سخن ناشر
متن حاضر ترجمه كتاب بحث حول المهدى آيت الله شهيد سيد محمد باقر
صدر است كه چندى پيش با مقدمه وتحقيق آقاى دكتر عبد الجبار شراره
منتشر شده است.
شهيد صدر در كتاب مزبور به روش عقلى به شبهات وپرسشهايى كه درباره
شخصيت مهدى موعود، عليه السلام، وقيام جهانى آن حضرت مطرح مى شود،
پاسخ داده اند. وشايد بتوان گفت كه از اين نظر كتاب يادشده حائز
اهميت بسيار بوده وبنيانگذار شيوه اى نو در موضوع مهدويت ومنجى
گرايى است.
اگرچه اين كتاب پيش از اين نيز ترجمه ومنتشر شده است، اما به دليل
اينكه چاپ جديد اين كتاب با مقدمه وتحقيقى در خور وشايسته همراه
است، بر آن شديم كه براى استفاده همه دوستداران موعود بار ديگر به
ترجمه وعرضه اين كتاب بپردازيم.
در اينجا لازم مى دانيم كه از آقاى دكتر عبد الجبار شراره كه به ما
اجازه ترجمه وانتشار اين كتاب را دادند وهمچنين برادر عزيز حجة
الاسلام مصطفى شفيعى كه زحمت ترجمه آن را بر عهده گرفتند، تشكر
كنيم.
مقدمه محقق
اعتقاد به امام منتظر: حضرت مهدى موعود، عليه السلام، مساءله اى
بنيادين در باور مسلمانان است واين موضوع از زمانى كه پيامبر اكرم،
صلى الله عليه وآله، مژده وجود ايشان را داد، ذهن آنان را به خود
مشغول داشته است. آن حضرت در مناسبتهاى مختلف ودر روايات فراوان كه
به مرز تواتر مى رسد، تاكيد به ظهور مهدى، عليه السلام، در
آخرالزمان كرده اند؛ به گونه اى كه عقيده به وى از ضروريات دين
اسلام گشته است.
در عين حال در گذشته وحال كسانى اين مساءله را در مورد انكار
وترديد قرار داده اند. كسانى كه يا تحت تاءثير تفكر ماديگرى ويا
دچار تعصب فرقه اى بوده اند ويا از صدها روايت كه در كتابهاى حديث
(صحاح، مسانيد وسنن) از طريق شيعه وسنى رسيده، بى خبرند.
علما ودانشمندان گذشته ومعاصر دهها كتاب در اثبات اين مساءله
گردآورده اند ومقالات تحقيقى بسيارى در اين زمينه نگاشته اند كه
همگى در بر دارنده دلايل معتبر واستدلالهاى متقن بر وجود مهدى،
عليه السلام، ودرستى اين قضيه اند، به طورى كه سزاوار نيست يك
مسلمان معتقد كه گفته پيامبر را قبول دارد، در آن ترديد كند.
اين عقيده در ميان امت اسلام چنان رسوخ يافت كه برخى از سودجويان
وفرصت طلبان آن را مغتنم شمرده وادعاى مهدويت كردند ولى بزودى رسوا
ومفتضح شدند، همانگونه كه مدعيان رسالت وپيامبرى همگى رسوا شدند.
دكتر احمد امين در كتاب المهدوية فى الاسلام، ادعاى مهدويت از جانب
فرصت طلبان را دليلى بر مخدوش بودن اعتقاد به مهدى، عليه السلام،
وترديد در اصالت آن قلمداد كرده است در حالى كه قضيه كاملا برعكس
است واين ادعاها دلالت مى كند كه مدعيان، از يك حقيقت موجود در
باور مردم، بهره بردارى مى كنند. از سوى ديگر اگر ادعا اصل قضيه را
باطل كند، لازمه اش اين است كه پيامبرى هم باطل باشد، چون مدعيان
پيامبرى هم زياد بوده اند.
شگفت انگيزتر اينكه برخى از مدعيان دانش ومعرفت در گذشته وحال به
مشوش ساختن اذهان امت اسلامى وايجاد شك وترديد پرداخته اند والبته
علت آن ناتوانى فكرى نسبت به درك اسرار واهداف عالى اين عقيده ويا
ديگر جهات بوده است از آن جمله در عصر حاضر مى توان از خاورشناسان
وهمفكرانشان نام برد. كسانى چون: گولدزيهر، فلهاوزن، فان فلوتن، مك
دونالد، برناردلويس، مونتگمرى وات، ماسينيون وبرخى از مسلمانانى كه
(به تبع گرايشهاى روشنفكرانه) دنباله رو فكرى ايشان اند وراه آنان
را در ايجاد شبهه وشك وترديد نسبت به معتقدات اسلامى وآنچه در قرآن
وسنت آمده است مى پيمايند.
وهابيان وهمفكرانشان نيز در ميان شيعه وسنى از آنان تبعيت كرده وبه
ايجاد شبهه در وجود حضرت مهدى، عليه السلام، پرداخته اند، اما هيچ
يك دليل معتبرى براى علت انكار خويش ندارند بلكه در مقابل دلايل
زيادى وجود دارد كه ثابت مى كند عقيده به مهدى، عليه السلام، درست
است. زيرا همان طور كه گذشت در اين زمينه تواتر وجود دارد واين
تواتر را بسيارى نقل كرده اند، از جمله برزنجى در كتاب الاشاعة
لاءشراطالساعة وشوكانى در كتاب التوضيح كه بعدا خواهد آمد.
شگفت اينكه منكران اين عقيده در انكار خود به همان دلايلى تمسك
جسته اند كه منكران اخبار غيبى به آن متوسل مى شوند، اخبارى كه در
قرآن آمده ويا پيامبر اسلام به آن اشاره كرده است؛ مانند انكار
قضيه اسراء ومعراج.
اندكى تاءمل در اشكالاتى كه منكران گرفته اند ومسائل پراكنده اى كه
پراكنده گويانى نظير سائح وقصيمى وديگرانى از اين قبيل مطرح مى
كنند نشان مى دهد كه آنان در برخورد با اين مساءله مهم ساده انديشى
كرده وبا تكرار آنچه كه ديگران قبلا گفته بودند، روشى نادرست در
پيش گرفته اند.
اين افراد از علم دوراند وآشنايى با علم حديث از نظر روايت (چه كسى
گفته؟) ودرايت (چه مى گويد؟) ندارند. اينان از واقعيات تاريخى بى
اطلاع اند وبا حقايق سر دشمنى دارند. با خواندن مطالب آنها مى توان
به سطحى نگرى وروش نادرستشان در برخورد با اين مساءله مهم پى برد.
از اين رو، شهيد صدر با روش جديد علمى به بحث وگفتگو درباره اين
مساءله مى پردازد، به اخبار صحيح ودلايل عقلى استدلال مى جويد وبا
دقت كامل مسائل را حلاجى مى كند. تا آنجا كه ما اطلاع داريم، در
اين زمينه هيچ كس جز ايشان با اين روش واسلوب مساءله را در مورد
پژوهش وبررسى قرار نداده است. اين دقت نظر در ادامه مباحث براى
خوانندگان عزيز روشن خواهد شد.
بجاست كه در اين مقدمه برخى از حقايق وملاحظات را كه در راستاى
پژوهش شهيد صدر، رحمة الله عليه، موفق به بررسى جديد علمى آن شده
ايم تذكر دهيم.
مقدمه شامل دو بحث است:
1- روش شك آوران
منكران امام زمان، عليه السلام، روشى پى مى گيرند كه با روش عمومى
اسلام در طرح عقايد وگرايشها، سازگار نيست؛ زيرا روش اسلام روشى
متكى بر عقل، منطق وفطرت است واز لوازم آن ضرورت ايمان به غيب است.
همانكه در قرآن كريم مكررا بدان اشاره شده است ودهها آيه از قرآن
كريم از غيب ودعوت به ايمان به غيب از آن ستايش مى كند وپرهيزكاران
را كسانى مى داند كه ايمان به غيب دارند ومى فرمايد:
(الم ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين
الذين يومنون بالغيب).
الف. لام. ميم. اين است همان كتابى كه در آن هيچ شكى نيست.
پرهيزكاران را راهنماست. آنان كه به غيب ايمان مى آورند...
وهمين طور در حديث شريف نبوى صدها روايت به گونه هاى مختلف وجود
دارد كه همگى سفارش به ايمان به غيب مى كند وآن را جزء جدانشدنى
عقيده مى داند.
انسان مأمور به ايمان به غيب است وعذرى براى آن ندارد. چه آن را
درك كند، چه درك نكند واسرارش را نفهمد. زيرا اين نوع ايمان از
لوازم اعتقاد به خداوند متعال وپيامبران اوست، پيامبرانى كه فقط هر
چه به ايشان وحى مى شد، بازگو مى كردند.
ايمان به ملائكه، جن، عذاب قبر، نكير ومنكر، برزخ وديگر مسائلى كه
در قرآن هست يا پيامبراكرم، صلى الله عليه وآله، بيان فرموده
وافراد موثق وامين نقل كرده اند، همگى از اين قبيل اند.
بنابراين هر نوع شك ورزيدن نسبت به جريان حضرت مهدى، عليه السلام،
به همين انكار اصل تصديق به غيب مربوط مى شود. از اين رو منكران
اعتقاد به مهدى، عليه السلام، براى گريز از اصل ايمان به غيب
ودوركردن خودشان از پيامد اين باور به ايجاد شك وترديد در صحت
اخبار مربوط به آن حضرت وتضعيف اسناد آنها پرداخته اند. روشى كه
ابن خلدون در فصل 52 تاريخ خود كه درباره فاطميان است در پيش گرفته
است. وى روايات مربوط به حضرت مهدى، عليه السلام، را تضعيف كرده
ودر عين حال به ظهور آن حضرت در آخرالزمان وصحت برخى از روايات نيز
اعتراف كرده است.
شمارى از مقلدان هم مانند على حسين السائح استاد دانشكده الدعوة
الاسلامية در كشور ليبى نيز از ابن خلدون پيروى كرده ودر بحث خود
با عنوان تراثنا وميزان النقد ضمن پرداختن به مساءله مهدى منتظر به
تارهاى عنكبوتى كه تنيده ابن خلدون درباره عقيده به مهدى، عليه
السلام، است دست يازيده اند. غافل از اينكه آنچه را كه پايگاهى
بزرگ تصور كرده واز آنجا قصد پرواز نموده اند سست ترين پايگاه است.
اين مخالفان وقتى دريافتند كه نمى توان اين همه روايت را كه به طرق
مختلف جمع آمده وسند بيشتر آنها صحيح است - چنانكه علماى حديث ثابت
كرده اند - كنارى نهاد، سعى كردند افسانه هاى دروغين درباره مهدى،
عليه السلام، را دستاويز قرار دهند كه يكى از آنها داستان سراسر
دروغ سرداب است. داستانى كه از نظر معتقدان مهدى، عليه السلام، اصل
واساسى ندارد وعلامه امينى - هم اين مساءله را بخوبى بررسى كرده
وياوه گوييهاى مخالفان را درباره موضع شيعه ومراسم منسوب به آنها
بافته اند، آشكار كرده است.
در اين ميان عده اى نيز به تحريك آزمندان وفريفتگان اغراض سياسى
واجتماعى، پرچمدار انديشه باطل انكار ولادت مبارك آن حضرت شده اند
تا با اين كار به مقاصد وبهره منديهاى ويژه خود برسند وديگر
تلاشهاى مذبوحانه اى كه در تقابل حقايق فراوان نمى توانند عرض
اندام كند؛ بويژه در برابر مفهوم احاديث صريح وصحيح.
خلاصه، روش شك آوران چيزى جز اينگونه توهمات ومغالطه هاى ناپسند
نيست تا چه رسد كه بتوانند با اصول معتبر دينى مقابله كنند.
شايد بى مناسبت نباشد كه ضمن بيان اين روش سخنان برخى از معاصران
مانند احسان الهى ظهير،، بندارى، سائح وشيعه نماهايى را كه
كوركورانه از آنها تقليد كرده اند، بازگو كنيم.
خلاصه دلايلى كه آنها بيان خودشان بدان استناد جسته اند، مسائلى
است كه در ذيل مى آوريم وسپس ادعاهاى ايشان را مورد بررسى قرار
خواهيم داد:
1. گفته اند: شيعه بعد از وفات امام حسن عسكرى، عليه السلام، دچار
سرگردانى واضطراب شد. بويژه درباره تولد امام مهدى، عليه السلام،
يعنى محمد بن الحسن؛ زيرا در رواياتى كه راجع به آن حضرت از
ائمه،عليهم السلام، سوال مى شود يك نوع نارسايى وابهام وجود دارد.
2. گفته اند: شيعيان در مساءله امامت پس از وفات امام حسن عسكرى،
عليه السلام، به چهارده گروه منشعب شدند در صورتى كه اگر جريان
امام مهدى، عليه السلام، مساءله اى روشن ومهم وجزيى از مذهب جعفرى
بود نبايستى در آن اختلاف مى شد تا حدى كه به صورت سرى وپيچيده
باقى بماند.
3. پنداشته اند روايات مربوط به هويت امام مهدى، عليه السلام،
ضعيف، ساختگى واخلاقى است؛ آنها همچنين روايات مربوط به نام مادر،
تاريخ ولادت، جريان ولادت ومساءله غيبت وسفيران آن حضرت را داراى
اشكال فرض كرده اند.
يكى از اين افراد ياوه سراييهاى خود را چنين به پايان مى برد كه وى
امامى را كه وجودش از طرف اهل بيت ثابت شده باشد انكار نمى كند اما
نسبت به تولد امام دوازدهم شك دارد؛ زيرا به پندار او دلايل كافى
وجود ندارد يا دلايل موجود براى او بسنده نيست.
وى يادآور شده كه بعيد نمى داند خداوند عمر انسانى را طولانى كند
چنانكه عمر نوح پيامبر، عليه السلام، را طولانى كرد، با وجود اين
كه ضرورتى هم نداشت. وى سپس گفته است: در جستجوى دلايلى است تا
ثابت كند كه خداوند تعالى اين كار را نسبت به شخص ديگرى انجام داده
است، زيرا نمى شود با قياس وتشبيه به اين مساءله معتقد شد! وسپس
گفته است: امام صادق، عليه السلام، قياس را نسبت به امور جزيى رد
مى كرد تا چه رسد به امور تاريخى وعقيدتى!!
آنچه ذكر شد خلاصه اشكالهايى است كه وارد كرده اند. ما در رد اين
اشكالها ودر جواب آنها چنين مى گوييم:
1. درباره اينكه در هويت حضرت مهدى، عليه السلام، مشكل وجود دارد
واينكه شيعيان دچار سرگردانى شدند؛ بايد گفت اگر اين سخن آن طور كه
مخالفان آن را بزرگ نشان داده اند درست باشد خود دليلى عليه
مخالفان است؛ زيرا علت مشخص نكردن هويت امام وتعمدى كه در پنهان
داشتن اين مساءله داشته اند دليل بر وجود امام است كه علت آن ترس
از دشمن بوده نه دليل بر نبودن حضرت، آنچنان كه مخالفان پنداشته
اند.
امامان شيعه، عليهم السلام - همچنان كه در روايات هست - نخواسته
اند صريحا راجع به حضرت مهدى، عليه السلام، وميلاد مباركش اظهارنظر
كنند، چون مى دانستند دشمن سرسختانه در تعقيب اوست ومجدانه در كمين
نشسته است.
دشمن، جاسوسان را به هر طرف گسيل داشته وهر حركتى را زيرنظر گرفته
بود تا به امام دست يابد وخيال خود را راحت كند واين، پس از آن بود
كه يقين پيدا كرده بودند مهدى، عليه السلام، وجود دارد ومى ديدند
كه امت در انتظار مقدم شريف اوست تا جهان را پر از عدل كند، پس از
آنكه پر از ظلم شده باشد.
چگونه مى شود امامان، عليهم السلام، تلاش براى حفظ وجود عزيزش
نكنند در حالى كه حاكمان ستم پيشه در حق اهل بيت وفرزندان رسول
اكرم، صلى الله عليه وآله، آن همه رفتار زشت ونابخردانه روا
داشتند؟ آنان را تبعيد وزندانى كردند وبا تهمت وافترا وسخن چينى
هاى مغرضانه ايشان را به آوارگى وكام مرگ كشاندند. اين عين تاريخ
است ودر كتاب مقاتل الطالبين اصفهانى اعجاب انگيزترين وقايع را در
اين زمينه مى توان خواند.
اين رخدادها زمانى روى مى داد كه صاحبان قدرت به روايات صحيح
ومستندى كه در دست مسلمانان بود آگاهى پيدا كرده بودند؛ رواياتى كه
درباره مهدى، عليه السلام، بود واو را از اهل بيت طاهرين ونسل
فاطمه واز فرزندان حسين، عليهم السلام، به گونه اى مشخص معرفى مى
كرد ومژده ظهورش را مى داد تا زمين را پر از عدل وداد كند.
حاكمان ستمگر پس از آگاهى از اين روايات احساس كرده بودند كه بزودى
كاخهايشان فرو خواهد ريخت وهمين احساس بود كه باعث شد وقتى قدرت
حاكم خبر وفات امام حسن عسكرى، عليه السلام، را مى شنود دست به كار
شده ومرتكب چنان اعمالى شود. غلبه ترس از حضور امام مهدى، عليه
السلام، آنها را به انجام كارهاى عجيبى وا مى داشت؛ زيرا اگر آنها
به وجود امام دوازدهم حجة ابن الحسن به عنوان امام موعود، عليه
السلام، باور نداشتند؛ اين برخوردها وجهى نداشت.
آنها اين باور را از اخبار متواترى كه شيعه وسنى نقل كرده اند،
گرفته بودند.
از اين رو بود كه فورا به خانه امام عسكرى، عليه السلام، شتافتند
وبرنامه ويژه اى اجرا كردند. يعنى ابتدا به جستجوى وسيع ودقيق
پرداختند وسپس همه كنيزكان امام را وزندانى ومعاينه كردند.
همه اين تلاشها مذبوحانه در راستاى دست يافتن به امام بود كه البته
اين كارها از ايشان عجيب نبود؛ زيرا در گذشته نيز حاكمان ستمگر
چنين اعمالى انجام داده بودند وقرآن كريم داستان فرعون وتلاش او را
براى دست يافتن به موسى پيامبر، عليه السلام، براى ما نقل كرده
واينكه چگونه خداوند موسى، عليه السلام، را از مكر (فرعون) رهايى
بخشيد.
از آنچه گفته شد علت اين كه امام صادق، عليه السلام، هويت مهدى،
عليه السلام، وويژگيهايش را پنهان مى كرد روشن مى شود.
بى ترديد اوضاع واحوالى كه درباره مساءله وجود حضرت مهدى، عليه
السلام، وولادت ايشان پيش آمده بود همراه با سختگيريها، نيرنگها
وتبليغات قدرت حاكم همه وهمه زمينه ساز حيرت وسرگردانى مردم شده
بود واين يك امر طبيعى است كه شرايط خاص موجب تحير شود.
حتى در روايات امامان، عليهم السلام، به وقوع اين سرگردانى، فتنه
واختلاف اشاره شده است چنانكه ابن بابويه قمى (م 381 ق.) در كتاب
التبصره من الحيرة وشيخ نعمانى (م 360 ق.) در باب دوازدهم كتاب
الغيبة نقل كرده اند.
2. مى گويند: روايات، ضعيف وساختگى اند. اما بايد ديد آيا اينها
بين ضعيف وساختگى فرقى قائل اند يا نه؟ جاى اين پرسش باقى است كه
چرا وبا چه هدفى ناجوانمردانه مساءله وجود حضرت حجت را كه با
روايات صحيح ثابت شده است با برخى از روايات درباره حادثه ولادت در
هم آميخته اند؟ زيرا روايات مهدى فقط در كتب شيعه نقل نشده راويان
همگى اهل تشيع نبوده اند بلكه كتابهاى صحاح، مسانيد وجوامع معتبر
حديثى مانند صحيح اءبى داود وصحيح الخبارى وشرحهاى آن ومسند
اءحمدبن حنبل وجامع طبرانى نيز همه اينها را نقل كرده اند، سيوطى
(م 911 ق.) نيز در كتاب العرف الوردى همه را از طرق مختلف گردآورده
است.
برزنجى (م 1103 ق.) در كتاب الاشاعة وشوكانى (م 1250 ق.) در كتاب
التوضيحگفته اند كه اين روايات متواتر است واز معاصران نيز شيخ
منصور على ناصف در كتاب غاية الماءمول اين تواتر را نقل كرده است.
در حقيقت اين شكاكان ابله، بابخردانه رواياتى را كه از نظر همه
مسلمانان چه شيعه وچه سنى، صحيح ومتواتر است ساختگى وجعلى مى دانند
وبدينگونه جاهلانه آنچه را كه راويان نقل كرده اند اعم از حوادث
تاريخى، آراى مذاهب ونامهاى خاص همه را زير سوال مى برند.
3. برخى براى انكار وجود امام مهدى، عليه السلام، وولادت آن حضرت
چنين استدلال كرده اند كه شيعيان پس از وفات امام حسن عسكرى، عليه
السلام، درباره مهدى، اختلاف حاصل كرده وبه هفده گروه - به گمان
آنها- تقسيم شده اند وسپس چنين نتيجه گيرى كرده اند كه اين اختلاف
وانشعاب دليل بر نبودن امام است.
بد نيست در همين جا اشاره اى داشته باشيم به اينكه اختلاف نظر
درباره يك موضوع يا يك شخص الزاما مستلزم پاك كردن صورت مساءله
نيست، چرا كه اگر با اين منطق استدلال كنيم قطعا هيچ عقيده اى وهيچ
دينى وجود نخواهد داشت وسنگ روى سنگ بند نخواهد شد.
اختلاف هميشه ودر همه جا وجود داشته ودارد، در اعتقادات، مسائل
تاريخى، حوادث روزمره، امور شخصى وحتى امور جزيى، بسيار ديده شده
است كه يك فرقه به فرقه ها ودسته هاى گوناگون با جهت گيريها
ونظريات مختلف تقسيم شده است؛ مانند: معتزليان، خوارج، اشعريان
و...از اين گذشته، روايت مشهورى را اهل حديث از پيامبر، صلى الله
عليه وآله، نقل كرده اند كه مى فرمايد:
امت من به هفتادوسه گروه تقسيم مى شوند.
بايد پرسيد محور اين اختلاف چيست؟ وآيا چون در مساءله اختلاف نظر
وجود دارد بايد خود مساءله را نفى وانكار كنيم!؟ اگر اين منطق درست
باشد كه هيچ عقيده اى باقى نمى ماند وهيچ كارى درست در نمى آيد؛
چون در مسائل، اختلاف وانشعاب وجود دارد.
وباز هم بايد پرسيد كه اين گروههايى از شيعه كه به زعم آنان بعد از
وفات امام حسن عسكرى، عليه السلام، پيدا شدند، كدامند؟ اسمشان
چيست؟ رهبرانشان كيان اند؟ و...
شهرستانى، محمد بن عبد الكريم (م 548 ق.) در كتاب الملل والنحل
گفته است:
كسانى كه معتقد به امامت امام حسن عسكرى عليه السلام، بودند پس از
مرگ وى، يازده گروه شدند كه اسامى آنها معروف نيست ولى ما حرفهاى
آنها را ذكر مى كنيم...
شهرستانى نام اين فرقه ها را نمى داند ورهبران آنها را نمى شناسد
اما باز هم مى گويد يازده فرقه هستند. ولى مقلدان دروغگوى او مانند
احسان الهى وپيروانش، تعداد فرقه ها را بدون نام ونشان بيشتر از آن
ذكر كرده وحتى يكى از اين افراد رسوا تعداد آنها را به هفده گروه
رسانده است!!
اين فرقه ها همگى ساخته وپرداخته ذهن آنان است، چرا كه هيچ يك از
اين دروغ پردازان نه تنها نامى از رهبران ورجال معروف اين هفده
فرقه نبرده اند بلكه جراءت نكرده اند، كه اشاره اى به زمان ومكان
زندگى اين گروهها داشته باشند.
در اينجا مناسب است حاشيه اى را كه علامه عبد الحسين شرف الدين در
كتاب الفصول المهمة درباره اين دروغى كه شهرستانى در كتابش آورده
است نقل مى كنيم. وى مى نويسد:
اى كاش ايشان حرفهايى را كه از اين فرقه ها نقل مى كند با ذكر نام
كتاب يا شخصى مستند مى كرد! يا حداقل يكى از مكانهايى را كه در آن
زندگى مى كردند ويا زمانى را كه در آن مى زيسته اند ويا حتى نام
اين فرقه ها را ذكر مى كرد. شما را به خدا قسم تا كنون ديده ايد كه
گروههايى با هم بجنگند ويا مكتبى را مى شناسيد كه آرا ونظرياتش
مورد نقد وبررسى باشد ولى كسى نه زنده از مرده شان خبرى نداشته
باشد ونام ونشانى از آنها موجود نباشد؟!
گويا اخيرا يكى از آنها به اشتباه خود پى برده وگفته است:
من امامى را كه از اهل بيت، عليهم السلام، باشد ووجودش ثابت شده
باشد انكار نمى كنم، البته براى من نسبت به ولادت امام دوازدهم فقط
شك حاصل شده است.
او در ادامه مدعى شده كه علت اين شك در دست نبودن دلايل كافى ويا
قانع كننده نبودن دلايل موجود است!!
اما در اينجا اين پرسش مطرح است كه اينها در جستجوى چه نوع دليلى
هستند؟ آيا دليلى قوى تر از اتفاق جماعت دانشمندان امت وراويان
موثق، در مورد ولادت امام حجة بن الحسن العسكرى، عليهما السلام،
وجود دارد؟ چون براى اثبات اين موارد، هيچ چيز مثل خبر صحيح، شواهد
فراوان ووجود قرائن ومويدات عقلى ومنطقى، نيست ودر اين زمينه همه
اينها موجود است.
بى مناسبت نيست كه در اينجا به آنچه كه ثامر العميدى در جزء اول
كتاب خود به نام دفاع عن الكافى اثبات كرده است، اشاره مى كنيم. وى
ولادت امام وبقاى وجود آن حضرت را از طريق روايات واحاديث صحيح
ونقلهاى متواتر تاريخى اثبات كرده واعترافات واقرارهاى فقيهان،
محدثان، مفسران، مورخان، پژوهشگران، اديبان ونويسندگان اهل سنت
وجماعت را درباره ولادت حضرت مهدى، عليه السلام، آورده است.
نويسنده يادشده از آغاز قرن چهارم هجرى شروع كرده واز افرادى مثل
رويانى (م 307 ق.) در كتاب المسند، سهل بن عبد للّه بخارى (م 341
ق.) در كتاب سرالسلسلة العلوية وخوارزمى (م 387 ق.) در كتاب مفاتيح
العلوم (چاپ ليدن 1895 م) اسم برده است.
وى اعترافات رجال قرن پنجم تا قرن چهاردهم را نيز ذكر كرده است.
از آن جمله اند:
- ابونعيم اصفهانى (م 430 ق.) در كتاب الاربعين حديثا؛
- يحيى بن سلامه خضفكى شافعى (م 568 ق.) آنچنان كه در كتاب تذكرة
الخواص ابن جوزى آمده است؛
- محى الدين بن عربى (م 638 ق.) در كتاب الفتوحات المكية، آنچنان
كه شعرانى در كتاب اليواقيت نقل كرده است.
- ابوالفداء اسماعيل بن على (م 732 ق.) در كتاب المختصر فى
اءخبارالبشر؛
- ابن صباغ مالكى (م 855 ق.) در كتاب الفصول المهمة؛
- جلال الدين سيوطى (م 911 ق.) در كتاب احياءالميت؛
- ابن طولون حنفى مورخ دمشقى (م 953 ق.) در كتاب الائمة الاثناعشر؛
- احمدبن يوسف العباس قرمانى حنفى (م 1019 ق.) در كتاب
اءخبارالدول؛
- شبرواى شافعى (م 1171 ق.) در كتاب الاتحاف بحب الاشراف؛
- محمدامين سويدى (م 1246 ق.) در كتاب سبائك الذهب؛
- وبالاخره زركلى (م 1396 ق.) در كتاب الاعلام.
آيا اين همه روايت، نقل قول وشاهد براى اثبات وجود وولادت يك شحص
كافى نيست؟ در غير اين صورت بايد در همه رويدادهاى گذشته، شخصيت
هاى علمى وتاريخى وآنچه گذشته هاى دور ونزديك اتفاق افتاده است شك
كنيم. يعنى وضعيتى كه در آن هيچ چيز پابرجا نخواهد ماند.
حال بايد پرسيد: آيا اين وضعيت، پژوهشگران تازه به دوران رسيده اى
مانند اينها را خشنود مى كند؟
اما اگر بخواهيد مساءله را از نظر عقلى مورد بررسى قرار دهيد، اين
كتاب؛ يعنى پژوهشى درباره امام مهدى، عليه السلام، نوشته شهيد صدر،
رحمة الله عليه، مناسب ترين كتاب است. اين كتاب از هر نظر مفيد
وكامل است وبرهانى قاطع ودليلى محكم براى كسانى است كه مى انديشند
وتعقل مى كنند وبه گفته ها وبافته هاى كسانى كه به دنبال اهداف
خاصى هستند يا مغالطه مى كنند مثل ظهير وبندارى وديگران توجهى
ندارند.
شايد براى نمونه
ذكر يكى از مغالطه هاى آنان، براى آشناشدن خوانندگان عزيز بد
نباشد. اينها مى گويند:
بعيد مى دانيم كه خداوند عمر يك انسان را طولانى كند... ولى عقيده
به وقوع اين مورد، از راه قياس درست نيست. امام صادق هم قياس را در
فروع جايز نمى دانست، چه رسد به مسائل تاريخى وعقيدتى!
اينان نمى دانند كه
قياس در اينگونه موارد جايز است. يعنى در مواردى كه انسان راهى
براى درك مساءله ندارد از نظر اهل منطق وصاحب نظران قياس وتشبيه
دليلى معتبر واسلوبى علمى ومنهجى قرآنى است.
خداوند مى فرمايد:
(ويضرب الله الامثال للناس)
خدا براى مردم مثلها مى آورد...
همچنين سخن منكران معاد را كه مساءله اى اعتقادى است نقل مى كند
وپاسخ مى دهد:
وضرب مثلا ونسى خلقه قال من يحيى العظام وهى رميم قل يحييها الذى
انشاءها اول مرة... در حالى كه آفرينش خود را از ياد برده است،
براى ما مثل مى زند كه چه كسى اين استخوانهاى پوسيده را زنده مى
كند؟ بگو: كسى آنها را زنده مى كند كه در آغاز بيافريده است....
ملاحظه مى كنيد كه اين تازه به دوران رسيده ها چگونه از منهج علمى
وقرآنى دورى مى جويند وفرقى ميان قياس در حكم شرعى كه جايز نيست
(چون علت حكم شارع، احراز نشده است ونمى شود آن را تعميم داد) با
قياسى كه در موارد عقلى به كار گرفته مى شود وهيچ اشكالى ندارد،
نمى گذارند.
خلاصه اينكه كسانى كه روش ايجاد شك را پى گرفته اند، هيچ دليل
وبرهان وسند علمى يا تاريخى قابل قبول ومنطقى براى انكار خود، در
دست ندارند. همه اينها گمان، وهم، حدس وفرضيه است كه در برابر ادله
وبرهانهاى محكم روايى، تاريخى وعقلى رنگ مى بازند. همان طور كه
طرفداران ولادت حضرت مهدى، عليه السلام، وبقاى وجود شريفش اثبات
كرده اند.
رواياتى كه در زمينه ولادت آن حضرت است واز جهانى نيز با هم اختلاف
دارند زيانى به اصل قضيه نمى رساند. مساءله اى است كه مخالفان
خواسته اند با تمسك بدان به صورتى غيرواقع بينانه از آن بهره جويند
واذهان را نسبت به ولادت مشوش سازند.
تولد آن حضرت مثل همه ولادتها از راه معمولى كه همان شهادت قابله
است به اثبات رسيده، آن هم شهادت قابله اى مانند حكيمه دختر امام
جواد، عليه السلام، وعمه امام عسكرى، عليه السلام، كه روايت ايشان
با اسناد معتبر صحيح است.
حال اگر در اينجا روايات مختلف باشد چه درباره ازدواج امام حسن
عسكرى، عليه السلام، با نرجس مادر حضرت مهدى، عليه السلام، يا
درباره اسم مادر آن حضرت يا درباره ولادت آن حضرت ومسائل مربوط به
آن ويا اختلافى كه درباره تاريخ ولادت ايشان هست، هر چه باشد مشهور
بنا بر نقل راويان موثق شيعه وسنى اين است كه ولادت آن حضرت روز
پانزدهم شعبان به سال 255 ق. اتفاق افتاده است. مادرش نرجس كنيزى
بود كه نزد يكى از خواهران امام هادى، عليه السلام، به سر مى برد
وامام عسكرى، عليه السلام، از او خواستگارى وبا وى ازدواج مى كند.
نرجس خاتون از او امام مهدى، عليه السلام، را به دنيا مى آورد.
اين آن چيزى است كه امام عسكرى، عليه السلام، با سند صحيح كه در آن
هيچ خدشه اى نيست، تصريح كرده است.
حضرت امام عسكرى، عليه السلام، نيز ياران وشيعيان خود را به آن
مولود مبارك بشارت داده واو را به عنوان جانشين وحجت موعود، وامام
بعد از خود معرفى كرده است.
شايان ذكر است كه روش منكران مساءله حضرت مهدى، عليه السلام، همان
است كه خاورشناسان براى اشكال تراشى به اعتقادات اسلامى وپيامبرى
حضرت محمد، صلى اللّه عليه وآله، واحكام ومفاهيم قرآنى به كار مى
بردند.
آربرى كه خاورشناسان منصفى است درباره اين روش مى گويد:
در اين روش عبارتها را از سياق خود جدا وسپس تجزيه وتحليل سطحى مى
كنند و...
علاوه بر اين آنها مغالطه مى كنند واز راه وروش بحث دور مى افتند.
مثلا ارجاع نادرست به مصادر مى دهند يا در نسبت آراء دستكارى كرده
وبه دروغ متوسل مى شوند. گاهى نيز براى به اشتباه انداختن فرد
عبارتهاى زيادى مى آورند وسپس مصادر را در يك جا ذكر مى كنند.
از همه بدتر اينكه آنان - با سطحى نگرى خاص خود - فهم ساده خود، از
برخى مسائل را همان راءى ونظرى مى دانند كه آن مذهب يا جماعت دارند
وسپس براى اينكه حرف خود را به كرسى بنشانند تلاش مى كنند تا
شواهدى گردآورند وآن را بزور با عقايد خود تطبيق دهند. در حالى كه
نه آن مذهب چنين گفته ونه حرف قابل قبولى است.