پس أَصبَغ بن نُباته(1)
رويْ به أميرِمؤمنان - عليه السّلام - برخاسته گفت: اي
أميرِمؤمنان! دَجّال کيست؟
فرمود: بدانيد که دَجّال صائد پسرِ صيد(2)
است؛ پس نِگونْ بَخْت کسي است که او را تصديق کُنَد ونِکوبَخْت کسي
که تکذيبش نمايد. از شهري بيرون آيد که (اصفهان)اش خوانند. از قريه اي که به نامِ
(يهوديّه) شناخته مي شود. چشمِ راستش زدائيده شده وچشمِ ديگرش در پيشانيِ اوست وچون
اخترِ بامدادي تابان است. در آن زالوئي هست آميخته به خون. ميانِ دو چشمش نوشته
شده: (کافر)، وهر نويسا ونانويسا آن را مي خوانَد.
در درياها فرو مي روَد وخورشيد با او روان مي شود. پيشاپيشِ او،
کوهي است از دود، وپسِ پشتِ او، کوهي است سپيد که مردمان آن را
طَعام مي پندارند. در قحطيِ سختي خروج مي کند وسوار بر درازگوشي
سپيد است. هر گامِ درازگوشش يک ميل است. زمين، آبشخور به آبشخور،
از برايِ او درنورديده مي شود. بر هر آبي گُذَر کند تا روزِ رستخيز
فرو مي روَد (و برنمي آيَد). با بلندترين آوايش، چُنان که همه
جِنّيان وآدميان وشَياطينِ ميانِ خاور وباختر بشنوند، مي گويد: (اي
دوستانم! به سويِ من بيائيد. من آنم که بيافريد وسامان بخشيد
واندازه نهاد وراه نمُود، پروردگارِ برترِ شما منم). حال آنکه
دشمنِ خدا دروغ مي گويد. او يکْ چشمي است که غذا مي خورَد ودر
بازارها راه مي روَد؛ وپروردگارِ شما - عَزَّ وجَلّ - يکْ چشم نيست
وغذا نمي خورَد وراه نمي روَد ونابود نمي شود. خداوند بسي از اين
برتر است.
بدانيد که در آن روز بيشترينه پيروانِ او زنازادگان وصاحبانِ
طيلسان هايِ سبزند. خداوند او را، در شام، بر گردنه اي که به نامِ
گردنه أفيق خوانده مي شود، سه ساعت گذشته از روزِ آدينه، به دستِ
کسي که مسيح بن مريم - عليهما السّلام - پشتِ سرش نماز مي گُزارَد،
به قتل مي آورَد. بدانيد که پس از آن هنگامه مِهين است.
گفتيم: اي أميرِمؤمنان! آن ديگر چيست؟
فرمود: بيرون آمدنِ جنبنده اي از زمين از محلِّ صَفا، که خاتَمِ
سليمان بن داود وعصايِ موسي - عليهم السّلام - با اوست. خاتَم را
بر چهره هر مؤمن مي نهد وبر آن نقش مي بندد: (اين براستي مؤمن
است)، وبر چهره هر کافر مي نهد وبر آن نگاشته مي شود: (اين براستي
کافر است)؛ تا آنجا که مؤمن آواز مي دهَد: واي بر تو اي کافر!،
وکافر آواز مي دهد: خوشا به حالِ تو اي مؤمن! دوست داشتم که امروز
مانندِ تو بودم وبه کاميابيِ بزرگي دست مي يافتم.
آنگاه آن جنبنده سر بَر مي آورَد وهمه کساني که ميانِ خاور وباختر اند، به إذنِ
خدايْ - عَزَّ وجَلّ -، او را مي بينند؛ وآن پس از برآمدنِ خورشيد است از
غُروبگاهش. آنگاه ديگر درِ توبه بسته مي شود؛ نه توبه اي پذيرفته مي آيد ونه عَمَلي
فراز بُرده مي شود و(آنکس را که پيش از آن إيمان نياورده يا در عينِ إيمان نيکيي
نيندوخته، إيمان آوردَنَش سودي نَبَخشَد).(3)
سپس آن حضرت - عليه السّلام - فرمود: مرا از اين که پس از آن چه مي
شود مپُرسيد که حَبيبم، رسولِ خدا - صلّي اللّه عليه وآله -، به من
سفارش فرمود تا آن را جُز به عِتْرتم خَبَر ندهم.
نَزّال بن سَبْرَه گفته است: به صَعْصَعَة بن صَوحان گفتم: اي
صَعْصَعَه! مُرادِ أميرِمؤمنان - عليه السّلام - از اين چه بود؟
صَعْصَعه گفت: اي پسرِ سَبْرَه! آنکس که عيسي بن مريم -
عَلَيْهِمَا السَّلام - پُشتِ سرِ او نماز مي گُزارَد، همانا
دوازدهمين (إمام) از عترت است ونهمين (نسل) از فرزندانِ حُسَيْن بن
علي - عليهما السّلام. او خورشيدي است که از غُروبگاهش برمي آيد؛
نزدِ رُکْن ومَقام پديدار مي گردد؛ زمين را پاک مي کُنَد؛ ترازويِ
داد مي نهد؛ وهيچکس بر کسي ستم روا نمي دارد.
أميرِمؤمنان - عليه السّلام - ما را آگهي داد که حَبيبش، رسولِ خدا
- صلّي اللّه عليه وآله -، به او سفارش فرمود که جُز عِتْرتش،
أئمّه - صَلَواتُ اللّهِ عليهم أجمعين -، کسي را از آنچه پس از آن
خواهد شد، خَبَر نَدِهَد)..
زمينه چيني براي حضرت قائم
(قالَ رَسُولُ اللّه - صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وآلِه -:
يَخْرُجُ ناسٌ مِنَ المَشْرِقِ فَيُوَطِّئُونَ لِلْمَهدِيِّ سُلْطانَه).(4)
(يعني:
رسولِ خدا - صلّي اللّه عليه وآله - فرمود:
مردماني از مشرق بيرون آيند (/ قيام کنند) که زمينه حکومتِ مَهدي
را فراهم سازند)..
علّامه گنجيِ شافعي (کشته شده به سالِ 658) پس از نقلِ اين حديث
گفته است:
(اين حديثي است (حَسَن) و(صحيح) که راويانش ثقه ودر نقل موردِاعتماد هستند).(5)
قم پيش از ظهور حضرت قائم
(عَنِ الصّادِقِ - عَلَيْهِ السَّلام - أَنَّهُ ذَکَرَ کُوفَة(6)
وقالَ: سَتَخْلُو کُوفَة(7)
مِنَ الْمُؤْمِنينَ ويَأرِزُ(8)
عَنْهَا الْعِلْمُ کَمَا تَأرِزُ(9)
الحَيَّةُ في جُحْرِها، ثُمَّ يَظْهَرُ العِلْمُ بِبَلدَةٍ يُقالُ
لَها: قُم، وتَصِيرُ مَعْدِنًا لِلْعِلْمِ والْفَضْلِ حَتّي لايَبْقَي فِي
الْأَرْضِ مُسْتَضْعَفٌ فِي الدّينِ حَتَّي المُخَدَّراتِ فِي الْحِجال، وذلِکَ
عِنْدَ قُرْبِ ظُهُورِ قائِمِنا، فَيَجْعَلُ اللّهُ قُم وأَهْلَهُ قائِمِينَ مَقامَ
الْحُجَّةِ ولَوْلا ذلِکَ لَساخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِها ولَمْ يَبْقَ فِي
الْأَرْضِ حُجَّةٌ، فَيَفِيضُ العِلْمُ مِنْهُ إِلي سائِرِ الْبِلادِ فِي
الْمَشْرِقِ والْمَغْرِبِ، فَيَتِمّ حُجَّةُ اللّهِ عَلَي الْخَلْقِ حَتّي
لايَبْقَي أَحَدٌ عَلَي الْأَرْضِ لَمْ يَبْلُغْ إِلَيْهِ الدِّينُ والْعِلْمُ،
ثُمَّ يَظْهَرُ الْقائِمُ ويَسِيرُ (يصير ظ). سَبَبًا لِنِقْمَةِ اللّهِ
ولِسَخَطِهِ عَلَي الْعِبادِ لِأَنَّ اللّهَ لايَنْتَقِمُ مِنَ الْعِبادِ إِلّا
بَعْدَ إِنْکارِهِمْ حُجَّة).(10)
(يعني:
از إمامِ صادق - عَلَيْهِ السَّلام - منقول است که کوفه را ياد کرد
وفرمود: زودا که کوفه از مؤمنان تهي شود وهمانسان که مار در سوراخِ
خود مي خَزَد وچَنبره مي زَنَد، دانش از کوفه دامن بکَشَد وبروَد؛
آنگاه دانش در شهري پديدار آيد که آن را (قُم) خوانند، ومعدِنِ
دانش وفَضل گردد تا آنجا که هيچ کس نمانَد که در زمينه دين زبون
داشته شده باشد، حتّي پردگيانِ خَرگاهْ نشين. اين حال نزديک به
ظهورِ قائِمِ ما است وخداوند قم وأهلِ آن را قائم مقامِ حجّت قرار
مي دهد واگر آن نباشد زمين باشندگانِ خود را به کام اندرمي کَشَد
ودر زمين حجّتي نمي مانَد. پس دانش از قم به ديگر بلادِ مشرق ومغرب
سرازير مي گردد، وحجّتِ خداوند بر خلق تمام مي شود تا جائي که
أَحَدي بر زمين نمي مانَد که دين ودانش به او نرسيده باشد. آنگاه
قائِم ظهور مي کند ومايه انتقام خداوند وخشمِ او بر بندگان مي شود،
زيرا خداوند تنها پس از اين که بندگان حجّتي را إنکار کُنَند، از
ايشان انتقام مي گيرد)..
حضرت قائم زمين را از قسط
وعدل پر مي کند
(عَنْ عَبْدِاللّهِ بْنِ عُمَرَ قالَ: سَمِعْتُ الْحُسَيْنَ بْنَ
عَليٍّ - عليهما السّلام - يَقولُ:
لَوْ لَمْ يَبْقَ مِن الدُّنْيا إِلّا يَوْمٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ اللّهُ - عَزَّ
وجَلّ - ذلِکَ الْيَوْمَ حَتَّي يَخْرُجَ رَجُلٌ مِنْ وُلْدي فَيَمْلَأُها عَدْلًا
وقِسْطًا کَما مُلِئَتْ جَوْرًا وظُلْمًا؛ وکَذلِکَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللّه - صلّي
اللّه عليه وآله - يَقُول).(11)
(يعني:
از عبداللّه بن عُمَر منقول است که گفت: از حُسَين بن علي - عليهما
السّلام - شنيدم که مي گفت:
اگر از دنيا جُز يک روز نمانَد، خداوند - عَزَّ وجَلّ - آن روز را
چندان دراز کُنَد که مردي از فرزندانِ من قيام نمايد وزمين را
همانگونه که از جَوْر وستم پُر شده است، از دادگري وقِسط پُر سازد؛
ومن از رسولِ خدا - صلّي اللّه عليه وآله - شنيدم که چُنين مي
فرمود)..
حضرت قائم پيشنماز حضرت عيسي بن مريم مي شود
(عَنْ رَسُولِ اللّهِ - صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وآلِه - أَنَّهُ أَخْبَرَ
الْأَئِمَّةَ بِخُروجِ الْمَهْدِيِّ، خاتمِ الأَئِمَّةِ الَّذِي يَمْلَأُ الْأَرْضَ
قِسْطًا وعَدْلًا کَما مُلِئَتْ ظُلْمًا وجَوْرًا وأَنَّ عِيسي - عَلَيْهِ السَّلام
- يَنْزِلُ عَلَيْهِ وَقْتَ خُرُوجِهِ وظُهُورِهِ ويُصَلِّي خَلْفَهُ).(12)
(يعني:
از رسولِ خدا - صلّي اللّه عليه وآله - منقول است که آن حضرت،
إمامان را از خروجِ مَهدي، خاتمِ إمامان، که زمين را - همانگونه که
از ظلم وجور پُر شده است - از قِسط وعدل پُر مي سازَد، واز اين که
عيسي - عليه السّلام - به هنگامِ خُروج وظُهورِ وي، نزدِ وي فرود
مي آيد وپشتِ سرِ وي نماز مي گُزارَد، خبر داده است)..
صاحبِ عُيون المُعجِزات گفته: (اين خبري است که به واسطه شهرتِ آن، شيعيان
ودانشوران وغيرِ دانشوران وسُنّيان وخَواصّ وعَوامّ وپيران وکودکان، همه بر آن
همداستانند).(13)
در حاشيه الفتح المبين، نويسنده گفته است: (در روايتي آمده است که (عيسي - عليه
السّلام -) پس از شروعِ مَهدي (- عليه السّلام -) به نماز، فرود مي آيد ومَهدي پَس
پَس مي آيد تا عيسي - عليه السّلام - پيش افتد، ليک عيسي دستِ خود را ميانِ کتفهايِ
آن حضرت مي نهد واو را مي گويد: پيش باش. پيش از نقلِ اين روايت هم آورده است که:
فرود آمدنِ او به هنگامِ نمازِ بامداد است وپشتِ سرِ مَهدي (- عليه السّلام -) نماز
مي گُزارَد). (إلي آخره).(14)
رجعت مؤمنان در ظهور حضرت قائم
((رَجْعَت) از مُعْتَقَداتِ مهمِّ ما شيعيان واز مُسَلَّماتِ مذهبِ
ماست که أحاديثِ متعدّد درباره آن داريم.
از برايِ أحاديثِ رَجْعَت، نمونه را، نگر: بحارالأنوار (ط. 110
جلدي)، 53: 144 - 39؛ و: مختصرالبصائر، تحقيق مشتاق المُظَفَّر،
170 - 87 و498 - 429 (بيش از 140 حديث)؛ و: موسوعة أحاديث أهل
البيت عليهم السّلام، هادي النّجفي، 136:4).
(عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَر، قالَ: ذَکَرْنا الْقائمَ - عَلَيْهِ السَّلام -
ومنْ ماتَ مِنْ أَصْحابِنا يَنْتَظِرُهُ(15)؛
فَقالَ لَنا أَبُوعَبْدِاللّهِ - عَلَيْهِ السَّلام -:
إِذَا قَامَ أُتِيَ الْمُؤْمِنُ في قَبْرِهِ فَيُقالُ لَهُ: يا هذا! إِنَّهُ
قَدْ ظَهَرَ صاحِبُکَ فَإِنْ تَشَأْ
(16)
أَنْ تَلْحَقَ بِهِ فَالْحَقْ وإِنْ تَشَأْ
(17)
أَنْ تُقيمَ في کَرامَةِ رَبِّکَ فَأَقِمْ).(18)
(يعني:
از مُفَضَّل بن عُمَر منقول است که گفت: از قائِم - عليه السّلام -
واز کساني از دوستانمان (/ هَمْکيشانمان) که درگذشتند واو را
انتظار مي بُردند، ياد کرديم. حضرتِ أبوعبداللّه (يعني: إمامِ
صادق) - عليه السّلام - به ما فرمود:
هنگامي که او قيام کُنَد، به سراغِ مؤمن آيند در گورش واو را
گويند: اي فُلان! صاحبِ تو ظهور کرده است؛ پس اگر مي خواهي که به
او مُلْحَق شوي، مُلْحَق شو، واگر مي خواهي (همچُنان در گور) در
کَرامتِ پروردگارت مُقيم باشي، مُقيم باش).
بيعت با حضرت قائم
(رَوَي الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ الْجُعْفيّ قَالَ: سَمِعْتُ
أَباعَبْدِاللّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ - عَلَيْهِ السَّلام -
يَقُول:
إِذَا أَذِنَ اللَّهُ تَعَالي لِلقائِمِ فِي الْخُروجِ صَعِدَ المِنبَرَ،
فَدَعَا النّاسَ إِلي نَفْسِه، وناشَدَهُم بِاللّهِ، ودَعاهُمْ إِلَي حَقِّه، وأَنْ
يَسيرَ فيهِم بِسُنَّةِ رَسُولِ اللّهِ - صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وآلهِ - ويَعْمَلَ
فيهم بِعَمَلِه، فَيَبْعَثُ اللّهُ - جَلَّ جَلالُه - جِبْرَئيلَ حَتَّي
يَأْتِيَهُ، فَيَنْزِلُ عَلَي الْحَطيمِ يَقُولُ: (إِلي)(19)
أَيّ شَيْ ءٍ تَدْعُو؟ فَيُخْبِرُهُ الْقائِمُ (عجل الله فرجه)
فَيَقُولُ جِبْرَئيلُ: أَنَا أَوَّلُ مَن يُبايِعُکَ(20)
ابْسُطْ يَدَک!، فَيَمْسَحُ يَدَه، وقَد وافاهُ ثَلاثُ مِأَةٍ
وبَضْعَةَعَشَرَ رَجُلًا فيُبايِعُونَه، ويُقيمُ بِمَکَّةَ حَتَّي يَتِمَّ
أَصْحابُهُ عَشَرَةَ آلافِ(21)
نَفْسٍ، ثُمَّ يَسِيرُ مِنْها إِلَي الْمَدِينَةِ).(22)
(يعني:
مُفَضَّل بن عُمَر جُعْفيّ روايت کرد وگفت: از أَبوعبدِاللّه جعفر
بن محمّد - عليه السّلام - شنيدم که مي گفت:
هنگامي که خدايِ متعال قائِم را إذنِ بيرون شدن دهد، بر مِنْبَر رَوَد، ومردمان
را به سويِ خويش فراخوانَد، وبه خداوند سوگندشان دهد، وايشان را به سويِ حقِّ خود
وبه اين که در ميانِ آنان به سنّتِ رسولِ خدا - صلّي اللّه عليه وآله - رفتار کند
وبه کردارِ آن حضرت عمل کُنَد، دعوت نمايد. آنگاه خداوند - جَلَّ جَلالُه(23)
- جِبرئيل را برانگيزَد تا به سراغِ وي آيد وبر حَطيم فرود آيد
وبگويد: به چه چيز فرا مي خواني؟؛ قائِم (عجل الله فرجه) او را بياگاهانَد وآنگاه
جِبرئيل بگويد: من نخستين کسي هستم که با تو بيعت مي کند، دست بگشا! پس دست بر دستِ
او کشد وسيصد وده واَند مرد نزدِ او آمده باشند وبا او بيعت کنند، واو به مکّه
إقامت کُنَد تا يارانش ده هزار تَن شوند؛ آنگاه از مکّه به مدينه رَهْسِپار گردد)..
حضرت مهدي در نهج البلاغه
(أميرِمؤمنان علي - عليه السّلام -، در خطبه اي که در آن از
رخدادها وپيشآمدهايِ آينده ياد مي کُنَد، مي فرمايد:)
(يَعْطِفُ الْهَوَي عَلَي الْهُدَي، إِذَا عَطَفُوا الْهُدَي عَلَي
الْهَوَي، ويَعْطِفُ الرَّأْيَ عَلَي الْقُرآنِ، إِذَا عَطَفُوا
الْقُرآنَ عَلَي الرَّأْيِ).
(يعني:
خواهشِ نَفْساني را به راهِ هدايت مي آوَرَد، در هنگامي که هدايت را پيروِ
خواهشِ نَفْس ساخته اند، ورايْ را پيروِ قرآن مي سازَد، در هنگامي که قرآن را به
راهِ رايِ خود بُرده اند).(24)
واز همان خطبه است:
(حَتَّي تَقُومَ الْحَرْبُ بِکُمْ عَلَي سَاقٍ بَادِيًا نَوَاجِذُها،
مَمْلُوءَةً أَخْلَافُهَا، حُلْوًا رَضَاعُهَا عَلْقَمًا عَاقِبَتُهَا. أَلَا وفي
غَدٍ - وسَيَأْتي غَدٌ بِمَا لَا تَعْرِفُونَ - يَأْخُذُ الوَالي مِنْ غَيْرِهَا
عُمّالَهَا عَلَي مَسَاوِي ءِ أَعْمَالِهَا، وتُخْرِجُ لَهُ الْأَرْضُ أَفَالِيذَ
کَبِدِهَا، وتُلْقِي إِلَيْهِ سِلْمًا مَقَالِيدَهَا؛ فَيُريکُمْ کَيْفَ عَدْلُ
السِّيرَةِ، ويُحْيِي مَيِّتَ الْکِتَابِ والسُّنَّةِ).(25)
(يعني:
تا آن که به جنگي سخت گرفتار آئيد؛ که (چون شيرِ دَرَّنده)دندان
نمايَد؛ (وچون ماده شتري بيقرار به ميدان آيد) پستانها پُر شير؛
نوشيدنش گوارا وشيرين است، وپايانِ آن، تلخ چون حَنْظَل.
هان! فردا - فردائي که آبستنِ رخدادهائي است که نمي دانيد - فرمانروائي که از
جُز آنان(26)
باشد، کارگزارانشان را از برايِ کردارهايِ زشتشان کيفر دهد. زمين
از برايِ او پاره هايِ جگرش را برون افکَنَد(27)
وکليدهايش را از راهِ آشتي به او دهد. پس او شيوه دادگرانه را به
شما بنمايانَد ومُرده کتاب وسنّت را زنده گردانَد).
در هامشِ دستنوشتي از نهج البلاغه که به خطِّ حسين بن حسن بن حسينِ مؤدّب، از
أعلامِ نزديک به روزگارِ شريفِ رضي جامعِ نهج البلاغه، است، چنين نوشته شده:
(الوالي هو المَهديّ عليه السّلام)(28)
(يعني آن فرمانروا (که در متنِ خطبه مذکورست) همان مَهدي - عليه
السّلام - است).
ابنِ أبي الحديد در شرح نهج البلاغه گفته: (اين اشارت است به إمامي که خداوند او
را در آخِرالزّمان مي آفريند واو همان کسي است که در أخبار وآثار وعده (يِ آمدن) اش
داده شده..)..(29)
(علّامه شيخ محمّدتقيِ شوشتري - طابَ ثَراه - در بهج الصّباغه اين
سخنِ ابنِ أبي الحديد را تصحيح کرده، مي نويسد:... بل که خداوند آن
حضرت را در آخِرالزّمان ظاهر مي فرمايد، واين که آن إمام، دهمين
نسل از فرزندانِ أميرِمؤمنان - عليه السّلام - ودوازدهمين تن از
أئمّه دوازده گانه است، از ضروريّاتِ مذهبِ إماميّه مي باشد؛
وچگونه نباشد؟! حال آن که نزدِ خاصّه وعامّه از أميرِمؤمنان - عليه
السّلام - به تَواتُر رسيده است که - در سخني بلند - به کُميْل
فرمود:
اللَّهُمَّ بَلَي، لَاتَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قائِمٍ لِلّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا
ظاهِرًا مَشْهورًا، أَوْ خائِفًا مَغمورًا، لِئلَّا تَبطُلَ حُجَجُ اللّهِ
وبَيِّناتِهِ.(30)
واين جُز بر مذهبِ ما راست نمي آيد وابنِ أبي الحديد نيز در گزارشِ اين سخنِ
أميرِمؤمنان - عليه السّلام - بدان اعتراف کرده..)..(31)
نيايش
اللَّهُمَّ إِنَّکَ أَيَّدْتَ دينَکَ في کُلِّ أَوانٍ بِإِمامٍ
أَقَمْتَهُ عَلَمًا لِعِبادِکَ، ومَنارًا في بِلادِکَ، بَعْدَ أَنْ
وَصَلْتَ حَبْلَهُ بِحَبْلِکَ، وجَعَلْتَهُ الذَّريعَةَ إِلَي
رِضْوانِکَ، وافْتَرَضْتَ طاعَتَهُ، وحَذَّرْتَ مَعصِيَتَهُ،
وأَمَرْتَ بِامْتِثالِ أَوامِرِهِ، والْاِنْتِهآءِ عِنْدَ
نَهْيِهِ، وأَلَّا يَتَقَدَّمَهُ مُتَقَدِّمٌ، ولَا يَتَأَخَّرَ
عَنْهُ مُتَأَخِّرٌ، فَهُوَ عِصْمَةُ اللّائِذينَ، وکَهْفُ
الْمُؤْمِنينَ، وعُرْوَةُ الْمُتَمَسِّکينَ، وبَهاءُ الْعالَمينَ.
اللَّهُمَّ فَأَوْزِعْ لِوَلِيِّکَ شُکْرَ ما أَنْعَمْتَ بِهِ
عَلَيْهِ، وأَوْزِعْنا مِثْلَهُ فيه، وآتِهِ مِن لَدُنْکَ
سُلْطانًا نَصيرًا، وافْتَحْ لَهُ فَتْحًا يَسيرًا، وأَعِنْهُ
بِرُکْنِکَ الْأَعَزِّ، واشْدُدْ أَزْرَهُ، وقَوِّ عَضُدَهُ،
وراعِهِ بِعَيْنِکَ، واحْمِهِ بِحِفْظِکَ، وانْصُرْهُ
بِمَلائِکَتِکَ، وامْدُدْهُ بِجُنْدِکَ الْأَغْلَبِ، وأَقِمْ بِهِ
کِتابَکَ وحُدُودَکَ وشَرائِعَکَ وسُنَنَ رَسُولِکَ - صَلَواتُکَ
اللَّهُمَّ عَلَيْهِ وآلِه -، وأَحْيِ بِهِ ما أَماتَهُ
الظَّالِمُونَ مِن مَعالِمِ دينِکَ، واجْلُ بِهِ صَداءَ الْجَوْرِ
عَنْ طَريقَتِکَ، وأَبِنْ بِهِ الضَّرّاءَ مِنْ سَبيلِکَ، وأَزِلْ
بِهِ النّاکِبينَ عَنْ صِراطِکَ، وامْحَقْ بِهِ بُغاةَ قَصْدِکَ
عِوَجًا، وأَلِنْ جانِبَهُ لِأَوْلِيائِکَ، وابْسُطْ يَدَهُ عَلي
أَعْدَائِکَ، وهَبْ لَنا رَأْفَتَهُ ورَحْمَتَهُ وتَعَطُّفَهُ
وتَحَنُّنَهُ، واجْعَلْنا لَهُ سامِعينَ مُطيعينَ، وفي رِضاهُ
ساعينَ، وإِلَي نُصْرَتِهِ والْمُدافَعَةِ عَنْهُ مُکْنِفينَ،
وإِلَيْکَ وإِلَي رَسُولِکَ - صَلَواتُکَ اللَّهُمَّ عَلَيْهِ
وآلِهِ - بِذلِکَ مُتَقَرِّبينَ)..
(صحيفه سجّاديّه / نيايشِ روزِ عرفه /47)
ترجَمه نيايش:
خدايا! تو در هر زمان دينت را با پيشوائي نيرو بخشيده اي؛ پس از آن
که ريسمانِ او را به ريسمانِ خود پيوستي واو را دستآويزِ خُشنودي
ات ساختي وطاعتش را واجب گردانيدي واز نافرماني اش برحَذَر داشتي
وفرمان دادي که به فرمانهايش گردن نهاده شود وچون نهي کُنَد دست
بازداشته آيد وپيش رونده اي بر او پيشي نگيرَد وديرآينده اي از وي
بازپس نمانَد، آنگاه او را نشانه سان از برايِ بندگانت وچونان
بلندائي فروغْمَنْد در سرزمينهايت برافراشته اي؛ که او نگاهدارِ
پناهندگان وپناهْجايِ مؤمنان ودستاويزِ متمسِّکان وروشنايِ جهانيان
است.
خدايا! وليِّ خود(32)
را شُکرِ نواختي که بر او روا داشته اي در دل انداز، وما را نيز
چُنان شُکري در بابِ او در دل افکن، واو را از نزدِ خود چيرگيي کارآمد دِهْ، واز
برايَش گُشايشي آسان فراهم آر، وبه استوارترين پشتيباني ات ياري اش فرما، وپُشتَش
را استوار دار، وبازويش را نيروبخش، واو را تحتِ نظرِ خود بدار، وبه پاسداريِ خود
حمايتش کن، وبا فرشتگانت ياري اش نما، وبه سپاهِ پيروزمندت مَدَدش رسان. کتابت
وحدود وشرايعت وسُنَتّهايِ پيامبرت را - که خدايا درودهايِ تو بر او وخاندانش باد!
- بدو برپايْ دار.
آن نشانه هايِ دينت را که ستمگران ميرانيده اند، بدو زنده دار، وزنگارِ انحراف
را به واسطه او از طريقتِ خويش بزُداي، وتنگنا وسختي را با او از راهِ خود دور ساز،
وآنان را که از راهِ تو گشته اند به وسيله او از ميان بردار، وآنان را که راهِ
راستِ تو را کژ مي خواهند ريشه کن فرما. او را با دوستانت نَرمْخوي دار، ودستش را
بر دشمنانت بگشايْ، ورأفت ورحمت وعُطوفَت ومهرباني اش را بهره ما کُن، وما را چُنان
کُن که شنوا وفرمانبُردارش باشيم، ودر خُشنودي اش بکوشيم، وبه ياري وپاسداري از او
دست يازيم(33)،
وبه تو وبه پيامبرت - که خدايا درودهايِ تو بر او وخاندانش باد! - تقرّب جوئيم)..
اين رساله شريفه بر دستِ نويسنده ومصنّفِ آن، بنده گنهکار، هاديِ
نجفي، به روزِ دوشنبه دهم ذي الحِجّه، عيدِ أضحايِ سالِ 1408 ه.
ق.، در شهرِ اصفهان فرجام يافت.
(وترجَمه آن نيز به دستِ کمترين خادمِ کتاب وسنّت، جويا جهانبخش -
عُفِيَ عَنْه وعَنْ والِدَيْه -، به روزِ خجسته 18 ذي الحِجّه 1423
ه. ق.، عيدِ مبارکِ غدير، به فرجام رسيد).
والحَمدُ للّهِ أَوَّلًا وآخِرًا وظاهِرًا وباطِنًا وصَلَّي اللّهُ
عَلي مُحَمَّدٍ وآلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ لاسِيَّما
المَهدِيّ المُنتَظَر الإِمام الثّاني عَشَر.
پىنوشتها:
(1)
(أبوالقاسم أَصْبَغ بن نُباته يِ تميميِ سلميِ حنظليِ
مُجاشِعي، مردي ناسک وعابد از خواصِّ يارانِ أميرِمؤمنان -
عليه السّلام - است. وي از (شُرطَةُ الخَميس) به شمار مي
رود که گروهي خاص از يارانِ أميرِمؤمنان - عليه السّلام -
بوده اند وتشکيلاتِ ويژه داشته ووظائفِ مهمّي را بر عهده
مي گرفته اند. تشکيلاتِ (شُرطَةُ الخَميس) در مدّتِ حکومتِ
إمامِ مجتبي - عليه السّلام - نيز برقرار بوده است.
عضويّت در (شُرطَةُ الخميس) افتخاري بزرگ واز منظرِ رجال
شناسي مدح وتعظيمي مُعتَنابِهْ است. أَصبَغ بن نُباته از
نامدارانِ (شُرطَةُ الخَميس) قلمداد شده.
درباره أَصبَغ بن نُباته، نگر: مختصرالبصائر، تحقيق
المظفّر، ص 128؛ و: الموسوعة الرّجاليّة الميسّرة، 134:1.
درباره (شُرطَةُ الخَميس) نگر: سماء المقال، ط. قزويني،
247 - 245:2؛ و: دايرةالمعارفِ تشيّع، 560:9 و561؛ و: معجم
مصطلحات الرّجال والدّراية، ص 82).
(2)
(درباره ضبطِ اين سخن در هامشِ طبعِ 110 جلديِ بحار
(193:52 و194) إظهارِ نظر شده است).
(3)
(همچُنين نگر: مهديِ موعود (عليه السّلام)، عليِ دواني، ص
258؛ و: کتاب الصّافي في تفسير القرآن، تحقيق: الحسينيّ
الأمينيّ، 129:3 و130 - که در فهمِ عبارتِ قرآني بس سودمند
وروشنگر است).
(4)
البيان في أخبار صاحب الزّمان (عليه السّلام) گنجيِ شافعي
/99 ومنتخب الأثر 304 به نقل از صحيح ابن ماجة 270:2؛ ونيز
کنزالعمّال ح 38657 ومجمع الزّوائد 318:7.
(5)
البيان في أخبار صاحب الزّمان (عليه السّلام) /100.
(اين مضمون در رواياتِ شيعه هم هست؛ چُنان که در الغيبه يِ
نُعماني از أميرِمؤمنان - عليه السّلام - نقل شده است که:
شروعِ کارِ مهدي از طرفِ مشرق است.
باري، مراد از اين مشرق، مشرقِ کشورهايِ اسلامي در مقياسِ
قرنهايِ أوّليّه إسلام است که سرزمينِ خراسان وبخشهايِ
شرقي را - ظاهرًا - تا نواحيِ مرکزيِ ايرانِ کنوني در بر
مي گرفته است. نگر: خورشيدِ مغرب، ص 320).
(6)
(هم در متنِ عربيِ چهل حديث وهم در طبعِ يکجلديِ منتخب
الأثر، (کوفة) - بدونِ (ال) - آمده است.
اين ضبط، علي الظّاهر ناشي از سهو وإهمالِ کاتب است وبايد در
أصل (الکوفة) بوده باشد).
(7)
(هم در متنِ عربيِ چهل حديث وهم در طبعِ يکجلديِ منتخب
الأثر، (کوفة) - بدونِ (ال) - آمده است.
اين ضبط، علي الظّاهر ناشي از سهو وإهمالِ کاتب است وبايد در
أصل (الکوفة) بوده باشد).
(8)
(هم در طبعِ يکجلديِ منتخب الأثر وهم در متنِ عربيِ چهل
حديث (يأزر) - به تقدّمِ زاء بر راء - آمده است؛ ولي علي
الظّاهر راء بايد بر زاء مقدّم باشد. فعلهايِ برشکافته از
مصدرِ (أرْز) و(أُرُوز)، در زبانِ سنّت، آشنا وداراي
کاربُرد هستند. تفصيل را نگر: الفائق في غريب الحديثِ
زَمَخشَري، 33:1؛ و: غريب الحديث في بحارالأنوار، 52:1؛ و:
مجمع البَحْرَيْن، إعداد: محمود عادل، 63:1 و64؛ و:
نُزْهَةُالنَّظَرِ البدري، ص 27 و28؛ و: مفردات نهج
البلاغه يِ قُرَشي، 38:1.
همين مادّه وتشبيه، باز هم در أحاديثِ بحثِ غَيبت به چشم
مي خورَد؛ نگر: کمال الدّين وتمام النّعمة، ط. جامعه
مدرّسين، 1405 ه. ق.، ص 349؛ و: پهلوان 26:2؛ و: کمره اي
18:2؛ و: الغيبه يِ نُعماني، ط. فارِس حسّون کريم، ص 162
و163).
(9)
(هم در طبعِ يکجلديِ منتخب الأثر وهم در متنِ عربيِ چهل
حديث، (تأزر) - به تقدّمِ زاء بر راء - آمده است).
(10)
منتخب الأثر /443 به نقل از بحارالأنوار وآن به نقل از
تاريخ قم. (نيز نگر: طبعِ جديدِ منتخب الأثر (سه جلدي)،
61:3 و62. در کتابِ عصرِ ظهورِ استاد عليِ کوراني (ترجمه
عبّاسِ جلالي، صص 246 - 237) مباحثي درباره (قم (در آستانه
ظهور)) مطرح گرديده که اگرچه خواندني است، بايد توجّه داشت
که سخت با تطبيق وتفسيرِ عصريِ مؤلّف درآميخته).
(11)
کمال الدّين وتمام النّعمة /318 (؛ پهلوان - با تفاوتِ
اندک -: 584:1، وکمره اي - با تفاوتِ جُزئي -: 434:1
و435). مضمونِ روايت را أحمد در مُسنَدش (99:1) آورده (به
نقل از: أحاديث المهدي (عليه السّلام) من مُسنَد أحمد بن
حنبل /62). از برايِ منابعِ اين حديث در کتابهايِ عامّه،
به (مَنْ هُوَ المَهديّ (عليه السّلام)؟) (83 - 70) مراجعه
بفرمائيد.
(12)
منتخب الأثر /317؛ ونيز رجوع کنيد به: فضائل الخمسة 401:3
و402، و: البيان في أخبار صاحب الزّمان (عليه السّلام) /
(113 - 108)، و: مَن هُوَ الْمَهديّ (عليه السّلام)؟ /
100. (نيز نگر: حليةالأبرار، ط. مؤسّسة المعارف
الإسلاميّة، 474:5 و486 و487).
(13)
منتخب الأثر /317؛ ونيز رجوع کنيد به: فضائل الخمسة 401:3
و402، و: البيان في أخبار صاحب الزّمان (عليه السّلام) /
(113 - 108)، و: مَن هُوَ الْمَهديّ (عليه السّلام)؟ /
100. (نيز نگر: حليةالأبرار، ط. مؤسّسة المعارف
الإسلاميّة، 474:5 و486 و487).
(14)
منتخب الأثر /317؛ ونيز رجوع کنيد به: فضائل الخمسة 401:3
و402، و: البيان في أخبار صاحب الزّمان (عليه السّلام) /
(113 - 108)، و: مَن هُوَ الْمَهديّ (عليه السّلام)؟ /
100. (نيز نگر: حليةالأبرار، ط. مؤسّسة المعارف
الإسلاميّة، 474:5 و486 و487).
(15)
(در الغيبه يِ چاپي (تنتظره) است وهمچُنين در متنِ مطبوعِ
چهل حديثِ عربي).
(16)
(در متنِ مطبوعِ چهل حديثِ عربي (تشاء) بود؛ موافقِ
بحارالأنوارِ (ط. دُريابِ نجفي) وبعضِ منابعِ ديگر إصلاح
کرديم).
(17)
(در متنِ مطبوعِ چهل حديثِ عربي (تشاء) بود؛ موافقِ
بحارالأنوارِ (ط. دُريابِ نجفي) وبعضِ منابعِ ديگر إصلاح
کرديم).
(18)
الغيبةِ شيخ /276.
(نيز نگر: حقّ اليقين، مجلسي، ط. کانونِ پژوهش، ص 363؛ و:
مرآةالعقول، 203:3؛ و: بحارالأنوار، ط. دُريابِ نجفي،
597:21، ح 98؛ و: ط. 110 جلدي، 92:53؛ و: الإِيقاظ من
الهجعة، تحقيق مشتاق المظفّر، ص 256 و257.
و نيز نگر: نجم الثّاقب، ط. مسجد جمکران، ص 158؛ و:
حليةالأبرار، 352:5 و301؛ و: کشف الحقّ، خاتون آبادي، ط.
ميرصابري، ص 189).
(19)
((إلي) را از چاپهايِ مؤسّسه آل البيت عليهم السّلام
ورسوليِ محلّاتي از الإرشادِ مُفيد (ره) افزوديم).
(20)
(در متنِ چاپيِ الأربعون حديثا، (يبايعيک) است).
(21)
(در متنِ چاپيِ الأربعون حديثا، (ألف) است).
(22)
الإرشاد /332 (؛ طبعِ مؤسّسه آل البيت عليهم السّلام - با
اندکي تفاوت -: 382:2 و383؛ طبعِ رسوليِ محلّاتي - با
اندکي تفاوت -: 523:2 و524؛ إعلام الوري، تحقيق: علي أکبر
الغفّاري، ص 431 (با تفاوتهائي چند)).
(23)
(يعني: بزرگ است شکوهمنديِ او).
(24)
(منظور از قرآن را به راهِ رايِ خود بُردن، تأويلِ قرآن
وحملِ آن بر مقتضايِ آراء وأهواءِ خويشتن است... نگر: شرح
نهج البلاغه، کمال الدّين ميثم البحراني، 169:3).
(26)
(در ترجَمه (من غيرها) نوشتم: (از جُز آنان)؛ زيرا - چُنان
که ابنِ ميثمِ بحراني هم گفته است - گويا پيش از اين
(احتمالًا در بخشي از خطبه که در نهج البلاغه نيامده)،
أميرِمؤمنان - عليه السّلام - از گروهي از صاحبانِ
فرمانروائي وإمارت ياد کرده بوده واينک خاطرنشان مي فرمايد
که فرمانروايِ موردِ نظرش از (آنان) نيست.
نگر: شرح نهج البلاغة، کمال الدّين ميثم البحراني، 3: 171
- 170.
برخي از شارحان درباره اين که گروهِ موردِ إشارتِ
أميرِمؤمنان - عليه السّلام - کدام گروه بوده است، گمانه
زني کرده اند.
علّامه شيخ محمّدتقي شوشتري، احتمال مي دهد صورتِ کلامِ مسطور در
نهج البلاغه، مُصَحَّف باشد. باري، برايِ صورتِ پيشنهاديِ
وي وتفسيرِ آن، نگر: بهج الصّباغة، 6: 193 - 192).
(27)
(مراد از برون آمدنِ پاره هايِ جگرِ زمين، خروجِ خزائن
وگنجينه هايِ آن است. نگر: شرح نهج البلاغة، کمال الدّين
ميثم البحراني، 171:3).
(28)
شرح نهج البلاغة، مصوّرة من نسخة مخطوطة من القرن الخامس
محفوظة في مکتبة آيةاللّه المرعشي /114.
(29)
شرح نهج البلاغة، 609:2 ط. دارالفکر، بيروت؛ و: 40:9 ط.
مصر.
(30)
(در شرح نهج البلاغه، ضمنِ حکمتِ 147 آمده است.
يعني: آري، زمين از کسي که از براي خداوند حجّت به پا
دارَد، تهي نماند؛ خواه پديدار وشناسا باشد وخواه بيمناک
وپنهان. تا حجّتها ونشانه هايِ آشکارِ خداوند از ميان
نروَد.
(نيز نگر: الغيبه يِ نُعماني، ط. فارِس حَسّون کريم، ص
136؛ خصوصًا از حيثِ مَدلول هائي که نُعماني - رضوانُ
اللّه عليه - به آنها توجّه مي دهد؛ و: همچُنين: موسوعة
المصطفي والعترة (عليه وعليهم السّلام)، الشّاکريّ 16: 269
- 261)؛ و: گُفتمانِ مَهدويّت: سخنرانيهايِ گُفتمانِ سوم،
ص 57 و58 وصص 89 - 87).
(31)
(نگر: بهج الصّباغة، 188:6).
(32)
(برخي گفته اند: کنايه از حضرتِ مَهدي - عليه السّلام -
است؛ وبرخي گفته اند: وقتي (وليّ) به طورِ مطلق به کار
روَد مُراد آن حضرت مي باشد. تفصيل را، نگر: طبعِ جديدِ
مُنْتَخَبُ الأَثَر (سه جلدي)، 203:3 (هامش)).
(33)
(شايد در ترجَمه اين عبارت اندکي از تطابق وأمانت دور
افتاده باشيم؛ شايد هم ترجَمه ما درست تر از برخي ترجَمه
هايِ متداول باشد. به هر رويْ، شارحِ واژه شناس وأدبْ داني
چون سيّدعليخان - قُدِّسَ سِرُّه - نيز در فهمِ مقصود بي
ترديد نبوده است. نگر: رياض السّالکين، تحقيق:
السّيّدمُحسن الحُسَينيّ الأمينيّ، 411:6).