دادگستر جهان

ابراهيم امينى

- ۹ -


د: امام حسن عسكرى (عليه السلام) تولد فرزندش را به چندين نفر بشارت داده است از باب نمونه:

1ــ فضل بن شاذان كه بعد از ولادت حضرت حجت وقبل از وفات امام حسن عسكري(عليه السلام) وفات كرده، در كتاب (غيبت) از محمد بن على بن حمزه نقل كرده كه گفت: از امام حسن عسكرى شنيدم كه مى فرمود: حجت خدا وجانشين من، در شب نيمهء شعبان سال(255) درهنگام طلوع فجر ختنه شده به دنيا آمد.(1)

2ــ احمد بن اسحاق مى گفت: از امام حسن عسكرى شنيدم كه مى فرمود: (سپاس خداى را كه مرا از دنيا بيرون نبرد تا جانشينم را به من نشان داد. او از حيث اخلاق وخلقت، شبيه ترين مردم است به رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم). خدا مدتى وى را در حالت غيبت نگهدارى مى كند سپس ظاهرش مى نمايد تا زمين را از عدل وداد پر كند.(2)

3ــ احمد بن حسن بن اسحق قمى روايت نموده كه: وقتى خلف صالح متولد شد نامه اى از امام حسن(عليه السلام) به وسيلهء احمدبن اسحاق به من رسيد كه با دست مباركش مرقوم فرموده بود: فرزندى برايم متولد شده است. اين موضوع را مخفى بدار، زيرا جزبراى دوستان ونزديكانمان آنرا اظهار نخواهم كرد.(3)

4ــ احمد بن اسحق مى گويد: روزى خدمت امام حسن عسكري(عليه السلام) رسيدم. فرمود: احمد! نسبت به موضوعى كه مردم در آن شك دارند، درچه حال هستى؟ عرض كردم: وقتى نامهء شما رسيد كه به تولد فرزندت بشارت داده بودى، تمام ما از زن ومرد وپير وجوان حق برايمان آشكار شد وبدان عقيده مند گشتيم. فرمود: آيا نمى دانيد كه زمين از حجت خالى نمى گردد؟(4)

5ــ ابو جعفر عمرى روايت كرده كه وقتى صاحب الامر متولد شد، امام حسن (عليه السلام) فرمود: ابو عمرو را حاضر كنيد. وقتى حاضر شد فرمود: ده هزار رطل نان وده هزار رطل گوشت خريدارى كن ودر بين بنى هاشم تقسيم كن وفلان عدد گوسفند هم براى فرزندم عقيقه كن.(5)

از مجموع اين احاديث واخبار متواتر، اطمينان حاصل مى شود كه امام حسن (عليه السلام) فرزندى داشته است.

امام زمان را در كودكى ديده اند

دكترــ چگونه ممكن است شخصى فرزندى به دنيا آورد وكسى آگاه نگردد؟! چطور مى شود كه پنج سال بگذرد وشناخته نشود؟! مگر امام حسن عسكري(عليه السلام) در سامره نمى زيسته؟ مگر كسى به خانه اش آمد وشد نمى كرده؟ آيا تنها با گفتهء عثمان بن سعيد چنين چيزى را مى شود باور كرد!؟.

هوشيار: در عين حال كه از اول بنا بوده تولد فرزند امام حسن(عليه السلام) مخفى بماند باز هم جماعتى از ثقات ونزديكان آنحضرت،آن كودك را مشاهده نموده به وجودش شهادت داده اند،از باب نمونه:

1ــ از كسانيكه در هنگام تولد حضرت صاحب الامر(عليه السلام) حضور داشته وجريان را مفصلاً شرح داده حكيمه خاتون دختر امام محمد تقى وعمهء امام حسن عسكرى است. اجمال داستان اين است: حكيمه خاتون مى گويد: روزى به خانهء امام حسن (عليه السلام) مشرف شدم، شبانگاه كه شب نيمه شعبان سال(255) بود وقتى خواستم به منزلم مراجعت كنم، امام حسن فرمود: عمه جان امشب در خانهء ما باش، زيرا ولى خدا وجانشين من در اين شب متولد خواهد شد. پرسيدم از كدام كنيزانت؟ فرمود: از سوسن.

پس هر چه در سوسن جستجو نمودم آثارى از حمل نديدم. بعد از افطار واداى نماز با سوسن در يك اطاق خوابيديم طولى نكشيد كه از خواب بيدار شدم ودرفرمايشات امام حسن تفكر مى نمودم. بعداً مشغول نماز شب شدم، سوسن هم از خواب برخاسته نماز شب را به جاى آورد. نزديك سپيده دم شد اما از وضع حمل خبرى نبود. داشتم در صحت وعدهء امام حسن ترديد مىنمودم كه از اطاقش فرمود:

عمه جان شك نكن كه وقت تولد فرزندم نزديك شده است.

ناگهان احوال سوسن را متغير ديدم از جريان پرسيدم فرمود:احساس ناراحتى شديدى در خود مى كنم. من به تهيهء مقدمات ووسائل وضع حمل مشغول شدم وخودم قابلگى او را بر عهده گرفتم.

طولى نكشيد كه ولى خدا پاك وپاكيزه به دنيا آمد، درهمان حال امام حسن فرمود: عمه جان فرزندم را بياور، وقتى كودك را به نزدش بردم اورا در بغل گرفته زبان مباركش را بر چشمان آن كودك ماليد، بلافاصله بازشد. سپس زبانش را بر دهان وگوش آن نوزاد كشيد ودست بر سرش ماليد. پس آن كودك به سخن آمده به تلاوت قرآن مشغول شد. بعداً كودك را به من داد وفرمود: به نزد مادرش ببر. كودك را نزد مادرش بردم وبه منزل خودم برگشتم. در روز سوم نيز به خانهء امام حسن مشرف شدم وابتدائاً بقصد ديدار نوزاد به حجره سوسن رفتم اما كودك را نديدم، پس خدمت امام حسن مشرف شدم ولى خجالت كشيدم از احوال نوزاد سؤال نمايم. امام حسن ابتداءاً فرمود: عمه جان فرزندم در پناه خدا غايب شده است، هنگامى كه من از دنيا رفتم وديدى شيعيانم اختلاف دارند جريان ولادت فرزندم را به شيعيان مورد موثق خبر بده اما بايد آن قضيه مخفى بماند زيرا فرزندم غايب خواهد شد.(6)

2 ــ نسيم وماريه خدمتكاران امام حسن(عليه السلام) روايت كرده اندكه: وقتى صاحب الامر متولد گشت بردو زانوى خويش نشست وانگشتانش را به سوى آسمان بلند نمود سپس عطسه اى نموده فرمود: الحمد لله رب العالمين.(7)

3ــ ابوغانم خادم مى گويد: فرزندى براى امام حسن متولد شد كه نامش را محمد گذاشت، روز سوم آن كودك را به اصحابش نشان داده فرمود: اين فرزندم بعداز من صاحب وامام شماست وهمان قائمى است كه همه در انتظارش مى باشند. وقتى زمين را جور وستم فرا گرفت قيام مى كند وعدل وداد را بر پا مى دارد.(8)

4ــ ابوعلى خيزرانى از كنيزى كه او را به امام حسن بخشيده بود، نقل كرده كه گفت: من در هنگام تولد صاحب الامر حاضر بودم ونام مادرش صيقل است.(9)

5ــ حسن بن حسين علوى مى گويد: در سامره خدمت امام حسن عسكري(عليه السلام) رسيده تولد فرزندش را تبريك گفتم.(10)

6ــ عبدالله بن عباس علوى مى گويد: در شهر سامره خدمت امام حسن رسيدم وتولد فرزندش را تبريك گفتم.(11)

7ــ حسن بن منذر مى گويد: روزى حمزة بن ابى الفتح نزد من آمد وگفت: بشارت باد كه ديشب خدا به امام حسن فرزندى عطا كرده ليكن دستور داده كه امرش را مخفى بداريم.نامش را پرسيدم گفت: نامش محمد است.(12)

8ــ احمد بن اسحق مى گويد: روزى خدمت امام حسن عسكري(عليه السلام) رسيده قصد داشتم، از جانشينش سؤال كنم. پس آن جناب ابتدا به سخن نموده فرمود: اى احمدبن اسحاق! خداوند متعال از هنگامى كه آدم را آفريده تا قيامت، زمين را هرگز از حجتى خالى نگذاشته ونمى گذارد، به بركت آن وجود است كه بلا از زمين دفع مى شود وباران نازل مى گردد وبركات زمين خارج ميشود. عرض كردم يابن رسول الله! امام وجانشين شما كيست؟ آنجناب داخل خانه شد، سپس كودك سه ساله اى را كه مانند ماه شب چهارده بود، بردوش گرفته خارج شد وفرمود: احمد! اگر تو نزد خدا وائمه، گرامى نبودى فرزندم را نشانت نمى دادم، بدان كه اين كودك همنام وهم كنيهء رسول خداست وهمان كسيست كه زمين را پر از عدل وداد مى كند.(13)

9ــ معاوية بن حكيم ومحمد بن ايوب ومحمد بن عثمان عمرى روايت كرده اند كه: چهل نفر بوديم كه در خانهء امام حسن اجتماع نموديم. پس آنحضرت فرزندش را ظاهر كرده فرمود: اين امام شما وجانشين منست، بايد بعد از من از وى اطاعت كنيد واختلاف نورزيدكه به هلاكت مى رسيد. ليكن بدانيد كه بعد از اين او را نخواهيد ديد.(14)

10ــ جعفر بن محمد بن مالك از جماعتى از شيعيان كه على بن بلال واحمد بن هلال ومحمد بن معاوية بن حكيم وحسن بن ايوب، از جملهء آنان مى باشند نقل كرده كه گفتند: ما در خانهء امام حسن اجتماع نموده بوديم تا از جانشينش سؤال كنيم ودر آن حال چهل نفر در آن مجلس حضور داشتند. پس عثمان بن سعيد برخاسته عرض كرد: يا بن رسول الله! ما آمده ايم ازموضوعى سؤال كنيم كه شما بهتر مى دانيد. حضرت فرمود: بنشين آنگاه از جا حركت نمود فرمود: هيچكس از مجلس خارج نشود. بعد از ساعتى برگشت وكودكى را كه مانند پاره اى ازماه بود با خودش آورده فرمود: اين امام شماست از او اطاعت كنيد ليكن ديگر او را نخواهيد ديد.(15)

11ــ ابو هارون مى گويد: صاحب الزمان را ديدم در حاليكه صورتش مانند ماه شب چهارده مى درخشيد.(16)

12ــ يعقوب مى گويد: روزى داخل خانهءامام حسن شدم ودر طرف راست آن حضرت اطاقى را ديدم كه پرده اى بردرش آويخته بود.عرض كردم:آقاى من! صاحب الامر كيست؟ فرمود: پرده را بالا بزن.هنگاميكه پرده را بالا زدم، كودكى ظاهر شده آمد برروى زانوى آن حضرت نشست پس به من فرمود:اين امام شماست.(17)

13ــ عمرواهوازى مى گويد: امام حسن فرزندش را به من نشان داده فرمود: بعد از من فرزندم امام شماست.(18)

14ــ خادم فارسى مى گويد: درب خانهء امام حسن بودم كه كنيزى از خانه خارج شد، در حالى كه چيز پوشيده اى را همراه داشت، پس امام به او فرمود: چيزى را كه همراه دارى آشكار ساز. پس آن كنيز، كودك زيبايى را نمايان ساخت. امام به من فرمود: اين امام شماست. خادم فارسى مى گويد: بعد از آن ديگر كودك را نديدم.(19)

15ــ ابو نصرخادم مى گويد: صاحب الزمان را در گهواره ديدم.(20)

16ــ ابوعلى بن مطهر مى گويد: فرزند امام حسن را ديدم.(21)

17ــ كامل بن ابراهيم مى گويد: صاحب الامر را در خانهء امام حسن ديدم. در سن چهار سالگى بود وصورتش مانند ماه مى درخشيد ومشكلاتم را قبل از سؤال پاسخ داد.(22)

18ــ سعدبن عبدالله مى گويد: صاحب الامر را ديدم در حاليكه صورتش مانند پارهء ماهى بود. روى زانوى پدرش نشسته بود ومسائل مرا پاسخ داد.(23)

19ــ حمزة بن نصيرغلام ابى الحسن(عليه السلام) از پدرش نقل كرده كه گفت: وقتيكه حضرت صاحب الامر متولد شد اهل خانهء حضرت عسكرى به همديگر بشارت مى دادند. چون قدرى بزرگ شد براى من دستورى صادر شد كه هر روز استخوان قلمى هم با گوشت بخرم وگفتند:اين براى مولاى كوچك ماست.(24)

20ــ ابراهيم بن محمد مى گويد: روزى از ترس والى قصد فرار داشتم، پس به منظور وداع، به خانه امام حسن(عليه السلام) داخل شدم، كودك زيبايى را در كنارش ديدم، عرض كردم يابن رسول الله اين كودك از كيست؟ فرمود: فرزند وجانشين منست.(25)

اين جماعت از ثقات اصحاب وخويشان ونزديكان وخدام امام حسن عسكري(عليه السلام) بوده اند كه فرزند آن جناب را در كودكى ديده وبه وجودش شهادت داده اند. وقتى شهادت اين گروه را با اخبار پيغمبر وائمه اطهار ضميمه كنيم به وجود فرزند امام حسن(عليه السلام) يقين حاصل مى شود.

چرا در وصيت ذكر نشد؟

مهندس: گفته شده است كه امام حسن عسكري(عليه السلام) در مرض فوت، مادرش را وصى قرار داد تا در كارهايش رسيدگى كند واين موضوع پيش قضات وقت به اثبات رسيد اما اصلاً از فرزندش اسمى نبرد وبعد از مرگ، اموالش در بين مادر وبرادرش تقسيم شد(26) در صورتيكه اگر فرزندى داشت بايد او را نيز در ضمن وصيتش نام برده باشد تا از ارث محروم نگردد.

هوشيار: امام حسن(عليه السلام) موضوع فرزندش را عمداً در وصيت مكتوم داشت تا او را از خطراتيكه از ناحيهء سلطان وقت متوجه بود نجات دهد،آن جناب به قدرى در اين موضوع اهتمام مى ورزيد واز كشف تولد فرزندش بيم وهراس داشت كه گاهى ناچار مى شد از خواص اصحابش نيز تقيه نموده موضوع را برايشان مشتبه سازد.

ابراهيم بن ادريس مى گويد:امام حسن گوسفندى پيش من فرستاد وپيغام داد: اين گوسفند را براى فرزندم عقيقه كن وبا خانواده ات تناول كنيد. من به دستورش عمل كردم، ليكن وقتى خدمتش رسيدم فرمود: كودك ما از دنيا رفت. ليكن يك مرتبه ديگر دو گوسفند با نامه اى فرستاد بدين مضمون: بسم الله الرحمن الرحيم اين گوسفند را براى مولايت عقيقه كن وبا خويشانت بخوريد. من بدستورش رفتار نمودم اما وقتى خدمتش رسيدم چيزى نفرمود.(27)

حضرت صادق(عليه السلام) نيز نظير اين محافظه كارى را در وصيت خويش به عمل آورد.آن حضرت پنج نفر را وصى خويش قرار داد: منصور عباسى خليفهء وقت ومحمد بن سليمان فرماندار مدينه، وعبدالله وموسى دو فرزندش وحميده مادر موسى.(28)

چرا ديگران مطلع نشدند؟

فهيمى: براى هر كس فرزندى متولد شود خويشان واقارب وهمسايگان ودوستانش از آن مطلع مى شوند خصوصاً اگر شخص آبرومندى باشد وموضوع فرزندش هرگز مورد خلاف واقع نمى گردد. چگونه مى توان باور كرد كه براى امام حسن عسكري(عليه السلام) با آن مقامى كه نزد شيعيان داشت، فرزندى متولد شود ولى به طورى مردم از آن بى اطلاع بمانند كه در اصلش ترديد واختلاف داشته باشند؟!

هوشيار: جريان عادى همانطور است كه فرموديد ليكن امام حسن(عليه السلام) برخلاف معمول، از اول تصميم داشت كه تولد فرزندش را مخفى بدارد. بلكه از زمان پيغمبر اكرم وائمه اطهار عليهم السلام چنين تصميمى دربارهء آن وجود مقدس گرفته شده بود به طوريكه خفاى ولادت را از علائم آنجناب مى شمردند، از باب نمونه:

حضرت سجاد عليه السلام فرمود:ولادت قائم ما برمردم پوشيده مى ماند به طوريكه خواهند گفت: اصلاً متولد نشده است، تا اينكه وقتى قيام نمود بيعت هيچكس برگردنش نباشد.(29)

عبدالله بن عطا مى گويد: خدمت امام باقر(عليه السلام) عرض كردم: شيعيان شما در عراق زيادند، به خدا قسم!هيچيك از خويشانت چنين موقعيتى را ندارند، پس چرا خروج نمى كنيد؟ فرمود: عبدالله! سخنان بيهوده را به گوشت راه داده اى. به خدا سوگند!من صاحب الامر معهود نيستم. عرض كردم: پس صاحب الامر كيست؟ فرمود: مراقب كسى باشيد كه ولادتش بر مردم مخفى مى شود.اوست صاحب شما.(30)

فهيمى: امام حسن عسكرى چرا تولد فرزندش را از مردم پوشيده داشت تا در شك وحيرت واقع شوند وگمراه گردند؟.

هوشيار: چنانكه قبلاً هم تذكر دادم، داستان مهدى موعود از همان صدر اسلام، مورد توجه مسلمين بود. اخبار واحاديثى كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) درباره اش فرموده بود وتأييدات ائمه اطهار، در بين مردم شايع بود. سلاطين وقت هم از آن اخبار بى اطلاع نبودند. شنيده بودند كه مهدى موعود از نسل فاطمه وحسين به وجود مى آيد وحكومت ستمكاران به دستش منقرض مى گردد وبر شرق وغرب عالم سلطنت مى نمايد وستمكاران را به خاك وخون مى كشد. لذا از پيدايش وظهور مهدى موعود در بيم وهراس بودند وتصميم داشتند كه بهر طور شده خطر احتمالى را از سلطنت خودشان دفع كنند. از اين جهت بود كه خانه هاى بنى هاشم بالاخص، خانهء امام حسن عسكري(عليه السلام) تحت مراقبت وكنترل شديد مأمورين مخفى وعلنى دولت قرار داشت.

معتمد عباسى عده اى از زنان قابله را مأموريت سرى داده بود كه گاه وبيگاه در خانه هاى بنى هاشم مخصوصاً خانه امام حسن عسكري(عليه السلام) رفت وآمد نمايند ومراتب را گزارش دهند. هنگاميكه از بيمارى امام حسن(عليه السلام) اطلاع يافت، گروهى از خواص خويش را مأموريت داد كه شب وروز مراقب خانهء آن حضرت باشند. هنگاميكه خبر فوتش را شنيد گروهى را مأموريت داد تا در جستجوى فرزند، خانهء آن جناب را تفتيش وبازرسى كنند، باين مقدارهم اكتفا نكرده گروهى از زنان متخصص را فرستاد تا تمام كنيزان آن حضرت را معاينه نمايند. اگر آبستنى در بين آنان ديده شد بازداشت كنند.

زنان قابله، به يكى از كنيزان بدگمان شده مراتب را گزارش دادند. خليفه كنيز رادر حجره اى بازداشت نمود ونحرير خادم را مراقب وى گردانيد وتا از حملش مأيوس نشد آزادش نكرد. تنها بخانهء امام حسن(عليه السلام) اكتفا نكرده وقتى از دفن جنازه فارغ شد دستورداد تمام خانه هاى شهر را با كمال دقت تفتيش وكنترل كنند.(31)

اكنون تصديق مى فرماييد كه امام حسن(عليه السلام) با آن اوضاع خطرناك چاره اى نداشت جزاينكه ولادت فرزندش را از مردم مخفى بدارد تا از شر دشمنان محفوظ بماند. پيغمبر اسلام وائمه اطهار(عليه السلام) هم چون اوضاع مذكور را پيش بينى مى نمودند، موضوع خفاى ولادت را قبلاً به مردم اطلاع مى دانند.

امثال اين داستان، در تاريخ هم بى سابقه نيست مثلاً: فرعون چون شنيده بود كه پسرى در بنى اسرائيل متولد مى شود وسلطنتش بدست او منقرض مى گردد، براى رفع خطر، جاسوسانى را مأموريت داد كه تمام زنان آبستن را تحت مراقبت وكنترل شديد قرار دهند. اگر نوزادى پسر بود به قتلش رسانند واگر دختر بود اسيرش نمايند. بدين منظور صدها طفل بى گناه را نابود كرد تا به مقصد خويش نائل گردد. ليكن با تمام آن جنايات، عاقبت به مقصد نرسيد وخداوند متعال حمل وتولد موسى را مخفى نمود تا خواسته اش را عملى سازد.

اما امام حسن عسكري(عليه السلام) با وجود آن اوضاع خطرناك، باز هم براى هدايت مردم، فرزندش را به گروه كثيرى از معتمدين نشان داد وتولدش را به جماعتى از ثقات خبر داد. ولى در عين حال، سفارش مى كرد كه موضوع را از دشمنان مكتوم دارند وحتى از بردن نامش خوددارى كنند.

يار صفحه:


(1)منتخب الاثر چاپ اول ص 320.
(2)بحار الأنوار ج 51 ص 161.
(3)اثبات الهداة ج 6 ص 432.
(4)منتخب الاثر ص 345.
(5)اثبات الهداة ج 6 ص 430.
(6)غيبت شيخ ص 141-142.
(7)اثبات الهداة ج 7 ص 292- اثبات الوصية ص 197.
(8)اثبات الهداة ج 6 ص 431.
(9)منتخب الاثر ص 343.
(10)اثبات الهداةج 6 ص 433.
(11)اثبات الهداة ج 7 ص 20.
(12)اثبات الهداة ج 6ص 432.
(13)بحار الأنوار ج 52 ص 23.
(14)بحار الأنوار ج 52 ص 25.
(15)اثبات الهداة ج 6 ص 311.
(16)اثبات الهداة ج 7 ص 20.
(17)اثبات الهداة ج 6 ص 425.
(18)اثبات الهداة ج7ص16.
(19)ينابيع المودة باب 82.
(20)اثبات الهداة ج 7 ص 344. اثبات الوصيه ص 198.
(21)ينابيع المودة باب 82.
(22)اثبات الهداة ج 7 ص 323. ينابيع المودة باب 82.
(23)بحار الأنوار ج 52 صفحه 78و 86.
(24)اثبات الهداة ج 7 ص 18 اثبات الوصية ص 197.
(25)اثبات الهداة ج 7 ص 356. اگر مى خواهيد در موضوع تولد حضرت صاحب الامر عليه السلام، اطلاعات بيشترى بدست آوريد بكتاب (تبصرة الولى فيمن رأى القائم المهدي) تأليف علامهء محقق سيد هاشم بحرانى وكتاب بحار الأنوار ج 51 باب 1وج 52 باب 17 و19 مراجعه نماييد.
(26)اصول كافى باب مولد ابى محمد الحسن بن علي(عليه السلام).
(27)بحار الأنوارج 51 ص 22. اثبات الهداة ج 7 ص 78.اثبات الوصية ص 198.
(28)با اين عمل جان فرزندش موسي(عليه السلام) را از خطر حتمى نجات داد، زيرا مى دانست كه اگر امامت ووصايت او براى خليفه محرز گردد در صدد قتل ونابوديش برمى آيد. اتفاقاً پيش بينى آن حضرت درست درآمد وخليفه دستورداد كه وصى آنجناب را اگر شخص معينى است به قتل رسانند.
(29)سعيد بن جبير عن على بن الحسين(عليه السلام) قال: القائم منا تخفى ولادته على الناس حتى يقولوا: لم يولد بعد، ليخرج حين يخرج وليس لا حدفى عنقه بيعة بحار الأنوار ج 51 ص 135.
(30)بحار الأنوار ج 51 ص 34.
(31)اصول كافى،باب مولد ابى محمد الحسن بن علي. وكتاب ارشاد مفيد وكتاب اعلام الوري، تأليف طبرسى، وكتاب كشف الغمه، باب الامام الحادى عشر.