چشم به راه مهدى

جمعى از نويسندگان مجله حوزه

- ۱۰ -


شمارى از نشانه هاى حتمى و غير حتمى : 2. خسف در بيداء
واژه ((خسف ))، به معناى فرو رفتن و پنهان شدن است (304) و ((بيداء))، نام سرزمينى است بين مكه و مدينه . ظاهرا منظور از ((خسف در بيداء)) آن است كه سفيانى ، با لشكرى عظيم ، به قصد جنگ با مهدى (ع ) عازم مكه مى شود، در بين مكه و مدينه و در محلى كه به سرزمين ((بيداء)) معروف است ، به گونه معجزه ، به امر خداوند، در دل زمين فرو مى روند.(305)
اين حادثه ، در روايات بسيارى از عامه و خاصه ، به عنوان نشانه ظهور بيان شده در شمارى از آنها بر حتمى بودن آن نيز تاءكيد شده (306) است . صاحب منتخب الاثر، پس از ذكر اين نشانه تصريح مى كند كه روايات آن ، به حد تواتر مى رسد.(307) اينك ، دو نمونه از آن روايات :
على (ع ) در تفسير آيه شريفه (( و لوترى اذفزعوا فلافوت و اخذمن كان قريب .(308) ))
(( قبيل قائمنا المهدى يخرج السفيانى .... و ياتى المدينه جيشه حتى اذا انتهى الى البيداء خسف الله . به (309) ))
در آستانه ظهور قائم ما، مهدى (ع ) خروج مى كند... سپاه وى ، به سوى مدينه حركت مى كند و چون به سرزمين بيداء مى رسند، خداوند آنها را در كام زمين فرو مى برد.
يا مى فرمايد:
(( و يخرج رجل من اهل بيتى فى الحرم فيبلغ السفيانى ، فيبعث اليه جندا من جنده فيهزمهم فيسير اليه السفيانى بمن معه ، حتى اذا
جاوزوا بيداء من الارض ، خسف بهم ، فلاينجوا منهم الا المخبر عنهم .))(310)
مردى از خاندان من ، در سرزمين حرم قيام مى كند، چون خبر ظهور وى به سفيانى مى رسد، وى ، سپاهى از لشكريان خود را براى جنگ ، به سوى او مى فرستد، ولى (سپاه مهدى ) آنان را شكست مى دهد، آنگاه خود سفيانى با لشكريان همراه ، به جنگ وى مى روند و چون از سرزمين بيداء مى گذرند، در زمين فرو مى روند و جز يك نفر، كه خبر آنان را مى آورد همگى هلاك مى شوند.
گر چه حادثه ((خسف )) در منطقه ((بيداء)) و در مورد لشكر سفيانى واقع مى شود، ولى در برخى روايات ، غير از خسف در بيداء، از خسف در مشرق و خسف در مغرب نيز ياد شده است .))(311) و اين نشانگر آن است كه در ساير نقاط زمين نيز، چنين حوادثى رخ مى دهد و به امر خداوند دشمنان مهدى (عج )، بدين وسيله نابود مى گردند.
شمارى از نشانه هاى حتمى و غير حتمى : 3. خروج يمانى
سردارى از يمن قيام مى كند و مردم را به حق و عدل دعوت مى كند. اين نشانه ، در منابع عامه نيست . ولى در مصادر شيعه ، روايات فراوان در اين باره وجود دارد، به گونه اى كه برخى آنها را مستفيض دانسته اند.(312) و همان گونه كه قبلا اشاره كرديم ، خروج يمانى از نشانه هاى حتمى و متصل به ظهور است .
امام صادق (ع ) مى فرمايد:
(( خروج الثلاثه ، الخراسانى و السفيانى و اليمانى فى سنه واحده فى شهر واحد، فى يوم واحد و ليس فيها رايه باءهدى من رايه اليمانى يهدى الى الحق .))(313)
قيام خراسانى و سفيانى و يمانى ، در يك سال و در يك ماه و يك روز خواهد بود و در اين ميان ، هيچ پرچمى به اندازه يمانى ، دعوت به حق و هدايت نمى كند.
و در روايت ديگرى مى خوانيم :
(( واليمانى من المحتوم ))(314)
در برخى روايات ، افزون بر قيام يمانى و خراسانى ، از قيام مصرى همزمان با قيام آنان ، خبر داده شده است .(315) گرچه تصريح نشده كه پرچمدار مصرى نيز، همچون يمانى و خراسانى دعوت به حق مى كند، ولى به نظر مى رسد كه وى نيز، همزمان با آنان ، در آن سوى دنياى اسلام ، به حمايت از امام بر مى خيزد.
بنابراين ، خروج يمانى ، اجمالا از نشانه هاى حتمى ظهور است ، هر چند جزئيات و چگونگى قيام وى روشن نيست ، خروج خراسانى و مصرى نيز، گرچه در برخى روايات در كنار يمانى آمده اند، ولى حتمى بودن آنان مسلم نيست .
شمارى از نشانه هاى حتمى و غير حتمى : 4.قتل نفس زكيه
نفس زكيه ، يعنى فرد بى گناه ، پاك ، كسى كه قتلى انجام نداده است و جرمى ندارد.
حضرت موسى در اعتراض به كار خضر مى فرمايد:
(( اقتل نفسا زكيه بغير نفس ))(316)
آيا جان پاكى را بى آن كه قتلى انجام داده باشد، مى كشى ؟
گويا در آستانه ظهور مهدى (عج )، درگير ودار مبارزات زمينه ساز انقلاب مهدى (ع )، فردى پاكباخته و مخلص ، مخلصانه در راه امام (ع ) مى كوشد و مظلومانه به قتل مى رسد. فرد ياد شده ، از اولاد امام حسن مجتبى است كه در روايات ، گاهى از او به عنوان : ((نفس زكيه ))، ((سيد حسنى )) ياد شده است .
قتل نفس زكيه ، چنانكه قبلا ياد كرديم از نشانه هاى حتمى و متصل به ظهور است . هر چند در منابع عامه ، نامى از آن برده نشده ، ولى در منابع شيعه ، روايات آن فراوان و بلكه متواتر است (317) از اين روى ، در اصل تحقق چنين حادثه اى به عنوان علامت ظهور، شكى نيست ، هر چند جزئيات آن و نيز زمان و مكان تحقق آن و ويژگيهاى مقتول ، مشكل است .
برخى (318) احتمال داده اند كه مراد از نفس زكيه ، محمد بن عبدالله بن حسن ، معروف به نفس زكيه است كه در زمان امام صادق (ع ) در منطقه ((احجاز زيت )) در نزديكى مدينه كشته شد.
اين احتمال درست نيست ، به چند دليل :
1. لازمه اش اين است كه پيش از تولد مهدى (ع )، بلكه پيش از آن كه امامان (ع ) از آن خبر دهند، اين نشانه رخ داده باشد.
2. در روايات تصريح شده كه نفس زكيه ، بين ركن و مقام كشته مى شود و حال آن كه محمد بن عبدالله بن حسن ، در منطقه ((احجار زيت )) در نزديكى مدينه كشته شده است .
3. همان گونه كه پيش از اين اشاره كرديم ، برابر روايات قتل نفس زكيه ، از نشانه هاى حتمى و متصل به ظهور است ، حال آن كه محمدبن عبدالله ، سالها پيش از تولد مهدى (ع ) به قتل رسيده است .
امام باقر(ع ) مى فرمايد:
(( ليس بين قيام القائم (ع ) و قتل النفس الزكيه اكثر من خمس عشر ليله .(319) ))
بين ظهور مهدى (ع ) و كشته شدن نفس زكيه ، بيش از پانزده شبانه روز فاصله نيست .
محمد بن عبدالله بن حسن ، معروف به نفس زكيه ، در زمان امام صادق (ع ) و در سال 145 ه - .ق . به قتل رسيده و از آن هنگام تا به حال ، بيش از ده قرن مى گذرد و نمى تواند علامت متصل به ظهور باشد.
به نظر مى رسد، امورى چون همنامى وى و پدرش با پيامبر اكرم (ص ) و پدر گرامى ايشان ، شباهت ظاهرى ، بودن وى از خاندانى شريف و بزرگوار امام حسن مجتبى (ع )، وجود برخى نشانه ها، چون داشتن خالى سياه بر روى كتف راست ، قيام وى در شرايط سخت و در اوج خشونت بنى اميه و از همه مهمتر، شيطنتها و تحريفهاى بنى عباس ، سبب گشته بود كه مردم به اشتباه بيفتند و گروهى او را مهدى تصور كنند.
علاوه بر اين ، از برخى قرائن استفاده مى شود كه خود ((نفس زكيه )) و پدرش عبدالله محض ، كه شيخ بنى هاشم در آن عصر به شمار مى رفت و نيز برادرش ابراهيم ، به ايجاد و تقويت اين شبهه در بين مردم دامن مى زدند و چنين وا مى نمودند كه گويا مهدى ايشان ، همان مهدى موعود است . آنان مى خواستند از اين راه ، در رسيدن به قدرت و پيروزى انقلاب خويش و در هم شكستن بنى اميه كمك بگيرند. امام صادق (ع ) در همان هنگام ، آنان را از اين كار بازداشت .(320)
شمارى از نشانه هاى حتمى و غير حتمى : 5. صيحه آسمانى
منظور از صيحه آسمانى ، ظاهرا صدايى است كه در آستانه ظهور حضرت مهدى (ع ) از آسمان شنيده مى شود(321) و همه مردم ، آن را مى شنوند.
در روايات ، تعبيرهاى ((نداء)) و ((صوت )) نيز به كار رفته كه ظاهر آنها نشان مى دهد كه هر يك از آنها، نشانه جداگانه اى است كه پيش ‍ از ظهور واقع مى شود،(322) لكن به نظر مى رسد كه اينها تعبيرهاى گوناگون از يك حادثه و يا دست كم ، اشكال گوناگون يك حادثه باشند. مراد از همه آنها، همان بلند شدن صدايى در آسمان است ، ولى به اعتبار اين كه صداى عظيم بيدارباشى است كه همه را متوجه خود مى كند و نيز موجب وحشت عمومى و ايجاد دلهره و اضطراب مى گردد، به آن صيحه ، فزعه ، صوت و ندا، كه هر يك بيانگر ويژگى از آن حادثه اند، اطلاق شده است .
اين احتمال نيز وجود دارد كه آنها سه رخداد جداى از هم باشند كه در يك زمان رخ مى دهند، به اين گونه كه ابتدا صدايى عظيم و هولناك به گوش جهانيان مى رسد كه همه را متوجه مى كند (صيحه ) و به دنبال آن ، صداى مهيب و هولناكى شنيده مى شود كه دلهاى مردم را به وحشت مى اندازد (فزعه ) و آن گاه از آسمان صدايى شنيده مى شود كه مردم را به سوى مهدى (ع ) فرا مى خواند (نداء).
رواياتى كه در مورد اين نشانه ها از طريق شيعه و سنى رسيده فراوان هستند، بلكه متواتر.(323)
امام باقر(ع ) مى فرمايد:
(( ... ينادى مناد من السماء باسم القائم (ع ) فيسمع من بالمشرق و من المغرب لايبقى راقد الا استيقظ و لاقائم الا قعدو و لاقاعد الاقام على رجليه فزعا من ذلك الصوت ، فرحم الله من اعتبر بذلك الصوت فاجاب ، فان الصوت الاول هو صوت جبرئيل الروح الامين . ثم قال : يكون الصوت فى شهر رمضان فى ليله جمعه ، ليله ثلاث و عشرين ، فلاتشكوا فى ذلك ، واسمعوا و اطيعوا.
و فى آخر النهار صوت ابليس ينادى الا ان فلانا مظلوما ليشك الناس و يفتنهم .)) (324)
ندا كننده اى از آسمان ، نام قائم را ندا مى كند. پس هر كه شرق و غرب است ، آن را مى شنود، از وحشت اين صدا، خوابيده ها بيدار، ايستادگان نشسته و نشتگان بر دو پاى خويش مى ايستند. رحمت خدا بر كسى كه از اين صدا عبرت گيرد و نداى وى را اجابت كند، زيرا صداى نخست ، صداى جبرئيل روح الاءمين است .
آن گاه ، مى فرمايد: اين صدا، در شب جمعه بيست و سوم ماه رمضان خواهد بود. در اين هيچ شك نكنيد و فرمان بريد. در آخر روز، شيطان فرياد مى زند كه ((فلانى مظلومانه كشته شد)) تا مردم را بفريبد و به شك اندازد.
يا امام صادق (ع ) مى فرمايد:
(( ينادى مناد من السماء اول النهار، يسمعه كل قوم بالسنتهم ، الا ان الحق فى على و شيعته ، ثم ينادى ابليس لعنه الله فى آخر النهار من الارض ، الا ان الحق فى عثمان و شيعته ، فعند ذلك يرتاب المبطلون .))(325) ))
در ابتداى روز، گوينده اى در آسمان ندا مى دهد كه آگاه باشيد كه حق با على و شيعيان اوست . پس از آن ، در پايان روز، شيطان كه لعنت خدا بر او باد، از روى زمين فرياد مى كند كه حق با عثمان و پيروان اوست ، پس در اين هنگام ، باطل گرايان به شك مى افتند.
(( اذا نادى مناد من السماء ان الحق فى آل محمد(ص ) فعند ذلك يظهر المهدى على افواه الناس و يشربون حبه ، و لايكون لهم ذكر غيره .(326) ))
هرگاه گوينده اى از آسمان صدا بزند كه حق با اولاد محمد(ص ) است ، در آن هنگام ، ظهور مهدى (ع ) به سر زبانها مى افتد، به گونه اى كه غير از او، ياد نمى كنند.
افزون بر اينها، روايات ديگرى نيز به همين مضمون (327) وجود دارد كه از مجموع آنها چند نكته را مى توان استفاده كرد:
1. ((صيحه ))، از نشانه هاى حتمى ظهور شمرده شده است و شيخ طوسى ، شيخ مفيد، صدوق ، نعمانى و.... حتمى بودن آن اشاره كرده اند.(328)
2. اين صدا از آسمان شنيده مى شود، به گونه اى كه همه مردم روى كره زمين ، در شرق و غرب ، آن را مى شنوند و به خود مى آيند.
3. محتواى اين پيام آسمانى ، دعوت به حق و حمايت و بيعت با مهدى (ع ) است ، با تعبيرهاى : (( ان الحق لعلى و شيعته )) ، (( ان الحق فى آل محمد)) .
4. همزمان با شنيده شدن اين صدا از آسمان و يا كمى پس از آن ، در روى زمين نيز صدايى شنيده مى شود. ندا دهنده شيطان است كه مردم را به گمراهى فرا مى خواند و تلاش مى كند با ايجاد ترديد در مردم ، آنان را از حمايت مهدى (ع ) و اجابت دعوت آسمانى ، باز دارند.
5. جبرئيل ، مردم را به حق فرا مى خواند و شيطان و نيروهاى شيطانى و پيروان سفيانى به باطل . ظاهر شدن اين نشانه ، همزمان با خروج سفيانى و صيحه آسمانى است .
6. در برخى روايات ، زمان آن ، شب جمعه 23 ماه رمضان معين شده است .
با توجه به اين كه در روايات ديگرى ، خبر از ظهور حضرت در روز عاشورا، داده شده ، مى توان نتيجه گرفت كه واقع شدن نداى آسمانى ، در همان رمضان ، پيش از محرم است كه فاصله آن تا ظهور، 3 ماه و 17 روز بيشتر نخواهد بود. ناگفته نماند كه تعيين وقت مشخص براى ظهور، با ظاهر رواياتى كه به روشنى از تعيين هر گونه وقتى براى ظهور منع مى كند ناسازگار است .
افزون بر اين ، اسناد بيشتر آنها ضعيف است ، از اين روى بيشترين چيزى كه مى توان گفت آن است كه : صيحه و يا نداى آسمانى از نشانه هاى ظهور است .
اكنون بايد ديد كه صيحه آسمانى ، طبيعى خواهد بود، يا غير طبيعى .
از ظاهر روايات ، با توجه به ويژگيهايى كه براى آن بيان شده ، فهميده مى شود كه تحقق آن ، طبيعى نخواهد بود. خداوند، براى آن كه شروع اين انقلاب جهانى را اعلان بكند و به همگان برساند كه انقلابى بزرگ در حال شكل گيرى است و حق بودن مهدى (عج ) را بنماياند و به ياران و دوستان و علاقه مندان به چنين رستاخيزى خبر بدهد، تا به يارى وى بشتابند، صيحه آسمانى را معجزه آسا به گوش همگان مى رساند. اشكال هم ندارد و با قانون معجزه هم هماهنگ است .
شمارى از نشانه هاى حتمى و غير حتمى : يادآورى چند نكته
1. گر چه پديدار شدن نداى آسمانى ، به گونه معجزه ، مانعى ندارد، ولى تحقق آن به طور طبيعى هم ، امكان دارد و لزومى ندارد كه آن را پيچيده و حمل بر معجزه كنيم در عصر صدور اين روايات ، پيش بينى چنين حوادثى ، فوق العاده ، عجيب و تحقق عادى آن غير ممكن مى نموده ، ولى در جهان امروز، واقع شدن چنين پديده اى امرى بسيار طبيعى و عادى است . با استفاده از ماهواره ها و ابزارهاى پيشرفته صوتى و تصويرى فرستنده هاى قوى و مدرن تلويزيونى ، راديويى و وسايل و ابزار پيشرفته ترى كه امكان دارد در آينده به كار گرفته شود. به آسانى و همزمان ، مى توان فرياد حق را به گوش همه جهانيان رساند.
بر اين اساس ، منظور از جبرئيل كه در برخى از روايات آمده سخن گوى حق به مراد از شيطان سخن گوى باطل است ، امروز، استكبار جهانى ، با استفاده از همين ابزار، در گمراهى مردم و ادامه سلطه خويش بهره مى برد و سرسختانه مردم را به حمايت از باطل دعوت مى كند.
اين كه در روايات از دعوت به حق ، تعبير به ((صداى آسمانى )) و از دعوت به باطل تعبير به ((صداى زمينى )) شده است ، ظاهرا كنايه از بزرگى و عظمت و سيادت جبهه حق است ، در مقابل جبه باطل كه حقير و پست و زمينى است . در هر صورت ، وقوع چنين پديده اى ، در زمان ما، چه رسد به زمانهاى آينده ، امرى بسيار عادى و طبيعى است و نيازى به توجيه آن و حمل كردن آن بر معجزه نيست .
2. بر فرض كه پديدار شدن اين نشانه را به گونه معجزه بدانيم ، مسلم ، محدود به همان نداى حق و دعوت به حمايت از امام (ع ) است ، نه صداى شيطان ، كه مردم را به باطل فرا مى خواند، زيرا اگر صداى شيطان ، معجزه آسا، به گوش جهانيان برسد، با هدف اصلى معجزه ، كه اقامه حجت براى تاءييد و تقويت حق است ، سازگارى ندارد و امكان ندارد معجزه براى تقويت باطل صورت گيرد، اين كه در برخى روايات آمده (( نداى به باطل )) براى ما ثابت نيست و دليلى بر آن نداريم .
3. در برخى روايات ، سخن از ((نداء)) در كنار كعبه به ميان آمده است ، از جمله ، امام صادق مى فرمايد:
(( كانى بالقائم يوم عاشورا يوم السبت قائما بين الركن و المقام ، بين يديه جبرئيل (ع ) ينادى البيعه لله ....)) (329)
گويا مى بينم كه حضرت قائم (عج )، در روز شنبه ، عاشورا، هنگام ظهر، بين ركن و مقام ، در كنار كعبه ايستاده است و در پيش او، جبرئيل صدا مى زند: بيعت براى خداست ....
گويا اين ((نداء)) غير از نداى آسمانى و صيحه است كه به عنوان نشانه ظهور بيان شده ، زيرا اين ((نداء))، در زمين و پس از ظهور است و ((نداء)) در آسمان و در آغاز روز صورت مى گيرد ولى احتمال هم دارد كه همان صداى آسمانى كه به گوش همه جهانيان مى رسد، توسط سخن گوى حق ، جبرئيل از كنار كعبه بلند شود و با وسايل پيشرفته ، در همه جهان شنيده شود. و ((هنگام ظهر)) نيز منافاتى با روايات قبل ندارد، زيرا امكان دارد، در وقت هاى مختلف اين دعوت تكرار شود.
شمارى از نشانه هاى حتمى و غير حتمى : 6. خروج دجال
اين نشانه ، در كتابهاى اهل سنت ، از نشانه بر پايى قيامت دانسته شده است ،(330) ولى ، در منابع روايى شيعه ، از نشانه هاى ظهور.(331) برابر آنچه پيش از اين يادآور شديم ، هيچ اشكالى ندارد كه رخدادهايى چون خروج دجال هم ، نشانه ظهور باشند و هم نشانه قيامت ، بدين معنى كه اين رخداد پيش از ظهور و در دوره غيبت واقع گردد. به هر حال بر اساس ‍ آنچه از ظاهر اخبار استفاده مى شود، دجال فردى است كه در آخر الزمان و پيش از قيام مهدى (ع ) خروج مى كند و غير عادى است و با انجام كارهاى شگفت انگيز
جمع زيادى از مردم را مى فريبد و سر انجام به دست عيسى مسيح (ع ) در
كنار دروازه ((لد)) در منطقه شام ، به هلاكت مى رسد.
آيا دجال داراى ويژگيها و صفات غير عادى است ؟ آيا دجال شخص ‍ است ، يا جريان الحادى ؟
بر فرض كه دجال ، داراى چنان ويژگيهايى باشد، تحقق آن را چگونه مى توان تصور كرد: معجزه يا غير معجزه ؟ اينها، پرسشهايى است كه در اين بخش به بررسى آن مى پردازيم .
در مورد اصل دجال ، صرف نظر از ويژگيهاى او، چند احتمال وجود دارد:
الف . دجال ، نام شخص معينى نيست . هر كسى كه با ادعاهاى پوچ و بى اساس و با توسل به حيله گرى و نيرنگ ، در صدد فريب مردم باشد، دجال است ، بر اين اساس ((دجال ))ها خواهند بود. اين كه در روايات از ((دجال ))هاى فراوان سخن به ميان آمده اين احتمال را تقويت مى كند.
پيامبر اكرم (ص ) مى فرمايد:
(( لاتقوم الساعه حتى يخرج المهدى من ولدى ، و لايخرج المهدى حتى يخرج ستون كذابا كلهم يقول :((انا نبى )).)) (332)
قيامت ، بر پا نمى شود، تا وقتى كه مهدى (ع ) از فرزندانم قيام كند و مهدى (ع ) قيام نمى كند، تا وقتى كه شصت دروغگو خروج كنند و هر كدام بگويد: من پيامبرم .
((دجال ))، از ريشه ((دجل )) به معناى دروغگوى حيله گر است . در روايات ، از اين ((دجال ))ها و دروغگويان فراوان نام برده شده است . در برخى ، دوازده و در برخى سى ، شصت و هفتاد دجال آمده است .(333) از ميان اين ((دجال ))ها، فردى كه در دروغگويى و حيله گرى و مردم فريبى سر آمد همه دجالان و فتنه او از همه بزرگتر است ، نشانه ظهور مهدى (ع ) و يا بر پائى قيامت است . بر اين اساس ، بايد گفت : ما دو نوع داريم : يكى همان دجال حقيقى و واقعى است كه پس از همه ((دجال ))ها مى آيد و ديگرى گروهى شياد و دروغگويند كه دست به فريبكارى و تحميق و گمراهى مردم مى زنند.
پيامبر اكرم (ص ) مى فرمايد:
(( يكون قبل خروج الدجال نيف على سبعين دجالا(334) ))
پيش از خروج دجال ، بيش از هفتاد دجال خروج خواهد كرد.
يا مى فرمايد:
(( ان بين يدى الساعه الدجال و بين يد الدجال كذابون ثلاثون او اكثر))(335) ))
پيشاپيش برپايى قيامت ، خروج دجال است و پيش از دجال ، سى دروغگو، يابيشتر، خواهند بود.
يا مى فرمايد:
(( تكون امام الدجال ستون خداعه ...(336)
پيش از خروج دجال ، شصت نيرنگ خواهد بود.
با توجه به معناى لغوى دجال و نيز فراوانى آنان در روايات ، فرد خاصى منظور نيست ، بلكه هر آدم حقه باز دروغگويى كه با فريفتن مردم ، به فتنه انگيزى بپردازد، دجال است ، منتهى ممكن است يكى از آنان كه تبلور اين صفات در وى ، از همه بيشتر است ، نشانه ظهور باشد.
در حقيقت داستان دجال ، بيانگر اين واقعيت است كه در آستانه هر انقلابى ، افراد فريبكار و منافق ، كه معتقد به نظامهاى پوشالى گذشته و پاسدار سنتهاى و ضدارزشهايند، براى نگهداشتن فرهنگ و نظام جاهلى گذشته ، همه تلاش خود را به كار مى گيرند و با سوء استفاده از زمينه هاى فكرى و اجتماعى و احساسات مردم ، دست به تزوير و حيله گرى مى زنند، تا مردم را نسبت به اصالت و تحقق انقلاب و استوارى رهبران آن ، دلسرد و دو دل كنند و در نهايت با شيطنت ، آنان را به كژ راهه برند.
پس ، حركت مزورانه ((دجال ))ها، همواره بزرگترين خطرى است كه به ثمر رسيدن انقلاب را تهديد مى كند و تنها هوشيارى مردم و شناخت به موقع است كه مى تواند توطئه ها را خنثى كند.
در انقلاب جهانى حضرت مهدى (ع )، نيز، چنين خطرى پيش بينى شده است . چون انقلاب مهدى (ع )، از همه انقلابهاى تاريخ بزرگ تر و گسترده تر است ، خطر فريبكاران دجال صفت نيز، به مراتب بيشتر و گسترده تر است . در آستانه ظهور مهدى (ع ) و انقلاب بزرگ ، آنان همه تلاش خويش را به كار خواهند گرفت كه مردم را بفريبند و آنان را نسبت به نتيجه آن دلسرد و نااميد سازند و بالاخره ، از پيروزى حتمى آن جلوگيرى كنند.
امامان (ع )، از پيش ، اين خطر را گوشزد كرده اند و پيدايش حركتهاى انحرافى را پيش بينى كرده اند، تا مردم با هوشيارى كامل ، به استقبال چنين حوادثى بروند و در دام شيادان گرفتار نشوند. اين كه در روايت تاءكيد شده است : ((هر پيامبرى ، امت خويش را از خطر دجال بر حذر داشته )) به خوبى نشان مى هد كه در برابر نهضت همه انبيا، ((دجال ))هايى خروج كرده اند و گاهى تا سر حد انحراف امتهاى آنان و تنها گذاشتن پيام آوران آسمانى ، پيش رفته اند، ولى در نهايت ، به خاك مذلت افتاده اند و با رسوايى تمام ، شكست خورده اند.
ب . احتمال دوم آن است كه فردى معين و مشخص ، به عنوان ((دجال )) در دوره غيبت ، با همان ويژگيهايى كه براى وى بيان شده ، خروج مى كند و مردم را به انحراف مى كشاند.
ظاهر بسيارى از روايات ، بيانگر اين احتمال است ، ولى تقريبا هيچ كدام از اين روايات ، سند معتبرى كه بشود بر آن اعتماد كرد، ندارند. مستند اين نشانه ، در منابع شيعه ، دو روايت است كه شيخ صدوق ، آنها را در ((كمال الدين )) آورده است و سند هر دوى آنها ضعيف است و در محتواى آنها نيز ناهماهنگى و ضعفهاى فراوانى ديده مى شود، چنانكه شيخ صدوق ، بدان اشاره كرده است .
با توجه به روايات زياد در منابع عامه ، اصل قضيه دجال ، بعيد نيست صحيح باشد، ولى تعريف و توضيحاتى كه درباره اش گفته اند، نمى تواند درست باشد؛ زيرا خروج دجال ، با او اوصافى كه بدانها اشاره كرديم ، به صورت طبيعى ، تقريبا، غير ممكن است و بيشتر، به افسانه شباهت دارد، تا واقعيت و به صورت معجزه نيز، با توجه به توضيحى كه پيش از اين ، در مورد قانون معجزه آورديم ، نمى تواند واقع شود، زيرا معجزه بودن چنين پديده هايى مستقيما، در جهت تقويت و تاءييد باطل است و موجب انحراف بيشتر مردم مى گردد، مگر اين كه بگوييم صدور معجزه از دجال ، به رسوايى وى منجر مى شود كه بعيد است .
نكته در خور يادآورى اين كه : اصل داستان ((دجال ))، در كتابهاى مقدس مسيحيان آمده است . در انجيل ، واژه ((دجال )) بارها به كار رفته و از كسانى كه منكر حضرت مسيح باشند، و يا ((پدر و پسر را)) انكار كنند، به عنوان دجال ياد شده است :
((دروغگو كيست ؟ جز آن كه مسيح بودن عيسى را انكار كند. آن دجال است كه پسر و پدر را انكار كند(337) .))
كلمه دجال ، در كتابهاى مقدس و منابع دينى مسيحيان ، به زبان انگليسى انتى كريست (chris Anti) آمده است ، يعنى دروغگو و حيله گر.
بنابراين ، خروج دجال ، به اين گونه كه بيان كرديم ، مشكل است ، مگر اين كه بگوييم ، خروج دجال ، كنايه است .
ج . اين احتمال نيز وجود دارد كه مراد از ((دجال ))، همان سفيانى باشد كه در كتابهاى عامه ، بيشتر به عنوان ((دجال )) و در كتابهاى خاصه به عنوان ((سفيانى )) آمده است (338) .
گرچه از بعضى جهات ، خروج دجال و سفيانى ، يكسانند و هر دو دعوت به باطل مى كنند و با توسل به حيله گرى و تزوير، مردم را مى فريبند، به مبارزه با جناح حق بر مى خيزند و سرانجام به هلاكت مى رسند و... ولى با دقت در روايات خروج سفيانى و روايات مربوط به خروج دجال ))، در مى يابيم كه بين اين دو فرقهاى زيادى وجود دارد و اگر اصل خروج دجال را امرى مسلم بدانيم ، ناچار بايد فردى غير از سفيانى باشد. مثلا، دجال ، ادعاى ربوبيت مى كند و كافر است ، ولى دليلى بر كفر سفيانى نداريم . فقط در روايتى اشاره شده كه وى ، صليبى بر گردن دارد كه اگر درست باشد، مسيحى است ، ولى روايت از معصوم (ع ) نيست (339) و ارزشى ندارد.
افزون بر اين ، در روايات آمده كه سفيانى رياكارانه تظاهر به ديندارى و تقدس مى كند و مدام ذكر ((يا رب يا رب )) بر زبان وى جارى است .
خروج سفيانى ، همزمان است با قيام سردارانى از خراسان و يمن و مصر كه به حق و عدالت فرا مى خوانند و زمينه را براى انقلاب بزرگ مهدى ، مهيا مى سازند.
خروج سفيانى ، منطقه نسبتا محدودى را فرا مى گيرد، در حالى كه دجال ، به جز مكه و مدينه ، به همه جاى زمين مى رود و فتنه وى ، همه جا را مى گيرد. در شكل و قيافه هم ، با يكديگر، فرق دارند. پس دجال نمى تواند، همان سفيانى باشد.
ه . دجال ، كنايه از كفر جهانى و سيطره فرهنگ مادى بر همه جهان است .
استكبار، با ظاهرى فريبنده ، مردم را، بويژه مسلمانان را مى فريبد و با قدرت مادى و صنعتى و فنى عظيمى كه در اختيار دارد، آنان را به شدت مرعوب خويش مى سازد، به گونه اى كه مسلمانان احساس خودباختگى مى كنند. قدرت مادى استكبار، بيش از آنچه كه هست در نظر آنان بزرگ جلوه مى كند، تا آن جا كه مى پندارند آب و نان آنها به دست اوست .
پيامبران امتهاى خويش را از فتنه دجال بيم داده اند، در حقيقت آنان را از افتادن به دام ماديت و ورطه حاكميت طاغوت و استكبار جهانى برحذر داشته اند:
(( ما بعث الله نبيا الا و قد اءنذر قومه الدجال ...(340) .))
پس بعيد نيست كه منظور از دجال ، با آن شرايط و اوصاف ، قدرتهاى بزرگ و اهريمنى باشند.
برخى از اهل نظر، اين احتمال را تقويت كرده اند و همه ويژگيهايى كه براى دجال بيان شده با ويژگيهاى استكبار برابر دانسته اند. مثلا در اوصاف دجال گفته شده : ((كوهى از طعام و شهرى از آب به همراه دارد)) كنايه از امكانات عظيم و گسترده اى است كه استكبار در اختيار دارد.
گفته شده : دجال ، به همه جاى زمين سفر مى كند و... مى تواند اشاره به ابزار و وسايل پيچيده تبليغاتى و مخابراتى و تجهيزات مدرن مبادله پيام ماهواره اى و نيز استفاده از ابزار پيشرفته حمل و نقل و هواپيماهاى مافوق صوت براى مسافرت از جايى ، به جاى ديگر باشد.
سيطره استكبار جهانى بر جهان سوم ، در واقع ، با استفاده از شگرد ويژه است : طرفدارى از حقوق بشر، صلح ، امنيت ، كمكهاى بشر دوستانه و....
استكبار، به معناى واقعى ، دجال است . استكبار خود را قيم ملتها مى داند و با تكيه به ثروت انبوه و قدرت عظيمى كه در اختيار دارد، در همه جاى زمين دخالت مى كند و همه را به زير سلطه خويش مى آورد(341) .
شمارى از نشانه هاى حتمى و غير حتمى : 7. در آمدن پرچمهاى سياه از خراسان
اين حادثه نيز، در منابع دينى به عنوان نشانه ظهور بيان شده و در مورد آن ، رواياتى از معصومان (ع ) رسيده است . مضمون اين روايات آن است كه پيش از ظهور مهدى (ع ) در منطقه خراسان (خراسان قديم : قسمتهاى زيادى از ايران ، افغانستان ، تركمنستان ، تاجيكستان و ازبكستان ) انقلابى برپا مى شود و مردم در حالى كه پرچمهاى سياه را به اهتزاز در آورده اند، به حركت در مى آيند(342) .))
ظاهرا، پديدار شدن اين نشانه در آستانه ظهور و يا اندكى پيش از آن است ، به گونه اى كه در زمان ظهور، آنان هستند، و حضرت مهدى آنان را به سوى خويش فرا مى خواند.
امام باقر مى فرمايد:
(( تنزل الرايات السود التى تخرج من خراسان الى الكوفة ، فاذا ظهر المهدى (ع ) بعث اليه بالبيعة (343) .))
بيرقهاى سياهى از خراسان بيرون مى آيد و به جانب كوفه به حركت در مى آيند. پس چون مهدى (ع ) ظاهر شود، اينان وى را دعوت به بيعت مى كنند.
غير از روايت فوق روايات ديگرى نيز وجود دارد كه نشان مى دهد، خروج پرچمهاى سياه از خراسان قيامى است كه در آينده و در آستان ظهور برپا مى شود. در حقيقت ، آن پرچمهاى سياه را ياران مهدى (ع ) به همراه خواهند آورد(344) .))
برخى احتمال داده اند كه منظور از خروج پرچمهاى سياه از خراسان ، همان قيام ابومسلم خراسانى در سال 140 ه - . ق . عليه حاكميت هزار ماهه بنى اميه است (345) كه به از هم گسستن حكومت بنى اميه و روى كار آمدن بنى عباس انجاميد.
مستند اينان ، روايت زكار از امام صادق (ع ) و برخى قرائن و مؤ يدات تاريخى است . در اين روايت ، با اشاره به نام و مشخصات ابومسلم خراسانى ، از وى به عنوان صاحب پرچمهاى سياه ، ياد شده است (346) .
ولى اين احتمال درست نيست ، زيرا روايت زكار، كه مهم ترين مستند و دليل آن به شمار مى رود، از نظر سند ضعيف و غيرقابل اعتماد است . افزون بر اين ، تطبيق اين نشانه بر شورش ابومسلم خراسانى در پيش از يك قرن قبل از تولد مهدى (ع ) و نشانه ظهور دانستن آن ، بسيار بعيد است .
به نظر مى رسد تبيين حوادث و وقايع دوران بنى اميه و بنى عباس ، در برخى روايات ، به منظور هوشيار ساختن مسلمانان و آگاهى دادن به آنها نسبت به وظايف حساس خويش در آن دوران است نه تبيين علام ظهور.
پيش گويى اين حوادث ، به خاطر اهميت فوق العاده آن براى مسلمانان آن زمان و نسلهاى آينده بود.
اين نكته نيز در خور توجه است كه حاكمان بنى عباس تلاش مى كردند، قدرت را از دست بنى اميه بگيرند، از اين روى ، ((نفس زكيه )) را مهدى معرفى مى كردند و از جانب ديگر سعى مى كردند شورش ابومسلم خراسانى را در راستاى قيام مهدى (ع ) و نشانه ظهور وى قلمداد كنند. بر اين اساس ، همان گونه كه پيش از اين هم يادآور شديم ، بعيد نيست حاكمان بنى عباس ، به دلخواه خويش ، در اين روايات دست برده باشند و آنها را با خود تطبيق كرده باشند.

next page

fehrest page

back page