سلام
سلام بر يگانه حجت زمان سلام بر يگانه ساحل امام سلام بر بهار
آفرين قرنها خزان سلام بر صلاح ودادآور جهان سلام بر آن که ياد او،
شکوه بخش انقلابمان سلام بر آن که نائبش، حماسه آفرين روزگارمان
سلام بر تو: واپسين لوا به آخرين زمان سلام بر تو: اي يگانه حجت
زمان سلام بر...
سر آغاز
انقلاب شکوهمند ما ره به پايان برد، اما هنوز تا سر منزل مقصود ره
بسيار است، که در اسلام هر جنبشي، اعم از اجتماعي يا عقيدتي، براي
دستيابي به اصالت خويش مي بايست در مرحله ذيل را پشت سر گذارد: 1 -
مرحله نفي 2 - مرحله اثبات وبه تعبير قرآن لا والا. در مرحله نخست
مي بايد پليديها را زدود وموانع را از ميان برداشت ودر مرحله بعد
سازندگي وپويايي را آغاز نمود. نهضت افتخار آفرين ما نيز بر اين
دوپايه استوار بوده است: آن طاغوت فرعون منش را بخاک افکنديم
وبدنبال آن پي ريزي جامعه اي را بر اساس رفاه وعدل وآزادي وايمان
را آغاز نموديم. اما مسئله مهم در اينجا آنست که هيچ ساخت اجتماعي
از فرهنگ جامعه بر کنار نمي تواند باشد، وهر جامعه اي بر اساس اصول
فکري وعقيدتي خود هست که بنيان وجود خويش را استوار مي سازد. اما
نکته ديگر آن که از ارکان هر جهان بيني مساله هدفداري وجهت گيري
حرکت انسان وجهان است. نتيجه آن که هر اجتماعي که در راه سازندگي
گام مي نهد، بايد بداند که اين تلاشهاي وي در چه سويي بوده واين
پويش هايش در جهت ايجاد چه جامعه اي مي باشد. اما در مورد مرز وبوم
خود نيز مي گوئيم که اين جنبش سترگ ما، پس از طي مرحله نفي ودرهم
شکستن طاغوت زمان، طريق اثبات آغاز نمود وسازندگي اجتماعي را در
پيش گرفته است. اما از آنجا که اين ساخت اجتماعي بر پايه فرهنگ
اسلام وتشيع استوار است، بايد بدانيم که سير اين کاروان در جهت چه
مقصود ماوايي مي باشد؟ وکدامين جامعه موعود - با چه ويژگيهايي -
است که وي خواهان رسيد بان است؟ اينجاست که آن اصل اسلامي - شيعي
مطرح مي شود وآن اعتقاد بنيکفر جامي جهان وسير کاروان بشريت در جهت
تشکيل حکومتي واحد در سراسر گيتي وبر اساس عدل وايمان، برهبري
پيشوايي معصوم، مي باشد. از اينروست که ما اسلام آوران، بنا به اين
اعتقاد اصيل خويش، بر آنيم که سير تکاملي تاريخ بشر سرانجام روزي
به آن عصر موعود - که مورد آرزوي تمامي خلقهاي جهان است - دست
خواهد يافت. بديهي است که به اين ترتيب روند جامعه خود را هم در
جهت دستيابي به آن حکومت عدلگستر جهاني مي دانيم وبس. ودر اين
هنگام است که رسالت عظيم ما که تداوم انقلاب تا قيام جهاني امام
مهدي (عليه السلام) وسير جامعه خود بسوي آن است، آشکار مي شود.
واين رسالت از آنجا بنيان مي گيرد که ما بشر را تاريخ آفرين مي
دانيم ونه بر عکس، که وي را اسير وذليل آن دانسته وکمتر مسئوليتي
براي وي قائل نشويم. که اين انسان است که با فراهم آوردن زمينه -
هاي لازم به دستاورد خود رسيده وبه آرزوي خويش جامعه عمل مي -
پوشاند. وقوع قيام قائم منتظر هم از همان اصل فوق - تاريخ آفريني
وزمينه - سازي - سرچشمه مي گيرد واين چنين نيست که آن انقلاب، بدون
هيچ گونه زمينه ومقدمات قبلي، ناگهان در جهان ظاهر شود. بلکه اين
نهضت حقگستر نيز همانند ديگر انقلابها - وبطور کلي پديده - هاي -
جهان نيازمند وجود يک سري شرائط وزمينه سازي قبلي است وبدون اين
مقدمات هيچ گاه رخ نمي نمايد. البته نمي گوئيم محال است، بلکه
معتقديم از آنجا که نظام عليت بر جهان وتاريخ حکمفرماست، قاعد تا
بايد قيام حضرتش بدين - ترتيب صورت گيرد. اما دست الهي را هم بسته
ندانسته واو را قادري متعال مي دانيم که بر هر کاري توانا بوده
وهيچ بعيد نيست که - همانند تولد حضرت عيسي (عليه السلام) وسرد شدن
آتش به حضرت ابراهيم (عليه السلام) - بدون وقوع شرائط مورد نياز
حضرتش را آشکار نموده وباو اذن قيام دهد. اما بر طبق حديث: ابي
الله ان يجري الامور الا باسبابها - خداوند ابا دارد که کارها را
جز از راه اسباب طبيعي به پايان برد - وظيفه مان آن است که با توجه
به نظام حاکم بر جهان حرکت نمائيم. بنابر اين مشخص است که، آن
مقدمات را ما هستيم که بايد با توجه به سنتهاي حاکم بر جهان وتاريخ
بوجود آوريم.
در اين نوشته که با عنايت به اين مساله هدفداري وجهتگيري اجتماع در
سير تکاملي خود، نگاشته شده است، سعي بر آن رفته است که گامهايي در
جهت آشنايي هر چه بيشتر با آن جامعه موعود وطريق دستيابي بدان
برداشته شود. اما از آنجا که شناخت آن يگانه مدينه فاضله تاريخ
بشر، بدون توجه به مقام رهبري آن غير ممکن بوده واين پيشوائي آن
نهضت است که انقلاب جهان شمول خود را به پيروزي مي رساند، هم ما در
اين نوشته بر آن قرار گرفته است که آگاهي ژرفتري نسبت به مسائل
درباره حضرت مهدي (عليه السلام) ارائه داده وبه اين ترتيب با شناخت
هر چه فزونتر آن امام عصر وقائم منتظر، با گامهائي استوارتر در جهت
تحقق قيام حضرتش کوشا بوده ودر اين زمينه به کوششها وتلاشگريها دست
يازيم.
ياد آوري
در اين قسمت سعي ما بر آن خواهد
بود که دلائل الزام تجديد نظر جامعه خود را نسبت به مساله امامت
حضرت حجت عليه السلام مورد بررسي قرار دهيم، که آن عوامل مجموعا ما
را ناگزير از توجه هر چه بيشتر به فرهنگ امام(1)
مي سازد. اين براهين را مي توان در ابعاد ذيل خلاصه نمود:
خلل پذيري
مي دانيم که شرط تحرک وپيشروي هر
جامعه داشتن فرهنگي سالم وغني وپويا مي باشد. با اين عنايت است که
فرهنگ جوشان وخروشان تشيع نيز تا زماني که خالي از هر گونه عامل
خارجي باشد مي - تواند نقشي عظيم در ساخت اجتماع داشته باشد
(چنانکه قرون طلايي صدر اسلام شاهد اين مدعا هستند) ولي همين که غل
وغشي در آن راه يافت آن اصالت اوليه خود را از دست مي دهد. بعنوان
مثال نمونه اي از اين فرهنگ مسخ شده را در زمان صفويه مي بينم که
با نفوذ عامل خارجي تصوف در فرهنگ شيعه مردم بجاي مبارزه وجلوگيري
از هر گونه نابساماني وزور وستم، تنها به خواندن ادعيه واذکار
اکتفا نموده بودند وحتي اين انحراف بجائي رسيده بود که چون محمود
افغان به اصفهان حمله برد، شيعيان به جاي آن که بپاخاسته وبا دشمني
در آويزند براي دفع شر او در گوشه اي نشسته وبه دعا خواني ووردگوئي
مشغول شدند.(2)
از اينروست که رهروان راه ولايت بايد پيوسته حريم فرهنگ خود را
پاسدار باشند که ائمه بزرگوار ما - که درود خدا بر همگانشان باد -
نيز بارها بر اين هوشياري تاکيد نموده اند. هشدار بر آن که شيعه
مباني عقيدتي وعبادي ومسير حياتش را از ديگر مکاتب اخذ نکند وآنها
را تنها از طريق اهل بيت عصمت وطهارت عليهم السلام اخذ نمايد وبس.
تا آنکه مباد که آبهاي هرزه وآلوده با اين نهر زلال در آميزند
وموجها را به مرداب بدل سازند که از آن جمله اين فرمايش مولاي
متقيان است: من رکب غير سفينتنا غرق -(3)
هر آن که بر سفينه ما گام ننهاد امواج پهنه دريا، حيات دروني
ومعنوي اش را با تاراج مي برند. حال با توجه به اين مقدمه بايد
يادآور شد که اگر ما مي خواهيم اصالت فرهنگي شيعي را از دست ندهيم،
بايد چنگ بدامان امام عصر (عليه السلام) زنيم، زيرا امام را - در
شکل پويايش - از جامعه خارج - کرد بمعناي حذف رهبري ديني شيعه،(4)
ودر پي آن تزلزل بنيانهاي علمي وعملي ومعنوي است. اما مي دانيم
جامعه خلا پذير نمي باشد وهمچون انسان گرسنه در صدد کسب مواد غذايي
است - حال گو آنچه بدست مي آورد، ظاهري آراسته وباطني مسموم داشته
باشد - که اگر چنين باشد فرهنگها ومکاتب بيگانه با خالي شدن سنگرها
يورش آغاز مي کنند وموريانه وار به پوساندن وبي محتوا کردن بنيادها
واصالتها مي پردازند. بنابر اين شاهديم که جدايي از امام چه نتائج
زيانباري متوجه عقايد فرد وجامعه مي سازد وبر ماست که براي ادامه
نهضتهاي اصيل شيعي، وبمنظور حفظ وحراست اين يگانه فرهنگ دست -
نخورده وتحريف نيافته، پشتوانه آن، ولي زمان مهدي (عليه السلام)،
را از ياد نبريم وبا زنده نگهداشتن ياد او در احياء وابقاء حيات
فرهنگي واجتماعي خويش بکوشيم.
جهت گيري
هر گونه نهضت وجنبش اجتماعي يا
فرهنگي که تحقق مي يابد با توجه هدفي معين وجهان بيني اي خالص
دنبال مي شود. در اين ميان رسالت جامعه شيعه نيز در زمان غيبت
جهتگيري ويژه خود را دارد که آن تلاش در زمينه آماده کردن زمينه
قيام قائم موعود است. ونتيجتا تمام حرکتها ونهضتهايش متاثر از اين
غايت مي باشد. زيرا مي داند که نبود او از - ماست(5)
وخود حضرتش هم فرموده است که اگر نبود بعضي رفتار ناهنجار شيعه به
سعادت ملاقات ما نائل مي شدند.(6)
با توجه به اين اعتقادات است که وي مي کوشد موانع قيام مهدي -
موعود را از جامعه بزدايد تا حضرتش به اذن خداي زمان جهان به کف
گيرد وحکومت عدل وايمان را بر پهنه گيتي بگستراند. بنابر اين او هر
چند که در پيگيري نهضتهاي فرهنگي واجتماعي - که در راه اهداف
توحيدي باشد - از پا نمي نشيند وحتي به تشکيل دولت هايي اسلامي نيز
موفق مي گردد ولي اين را هم فراموش نمي کند که کل اين حرکتها تنها
در جهت تقريب قيام امام منتظر (عجل الله فرجه) وبرداشتن عوامل
بازدارنده اين ظهور مطرح هستند، که اگر جز اين باشد اصالت اسلامي
نهضت مورد ترديد مي باشد. زيرا او نيک مي داند که دولت واقعي شيعه
در زمان کان يگانه رهبر است که جلوه گر مي شود: (لکل اناس دوله
يرقبونها - ودولتنا في آخر الدهر يظهر(7)
هر گروهي را دولتي است که در انتظار آنند ودولت ما در واپسين زمان
ظهور مي نمايد. بنابر اين براي تعجيل ظهور حضرت بقيه الله (عليه
السلام) وظيفه ما آنست که در تهيه مقدمات آن بکوشيم. که اين مقدمات
از دو جنبه قابل حصول است: ريشه کن ساختن عوامل بازدارنده قيام
وتقويت عوامل تسريع کننده آن. اما اين اقدامات احتياج به آگاهيهايي
دارند که تنها با عنايت به فرهنگ امام قابل حصول بوده وما را ياراي
جنبش مي دهند، واين ميسر نخواهد شد مگر با کسب آگاهيهاي لازم که آن
تنها با مراجعه به فرهنگ امام است که بدست مي آيد.
اميد
در صحنه هاي تاريخ بشر پيوسته صحنه هائي بوجود آمده است که آن چنان
فساد وتباهي وظلم حلقوم ملتي را فشار داده که مصلحان اجتماع - از
طرق عادي - روزنه اميد را مسدود ديده وآن تموجشان به انجماد بدل
شده وحرکت اجتماعي آنها رو به سکون ورکود رفته وپس از زماني هيچ
گونه تحرکي در جامعه آنان بچشم نمي خورد. حال بايد ديد در اين
تنگناها که امکانات در برابر نيروهاي مقابل بس اندک است چه چيزي
تواند از اين نشست صخره سان، چشمه تلاش وتکاپو بجوشاند، ودر جهت
گيري ما طرحي نو در اندازد. جز اميد به امدادي الهي که از قبل
بشارتش را داده باشند؟ که: در مبارزه بين حق وباطل بايد پيکار را
ادامه داد. اگر پيروز شديد زهي سعادت واگر باطل در صدد غلبه بر
آمده وشما نيز تا آخرين نفس پايداري کرديد، اما دشمن پس از درهم
شکستن تمام نيروهاتان، در گرماگرم چيره شدن بر آخرين سنگر بود،
امدادگري الهي به ياريتان شتافته وآن خصم نابکار را منهزم خواهد
ساخت، وعلاوه بر آن نابسامانيهايتان را نيز همه به سامان خواهد
آورد. از اين روست که مي بينيم در فرهنگ اسلام - که بويژه تشيع
نمود راستين آن است - همواره اين روح اميد در کالبد مسلمانان دميده
شده که هيچ زمان - در پيکار نور وظلمت - اميد ظهور حضرت حجت عليه
السلام را از ياد مبريد واگر ستم وجور بر شما تسلط يافت وهيچ گونه
يار وياوري هم به فريادتان نرسيد مهراسيد وخوار وزبون نشويد که
قوايي نيرومند از جانب خداي در راه است وبسا که آن نيرو هم اکنون
در رسد وشما را از چنگال زورگويان وستمگران نجات دهد. پس از پا
نايستيد وبه پيکار ادامه دهيد تا به هدف نائل شويد. به اين ترتيب
است که مشخص مي شود توجه به ظهور مصلح کل حضرت مهدي (عليه السلام)
تا چه اندازه ما را ياراي بر انداختن پليديها مي دهد.
زمان آگاهي
از شرائط گسترش وپيشرفت نهضت ها
وتحرک ها يکي هم آشنا بودن با ابعاد زماني معاصر آن است چنانچه
حضرت صادق (عليه السلام) نيز در اين باره فرموده اند: داناي بزمان
خويش به اشتباهکاري نيفتاده واشکالات به او روي آور نمي شوند.(8)
تحرکهاي زمان غيبت هم از اين اصل مستثني نيست وبراي به ثمر رساندن
آنها ناچار از آشنائي با سير کلي جريانات عصر غياب امام (عليه
السلام) هستيم، زيرا وقايع زمان پنهاني حضرت مهدي (عليه السلام)
عموما بر يک روال بوده واز يک چهارچوب کلي پيروي مي کند وتنها در
اين ميان ظاهرشان تغيير مي يابد. (تفصيل اين بحث در بخش غيبت خواهد
آمد). تعيين آن اصول وخط مشي مربوط به بررسي مسائل حول غيبت بوده
که خود شاخه اي از فرهنگ اسلام مي باشد. که با توجه به اين معرفت،
الزامي ديگر در جهت ضرورت مطرح گرديدن فرهنگ امام در جامعه احساس
مي گردد، که عدم اقدام به آن باعث هدر رفتن نيروهايمان گردد.
گمراهي
همواره در حيات جمعي انسانها سوداگرني پيدا شده اند که از يک اصل
مورد قبول اجتماع بهره برداري سوء کرده ونمونه هاي محرف ونادرست آن
را به خورد جامعه داده اند. متاسفانه جوامع اسلامي نيز از اين
خيانت - خواه بدست عمال داخلي يا ايادي خارجي يا با ائتلاف هر دو -
در امان نمانده است. واز اين قبيل مسائل است، مساله مهدويت در
اسلام که تا کنون دهها نامزد وداوطلب داشته است، که در هر زمان عده
اي ساده لوح ونادان را فريفته ورابطه آنها را با دين حق گسسته اند
که البته وجود بعضي ايجابهاي زماني در رواج بازار آن مهدي - نمايان
بي اثر نبوده است. واينها همه ناشي از جهل جامعه نسبت به شناسائي
حضرت بقيه الله (عجل الله فرجه) مي باشد. بنابر اين براي رهائي از
دام اين شيادان چاره اي نيست مگر اينکه با فرهنگ امام آشنا شد، تا
سيه روي شود هر که در او غش باشد.
صفاي روح
همان گونه که زندگي اجتماعي شيعه بدون مطرح بودن امام مفهوم ندارد،
حيات معنوي او هم بدون عنايت به امام عصرش ميسر نيست، زيرا اگر قلب
ما به قلب حجت خدا - آن طپشگاه کائنات - مرتبط نباشد، پس از مدتي
کليه اعمال مان خالي از روح وعمق گرديده وتنها صورتي ظاهر از آن
باقي مي ماند ومي دانيم که چنين نمودهائي نه دوامي دارد ونه
استقامتي مي تواند در برابر مشکلات به ما ارزاني دارد. با اين
عنايت است که لزوم مطرح بودن آن هدايتگر زمان هم در دل اجتماع تشيع
وهم در قلب فرد فرد شيعيان کاملا احساس مي گردد.
در مجموع با توجه به اين الزامها ونيازهاست که خود را ناچار از
آشنائي با فرهنگ امام وگسترش آن در جامعه، مي بينيم، وتنها در اين
صورت است که توان آن مي يابيم تا به اهداف فردي واجتماعي ومعنوي
خود، دست يازيم.
ديدگاه
قائميت يا مهدويت اعتقادي است
حاوي چشمداشت قيام يک مصلح نيرومند وگرانقدر الهي که با قيام
شکوهمند وپيروز خود بنا - برابريها وبيدادگريها ونابسامانيهاي مادي
ومعنوي جامعه انساني پايان مي بخشد وسراسر زمين را زير پرچم حکومت
عدالت جهاني آورده ورفاه وآسايش را بهمگان ارزاني دارد.(9)
اين عقيده را در آراء بسياري از ملل واديان ومکاتب يافت مي شود، که
در اينجا مجال بررسي آنها نيست وخواستاران را به کتب مربوطه ارجاع(10)
مي دهيم.
ريشه يابي
براي اثبات اصالت يک مطلب در يک ايدئولوژي، از دو طريق مي توانيم
بر آن محک تجربه زنيم: اول اينکه سراغ آن را در فرهنگ آن مکتب
بگيريم وثانيا آن که در جامعه مومن به آن آئين در جستجوي ريشه يابي
اش بر آئيم. براي پيجويي اصالت اسلامي مساله قائميت هم ما از همان
دو رويه فوق استفاده مي نمائيم، به اين مفهوم که از دو طريق: بررسي
در فرهنگ اسلام (قرآن وحديث واجماع) وعقيده مندي فرق اسلامي، به
پژوهش درباره اين موضوع مي پردازيم.
قرآن
يکي از بحثهاي گسترده قرآن، موضوع
دعوت انبياء مي باشد که در هر جاي کتاب خدا بنگريم، بازتاب اين
دعوتها را چيزي جز بي اعتنايي وتمسخر وآزار نمي بينيم.(11)
وچه بسا اقوالي را قرآن يادآور است که بواسطه همين سرکشيها وطغيان
وعدم قبول دعوت حق، مستحق عذاب قهر مي گشتند. بنابر اين قرآن
روشنگر اين است که دعوت انبياي قبل در مجموع با بي اعتنايي وتحريف
ودر بسياري موارد با شکست مواجه بوده است.
تا اينکه مي رسيم به آخرين آن
اديان که شريعت خاتم پيامبران حضرت محمد (صلى الله عليه وآله وسلم)
مي باشد. در مورد اسلام هم بايد گفت که اگر چه گسترش آن بعد از
هجرت چشمگير بوده ودر زمان وفات رسول خدا (صلى الله عليه وآله
وسلم) اسلام از شبه جزيره عربستان نيز فراتر رفته بود، اما افسوس
که در همين اوان درگذشت نبي مکرم است که حبابهاي دروغين ايمان درهم
مي شکنند(12)
ودملهاي چرکين جاهليت، که اسلام سعي کرده بر آنها مرهم نهد، چهره
کريه خود را آشکار مي کنند. که اين انحراف هر چه از فوت پيامبر
(صلى الله عليه وآله وسلم) دورتر مي شويم، سرعت بيشتري مي يابد...
واين آينده نگري قرآن بود که از قبل تصريحا يا تلويحا اعلام خطر
کرده بود: (قالت الاعراب آمنا قل لم تومنوا
ولکن قولوا اسلمنا ولما يدخل الايمان في قلوبکم)(13)
اعراب گفتند که ايمان آورديم بگو به ايمان نگرائيده ايد، ليکن
(بجاي ادعاي ايمان) بگوئيد اسلام آورديم وهنوز در قلبهايتان ايمان
جاي نگرفته است.(14)
(ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسول
افان مات او قتل انقلبتم علي اعقابکم)(15):
محمد (صلى الله عليه وآله وسلم): نيست مگر پيامبري که قبل از او هم
رسولاني بوده اند (او هم مانند آنها در مي گذرد) پس آيا اگر درگذشت
کشته شد به همان طريق قبل خود (جاهليت) باز مي گرديد؟... ورسول خدا
(صلى الله عليه وآله وسلم) که: بدرستي اسلام حيات خود را با غربت
آغاز نمود وزود است که به غريبي نخستين خويش بازگردد.(16)
اما شاهد بوديم که جامعه صدر
اسلام عليرغم اين هشدارها، آگاهانه يا جاهلانه - خود را تسليم
دسيسه ها وزد وبندهايي نمود که در همان دهه هاي نخستين ثمره تلخ آن
سخت جانش را فشرد(17)
ودر قرون بعد نيز پديد آمدن انشعابات وفرق ومذاهب گوناگون بيش از
پيش پيکرش را در هم شکست.
ودراين ميان جباران بني اميه وبني عباس با گسترش فرعون منشي خود در
تمام نقاط جوامع اسلامي در تحريف هرچه بيشتر اصالتهاي اسلامي
کوشيدند.
وآيا به اين ترتيب سرانجام اسلام نشد که: (... زود است که غريبي
نخستينش را بازيابد؟)
بنابراين شاهديم که اين آخرين دين حق هم را نگذاشتند نقش کاملا
مؤثري در پيشرفت وتعالي جامعه ي بشري ايفا نمايد.
اما بايد ديد که اين طغيان وخودسري بشر در برابر اين مذاهب الهي
آيا تا ابد الدهر ادامه مي يابد يا اينکه مدت وسرآمدي براي آن مقرر
شده است؟
در اينجاست که سنت خلل ناپذير خداي بر اين تعلق مي گيرد که زماني
اين انسان سرکش سر خضوع در برابر دين حق فرود آورد واسلام بر سراسر
جهان سيطره افکند. آن هم نه تنها بر زبانها بلکه در قلبها ونهادها:
(کتب الله
لاغلبن انا ورسلي)(18)
خداوند چنين مقرر نموده که يقينا من وپيامبرانم (بر جهان) چيره
خواهم شد).
(هو الذي
ارسل رسوله بالهدي ودين الحق ليظهره علي الدين کله ولوکره المشرکون)(19)
اوست که رسولش را با هدايت ودين حق (به سوي مردم) فرستاد تا آن را
بر تمامي اديان چيرگي بخشد هرچند که (اين اراده ي الهي) خوشايند
مشرکان نباشد.
که پيروزي رسالت، پيروزي هدف رسالت - که پابرجائي عدالت بر زمين
است - مي باشد.
حال اگر ما به اين فرجام کار جهان که برقراري عدل واصلاح جامعه ي
انساني است، اذعان آوريم، ناچار از اعتراف به وجود عدل گستر ومصلحي
الهي خواهيم بود که تحقق بخشنده ي هدف انبياء مي باشد. واين نهايت،
همان است که تحت عنوان قيام قائم موعود بيان مي شود.
کتب حديث وکلام
موضوع مهدويت وظهور عدل گستري در آخر الزمان، از موضوعات پر دامنه
ي احاديث اسلامي مي باشد. وشايد در کمتر موردي اين چنين بين عامه
وخاصه، روايت داشته باشيم. چنانچه گاهي اخبار يکي از مشخصات مهدي
موعود متجاوز از صدها نمونه مي گردد. چند نمونه ي ذيل شاهد اين
مدعايند:
مهدي از خاندان وذريه ي پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) است: 389
حديث مهدي (عليه السلام) از فرزندان اميرالمؤمنين است: 214 حديث
مهدي (عليه السلام) نهمين فرزند امام حسين است: 148 حديث
مهدي (عليه السلام) دوازدهمين
وآخرين ائمه است: 136 حديث.(20)
اين گستردگي که روشنگر مقبوليت اين عقيده در فرهنگ اسلام مي باشد،
کتب حديثي وکلامي گوناگوني را - از قرون نخستين اسلام تاکنون - در
ميان مذاهب وفرق مختلف اسلامي، به خود اختصاص داده است.
در اين ميان فرهنگ شيعه که پيشتاز
اين راه بوده، از همان قرون صدر اسلام نگارش در اين زمينه را شروع
نموده است، که از کهن ترين منابع ما در اين زمينه کتاب (غيبت فضل
بن شاذان)(21)
- از خواص حضرت رضا (عليه السلام) - (متوفي به سال 260 ه) مي باشد
که با توجه به تولد حضرت حجت (عليه السلام) در سال 255 هجري ارزش
اين کتاب معلوم مي گردد.
و بعضي از محققين تاکنون متجاوز
از 350 کتاب ورساله از قرن چهارم تا چهاردهم در اين مورد به دست
آورده اند، که اگر اين مقدار را بر کتبي که هنز در دسترس آن
پژوهشگران قرار نگرفته است اضافه شود، بيش از 500 مجلد خواهد
گرديد.(22)
در مورد کتب علماي اهل سنت نيز به
تقريب مي توان گفت که در کليه ي مجامع احاديثي معتبر آنها از قائم
منتظر سخن رفته است، چنانچه يکي از استادان دانشگاه الازهر مصر
وشارح معروف صحاح سته(23)
معترف است که: احاديث مهدي را گروهي از برگزيدگان صحابه ي رسول خدا
(صلى الله عليه وآله وسلم) روايت کرده اند وبزرگان محدثان ما مانند
ابوداود، ترمذي، ابن ماجه، طبراني، امام احمد حنبل وحاکم نيشابوري
- رضي الله عنهم اجمعين - در کتاب خود آورده اند.(24)
مجموعه ي اين تأليفات بيش از صد
مورد مي باشد، واين علاوه بر کتب مستقلي است که مشاهير تسنن در اين
زمينه به رشته ي نگارش درآورده اند که مقدارشان بالغ بر 30 مجلد مي
شود.(25)
بنابراين ملاحظه نموديم که با توجه به فراز فوق موضوع نهضت قائم موعود مساله
اي است بس عميق در متون اسلامي که بزرگان فرق اسلامي جوانب آن را
در آثار رواني وکلامي خويش آورده اند.
شيعه
گرچه قبولداشت شيعه نسبت به قائم موعود مساله اي است آشکار وبي
نياز از اثبات، ليکن براي روشنگري هرچه بيشتر، در ذيل عنايت عميق
پيشوايان ودانشمندان تشيع را يادآور مي شويم:
امامان شيعه تمامام در مورد حضرت مهدي (عليه السلام) به تفصيل سخن رانده
وابعاد آن را مشخص ساخته اند.(26)
در اينجا به ذکر نمونه اي از عنايت خاص آنها به اين مساله اکتفا مي
شود:
حضرت صادق (عليه السلام) فرمودند:
از دين ائمه، پرهيزکاري وپاکدامني و... وبا شکيبايي در انتظار
گشايش امور به دست قائم بودن است.(27)
وبه همين گونه علماي اماميه هم - به پيروي از رهبران خود - به اين
مساله اعتقادي غير قابل انکار داشته ودر کتب فراوان خود در اين
باره جوانب آن را کاملا مبرهن ساخته اند که برخي از آن صاحب نظران
عبارتند از:
- ثقة الاسلام ابوجعفر محمد بن يعقوب کليني (م 329)
مؤلف کتاب کافي، شامل اصول وفروع وروضه در اصول کافي، در کتاب
الحجه ي آن بابهايي را به قائم موعود اختصاص داده است.
- ابوجعفر محمد بن علي بن حسين بن بابويه قمي معروف به شيخ صدوق (م
381) صاحب کتاب کمال الدين که کليه ي مطالب آن مربوط به مهدي منتظر
است.
- ابوعبدالله محمد بن محمد بن النعمان ملقب به شيخ مفيد (م 413) که
سه کتاب: (الفصول العشره في الغيبه) و(خمس رسائل في اثبات الحجه)
و(مسائل في غيبه الامام) از مصنفات اوست.
- علم الهدي سيد مرتضي (م 436) صاحب (مسئلة وجيزة في الغيبه)
و(کتاب المقنع في الغيبه)
- شيخ الطائفه ابوجعفر محمد بن الحسن مشهور به شيخ طوسي (م 364)
نويسنده ي (کتاب الغيبه)
- ملا محمد باقر مجلسي (م 1111) گردآورنده ي مجلد 13 بحار الانوار.(28)
پاورقى:
(1)
اصطلاح فرهنگ امام را ما در اين نوشته در يک مفهوم کلي
مجموعه مسائل حول مهدويت بکار برده ايم.
(2)
البته اينجا بر اصالت دعا (که طلب امداد وفزوني از خداست)
خدشه اي وارد نيست، که هان دين سفارش کننده دعا فرياد بر -
مي آورد: ليس للانسان الا ما سعي آيه 29 سوره نجم - براي
انسان (عملي سودمند) نيست مگر آنچه (در اکتسابش) تلاش
نمايد.
(3)
شرح فارسي بر غرر ودرر آمدي چاپ دانشگاه تهران جلد 5 ص 184
حديث شماره 7894.
(4)
به مفهوم اخذ معارف عقيدتي وعبادي وخط مشي زندگي از لحاظ
مشروع بودن - از امام.
(5)
وجوده لطف وتصرفه لطف آخر وعدمه منا، گفتار خواجه نصير
طوسي، در کتاب تجريد الاعتقادات که در اينجا از شرح قوشچي
بر آن ص 376 ترجمه شده است.
(6)
ولو ان اشياعنا وفقهم الله لطاعته علي اجتماع من - القلوب
في الوفاء بالعهد عليهم لما تاخر عنهم اليمن بلقائنا... در
توقيع حضرت مهدي (عليه السلام) خطاب به شيخ مفيد، بحار
الانوار، تاليف علامه مجلسي ص 176 ج 53.
(7)
منتسب به امام صادق (عليه السلام) - منتخب الاثر، تاليف
صافي گلپايگاني، ص 169 حديث 184.
(8)
العالم بزمانه لا تجهم عليه اللوابس - حضرت صادق (عليه
السلام)، اصول کافي تاليف شيخ کليني (ره) جلد يک صفحه 50
حديث 29، (ترجمه شيخ محمد باقر کمره اي).
(9)
براي مشاهده اين مدعيان به کتاب مهدي از صدر اسلام تا قرن
سيزدهم هجري تاليف دارمستتر ترجمه محسن جهانسوز، مراجعه
شود.
(10)
مانند کتاب بشارات عهدين نوشته دکتر محمد صادقي ولمعات
النور في بشارات الظهور تاليف جلال المحدثين - شيرازي
وغيره.
(11)
به عنوان نمونه سوره شعراء وسوره نوح مشاهده شود.
(12)
البته اينجا شايد شکستن رسا نباشد ولي لغتي مفهومتر به ذهن
نگارنده خطور نيافت.
(13)
سوره حجرات (49) آيه 14.
(14)
براي دريافت تفاوت بين ايمان واسلام به کتاب الکفر -
والايمان اصول کافي بابهاي 14 تا 16 مراجعه شود.
(15)
آيه 144 سوره آل عمران 3.
(16)
ان الاسلام بدا غريبا وسيعود کما بدا فطوبي للغرباء نهج
الفصاحه ص 122 حديث 611.
(18)
سوره مجادله (58) آيه 21.
(19)
آيه 9 سوره صف (61)، اين آيه در سوره توبه (9) آيه 33 ونيز
در سوره فتح (48) آيه 28 وبا تعويض کفي بالله شهيدا بجاي
ولو کره المشرکون تکرار شده است.
(20)
در اين مورد به کتاب منتخب الاثر - تاليف آقاي صافي
گلپايگاني - که احاديث مربوط بحضرت مهدي (عليه السلام) را
در بابهايي متعدد. احصاء نموده وبرشته نگارش در آورده است،
ونيز کتاب نويد امن وامان از همان نويسنده مراجعه شود.
(21)
الذريعه، تاليف حاج آقا بزرگ طهراني، ذيل عنوان غيبت.
(22)
اين مجموعه توسط صندوق پستي 2223 طهران بنام کتابنامه اما
مهدي در دو سال متوالي 1397 و1398 هجري قمري (نشر دوم با
تغييرات واضافات) انتشار يافته است.
(23)
شش کتاب اوليه ومعتبر حديثي اهل سنت.
(24)
کتاب التاج جلد 5، باب 7، تاليف شيخ منصور علي ناصف، استاد
دانشگاه الازهر مصر.
(25)
کتاب الامام مهدي تاليف: استاد علي محمد علي دخيل از
محققان تسنن، بنقل از آخرين تحول نشريه هيئت قائمه تهران
چاپ سال 1397 هجري، ص 159.
(26)
براي ملاحظه فرمايشات سيزده معصوم عليهم السلام در مورد
حضرت بقيه الله (عليه السلام) به کتاب کمال الدين تاليف
شيخ صدوق (م 381) ونيز مجلد 13 بحار الانوار، چاپ کمپاني
(ج 51 ، 52 و53 چاپ جديد) مراجعه نمائيد.
(27)
قال ابو عبد الله (عليه السلام): من دين الائمه، الورع و-
العفاف الي قوله وانتظار الفرج بالصبر. منتخب الاثر ص 498،
حديث 10.
(28)
چاپ جديد آن در 3 جلد به شماره ي 51 و52 و53 مي باشد.