دادگستر جهان

ابراهيم امينى

- ۲ -


ابوسعيد خدرى مى گويداز پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) شنيدم كه بالاى منبر مى فرمود: مهدى موعود از فرزندان واهل بيت من، درآخرالزمان خارج مى شود، آسمان بارانش را براى او نازل مى سازد وزمين گياهانش را براى او خارج مى كند. زمين را از عدل وداد پرمى كند چنانكه مردم آن را پرازظلم وجور نموده اند.(1)

ام سلمه روايت كرده كه از پيغمبر شنيدم مى فرمود: مهدى از عترت من واز اولاد فاطمه مى باشد.(2)

رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: قائم ازفرزندان من، نامش نام من وكنيه اش كنيهء من وخويش خوى من ورفتارش رفتار من خواهدبود. مردم را به كيش وآئين من وادارنموده به كتاب خدا دعوت مى كند. هركس اورا اطاعت كند مرا اطاعت نموده وهركس ازوى نافرمانى كند عصيان مرا به جاى آورده است. هركس درزمان غيبت منكرش شود مرا انكار نموده، هركس تكذيبش نمايد مرا تكذيب كرده است وهركس تصديقش نمايد مرا تصديق نموده است. از تكذيب كنندگان او وكسانيكه گفتار مرا درباره اش انكار نمايند وامتم را گمراه كنند، نزد خدا شكايت خواهم كرد. ستمكاران بزودى بازگشت وعاقبت كار خويش را مشاهده خواهند نمود.(3)

ابو ايوب انصارى مى گويد: ازرسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) شنيدم كه مى فرمود: من سيد وبزرگ پيغمبرانم وعلى سيد اوصياست. دوفرزندم بهترين فرزندان مى باشند. امام هاى معصوم از ما ونسل حسين به وجود خواهند آمد، ومهدى اين امت از ماست.

پس يكنفر باديه نشين برخاست وعرض كرد: يارسول الله امام هاى بعدازتو چندنفرند؟ فرمود: بعدد اسباط وحواريين عيسى ونقبيان بنى اسرائيل.(4)

حذيفه روايت كرده كه پيغمبر فرمود: امام هاى بعدازمن بعدد نقبيان بنى اسرائيل مى باشند. نه نفرشان از نسل حسين به وجود خواهند آمد ومهدى اين امت از ماست.. آگاه باشيد! آنان با حق وحق باآنهاست پس بنگريد كه بعدازمن چگونه با ايشان رفتار مى كنيد.(5)

سعيد بن مسيب از عمروعثمان بن عفان روايت كرده كه گفتند: ما رسول خدا شنيديم كه مى فرمود: امام هاى بعدازمن دوازده نفرند كه نه نفرشان از نسل حسين هستند ومهدى اين امت ازماست. هركس بعدازمن دامن آنان را بگيرد هرآينه به ريسمان محكم خدا چنگ زده است وهركس آنان را رها كند خدا را رهانموده است.(6)

از اينگونه احاديث زياد است كه مى توانيد براى بررسى بيشتر به كتب حديث مراجعه كنيد.

احاديث مهدى دركتب سنيان

فهيمي: جناب آقاى هوشيار! رفقا اطلاع دارند ولى لازم است به شما نيز عرض كنم كه من سنى مذهب هستم وآن خوشبينى كه شما به احاديث شيعه داريد ندارم، احتمال مى دهم كه شيعيان متعصب بعدازاينكه اصل دانش مهدويت را به عللى معتقد شدند، براى تأييد عقيدهء خودشان احاديثى را جعل كرده به پيغمبر نسبت داده باشند. شاهد احتمال اينكه احاديث مهدى فقط دركتب شما شيعيان ثبت شده ودركتب صحاح ما اثرى از آنها ديده نمى شود. بله، دركتب غير معتبر ما چند حديث راجع به مهدى هست.(7)

هوشيار: درعين حال كه خفقان عمومى دوران بنى اميه وبنى عباس ودست هاى مقتدر ومرموز سياست وقت وتعصبات شديد مذهبى اجازه نمى داده كه اخبار مربوط به ولايت وامامت واهل بيت(عليه السلام) مورد مذاكره واقع شود ودركتابها درج گردد ليكن بازهم كتب اخبار شما از احاديث مربوط به مهدى خالى نيست، اگر خسته نشده ايد تعدادى ازآنها را بخوانم؟

مهندس: جناب آقاى هوشيار! به سخنان خود ادامه دهيد.

هوشيار: جناب آقاى فهيمي! دركتب صحاح شما ابوابى بنام مهدى منعقد واحاديثى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) نقل شده است. ازباب نمونه:

عبد الله از پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) روايت نموده كه فرمود: دنيا سپرى نخواهد شد تا اينكه مردى از اهل بيت من كه نامش نام من است برعرب حكومت كند.(8)

ترمذى اين حديث را درصحيح خودنقل نموده سپس مى گويد: اين حديث صحيح است ودر مورد مهدى، على وابوسعيد وام سلمه وابوهريره روايت دارند.

على بن ابيطالب(عليه السلام) از پيغمبر روايت كرده كه فرمود: اگر از عالم جز روزى باقى نمانده باشد، خدا مردى از اهل بيت مرا خواهد برانگيخت تا دنيا را پرازعدل وداد كند چنانكه از ستم پرشده است.(9)

ام سلمه مى گويد از رسول خدا شنيدم كه مى فرمود: مهدى موعود ازعترت من واولاد فاطمه مى باشد.(10)

ابوسعيد مى گويد: پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: مهدى ما بلند پيشانى وباريك بينى است. زمين را پراز عدل وداد مى كند چنانكه از ظلم وبيدادگرى پرشده است، مدت هفت سال حكومت مى كند.(11)

على از پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) نقل كرده كه فرمود: مهدى موعود از اهل بيت من مى باشد. خدا اسباب قيامش را دريك شب فراهم مى سازد.(12)

ابو سعيد از رسول خدا روايت نموده كه فرمود: زمين از ظلم وبيدادگرى پر مى شود سپس مردى از اهل بيت من ظاهر شده هفت سال يا نه سال حكومت مى نمايد وزمين را از عدل وداد پر مى كند.(13)

ابوسعيد از پيغمبر روايت كرده كه فرمود: درآخرالزمان بلاء سختى از جانب سلطان، برامت من نازل مى شود، بلائيكه سخت تر از آن شنيده نشده است،به طوريكه زمين فراخ برآنها تنگ شده پراز جور وستم مى گردد. مؤمنين پناهگاه ودادرسى از ظلم وستم نمى يابند پس خدا مردى از خانوادهء مرامى فرستد تا زمين را پرازعدل وداد كند چنانكه از ظلم وستم پرشده است. ساكنين آسمان وزمين از او راضى خواهند بود. زمين تمام گياهان خود را برايش مى روياند،و آسمان بارانش را پى درپى فرو مى فرستد.هفت سال يا نه سال دربين مردم زندگى مى كند. ازجهت خيراتى كه خدا براهل زمين نازل نموده مردگان آرزوى زندگى دوباره مى كنند.(14)

ازاين گونه احاديث دركتب شما زياد است اما گمان مى كنم نقل همين مقدار براى اثبات مطلب كافى باشد.

اشكال يكى از نويسندگان

فهيمي: مؤلف كتاب المهدية فى الاسلام نوشته است: محمدبن اسماعيل بخارى ومسلم بن حجاج نيشابورى،احاديث مهدى را دركتب خودشان كه از صحاح معتبر مى باشد وروايات آن دوكتاب با كمال دقت واحتياط ضبط شده است، نقل نكرده اند. بلكه آن احاديث دركتاب هايى مانند سنن ابى داود وابن ماجه وترمذى ونسائى ومسند احمد كه درمنقولات آنها زياد

دقت نمى شده موجود است وعلماى حديث از جمله ابن خلدون آن احاديث را تضعيف نموده ومردود دانسته اند.(15)

ابن خلدون واحاديث مهدى

هوشيار: براى روشن شدن موضوع بهتر است خلاصهء كلام ابن خلدون را نقل كنيم. او درمقدمه اش نوشته است: (دربين تمام مسلمين مشهور بوده وهست كه درآخرالزمان مردى از اهل بيت پيغمبر ظهور مى كند ودين را تأييد وعدل وداد را ظاهر مى سازد وبرتمام ممالك اسلامى تسلط پيدا مى كند). مدرك آنان احاديثى است كه دركتابهاى جماعتى ازدانشمندان مانند ترمذى وابوداود وابن ماجه وحاكم وطبرانى وابويعلى موصلى موجود است ليكن منكرين وجود مهدى، درصحت آن احاديث تشكيك كرده اند. پس ما بايد احاديث مربوط به مهدى فاطمى ومطاعن وايرادات منكرين را ذكر كنيم تا حقيقت روشن گردد.ولى لازم است قبلاً توجه داشته باشيد كه اگر درراويان آن احاديث جرح وقدحى وجودداشت، اصل حديث از اعتبار ساقط مى شود، گرچه دربارهء همان راوى تعديل وتوثيقى هم وارد شده باشد، زيرا معروف است كه تضعيف وبدگويى برتعديل مقدم است.اگر كسى به ما اشكال كند كه: عين اين محذور دربعض رجال احاديث صحيح مسلم وبخارى نيز وجود دارد، چون از طعن وتضعيف سالم نمانده اند، درپاسخ مى گوييم: عمل باحاديث آن دو كتاب مورد اتفاق واجماع علماء واقع شده وهمين مقبوليت، ضعف آنها را جبران مى كند، ليكن كتابهاى ديگر به مثابه ودرجهء آن دوكتاب نيستند.(16)

اين بود خلاصهء كلام ابن خلدون، سپس بعض رجال آن احاديث را مورد بحث قرار داده توثيقات وتضعيفاتى را كه دربارهء آنان صادر شده است نقل مى كند.

تواتر احاديث

ما درپاسخ مى گوييم: اولا بسيارى ازعلماى اهل سنت احاديث مهدى را متواتر دانسته يا تواترآنها را از ديگران نقل كرده بدان اعتراضى ننموده اند. مانند ابن حجر هيثمى در(الصواعق المحرقة)، شبلنجى در(نورالابصار)، ابن صباغ در(الفصول المهمة)، محمد الصبان در(اسعاف الراغبين)، كنجى شافعى در(البيان)، شيخ منصور على در(غاية المأمول)، سويدى در(سبائك الذهب) وجمعى ديگر، كه همين تواتر، ضعف سندى را كه دربعض آن احاديث موجوداست جبران مى كند.

عسقلانى مى نويسد: خبر متواتر، مفيد يقين است وعمل كردن به آن، نيازى به بحث ندارد.(17)

سيد احمد شيخ الاسلام ومفتى شافعيه مى نويسد: احاديثى كه دربارهء مهدى واردشده كثير ومتواتر است.دربين آنها هم حديث صحيح وجوددارد هم حسن هم ضعيف، ليكن اكثر آن احاديث ضعيف مى باشند اما چون كثيرند وروات ونويسندگان آنها نيز زيادند بعض آن احاديث بعض ديگر را تقويت مى كندو برروى هم مفيد يقين مى گردند.(18)

خلاصه، جماعتى ازصحابهء بزرگ رسول خدا، احاديث مهدى را روايت كرده اند مانند: عبدالرحمان بن عوف، ابوسعيد خدرى، قيس بن جابر، ابن عباس، جابر، ابن مسعود، على بن ابيطالب، ابوهريره، ثوبان، سلمان فارسى، ابو امامه، حذيفه، انس بن مالك، ام سلمه، وگروهى ديگر.

آن احاديث را علما ومحدثين عامه دركتابهاى خودشان نوشته اند مانند: ابوداود، احمد، ترمذى، ابن ماجه،حاكم، نسائى، طبرانى، رويانى، ابونعيم اصفهانى، ديلمى، بيهقى، ثعلبى، حموينى، مناوى، ابن مغازلى، ابن جوزى، محمدالصبان، ماوردى، كنجى شافعى، سمعانى، خوارزمى، شعرانى، دارقطنى، ابن صباغ مالكى،شبلنجى، محب الدين طبرى، ابن حجر هيثمى، شيخ منصور على ناصف، محمدبن طلحه، جلال الدين سيوطى، شيخ سليمان حنفى، قرطبى، بغوى. وگروهى ديگر.(19)

همه جا تضعيف مقدم نيست

ثانياً اكثر افرادى كه دربارهء آنان تضعيفى وارد شده وابن خلدون آنها را ذكر نموده توثيقاتى هم دارند كه خود ابن خلدون نيز بخشى از آنها را نقل كرده است واين مطلب درست نيست كه همه جا وبطور اطلاق تضعيف برتعديل مقدم باشد زيرا ممكن است صفت مخصوصى، درنزد تضعيف كننده از اسباب ضعف شمرده شود،درصورتى كه ديگران از اسباب ضعف ندانند.پس درصورتى به قول تضعيف كننده ترتيب اثر داده مى شود كه علت تضعيفش را بيان كند.

عسقلانى درمقدمهء كتاب لسان الميزان نوشته است: درصورتى تضعيف برتعديل مقدم مى شود كه علت آن ثابت وتعيين شده باشد ودرغيرآن صورت، كلام تضعيف كننده اعتبار ندارد.

ابوبكر احمدبن على بن ثابت بغدادى گفته است: بايد دربارهء احاديثى كه بخارى ومسلم وابوداود بآنها احتجاج وتمسك نموده اند ــ بااينكه بعض رجال آنها مورد طعن وتضعيف واقع شده ــ گفته شود، طعن وتضعيف مؤثر ومعلوم السبب، نزد آنان ثابت نبوده است.(20)

خطيب مى نويسد: (تضعيف وتعديل اگر مساوى باشند، تضعيف مقدم است ولى اگر تضعيف كمترازتعديل باشد درمسئله اقوالى است. بهترين قول اين است كه تفصيل داده وبگوئيم: اگر سبب تضعيف ذكرشده وبه نظر ما مؤثر است، برتعديل تقدم دارد، واگر از ذكر سبب خوددارى شده تعديل مقدم است.(21)

خلاصه، نمى توان بطور اطلاق وعموم گفت: همه جا تضعيف برتعديل مقدم است. اگر بناباشد به تمام تضعيفات ترتيب اثر بدهيم كمتر حديثى از طعن وقدح سالم مى ماند. دراين موارد بايد دقت واجتهاد بيشترى به عمل آيد تا حقيقت روشن گردد.

ضعف، به جرم تشيع

يكى از وجوهيكه از اسباب ضعف راوى شمرده شده شيعه بودنست، مثلاً ابن خلدون، قطن بن خليفه را كه يكى از روات احاديث مهدى است به جرم تشيع مردود دانسته درباره اش مى نويسد:

عجلى مى گويد: قطن از حيث حديث خوبست ليكن كمى متمايل به تشيع بوده است.

احمد بن عبد الله بن يونس مى گويد: به قطن برخورد مى كردم ولى اورا مانند سگ رها مىنمودم. ابوبكر بن عياش مى گويد: احاديث قطن را ترك نكردم جز براى فساد مذهبش.

ولى احمد ويحيى بن قطان وابن معين ونسائى وديگران وى را توثيق نموده اند.(22)

باز ابن خلدون دربارهء هارون كه يكى از رجال آن احاديث است مى نويسد: هارون از اولاد شيعيان بوده است.(23) عده اى يزيدبن ابى زياد را كه يكى از روات آن احاديث است به طور اجمال تضعيف نموده اند، ليكن بعضى سبب ضعف راتوضيح داده اند، محمدبن فضيل درباره اش مى گويد: ازبزرگان شيعه بوده وابن عدى مى گويد: از شيعيان كوفه بوده است.(24)

ابن خلدون دربارهء عمار ذهبى نوشته است: اگر چه احمد وابن معين وابوحاتم ونسائى وديگران عمار را توثيق نموده اند اما بشربن مروان بواسطهء نسبت تشيع رگ حياتش را قطع كرده است.(25)

دربارهء عبدالرزاق بن همام مى نويسد: احاديثى را درفضائل اهل بيت نقل كرده ومشهور به تشيع است.(26)

اختلاف عقيده

موضوع ديگرى كه بسا اوقات سبب تضعيف راوى مى شد وبدان بهانه اشخاص نيك وراستگو متهم مى شدند واحاديث آنها مردود شناخته مى شد، اختلاف عقيده بود. مثلاً يكى از موضوعات حساسى كه درآن زمان مورد بحث وتفتيش بود داستان مخلوق بودن قرآن است. گروهى عقيده داشتند كه قرآن مخلوق نيست وقديم است. گروهى ديگر مى گفتند: مخلوق وحادث است. دربين اين دودسته كشمكشها ونزاعها بلكه تكفيرها اتفاق افتاد.عدهء زيادى از راويان احاديث چون عقيده داشتند كه قرآن مخلوق است يا درمخلوق بونش شك وترديد داشتند، تضعيف بلكه تكفير شدند.

نويسندهء كتاب (اضواء على السنة المحمدية) مى نويسد:دانشمندان، جماعتى ازراويان احاديث را مانند ابن لهيعه، تكفير نمودند. جرمشان اين بود كه عقيده داشتند قرآن مخلوق است. ازاين بالاتر، دربارهء محاسبى گفته شده كه: ارث پدرش را قبول نكرده گفت: چون اهل دودين ازهم ارث نمى برند، من ارث پدرم را نمى خواهم. علت امتناعش اين بود كه پدرش واقفى بود يعنى درموضوع مخلوق بودن ومخلوق نبودن قرآن اظهار توقف وترديد مى نمود.(27)

چنانكه تعصبات شديد مذهبى واختلافات عقيده اى باعث مى شد كه جنبهء امانت دارى وراستگويى افرادى را بكلى ناديده بگيرند واحاديث شان رايكسره مردود بشمارند، همچنين خوشبينى دراثر اتحاد مسلك وعقيده وتعصبات بيجا گاهى سبب مى شد كه جنايات وبدى هاى افرادى را به كلى فراموش كنند وآنان را توثيق وتعديل نمايند، مثلاً عجلى دربارهء عمربن سعد مى گويد: ازموثقين تابعين بوده ومردم ازاو روايت دارند.

در صورتيكه عمربن سعد قاتل حسين بن على يعنى سيد جوانان اهل بهشت وجگر گوشهء رسول خدا بوده است.(28)

همچنين بسربن ارطاة را كه ازجانب معاويه مأموريت يافت وهزاران شيعه بى گناه را بقتل رسانيد وعلى بن ابيطالب خليفهء پيغمبر را علناً دشنام مى داد، چنين عنصر ناپاكى را دراين اعمال ننگين معذور ومجتهد مى دانند.(29)

يحيى بن معين دربارهء عتبة بن سعيد مى گويد: مورد وثوق است. نسائى وابوداود ودارقطنى نيزوى را توثيق نموده اند، درصورتيكه عتبه همنشين وياروياورحجاج بن يوسف جنايتكار بوده است.

بخارى احاديث مروان بن حكم را دركتاب خود نوشته وبدانها اعتماد مى نمايد.درصورتيكه همين مروان يكى ازعوامل مهم جنگ جمل بود، طلحه را تشويق وتحريك نمود تا باعلى جنگ كند. سپس دراثناء جنگ طلحه را بقتل رسانيد.(30)

اين چند موضوع بعنوان شاهد نوشته شد تا خوانندگان، به طرز تفكر وروش قضا واظهار عقيدهء نويسندگان واقف وآشنا گردند وبدانند كه حب وبغضها وتعصبات تا كجاها دخالت نموده است.

صاحب كتاب اضواء مى نويسد: دركار اين دانشمندان دقت كنيد ببينيد، چگونه شخصى را كه بقتل على راضى بود وطلحه را بقتل رسانيد وشخصى را كه متصدى كشتن حسين بن على شد توثيق مى نمايند، اما درمقابل، امثال بخارى ومسلم، احاديث علماى امت وحافظين آنها را مانند حمادبن مسلمه ومكحول عابد وزاهد را مردود مى شناسند.(31)

به هرحال، اگر شخصى ازروات فضائل اهل بيت وعلى بن ابيطالب بود يا حديثى را برطبق عقايد شيعه روايت كرد، همين جرم كافى بود كه بعضى از متعصبين عامه، درصحت احاديثش تشكيك كنند يا رسماً مردود بدانند، چه رسد به جاييكه تشيع او محرز گردد.

درآن صورت بغض وعناد، براى طرد احاديثش كافى است. شما دركلام جرير دقت بفرماييد تا مقدار تعصب عامه برايتان روشن گردد: (جرير مى گويد: جابرجعفى را ملاقات نمودم ولى حديثى ازوى ننوشتم زيرا برجعت عقيده مند بود).(32)

يار صفحه:


(1)عن ابى سعيد الخدرى، قال سمعت رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم) يقول على المنبر: ان المهدى من عترتى من اهل بيتى يخرج فى آخرالزمان تنزل له السماء قطرها وتخرج له الارض بذرها، فيملاءالارض عدلا وقسطا كما ملاءها القوم ظلماً وجوراً ــ بحار الأنوار ج 51 ص 74 ــ اثبات الهداة ج 7 ص 9.
(2)عن امه سلمة قالت: سمعت رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم) يقول: المهدى من عترتى من ولد فاطمة ــ بحارج 51 ص75.
(3)بحار الأنوار ج 51 ص 73.
(4)اثبات الهداة ج 2 ص 531.
(5)حذيفة بن اسيدعن النبي(صلى الله عليه وآله وسلم) انه قال: الائمة بعدى بعدد نقباء بنى اسرائيل، تسعة من صلب الحسين ومنا مهدى هذه الامة. الاانهم مع الحق والحق معهم، فانظروا كيف تخلفونى ــ اثبات الهداة ج 2 ص 533.
(6)اثبات الهداة ج 2 ص 526.
(7)المهدية فى الاسلام تأليف سعدمحمد حسن،ط مصر سال 1373 ص 69 ــ مقدمهء ابن خلدون ط مصر مط محمد ص 311.
(8)عن عبدالله قال،قال رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم):لا تذهب الدنيا حتى يملك العرب رجل من اهل بيتى يواطى اسمه اسمى ــ صحيح ترمذى ج 9 باب ماجاء فى المهدى ص 74ــ كتاب ينابيع المودة تأليف شيخ سليمان ط سال 1308 ج 2 ص 180 كتاب البيان فى اخبار صاحب الزمان تأليف محمدبن يوسف شافعى ط نجف ص 57 كتاب نورالابصار ص 171 ــ مشكوة المصابيح ص 370.
(9)على رضى الله عنه عن النبي(صلى الله عليه وآله وسلم) قال: لولم يبق من الدهر الايوم واحد لبعث الله رجلا من اهل بيتى يملاءها عدلا كما ملئت جوراً ــ صحيح ابى داود ج 2 كتاب المهدى ص 207ــ البيان ص 59ــ كتاب نورالابصار تأليف شبلنجى ص 156ــ الصواعق المحرقة تأليف ابن حجر ط قاهره ص 161ــ كتاب فصول المهمة تأليف ابن صباغ ط نجف ص 275ــ كتاب اسعاف الراغبين تأليف محمدالصبان.
(10)ام سلمة قالت سمعت رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم) يقول: المهدى من عترتى من ولد فاطمة ــ صحيح ابى داود ج 2 كتاب المهدى ص 207ــ ابوداود دراين باب 11 حديث نقل كرده است ــ صحيح ابن ماجه باب خروج المهدى ج 2 ص519ــ الصواعق ص 161ــ البيان ص 64 ــ مشكوة المصابيح تأليف محمدبن عبدالله خطيب ط دهلى ص 370.
(11)صحيح ابى داود ج 2 كتاب المهدى ص 208ــ فصول المهمه ص 275ــ نورالابصار ط مصر ص 170ــ ينابيع المودة ج 1 ص 161.
(12)صحيح ابن ماجه ج 2 باب خروج المهدى ص 519. دراين باب 7 حديث ذكر شده است ــ الصواعق المحرقة ص 161.
(13)مسند احمد ج 3 ص 28 درباب مسندات ابى سعيد الخدرى احاديثى راجع به مهدى ذكر شده است ــ ينابيع المودة ج 2 ص 227ـ.
(14)عن ابى سعيد قال،قال نبى الله(صلى الله عليه وآله وسلم): ينزل بامتى فى آخرالزمان بلاء شديد من سلطانهم، لم يسمع بلاء اشدمنه حتى تضيق عنهم الارض الرحبة وحتى يملاءالارض جوراً وظلماً، لايجد المؤمن ملجئاً يلتجيء اليه من الظلم. فيبعث الله رجلا من عترتى فيملاءالارض قسطاً وعدلا كما ملئت ظلماً وجوراً. يرضى عن ساكن السماء وساكن الارض. لا تدخر الارض من بذرها شيئاً الااخرجته ولاالسماء من قطرها شيئاً الاصبه الله عليهم مدراراً. يعيش فيهم سبع سنين اوتسع. تتمنى الاحياء الاموات لما صنع الله باهل الارض من خيره البيان ص 72 ــ الصواعق المحرقة ص 161ــ ينابيع ج 2 ص 177.
(15)كتاب المهدية فى الاسلام ص 69.
(16)مقدمهء ابن خلدون ص 311.
(17)كتاب نزهة النظر تأليف احمدبن حجر عسقلانى ط كراچى صفحه 12.
(18)كتاب فتوحات الاسلامية ط مكه ط اولى ج 2 ص 250.
(19)اينها اسامى جمعى ازعلماى اهل سنت است كه احاديث مهدى را دركتاب هاى خودشان نوشته اند وكتب آنان مورد استفاده بود، ليكن مخفى نماند كه كتاب هاى همه آنان دردسترس نبود. بعض احاديث را درمنقولات كتب ديگر ديدم. آقاى مهدى خراسانى درمقدمهء سودمندى كه بركتاب البيان چاپ نجف نوشته اسامي(72) نفرازعلماى عامه را ذكرنموده است.
(20)لسان الميزان تأليف احمدبن على بن حجر عسقلانى ط 1 ج 1 ص 25.
(21)لسان الميزن ج1ص 15.
(22)مقدمهء ابن خلدون ص 313.
(23)مقدمهء ابن خلدون ص 314.
(24)مقدمهء ابن خلدون ص 318.
(25)مقدمهء ابن خلدون ص 319.
(26)مقدمهء ابن خلدون ص 320.
(27)كتاب اضواء على السنة المحمدية تأليف محمودابوريه ط اول ص 316.
(28)اضواء ص 319.
(29)اضواء ص 321.
(30)اضواء ص 317.
(31)اضواء ص 319.
(32)صحيح مسلم ج 1 ص 101.