اندوخته خداوند

هادى نجفى

- ۵ -


21 - شيخ الإسلامِ روزگارِ خويش، غوّاصِ بِحارِ علومِ آلِ محمّد (صلى الله عليه وآله وسلم)، شيخ محمّدباقرِ مجلسي (درگذشته به سالِ 1110 ه. ق).، مُجَلَّدِ سيزدهم از کتابِ بحارالأنوار را به أحوالِ إمامِ دوازدهم، صاحب الزّمان (عجل الله فرجه)، اختصاص داده است.(1)

22 - علّامه ميرمحمّدصادقِ خاتون آبادي (درگذشته به سالِ 1272 ه. ق).، از شاگردانِ نيايِ نگارنده - علّامه شيخ محمّدتقيِ صاحبِ هدايه - قُدِّسَ سِرُّه -، چهلْ حديث اش را درباره إمام زمان (عجل الله فرجه) تأليف کرده وکشف الحق ناميده که به أربعينِ خاتون آبادي نامبردارست.(2)

23 - شيخ المحدِّثين وثالث المجلسيّين، حاج ميرزا حُسَينِ نوري (درگذشته به سالِ 1320 ه. ق).، کتابِ نَجْم الثّاقب اش را در أحوالاتِ سَروَرمان، حضرتِ قائم (عجل الله فرجه)، تأليف کرده است.(3)

24 - علّامه سيّد محمّدتقيِ موسويِ اصفهاني (درگذشته به سالِ 1348 ه. ق). کتابِ مکيال المکارم في فوائد الدّعاء للقائم (عليه الصّلاة والسّلام) را تأليف کرده است.(4)

25 - علّامه شيخ علي أکبرِ نهاوندي (درگذشته به سالِ 1369 ه. ق). العبقريّ الحسان في أحوال مولانا صاحب الزّمان عليه السّلام را در دو مجلّدِ بزرگ تأليف کرده است.

26 - علّامه سَيِّدمحسنِ أمين (درگذشته به سالِ 1371 ه. ق). در أعيان الشّيعه اش بخشي را به (حضرتِ محمّد بن الحسن المَهديّ صاحب الزّمان عليه السّلام) اختصاص داده ودر آن به بحثي درازدامَن پرداخته است.(5)

27 - علّامه سيّد صدرالدّينِ صدر (درگذشته به 19 ربيع الثّانيِ 1373 ه. ق). در کتابِ ارزنده اش، المَهدي (عليه السّلام)، أحاديثِ حضرتِ مَهدي (عجل الله فرجه) را از طُرُقِ أهلِ سنّت گِرد آورده است ومي سَزَد خوانندگان بدان مراجعه فرمايند که أثري دلاويز است.

28 - علّامه أکبر ومصلحِ أعظم، شيخ محمّدحسين آلِ کاشف الغطاء (درگذشته به 18 ذي القعدةالحرامِ 1373 ه. ق). در کتابِ ارزنده اش، أصل الشّيعة وأصولها، گفته است:

(... إماميّه معتقدند که خدايْ - سُبحانَه - زمين را از کسي که بر بندگان حجّت باشد، خواه نبي وخواه وَصي، خواه پديدار وشناسا وخواه نهان وناپيدا، تهي نمي گذارد وپيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) تنصيص فرموده وکار را به فرزندش إمام حَسَن محوّل کرده وإمام حَسَن کار را به برادرش إمام حُسَين محوّل ساخته است وروند به همين ترتيب بوده است تا به إمامِ دوازدهم مهديِّ مُنتَظَر رسيده..)..(6)

29 - علّامه شيخ محمّدرضا مظفّر (درگذشته به سالِ 1383 ه. ق). در کتابِ عقائد الإماميّه اش گفته:

(بشارت به ظهورِ مَهدي که از فرزندانِ فاطِمَه است ودر آخِرالزّمان ظهور مي کند، تا زمين را، پس از آنکه از ستم وجَوْر پُر شده است، از قِسط وعدل پُر سازد، از قولِ پيامبر - صلّي اللّه عليه وآله - به تَواتُر نقل گرديده وبه ثُبوت رسيده است ومسلمانان همه وبه رغمِ اختلافِ مشربهاشان، در شمارِ أحاديثي که از آن حضرت روايت کرده اند، اين بشارت را ثبت نموده اند. بِنا بر اين، بشارتِ مذکور، انديشه اي نوپديد نيست که در ميانِ شيعيان به وجود آمده باشد..)..(7)

30 - علّامه معاصر، (آيةاللّه آقايِ حاج) شيخ لطف اللّهِ صافيِ گلپايگاني - مُدَّ ظِلُّه - در کتابِ ارزنده اش، مُنتَخَبُ الأَثَر في الإمام الثّاني عشر (عليه السّلام)، - که بارها طبع گرديده است -، أحاديثِ حضرتِ مَهدي (عجل الله فرجه) را از (منابعِ) فَريقَيْن گِردآوري کرده.

31 - علّامه معاصر، شيخ مَهديِ فقيه إيمانيِ اصفهاني، ديدگاههايِ أعلامِ أهلِ سنّت را در موسوعه خويش، الإمام المَهدي (عليه السّلام)عند أهل السّنّة، گِردآورده است که أثري خواندني است ومي سَزَد خواننده ارجمند به آن مراجعه فرمايد.

32 - علّامه معاصر، شيخ أبوطالبِ تجليلِ تبريزي، رساله مَن هُوَ المَهدي؟ را تأليف کرده ودر آن أحاديثِ اين موضوع را از (منابعِ) فَريقَيْن گِردآورده است که دوبار در قمِ مُشَرَّفه به طبع رسيده.

33 - علّامه معاصر، سيّد محمود موسويِ دِهْسُرخيِ اصفهاني، در کتابِ يأتي علي النّاس زمان من سئل عاش ومن سکت مات، أحاديثِ آخِرالزّمان را گِردآورده وبه فارسي ترجَمه کرده وبِنا بر حروفِ ألفبا مرتّب گردانيده است. طبعِ نخستِ اين کتاب به سالِ 1408 ه. ق. در قم منتشر گرديد. (همچُنين أخيرًا کتابِ معجم المَلاحم والفِتَن از نامبُرده به طبع رسيده است).

مهدي نزد اهل سنت وجماعت

عمده آن را از مُنْتَخَب الأَثَرِ علّامه صافي ومقدّمه علّامه خِرسان بر البيان في أخبارِ صاحبِ الزّمان (عليه السّلام) برگرفته ام.

روايتگرانِ أهلِ سنّت وجماعت، أحاديثِ مَهدي (عجل الله فرجه) را روايت کرده ومُصَنِّفانشان اين أحاديث را در جوامعِ حديثشان ضبط کرده اند؛ کساني چون أَحمَد(8) وأبوداود وابنِ ماجَه وتِرمِذي وبُخاري ومُسلم ونَسائي وبَيْهَقي وماوَردي وطَبَراني وسَمْعاني وروياني وعَبْدَري وحافظ عبدالعزيزِ عُکبَري - در تفسيرش - وابنِ قُتَيْبَه - در غريب الحديث - وابن سري وابن عَساکِر ودارَقُطْني - در مسند سيّدة نساء العالمين فاطمة الزّهراء (عليها السّلام) - وکسائي - در المبتدا - وبَغَوي وابنِ أَثير وابن ديبعِ شيباني وحاکم - در مستدرک - وابنِ عبدالبّر - در الاستيعاب - وحافظ ابنِ مطيق وفرغاني ونميري ومُناوي وابنِ شيرويه ديْلمي وسِبْطِ بن جَوْزي وشارحِ مُعتَزِلي(9) وابنِ صَبّاغِ مالِکي وحَموي وابنِ مغازليِ شافعي وموفّق بن أحمدِ خوارزمي ومُحِبّ الدّين طَبَري وشِبْلَنْجي وصَبّان وشيخ منصور علي ناصف وابنِ أبي شيبه وابنِ أبي حاتم وحسن بن سفيان وابنِ منده وحمادِ رَواجِني وأبوالحسن سحري وحربي وأبوبکر مقري وخطيب وأبوعَمْرو داني وابنِ خَلِّکان وقُرطُبي وابنِ کثير ونعيم بن حمّاد وابنِ أَعْثَمِ کوفي وأبوالحسن آبُري وابنِ حَجَرِ عَسقَلاني ومُحيي الدّين ابنِ عَرَبي وابنِ طَلْحه شافعي وسَمْهودي وشَعْراني وابن العَرَبيِ مالِکي وأبويَعلي وابنِ حَجَرِ هَيْتَمي(10) وابنِ حيان وأبوالشّيخ وثَعْلَبي وابن الأزرق وابنِ مَنظورِ أنصاري وعبدالکري يماني وصَدرالدّين قونَوي وزَيْني دَحْلان وبرزنجي ومُرتَضي زَبيدي وملّاعليِ مُتَّقي وخواجه پارسا وإسماعيل حقّي وآلوسي وقُندوزيِ بَلخي وگنجيِ شافعي وجُز ايشان.(11)

شماري از ايشان رساله ها وکتابهائي در اين باب نوشته اند که از آن جمله اند:

حافظ أبونُعَيْمِ اصفهاني، صاحبِ کتاب نَعْت المَهديّ ومَناقب المَهديّ، وگنجيِ شافعي، صاحبِ البيان في أخبارِ صاحب الزّمان، وملّاعلي متّقي، صاحبِ تلخيص البيان في أخبار مهديّ آخرالزّمان، وعبّاد بن يعقوبِ رَواجِني، صاحبِ کتابِ أخبار المهدي، وسُيوطي، صاحبِ العَرْفُ الوَرْديّ في أَخبارِ المَهْديّ وعلامات المهديّ، وابنِ حَجَر، صاحبِ القول المختصر في علاماتِ المَهْديّ المُنْتَظَر، وشيخ جمال الدّين يوسف بن يحيي دمشقي، صاحبِ عِقْدالدُّرَر في أخبار الإمام المُنْتَظَر، وابنِ کمال پاشا، صاحبِ تلخيص البيان في علامات مَهديِّ آخرالزّمان، وابنِ قَيِّمِ جَوْزيّه که او را المهدي است، وملّاعلي قاريِ هندي که او را المَشرَب الوَرْديّ في أخبارِ المَهديّ است، وشيخ مَرعي بن يوسُفِ کَرْميِ مقدسي (حَنْبَلي)، صاحبِ فَوائِدُ الفِکَر في الإِمامِ المُنْتَظَر، ومحمّد بن عبدالعزيز بن مانع - از علمايِ نجد در سده چهاردهم -، صاحب تَحديقُ النَّظَر في أَخبارِ الإِمام المُنْتَظَر، وديگران ونوشتارهايِ ديگر.

در إدامه پاره اي از سخنانِ أعلامِ ايشان را مي آوريم وخواننده را مي سَزَد تا در اين سخنان باريک بنگَرَد وبينديشَد:

1 - ابنِ أبي الحديدِ مُعْتَزِلي در شرح نهج البلاغه گفته است:

(فرقه هايِ مسلمان، همه همداستانند که دُنيا وتکليف جُز پس از ظهورِ او (مَهدي - عليه السّلام -) سپَري نمي گردد).(12)

2 - از شيخ عبدالحق منقول است که در اللّمعات گفته:

(أحاديثي که به حدِّ تَواتُر رسيده اند هَمْسُخَن اند که مَهدي از أهلِ بيت واز أولادِ فاطِمَه است).(13)

3 - صَبَّان در إسعاف الرّاغبين گفته است: (درباره خروجِ او واين که او از أهلِ بيتِ پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) است واين که او زمين را از عدل پُر مي سازد، أخبارِ روايت شده از پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) به تَواتُر رسيده است).(14)

4 - شِبْلَنْجي در نورالأبصار گفته است: (أخبار روايت شده از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)، در اين باره که او از أهلِ بيتِ آن حضرت است وزمين را از عدل پُر مي سازد، به تَواتُر رسيده است).(15)

5 - ابنِ حَجَر در صواعق گفته است: (أبوالحسين ابري گفته: (درباره خروجِ او واين که از أهلِ بيتِ پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) است واين که هفت سال فرمانروائي مي کند واين که زمين را از عدل پُر مي سازد واين که با عيسي خروج مي کُنَد وعيسي او را در باب لد در خاکِ فلسطين بر کشتنِ دَجّال ياري مي رسانَد واين که إمامتِ اين أُمَّت مي کند وعيسي پشتِ سرِ او نماز مي گُزارد، أخبار به سببِ کثرتِ کساني که آنها را از مصطفي (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت کردند به تَواتُر رسيده ومُستَفيض گشته است).(16)

6 - سيّدأَحمَد فرزندِ سيّدزَيْني دَحْلان، مُفتيِ شافعيان، در الفتوحات الإسلاميّه گفته است:

(أحاديثي که در آنها از ظهورِ مَهدي سخن در ميان است، بسيارند ومُتَواتِر؛ در آنها هم حديثِ صحيح هست وهم حَسَن وهم ضعيف، وضعيف بيشتر است، ولي به سببِ کَثرَتِ اين أحاديث وکَثرَتِ مُخرجانشان يکديگر را تقويت مي کُنَند چُنان که از آنها قطع حاصل مي شود؛ أمّا آنچه موردِ قطع ويقين است، اين است که او بي گُمان ظهور مي کُنَد واز فرزندانِ فاطِمَه است وزمين را از عدل پُر مي سازد. علّامه سيّدمحمّد بن رسولِ بَرزَنْجي در آخرِ الإشاعه بدين نکته توجّه داده است. وأمّا تعيينِ ظهورِ وي در سالِ مشخّص صحيح نيست، زيرا غيبي است که جُز خداوند کسي از آن آگاه نيست واز شارع نصّي در تعيينِ آن نرسيده است).(17)

7 - سُوَيدي در سَبائک الذَّهَب گفته است: (آنچه علماء بر آن اتّفاق دارند، آن است که مَهدي همان کسي است که در آخِرِ زمان قيام مي کُنَد وزمين را از عدل پُر مي کُنَد؛ وأحاديث درباره او وظهورش بسيارست).(18)

8 - گنجيِ شافعي در البيان في أخبارِ صاحبِ الزّمان گفته است:

(درباره مَهدي - عليه السّلام -، أخبار، به سببِ کَثرَتِ کساني که آنها را از مصطفي (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت کرده اند، مُتَواتِر ومُستَفيض گرديده است).(19)

9 - ملّاعلي متّقي در البُرهان في علاماتِ مهديِّ آخِرِالزّمان، فَتاوايِ چهارتن از علمايِ مذاهبِ چهارگانه را درباره مَهدي - عليه السّلام - ياد کرده است. اين چهارتن عبارت اند از: شيخ ابنِ حَجَرِ شافعي، مؤلّف القول المُخْتَصَر في عَلاماتِ المَهْدِيِّ المُنْتَظَر، وأبوالسُّرور أحمد بن ضياء حَنَفي، ومحمّد بن محمّدِ مالِکي، ويحيي بن محمّدِ حَنبَلي. فَتاوايِ اين چهارتن متضمّنِ صحّتِ قائل شدن به ظهورِ مَهدي (عليه الصّلاة والسّلام) است واين که درباره او وويژگيهايش وويژگيهايِ خُروجش وفتنه هائي که پيش از آن ظاهر مي گردد - مانندِ خُروجِ سُفياني وخسف وجُز آن - أخبارِ صحيح وارد شده است. همچُنين ابنِ حَجَر به تَواتُرِ اين أحاديث تصريح کرده ونيز تصريح

نموده است که آن حضرت از أهلِ بيت است وفرمانروايِ خاور وباخترِ زمين مي گردد وآن را از عدل پُر مي سازد، وعيسي پشتِ سرِ مَهدي (عليهما السّلام) نماز مي گُزارَد، ومَهدي سُفياني را گلو مي بُرَد، وسپاهي که سُفياني به سويِ مَهدي مي فرستد در بيداء، ميانِ مکّه ومدينه، در زمين فروبُرده مي شود.(20)

10 - مَسعود بن عمرِ تَفتازاني در مقاصد الطّالبين گويد: (درباره ظهورِ إمامي از فرزندانِ فاطِمَه زهراء - رَضِيَ اللّهُ عَنْها - که زمين را، همانگونه که از جَور وستم پُر شده است، از قِسط وعدل پُر مي کند، أحاديثِ صحيح رسيده است).(21)

11 - شيخ محمّد (بن محمّدِ) جَزَريِ دمشقيِ شافعي در أسمي المناقب في تهذيب أسني المطالب(22) گويد:

(از عليّ بن أبي طالِب - رَضِيَ اللّهُ عَنْه - منقول است که فرمود: قالَ رسولُ اللّه - صَلَّي اللّهُ عَلَيه (و آلِه) وسَلَّم -: المَهديّ مِنّا أَهْلَ البَيْتِ يصلحه اللّهُ في لَيْلَةٍ(23) (يعني: مَهدي از ما أهلِ بَيْت است، خداوند يکشبه او را مهيّا دارد).

... أحاديثِ مَهدي واين که در آخِرالزّمان مي آيد واين که از أهلِ بيت واز زاد ورودِ فاطِمَه - رضوانُ اللّهِ عليها - است واين که نامِ او نامِ پيامبر - صَلَّي اللّهُ عَلَيه و(آلِه و) سَلَّم - مي باشد ونامِ پدرش نامِ پدرِ پيامبر - صلّي اللّه عليه و(آلِه و) سلّم -(24)، نزدِ ما صحيح است؛ وصحيح تر (و دقيق تر)آن است که او از زاد ورودِ حُسَين بن علي است؛ چه، أميرِمؤمنان علي بدين نکته تصريح فرموده؛ در آن سخن که... علي - عليه السّلام - به فرزندش حُسَيْن نگريست وفرمود که: إِنَّ ابْني هذا سَيِّدٌ کَما سَمّاه النَّبِيُّ صَلَّي اللّهُ عليه (و آلِه) وسَلّم وسَيَخْرُجُ مِن صُلْبِهِ رَجُلٌ يُسَمَّي بِاسْمِ نَبِيِّکُمْ يُشْبِهُهُ في الخُلُقِ ولايُشْبِهُهُ في الخَلْقِ (يعني: اين پسرم، چُنان که پيامبر - صلّي اللّه عليه (و آله) وسلّم - او را ناميد، سَيِّدي(25) است وزودا که از صُلْبِ او مردي بيرون آيد که به نامِ پيامبرتان خوانده مي شود، در خُلق به او مي مانَد ودر خَلق به او نمي مانَد(26) آنگاه حکايتِ اين را که زمين را پُر از عدل مي سازد بازگفت.

أبوداود اين حديث را بدينسان در سُنَنِ خويش روايت کرده ودرباره آن خاموش نشسته).(27)

12 - عبدالرَّحْمن ابنِ خَلْدون در مُقَدَّمه يِ بلندآوازه اش مي گويد: (بدان که در گُذَرِ روزگاران ميانِ همه مسلمانان مشهور بوده است که بي گُمان در آخِرالزّمان مردي از أهلِ بيت ظهور مي کند که دين را نيرو مي دهد وعدل را آشکار مي سازد ومسلمانان از او پيروي مي کُنَند وبر ممالکِ إسلامي چيره مي گردد ومَهدي ناميده مي شود وخروجِ دَجّال وديگر نشانه هائي که در حديثِ صحيح ثبت شده در پيِ اوست..)..(28)

تا بدين جا فصلِ نخست را که درباره گفتارها بود به فرجام مي آوريم وبه ياريِ آفريدگار به فصلِ دوم مي آغازيم.

پى‏نوشتها:‌


(1) (اين بخش از بِحار، چندبار تاکنون به فارسي ترجَمه شده است. شايد مشهورترين ومتداول ترين ترجَمه آن، همان باشد که به قلم آقاي عليِ دواني نگارش يافته وبه نامِ مَهديِ موعود (عليه السّلام) بارها چاپ وتجديدِ چاپ گرديده است).

(2) (اين کتاب يکبار به اهتمامِ حاج سيّدأبوالفضل مدرّسِ خاتون آبادي در چاپخانه محمّديِ اصفهان - به شيوه چاپِ سُربي - به طبع رسيده است وبارِ ديگر به سالِ 1361 ه. ش. در تهران به اهتمامِ سيّدداودِ ميرصابري - که مبنا وأساسِ آن همان چاپِ سُربيِ اصفهان بوده).

(3) (مَعَ الْأَسَف هنوز جايِ يک چاپِ محقّقانه جاندار از اين أَثَر خالي است وبمانند بعضِ ديگر نگارشهايِ فارسيِ مُحَدِّثِ نوري - به رغمِ فراوانيِ خواهندگان وخوانندگان وچاپهايِ متفاوت - هنوز حقِّ آن أَدا نشده).

(4) (خوشبختانه اين کتاب به فارسي هم ترجَمه شده وموردِ استفاده إيمانيان است).

(5) أعيان الشّيعة 2: 84 - 44 (طبعِ جديد).

(6) أصل الشيعة وأصولها /136 (طبعِ قاهره).

(7) عقائد الإماميّة / 77.

(8) (مراد أحمد بن حَنْبَلِ شيباني (درگذشته به 241 ه. ق). است).

(9) (مُراد ابنِ أبي الحديدِ مدائني (درگذشته به 655 ه. ق). شارحِ نهج البلاغه يِ شريف است).

(10) (در متنِ عربيِ چهل حديث ومتنِ مطبوعِ الکُني والألقاب، (هيثمي) آمده. به هر رويْ، مراد ابنِ حَجَرِ هَيْتَمي (شهاب الدّين أحمد بن محمّد / 974 - 909)، مفتيِ حجاز، است که الصَّواعق المُحْرِقة را نوشته وهرچند اِستيزه گر ومعاندِ شيعه بوده است، به کثيري از فضائلِ أهلِ بيت - عليهم السّلام - خَستو شده).

(11) برايِ آگاهي از شماري افزون تر مراجعه بفرمائيد به: مَن هُوَ المَهدي (عليه السّلام)؟ (صص 68 - 62).

(12) شرح ابن أبي الحديد 535:2 ط. مصر.

(13) حاشيه صحيح ترمذي 46:2 ط. دهلي.

(14) بابِ 2 ص 140ط. مصر 1312.

(15) ص 155 ط. مصر 1312.

(16) الصّواعق المحرقة / 99 ط. مطبعه ميمنيّه يِ مصر.

(17) الفتوحات الإسلاميّة 211:2 ط. مصر 1323.

(18) سَبائک الذَّهَب / 78.

(19) البيان في أخبار صاحب الزّمان (عليه السّلام) / 124.

(20) رجوع کنيد به: البُرهان في علامات مَهديِّ آخِرِالزّمان، باب 13.

(21) مَقاصِد الطّالبين (هامشِ شرح المقاصد، 307:2).

(22) (در حقيقت شيخ محمّد بن محمّد بن محمّد جَزَريِ دمشقيِ شافعي - زاده 751 ودرگذشته 833 ه. ق. -، اين مطلب را در أسني المطالب گفته واستاد شيخ محمّد باقرِ محمودي که أسني المطالب را تلخيص وتهذيب کرده ومتنِ مختارِ خود را أسمي المناقب في تهذيب أسني المطالب ناميده است، اين سخنِ شيخ محمّد بن محمّد جَزَري را نيز نقل کرده).

(23) (نگر: حلية الأبرار، 446:5 و448).

(24) (استاد محمودي در تعليقه بر أسني المطالب إظهار کرده اند گويا اين را که نامِ پدرِ إمام مَهدي - عليه السّلام - نامِ پدرِ پيامبر - صلّي اللّه عليه وآله - است، حُفّاظِ خاندانِ أُمَيّه وبني عبّاس جعل وإلحاق کرده باشند.

مي نويسم:

جُز جَعْل وبرافزودگي، در نگارشهايِ سُنّي وشيعي، وجوه واحتمالاتِ ديگري هم درباره عبارتِ (اسم أبيه اسم أبي) که در حديث نقل شده است، طرح گرديده. از جمله اين که:

الف) عبارت، (اسم أبيه اسم ابني) بوده باشد وراوي دچار اشتباه گرديده و(ابني) را به (ابي) تصحيف کرده باشد. خاصّه آنکه مي دانيم در أخبارِ فريقين، چه از سويِ خودِ پيامبر - صلّي اللّه عليه وآله - وچه از سويِ ديگران، إمام حَسَن وإمام حُسَين - عليهما السّلام -. بارها (ابنِ) پيامبر - صلّي اللّه عليه وآله - خوانده شده اند؛ پس اي بسا آن حضرت فرموده باشند: (اسم أبيه اسم ابني) ومرادشان اين باشد که پدرِ او همنامِ پسرم، حَسَن بن علي، است؛ که کاملاً صحيح ووجيه است.

ب) کُنيه إمام حَسَنِ عسکري - عليه السّلام - (أبومحمّد) است وکنيه، حضرتِ عبداللّه بن عبدالمطّلب، پدرِ پيامبر - صلّي اللّه عليه وآله -، نيز، چُنين است؛ پس کنيه ها همسان اند ومي دانيم که کنيه داخل در اسم است.

ج) از يکسو، در زبانِ عربي، جايز ومتداول است که جَدِّ أَعلي را (أَب) (/ پدر) بخوانند. از همين رهگذرست که در قرآنِ کريم (سوره حج، ي 78) آمده: (ملّة أبيکم إبراهيم) وهمچُنين (سوره يوسف، ي 38): (اتّبعتُ ملّه ابائي إبراهيم وإسحاق). در حديثِ إسراء هم - بنا بر تفسيرِ قمّي - جبرئيل - عليه السّلام - مي گويد: هذا أبوک إبراهيم عليه السّلام.

از سويِ ديگر واژه (اسم) بر کنيه وصفت هم إطلاق مي شود؛ چُنان که در حديثنامه هايِ بخاري ومُسلِم - وبه نقل از آنها در بِحار - آمده: (انّ رسول اللّه صلّي اللّه عليه وآله وسلّم سمّي عليًّا عليه السّلام أباتراب ولم يکن اسم أحبّ إليه منه) ودر اينجا لفظِ (اسم) بر کنيه إطلاق گرديده است.

پس چون حضرتِ قائِم - عليه السّلام - از نسلِ إمام حُسَين - عليه السّلام - اند وکنيه إمام حُسَين - عليه السّلام - نيز (أبوعبداللّه) است، اي بسا که پيامبر - صلّي اللّه عليه وآله - به طريقي جامع وموجَز وبا به کارگيريِ آن دو خصيصه زباني واصطلاحيِ عرب که بر کنيه إطلاقِ (اسم) مي توان کرد - وجدِّ أعلي را (پدر) مي توان خوانْد - به اين نکته إشارت فرموده اند که حضرتِ قائِم - عليه السّلام - از نسلِ إمام حُسَين - عليه السّلام - اند.

د) از طريقِ عامّه روايت شده که کنيه حضرتِ قائِم - عليه السّلام - (أبوعبداللّه) است. بنابراين، به حَسَبِ کُنيه، نامِ فرزندِ آن حضرت، (عبداللّه) مي شود؛ که همانا نامِ پدرِ پيامبر - صلّي اللّه عليه وآله - است.

پس اي بسا، عبارت، (اسم ابنه اسم أبي) بوده، و(ابنه) به (أبيه) تصحيف شده باشد.

و....

(تفصيل را، نگر: کتاب الغيبه يِ شيخِ طوسي (ره)، ط. مؤسّسة المعارف الإسلاميّة، ص 181 و182؛ و: ط. مکتبة نينوي الحديثة، ص 112 و113؛ وکشف الغُمَّة، تحقيق السّيّد هاشم الرّسولي، ط. مکتبة بني هاشمي، 442:2 و443 و476 و477؛ و: الدُّرّ المَنثور، عليّ بن محمّد بن الحسن بن زين الدّين العاملي، تحقيق السّيّد أحمد الحُسَينيّ (الإشکوريّ)، 52:1 و53؛ و: موسوعة المصطفي والعترة (عليه وعليهم السّلام)، الشّاکري، 16: 385 - 382).

همچُنين از برايِ تتميمِ آگاهي ها وملاحظه پاره اي از أنظار، نگر: در انتظارِ ققنوس، صص 115 - 110؛ و: مَهديِ موعود (عليه السّلام)، ترجَمه عليِ دواني، ص 303 و304 و328 و329؛ و: نجم الثّاقب، ط. مسجدِ جمکران، صص 214 - 208.

درباره احتمالِ جَعل وبَرافزودگي - که نيرومند هم هست -، خصوصًا بايد توجّه داشت که گفته اند:

(جمله (اسم پدرش اسم پدر من است)، فقط در حديث (زائدة بن ابي الرّقاد باهلي) است که بزرگان أهلِ تسنّن نوشته اند وي عادت داشته چيزي بر أحاديث مي افزوده). (مَهديِ موعود (عليه السّلام)، ترجَمه عليِ دواني، ص 303؛ نيز نگر: گُفتمانِ مَهدويّت: سخنرانيهايِ گُفتمانِ أوّل ودوم، ص 144).

اگر فرضِ افزودگي يا تصحيف را بپذيريم، اين احتمال هم محلِّ تأمّل قرار مي گيرد که برخي گفته اند دستکاريِ مذکور در راستايِ هواخواهي از (نفسِ زکيّه) (محمّد بن عبداللّه بن حسن) صورت گرفته که برخي او را (مَهدي) مي خواندند ومدّعيِ مَهدويّتش بودند. نگر: گُفتمانِ مَهدويّت: سخنرانيهايِ گفتمانِ أوّل ودوم، ص 107؛ ضمنًا سنج: حياتِ فکري وسياسيِ إمامانِ شيعه، ص 576).

(25) (اي بسا إشارتِ أميرِمؤمنان - عليه السّلام - بدين باشد که پيغمبر - صلّي اللّه عليه وآله وسلّم -، إمام حَسَن وإمام حُسَين - عليهما السّلام - را (سَيِّدا شَباب أهل الجَنَّه) (يعني: دو سرورِ جوانانِ أهلِ بهشت) خوانده اند.

اين ويژگي را شيعه وسنّي درباره حَسنَيْن - عليهما السّلام - نقل کرده اند (از براي پاره اي نقلهايِ سُنّي، نگر: فضائل الخمسة من الصّحاح السّتّة، الفيروزابادي، ط. أعلمي، 3: 264 - 259) وبه قولِ ابنِ شهرآشوب - رضي اللّه عنه - موردِ اتّفاقِ أهلِ قبله است (تفصيل را، نگر: مناقب آل أبي طالب (عليهم السّلام)، ط. دارالأضواء، 445:3)).

(26) (اين حديث با تفاوتِ لفظيِ بسيار جزئي، آمده است در: ينابيع المودّة، ط. أُسوة، 259:3. طابعِ ينابيع هم آن را در مشکاة المصابيح (1503:3 حديثِ 5462) وسُنَن أبي داود (311:3 حديثِ 4290) نشاني داده است.

و أمّا، درباره اين حديث، نگر: مَهديِّ مُنْتَظَر (عليه السّلام) در انديشه إسلامي، صص 99 - 92.

در إعرابگُذاريِ (خلقِ) نخست به ضمِّ خاء ولام و(خلقِ) دوم به فتحِ خاء پيروي کرده ايم از: سُنَنِ أبي داود، به اهتمامِ کمال يوسف الحوت، بيروت: دارالجنان، 1409 ه. ق. (511:2)؛ که در آنجا (الخلقِ) نخست، به ضمِّ خاء ولام، و(الخلقِ) دوم، بدونِ حرکتِ خاء وبه سکونِ لام، طبع شده. واللّهُ أَعلَمُ بِالصَّواب).

(27) أسمي المناقب في تهذيب أسني المطالب /168 - 163.

(28) مقدّمة ابنِ خلدون /260.

(بايد دانست ابنِ خلدون، در عينِ اين خَستوئي، با پاره اي ترديدها وإنکارهايِ غيرِمتخصّصانه در بعضِ مأثورات - احتمالًا: نادانسته - زمينه انحرافِ برخي از پسينيانش را فراهم آورد. آوازه اي هم که از حيثِ برخي نگره هايِ تاريخي واجتماعي يافت، باعث شد گروهي از خاورپِژوهانِ باختري ومتأخّرانِ عامّه بر ترديد وإنکارِ غيرِ فنّي وي در بابِ آن مأثورات اتّکا کنند.

از برايِ تفصيلِ اين چگونگي ونقد وردِّ آن پندارهايِ انحراف آفرينِ ابنِ خلدون، نگر: در انتظارِ ققنوس، صص 212 - 206 و221 - 219؛ و: مجلّه تحقيقاتِ إسلامي سالِ 13، شماره 1 و2، صص 72 - 55 (: مقاله ابن خلدون وأحاديثِ (مهدي) (عليه السّلام)، به قلمِ غلامحسينِ تاجري نسب)؛ و: عصرِ ظهور، عليِ کوراني، ترجَمه عبّاسِ جلالي، صص 395 - 393؛ و: موسوعة المصطفي والعترة (عليه وعليهم السّلام) 16: 325 - 314؛ و: مجلّه تُراثُنا، ش 32 و33، ص 76 - 7 (: مقاله نقد الحديث: بين الاجتهاد والتّقليد، به قلمِ علّامه سيّدمحمّدرضا حُسَينيِ جلالي)؛ و: إمامت ومَهدويّت، آيةاللّه صافيِ گلپايگاني،2: 425 - 423).