بهار آفرين قرنها خزان

محمد مهدي مهزيار

- ۲ -


اهل تسنن

علماي عامه نيز موضوع قيام دادگرانه ي قائم را پذيرا شده وبزرگان از متأخرين ومتقدمين آنها بر اين موضوع اذعان داشته اند:

- حافظ محمد بن يوسف گنجي شافعي، ابن حجر هيثمي از علماي قرن هفتم: (از او (امام حسن (عليه السلام)) يک فرزند باقي ماند واو امام منتظر صلوات الله عليه است.(1)

- ابن خلدون از مشاهير سده ي هفتم: (بدان مشهور بين همگي اهل اسلام در طول زمانها اين بوده است که مردي از اهل بيت رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) که دين را نصرت بخشد وعدل را ظاهر گرداند ظهور مي فرمايد: مسلمانان پيرويش کنند وبر ممالک اسلامي چيره شود ونامش مهدي است.(2)

- شيخ علي ناصف از علماي معاصر: (مهدي منتظر از اين امت است - تا آنجا که مي گويد - وبر اين عقيده اند اهل سنت از متقدمين ومتاخرين.(3)

عقيده مندي مسلمين

هنگامي که درصدد بررسي جامعه ي مقارن قرن دوم وسوم برآئيم وبرخي جريانات اين عصر را به تجزيه تحليل درآوريم، به اين ديدگاه دست مي يابيم که چگونه اعتقاد به ظهور وقيام مهدي پيروزمند عدالتگستر به گونه اي شگفت درنهاد جامعه مستقر بوده است. آنگونه که پيدايش دو گروه منسوبين (در قرون صدر اسلام) ومدعيان مهدويت منوط به همين عقيده مندي است.

دسته ي اول مردمي خوشنام ونامور بودند که سر ستيز با حکام زمانه داشتند، اما خود صاحب داعيه اي نبودند، واز آنجا که آن دو خصوصيت جزء ويژگيهاي مهدي موعود است - ومردم هم از ايشان تنها همان دو را در خاطر داشتند - انتساب آنها به مهدويت صورت گرفت.

اما گروه دوم مردماني نابکار ورياست خواه وفرصت طلب بودند

که خود را قائم منتظر خوانده ووعده ي نجات بخشي انسانها از چنگال ظالمان داده ومردم جاهل وساده لوح هم که از قائم تنها اصلاح طلبي وعدل گستري وي را شنيده بودند - در تنگناي روزگار اين نداي ظاهر فريب را سروش مهدي پنداشته وگرد آنها جمع شدند.

در دسته ي اول اشخاصي مانند محمد حنفيه (فرزند حضرت علي (عليه السلام)) وزيد بن علي (فرزند امام سجاد (عليه السلام)) واسماعيل به موسي الکاظم (عليه السلام) قرار دارند.(4)

گروه دوم برخلاف منسوبين از تنوع بيشتري برخوردارند که نخستين آنها عموي حضرت حجت (عليه السلام) جعفر کذاب (پسر امام دهم حضرت هادي (عليه السلام) است واز متاخرين هم غلام احمد قادياني (در پاکستان) وميرزا عليمحمد باب شيرازي مي باشد.

روشنگري

پس از اثبات اصالت قائميت اينک به بررسي اين مطلب مي پردازيم که با توجه به موازين اسلامي، اين خلعت اصلاح الهي وقيام دادگسترانه زيبنده ي قامت چه کس تواند بود وچگونه آن ذهنيت در اين عينيت متبلور مي گردد.

البته اگر اعتقاد قلبي تمام جهان اسلام اين بود که:

(مهدي موعود از نسل پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) وآخرين جانشين ايشان واز فرزندان امام حسين (عليه السلام) بوده وپدر بزرگوارش امام حسن عسکري (عليه السلام) مي باشد، به سال 255 در شهر سامراء به دنيا آمده وپيش از وفات پدر (260 ه) از نظرها پنهان گشته وتاکنون زنده است وبه انتظار امر الهي به سر مي برد تا زماني که اذن قيام دريافت دارد وجان تازه اي از عدل وايمان در کالبد انسانيت مرده از ظلم وشرک بدمد.(5)

وآفتهايي هم صفاي مهدويت را نمي آلود(6) ونابکاراني نيز اين داعيه بر خود نمي بستند(7)، ديگر طرح اين سخن (تحقق عيني قائميت) موردي نداشت، اما چاره چيست که از طرفي:

برادران اهل سنت ما نظر قاطعي نسبت به شخص قائم منتظر ندارند چنانچه:

برخي مهدي را از اولاد امام حسن (عليه السلام) مي دانند وبعضي او را از نسل امام حسين (عليه السلام) مي شمارند.در ميان اينان اختلاف نظرهاي ديگري نيز وجود دارد، زيرا گروهي معتقدند که: قائم به دنيا آمده وپس از مدتي زندگي بدرود حيات گفته وسپس در آخرالزمان مجددا زندگي از نو آغاز خواهد کرد وقيام شرک برافکن خود را به انجام مي رساند واکثريت نيز اين گفته را پذيرفته اند که: در آينده به دنيا خواهد آمد. عده اي از محدثين آنها نيز با شيعه همعقيده بوده وآن بزرگوار را در حال حاضر زنده وغايب مي دانند.(8)

واز طرف ديگر، جهالت نسبت به قاطعيت قائم موعود باعث سودجوئي سوداگراني شده که با سلاح تفرقه، اتحاد جامعه ي اسلامي را گسستند، ومردم ظلم ديده وستم کشيده نيز بي خبر از حقيقت موضوع، به تصور ظهور قائم منتقم به گردشان جمع شدند، که تشنه اي که آب به چنگ نياورد به سوي سراب روان مي شود، وحتي گاه اين طوفانهاي زمانه آنچنان بيداد مي کرد که احتياج به ندائي هم نبود ومسلمين فارغ از شناخت راستين امام، بگرد افرادي که دور نمائي از مهدي موعود داشتند، حلقه زده واو را منجي خود از نابسامانيها تصور نمودند.

لذا با توجه به آن حيرت واين گمراهي هاست که ما در اين بخش ملزم به آن مي شويم که تحقق بخشنده ي استخلاف الهي را کاملا بازشناسيم تا در ضمن بي اعتبار ساختن حيرت مخالفان وارائه ي مشعلي به ظلمت افتادگان جاهل، به يقين خويش نيز بيفزائيم.

البته ممکن است، معتقد به مهدويت نوعي (عدم قاطعيت در مورد تعيين قائم منتظر) اين بحث را بي حاصل دانسته وشناسايي آن را، به هنگام - يا بعد از - ظهور مهدي (عليه السلام) موکول سازد، به اين مفهوم که با توجه به علائم قبل وبعد قيام مي توان به خوبي آن انقلاب عدل آور را از غير آن تشخيص داد ودر زمان قيام هم به سهولت قادر به شناخت مهدي موعود خواهيم بود زيرا که نهضتش آشکار است ورهبرش ظاهر.

لازمه ي اشکال فوق اين است که در حال حاضر نيازي به شناخت امام نداريم ومعرفت وي سودي از آنمان نخواهد ساخت، در صورتي که اين نتيجه گيري خود مخالف نص صريح رسول خدا دائر بر عرفان حخجت زمان مي باشد، ودر اين مورد احاديث نبوي فراواني را علماي فريقين (تشيع وتسنن) نقل نموده اند، که از آن جمله است:

قال رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم): من مات بغير امام مات ميتة الجاهلية ومن نزع يدا من طاعة جاء يوم القيامة لاحجة له.(9)

کسي که بدون امام بميرد (همانند کافران) به مگر جاهليت مرده است وکسي دست از طاعت (امام) بردارد، روز قيامت وارد محشر خواهد شد در حالي که نتواند از خود دفاع کند (دليلي بر تباه شدن اعمالش نخواهد داشت).

بنابراين با اين فرمايش قاطع نبي مکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) است که تمام رشته هاي اين گزافه گويان پنبه خواهد شد.

بعد از اين رفع اشکال است که اکنون در پي جويي بحث اصلي اين بخش (تحقق مهدويت) چنين سخن آغاز مي کنيم:

از آنجا که شيعه مهدي موعود وقائم منتظر را حضرت حجة بن الحسن العسکري (عليه السلام) دانسته وايشان را آخرين امام از ائمه ي دوازده گانه ي خود مي شناسد، بالطبع مساله ي قائميت حضرت حجت (عليه السلام) را شاخه اي از مساله ي امامت دانسته کمه براي اذعان به آن بايد نخست موضوع جانشيني ووصايت رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) را در مورد اين دوازده گوهر پاک مبرهن ساخت.

البته در مورد اين اثبات، کتب کلامي وحديثي اماميه به گونه اي گسترده سخن رانده اند واستدلالهاي گوناگوني بر اين اعتقاد خود آورده اند، که ما بنا بر شيوه ي مورد نظر در نگارش اين نوشته تنها به ذکر يک مورد اکتفا مي کنيم:

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) در احاديث فراواني (بالغ بر 271 مورد) تعداد پيشوايان بعد از خود را 12 نفر، اعلام کرده است(10) که از ميان آن انبوه چند نمونه زير به چشم مي خورد:

- براي اين امت دوازده خليفه است.(11)

- بعد از من جانشينان، دوازده نفر بوده که همه از قريش مي باشند.(12)

- اين دين پيوسته پا برجاست تا دوازده نفر از قريش (جايگزين من گردند).(13)

با توجه به اين گستردگي احاديث نبوي - که همه مستخرج از متون عامه هستند -(14) به اين نتيجه مي رسيم که جانشينان حضرت رسول (صلى الله عليه وآله وسلم) منحصرا دوازده نفرند ونه کمتر ونه بيشتر.

اما حال بايد بررسي کرد که اين عدد 12 منطبق بر کدام گروه از خلفاي بعد از پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) مي باشد، آيا بر خلفاي راشدين (4 نفر) يا بني اميه (13 نفر) يا بني عباس (37 نفر) - بر فرض که ظلم وجور اين دو سلسله را هم ناديده بگيريم - يا... مطابقت دارند؟

اين جاست که تنها ائمه ي اثني عشر شيعه هستند که منطبق بر اين تعداد مي باشند.(15) چنانچه در همان 271 روايت در موارد قابل ملاحظه اي به اين موضوع اشاره شده است که در آن ميان دو نمونه آورده مي شود:

- رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) خطاب به پسر عم گراميش حضرت امير (عليه السلام) فرمود: امامان بعد از من دوازده نفرند، اول ايشان تو هستي، يا علي، وآخرين آنها قائم است که خدا به دستش مشارق ومغارب زمين را مي گشايد.(16)

- هنگامي که حضرتش حسين (عليه السلام) را بر زانو نشانده وبر سر وصورتش بوسه مي زد به وي مي فرمود: تو حجت خدائي وپسر حجت خدا وپدر نه حجتي که از صلب تو هستند. که نهمين آنها قائمشان مي باشد.

همين صراحت است که برخي از بزرگان انصاف ورز تسنن را معترف به امامت ائمه ي اثني عشر - عليهم السلام - نموده است.(17)

چنانچه حتي برخي در فضائل ومناقب آن بزرگواران نيز کتابهائي تأليف نموده اند.(18)

بنابراين با ملاحظه ي اين برهان، جاي ترديد باقي نمي ماند که امامان پاکنهاد شيعه تنها جانشينان بر حق پيامبر اسلام بوده که آخرين آنها نيز بنا به معرفي همان احاديث (107 مورد از 271 روايت)(19) حضرت حجه بن الحسن صلوات الله عليه مي باشد، که از آن موارد است:

- اولين وصي من علي بن ابي طالب است وسپس نوه ام حسن وحسين وپس از آن نه امام از نسل حسين (عليه السلام) خواهند آمد. (سپس در مقام توضيح وروشن ساختن آنان فرمود:) چون حسين (از دنيا) رود فرزندش علي (وصي من است) وپس از علي فرزندش محمد وپس از محمد فرزندش جعفر... وپس از علي فرزندش حسن وچون حسن درگذرد فرزندش حجت (خدا) مهدي خواهد بود اينان (اوصياي من، مجموعا 12 نفرند).(20)

به اين ترتيب شاهديم که آن مصلح الهي وآن قائم بر حق تنها حضرت بقية الله محمد بن الحسن العسکري (عليه السلام) تواند بود وبس. وديگران اگر به کوره راه وغلط اندازي افتاده اند ناشي از جهل يا غرض ورزي آنها نسبت به مساله ي امامت - وبالتبع به شخص حضرت مهدي (عليه السلام) - مي باشد.

آشنايي

براي بررسي هر موضوع، مي بايست دو مرحله را طي نمود که آن دو عبارت از اثبات وشناسائي مي باشد. مساله مهدويت هم از اين اصل منطقي خارج نبوده، که در اين نوشته هم کوشش گرديده که آن ترتيب رعايت شود، چنانچه در مباحث قبل، مقام نخست (اصالت مهدويت ومبرهن ساختن آن در شخص محمد بن الحسن - العسکري (عليه السلام)) ودر اين قسمت، آشنائي بيشتر با مهدي موعود مطرح مي گردد. براي دستيابي به اين ژرفنگري، مسائل وبرنامه هاي مربوط بحضرت حجت (عليه السلام) را در سه گروه زير مورد بررسي قرار مي دهيم: 1 - غيبت 2 - طول عمر 3 - قيام اينک بررسي گذرايي در هر يک از اين موضوعات:

غيبت

از خصوصيات قطعي حضرت بقيه الله (عليه السلام) مساله غيبت وپنهاني ايشان از انظار آگاه مردمان مي باشد که البته در بيشتر مواردي که در فرهنگ اسلام وتشيع اين حتميت بيان شده است، مقصود غيبت دراز مدت ايشان (غيبت کبري) مي باشد.

از ميان آن احاديث فراوان است، دو نمونه زير: - حضرت رسول (صلى الله عليه وآله وسلم) در ضمن برشماري يک يک امامان - عليهم السلام - به آخرين آنها پرداخته ومي فرمايند: وپس از او (امام حسن عسکري (عليه السلام) فرزندش محمد جانشين من خواهد بود که بنامهاي مهدي وحجت خوانده مي شود. پس دوراني غيبت گزيند (تا هنگام قيام که) پنهاني بسر آورده وزمين را از عدل وداد آکنده سازد.(21) - امام هفتم حضرت موسي کاظم (عليه السلام) خطاب بفرزندشان فرمودند: پسرک دلبندم بدرستي که چاره اي نيست براي صاحب - الامر مگر آن که غيبت اختيار کند.(22) اما در مورد غيبت صغري هم اشاراتي رفته است: براي قائم آل محمد دو غيبت خواهد بود که يکي از ديگري طولاني تر است.(23)

براي بررسي مسائل غيبت، آنها را چنين دسته بندي مي نمائيم:

الف - تاريخ

ب - حکمت

ج - زمان

د - وظائف

تاريخ

حضرت ابوالقاسم محمد بن الحسن العسکري عليهما السلام در نيمه شعبان سال 255 هجري در شهر سامرا - از بلاد عراق - از شهزاده اي پاکدامن - که سپاهيان مسلمان وي را از سرزمين روم به اسيري آورده وامام يازدهم وي را به همسري گزيده بودند - موسوم به نرجس خاتون بدنيا پا نهادند. اما از آنجا که جباران بني عباس از قبل خبر ظهور اين قائم منتقم را شنيده بودند، پيوسته در کمين نشسته بودند تا اين نور الهي را پيش از شعله کشيدنش خاموش سازند. به اين ملاحظه بود که از پيش از ميلاد امام مهدي (عليه السلام) خانه حضرت امام حسن عسکري (عليه السلام) را سخت تحت نظر وکنترل قرار داده بودند، تا مبادا که اين مولود پا گيرد وبساط شرک وبيداد آفرينشان را درهم شکند، غافل از آن که خداوند نور خود را به اتمام مي برد، هر چند کافران را خوش نيايد.(24) عنايت به همين موضوع است که ميلاد ورشد تمامي دوران کودکي حضرت مهدي (عليه السلام) بصورت امري پنهان ودور از چشم همگان - جز تني چند از خواص - صورت مي گرفت. اما اين ناآشکاري باعث آن شده که برخي موارد شکاکان ومغرضان به ترديد وانکار آن پردازند. حال گو که اين دستاويزها مکرراتي باشد از اعتراضات هزار واندي سال قبل: واز آنها عده اي بر قولند که او (پس از تولد) درگذشته وگروهي در اين تمسخر وانکار که ميلادش تحقق نيافته است ودر اين اصرار که وجودش امري موهوم مي باشد(25) اما براي پاسخگوئي به اين گونه جاهلان - وبسا که غرض ورزان - خود مي دانيم که بر خورشيد فروغ بخش دليل آوردن خطاست که آفتاب آمد دليل آفتاب. لکن با اين وجود به زدودن پاره - ابرهاي اوهام اين گونه بي بصيرتان در برابر اين خورشيد زمان مي پردازيم: در مبحث روشنگري ملاحظه گرديد که چگونه رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) جانشينان بعد از خود را در 12 نفر بر شمرده است. ونيز شاهد بوديم که اين خلفاي دوازده گانه منحصرا امامان شيعه عليهم السلام مي توانند باشند وبس. حال با اين ترتيب اگر از ناباوران حجت (عليه السلام) جويا شويم که چگونه امکان دارد ما به يازده نفر از اين اوصياي رسول (صلى الله عليه وآله وسلم) ايمان آوريم، ليک دوازدهمينشان را انکار نمائيم؟ چه پاسخي ارائه مي دهند؟ مضاف بر آن که اين برهان قاطع علاوه بر دلائل عيني گوناگوني دال بر تولد مهدي (عليه السلام) - اعم از اخبار حضرت امام حسن عسکري (عليه السلام)(26) ومشاهده خدام وکنيزان(27) ونيز اصحاب خاص ايشان(28)، نسبت به اين مولود ميمون - مي باشد که بر اين دلائل بايد اضافه کرد اعتراف مورخين اهل سنت بر وقوع اين ميلاد خجسته.(29) اما اگر گروهي از اين منکران، تحقق مهدويت را اذعان آورند ليک اين نغمه ساز کنند که مهدي (عليه السلام) پس از تولد بدرود حيات گفته است، ما مسئله وجوب عرفان امام هر زمان(30) ولزوم وجود حجت(31) را مطرح مي سازيم وبه اين ترتيب اين دستاويزشان هم ره به جائي نمي برد.

اما اينکه اين دستاويزگران چگونه نور را باور ندارند واينکه چه سان امکان دارد در کنار چشمه خورشيد به هلاکت رسيد، موضوعي است که از ابتداي اسلام، ما را نسبت به آن هوشيار ساختند وهشدار دادند که:... وگروهي ديگر در ميلادش به ترديد افتند، پس هر آن کس که زمان (غيبت) ش را دريافت، بدينش تمسک جويد وراه شيطان را، که اين القاءات از اوست، بر خود مسدود نمايد.(32)

مدتي چند از وقوع ميلاد مهدي (عليه السلام) گذشت وحضرتش در دامان پدر، دوران خرد سالي خود را طي مي نمود، اما ستمگران بني عباس که از پا گرفتن اين لواي انتقام حق، سخت بهراس افتاده وپيوسته بر آن بودند که اين کودک نوپا را يافته ودست به خونش آغشته سازند، سرانجام بدسگالي وفرعون منشي خود را به جائي رساندند که حضرتش ناچار شد براي حفظ جان به نهانخانه غيبت قدم نهاده وزيست پنهاني آغاز نمايد، که همين غياب است که پس از درگذشت پدر والاتبارش - که امامت به ايشان منتقل گرديد - به درازا کشيده وزمان ما را هم در برگرفته است. اما در اين دوره غيبت تا مدت 69 سال آن - بعد از فوت حضرت امام حسن عسکري (عليه السلام) - شيعيان با امام عصر (عليه السلام) روابطي متقابل اما غير مستقيم داشتند که اين پيوند دو جانبه توسط سفرائي منصوب از طرف حضرتش، انجام مي گرفت. اين پيام آوران که برترين شيعيان عصر غيبت صغري از لحاظ تقوي ومعرفت وغيره بوده موسوم به نواب اربعه مي باشند وبه ترتيب - زماني - عبارتند از: - عثمان بن سعيد عمروي - محمد بن عثمان بن سعيد - فرزند نائب اول - - ابوالقاسم حسين بن روح نوبختي - ابوالحسن علي بن محمد السيمري در آخرين روزهاي حيات نائب چهارم، امام غائب طبق توقيعي که بنام او صادر فرمودند نيابت خاصه را پايان يافته تلقي کرده وهر - گونه ارتباطي را که منجر به اخذ تکاليف ديني - وخواندن شيعيان به عمل کردن به آن - شود تا هنگام قيام مسدود اعلام فرمودند.(33) ورهبري ظاهري شيعه را - در توقيعي ديگر - به فقهاي جامع - الشرايط ومراجع تقليد واگذاشتند.(34) به اين ترتيب بود که ولي دوران رخ از جهانيان بر گرفت تا آن که اين پنهاني وسيله اي باشد که خداوند ياران خود ورسولانش را باز شناسد که خداي صاحب قدرتي ارجمند است.(35)

حکمت

موضوع علل غيبت امام عصر (عليه السلام) از مسائل بحث انگيزي بوده که از همان ابتداي پنهاني حضرت مهدي (عليه السلام) بطور گسترده در مورد آن سخن مي رفته است، وحتي گاه اين مساله، دستاويزي مي گرديد بر باورداران ديگر مذاهب اسلامي که عقيده مندي شيعه را در اين مورد - باورداشت قائم منتظر - به تمسخر واستهزاء گرفته ووجود ايشان را انکار نمايند.

چنانچه نخستين سزري کتابهايي که توسط پژوهشگران شيعي در مورد اثبات اين اعتقاد نگاشته شده است، شاهد اين مدعايند، که از جمله آنها مي توان کتاب کمال الدين شيخ صدوق - رحمه الله - عليه - (متوفي بسال 381 هجري) را برشمرد که اکثر مباحث آن به همين بحث - اصالت غيبت - اختصاص يافته است. اما نکته اي که پيش از ورود به اين گفتار - علل غيبت - قابل يادآوري است آنست که بطور کلي علت اصلي وحکمت بالغه پنهاني امام بر ما پوشيده است چنانچه برخي روايات درک کامل آن را در زمان قيام وعده داده اند. با اين عنايت است که دلائلي هم، که براي غيبت امام ارائه شده است، عوامل ظاهري آن مي باشند ونه برهان قاطع وحتمي پنهاني حضرت. اينک پاره اي از آن اسباب:

(حفظ جان)

يکي از دلائل اوليه غيبت ولي عصر (عليه السلام) مساله حفظ جان حضرتش مي باشد زيرا - آن چنان که در گفتار قبل اشاره شد - معتمد عباسي(36) سخت در تلاش بود که هر چه زودتر اين وارث موسي کليم الله را از ميان بردارد، بهمين جهت بود که پيوسته کار - گزارانش را وا مي داشت تا به خانه امام حسن (عليه السلام) يورش برده وبه آن نيت پليد وي جامه عمل بپوشانند. اما در هر دفعه، خداوند متعال بطرقي ايشان را از شر اين شيطان صفتان نجات مي داد. تا اينکه سرانجام در يکي از حساسترين آن يورشا، که آن نامردمان چند گامي بيش با حجت خدا (عليه السلام) فاصله نداشتند، بود که مهدي (عليه السلام) از چشم آنان وديگر مردم پنهان گشت وبه اين ترتيب غيبت صاحب الامر، آغاز گشت. بنابر اين شاهديم که چگونه سوء نيت آن جانشينان فرعون کار را به آنجا رساند که امام بمنظور نگهداري خويش از هلاکت از زيست آشکار به حيات نهاني گراييد. اما اينکه چرا ايشان همانند اجداد پاکنهادش تن به کشتن ننهاد، مساله اي است که ناشي از ويژگي خاص ايشان - که ديگر ائمه فاقد آن بودند - که همان موضوع قيام حضرتش - بمنظور گستردن عدل وايمان در سطح زمين - که لازمه آن ادامه حيات تا هنگام ظهور است، مي باشد.

(ايجاد زمينه)

در پي فراز قبل که علت اوليه شروع غيبت را ياد آور شديم اينک در اين گفتار بر آنيم که به بررسي علت ادامه آن پنهاني پردازيم واينکه چرا آن موج ناآشکاري قائم (عليه السلام) پس از 11 / 5 قرن هنوز تموج خود را از دست نداده است. براي پاسخ اين پرسش ابتدا بايد بر اين نکته آگاهي يافت که آن تداوم خود منتج از عواملي است که تنها با شناخت آنهاست که مي توان به علت ادامه غيبت دست يافت. اين استنتاج از قرار زير مي تواند باشد: در مبحث گذشته به اين مطلب اشاره شد که از خصوصيات مهم حضرت حجت (عليه السلام) مساله قيام وعدلگستري ايشان وتشکيل حکومت واحد جهاني در سطح زمين مي باشد.(37) اما اين ويژگي بطور مستقل مطرح نبوده وبستگي به عواملي دارد که تا هنگامي که آنها حاصل نشود قيام صورت نخواهد گرفت.(38) مجموعه اين عوامل را مي توان در يک جمله خلاصه نمود وآن عبارت از پيدايش استعداد پذيرش قيام قائم موعود مي باشد. اما اين شايستگي درک ظهور هنگامي تحقق مي يابد که بشر مراحلي از رشد وتکامل را پيموده باشد، که اين نيز خود تنها در ابعاد زمانهاست که شکل مي پذيرد وبا گذشت روزگار است که کاروان بشريت آن منازل را طي مي کند. بنابر اين نتيجتا سخن به اينجا مي رسد که قيام هنگامي صورت مي گيرد که بشر دوران خيره سري خود را نسبت به برنامه هاي مردان الهي پشت سر نهاده، ودر پي ناتواني خود بمنظور دستيابي به سعادت خويش، خواستار امدادي آسماني گردد. به تعبير ديگر غيبت بدان علت ادامه يافت تا مقدمه اي باشد براي حصول قيام قائم (عليه السلام). ومفهوم تر آن که اگر ظهور امام در اثر پذيرش دروني انسانها - که لازمه آن وقوع غيبت است - نباشد، باز هم همان بي عنايتي وهمان گردنفرازي وهمان استکبار بشر در برابر صراط مستقيم تکرار خواهد گشت ودر نتيجه اين آخرين اميد هم به ياس مبدل مي شود ولکن مي دانيم که اين چنين نخواهد شد که خداوند بحتم مقرر داشتند که بي ترديد من ورسولانم - بر باطل - چيره خواهيم شد.

پاورقى:‌


(1) منتخب الاثر پاورقي 6 ص 324.
(2) مقدمه ابن خلدون ص 367 - بنقل از نويد امن وامان ص 100.
(3) المهدي المنتظر من هذه الامه الي ان قال - وعلي هذا اهل السنه سلفا وخلفا غايه المامول جلد 5 ص 381 - بنقل از کتاب فوق الذکر ص 101.
(4) کمال الدين صفحات 32 تا 40.
(5) آخرين تحول، ص 108، با اندک تصرف در عبارات.
(6) منسوبين.
(7) مدعيان.
(8) مدرک فوق، ص 109.
(9) مسند حافظ طيالسي ص 259 طبع حيدر آباد - بنقل از ص 113 کتاب فوق الذکر.
(10) البته در بين اين روايات تعدادي از آنها (50 مورد)، اسامي 12 امام را هم برشمرده است. اما در اين استدلال ما تنها به همان حصر آنان در عدد 12 استناد مي کنيم.
(11) از جابر بن سمره صحابي معروف گفت شنيدم پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: يکون لهذه الامه اثني عشر خليفه منتخب الاثر، ص 12 حديث 7.
(12) قال ابن مسعود عن النبي (صلى الله عليه وآله وسلم) انه قال: يکون من بعدي اثني عشر خليفه کلهم من قريش کنز العمال جلد 1 ص 338، بنقل از کتاب نويد امن وامان تاليف صافي گلپايگاني، ص 66.
(13) ابن النجار عن انس بن مالک عن رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) قال: لن يزال هذا الدين قائما الي اثني عشر من قريش... کنز العمال، جلد اول ص 201 حديث 3483، بنقل از کتاب فوق الذکر.
(14) براي اطلاع بيشتر به کتب نويد امن وامان، منتخب - الاثر وآخرين تحول مراجعه کنيد.
(15) (زائد است).
(16) ينابيع الموده، تاليف خواجه کلان قندوري ص 493، بنقل از نويد امن وامان ص 68.
(17) عن سلمان (ره) قال: دخلت علي النبي (صلى الله عليه وآله وسلم) واذا الحسين علي فخذه وهو يقبل عينيه ويلثم فاه ويقول: انک سيد ابن سيد ابو ساده، انک امام ابن امام ابو ائمه، انک حجه بن حجه ابو حجج تسعه من صلبک تاسعهم قائمهم کتاب مقتل الحسين طبع - الغري، تاليف اخطب خوارزم، بنقل از آخرين تحول ص 146.
- مکرر - مانند حافظ ابوعبدالله گنجي شافعي وابن - الصباغ مالکي وقاضي بهلول بهجت افندي وغيره که تعدادي از آنها را فاضل محقق آقاي صافي گلپايگاني در کتاب نويد امن وامان ص 72 و74 برشمرده اند.
(18) مانند کتب: خصائص حافظ نسائي، موده القربي خواجه کلان قندوزي، تذکره الخواص سبط ابن الجوزي ومطالب - السئول ابن طلحه شافعي وغيره.
(19) منتخب الاثر فصل اول باب هشتم.
(20) احقاق الحق ج 13 ص 49 - بنقل از آخرين تحول ص 137.
(21) ينابيع الموده باب 76 - بنقل از کتاب فوق ص 147.
(22) مکيال المکارم ص 169 - قال موسي بن جعفر في حديث: يا بني انه لا بد لصاحب هذا الامر من غيبه حتي يرجع عن هذا الامر من کان يقول به.
(23) قال ابو جعفر: لقائم آل محمد غيبتان احديهما اطول من الاخري. منتخب الاثر ص 252 حديث 5.
(24) (يريدون ليطفئوا نور الله بافواههم والله متم نوره ولو کره) - الکافرون آيه 8 سوره صف 61.
(25) فمنهم يذهب الي انه ميت، ومنهم من ينکر ولادته ويجحد وجوده بواحده ويستهزء بالصدق به ص 175، کتاب - الغيبه تاليف محمد بن ابراهيم نعماني، از علماي شيعي قرن چهارم هجري.
(26) کمال الدين چاپ مکتبه الصدوق باب 38 ما اخبر به - العسکري (عليه السلام) من وقوع الغيبه.
(27) کمال الدين باب 41 باب ما روي في ميلاد القائم (عليه السلام).
(28) کمال الدين باب 43 باب من شاهد القئم (عليه السلام).
(29) مانند حافظ محمد بن يوسف گنجي شافعي در کتاب البيان في اخبار صاحب الزمان فصل بيستم وحافظ نورالدين ابن - صباح مالکي در فصول المهمه فصل دوازدهم وخواجه کلان قندوزي در ينابيع الموده ص 453 وغيره.
(30) در مبحث روشنگري اثبات اين موضوع گذشت.
(31) به ابتداي مبحث طول عمر مراجعه کنيد.
(32) قال رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) في حديث: ويشک آخرون في قلادته فمن ادرک زمانه فليتمسک بدينه ولا يجعل للشيطان اليه سبيلا بشنه - بحار الانوار تاليف علامه مجلسي ج 51 ص 68.
(33) غيبت شيخ طوسي ص 242 و243.
(34) واما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الي رواه حديثنا فانهم حجتي عليکم وانا حجه الله عليهم اما بهنگام پديداري وقايع زمانه، پس به راويان حديث ما رجوع نمائيد زيرا که آنها حجت من بر شمايند ومن حجت خدا بر شما - کمال الدين شيخ صدوق، ص 484.
(35) وليعلم الله من ينصره ورسله بالغيب ان الله قوي عزيز - آيه 25 سوره حديد 57.
(36) خليفه زمان حضرت عسکري (عليه السلام) ودوران کودکي حضرت مهدي (عليه السلام).
(37) اين بحث بطور گسترده در مبحث قيام خواهد آمد.
(38) البته بر اساس سير طبيعي وجريان عادي امور، هر چند که امکان عدم رعايت آنها هم وجود دارد - مانند تولد حضرت مسيح توضيح بيشتر در مبحث شرائط قيام خواهد آمد.