عصر زندگى و چگونگى آينده انسان و اسلام

محمد حكيمى

- فهرست -


امام باقر عليه السلام :
(( يقوم القائم ... على العرب شديد، ليس شانه الا السيف ... و لا ياءخذه فى الله لومة لائم . (73) ))
امام قائم قيام مى كند... بر اعراب سختگير است و راه و روش او شمشير و به كارگيرى سلاح است . و در راه اجراى برنامه هاى الهى از ملامت ملامتگرى بيم نمى كند.
تبليغات دشمنان داخلى و خارجى و بوق كرناها و تكفيرهاى داخلى و ارتجاعى در او هيچ اثرى نمى گذارد و او را به مصلحت سنجى مجبور نمى سازد اين روش ارزشمند در عين دشواريهاى فراوانى كه همراه دارد از جهتى كارها را آسان نيز مى كند چون آنان كه انديشه رخنه كردن در صفوف نهضت و انقلاب جديد را در سر مى پرورانند و شيوه فتنه گرى را در پيش ‍ مى گيرند هنگامى كه با قاطعيتى خلل ناپذير روبرو گشتند و راهى براى نيرنگ بازى و نفوذى گرى در پيش خود نديدند دست از هر خطا و انحراف بر مى دارند و از هر گونه حركتهاى مخفيانه و كارشكنيهاى پنهانى و سرمايه گذاريهاى مرموز دست مى شويند.
امام مهدى عليه السلام با ايجاد بيم و دلهره و ترسهاى عميق و راستين بسيارى از گروههاى مخالف و ستم پيشه را مجبور به ترك راه و روش خود مى كند و به تسلى وا مى دارد. از اينرو در احاديث آمده است كه از شمشير برنده و اراده قاطع امام و يارانش همه اهريمنان مى هراسند و ترسى گران بر روان دژخيمان خون آشام سايه مى افكند و لرزه بر اندام خودكامگان و طاغوتان مى اندازد و اين خود عامل بزرگى در پيروزى كامل آن امام منجى است . با اين رعب و ترس بسيارى از مقاومتها در هم مى شكند و بسيارى از مردمان به راه باز مى گردند و از تجاوز به حقوق ديگران و زير پا نهادن مسؤ وليت و تكليف و حرمت انسانها دست بر مى دارند
امام صادق عليه السلام :
(( بينا الرجل على راءس القائم ياءمر و ينهى اذ امر بضرب عنقه فلا يبقى بين الخافقين (شى ء) الا خافه . (74) ))
- در همان هنگامى كه شخص نزد قائم ايستاده و به امر و نهى مشغول است (75) ناگاه امام امر مى كند كه او را بكشند اين است كه در خاور و باختر زمين چيزى نمى ماند مگر اينكه از (قاطعيت و اجراى عدالت ) او مى هراسد.
انسانهاى استثمار گر، ستم پيشه خون آشام و بد انديشان ديو سيرت ، در برابر خود قدرت و نظامى را مى بينند كه ذره اى از حق و حقوق مردمان را ناديده نمى گيرد و كاهى را از كوهى جدا مى سازد و زشت كرداران و گناهكاران را بدون ذره اى چشم پوشى كيفر مى دهد و حد و حدود الهى را بدون كمترين ارفاق به اجرا در مى آورد و قانون عدل و حق را درباره بزرگ و كوچك و فقير و غنى و عالم و جاهل و خويش و بيگانه عملى مى سازد و اينچنين شيوه و روشى نرمش ناپذير و استوار اطاعت و فرمانبرى همگان را موجب مى گردد.
امام باقر عليه السلام :
(( كانى باءصحاب القائم و قد احاطوا بما بين الخافقين ليس من شى ء الا هو مطيع لهم . (76) ))
- گوئيا ياران قائم را مى بينيم كه بر خاور و باختر گيتى مسلط شده اند و هيچ چيز نيست مگر آنكه از آنان فرمان مى برد.
و اين چنين شيوه و روشى مى تواند نجات بخش بشريت باشد و شبكه هاى پيچيده بيدادگران و دنياداران را از دست و پاى بشريت مظلوم بر دارد و راحت و آسايش واقعى همگان را فراهم سازد در جبهه خارجى موفق مى شود حركتهاى ضد مردمى را در هم بشكند و يك تن از ضد مردمان را باقى نگذارد و در جبهه داخلى توفيق مى يابد تا به پاكسازى بزرگ دست يابد و همه منافقان نامرئى و نفوذيان و رياكاران و تزوير گران ظاهر الصلاح را ريشه كن كند و توده هاى نجيب انسانى را از شر هر نيرنگ و مكر و ترفند و فريبى آسوده سازد و امنيت واقعى را بر سراسر اجتماعات انسانى حاكم گرداند.
بنابراين روش امام در برخورد با تبهكاران داخلى و انحرافها و فسادهاى اجتماعى دست كمى از درگيرى با جبهه خارجى و دشمنان سلاح به دست و آشكار جهانى ندارد.
كشتار و جنگ در راه و روش امام موعود عليه السلام تنها براى از ميان برداشتن حاكمان و زمامداران مسلط بر كشورهاى جهان نيست بلكه قاطعيت در برابر حكومتهاى خودكامه مقدمه اى است براى اصلاح جامعه ها و ايجاد دگرگونى اساسى در ماهيت روابط اجتماعى و سرانجام اجراى دقيق عدالت اجتماعى در همه شئون زندگى به اين جهت امام نه تنها در جنگها و لشكركشيها با دشمنان خارجى دست به كشتار مى زند و موانع راه را با قاطعيت از سر راه برمى دارد، بلكه در برابر هر گونه فساد و انحراف در داخل جامعه اسلامى نيز قاطع مى ايستد و علل و عوامل آن را نابود مى كند.
در اين ترديدى نيست كه روشهاى سازشكارانه و مصلحت انديشانه در برابر فساد داخلى جامعه ، بتدريج جامعه را تباه مى سازد، يعنى از درون دچار مشكل مى كند. كه از هر گونه سامانيابى مانع مى گردد، و كم كم مفاسد داخلى نظام را از اعتبار مى اندازد، و جامعه را به سقوط مى كشاند، و اجراى حق و عدل را ناممكن مى كند. از اينرو، ساختن جامعه هاى بشرى قاطعيتى نرمش ناپذير مى خواهد و دورى دقيق از هر گونه ملاحظه گرايى و سازشكارى .
امام على عليه السلام :
((لايقيم امرالله - سبحانه - الا من لايصانع و لايضارع ، و لاتتبع المطامع . (77) ))
- دين خدا را نمى توانند ترويج كنند مگر كسانى كه سازشكار نباشند، (و با دنيا و دوستان و رفاه طلبان ) همسو نشوند، و دل در گرو طمعها و خواهانيها نداشته باشند.
راه و روش امام مهدى عليه السلام ، شكوفايى راستين اين اصول و معيارها است ، نه سازشى در آن راه دارد و نه طمعى به مال دنيا دارى ، هيچ انگيزه اى در كار نيست جز رضاى خدا و اجراى عدالت مطلق .
امام على عليه السلام :
((...و ليطهرن الارض من كل غاش .... (78) ))
- ... زمين را از هر انسان نيرنگ باز (و فريبكار) پاك مى سازد....
كسانى كه در مبانى عقيدتى و ايمانى چون ديگرانند و به ظاهر معتقد و مسلمان حساب مى شوند، ليكن در عمل و در روابط اجتماعى دچار انحرافند و در مسائل مالى و اقتصادى فريبكارند و غش به كار مى برند، مورد تصفيه و پاكسازى قاطع و انعطاف ناپذير امام قرار مى گيرند، و با نابودى اين طبقه زالو صفت كه در شمار اندك نيستند، مردمان به امنيت اقتصادى خواهند رسيد در كنار ديگر امنيتهاى اجتماعى .
امام كاظم عليه السلام :
((...الثانى عشر منا سهل الله له كل عسير ...و پير به كل جبار عنيد، و يهلك على يده كل شيطان مريد.... (79) ))
- ... خداوند براى دوازدهمين (امام ) از خاندان ما هر دشوارى را كه آسان مى گرداند، و به دست او هر جبار سرسختى نابود مى شود و هر شيطان سركشى هلاك مى گردد.
از شيوه هاى امام موعود عليه السلام ، براى محو طاغوتان و جباران ، عدم پذيرش توبه است . و اين ، موضوعى است بسيار مهم ، كه از نفوذ عناصر ناباب و نالايق و دوگانه و ناخالص يا متظاهر، در صفوف انقلابيون جلوگيرى مى كند.
روشن است كه با پيدايش تحول و انقلاب در جامعه ، مردم به دو گروه تقسيم مى شوند:
1- گروهى كه پيش از انقلاب و نظام جديد خود را براى تحول و دگرگونى آماده كرده بودند و انديشه و افكار خويش را از پيرايه ها و معيارهاى نادرست پيشين رها ساخته بودند. اين دسته با پديد آمدن انقلاب و تحول در نظام اجتماعى ، بدون دشوارى ، معيارهاى جديد را مى پذيرند و با جامعه نوبنياد و ضوابط آن تطبيق مى دهند و با تفكر و حركت نوين همآوا و هماهنگ مى گردند.
2- كسانى كه روشها و معيارهاى واپس گراى جامعه پيشين در تار و پود وجودشان نفوذ كرده و به انديشه و عمل آنان فرم و شكل بخشيده است و منافعشان نيز در همان است . اين گروه با همان انديشه ها خو گرفته اند و آن انديشه ها و معيارها جزء شخصيتشان شده است . اينان در هر جامعه و محيطى قرار گيرند جز به همان اصول پيش ساخته خويش به چيزى نمى انديشند، و منافع خود را نيز در سايه همان روشها و انديشه ها تاءمين شده مى يابند. اين گروه با پديد آمدن تحول و انقلاب و واژگونى نظامهاى فرهنگى ، اجتماعى ، اقتصادى و ارزشى پيشين ، دچار مشكل اساسى مى گردند؛ زيرا از يك سو با حركت انقلابى و دگرگون ساز جديد روبرو هستند كه اصول و معيارهاى تازه اى عرضه مى كند، كه در بسيارى از موارد كاملا با اصول پيشين متضاد و ناسازگار است . از سوى ديگر گرفتار افكار و انديشه هاى پيشين و خصلتهاى منافع طلبانه خود هستند، كه در ژرفاى روح آنان رسوخ كرده است ، بويژه كه منافع خود را نيز در سايه آن معيارها پايدار مى دانند.
گروه دوم در رويارويى با انقلاب دو دسته مى شوند: دسته اى كوتاه فكر و سطحى نگر، كه در برابر انديشه هاى نوين مقاومت مى كنند. اين دسته زود از ميان مى روند، و براى نيروهاى انقلابى رويارويى با اين گروه چندان دشوار نيست .
دسته دوم كسانيند كه اصولى و بنيادى فكر مى كنند و پويايى و بالندگى حركت جديد و انقلابى را درك مى كنند و ستيز با آن را ناممكن مى شناسند. اينان بظاهر به حركت نوين تن مى دهند و آن را مى پذيرند، ليكن در درون و باطن به هر گونه كارشكنى دست مى يازند. اين دسته در ظاهر انقلابى و طرفدار مبانى جديدند و در باطن ضد انقلاب و معتقد به اصول گذشته اند. گرايش اين نوع از مردم و گروهها به انقلاب ، و ناشناخته ماندن آنان يا طرد نشدن آنان ، همواره ، مشكل اصلى هر انقلاب است و عامل اصلى انحراف در مبانى انقلابها. اين طبقه با نفوذ در صفوف انقلابيون ، حركت نو را دچار انحراف و چرخش به عقب و واپس گرايى مى سازند، و اندك اندك افكار و انديشه هاى واپس گراى خود را در قالب تعبيرها و واژه هاى نو در جامعه جا مى زنند، و مبانى انقلاب را بتدريج از محتواى اصلى تهى مى سازند، و كم كم انقلاب را به ضد انقلاب تبديل مى كنند. و اين امرى است كه همواره تجربه شده است ، ليكن مايه عبرت نگشته است .
يكى از راههاى اصلى نفوذ اين خائنان خادم نما و ضد انقلابيون انقلابى نما و سرمايه داران و طاغوتان بظاهر مردمى شده ، توبه است . البته توبه مى تواند راست و درست باشد و شخص تائب براستى گذشته ها را پس ‍ پشت افكنده و به راه باز گشته باشد، و هم مى تواند ظاهرى و فريبكارانه صورت گيرد. تشخيص درست حقيقت توبه كارى دشوار است و اگر اين دشوار حل نگردد و حل مشكل نفوذ عناصر ناباب و ضد عدل و ضد ارزش ‍ در صفوف انقلاب دشوار است .(80)
اين مشكل درباره داورى و قضاوت نيز هست كه افراد مجرم - بويژه متمكنان و طاغوتان مالى و سياسى و نظامى - با زيركى و هوشيارى و با استفاده از افراد متخصص كه از راههاى فرار قانونى اطلاع دارند، مى توانند بى گناه را مجرم و مجرمان را بى گناه جلوه دهند و حق را ناحق كنند. (81)
در جامعه مهدوى عليه السلام كه سره از ناسره و منافق از مؤ من و طاغوت و طاغوتچه از ديگران جدا مى شوند و همه مجرمان كيفر مى يابند، و همه حق ها به حقداران مى رسد، اين دو مشكل چگونه حل مى شود كه راه فرارى باقى نماند؟
در احاديث كه در آنها اندكى از راهها و روشهاى امام مهدى عليه السلام قضاوت مى كنند، يعنى با علم باطن بينى و احاطه به منويات و انديشه هاى باطنى اشخاص و افراد، مجرمان را مجرم اعلام مى كنند و بيگناهان را بى گناه ، و در آن دوران ديگر نيازى به شاهد و بينه و ارائه مدارك و دلائل نيست . با استفاده از اين شيوه الهى است كه كار قضاوت به سرعت انجام مى گيرد، و هر مجرم و تبهكار در دم به كيفر مى رسد، و حقى از مظلومى ضايع نمى گردد.
امام صادق عليه السلام :
((لن تذهب الدنيا حتى يخرج رجل منا اهل البيت يحكم بحكم داود و آل داود لايساءل الناس بينه . (82) ))
- دنيا پايان نمى پذيرد تا مردى از خاندان ما قيام كنند، مانند حضرت داود عليه السلام و آل داود قضاوت كند، و از كسى (براى داورى ) دليلى نخواهد.
شيخ مفيد مى گويد: ((چون قائم آل محمد صلى الله عليه و آله قيام كند، مانند حضرت داود عليه السلام يعنى بر حسب باطن ، قضاوت كند، و بى هيچ نيازى به شاهد حكم دهد. خداوند حكم را به او الهام كند. و او بر طبق الهام الهى حكم كند، مهدى ، نقشه هاى پنهانى هر گروه را بداند و به آنان آن نقشه ها را بگويد. مهدى ، دوست و دشمن خود را با نگاه بشناسد.)) (83)
مشكل نفوذ عناصر نفوذى نيز در پرتو همين اصل حل مى شود، زيرا كه افكار و انديشه هاى افراد بر امام و ياران او (84) آشكار است ، و ظاهرسازيها و نيرنگهاى آنان تاءثيرى ندارد. باين جهت است كه توبه اشخاص پذيرفته نمى شود. (85)
امام باقر عليه السلام :
((يقوم القائم باءمر جديد ...و قضاء جديد، على العرب شديد، ليس شاءنه الا بالسيف ، لايستتيب احدا، و لاياءخذه فى الله لومة لائم . (86) ))
- قائم عليه السلام قيام مى كند با شيوه اى نو ...و روشى تازه در قضاوت . بر عربها سختگير است ، شيوه او تنها شمشير است و توبه كسى را نمى پذيرد و در (راه ) اجراى احكام الهى از ملامت ملامتگرى نمى هراسد.
امام باقر عليه السلام :
((زرارة ...قلت ايسير، بسيرة محمد صلى الله عليه و آله ؟ هيهات يا زراره ما يسير بسيرته . قلت : جعلت فداك لم ؟ قال ان رسول الله صلى الله عليه و آله سارفى امته باللين كان يتاءلف الناس ، و القائم بالقتل ...و لايستتيب احدا.... (87) ))
- زراره گويد: از امام باقر عليه السلام پرسيدم : آيا قائم ، با مردمان ، مانند پيامبر صلى الله عليه و آله رفتار مى كند؟ فرمود: هيهات ، هيهات ! مانند پيامبر صلى الله عليه و آله رفتار نمى كند.
گفت : فدايت گردم چرا؟ گفت : پيامبر با ملايمت با مردم رفتار مى كرد، و مى كوشيد تا محبت مردم را، در راه دين ، جلب كند و تاءليف قلوب نمايد. امام قائم با شمشير با مردم روبرو شود ...و توبه اى از كسى نپذيرد... .
قاطعيت الهى امام مهدى عليه السلام ، در برابر همه عناصر فتنه انگيز و تجاوزطلبى است كه به حق و عدل پشت كرده اند و از تجاوز به حقوق و سلطه طلبى دست بردار نيستند. اين عناصر - داخل باشند يا خارج ، به ظاهر مسلمان باشند يا كافر - كافر بدون استثنا با شمشير فراگير امام روبرو خواهند شد، و جامعه از وجود اين ضد انسانها پاكسازى خواهد گرديد.
امام باقر عليه السلام :
((اذا قام القائم سار الى الكوفة ، فيخرج منها بضعة عشر اللآف انفس ‍ ...عليهم السلاح فيقولون له : ارجع من حيث جئتفلا حاجة لنا فى بنى فاطمة فيضع فيهم السيف حتى ياءتى على آخرهم ، ثم يدخل الكوفه فيقتل بها كل منافق مرتاب ، ويهدم قصورها، و يقتل مقاتليها حتى يرضى الله - عزوجل -. (88) ))
آنگاه كه قائم قيام كند به كوفه درآيد، پس چندين هزار (جنگجوى ) سلاح به دست سر برآورند و به امام مهدى گويند: بدانجا كه آمدى بازگرد كه ما را نيازى به فرزندان فاطمه نيست . امام آنها را تا آخرين نفرشان مى كشد، سپس ‍ به كوفه داخل مى شود و (در داخل شهر) هر منافق شك گرايى را مى كشد، و كاخهاى شهر را ويران مى كند، و سلاح به دستان را از دم تيغ مى گذراند، تا خداى بزرگ (از كشتن اين دشمنان دين و عدل ) خشنود گردد.
چنانكه از اين حديث آشكار مى شود جامعه از همه عناصر ناباب و رياكار پاك مى گردد، و مظاهر زيست اشرافيگرى ويژه نظامهاى طبقاتى و سرمايه دارى چون قصرها و كاخها كه مسكن طبقات بالاى جامعه است ، به دست با كفايت امام مهدى عليه السلام ويران مى گردد.
از جمله امورى كه امام مهدى عليه السلام را در اجراى دقيق قانون حق و عدل و عملى شن ريز و درشت قوانين حدود و قصاص ، يارى مى رساند ياران با صلابت و استوار و آشتى ناپذير امام اند. ياران امام - افزون بر كمالات معنوى و جهات باطنى كه دارا هستند - چون طبق تعبير احاديث اكثر جوان هستند، (89) قاطع و خشن و دور از هر گونه ملاحظه كارى و مصلحت سنجى برنامه ها را عملى مى سازند، و حق را به حقداران باز مى گردانند، و تبهكاران را بى رحم كيفر مى دهند. ديگر اينكه ذهن ايشان از مفاهيمى عوضى به نام اسلام و دين خدا انباشته نشده است كه در هر راه و كار دچار ترديد شوند و نتوانند قاطع و سريع به پاكسازى و اجراى احكام خدا دست يازند. آنان تنها از امام مهدى احكام خدا و آيين اسلام را مى آموزند و ذهنيت پيش ساخته اى ندارند. همچنين آنان از امام خويش ‍ بى چون و چرا و به طور كامل پيروى مى كنند. و اين نيز موجب اجراى بى درنگ و سازش ناپذير مقررات و احكام است . اين اطلاعات كامل ، برخاسته از امام شناسى آنان است و اينها همه موجب مى گردد تا در اجراى احكام اسلام ناب و خالص از هيچ چيز بيم نداشته باشند، و هيچ عاملى هر چند بزرگ و سرسخت مانع كار آنان نگردد، و احكام مو به مو اجرا شود، گرچه دشوارى هاى فراوان و تصفيه هاى بزرگ و خونريزيهاى سيل آسايى را به همراه داشته باشد.
تصحيح انحرافهاى فكرى و توجيهى (رفع تحريف معنوى و موضعى احكام )
برگرفته از كتاب : عصر زندگى و چگونگى آينده انسان و اسلام
از اقدامات مهم امام ، تصحيح انحرافهايى است كه در تفسير احكام و توجيه مبانى دين به مرور ايام روى داده است ، و حذف برداشتهاى غيراسلامى و نادرستى كه به نام اسلام به اذهان القا شده ، و در مبانى دين تحريف معنوى يا موضعى پديد آورده است .
يكى از مشكلاتى كه امام مهدى عليه السلام ، با آن روبرو مى شود مشكل انحرافها و برداشتها و تفسيرهاى نادرستى است كه در راه و روشهاى دين خدا و اصول و فروع احكام الهى پديد آمده و قرنها در ذهن جامعه اسلامى نفوذ و رسوخ كرده است ، بدانسان كه در بسيارى از تعاليم و آموزشهاى وحى ، اصل دين و احكام سره اسلام ناشناخته مانده و تفسيرها و برداشتهاى غلط و نادرست و ضد دين به نام دين جا خورده و باور گشته است .
اين موضوع ، مانعى عظيم بر سر راه امام مهدى عليه السلام است . مانع كفر و بى دينى و بى اعتقادى ، در برابر اين مانع (يعنى تحريف ) امرى ساده است . كفر به سلاحى مجهز نيست ، و انسانى بى اعتقاد حقى را به نام اسلام واژگون نياموخته است ، و براى او اصل يا اصولى را نادرست تفسير نكرده اند، و چيزى را به شكل انحرافى و نادرست به نام دين خدا در ذهن نداده است ، و آيه يا حديثى را به راءى و دلخواه خويش معنى نكرده است . بى اعتقادان و كافران نسبت به مسائل اسلام اصيل و خالص داراى خلاء ذهنى هستند، و اگر مسائل و احكام به صورت درست تبيين و تفسير شود و منطق درستى در كار باشد و به آنها عرضه گردد، به راه مى آيند و به حق تن مى دهند. اين كارى آسان است ، ليكن با مسلمان و خداشناسى كه تعاليم دين يا بخشهايى از آن را به گونه اى انحرافى آموخته و معناى بسيارى از احاديث و آيات قرآنى را دگروار فهميده است ، و به اصول و مبانى و راه و روشهايى پايبند و معتقد است كه در حقيقت ضد دين خدا و راه و روشهاى پيامبران است ، چگونه مى توان روبرو شد؟ و چسان مى توان به اين طبقه فهماند كه اين افكار و انديشه ها و تفسير و تاءويلها كه آنان و جامعه و پيشوايان و مبلغان مذهبى ايشان به نام دين آموزش داده اند، و سالها و سالها بلكه قرنها گفته و تكرار كرده اند، دين خدا نيست ؟ در اينجا مشكلاتى روى مى دهد كه در مورد كافران و بى اعتقادان وجود ندارد؟
ترديدى نيست كه گذشت قرنها، و غرض ورزيهاى گوناگون در خلال دوران تاريخ گذشته اسلام ، و غيبت مفسر واقعى قرآن ، و بدآموزى حكومتهاى ضداسلامى و به ظاهر اسلامى ، و تفسيرها و برداشتهاى ارتجاعى روحانيان كوتاه فكر و واپس گرا، يا وابسته به دربارها و قدرتهاى مسلط سياسى ، يا جيره خوار طبقات مرفّه و اشراف و سرمايه داران ، دگرگونيهايى را در مفاهيم قرآنى و آموزشهاى اسلامى پديد آورده است ، به گونه اى كه چه بسيار آيات و احاديث و احكام را به سود خود و به نفع طبقات مرفه تفسير كردند، و معنا يا موضع احكام الهى را دچار تحريف و انحراف ساختند.
جريان خودراءى (تفسير به راءى ) در مورد قرآن و احكام الهى مخصوص ‍ دوران خاصى نيست ، بلكه از زمان رحلت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله چيزى نگذشته بود كه اين كار آغاز شد، و حكومتگران ضرورى ديدند كه بخشى از تعاليم قرآنى و نبوى را براى استقرار حاكميت خويش دگروار و واژگونه تفسير كنند. و بر اين كار افراى به ظاهر علم و حديث شناس گمارده شدند. و راه براى بازى با دين و آيين خدا بازگشت و ادامه يافت ، تاكنون و تا سپيده دم ظهور و قيام مفسر واقعى قرآن حضرت امام مهدى عليه السلام ادامه خواهد داشت ، و با مانعى جدى روبرو نخواهد گشت . در اين دوران طولانى هر فرقه و دسته و گروهى بر طبق اميال و خواسته هاى خود قرآن و احاديث را توجيه كردند، و آيه هاى قرآن و سخنان پيامبر و امامان را با همان تفسيرهاى انحرافى به مردم آموزش دادند، و در بسيارى از موارد معانى انحرافى و تفسيرهاى نادرست چنان جا افتاده و در ذهنها جايگزين گشت ، كه به دشوارى مى توان اصل دين را از زير لايه هاى غليظ افكار و انديشه هاى انحرافى بيرون آورد، و به راحتى به بازشناسى دين سره و خالص پرداخت .
اين جريان يكى از موانع بزرگ در سر راه امام مهدى عليه السلام است ، زيرا كه در اين جريان امام تنها با توده هاى ناآگاه روياروى نيست ، بلكه عاملين اصلى توجيها و تاءويلها و انحرافها و تحريفها نيز پشت سر آنان قرار دارند و همواره به تحريك افكار و فتنه گرى مشغولند.
عاملان اصلى دگروار تفسير كردن قرآن و حديث از سه جريان تشكيل مى شود:
1- روحانيان دنيادار و وابسته .
2- سرمايه داران و اشراف .
3- حكومتهاى غير اسلامى و به ظاهر اسلامى .
نخست چنان تصور مى شود كه سرمايه و قدرت عامل ايجاد انحراف معنوى و موضعى در احكام دين خدا است ، يعنى صاحبان زر و زور، ليكن با ژرفنگرى بيشتر روشن مى گردد كه عامل سومى نيز دخالت فراوانى در اين جريان شوم دارد. صاحبان زر و زور تحريف را سفارش مى دهند، و اما كسانى كه به تحريفها و برداشتها و تفسيرهاى غلط دست مى يازند و موضع و مدار اصلى احكام الهى را دگرگون مى سازند، روحانيان وابسته و دنياپرست و جيره خوار حكومتها و طبقات اشراف هستند. اينان بنابر اصل اطلاع و تخصص و مهارتى كه در مسائل و احكام دين دارند، مى توانند مفهوم و يا موضع و مدار حكم يا احكامى را تغيير دهند، حكمى را به زيان طبقه اى است به سود آن طبقه تفسير و توجيه كنند، مانند تعاليم كوبنده اى كه در اسلام عليه حكومتهاى خودكامه هست ، و قرنها و قرنها همان تعاليم به نفع همان حكومتها توجيه شده است . همچنين دستورات اكيد و توجيه ناپذير در مبارزه با مترفان و متكاثران و دنياداران كه در سراسر قرآن آمده است ، كه همه را يا توجيه كردند يا به دست فراموشى سپردند. فقر و بيكارى و بيمارى و بى مسكنى و بى فرهنگى و ديگر مشكلات فردى و اجتماعى را كه - به نص احاديث - علل و اسبابى اجتماعى و انسانى دارد، به تقدير و اراده الهى و سرنوشت نسبت دادند، و مجرمان و عوامل اصلى را كه استثمارگران و مستكبرانند، مخفى و پنهان داشتند. احكام اسلام را درباره شركت بينوايان در ثروت اغنيا و درباره مساوات و اداى حقوق شرعى و اداى حق جامعه مسكوت گذاشتند و تكليف الزامى مبارزه با فقر و رفع نياز نيازمندان را اخلاقى معرفى كردند، و از صبر بر فقر و مرض و محروميت و پاداشهاى اخروى آن سخن گفتند (90) . و بدينسان احكام را در جهتى ويژه سوق دادند و آنها را از مفهوم و محتواى اصليش كه ساختن جامعه قائم بالقسط بود تهى ساختند.
اين مشكلى است كه هر سه پايگاه باطل و طاغوت در آن همدست و همداستانند يعنى زر و زور و تزوير. و توده هاى نجيب و ساده انديش انسانى را به نام مذهب به خود مى برند. وجود طبقه به ظاهر عالمى كه قدرت تفسير براءى و توجيه و تاءويل نادرست حديث را دارد بر مشكل مى افزايد، زيرا امام مهدى عليه السلام در آغاز انقلاب خود با انحرافها و تحريفها و برداشتهاى نادرست از دين و مذهب مبارزه مى كند و آيات و احاديث را به همان گونه كه هست تفسير مى كند، ليكن آن طبقه به گونه اى ديگر تفسير مى كنند، اينجاست كه درگيرى آغاز مى گردد، و آنان با امام مهدى عليه السلام كه مبين اسلام ناب و خالص است به مبارزه برمى خيزند.
مشكل ديگرى نيز در رويارويى با جريان ياد شده وجود دارد و آن اين است كه مبارزه در اين صحنه با خودى فريب خورده است نه بيگانه ستيز گر. در جامعه هاى اسلامى كه مردم قرآن در دست دارند و برخى عالم نمايانى وجود دارند كه قرآن و احكام آن را دگرگونه تفسير مى كنند، دو مبارزه بايد صورت گيرد: نخست تفسيرها و برداشتهاى نادرست روشن گردد و ابطال شود، و دست عالمان كج انديش و وابسته به طاغوتان زمان قطع شود، و سپس احكام اسلام و آيات قرآن درست و خالص تفسير گردد و به توده هاى مردم كه دچار بدآموزيهاى گسترده قرار گرفته بودند آموزش داده شود. روشن است كه پاكسازى ذهنها از رسوبات فكرى گذشته - به ويژه كه به نام دين و به صورت ايمان باشد - كارى دشوار است . و اين دشوارى در آموزش انسانهاى خالى الذهن نيست .
بخشى از برنامه هاى كشتار گسترده و فراگير امام مهدى عليه السلام در جامعه هاى اسلامى شايد در اين ارتباط و به اين علت باشد، كه مسلمانان با حربه اسلام انحرافى - كه در حقيقت ضد اسلام است - به جنگ با امام برمى خيزند، و امام ناگزير با قاطعيت با آنان روبرو مى شود، و كار آنان را يكسره مى كند، در صورتى كه از افكار و انديشه هاى نادرست خويش دست برندارند و حق خالص و اسلام ناب و سره را نپذيرند.
ظاهرا احاديثى كه درباره امام موعود عليه السلام رسيده و از آيين جديد و كتاب جديد و تعاليم جديد سخن گفته شده است ، نظر به همين موضوع دارد. (91) چون بيگمان قرآن ، آيين جاودان الهى است ، و امام مهدى عليه السلام تحقق بخش اهداف و تعاليم و آرمانهاى همين كتاب مقدس است : در چارچوب آن حركت مى كند. جامعه و انسان را به شكل و تراز آن مى سازد، در همه احكام اصلى و فرعى از آن الهام مى گيرد، و ذره اى از حدود آن گام فراتر يا فروتر نمى نهد. امام مهدى عليه السلام معلم و مفسر واقعى قرآن است ، و دين اسلام آيين اوست ، و براى احياى مجدد تعاليم قرآن و اسلام قيام مى كند. در اين معيارها و اصول ترديدى نيست ، و به ضرورت از تعاليم دين شناخته شده است . پس اينكه در احاديثى آمده است كه امام موعود عليه السلام داراى كتاب جديدى است و آيين نوعى عرضه مى كند، بايد در اينگونه تعبيرها نيك نگريسته شود و مقصود از آنها كشف گردد.
بى ترديد منظور اينست كه اسلام و قرآن كه در طول اعصار و قرون ، به دست حاكمان بيدادگر و عالمان واپس گرا و دنيا دوست و توجيه گر كار دنياداران و زورمداران ، دچار انحرافها و پيرايه ها گشته است چون ديگر بار درست و خالص تفسير شود، چنان انگاشته مى شود كه كتاب تازه و آيين جديدى است . امام مهدى عليه السلام ، در نقش سازنده و احياگر خويش نسبت به اسلام و قرآن ، همه پيرايه ها را مى زدايد و اسلام ناب محمدى و علوى را از زير لايه هاى غلط افكار و انديشه هاى عالم نمايان دنياپرست و زورمندان بيباك بيرون مى كشد و به جامعه و مردم عرضه مى كند، و براى تصحيح انحرافهاى فكرى - كه در تعاليم اسلامى پديد آمده است - با توجيه گران قرآن و حديث درگير مى شود، و آنان را كه سالهاى متمادى به بدآموزى و تحريف احكام دين پرداخته بودند و نسلها را دچار بدبينى و ترديد در مبانى دين خدا ساخته بودند، از دم تيغ مى گذارند، و جامعه را از لوث وجودشان پاكسازى مى كند، و فساد فكرى و فرهنگى را كه مانع بزرگ رشد اجتماعات بشرى است از ميان برمى دارد.
امام على عليه السلام :
((يعطف الهوى على الهدى اذا عطفوا الهدى الهوى ، و يعطف الراءى على القرآن اذا عطفوا القرآن على الراءى . (92) ))
- (چون مهدى در آيد)، هواپرستى را به خدا پرستى باز گرداند، پس از آنكه خداپرستى را به هواپرستى باز گردانده باشند. راءيها و نظرها و افكار را به قرآن باز گردانده باشند. راءيها و نظرها و افكار را به قرآن باز گرداند، پس از آنكه قرآن را به راءيها و نظرها و افكار خود باز گردانده باشند.
اين كلام امام على عليه السلام ، به همين توجيه و تاءويلها و برداشتهاى نادرست از قرآن ، اشاره دارد كه در طول دوران غيبت ، در اثر نبودن مفسر واقعى قرآن ، جامعه هاى اسلامى دچار چنين بدآموزيها و تحريفهايى مى شوند. امام على عليه السلام پس از اين كلام چنين مى گويد:
((... فيريكم كيف عدل السيرة ، و يحيى ميت الكتاب و السنة . (93) ))
- ... آنگاه است كه مهدى به شما نشان دهد كه سيرت عدل كدام است ، و زنده كردن كتاب و سنت چيست ؟
از اين سخن روشن مى شود كه كتاب و سنت در دوران قبل از ظهور مرده است ، با اينكه به ظاهر نامى از آنها برده مى شود، و از اين معلوم مى گردد كه مرگ كتاب و سنت به معناى مرگ حاكميت واقعى كتاب و سنت در زندگى انسان است ، و مرگ حاكميت واقعى كتاب در عدم عدالت است . نبود عدل يعنى موت كتاب و سنت . اگر كتاب و سنت زنده باشد، عدل هست و اگر عدل باشد كتاب و سنت نيز زنده است .
امام صادق عليه السلام :
((ان قائمنا اذا قام استقبل من جهلة الناس اشد مما استقبله رسول اللّه من جهال الجاهلية ، قلت و كيف ذلك ؟ قال : ان رسول اللّه صلى الله عليه و آله اءتى الناس و هم يعبدون الحجارة و الصخور و العيدان و الخشب المنحوته ، و ان قائمنا اذا قام اتى الناس و كلهم يتاول عليه كتاب اللّه ، و يحتج عليه به ... (94) ))
- آزارى كه قائم به هنگام رستاخيز خويش ، از جاهلان آخرالزمان بيند، بسى سخت تر است از آن همه آزار كه پيامبر صلى الله عليه و آله از مردم جاهليت ديد. راوى مى گويد: گفتم اين چگونه مى شود؟ امام فرمود: پيامبر به ميان مردم آمد در حالى كه ايشان سنگ و صخره و چوب و تخته هاى تراشيده شده (بتهاى چوبى ) را مى پرستيدند، و قائم ما كه قيام كند مردمان همه از كتاب خدا براى او دليل مى آورند و آيه هاى قرآن را تاءويل و توجيه مى كنند.
با توجه به سخن مشهور پيامبر صلى الله عليه و آله كه : ((ما اوذى نبى مثل ما اءوذيت : هيچ پيامبرى مثل من (در راه تبليغ رسالت الهى ) آزار نديد)) عمق دشوارى كار در دوران رستاخيز امام مهدى عليه السلام روشن مى گردد، و محور اصلى اين دشوارى آموزشهاى انحرافى و بد تفسير كردن قرآن و آيين خداست .
امام صادق عليه السلام :
((القائم عليه السلام يلقى فى حربه ما لم يلق رسول اللّه صلى الله عليه و آله . ان رسول الله اءتاهم و هم يعبدون حجارة منقورة و خشبا منحوتة ، و ان القائم يخرجون عليه فيتاءولون عليه كتاب اللّه و يقاتلونه عليه . (95) ))
- (امام ) قائم در جنگ خويش (با مخالفان ) به دشواريهايى برمى خورد كه پيامبر برخورد نكرد. زيرا پيامبر آمد و مردم بتهاى سنگى و چوبهاى تراشيده را مى پرستيدند (و گرفتار تعاليم انحرافى نبودند)، ليكن قائم (در هنگام رستاخيز خويش ) با مردمى روبرو مى شود كه روياروى او مى ايستند و آيه هاى كتاب خدا را در برابر او به نظر خود تاءويل مى كنند، و در همين راستا با او به نبرد برمى خيزند.
مشكل امام موعود عليه السلام ، مشكل توده هاى جاهل و نادانى است كه در دوران عمر خود گرفتار بدآموزيهاى گسترده در تعاليم دين بوده اند، و به رهبرى و راهنمايى تزوير گران عالم نما، از سر جهل ، روياروى امام و منجى خويش مى ايستند، و با تحريك مدعيان دروغين علم دين ، با امام بر حق به ستيز برمى خيزند، و درگيرى ، با حربه تاءويل قرآن خواهد بود. (96)
كوشش امام و رسالت او تطبيق درست و دقيق تعاليم قرآن بر مسائل حيات بشرى و مشخص كردن حد و مرزهاى واقعى احكام اسلام است ، به گونه اى كه توجيه و تاءويل بردار نباشد، و راه هر انحراف و تحريف و كژى و بدآموزى را مسدود سازد.
دگروار تفسير كردن تعاليم اسلامى ، منحصر به احكام فرعى و فقهى و مسائل اجتماعى و اقتصادى نيست ، بلكه اصول دين نيز مشمول اين جريان است . مى توان گفت كه اصول دين به دليل نفوذ فلسفه ها و جهان بينى بيگانه يونانى و هندى و اسكندرانى و... دچار تحريفهايى ريشه گشت ، و تفسير به راءيهايى در مسائل توحيد و معاد صورت گرفت ، كه براستى توحيد و معاد قرآنى را از محتواى واقعى خود تهى ساخت . از برنامه هاى آن امام منجى نيز اين است كه اين تحريفها را - در كنار ديگر تحريفها - از دامن قرآن بزدايد، و توحيد و عدل و معاد قرآنى را چنانكه هست و مفهوم واقعى قرآن و حديثى است عرضه كند، و فلسفه هاى ساخته فكر بشرى و عرفانهاى بافته را كه در لابلاى تعاليم دين جا خورده و به نام دين باور گشته است ، به كنار زند، و شناخت غير قرآنى را از ميان بردارد.
وحدت عقيدتى و مرامى براى تشكيل جامعه واحد
برگرفته از كتاب : عصر زندگى و چگونگى آينده انسان و اسلام
براى تشكيل جامعه واحد، و امت واحده ، يك موضوع ضرورى است (97) و آن جهان بينى واحد و اعتقاد واحد است .
جهان بينى هاى گوناگون و متضاد، به طور قطع تفرقه و دوگانگى و ناسازگارى اجتماعى پديد مى آورد، و از وحدت و يگانگى مردمان مانع مى گردد. چون جهان بينى (اعتقاد) زيربناى تفكر اجتماعى و روابط انسانى است . اختلاف در مبانى جهان بينى ، موجب ناسازگارى انسان در محيط اجتماعى است . برنامه ريزها و معيارها در روابط اجتماعى اگر برخاسته از جهانبينى ها و مرامهاى متضاد باشد، فعاليتهاى انسانى را در همه زمينه ها ناهمگون و متضاد مى سازد، و در زمينه هاى اقتصادى ، سياسى ، تربيتى و... روشهاى گوناگونى را بر جامعه حاكم مى كند، و از هر گونه يكسويى و يكسانى مانع مى گردد. به اين جهت تنوع و چند گانگى در مرامها و ايدئولوژيها زمينه ساز اختلافات و تضادها و برخوردها دشوار در زيست اجتماعى است ، و در اين شرايط انتظار وحدت و يگانگى و تشكيل امت واحد، پوچ و نامعقول است .
بنابراين بايد جهان بينى واحدى بر جامعه حاكم باشد. (98) تا انسجامى پولادين و وحدتى خلل ناپذير در جامعه پديد گردد. و امت واحد، به معناى واقعى كلمه ، تحقق يابد.
بر اين اصول ، بايد براى وحدت عملكرد اجتماعى برنامه يگانه و يكسانى نيز بر جامعه حاكم شود تا وحدت اجتماعى ماندگار و خدشه ناپذير گردد. از اينرو بايد در ايدئولوژى واحدى مسائل اقتصادى جامعه حل شود، و حد و حدود مالكيت مشخص گردد، رابطه كارگر و كارفرما معين شود، ارتباط مالك و مستاءجر روشن گردد، رابطه انسان و زمين محدود شود، ارتباط انسان با كار و كالا و مصرف معلوم گردد. ضابطه در نظام توليد و توزيع محدود و معين شود. در برنامه ريزيهاى فرهنگى و سياسى و... نيز اصولى يكسان و همآهنگ در كار باشد. و در كل اين مسائل و ديگر مسائل اجتماعى ، راه و روشهاى متناسب و يگانه اى مورد عمل قرار گيرد در اينگونه اجتماعى ، يگانگى و وحدت اصولى و زيربنايى تحقق مى يابد، و برخورد منافع و ديگر برخوردها و ناسازگاريهاى اجتماعى به حداقل ممكن مى رسد.
در دوران ظهور و روزگار دولت عدل بنياد مهدوى عليه السلام ، جهان بينى واحدى بر جهان حاكم مى گردد، و راه و روش و برنامه ها نيز يكى است . و يكپاچگى و يگانگى واقعى در عقيده و مرام پديد مى آيد. و مردمان همه يكدل و يك زبان به سوى سعادت و صلاح حركت مى كنند. ناسازگارى و دوگانگى در انديشه ها و عقيده ها نيست ، چنانكه در راه و روشهاى اجتماعى نيز اختلاف و چندگانگى ديده نمى شود.
امام مهدى عليه السلام ، با اين اصل اساسى و زيربنايى در ساختن جامعه يگانه بشرى به توفيقى بزرگ و بى مانند دست مى يابد، و همه علل و عوامل ناسازگارى و برخورد و درگيرى را نفى مى كند، و تضادها و كشمكشهاى اجتماعى را كه خاستگاه اصلى آن در اختلاف عقيدتى و مرامى جامعه نهفته است از بن بر مى آورد، و با عرضه جهان بينى و ايدئولوژى واحدى - كه آثار آن در عينيت و عمل براى همگان آشكار و ملموس گردد - راه هر گونه اختلافى را مى بندد. بويژه اگر دورانهايى پيش بيايد (چنانچه پيش آمده است )، كه انسانها از همه ايدئولوژى هاى بشرى ماءيوس گردند، و كارآيى آنها در عمل هيچ باشد، و بروشنى ناتوانى آنها در سامان دادن به جامعه و انسان آشكار گردد.
اين چنين وحدت و يگانگى در عقيده و مرام و جهان بينى و ايدئولوژى به صورتى گسترده و فراگير، كه در سراسر آباديهاى گيتى گسترش يابد و همه جا را در فروغ خود روشن كند تاكنون پيش نيامده است . وحدتهايى در بخشهايى از جهان - در گذشته و حال - ديده شده است كه بر اساس برخى از مرامها و جهان بينيها ملت اين امتى را تاحدودى و در چهارچوبهايى يگانه و يكپارچه ساخته است ، و در دوره هايى كوتاه مردمانى را گرد همه آورده است ، و ليكن آنها وحدتهايى عميق و پايدار نبوده است چون آن جهان بينيها و ايدئولوژيها، محتوايى حقيقى و مطابق با قانون جاودان حق و عدل نبوده است ، و صلاح و سعادت مادى و معنوى انسانها را پديد نياورده است . از اين رو ديرى نپاييده است و تضادها و درگيريهايى مريى و نامريى اساس آنها را بر همه زده و روزگار آنها را به سر آورده است .
امام مهدى عليه السلام ، كه مصلحتى حقيقى است ، و راه و روش او بر قانون جاويدان حق و عدل استوار است ، و با فطرت و سرشت انسانها هماهنگ و سازگار است ، وحدتى واقعى را بر اساس اصول توحيد و ايدئولوژى اسلامى پى مى ريزد، و همه انسانها را در زير شعار يگانه و دين واحد گرد مى آورد.
امام على عليه السلام :
(( يا مالك بن حمزه ! كيف انت اذا اختلفت الشيعه ... فقلت يا امير المومنين ، ما عند ذلك من خير؟ قال : الخير كله عند ذلك . يا مالك عند ذلك يقوم قائمنا... ثم يجمعهم على امر واحد. (99) ))
- اى مالك بن حمزه ! چگونه خواهى بود هنگامى كه شيعه اختلاف كنند، (و به جان هم بيفتد...)
گفتم : يا اميرالمومنين در اين دوره خيرى نيست . امام فرمود: تمام نيكى در اين روزگار است . اى مالك ، در اين زمان قائم ما قيام كند و همه را بر (محور) يك مرام و عقيده گرد آورد.
رفع اختلافها در زمان ظهور، در همه مسائل و مشكلات صورت مى گيرد. از مسائل اختلافى و مهم درباره مبداء و معاد، و مسائل اقتصاد و مالكيت و عدالت ، تا مسائل كوچك و ريز در روابط فردى و روزمره زندگى . مسائلى كه هر ساعت و هر روز در متن زندگى پيش مى آيد و چهار چوب واحدى ندارد، و معيارى براى آنها نيست ، و هر كس در راه و عمل خويش شيوه و روشى را انتخاب مى كند، و موجب ناسازگارى و برخوردهاى اجتماعى مى گردد.
امام حسين عليه السلام :
(( لا يكون الامر الذى تنتظرونه حتى ييراء بعضكم من بعض ، و يتفل بعضكم فى وجوه بعض ، و يشهد بعضكم على بعض بالكفر، و يلعن بعضكم بعضا. فقلت له : ما فى ذلك الزمان من خير؟ فقال الحسين عليه السلام : الخير كله فى ذلك الزمان ، يقوم قائمنا، و يدفع ذلك كله . (100) ))
- امرى (ظهور و فرجى ) را كه انتظار داريد، تحقق نخواهد يافت تا آن هنگام كه از يكديگر بيزارى جوييد، و تف به روى يكديگر بيندازيد، و برخى از شما برخى ديگر را كافر خواند، و بعضى بعضى ديگر را نفرين و لعن كند. گفتم : در اين روزگار خيرى نيست ؟ حضرت امام حسين عليه السلام فرمود: تمام خير در اين روزگار است ، چون قائم قيام مى كند، و همه (اين اختلافها) را از ميان بر مى دارد.
اختلاف و برخوردهاى ناهنجار در جامعه هاى مذهبى ، بويژه اسلامى ، دشوارتر است ، زيرا كه همراه با تكفير و تفسيق است ، و يا ابزار دين صورت مى گيرد، هر گروه و عده اى از دين برداشتهايى دارند و از افكارى پيروى مى كنند، و با پندار محدود و بسته خويش آنها را دين خدا مى دانند، و با كسان ديگرى كه افكار و انديشه ها و برداشتهاى ديگرى دارند درگير مى شوند، و يكديگر را تكفير مى كنند، و هر گروه ، گروه ديگر را مخالف و منكر دين خدا مى شمارد. و اين چگونگى موجب از هم پاشيدگى عميق اجتماعى مى گردد، و جامعه مؤ منان را دچار تضادهاى فراوانى مى سازد. اين تضادها و برداشتهاى ناهمگون و متضاد، به دست خدايى امام منجى ، از ميان مى رود و برداشتها و شرح و تفسيرهاى منسجم و هماهنگ و يكسانى از دين خدا و آيين اسلام عرضه مى گردد، و جامعه را از گرداب كشنده اختلافات عقيدتى و مرامى مى رهاند، و از سرگردانى تفسيرها و برداشتهاى متضاد رهايى مى بخشد.