه نتيجهء پركارى
بدنى وروحى است، عمررا كوتاه مى كند. به همين علت، تعداد افراد
طويل العمر، دركشيشان ونخست وزيران بيش از اشخاص معمولى است. اين
عمر دراز، به واسطهء همان كار مداوم وكوشش آنان است واز اين رو مى
توان گفت: بازنشستگى در سنين جوانى وبيكارى زودرس، خطرات بيشمارى
را دربردارد وعمر را كوتاه مى كند.
عامل چهارم كيفيت تغذيه است: غذا، هم از لحاظ مقدار وهم از لحاظ
نوع، در طول عمر تأثير فراوانى دارد. بيشتر افرادى كه عمرشان از
صدمتجاوزشده، كم خوراك بوده اند. درزيان پرخورى ضرب المثلهاى زيادى
گفته شده،(مونتين)مى گويد: انسان نمى ميرد بلكه خودكشى مى كند.
همچنين ضرب المثل ديگرى مى گويد: شما گورخويش را با دندان هايتان
مى كنيد. پرخورى چون كار دستگاههاى مختلف بدن را بالا مى برد
بيماريهايى را از قبيل ديابت ـ مرض قند ـ وبيماريهاى رگها وقلب
وكليه، توليد مى كند.متأسفانه، قوه ونيروى بدنى اكثر اين افراد،
قبل از ظهور آثار بيماري، بيش از اندازه مى باشد وباين قدرت دروغين
خويش مباهات مى كنند. در طى جنگ جهانى اول مشاهده شد كه: تعداد مرگ
از مرض قند، در بعض كشورها، بطور قابل توجهى كاهش يافته است.علت
اين موضوع را كميابى غذا در زمان جنگ بايد دانست. بنابراين، بنظر
مى رسد كه: فقرتا حدودى كه مقدار خوراك را معتدل سازد يا به حداقل
برساند، موهبت بزرگى است، وافراط در خوردن گوشت، خصوصاً بعداز چهل
سالگي، بسى زيان بخش است.
دكتر (mccay)از دانشگاه (كورنل نيويورک) در روى موشها
به عمل آورده ثابت كرد كه تجاربى كه موشهاى لاغر موشهاى فربه را بگور مى برند. موش معمولاً در
سن چهار ماهگى به حد كمال رشدمى رسد، در دوسالگى پير مى شودوقبل از
سه سالگى مى ميرد. دكتر(ماك كي) دسته اى از موشها را به وسيلهء
رژيم كم كالرى نگهدارى نمود،اما اين رژيم از لحاظ ويتامين ومواد
معدنى غنى بود، وباين نتيجه رسيد كه: دورهء رشد وبلوغ آنها، بعوض
چهارماه ممكن است تا هزار روز ادامه يابد. در يكى از اين آزمايشها
مشاهده كرد كه: پيرترين موشهايى كه با رژيم معمولى زندگى كرده اند
پس از 965 روز مرده است. لكن موش هايى كه با رژيم كم كالرى مى
زيسته اند تا مدتى بعد، جوان وشاداب مانده اند، بطورى كه اگر اين
موشهاى كم غذا را با انسان مقايسه كنيم.آنها به اندازهء يك فرد
انسانى كه صد تا صدو پنجاه سال عمر كند، عمر كرده اند. بعلاوه، اين
موشها بندرت بيمار شده اند واز همقطاران خود كه رژيم معمولى داشته
اند زرنگتر بوده اند.
نظير اين تجارب را روى دسته اى از ماهيها وحيوانات (amphibien)
نيز انجام داده وبه همين نتيجه رسيده اند.
چنانكه پرخورى سبب كوتاهى عمر مى شود، فقر غذايى نيز در توليد
امراض وكوتاهى عمر تأثير بسزايى دارد، يعنى رژيم غذايى اگر فاقد
مواد لازم وضرورى باشد، امراضى را توليد مى كند.
پيرى وعلل آن
هوشيار :
پيرى يعنى چه؟
دكتر :
هنگامى كه اعضاى رئيسه بدن مانند قلب وكليه وكبد ومغز وغدد داخلي،
فرسوده شدند، از انجام وظائف خويش ناتوان گشتند واز تأمين احتياجات
بافتها وترشحات لازم وتصفيه كردن خون از مواد زائد، عاجز شدند آثار
ضعف وناتوانى در بدن آشكار مى شود وپيرى فرا مى رسد.
هوشيار :علت
وعامل اساسى پيرى چيست؟
دكتر :
آثار وعلائم پيري، معمولاً در سنين معين، در شخص هويدا مى گردد.
لكن اين موضوع مسلم نيست كه عامل اصلى پيرى عبارت باشد از صرف همين
مقدار عمر وگذشت چنين زمانى بر اعضاء بدن، به طورى كه هر كس به اين
سنين تقريبى برسد پيرى برايش ضرورى وحتم باشد، بلكه مى توان علت
اساسى پيرى ومنشاء بروز آن را، حدوث اختلالاتى دانست كه معمولاً در
اين سنين رخ مى دهد، بنابراين، پيرى معلول گذشت زمان نيست بلكه
معلول اختلالاتى است كه در اين سنين در اعضاى بدن حادث مى شود. در
آن سنين، فعاليت دستگاههاى مختلف بدن تخفيف يافته، واز نظر تشريحى
نيز، نسوج مختلف آن صغرمى يابند. تعداد موى رگهاى آنها كم مى شود.
دستگاه گوارش وتغذيه از انجام وظائف خود وتهيه مواد غذايى لازم
ناتوان مى شود ودر نتيجه ضعف وناتوانى تمام اعضاء جسم را فرامى
گيرد. قدرت تناسلى كم ومغز آرام تر مى گردد. در اكثر افراد، حافظه
مخصوصاً در مورد اسامي، نقصان مى پذيرد وقدرت اراده نيز كم مى
شود.لكن ممكن است در ضمن كم شدن فعاليت بدني، قدرت روحى افزايش
يابد.غدد مترشح داخلى نيز ممكن است مانند ساير اندامها صغر يابند
وازانجام ترشحات لازم ناتوان گردند. لكن تمام اين حوادث وناتوانى
هاى مذكور، معلول اختلالاتى است كه به وقوع پيوسته است. پس بايد
گفت: پيرى علت نيست بلكه معلول است، حتى اگر فردى پيدا شود كه با
وجود زيادى عمر، اختلالى در اعضاء بدنش رخ ندهد،امكان دارد كه
سالهاى متمادي، با بدنى سالم وشاداب به زندگى خويش ادامه دهد.
چنانكه افرادى هم ديده مى شوند كه با وجود كمى عمر، زودتر از موقع
طبيعى فرسوده مى گردند وپيرى زودرس گريبانگيرشان مى شود.
هوشيار :
منشأ وريشهء فرسودگى وناتوان شدن دستگاه تنظيم كنندهء احتياجات
بدنى چيست؟
دكتر :
اعضاء بدن هركس، درهنگام تولد، استعداد وقابليتى براى انجام وظيفه
دارند كه خود آن نيز، معلول بنيهء جسمانى پدران ومادران وكيفيت
تغذيه ومحيط زندگى وآب وهواى آنها است. بعد ازآن به نظرمى رسد،
بايد آن اعضاء تا مادامى كه اختلالى در آنها پيدا نشود، تا نهايت
استعداد طبيعى به انجام وظيفه اشتغال داشته باشند وحيات انسان
ادامه يابد، لكن هنگامى كه در همه يا يكى از اعضاء، اختلالى رخ داد
ودرانجام وظيفه ناتوان گشت، كارخانهء بدن به حالت نيمه تعطيل
درآمده آثار وعلائم پيرى هويدا مى گردد.
سخن را كوتاه كنم: پيكر انسان هميشه در معرض هجوم انواع ويروسها
وباكتريها وميكربها وسمومات قرار گرفته كه از حدود وراههاى مختلف،
پى درپي، به وى حمله مى كنند، در محيط داخلى بدن مواد سمى ترشح مى
نمايند وسلولهاى بى گناه را آسيب زده ومانع ادامهء حياتشان مى
شوند.
بدن انسان در اين ميان، وظيفهء سنگينى به عهده دارد: از يك طرف
بايد احتياجات غذايى را تأمين كند، از طرف ديگر براى نابودى وكنترل
فعاليت ويروسها وميكربهاى مضر كوشش نمايد، از سوى ديگر، براى ترميم
اعضاى آسيب ديده ودفع مواد زائد وسمومات، فعاليت كند وبه اعضاى
ناتوان كمك بفرستد. لكن هنوز اين دشمن را دفع نكرده دشمن تازه نفس
ديگرى حملهء خودرا آغاز مى كند واز اين جهت، نيروهاى داخلى بدن
بايد دائماً به حال آماده باش ودر حال پيكار باشند.
پيكر انسان براى تهيهء وسائل مبارزه وتأمين آذوقه ناچار است از
نيروى غذايى كه از خارج وارد مى شود استمداد كند. متأسفانه ما از
ساختمان وجودى واحتياجات درونى خويش اطلاعات كافى نداريم ودر اين
پيكار مقدس نه تنها باوى همكارى نمى كنيم بلكه از روى جهالت
ونادانى با دشمن همكارى نموده وبه واسطهء خوردن غذاهاى زيانبخش،
راه را بردشمن بازكرده به ريشهء حيات خويش تيشه مى زنيم وپرواضح
است وقتى كه بافتها احتياجات خود را از خارج دريافت نكنند، كم كم
مقاومت خود را در مقابل هجوم ميكربها از دست مى دهند واز انجام
وظائف خويش ناتوان مى گردند، ميدان تن براى تكتازى دشمنان آماده
وبلامانع مى گردد وآثار شكست وضعف در آن نمايان مى شود.
چنانكه بدن گاهى در اثر پركارى بسرنوشت پيرى گرفتار مى شود گاهى هم
در اثر پيش آمدهاى فوق العاده قبل از موقع طبيعي، به اين بليه
مبتلا مى گردد وپيرى زودرس به سراغش مى آيد. گروهى از دانشمندان
عقيده دارند كه: پيرى زودرس، در اثر بعض بيماريها يا عادات مضر به
وجود مى آيد، (مچنيكوف) عقيده داشت كه: سمومات حاصلهء ازتخمير
ميكروب هاى روده ويبوست ممكن است باعث پيرى شوند واگر بتوان آنها
را از بين برد بر طول عمر اضافه خواهد شد.
اساس اين عقيده برروى اين تجربه قرار داشت كه چون در ممالك(بالكان)
خصوصاً (بلغارستان) و(تركيه) وقفقاز، تعداد پيران بيش از صد سال
زياد است، بايد علت اين عمرهاى دراز را در خوردن ماست دانست. وى
عقيده داشت كه: ماست بعلت دارا بودن (اسيدلاكتيك) ميكربهاى روده را
مى كشد وبطول عمر كمك مى كند.
لكن مسلم است كه سر طول عمر اين مردم كوهستان نشين فقط در نوع
خوراك آنان نيست بلكه آب وهوا وزندگى راحت وكار مستمر واحتمالاً
عوامل ارثي، همه كم وبيش دراين امر مدخليت دارند. ما نظير اين
مشاهدات را در ساكنين كوهستانهاى ايران نيز داريم.
يار صفحه:
(2)كتاب الحاوى للفتاوى ج 2 ص 159.
(3)تاريخ ابن عساكرج 4 ص 9.
(4)حسن بن محمد بن صالح قال سمعت الحسن العسكرى عليه السلام
يقول: ان ابنى هو القائم من بعدي، وهوالذى يجرى فيه سنن
الانبياء بالتعمير والغيبة حتى تقسوالقلوب لطول الامد،
ولايثبت على القول به الامن كتب الله عزوجل فى قلبه
الايمان وايده بروح منه ــ بحار ج 51 ص224.