عصر ظهور
علي كورانى
- ۲۶ -
كتانى مالكى
وى در كتاب ((نظم المتناثر من الحديث المتواتر))
بعد از سرشمارى بيست تن از صحابه كه روايات مربوط به مهدى را روايت كرده اند مى
گويد: ((تنى چند از حافظ سخاوى نقل كرده اند كه آن روايات ،
متواتر است و سخاوى اين مطلب را در كتاب ((فتح المغيث
)) آورده و آنرا از ابوالحسن آبرى نقل كرده است كه روايت آن را اول اين
رساله آمده است . و در تاءليفى از ابوالعلاء ادريس حسين عراقى ، درباره مهدى چنين
آمده است : مسلما روايات وى متواتر و يا نزديك به تواتر است و اضافه مى كند كه چند
تن از حافظان و ناقدان روايت ، درباره بخش اول آن (متواتر) نظر قطعى داده اند...))
و در ((شرح رساله )) از شيخ جوس چنين
آمده است : ((روايت مربوط به مهدى در روايات سخاوى وارد شده
و به حد تواتر رسيده است و در شرح مواهب به نقل از ابوالحسن آبرى در مناقب شافعى مى
گويد: بر اساس اءخبار متواتر، مهدى از اين امت مى باشد و عيسى پشت سر او نماز مى
گزارد، اين مطلب را در پاسخ به روايت ابن ماجه ((لامهدى
الاعيسى )) آورده است .))
شيخ حسن آبرى در كتاب ((مغانى الوفا بمعناى الاكتفا))
مى گويد: ((در زمينه آمدن مهدى و اينكه وى هفت سال
فرمانروائى كرده و زمين را پر از عدل و داد مى كند، روايات از لحاظ كثرت راويان ،
مستفيض و بلكه در حد تواتر، از پيامبر(ص ) روايت گرديده است . و در شرح عقيده شيخ
محمد بن احمد سفاريتى حنبلى چنين آمده : درباره ظهور مهدى روايات بسيار وارد شده كه
به حد تواتر معنوى مى رسد و اين مطلب ميان دانشمندان اهل سنت شايع و رايج است بگونه
ايكه جزء معتقدات آنان بشمار مى آيد، سپس پاره اى از روايات وارده در اين باره را
از جمعى از صحابه نقل مى كند و پس از آن مى گويد: روايات متعددى از صحابه ، چه آنها
كه نامشان ذكر شده و چه آنها كه ذكر نشده و همچنين از تابعين نقل گرديده است كه روى
هم رفته موجب يقين مى شود، بنابراين چنانكه ، نزد اهل فضل و دانش ثابت بوده و در
اعتقادات اهل سنت و جماعت تدوين شده است ، ايمان و اعتقاد به ظهور مهدى واجب مى
باشد))
(491)
عدوى مصرى
او در كتاب ((مشارق النوار)) مى گويد:
((در برخى از روايات آمده است كه هنگام ظهور او فرشته اى بالاى سرش ندا مى
كند كه : ((اين مهدى خليفه خداست از او پيروى كنيد))
پس مردم به او روى مى آورند و عشق و محبت وى در دلها جايگزين مى شود، وى بر شرق و
غرب زمين فرمانروائى مى كند و كسانى كه نخستين بار بين ركن و مقام با او بيعت مى
كنند به تعداد اهل بدر مى باشند، پس از آن مؤ منين واقعى از شام و افراد شايسته اى
از مصر و گروه هايى از مشرق زمين و نظير آنان ، نزد او مى آيند. و خداوند براى يارى
او سپاهى با درفش هاى سياه از خراسان بر مى انگيزد، سپس به شام و در روايتى به كوفه
روى مى آورند كه جمع بين هر دو (روايت ) ممكن است و خداوند او را با سه هزار فرشته
يارى مى كند و اصحاب كهف از ياران آن حضرت خواهند بود، استاد سيوطى گويد: راز
تاءخير آنان (اصحاب كهف ) تا اين زمان بدين جهت است كه خداوند اين عزت و شرافت را
به آنان اعطا فرمود تا در اين امت داخل شوند و خليفه خدا را يارى نمايند، طلايه دار
سپاه وى جبرئيل و در انتهاى آن ميكائيل قرار دارد))
(492)
سعد الدين تفتازانى
وى در ((شرح المقاصد)) بيان مى دارد:
((خاتمه بحث : خروج مهدى و فرود آمدن عيسى از موضوعاتى است كه به مبحث امامت
مربوط است و هر دو از نشانه هاى قيامت است و در اين باب روايات صحيحى رسيده هر چند
خبر واحد باشند))
((... از ابوسعيد خدرى نقل شده است كه گفت : پيامبر خدا(ص )
فرمود ((بر اين امت بلا و مصيبتى برسد كه از ظلم و بيداد،
كسى ملجاء و پناهى نيابد تا بدان پناه برد، آنگاه خداوند مردى از خاندان مرا
برانگيزد تا زمين را پر از عدل و داد سازد همانگونه كه از ظلم و جور آكنده شده بود))
دانشمندان اهل سنت برآنند كه وى پيشوايى عادل از فرزندان فاطمه مى باشد كه خداوند
هر وقت بخواهد او را آفريده و براى يارى دين خود بر مى انگيزد و شيعه معتقد است كه
وى محمد بن حسن عسكرى است كه از بيم دشمنان ، پنهان بسر مى برد و طول عمر او اءمرى
محال و غيرممكن نيست همچون نوح و لقمان و خضر(ع ) و ساير فرقه ها اين مطلب را انكار
كرده اند چون آنرا امرى بسيار بعيد مى شمارند زيرا چنين عمرهاى طولانى بدون دليل و
قرينه در اين امت بى سابقه است ))
(493)
قرمانى دمشقى
او در كتاب خود ((اخبار الدول و آثار الاءول
)) گفته است : ((دانشمندان بر اين عقيده اتفاق دارند
كه مهدى همان قيام كننده در آخر زمان است و اخبار ظهور وى را تاءييد مى كند و بر
پرتوافشانى نور او هماهنگى دارند. ظلمت و تاريكى روزگاران با ظهور او به روشنائى
بدل خواهد شد و با ديدن رويش ظلمت هاى شب تاريك جاى خود را به صبح راستين خواهد
داد. و پرتو عدالتش سراسر جهان را تابناكتر از ماه تمام ، نور افشانى خواهد نمود))
(494)
محى الدين عربى
او در كتاب ((الفتوحات المكيه )) خود
آورده است : ((آگاه باش ، خداوند ما را يارى گرداند، كه
پروردگار را خليفه اى است ظهور مى كند در حاليكه زمين مملو از ظلم و بيداد شده باشد
و او آن را از عدل و داد سرشار خواهد ساخت و اگر از عمر جهان تنها يك روز مانده
باشد خداى سبحان آنروز را به حدى طولانى نمايد تا خليفه خدا از خاندان رسول الله (ص
) و از فرزندان فاطمه و همنام با پيامبر خدا(ص ) (بر جهان ) حكمرانى كند.
((... او در كار زار بزرگ كه مهمانى خداست ، در مرج عكا حاضر
مى شود، ستم و ستم پيشگان را نابود مى كند و دين را بر پا داشته و جان تازه در
كالبد اسلام مى دهد، اسلام بعد از خوارى ، به سبب او عزيز و ارجمند مى گردد و پس از
انزوا دوباره زنده مى شود، ماليات و جزيه را وضع مى كند (دشمنان را) با شمشير، دعوت
به خدا مى نمايد هر كس نپذيرد كشته مى شود و هر كه با او درافتد خوار و بيچاره مى
گردد، در احكام و مسائل دين بگونه اى عمل مى كند كه اگر پيامبر خدا(ص ) بود همان
گونه عمل مى كرد، مذاهب باطل را از روى زمين بر مى اندازد و جز دين پاك و ناب اسلام
، آئينى باقى نمى ماند.
دشمنان او مقلد فقيهان داراى اجتهاد هستند و چون حكم او را برخلاف احكام پيشوايان
خود مى بينند به ناچار از ترس شمشير و هيبت او و يا از شوق مزايايى كه در اختيار
دارد، تحت فرمانروايى وى در مى آيند.
عامه مسلمانان بيش از خواص ، به وجود او شاد مى گردند و عارفان اهل حقيقت كه به سبب
معرفت الهى به كشف و شهود حقائق نائل شده اند با وى بيعت مى كنند.
او را مردانى الهى است كه دولت وى را بر پا داشته و او را يارى مى كنند، آنان
وزيران و معاونان او محسوب مى شوند كه بار مسئوليت سنگين مملكت را بدوش كشيده و او
را در ماءموريت الهى اش كمك مى كنند.
((... شهداى او بهترين شهيدان و امانت داران او برترين امانت
داران اند و همانا خداوند گروهى را كه در پرده غيب خود پنهان ساخته به معاونت او
برگزيند و آنها را از طريق كشف و شهود بر حقايق آگاه سازد و آنچه تكليف الهى اوست
نسبت به بندگان خدا انجام مى دهد و با مشورت آنان امور را فيصله مى دهد و آنان آگاه
به مسائل بوده و مى دانند در آنجا چه وجود دارد.
اما خود او دارنده شمشير حق و داراى سياست كشوردارى است و آگاهى و علم وى از جانب
خداوند به اندازه ايست كه شاءن و منزلت او نياز بدان دارد، زيرا وى خليفه اى راستين
و بحق است ، زبان حيوانات را مى داند و عدالتش در جن و انس جريان مى يابد و از
اسرار دانش ، وزيران او مى باشند كه خداى سبحان آنان را به وزارت و معاونت او
انتخاب مى كند كه مصداق اين گفته خداوند است كه : ((اين حق
ماست كه ايمان آورندگان را يارى نماييم
)) و آنان در رديف صحابه و بزرگان مى باشند، كه بر سر پيمان
خويش با خدا باقى ماندند، آنان از عجم هستند و در ميان شان عرب نيست ولى جز به زبان
عربى سخن نمى گويند، نگاهبان دارند ولى از جنس خودشان نيست ، و هرگز نافرمانى خدا
را نمى كنند و از وزراى ويژه و با فضيلت ترين امانت داران بشمار مى روند))
(495)
شريف برزنگى
وى در كتاب خود ((الاشاعة فى اشراط الساعة ))
مى گويد: ((بدان كه روايات مربوط به مهدى با وجود اختلاف آن
منحصر و محدود نمى باشد چنانكه محمد بن حسن دستورى در كتاب مناقب شافعى خود مى
گويد: رواياتى كه از رسول الله درباره مهدى آمده و او را از خاندان آن حضرت دانسته
، در حد تواتر است .
((... از ابن سير بن نقل شده كه مهدى از ابوبكر و عمر بهتر
است و گفته شده : (آيا او) از ابوبكر و عمر بهتر است !؟ گفت البته او بر بعضى از
پيامبران نيز برترى دارد، و از او روايت شده است كه گفت : ابوبكر و عمر بر او فضيلت
ندارند. سيوطى در
((العرف الوردى )) گويد: اين سندى
صحيح است و از لفظ اول خفيف تر مى باشد و گفته : به عقيده من بهتر اين است كه دو
عبارت بر مفاد اين روايت تاءويل گردد: ((بلكه به اندازه
پنجاه تن از شما)) به خاطر فتنه هاى سختى كه در زمان مهدى
وجود دارد.
بعقيده من ، حق اين است كه جهات برترى و فضيلت ، متفاوت است و روا نيست فردى را بر
فرد ديگر بطور مطلق ، ترجيح دهيم مگر آنكه پيامبر(ص ) او را برترى داده باشد. زيرا
ممكن است در فرد پائين تر امتيازى وجود داشته باشد كه در شخص برتر نباشد، در فتوحات
مكيه از شيخ محى الدين عربى قبلا گذشت كه آن حضرت در حكم معصوم است و به سنت و سيره
پيامبر(ص ) عمل كرده و هرگز خطا نمى كند، بى ترديد اين خصلت در ابوبكر و عمر نبود و
ويژگيهاى نه گانه اى كه گذشت در وجود هيچ يك از پيشوايان دينى قبل از او جمع
نگرديد، با توجه به اين جهات مى توان او را بر آن دو برترى داد هر چند آنها از
امتياز مجالست رسول خدا(ص ) و مشاهده وحى و سابقه و غير آن بر خوردار بوده اند.
والله العالم . شيخ على قارى در كتاب ((المشرب الوردى فى
مذهب المهدى ))
مى گويد: از جمله چيزهايى را كه مى توان دليل بر برترى حضرت مهدى (ع ) دانست اين
است كه پيامبر(ص ) وى را ((خليفه خدا))
ناميد ولى به ابوبكر جز ((خليفه رسول خدا))
نمى گفتند)).
(496)
|