عقيده نجات بخش

آية الله العظمى لطف الله صافى گلپايگانى

- ۵ -


اسلام دينى است که زمامدار متواضع وفروتنش، يک نفر استاندار عالى قدر وصحابه را با سوابق درخشانى که دارد، براى شرکت در يک مجلس ميهمانى توانگرانه، ونشستن بر سر سفره ى کسى که توانگران را بر آن خوانده وبينوايان را واگذاشته، بشدت مورد بازخواست قرار مى دهد ونامه اى توبيخ آميز برايش مى فرستد.

دينى است که بانوى اول آن حضرت زهرا - سلام الله عليها - خودش شخصا آن قدر جو دستاس مى کند وآب مى کشد که آثار آن در دست وبدنش ظاهر مى شود. وقتى در خانه شوهرش - يگانه قهرمان فاتح وبزرگمرد اسلام - بود، فرششان يک پوست گوسفند بود! پيغمبر ورهبر عالى قدراسلام دعا مى کرد که اللهم احينى مسکينا، امتنى مسکينا واحشرنى فى زمرة المساکين(1): خدايا مرا بينوا ومسکين زنده بدار، مسکين بميران وبا مساکين محشورم کن.

اين دعا معنايش اين نيست که به من نعمت نده، وکار وعمل مرا بى نتيجه کن ومن مى خواهم نقشى در جامعه نداشته باشم. بلکه اين دعا معنايش اظهار تنفر از ثروت اندوزى وسودجوئى، جمع مال، حرص وبخل ونگهداشتن مال وترک انفاق فى سبيل الله است. زيرا آن کس که مسکين بودن را دوست مى دارد وآن را از خدا مى خواهد، از وبال مال وعواقب سوء اخلاقى وعملى آن بيم دارد.

چنان است که معاويه در تعريف حضرت على - عليه السلام - گفت که اگر دو انبار، يکى از کاه وديگرى از طلا داشته باشد، اول طلا را در راه خدا انفاق مى نمايد.

آرى پيغمبر رهبرى بود که بسا ماه مى گذشت ودر خانه اش غذائى پختنى - با آنکه در اختيارش بود - فراهم نمى شد وآن را به نيازمندان مى داد.

سويد بن غفله گفت: وقتى امير المؤمنين -عليه السلام- ظاهرا هم خلافت وزمامدارى جهان اسلام را در اختيار داشت، بر آن حضرت وارد شدم، ديدم روى حصير کوچکى نشسته است ودر خانه غير از آن حصير چيز ديگرى نيست.

عرض کردم: يا امير المؤمنين، بيت المال خزانه اموال حکومتى جهان اسلام در دست تو است ودر خانه چيزى از لوازم خانه نمى بينم.

فرمود:

اى پسر غفله، خردمند براى خانه اى که از آن بايد انتقال کند، اثاث ولوازم فراهم نمى نمايد. ما را خانه ى ديگرى است که بهترين متاع واثاث را به آنجا نقل کرده ايم جهان ديگرو خود نيز پس از مدت زمان کوتاهى به آنجا خواهيم رفت.

ابن عباس گفت: درذى قال به محضر حضرت على -عليه السلام - مشرک شدم، آن حضرت کفش خود را وصله مى زد.

به من فرمود: قيمت اين کفش چقدر است؟

عرض کردم: قميتى ندارد.

فرمود:

به خدا سوگند، اين کفش نزد من از امير بودن بر شما محبوب تر است، مگر آنکه حقى را به پا دارم، يا باطلى را دفع کنم.

وقتى شخصى از آن حضرت، از جامه وصله دارى که پوشيده بود پرسش کردکه مثلا اين چه جامه اى است، يا چرا بايد امير المؤمنان اين جامه را بپوشد؟.

فرمود:

قلب به آن خاضع مى گردد ونفس رام مى شود ومؤمنين به آن اقدار مى نمايندو رقابت وهم چشمى در پوشيدن لباسهاى گران قيمت وتجملى از بين مى رود.

اين دين، اين تعليمات، اين تربيت وايمان ووجدان اسلامى، سرمايه دارى ومال اندوزى وفسادگرى را مى کوبد، وجدان مسلمان را از آن متنفر مى سازد وآن را عسل مسموم جلوه مى دهد.

مال، در حلالش حساب ودر حرامش عقاب است، هر کس در دنيا مال بيشترى داشته باشد، در قيامت سهم وحظش کمتر است. مگر آنکه در راه خير وصلاح اجتماع، آن را انفاق کند.

يک نفر که مال اندوزى نکرده، به فکر جمع سرمايه وثروت نبوده است، واز اينکه روى زمين پر از سرمايه دار وتوانگر باشد، بهتر است.

غرض اين است که نظام اخلاقى ونظام تربيتى ووجدان اسلامى، بزرگترين عامل اعتدال وحفظ توازن اقتصادى است. واگر چه مالکيت محدود ومشروط اختصاصى اسلام، هيچ يک از معايب سرمايه دارى را ندارد، اما اگر سائر نظامات اسلام هم با آن ضميمه شود ونظام تمام عيار اسلام در هر رشته وقسمت اجرا گردد، احتمال بروز آن معايب هم داده نخواهد شد.

بيشتر افرادى که در مقام انتقاد از نظام مالکيت هستند، مقابل چشمشان، نظام مالکيت لعنتى غرب را که حرامزاده هايش، سرمايه دارانى چونراکفلرواوناسيس، ويا فؤدالهايى چونژاکلين کندى و.... مى باشند، قرار داده اند، وهمه عيبها را به حساب نظام مالکيت مى نويسند از سوى ديگر از برنامه هاى جامع الاطراف وسازنده اسلام چشم مى پوشند وفقط به همان نظام مالکيت خشک وخالى آن، منهاى ايمان به خدا، وبدون تأسى وپيروى از پيغمبر وعلى وزهرا وتربيت اخلاقى وتعاليم حساس اسلام وبا حذف ناله هاى على -عليه السلام- ودعاها وبالأخره منهاى فرهنگ اسلام مى تازند وحمله مى کنند. با اينکه نظام مالکيت ومالى واقتصادى خشک وخالى اسلام هم بر نظامات ديگر برترى دارد.

اين اسلام است که مسلمانش وقتى مى خواهد از دنيا برود، ناراحت است، نگران است وگريه مى کند که پيغمبر با ما عهد فرموده است که بايد اثاث يک نفر از شما از دنيا، به مقدار زاد وتوشه يک نفر مسافر باشد، ودر کنار من اين همه اثاث است. در حالى که چيزى نبود جز يک آفتابه ويک کاسه ويک ظرف لباس شويى!

اين اسلام که مسلمانش، استاندار مداين - پايتخت شاهنشاهان ساسانى وکاخ تيسفون که مردم آن همه جلال وجبروت وتجملات بى نظير خيره کننده را در آنجا ديده بودند - خانه اش، يک حجره اى بود که از قامت يک انسان، ارتفاع وطولش بيشتر نبود وبا آن همه تواضع وفروتنى در بين مردم، به عمل مهم استاندارى مى پرداخت.

اين سلمان بود که حضرت على -عليه السلام- مى فرمود: مردى از ما اهل بيت است وعلم ودانش او را مى ستود(2) وپيغمبر -صلى الله عليه وآله- هم فرمود: سلمان از ما اهل بيت است. وفرمود: بهشت به سه نفر مشتاق است: على وعمار وسلمان.

اين سلمان، از شيعيان على وشاگردان مکتب او است که عطايش از بيت المال پنج هزار بود وهمين که دريافت مى کرد، آن را در راه خدا انفاق مى نمود واز دسترنج خود مخارج مختصر خود را فراهم مى کرد.(3)

ابوذر اسلام بود که با وضعى که در عصر عثمان جلو آمد وسرمايه دارهائى مثل طلحه وزبير ومروان وديگران، مخصوصا از بنى اميه، در صحنه اجتماع مسمانان ظاهر شدند، وبا ولخرجى هاى عثمان وکاخ سازيها واسراف معاويه به مبارزه برخاست وآن نظام ضد اسلامى را محکوم کرد.

اين مسلمانان بودند که گاه اتفاق مى افتاد که غذائى براى مسلمانى هديه مى شد، آن هديه تا ده خانه مى گشت وبه خانه شخص اول مى رسيد وخدا ايثار مسلمانان صدر اسلام را در قرآن مجيد مدح فرموده است.

پيغمبر اسلام، فاطمه عزيزش را مخير مى نمايد که مال به او بدهد يا دعا به او بياموزد. او با کمال نيازى که به حسب ظاهر به مال داشت، دعا را اختيار مى کند وبه حضرت على -عليه السلام - مى گويد: ذهبت من عندک للدنيا، وجئتک بالآخرة(4): از نزد تو براى دنيا رفتم وبرايت آخرت آوردم وحضرت على -عليه السلام- به او مى گويد: خير ايامک خير ايامک خير ايامک(5): بهترين روزهاى تو است بهترين روزهاى تو است، بهترين روزهاى تو است.

نظام مالکيتى که اين مکتب عرضه کرده است، نبايد دگرگون شود ونه منطق فقه قابل دگرگون شدن است.

تجارت وبازرگانى مزارعه ومضاربه ومساقات واجاره در اين نظام موضع محکم وغير قابل نفوذاند.

نظام مالکيت اسلام، نظامى است که نظامات مالکيت جاهليت را که هم اکنون در دنياهاى غرب، به وضع بسيار بيرحمان وبى شرمانه اى اجار مى شود ومتأسفانه در مجتمع به اصطلاح اسلامى نيز آن نظامات جاهلى وارد شده است. دگرگون کرد.

آنان که به نظام اسلام حمله مى کنند، اشتباهشان از اينجا ناشى مى شود که نه نظام اسلام را مى بينند ونه از آن اطلاع دارند. گروه هائى سرمايه دار را مى بينند که در کشورهاى اسلامى، مانند غرب، خون مردم را مى مکند وچه تزيينات، وچه تجملات، چه اسرافها وچه خرجهاى بيهوده وعياشيها که مى نمايند.(6) گمان مى کنند نظام اسلامى يعنى اين، ديگر نمى پرسند پس نظام مالکيتش کو؟ نظام هزينه ومصرفش کو؟ نظام اخلاق وزهدش کجا رفته؟ نظام برادرى، مساوات وايثارش کجا است؟ نظام تعليم وتربيتش را چرا ندارد؟ نظام حکومت وسياستش چرا در بين نيست؟

بله، نظام اشتراکى در مقايسه با نظام سرمايه دارى غربى ممکن است در مذاق بسيارى شيرين تر وبه رسيدن هر کس به سهم خود نزديکتر واز اجحافات وستمکاريهاى سرمايه داران خالص تر باشد ومعايب خاص سرمايه دارى را نداشته باشد. اما نمى توان بطور مطلق هم آن را از نظام اشتراکى منهاى خدا ودين ووجدان واخلاق، که زير بناى همه چيز را اقتصاد مى داند، بدتر شمرد. وبالأخره معلوم نيست که شوروى وچين وآلمان شرقى از ژاپن وآلمان غربى ايده آل تر بوده ومردم آنجا خوش بخت تر باشند ومعلوم نيست که کارگر آمريکائى با تمام عيوبى که نظام آنجا دارد وهمچنين کارگر آلمان غربى حاضر باشد محل شغل خود را با کارگر روسى يا آلمان شرقى عوض کند.(7)

از نظر نظام اسلامى، اين دو نظام هر دو باطل است.

نظام سرمايه دارى به اسم آزادى فردى، دائره مالکيت واختيارات مالى فرد را بى قيد وشرط ونامحدود توسعه مى دهد که بتواند هر جور خواست، از فرد ديگر بهره کشى کند واو، ورأى وفکرش را مالک شود ويک جام شراب را براى هوس واسم وآوازه، به صد هزار تومان خريدارى کند ومبالغ گزافى صرف نگهدارى يک سگ يا گربه بنمايد.

ومانند هاريمان چهار هزار دختر کارگر را وسيله عياشى وشهوترانى خود قرار دهد.

ونظام اشتراکى فرد را به کلى پايمال مى نمايد، مانند يک محجور بلکه به يک ابزار وآلت کار تبديل، وآزادى او را از بين مى برد. مالکيت خصوصى که فطرت بشر آن را به وجود آورده است واگر نباشد معايب بزرگ پيدا مى شود را الغا مى کند وديکتاتورى حزبى بدتر از ديکتاتورى فردى، مثل ديکتاتورى استالين واختناق افکار تشکيل مى دهد وانسان وفکر وفطرت انسانى، آزادى ضمير وقلم وزبان او را در نظام اشتراکى زندانى مى کند.

بارى اگر مقصود از نظامى که بايد دگرگون شود، نظام سرمايه دارى غربى است، حق همين است که بايد دگرگون شود واسلام آن را با تمام لوازم ومحتوياتش دگرگون کرد. اين نظام باطل است، چنانکه نظام کمونيسم نيز باطل است.

واگر مقصود از انقلاب اجتماعى در نظام مالکيت اين است که مالکيت خصوصى بر وسائل انتاج وتوليد مثل کارخانه، زمين، باغ، قنات، خانه اجاره اى ودکان، بايد ملغى شود، تا فسادها بر طرف گردد وبرابرى وقسط برقرار شود. جواب اين است که: اولا؛ نظام مالکيت واختصاص، ريشه فطرى دارد وبشر فطرة به آن توجه دارد ومانند ساير غرايز، وجود آن واشباع آن تحت نظم منطقى وعقلائى لازم است وفوائد بزرگ دارد وبايد از آن مانند سائر فطريات وخواسته هاى فطرى وغرائز استفاده کرد ونديده گرفتن آن، مثل نديده گرفتن غريزه جنسى وغرائز ديگر است.

چنانکه غريزه جنسى موجب توليد نسل است، اين غريزه هم در توليد مواد مورد نياز ورفع احتياجات بشر مؤثر است. ودر حقيقت از قوه ى توليد حمايت مى کند وپشتيبان آن است وآن را هر چه بيشتر به کار مى اندازد وتنبلى وتن پرورى را از شخص دور مى سازد وبه خصوص اگر خداى نخواسته بشر وجدان نداشته باشد وبه معنويت وفضيلت ايمان نياورده باشد وهمه چيز وهمه کارش، اقتصاد وبراى اقتصاد باشد وهمه چيز را به ظاهر وضع اقتصادى وتحول آن بداند وتحولات را ناشى از آن بشمارد، اگر اين غريزه ى اختصاص ومالکيت هم نباشد، چرا کار کند؟ وچرا بيشتر کار کند؟ وچرا بهتر کار را انجام دهد؟ هيچ دليل معقولى ندارد.

لذا اصل مالکيت را با همان قيود وحدود وشرايطى که اسلام برقرار کرده که نظامات فرهنگى واخلاقى وتربيتى نيز در تعديل وحسن استفاده از آن، سهم عمده ومؤثر را داشته باشد، بايد پذيرفت.

ثانيا؛ آن چيزى که موجب به وجود آمدن نظام طبقاتى وفاصله هاى زياد است، آزادى نا محدودى است که در کشورهاى سرمايه دارى به سرمايه داران داده شده است که امکانات تراکم ثروت را در آنها بطور نامحدود فراهم کرده وقانون وحکومت ومردم، هيچگونه نظارتى بر آن ندارند. در نتيجه سرمايه داران بر همه ى اوضاع سياست، حکومت، اقتصاد، فرهنگ، مطبوعات وتبليغات مسلط هستند واين سرمايه داران وکارتل ها وکارخانه دارها هستند که سياست کشورهاى سرمايه دارى وکشورهاى تحت نفوذ آنها را در اختيار گرفته اند واز رحم ووجدان واحترام به معنويات، در آنها خبرى نيست که نمونه آن، تسلط سرمايه داران يهودى بر ايالات متحده وجانبدارى وحمايت بى دريغ نا محدود آن کشور از اسرائيل وآن جنايتهاى وحشتناک است.

اما در نظام اسلامى به علل زير، اوضاع اقتصادى، مالى وامکانات مردم در تحصيل مال وثروت متعادل مى شود:

1- بانکدارى وربا خوارى به شدت ممنوع واعلان جنگ به خدا ودرهمى از ربا از نظر اسلام، از زناى با مادر بدتر است که از اين تأکيد، کمال توجه اسلام به نظام اقتصادى صحيح معلوم مى شود.

2- مالياتهاى اسلامى مانند خمس وزکات، به خصوص زکات نقدينطلا ونقرهکه همه ساله بايد ادا شود، تا از نصاب بيفتد.

3- مسأله ثلث مال که اگر چه استفاده ى از آن اجبارى نيست، اما در محيط تربيت وايمان اسلامى وارشاد دينى، مانند يک واجب، اعتبار مى شود وهر ثروتمند وهر کس هر چه داشته باشد، ثلث آن را از اختيار ورثه خارج مى نمايد وبراى خيرات ومبرات ومصارفى که در نظر مى گيرد اختصاص مى دهد.

4- مشاغل وکسب هائى که موجب جمع ثروت مى شود، يا براى ثروتمندان، مصرف هاى بيهوده وغير مفيد به حال اجتماع مى سازد، مانند قمار، شراب سازى، شراب فروشى، مجسمه سازى، خوانندگى، نوازندگى، دائر کردن مراکز فساد وکاباره ها وامثال آن ممنوع است.

5- بطور کلى اسراف وتبذير اموال که سرمايه داران وزن وبچه هاشان به آن گرفتار مى شوند واگر راهش بسته شود، سرمايه را در خير اجتماع مصرف مى نمايند، جايز نيست واکيدا ممنوع است.

6- از اسباب مهم تعادل ثروت وخرد شدن اموال، ثانون ارث است. با نظام دقيق، عليرغم قوانين جاهليت که ثروت را در دست فرد واحد نگهدارى مى کرد وحتى اگر ثروتمند فرزند نداشت به او اجازه داده مى شد که ديگرى را فرزند خوانده ى خود بنمايد تا از او ارث ببرد، وعليرغم قوانين کشورهاى سرمايه دارى که به سرمايه دار، اجازه مى دهد ثروتش را براى گربه يا سگش قرار دهد، در حالى که مليونها مردم گرسنه باشند، اسلام اجازه ى چنين امورى را نمى دهد.

7- تشويقات اکيد به انفاقات وخيرات، ومطلق صدقات ومبرات وصرف اموال در خير وترقى، رفاه عموم، تأسيس مدارس، بيمارستانها دار الايتام، دار العجزه، خدمات اجتماعى، پل سازى، راه سازى ومددکارى نيز يکى از وسايل مهم جلوگيرى از تمرکز ثروت ومشوق صرف آن در مصالح اجتماعى است.

8- قوانين مربوط به اراضى موات وجنگلها واراضى مفتوح عنوه.

9- وقف، که يکى از راه هاى صرف سرمايه در مصالح مشترک مردم است.

10- دعوت به انصاف در معاملات، واکتفا به سود کم وبه مقدار کفايت وترک غش وخيانت در معاملات نيز از عوامل کنترل کننده وتعادل بخش است.

11- همچنين تشويق به قناعت ورضا به آنچه مقدر وفراهم مى شود ومعاش وخرج به اقتصاد وميانه روى.

12- نکوهش از سرمايه واندوخته ى بيش از حد کفاف وبطور کلى مذمت از اندوخته کردن وپس انداز نمودن که در تربيت اسلامى خلاف توحيد در توکل وخلاف اعتماد به خدا است.

13- مذمت ونکوهنش از بخل وحرض، ومدح سخاوت تا آنجا که در روايات آمده: بخيل از خدا وبهشت ومردم دور بوده وبه آتش نزديک است.

14- تحريم استعمال ظروف طلا ونقره وآرايش مرد به آنها که علاوه بر اينکه دليل بر حرمت اين استعمالات است، نشانه محبوب بودن سادگى معاش واثاث ولباس است.

بالأخره مکتب اسلام ونظامات اسلام در شعب مختلف ومتعدد، همه در کنترل وضع مالى وجلوگيرى از مفاسد سرمايه دارى نقش بزرگ وحساسى را ايفا مى کنند که در مجتمع اسلامى، هرگز از مفاسد تورم ثروت وتمرکز سرمايه نبايد بيم داشت.

اينکه در عصر عثمان، آن همه صحابه ى روشن وآگاه، از سوء اوضاع انتقاد مى کردند، به همين جهت بود که سرمايه دارهائى مانند: طلحه وزبير ومروان وديگران، عدول حکومت را از نظام اسلامى، مخصوصا نظام مالى نشان مى دادند وعاقبت، اين روش ناپسند، موجب انقلاب ومنجر به خاتمه دادن به حکومت عثمان گرديد.

ثالثا؛ تفاضل واختلاف، از نواميس خلقت است که بايد از آن استفاده شود وبا يک نظام صحيح، از همه جانب کنترل گردد. شايد شما دو نفر را پيدا نکيند که در مجموع خصائص واستعدادات ومواهب ونيروى ذاتى، نتيجه وبازده عمل آنها يکسان باشد.

اين ناموسى از نواميس خلقت است وما چه بخواهيم وچه نخواهيم، اين يک واقعيت وحقيقت است.

در قرآن مجيد، به همين قانون خلقت که در تمام موجوداتى که ما مى شناسيم ودر انسان، سارى وجارى است، اشاره شده وچنين مى فرمايد:

(ورفعنا بعضهم فوق بعض درجات، ليتخذ بعضهم بعضا سخريا ورحمت ربک خير مما يجمعون)(8): برخى از ايشان را بر بعضى ديگر، درجاتى برترى داديم تا بعضى از ايشان، بعض ديگر را استخدام نمايد واز يکديگر وعمل ديگرى انتفاع ببرند وبا کمک هم، نظام معيشت را برقرار نمايندنه اينکه استعلاء وامتياز برقرار سازند ورحمت پروردگار تو بهتر است از آنچه جمع مى کنند.

يعنى از اموال ودارائى هائى که اندوخته مى نمايند رحمت خدا بهتر است، بنابراين، شرط عقل وايمان به خدا، اين نيست که شخص، بهتر را رها کند وکمتر را بگيرد.

نظام اقتصاد ومعاش وتمدن بشر، بر اين تفاضل وتفاوت صحه گذارده است وافرادى هستند که بازده اقتصادى آنها از ديگران بيشتر است وکارشان بيشتر از افراد متوسط است، يا بيشتر ارزش دارد.

مثلا کارى را که ديگران در هشت ساعت انجام مى دهند، در چهار ساعت تمام مى کنند. آيا مى شود به اين افراد گفت که شما کار نکنيد واز نيروى شما، خود شما وجامعه نبايد استفاده کند؟ يا کار کنيد وبه قدر ديگران مزد به گيريد؟ يا مزد کارتان بايد اسکناس ودلار وپوند بماند ونمى توانيد آن را به کسى ببخشيد يا به فرزندتان بدهيد، يا تبديل به اموالى که استهلاک ندارد نمائيد؟ يا نبايد با آن زمين بائرى را احياء کنيد وباغى احداث نمائيد وقناتى بکنيد ومزرعه وخانه اى بسازيد يا به ديگران آن را قرض بدهيد وسود نگيريد، يا نبايد به مضاربه بدهيد که ديگرى با شرط شرکت شما در خسارت در آن عمل کند واز بهره آن چيزى به شما بدهد؟

يقينا مصلحت اجتماع واقتصاد، ترقى، رفاه وجلو رفتن جامعه در اين نيست که از آنها، اين اختيار اندک سلب شود واز اين مختصر دلگرمى در حق آنان دريغ شود. ولى مى توان به آنها گفت که شما بايد به آنانکه از شما ضعيف ترند ويا بازده اقتصادى آنان کمتر است، کمک کنيد ومعاش ورفاه آنها نيز بايد تأمين شود.

شما در محضر عدل الهى ودر برابر وجدان خودتان مسؤوليد. بايد رسما مبلغى از سود خود را که زايد بر حاجت داريد، يا وقتى مال شما به نصابى معين رسيد، به عنوان خمس وزکوت به بيت المال بدهيد، وعلاوه، براى کسب ثواب ونيل به ارزشهاى واقعى انسانى نيز بيشتر از اينها را در مصالح عموم صرف کنيد. وبايد خدا ورسول وجهاد در راه او راجهاد به مال وبدناز همه چيز وهر کس که داريد بيشتر دوست بداريد والا منتظر عذاب خدا باشيد. تا حد ايثار وبرگزيدن ديگران بر خود، اگر جلو برويد عالى ترين مدالهاى افتخار نصيب شما شده است، وبه مقام بر ونيکى نمى رسيد، مگر آنچه را دوست مى داريد، در راه مصلحت عموم بدهيد.

از يک سو، تدابير ونظامات اقتصادى ومالى، از تراکم ثروت جلوگيرى مى کند واز سوى ديگر، نظامات اخلاقى، شوق آنان را به خير وانفاق بر مى انگيزد.

اين نظام کاسلامى هيچ گونه عيبى ندارد وبه خصوص در دنياى کنونى که وسايل اجراى اين نظام، به مراتب فراهم تر از چهارده قرن پيش است، اجراى آن آسان تر است.

چنانکه انسان مى بيند، اسلام با هر روز وعصرى موافق تر ومطابق تر از روز وعصر گذشته است وهمه سال وهمه وقت، نوتر وتازه تر جلوه مى نمايد.

اين مقاله اگر چه براى بيان اين مطالب نبوده، اما اجمالا اشاره اى شد تا معلوم شود که تمام ابعاد عدل، فقط در قوانين کامل اسلام ونظام اسلامى فراهم مى شود.

اين جامعه اسلام است که اين امتيازات را دارا است واز تبعيضات ناروا ونابجا مبرا است. چنانکه شما مى بينيد درهاى مدارس اسلامى به روى همه باز است وتا اين اواخر که دانشگاهها ومؤسسات تعليمى به سبک تقليد از غرب افتتاح نشده بود، طلاب علوم، در دانشگاه هاى بزرگ اسلامى، علاوه بر اينکه شهريه نمى دادند، شهريه مى گرفتند وبزرگترين دانشمندان در علوم مختلف از طبقات پائين اجتماع بر مى خاستند.

عدل اسلام اجازه نداد که محاکم اختصاصى تشکيل شود مثلا کارمند با ارتشى را در محکمه اى که ديگران را محاکمه مى نمايند، محاکمه کنند.

روى هم رفته اگر نظامات اسلام، در تمام جوانب زندگى بشر اجرا شود وجهانى گردد، در اين جهان مادى که قانون تفاضل وتفاوت نيز از نواميس ثابت آن است - ونمى توان آن را فلسفى دانست، چون نظام، به آن وابسته است- آخرين حد برابرى واعتدال وقسط برقرار خواهد شد ومکتب متعالى اسلام ونظام الهى آن، نظامى است که تمام محاسن وامتيازات را دارا واز معايب ونواقص سائر مکتبها پاک وپيراسته است.

نتيجه

اگر چه سخن طولانى شد، به هر حال از مجموع مطالب گذشته وسخنان علما ولغت شناسان وتحقيقاتى که در معنى عدل وقسط وابعاد متعدد آن شد چنين نتيجه گرفته مى شود که:

اولا بر حسب لغت، اگر چه عدل وقسط مترادف نيستند، هر کجا يکى از اين دو واژه به تنهائى در گفتارى باشد، به مطلق عدل وعدل مطلق وابعاد متعدد آن دلالت دارد.

اگر چه به نص علماى ادب، استعمال هر يک از اين دو کلمه به جاى يکديگر، خصوصا کاربرد لفظ قسط به جاى کلمه عدل، مجاز بوده وحقيقت نمى باشد، اما دلالت اين دو لفظ، بر مطلق عدل وقسط، وقتى به تنهائى در کلامى باشند، قابل انکار نيست.

مگر اينکه قرينه اى بر اراده ى معناى خاصى، وجود داشته باشد که در اين صورت، به قرينه، آن معنا اخذ مى شود نظير استعمال لفظ عام در معناى خاص.

وهمچنين ظلم وجور نيز اگر منفردا در کلامى بيايند وقرينه اى نباشد، هر کدام بر مطلق وضع شى ء در غير موضع دلالت مى نمايند که: تصرف در ملک غير بدون رضايت او، تجاوز از حد، ظلم حاکم، ظلم به نفس وعدم استقامت، از مصاديق آن مى باشند. هر چند ظلم در مطلق وضع شى ء در غير موضع خود وتمام آن که از جمله ظلم حاکم است، ظاهر است.

واما جور در خصوص معنى جور حاکم، شايد ظاهرتر باشد وبدون قرينه اى که دلالت بر اراده مطلق ظلم کند، نمى توان آن را به کجروى وانحراف از حق ومعانى ديگر تفسير کرد.

اما اگر عدل با قسط، ظلم با جور در کلام آمده باشند، قرينه است بر اين که از هر کدام، معنائى ديگر اراده شده است واحتمال تأکيد در عطف قسط به عدل يا عدل به قسط وهمچنين عطف يکى از دو کلمه ظلم وجور به يکديگر صحيح نيست. ثانيا يگانه مکتبى که به تمام ابعاد عدل وکيفياتش نظر دارد ومى تواند عدل مطلق وهمه جانبه برقرار سازد، مکتب اسلام است.

وثالثا يکى از مواد مهم برنامه ى نظام امامت که نظام تمام عيار اسلام ومجرى اهداف وعدالت اسلام است، استقرار قسط وعدل مطلق است که اين نظام عهده دار آن مى باشد وبايستى در راه تحقق عدالت، به معانى وسيعى که دارد هر چه ممکن است وقدرت دارد، کوشش وتلاش نمايد واين ماده چنان مهم است که بيشتر مواد برنامه نظام امامت را تحت الشعاع قرار داده است.

بيشتر انتقاداتى که از نظامات ديگر شده ومى شود، بر اساس همين ماده است وبزرگترين دليل بر بطلان آن نظامات واينکه اولياى آنها غاصب ومتجاوزند، فقدان همين ماده است.

اين هدف اگر چه بطور کامل ومطلق در زمانى که حضرت پيغمبر وحضرت على -عليهما صلواة الله - رسما هم عهده دار حکومت اسلامى بودند، به واسطه عدم اجتماع شرايط محقق نشد ودر اعصار سائر ائمه معصومين -عليهم السلام - هم امکاناتى نبود، اما همان مدت کوتاه زمامدارى رسيم حضرت پيغمبر -صلى الله عليه وآله- در مدينه -بعد از هجرت- که آغاز تشکيل حکومت رسمى اسلام بود، وهمچنين زمامدارى حضرت على -عليه السلام - وقيام تاريخى سيد الشهداء -عليه السلام- وسيره تمام ائمه طاهرين که مسؤوليتى را در حکومت زمامدارى غاصب غير عادل قبول نکردند ومبارزه منفى را ادامه دادند، جهت نظام امامت را معين کرد وبه مردم فهماند که آن نظاماتى که غاصبان بوجود آورده اند، در جهت عدالت ومساوات وبرادرى وبرابرى اسلامى قرار ندارد.

علاوه بر اين که روش ائمه -عليهم السلام- برنامه امامت وجهت آن را تعيين کرد، هر مسلمان را مکلف کرد تا به هر نظامى که در خلاف اين جهت باشد معترض باشد والغاى آن را خواستار گردد. در احاديث متواترى که حکومت حق وعدل را به زمامدارى حضرت مهدى -صلوات الله عليه- اهل بيت -عليهم السلام- نويد داده اند، با تکيه به اين امتياز کهزمين را پر از عدل وقسط مى نمايد بطور صريح، دخالت عدالت در نظام امامت ومأموريت بزرگ وجهانى حضرت مهدى -عجل الله فرجه- را براى استقرار عدل جهانى اعلام فرموده اند.

واز نظر روانى، اين اعلام واين منطق واين آينده نگرى، در انسان يک حالت شديد تنفر از ظلم وستم ودوستى وخواهش عدل وقسط به وجود مى آورد که هيچ چيز، جز عدالت وقسط او را قانع نمى سازد.

بر اساس اين بررسيها وتوضيحات به اصل مطلب مورد نظر يعنى شرح وتفسير احاديث يملأ الارض عدلا وقسطا کما ملئت جورا وظلما مى پردازيم ونتيجه مى گيريم که عطف قسط، به عدل، وظلم، به جور، به ملاحظه اين است که تمام ابعاد عدل را در يک آينده درخشان وفرصت مناسبى که نظام امامت استقرار کلى وتامام پيدا مى کند وحکومت جهانى اسلام، در هر قاره ومنطقه، سراسر گيتى را فرا مى گيرد، نويد دهند.

اگر چه يملأ الارض عدلا کما ملئت ظلماهم اين معنى را افاده مى نمايد، اما در جمله يملأ الارض عدلا وقسطا کما ملئت جورا وظلماکه عدل در برابر جور وقسط در مقابل ظلم قرار گرفته است وقسط به عدل، وظلم به جور عطف شده است، با توجه به اين که در عطف، بايد از کلمه معطوف معنائى غير از معطوف عليه اراده شده باشد، استفاده مى شود که در اين دو جمله، مراد از عدل، عدل، حاکم وعدل نظام ورژيم است ومراد از جور، جور نظام وحاکم است. ومراد از قسط، تقسيم با عدل وتوزيع امور مالى وقابل تقسيم بر اساس عدل بوده، ومراد از ظلم، نابرابرى در قسمت ها ونصيبها استبه معانى دقيق وصحيحى که قبلا توضيح داده شد.

بنابراين نبايد کسى تصور کند که عدل انبياء وعدل اسلام وعدلى که در زمان ظهور حضرت مهدى -عليه السلام-به وسيله آن حضرت مستقر مى شود، فقط عدل روبنائى، ناقص ويک بعدى است. يا اينکه مختص به يک اقليم ومنطقه ومملکت است که از مرز يک کشور ويک جامعه تجاور نکند.

چنانکه تذکر داده شد، در بسيارى از اين احاديث، چون قسط در برابر ظلم، وعدل در برابر جور قرار گرفته است استفاده مى شود که تمام ابعاد عدل در نظر است؛ هم عدل حاکم، هم عدل فکرى وعقيدتى که زير بناى ابعاد نظام عدل است، هم عدل اقتصادى ومالى وتقسيم به عدل، وهم ابعاد ديگر که اگر همه ى آنها برقرار شود، نقاط ضعف اقتصادى، مالى، سياسى، اجتماعى، فکرى وموجبات واقعى نارضايتى ونگرانى، وکينه ودشمنى مرتفع شده وجهانيان در صلح وآشتى وبى نيازى وحسن تفاهم با هم زندگى خواهند کرد.

اين است زندگى ايده آل وشرافتمندانه، ودر خور شأن انسان؛ واين است آن مجتمعى که انسانها هميشه بايد کوشش کنند تا خود را به آن نزديک نموده ورسيدن به آن را نصب العين خود قرار دهند وآنى ولحظه اى از عشق به آن نظام وآرزوى آن غافل نباشند وتا مى توانند فاصله هاى اجتماعى، فکرى، مالى وسياسى را با آن نظام الهى ومجتمع مقدس انسانى کم کنند وآن نظام عزيز ونهائى را معيار ارزش نظامات ديگر قرار دهند.

همه بايد به سوى آن نظام بروند وآن را درک کنند وآن را بخواهند ومنتظر آن باشند. روزى که آن نظام جهانگير گردد وجهان با دست پاک پاک ترين بندگان خدا اداره شود ونابرابريها وتبعيضات بر طرف گردد ونعم الهى به عدل وبر اساس معيارهاى الهى واسلامى، توزيع وتقسيم گردد. همه چيز وهمه ى مواد ومواهب مادى ومعنوى، مطابق وبرابر تقاضا عرضه شود ودر حکومت به هوى وهوس واستکبار واستضعاف واستثمار، خط بطلان وپايان کشيده شود، ودست حکام وفرمانروايان خيانت کار وعياش، از بيت المال واموال عمومى وسرمايه هائى که همگان در آنها حق دارند کوتاه شود؛ ترس، بيم، تملق وستايش، نيايش ومدح وتعظيم، خم شدن وبه رکوع رفتن در برابر حاکم لغو گردد واز امتيازات مادى، تجملات، تکبر، جلال وجبروت حکام اثرى باقى نماند.

جمع زر وسيم، گنج نهادن، سرمايه دارى وانباشتن پول در بانکها عيب وعار شود وپرستش خدا واطاعت از نظامات الهى، بى هوائى وبى امتيازى، برادرى، برابرى، تواضع، فروتنى وکار وعمل افتخار گردد.

به اميد آن روز، وبه انتظار آن روزگار جلو مى رويم، کوشش مى کنيم واجتماع را هر چه اسلامى تر بر اساس عدل ونصيب به قسط مى سازيم انشاء الله تعالى.

ولا حول ولا قوة الا بالله العادل القائم بالقسط، العليم الحکيم وآخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمين

6 جمادى الثانيه 1398 مطابق با 24 ارديبهشت 1357

پاورقى:‌


(1) بحار الانوار، ج 69، ص 175.

(2) اسد الغابه، ج 2، ص 331 وسنن ترمزى کتاب مناقب، حديث 3797.
(3) اسد الغابه، ج 2، ص 331 وسنن ترمزى کتاب مناقب، حديث 3797.
(4) نظم درر السمطين، ص 190 و191.
(5) نظم درر السمطين، ص 190 و191.
(6) در همين کشور خودمان، طبق نوشته ى کيهان شماره 10474، در ظرف نه ماه، سى ونه مليون ارز از کشور، به وسيله 50 شرکت، خارج شده تا ايرانى هاى خارجى پسند بتوانند روزانه صد هزار قوطى آبجو خارجى سربکشند، تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.
(7) بلکه طبق بعضى آمارها در برابر گروه هاى کارگر آلمان شرقى که از بدى اوضاع وفشارهائى که بر آنها وارد مى شود ونداشتن آزادى، همواره به آلمان غربى مى گريزند، يک کارگر آلمان غربى به آلمان شرقى فرار نمى کند.
(8) سوره ى زخرف، آيه ى 32.