آيا صحت دارد که ايشان در موقع ظهور خونهاي بسياري
خواهند ريخت
در مورد ظهور حضرت وليّ عصر (عليه السّلام) آيا صحّت دارد که ايشان
در موقع ظهور خونهاي بسياري خواهند ريخت وخيلي از اين خونها از
افراد به ظاهر متديّن خواهد بود لطفا توضيح دهيد.
پاسخ ما:
از يک بُعد درست واز بُعد ديگر نادرست است. گاهي ما کشته شده ها را
در نظر مي گيريم ولي جمعيّتي که اصلاح شده اند وممالکي که گرفته
شده است را حساب نمي کنيم وآن وقت مي گوئيم اين کشتار زياد است.
انشاءاللّه در همين زمان خودمان حضرت وليّ عصر (روحي فداه) اگر
ظهور کنند جمعيّت کره زمين شش ميليارد است وبا شش ميليارد جمعيّت
جنگ کردن اگر ده هزار نفر کشته بشوند اين عدد در مقابل شش ميليارد
خيلي کم است.
يک وقت بين ايران وعراق جنگ مي شود آنها هيجده ميليون وما پنجاه
ميليون جمعيّت هستيم ودويست هزار نفر کشته داريم که اين نسبت به
اين دو جمعيّت زياد است. گاهي مي شود ما مي گوئيم:
ده هزار نفر زمان ظهور کشته مي شوند امّا پنج ميليارد جمعيّت اصلاح
مي شوند واين ده هزار نفر هم سرکش هستند ومثلا در هر دو شهر از
شهرهاي دنيا يک نفر کشته مي شود آيا اين براي اصلاح آن جامعه وآن
جمعيّت زياد است؟ خير، اين زياد نيست ودر هر دو شهري اگر بنا باشد
يک نفر که آن هم سرکشي مي کند کشته بشود (يعني سدّ راه موفّقيّت
وانقلاب مردم شده است) زياد نيست حالا با چه چيزي آن انسان سرکش را
مي کشند؟ با توپ، مي خواهم اين مسأله را که مي گويند اسلحه هاي روز
از کار مي افتند را توضيح بدهم. از کار افتادن اين نيست که گلنگدن
را مي کشند ولي گلوله در نمي رود؟ خير اين طور نيست. همان موقع هم
شلّيک مي شود خودتان اوائل انقلاب مي گفتيد:
توپ، تانک، مسلسل، ديگر اثر
ندارد. خيلي هم اثر داشت وبا يک تير خيلي کوچک بعضي کشته مي شدند
اثرش فرقي نکرده بود. پس چيست؟ در مقابل هجوم مردم به طرف حق ديگر
کسي نيست که اينها (را کنترل کند) وسربازي هم که آن پشت نشسته است
اسلحه را رها مي کند ومي رود اگر در هر دو سه شهر يک نفر را
بخواهند بکشند، زياد است. امام عصر (عليه السّلام) يخرج بالسّيف.(1)
معنايش اين است. امام زمان خروج به شمشير مي کند معنايش اين نيست
که تمام اين مردم را با شمشير مي کشد وبنا نيست که تمام مردم کره
زمين کشته بشوند اگر بنا است کشته بشوند خدا طاعون مي فرستاد وخيلي
ساده تر کشته مي شدند يا يک زلزله مثل روز قيامت مي شد وتمام مردم
کشته مي شدند.
حضرت وليّ عصر (ارواحنا له الفداء) از هر شهري وگاهي از هر مملکتي
يک نفر يا دو نفر که سدّ راه موفّقيّت مسلمين شده اند را مي کشد.
به نظر من با شمشير مي کشند چون شمشير اسلحه مرد است والاّ يک چاقو
هم کافي است براي کشتن يک نفر مخصوصا اگر دست وپايش را ببندند به
من هم که بدهند با چاقو هم حاضرم بکشم.
خونريزي آن قدر نيست که بعضي تبليغات سوء مي کنند که برو دعا کن
امام زمان نيايد والاّ اوّل من وتو را مي کشد.
کسي به من اين حرف را زد گفتم:
تو را نمي دانم ولي من را انشاءاللّه نمي کشد. چرا من را داخل خودت
مي کني. به هر حال وقتي که امام زمان (عليه السّلام) بيايد ما
دستهايمان بالا مي کنيم وتسليم هستيم ودر مقابل هر کسي اگر انسان
دستش را بالا ببرد او را نمي کشند.
حديثي در ابتداي صحيفه سجاديه آمده که تا قيام حضرت
مهدي هر قي
پاسخ ما:
عبارت اوّل صحيفه سجّاديه اين است که متوکّل بن هارون در سرخس بود
به خدمت يحيي بن زيد بن علي بن الحسين (عليهم السّلام) رسيد وايشان
تصميم قيام داشتند يعني از کوفه حرکت کرده بودند به طرف خراسان
آمده بودند براي اينکه در اينجا از دوستان علي بن ابيطالب (عليه
السّلام) بيعت بگيرند وعليه هشام بن عبدالملک مروان وبني اميّه
خروج کنند.
متوکّل بن هارون خدمت امام صادق (عليه السّلام) مي رود، حضرت صادق
(عليه السّلام) به او مي فرمايند:
يحيي بن زيد را هم مي کشند همان طور که پدرش را کشتند وقبل از قيام
امام عصر (عليه السّلام) هر کسي که قيام کند بر دولت وقدرت وقت، به
او بليّه مي رسد وبراي خود او وشيعيان ما ناراحتي را زياد مي کند.
متوکّل مي گويد:
اين کلمه را از امام صادق (عليه السّلام) شنيدم وبه سرخس آمدم.
يحيي بن زيد از من پرسيد:
آيا پسر عمويم امام صادق را ديدي؟ عرض کرد:
بله. فرمود:
آيا چيزي درباره من نفرمود؟ گفت:
نمي خواهم به شما بگويم (چون خبر خوشي نبود) حضرت فرمود:
تو مرا از مرگ مي ترساني من از مرگ نمي ترسم.
متوکّل بن هارون مي گويد:
عين مطلب را گفتم. او گفت:
(يَمْحُوا
اللّهُ ما يَشاءُ ويُثْبِتُ وعِنْدَهُ اُمُّ الْکِتابِ).(2)
واين آيه شريفه را خواند که اگر امام اين را فرموده باشند ممکن است
بداء حاصل شود وصحيفه سجّاديه را به من داد وگفت:
اين را به محمّد وابراهيم پسرعموهايم در مدينه مي دهي. حالا که
امام صادق اين فرمايش را فرمودند:
ممکن است من کشته شوم واين کتاب نفيس بدست بني اميّه بيفتد.
مضمون اين روايت متواتر هم هست، مثل اين روايت درباره زيد بن علي
بن الحسين هم دارد که حتّي هر سيّدي قبل از قيام امام زمان (عليه
السّلام) عليه سلطان وقت قيام کند، کشته مي شود همه رواياتش را در
کتاب انوار زهرا (عليها السّلام) نوشته ام. ودرباره سادات کشته شدن
دارد ودر غير سادات دارد که هر رايتي قبل از ظهور امام زمان (عليه
السّلام) بلند شود طاغوت يعني طغيانگر است، تجاوزکار است.
اين روايات هست ودر مقابل اين روايات ساداتي بودند عليه سلطان قيام
کردند وموفّق هم شدند وکشته هم نشدند که خيلي هم بودند. خيلي
کودتاها شده که بوسيله سادات بوده همان سيّدي که برخلاف امام حرکت
مي کند در زمان امام صادق (عليه السّلام) يا امام باقر (عليه
السّلام) سيّد خوبي نيست. امام مي فرمايند:
قيام نکنيد او قيام مي کند اين خودش بدترين گناه است. سادات خوب
وبد هم نداريم که بگوئيم اين مرجع تقليد بوده اين استثناء است وآن
يکي آدم فاسقي بوده، ولي معناي روايت يک چيز ديگري است اکثرا معناي
روايت را اشتباه مي کنند.
معناي روايت اين نيست که هر کس عليه سلطان وقتش وعليه ظلم قيام کرد
کشته مي شود، اين اگر باشد درِ امر به معروف ونهي از منکر بسته مي
شود مخصوصا در صحيفه سجّاديه که مي گويد:
اگر بخواهند حقّي را اثبات کنند وباطلي را از بين ببرند، آنها به
بليّه مي رسند. معنايش اين است که در زمان ائمّه (عليهم السّلام)
همه سادات که علم اوّلين وآخرين را نداشتند. ساداتي از فرزندان
فاطمه زهرا بودند که مکرّر شنيده بودند يک نفر مي آيد ودنيا را پر
از عدل وداد مي کند واين از فرزندان فاطمه زهرا (عليها السّلام)
است. (به مسأله خوب توجّه کنيد که خيلي پر قيل وقال شده. يک عدّه
طرفداران حضرت امام (رضوان اللّه تعالي عليه) مي گويند:
اصلا اين روايت درست نيست ويک عدّه که با ايشان بدند مي گويند:
نه درست است، اين حرفها نيست). همه روايات مي گويد:
در زمان ائمّه اطهار (عليهم السّلام) در زمان پيامبر اکرم معروف
بود که يکي از فرزندان پيامبر دنيا را پر از عدل وداد مي کند
واينها به اين نيّت که شايد آنها باشند، قيام مي کرده اند.
زيد بن علي بن الحسين اگر اين نظر را نداشته، يحيي بن زيد حتما اين
نظرش بوده. يا سادات حتّي نظرشان اين بوده که شايد آنها باشند وآن
قدر هم سواد نداشتند حقيقت را درک کنند. ما کلمات همه ائمّه به
دستمان رسيده وآنها کلمات همه ائمّه بدستشان نرسيده بود واطّلاع
زيادي نداشتند با خودشان مي گفتند ما قيام بکنيم، حرکت بکنيم، شايد
آن فرد ما باشيم. حضرت مي فرمودند:
قبل از آنکه حضرت مهدي (عليه السّلام) قيام بکند اگر شماها قيام
کنيد کشته مي شويد، آن هم براي گرفتن تمام کره زمين، که از عهده
تان بر نمي آيد.
شما طغيانگريد چون لياقتش را نداريد که تمام کره زمين را بگيريد در
زمان ما هم اگر کسي ادّعا کند ما دنيا را به طرف صلاح مي کشانيم
ونيازي به آمدن امام زمان (عليه السّلام) نيست هر کسي باشد اين شخص
طاغوت وتجاوزکار از حدّ خودش است. امّا اگر گفت من مي خواهم اين
انقلاب نمونه اي از انقلاب امام عصر (ارواحنا فداه) باشد ودر يک
گوشه اي از دنيا شروع به اصلاح مي کنيم ودو دستي تقديم حضرت وليّ
عصر (عليه السّلام) مي نمائيم که حضرت بيايند تمام کره زمين را
اصلاح کنند اين درست است.
ولذا در مورد زيد بن علي بن الحسين، امام باقر اين فرمايش را مي
فرمايند (يا حضرت رضا (عليه السّلام)) وقتي زيدالنّار قيام کرد که
زيد بن موسي بن جعفر (عليهما السّلام) بود، ايشان در زمان حضرت رضا
(عليه السّلام) که وليعهد مأمون بودند به صورت ظاهر قيام کرد وخانه
هاي بني العباس وبني اميّه را در بصره آتش زد. آن قدر خانه آتش زد
که اسمش را زيدالنّار گذاشتند. مأمون او را گرفت ودر مجلسي که حضرت
رضا تشريف داشتند او را آورد. حضرت رضا رو از او برگرداندند به او
پشت کردند او به دوستانش مي گفت:
ما فرزندان فاطمه زهرا (عليه السّلام) هستيم گناه وهر کاري که
بکنيم به بهشت مي رويم، براي اينکه به خاطر فاطمه زهرا خداي تعالي
ما را به بهشت مي برد. حضرت برگشتند وبا تندي به او رو کردند
وگفتند که حرف بقّالهاي کوفه تو را گول زده که هر کاري بکني به
بهشت مي روي اگر بنا باشد تو به بهشت بروي وموسي بن جعفر هم به
بهشت برود پس خدا تو را بيشتر از موسي بن جعفر دوست داشته چون تو
در دنيا هم راحت وآزاد بوده وموسي بن جعفر در زندانها ودر عبادات
در دنيا باشد وبعد در بهشت مقامتان مساوي باشد؟! وبعد هم فرمودند:
من واو نبايد زير يک سقف بنشينيم، صله من با اين برادرم اين است.
چون قيام کرده بود به جاي امام زمان (عليه السّلام)، براي اينکه به
خيال خودش دنيا را پر از عدل وداد کند. امّا در همين مجلس مأمون مي
گويد اين زيدالنّار مثل زيد بن علي بن الحسين است او هم قيام کرد.
حضرت مي فرمايند:
نه او از فقها است او مرد بزرگي بود او اگر خلافت را مي گرفت بدست
ما مي داد، او کوشش مي کرد خلافت را از بني اميّه بگيرد به ما
تحويل بدهد. اين کوشش مي کند خودش به جاي بني اميّه وبني العبّاس
در مسند خلافت باشد.
بنابراين هر چه از اين نوع روايت داريم به اين معني است که هر کس
قيام کند که دنيا را تحت عدل وداد قرار دهد اين طاغوت است وکشته مي
شود ولايق نيست واگر اين طور تصميم نداشته باشد اشکالي ندارد براي
يک مملکت، دو مملکت، سه مملکت را تحت نفوذ قرار بدهد وتا حدّي که
برايش ميسّر است اصلاح کند. همين طوري که مي بينيد که با انقلاب
اسلامي ما تا حدّي مملکت اصلاح شده واين کار عملي شده است.
چرا امام زمان رساله
ندارند وچرا بوسيله يک از عالمان رساله خ
پاسخ ما:
ما از اين سؤال کننده محترم مي پرسيم شما از کجا فهميديد که رساله
ندارند، آن حضرت دو رساله دارند يکي را که بسيار بزرگ است به نام
کتاب علي (عليه السّلام) در نزد خودشان نگه داشته که وقتي ظهور
فرمودند به مردم بدهند وديگري کتاب قطوري به اندازه مفاتيح به نام
کلمة الامام المهدي سخنان حضرت مهدي (عليه السّلام) است که علماء
جمع آوري کرده اند. حضرت صاحب الامر (عليه السّلام) کلمات وسخناني
دارند ولي چون خيلي بزرگند رساله شان را به همه مردم نمي دهند به
علماي بزرگ ومراجع تقليد مي دهند که همان کلمات اجدادشان وکلمات
خودشان بوده ومراجع وفقهاء آنها را براي ما توضيح مي دهند ودر
اختيار ما مي گذارند.
آيا فرمايشات بسياري از علما حقيقت دارد که اجتهاد
وتقليدي که
بسياري از علماء بر اين هستند که اجتهاد وتقليدي که فعلا در بين
شيعيان هست در زمان ائمّه (عليهم السّلام) نبوده است حتّي بعد از
غيبت کبري هم تا زمان ابن عقيل وابن جنيد نبوده است فقط راوي
وروايت بوده است مثل کتاب هداية الابرار شيخ حسين بن شهاب الدّين
کتاب سفينة النجاة فيض کاشاني کتاب راه ثواب ايشان کتاب فوائد
المدنيه محمّد بن امين استرآبادي کتاب خصال شيخ صدوق کتاب حلية
الابرار سيّد هاشم بحراني کتاب فوائد الطوسيه شيخ حرّ عاملي کتاب
صراط مستقيم موسوي قمي جلد اوّل جامع احاديث شيعه سيّد حسين
بروجردي، آيا فرمايشات ايشان حقيقت دارد يا همه اين بزرگواران
اشتباه کرده اند، سوء تفاهم نشود بحث اصولي واخباري در کار نيست.
من باب سل تفقّها مي باشد.
پاسخ ما:
در زمان ائمّه وبعد از زمان ائمّه وتا به حال هيچ فرقي نمي کند
انسان اگر بخواهد احکام خدا را عمل بکند يا بايد مقلّد باشد يا
مجتهد سوّمي ندارد وعمل به احتياط هم يا از تقليد است يا از اجتهاد
يعني يا تقليدا انسان عمل به احتياط مي کند ويا اجتهادا.
فرض کنيد الان من مسلمان شده ام چه کار بايد بکنم ونماز را به چه
صورت بخوانم؟ يا بايد بروم وکتاب وسنّت وروايات را بگيرم وبررسي
کنم وببينيم نماز را به چه صورت دستور داده اند ويا بايد از آقائي
که اين کار را کرده است تقليد بکنم. اگر شما براي اين فرض سوّمي مي
توانيد تصوّر کنيد نه در اعمال عبادي در کارهاي ديگرتان نيز همين
طور است شما مريض هستيد يا خودتان پزشکيد وخودتان را معالجه مي
کنيد يا به دکتر مراجعه مي کنيد، اين معناي اجتهاد وتقليد است. مي
خواهم بگويم فرمايش ايشان درست نيست. که اجتهاد وتقليد در گذشته
نبوده است.
در زمان امام صادق (عليه السّلام) آيا شيعياني در کوفه بوده اند يا
خير؟ بوده اند. حضرت صادق (عليه السّلام) هم در مدينه بوده اند اين
مردمي که در کوفه بوده اند چه کار مي کردند؟ يا مجتهد بوده اند که
البتّه عدّه اي مجتهد بوده اند واجتهاد مي کردند کلمات قرآن وائمّه
را حلّ وفصل مي کردند وخلاصه اش را بدست مي آوردند وعمل مي کردند
که اين معناي اجتهاد است واجتهاد چيز عجيبي نيست ويا اينکه از کسي
که اين کار را کرده است تقليد مي کرده اند. اگر اجتهاد وتقليد در
آن زمان نبوده است پس چه کار مي کرده اند؟ شما مي گوئيد يک نفر
روايات را از امام صادق (عليه السّلام) مي پرسيده ومي آورده است.
مگر ما الان چه کار مي کنيم؟ او از مدينه به کوفه مي آمده است
وروايات را تحويل به ديگران مي داده ولي در در زمان ما از زمان
امام صادق (عليه السّلام) تا زمان 1400 هجري است آورده اند البتّه
اينجا از نظر زماني آورده اند وآنجا از نظر مکاني مي آورده اند.
عدّه اي از آقايان را اخباري مي گويند. مرحوم آيت اللّه بروجردي مي
فرمودند که مثلا اخباري چه مي گويد؟ آيا مي گويد هر چه روايت رسيد
ما بايد عمل بکنيم. روايتي هست که ضعيف وروايتي درست است. مثلا
همين مسأله نماز جمعه را عدّه اي از علما واجب وعدّه اي در زمان
غيبت حرام مي دانند وعدّه اي از علما مي گويند اگر خواندي نماز
ظهرت را دوباره بخوان وعدّه ديگري از علما شما را در خواندن نماز
جمعه يا نماز ظهر مختار مي دانند والان همه اين چهار دسته در زمان
ما هستند وهميشه هم بوده اند.
حرام يا تقريبا مثل حرام که مي گويند اگر نماز جمعه را خواندي بايد
نماز ظهرت را هم بخواني يعني نماز جمعه را به حساب نياور. واجب که
اگر واجب باشد شما که الان اينجا نشسته ايد بايد حرکت کنيد وتمام
مردم شيعه ومسلمان مشهد بايد در يک جا جمع بشوند ونماز جمعه
بخوانند وحال اينکه ما مي بينيم که اکثر علماي بزرگ اين کار را نمي
کنند.
پس چهار قول شد شما درباره اين اخباري که درباره نماز جمعه گفته
شده چه مي کنيد؟ آيا هر چهار قول را مي گيريد؟ هم واجب وهم حرام مي
دانيد؟ شما آقاي اخباري چه مي کنيد؟ واجب مي دانيد، حرام مي دانيد،
خودت را بين نماز جمعه ونماز ظهر مخيّر مي داني؟ بايد يک کدام را
انتخاب کني. هر کدام را انتخاب کنيد اجتهاد کرده ايد واجتهاد يعني
تحقيق کردن درباره يک مسأله که واقعيّتش چيست؟ اين معناي اجتهاد
است. اگر دو روايت آمده است يکي ضعيف وديگري قوي. آنکه ضعيف است مي
گويد:
حرام وآنکه قوي است مي گويد واجب است. شما چه مي کنيد؟ آيا به هر
دو روايت عمل مي کنيد؟ چنين چيزي که نمي شود. يک روايت با تقيّه
وديگري بدون تقيّه صادر شده است شما به کدام عمل مي کنيد؟ اشتباهي
که ايشان کرده اند اين است که فکر کرده اند که اجتهاد وتقليد در
دين چيزي است که ابن عقيل وابن جنيد به وجود آورده اند در صورتي که
اين طور نيست. از روزي که پيغمبر اکرم (صلّى اللّه عليه وآله
وسلّم) مبعوث شده است تا به حال اين مسأله همين طور بوده است. يعني
هم اجتهاد وهم تقليد بوده است.
امّا کتابهائي که علما در گذشته نوشته اند اگر چه متن روايات را
نقل کرده اند ودر انتخاب روايات اجتهاد کرده اند وبا اجتهاد خودشان
نوشته اند وبه اين صورت نقل به معني نبوده است وچيزي که ايشان را
به اشتباه انداخته است همين است. مرحوم شيخ صدوق کتاب من لايحضره
الفقيه را مي نويسد ورواياتي که اجتهاد کرده واز نظر خودش صحيح
بوده ومعارض نبوده ويا انتخاب کرده نوشته است (کاري که الان ما مي
کنيم اين است که کتاب توضيح المسائل مي نويسيم ومثلا در شکّ 3 و4
بنا را بر 4 بگذاريم وبعد از سلام نماز، يک رکعت نماز احتياط
بخوانيم ولي مرحوم صدوق يا علماي گذشته مثل اين را از قول امام
صادق (عليه السّلام) نوشته اند).
مثل غذائي که بخته نشده است وهنوز خودش را نگرفته است تحويل افراد
داده اند. در اوّل کتاب خود مرحوم شيخ صدوق مي گويد که آنچه که من
در اين کتاب مي نويسم مسائلي است که بين خود وخداي خودم فکر مي کنم
حقّ است وحقيقت دارد وحکم به اينها مي کنم وفتواي به اينها مي دهم
مثل امضاهائي که در اوّل توضيح المسائل علما ومجتهدين مي نويسند که
عمل به اين رساله مجزي است. بنابراين کتاب جامع احاديث شيعه که خود
آيت اللّه بروجردي از فقهاي طراز اوّل شيعه بوده است، کتاب جامع
احاديث شيعه را براي فقها نوشته است وبراي مردم ننوشته است که
خودشان عمل بکنند لذا غير مجتهد حقّ عمل به روايت را ندارد ومجتهد
است که بايد روايت را تحقيق وعمل کند. بنابراين مي خواستم اين مطلب
را عرض کنم که اخباري ها چه کار مي کنند که ما نمي کنيم؟ همان کاري
که ما مي کنيم آنها هم مي کنند ولي آنها تسامح بيشتري درباره احکام
اسلامي دارند که ما آن تسامح را نداريم.
آيا حضرت امام حسن عسگري با جعفر کذاب (تائب) از يک
پدر ومادر
پاسخ ما:
من در حالات امام هادي (عليه السّلام) نگاه کردم ونديدم که ايشان
زن ديگري غير از مادر امام حسن عسگري (عليه السّلام) داشته باشند.
واين مطلب مشخّص باشد که مادر مؤثّر هست. امّا در خصوص ائمّه
اشتباه نشود که بگوئيم مادر مؤثّر بوده است که مثلا حضرت امام حسن
عسگري امام شده اند. خير، اين طور نيست. ائمّه اطهار (عليهم
السّلام) خصوصيّات، اسامي ووضعشان در عالم ذر وقبل از عالم ذر
تثبيت شده است ومادرهائي افتخار پيدا کرده اند که ظرف اين وجودهاي
مقدّس بشوند. چون گاهي مي شود که مادر وسيله اي براي خوب شدن فرزند
مي شود وگاهي فرزند افتخار براي مادر مي شود وائمّه اطهار (عليهم
السّلام) افتخار براي مادرانشان شده اند وخدا اين افتخار را به
آنها داده است که مادر امام يا پيغمبر شده اند.
جناب جعفر که خيلي زياد اذيّت وآزار وارد کرد وبعد هم توبه کرد
واينکه گفته اند جعفر تائب بگوئيد چون اواخر متوجّه حقيقت شد
والبتّه از اوّل متوجّه حقيقت بود ولي نفس امّاره بالسّوء وهواي
نفس ايجاب مي کرد که بگويد (من امام وجانشين برادرم هستم همان چيزي
که همه ما در آن هستيم يعني جاه طلبي ورياست، منتهي ما کمتر واو
بيشتر وزمينه او هم بيشتر بوده است) حضرت عسگري هم از دنيا رفته
اند وکسي هم به صورت ظاهر نيست که جاي ايشان را بگيرد ومردم هم
تقريبا به سهم امام دادن ووجوهات دادن تربيت شده اند وکم کم وجوهات
مي رسد وپولي مي آورند مخصوصا اگر حکومت وقت هم موافق باشد وجعفر
هم با حکومت وقت موافق بود. چه اشکالي دارد که ادّعاي امامت بکند
وبگويد من جانشين برادرم هستم، ولي پيش بيني اين جهت از زمان
پيغمبر اکرم (صلّى اللّه عليه وآله وسلّم) شده بود که پيامبر اکرم
(صلّى اللّه عليه وآله وسلّم) فرموده بودند:
دو جعفر در بين فرزندان من هستند وهر دو نفر آنها ادّعاي امامت مي
کنند يکي صادق وديگري کذّاب است. جعفر صادق راست مي گويد وجعفر
کذّاب هم دروغ مي گويد واين لقب را به خاطر مشخّص شدن اين دو جعفر
از يکديگر پيامبر اکرم (صلّى اللّه عليه وآله وسلّم) روي امام صادق
(عليه السّلام) وجعفر کذّاب گذاشته اند. آن راستگو واين دروغگو
يعني در ادّعاي امامت اين شخص راست مي گويد وآن شخص دروغ مي گويد
وبعد از اينکه مسائل حل شد يعني همه فهميدند که حضرت بقيّة اللّه
(ارواحنا فداه) جانشين پدرش امام حسن عسگري (عليه السّلام) است
وجعفر هم کارش نگرفت واز همان ساعات اوّل بهم خورد.
کسي که به ميّتي نماز مي خواند وليّ آن ميّت است يعني حتّي فرزند
بايد بر پدرش نماز بخواند مگر اينکه به کس ديگري اجازه بدهد يا
اينکه پدر بر فرزند بايد نماز بخواند ووليّ ميّت بايد بر ميّت نماز
بخواند. وقتي که حضرت عسگري (عليه السّلام) از دار دنيا رفتند جعفر
مي خواست از همين جا مسأله خلافت را شروع بکند وآمد نماز بخواند
حضرت بقيّة اللّه (روحي فداه) آمدند وکنار دامنش را گرفتند وبه
طرفي کشيدند وفرمودند:
من اولي هستم که بر جنازه پدرم نماز بخوانم تا اينکه تو بخواني.
چون من پسرش هستم وتو برادر هستي وولايت مخصوص من است واز همانجا
مسأله تقريبا حل شد يعني موضوع منتفي شد.
بعضي هستند که محمّد بن حنفيه برادر امام حسن وامام حسين را امام
مي دانند يا بعضي الان بعد از 1300 سال هنوز زيد بن علي بن الحسين
را امام مي دانند امّا هيچ کس نيست که جعفر را پس از امام هادي
(عليه السّلام) امام بداند چون از همان لحظه اوّل قطع شد وبهم
خورد. اسمش را هم پيامبر اکرم (صلّى اللّه عليه وآله وسلّم) گذاشته
بودند وهمين سبب شد که جعفر نتوانست در جهت ادّعاي امامت موفّق
بشود ولي در اين اواخر توبه کرد وحضرت بقيّة اللّه هم توبه اش را
قبول کردند ولذا چون مسأله امامت او از بين رفت اسم کذّاب را به او
نگوئيد چون فرزند پيغمبر است واشتباهي کرده وتوبه هم کرده است به
او جعفر تائب بگوئيد وجعفر تائب هم که بگويند با جعفر صادق اشتباه
نمي شود چون مشخّص است که کار بدي کرده که توبه کرده است واو معصوم
نيست.
چرا برنامه نواب اربعه تا
ظهور حضرت ادامه پيدا نکرد تا آنکه ع
پاسخ ما:
برنامه اين است که پيغمبر اکرم، علي بن ابيطالب (عليه السّلام)
وساير ائمّه اطهار (عليهم السّلام) آمده اند يک مشت معارف را از
خودشان بگويند تا اينها بين مردم پخش شود پيغمبر اکرم (صلّى اللّه
عليه وآله وسلّم) قرآن را آورد ائمّه اطهار (عليهم السّلام) مفسّر
قرآن بوده اند وهر چه فرموده اند چه پيغمبر وچه ائمّه اطهار (عليهم
السّلام) در حول وحوش قرآن بوده است يعني از قرآن خارج نيست. اينها
را به عنوان کتاب آورده اند ودر اختيار مردم گذاشته اند وتعليماتش
را هم داده اند وتفسيرش را هم بيان کرده اند وهميشه در مقابل اينها
طاغوتهائي بوده اند که مانع از پيشرفت آنها در معارف بوده اند
وآنها نمي گذاشتند که ائمّه اطهار (عليهم السّلام) مردم را تربيت
کنند يعني مثلا هر يکي از ائمّه حتّي خود علي بن ابيطالب در مقابلش
معاويه قرار گرفته وآن سه خليفه قبلي بوده اند ونمي گذاشته اند علي
بن ابيطالب کار بکند بعد در زمان امام حسن معاويه بود ودر زمان
حضرت سيّدالشّهداء يزيد بن معاويه بود ودر زمان امام سجّاد خلفاي
اموي وهمين طور يک يک خلفاي اموي وعبّاس تا زمان حضرت عسگري بوده
اند وهميشه هم از موفّقيّت ائمّه (عليهم السّلام) جلوگيري مي کرده
اند ولي ائمّه اطهار (عليهم السّلام) کلماتشان را بيان مي کرده
اند، کلمات ائمّه اطهار (عليهم السّلام) فهمش براي مردم آن زمان
مشکل بود وآنها به نحوي حرف مي زدند که دشمنان متوجّه نشوند (خدا
رحمت کند مرحوم آيت اللّه بروجردي در درسشان مي فرمودند:
رواياتي که امروز به دست ما رسيده مثل بقچه بنديهائي است که محکم
بسته اند وبه ما اين روايات را علماء رسانده اند ما بايد بنشينيم
وآنها را تشريحش کنيم وآنها را باز کنيم. اين کار مجتهدين است).
اگر بشر هميشه همين طوري باشد برود از امام (عليه السّلام) چيزي
سؤال کند وبيايد عمل کند اوّلا همه مردم نمي توانند اين کار را
بکنند چون اگر صفهاي ده هزار نفري هم ببندند باز نمي توانند از
امام مستقيم اين سؤالها را بکنند. در زمان ائمّه اين طور نبوده که
همه مستقيم بروند وسؤالاتشان را بپرسند، نه ممکن نبوده، همان وقت
هم اين برنامه بوده است يعني برنامه اجتهاد بوده است. حضرت صادق
(عليه السّلام) در مدينه بوده اند عدّه اي آنجا از ايشان روايات را
مي پرسيدند وبه کوفه مثلا مي آمدند ودر کوفه اصولي را که از ائمّه
پرسيده بودند بعد خودشان اجتهاد مي کردند مثل کاري که الان مجتهدين
مي کنند شما فرض کنيد الان زمان حضرت صادق (عليه السّلام) است يک
مرجع تقليد مي رود وبا ايشان ارتباط دارد وسؤالات را مي کند چه
فرقي مي کند؟ از داخل کتاب بخواند وبگويد يا اينکه از امام بشنود
وبگويد. چون روايات صحيح ومتواتر وروايات بررسي شده دست نخورده اند
وعينا مثل اين است که انسان از دو لب امام شنيده باشد، پيشرفت
اجتهاد وتفقّه با بودن امام گاهي به مسامحه برخورد مي کرد يعني آن
کار را که نمي توانستند بکنند که همه را از امام بشنوند اينکه نمي
شود محال است حتّي زمان ظهور هم به اين اميد نباشيد که همه را از
خود امام در همه وقت بشنويد (البتّه داريم دستگاههائي تنظيم مي شود
غير از راديو وتلويزيون که مافوق اينها است وبوسيله اين دستگاه با
همه ارتباط ممکن است داشته باشند) ولي در عين حال بعضي بهتر وبعضي
کمتر درک مي کنند (حتّي در سر کلاس معلّم يک مطلب را درس مي دهد
امّا يک بچّه خوب مي فهمد وديگري اصلا نمي فهمد بعد آن بچّه اي که
خوب فهميده به ديگري که نفهميده درس مي دهد) همين طور در زمان ظهور
وحضور امام، آنهائي که خوب درک کرده اند براي ديگران توضيح مي
دهند. باز هم اين اجتهاد ومسائل تا يک حدّي هست. چون طاغوتهاي هر
زمان مانع از بيان کلمات ائمّه اطهار:
بوده اند مخصوصا در زمان امام هادي وامام عسگري که در اوج قرار
گرفته بود (اين دو امام را کمتر کسي از شيعيان ديده بودند چون در
معسگر يعني لشگرگاه زندگي امام عسگري را قرار داده بودند الان اين
خانه اي که امام عسگري در سامرا دارد که قبر مقدّسشان هم در آنجا
است وتولّد امام زمان هم در همان جا بوده است حضرت از اوّل تولّد
تا وقتي که وفات کردند در همان جا بودند وحضرت وليّ عصر هم همان جا
متولّد شدند وهمان جا بودند تا وقتي که غائب گرديدند) مردم با
امامشان هيچ ارتباط نداشتند خيلي کم از افراد مثل احمد بن اسحاق
وچند نفر ديگر گاهي مخفي خدمت امام عسگري (عليه السّلام) مي رفتند.
بنابراين معارف کم کم داشت از بين مي رفت حالا چه بايد بشود؟ امام
غائب شود ودر دسترس نباشد به چه علّت؟ به علّت اينکه باشد ونباشد
فرقي نمي کند اگر باشد دو يا سه نفر به جهت طاغوتهائي که هستند
ممکن است او را ببينند وبقيّه از اين فيض محرومند واگر رفت وآمد
بيشتر باشد بالاخره جاي او را طاغوتها پيدا مي کنند واو را مي
کُشند ولي در بين مردم نباشد وجاي او را ندانند حالا نهايت آن دو
يا سه نفر نبينند چه مي شود؟ در مقابل به طور متفرّق ممکن است در
سال صدها نفر حضرت را ببينند واز وجودش استفاده بکنند وآدرسش معلوم
نباشد براي اينکه او را نکشند. اين جريان اتّفاق افتاد. علماء در
زمان حضور امام اين روايات را نتوانسته بودند دسته بندي بکنند
درباره اش بحث وگفتگو کنند چون امام بوده ومي رفتند وبه خود امام
مراجعه مي کردند. يک مدّتي مي خواست تا اينها دسته بندي بشود ويک
رابطه اي در بعضي از کارهاي ضروري با خود امام باشد. لذا امام
(عليه السّلام) يک نفر حتّي آدم غير معروف را انتخاب مي کرد شما
فکر نکنيد مثلا حسين بن روح يک عالِم خيلي بزرگي بوده که او را
انتخاب کرده، شيخ کليني صاحب کتاب کافي در همان زمان بوده شيخ صدوق
اوّل در همان زمان بوده، آنها را انتخاب نکرده که از علماي بزرگ
اند چرا؟ براي اينکه اينها معروفند وهمان جرياني که براي خود امام
است براي اينها هم خواهد بود مي آيند واينها را مي کشند. حضرت در
بازار بغداد يک نفر روغن فروش را انتخاب کرده که تو در کارهاي
ضروري رابط ما باش تازه در کارهاي فقهي نه، شما فکر نکنيد هر مسأله
اي را به آن آقاي حسين بن روح مي دادند اوّلا اين فرد معروف نبود
واو را نمي شناختند بلکه علما وخواصّ نوّاب اربعه را مي شناختند.
ودر کارهائي که برايشان توضيح داده نشده بود مي رفتند وبه او
مراجعه مي کردند. اين چهار نفر نه امام جماعت ونه امام جمعه بودند
ونه در بين مردم هم شخصيّت معروفي داشتند ونه قدرتي در اختيار
داشتند. يک آدم بازاري وکاسب ومتديّن خيلي هم پاک معصوم ولي غير
معروف بوده اند اين چهار نفر حالا معروف شده اند چون در کتابها
نوشته اند واز آنها مطلب جمع شده است والاّ در آن زمان هيچ کس جز
خواصّ وعلماي بزرگ چون شيخ کليني وصدوق اينها را نمي شناختند اينها
خدمت اين چهار نفر مي رفتند ومطالبشان را مي گفتند چيزهائي که خيلي
مشکل بود وهر چيزي را هم حضرت جواب نمي داد مسائل خيلي مشکل مثلا
مسأله اي شده بود فرزند امام هادي جعفر کذّاب که ادّعاي خلافت مي
کند وجاي امام عسگري نشسته آيا اين امام هست يا نيست؟ در يک توقيع
حضرت خيلي تند با او عمل مي کند مي فرمايد که اين هنوز شيشه هاي
مشروبش در خانه است چهل روز است نماز صبحش را ترک کرده است ومطالب
تندي عليه او در آن توقيع مي فرمايد واين را بين خواصّ پخش مي کنند
وشيعيان را از او کنار مي زنند که نگويند اين امام است چون مثل
الان مسأله ائمّه اثني عشر در آن وقت واضح نبود. حالا روايات جمع
شده وما برايمان خيلي واضح شده است. دليلش اين است که يک عدّه زيدي
شدند وزيد بن علي بن الحسين را به عنوان امامت (با اينکه خودش هم
راضي نبود) قبولش کردند. يک عدّه فتحي وکيساني شدند وبعد از امام
حسين، محمّد بن حنفيه را به عنوان امام قبول کردند وامام سجّاد را
قبول ندارند. يک عدّه چهار امامي وعدّه اي شش امامي شدند. اين قدر
مسأله به اين روشني که پيغمبر اکرم (صلّى اللّه عليه وآله وسلّم)
در صدها روايت فرموده که خلفاي من بعد از من دوازده نفرند در عين
حال هنوز مي بينيم که بين مشهد ونيشابور صدها نفر شش امامي وجود
دارد. شش اماميهاي آنجا مي گويند اين آقاخان محلاّتي امام زمان ما
است. پس بايد جعفر کذّاب را حضرت وليّ عصر (روحي فداه) معرّفي کند
وشيعيان را بوسيله اين نوّاب روشن کند که از مسائل ضروري است.
در توقيع بعد مي بيند حالا جعفر کذّاب را همه لعن مي کنند اين
بالاخره فرزند پيغمبر است (اين هم اخلاق بعضي است که مي خواهند يک
نفر را بکوبند، عمو وپسرش وبرادرش را مي کوبند) آن وقت سبب شده بود
که بوسيله جعفر به حضرت عسگري وامام زمان جسارت مي کردند بعلاوه
جعفر کذّاب هم توبه کرده يعني وقتي که احساس کرد آقائي به اين وضع
هست اعتقاداتش درست شد وتوبه کرد ودر توقيع بعدي حضرت وليّ عصر
فرمود:
ما توبه اش را قبول کرديم وديگر به او جعفر کذّاب نگوئيد وجعفر
تائب بگوئيد وشيعيان ما حقّ توهين به او را ندارند. بنابراين مدّت
زماني براي اينکه يک کارهاي ضروري از اين قبيل به اين نوّاب اربعه
مراجعه شود وکارهاي ضروري را جواب دهند وبقيّه کارها را به علماء
وا بگذارند که استنباط کنند (در مسائل واحکام) مثلا شيخ صدوق در آن
زمان بوده ووقتي ديد امام صددرصد در اختيار نيست وخيلي هم کم مي
شود با امام ارتباط پيدا کرد واين غيبت صغري است وبعدش غيبت کبري
پيش مي آيد وهيچ کس نمي تواند ادّعاي ارتباط داشته باشد.
در همان زمان مي بينيم کتابي به نام من لايحضره الفقيه نوشت که از
کتب اربعه شيعه است که کتابي فتوائي است ولو نسبت به کتابهاي زمان
ما نپخته است يعني اگر الان به کتاب من لايحضره الفقيه مراجعه کنيد
مثل مردم معمولي در زمان ما که در رشد علمي وفرهنگي هم پيشرفت
کرده، ترجمه هم بکنند مردم ما نمي فهمند يعني آن کتاب حالا مربوط
به مجتهدين شده است روايات وکلمات آنها است البتّه خلاصه اش کرده
ولي به هر حال به درد غير مجتهد نمي خورد. فقهاي بعدي آمدند وکلمات
ائمّه را با فهم مردم تطبيق دادند تا امروز به صورت کتاب توضيح
المسائل درآمده که هر کسي مي تواند بخواند والاّ اوّلش من لايحضره
الفقيه حتّي بعد از نوّاب اربعه که شصت سال مردم خودشان را براي
نداشتن امام، آماده کردند وحتّي براي نبودن فقيه، در عين حال کتاب
من لايحضره الفقيه نوشته شد ودر اختيار آنها قرار گرفت وباز هم
مردم نمي توانستند خوب بفهمند مي خواست مدّتي زياد درس فقه بخوانند
تا اين کتاب را بفهمند. وبعدش هم مسائل واحکام را با افکار مردم
تطبيق دادند چون گرفتاريهاي مردم زياد شد (يک نفر اداري است وروزي
چند ساعت به اداره مي رود ديگري دانشجو است وروزي چند ساعت درس مي
خواند وقتي براي تحقيق احکام ندارند علماء گذشته دائما روايات را
توضيح دادند تا رساندند به اينکه کتاب توضيح المسائل نوشته شد. اين
کتاب در زمان ما در قم موقع حيات آيت اللّه بروجردي نوشته شد. قبلا
کتابي به نام جامع الفروع بود شما هر جاي آن را باز مي کرديد حتّي
طلبه ها هم نمي فهميدند که الان هم بعضي جاها در توضيح المسائل
بايد توضيح داده شود) اگر آن شصت سال نبود مردم آماده نمي شدند.
پيامبر اکرم (صلّى اللّه عليه وآله وسلّم) حضرت وليّ عصر (عليه
السّلام) را خوب تشبيهي فرموده است که امام زمان را به خورشيد
تشبيه فرموده اگر خورشيد يک دفعه خاموش شود همه چشمها اذيّت مي شود
همين الان نور خورشيد زير ابر بيشتر از نور پروژکتورهاي فيلمبرداري
است. شما اين پروژکتورهاي خيلي قوي را بيندازيد خيلي عکس خوب نمي
افتد تا اينکه انسان در آفتاب بايستد وعکس بگيرد حالا اگر در اتاق
تاريکي باشيد ويک دفعه پروژکتور را خاموش کنند ببينيد چه حالي پيدا
مي کنيد؟ يا يک دفعه روشنش کنند ببينيد چقدر ناراحت مي شويد.
خورشيد اگر يک دفعه خاموش يا روشن شود چندين برابر انسان را ناراحت
مي کند) نور مقدّس امام زمان (عليه السّلام) هم ولو اينکه در زمان
حضورش منزوي باشد ولي يک دفعه اگر خاموش شود لااقل شيعيان ناراحت
مي شوند چون شيعيان چشم داشتند بقيّه کور بودند براي کوري که در
نور خرشيد ايستاده چه خورشيد روشن وچه خاموش باشد فرقي نمي کند.
شيعيان شايد مدّت شصت سال نمي دانستند در کارهاي ضروري به چه کسي
مراجعه بکنند همين من کان من الفقهاء... بع
پاسخ ما:
علّت بيماري در انسان يکي ممکن است خوردن غذاهائي باشد که براي
انسان ضرر دارد از قبيل پرخوري واينکه انسان غذاي مضرّي را بخورد
که در انسان اثر بد بکند، اين سبب مريض شدن انسان مي شود وقتي که
امام عصر (ارواحنا فداه) بدانند که غذائي برايشان ضرر دارد نمي
خورند اگر بگوئيم حضرت نمي داند که طبعا بايد بگوئيم امام علم همه
چيز را ندارد وحال آنکه قرآن فرموده:
(وَکُلَّ
شَيْءٍ اَحْصَيْناهُ في اِمامٍ مُبينٍ).(3)
پس حتما امام (عليه السّلام) همه چيز را مي داند وضرر غذاها را هم
مي داند اگر بگوئيم در عين اينکه ضرر دارد مي خورد يا کار حرام ويا
مکروه انجام مي دهد که بايد معتقد شد امام کار حرام ومکروه انجام
نمي دهد ومعصوم است. بنابراين غذاهائي که ضرر دارد ولو ضرر مختصر،
امام نمي خورد لذا از اين طريق هيچ وقت امام مريض نمي شود. طريق
دوّم که ممکن است مريض شود تصرّف هوا است مثل سرما خوردگيها، يا
ويروسها وميکروبهاي موجود در هوا ويا جوّ ممکن است وارد بدنش شود
واو را مريض کند اينها را هم ممکن است با رعايت ومواظبت، رفع ودفع
کند.
هشتاد درصد با همين علم وتوجّه امام (عليه السّلام) آنها را رد مي کند
باز از اين طريق هم مريض نمي شود. اگر بيست درصد هم مريض شود
چيزهائي که سبب رفع ودفعش مي شود را مي داند يعني داروهائي که رفع
ويا دفع مي کند مصرف مي نمايد. (ضمنا فرقي بين دفع ورفع است، دفع
پيشگيري است يعني انسان گاهي مي شود واکسن مي زند براي اينکه مبادا
به بيماري وبا مبتلا شود. يا فلان دارو را مي خورد که در مقابل
امراضي مثل آنفولانزا مقاوم باشد اين را هم امام (عليه السّلام) مي
داند ودفع مي کند.
صدي، هشتاد امراض طبيعي که متوجّه ما مي شود حضرت وليّ عصر (روحي
فداه) با علم دفع مي کند ونمي گذارد اصلا به طرفش بيايد فرض کنيد
مگر امام (عليه السّلام) مجبور است در تهران برود وزندگي کند که
دود گازوئيل ماشينها را مثلا استنشاق کند آنجا نمي رود زندگي کند.
ما براي دنيا وپول به آنجا مي رويم وزندگي مي کنيم او دنياپرست
نيست.
چند روز قبل راديو اعلام کرد کسي که در تهران زندگي مي کند مثل اين
است که روزي دو جعبه سيگار مي کشد. خوب، چرا امام (عليه السّلام)
برود آنجا زندگي کند. صدي، هشتاد امراض را حضرت در محيطهائي که
طبعا مجبور مي شود در آنجا زندگي کند وماها زندگي مي کنيم او نمي
کند وآنجا نمي رود وزندگي نمي کند. بيست درصد باقي مي ماند در اين
بيست درصد، ده يا پانزده درصدش را از طريق خودش امراض را دفع مي
کند اگر يک وقتي هم پنج درصدي از امراض متوجّه حضرت وليّ عصر (عليه
السّلام) شود داروهايش را مي داند ودر اوّلين فرصت آن دارو را
آماده دارد ويا تهيّه مي کند واز خودش امراض را رفع مي کند.
پس رفع يعني اينکه مرضي در بدن
انسان وارد شده باشد وانسان بوسيله معالجه آن را از بين ببرد. گاهي
ممکن است مرضي بخواهد متوجّه انسان شود امّا بوسيله واکسناسيون آن
را دفع يعني از ورودش پيشگيري مي کند. پس روي اين حساب امام (عليه
السّلام) هيچ وقت مريض نمي شود مخصوصا حضرت وليّ عصر (عليه
السّلام) که بنا است در يک حالت وسنّ باقي بماند يعني در يک وضع از
بدن که بهترينش هم هست در آن حالت باقي بمانند نه حضرت وليّ عصر
(روحي فداه) ضعيف ونه خيلي چاق ونه مريض مي شود. پس بايد معتقد شد
که امام (عليه السّلام) علم همه چيز را دارد که هم از نظر عقل وهم
قرآن وهم روايات مسلّم است.(4)
پاورقى:
(1)
بحارالا نوار جلد 52 صفحه 202.
(4)
توضيح کاملي در اين موضوع در کتاب مصلح غيبي صفحه 131
مربوط به سؤال سي ويکم چاپ دهم آورده شده است.