به هر رويْ، حديثِ مشهورِ (حفظِ چهل حديث)، سنّتِ نگارشيِ ويژه اي
پديد آورْد وعالمانِ بزرگي از شيعه وسُنّي به نگارشِ کتابهائي
مشتمل بر چهل حديث روي آوردند که گاه فقط بر نُصوصِ أحاديثِ
چهلْگانه اشتمال داشت وگاه شرح وتوضيح وحتّي ترجَمه أحاديث را نيز
در برمي گرفت. اين کتابها را در زبانِ عربي غالبًا (کتاب الأربعين)
يا (الأَربعون حَديثًا) خوانده اند ودر فارسيِ (چهل حديث)
و(أَربعين).
قديمترين چهلْ حديث هائي که مي شناسيم علي الظّاهر در نيمه نخستِ سده سومِ هجري
(همزمان با تدوينِ حديثنامه هايِ ششگانه أهلِ سُنَّت موسوم به (صحاحِ سِتّه)(1)
(پديد آمده اند: يکي به تدوينِ أحمدبن حربِ نيشابوري (درگذشته به
234 ه. ق).؛ ديگري به تدوينِ أبوالحسنِ طوسي (محمّد بن أسلمِ کندي / درگذشته به 242
ه. ق). که از ثِقاتِ محدِّثانِ خُراسان به شمار مي رفته؛ و....(2)
پَسان تر چهلْ حديثْ نويسي متداول تر شد وچهلْ حديث هائي در موضوعاتِ گوناگون به
قلم آمد، تا جائي که شمارِ چهلْ حديث ها در سده ششم از چهل کتاب مي گذرد. در
تأليفاتِ أحمد بن عبدوس بن کاملِ سلميِ سرّاجِ بغدادي (درگذشته به 293 ه. ق). کتابي
به نامِ کتاب الأربعين من مسانيد المشايخ العشرين عن أصحاب الأربعين آمده است که مي
نُمايَد چهلْ حديثْ نويسي در همان سده سوم شکوفا شده بوده وشگفت نيست اگر در
تأليفاتِ عبداللّه بن جعفرِ قُشَيْري (درگذشته به 533 ه. ق). به کتاب الأربعين مِن
مَسانيد المشايخ العشرين مِن الأصحاب الأربعين من العوالي باز خوريم.(3)
در نگارشهايِ دانشورِ بزرگِ شيعي، شيخ منتجب الدّين بن بابويه (درگذشته به سالِ
585 ه. ق).، کتابي به نامِ الأربعون حديثًا من الأربعين عن الأربعين في فضائلِ
أميرِالمؤمنين (عليه السّلام) هست که نشان مي دهد چهلْ حديثْ نويسي واردِ مراحل
فنّي شده وچهل حديث در موضوعِ خاصّ (در اينجا: فضائلِ أميرالمؤمنين علي عليه
السّلام) به نقل از چهل تن از مشايخِ حديث در يک کتاب گِرد آمده.(4)
در ميانِ چهلْ حديث هائي که عالمانِ بزرگِ شيعه نوشته اند، چهل
حديث هايِ شهيدِ أَوَّل وعلّامه مجلسي وشيخ بهاءالدّين محمّدِ
عامِلي وابنِ زُهْره حَلَبي - رضوانُ اللّهِ عليهم أجمعين - اشتهار
وتداولِ بيشتري داشته است.
شمارِ کتابهايِ چهلْ حديثِ تأليف شده در تمدّنِ إسلامي را تا (هزار) گفته اند
واين با توجّه به رَوائيِ سنّتِ چهلْ حديثْ نگاري وکَثرتِ کتابهايِ مفقود ويا
همچُنان ناشناخته مسلمانان قابلِ استبعاد نيست. آنچه از چهل حديث ها در کتابخانه ها
هست ودر فَهارس ومُؤَلَّفات ياد شده، شايد به سيصد برسد. تنها حدود صد چهلْ حديث در
کشف الظُّنون وذيلِ آن وصد چهلْ حديث در الذّريعه ياد شده است.(5)
بسياري از چهلْ حديثْ نگارانِ مسلمان، موضوعِ خاصّي را برايِ گِردآوردنِ أحاديثِ
چهلْگانه مَدِّ نظر قرار داده اند؛ موضوعاتي چون فَضائل ومناقبِ أهلِ بيتِ پيامبر -
عليه وعليهم السّلام - (به طورِ عام)، فضائل ومناقبِ أميرالمؤمنين علي - عليه
السّلام - (به طورِ خاصّ)، أصولِ دين، جِهاد، زُهد، پاره اي از فروعِ عبادات
ومعاملات، و....(6)
مَهدويّت نيز يکي از موضوعهائي بود که چهلْ حديثْ نگاران، از شيعه
وسُنّي، بدان پرداختند.
پاره اي از چهلْ حديثْ هايِ کهن که درباره حضرتِ مهدي - عليه السّلام - وموضوعِ
مَهدويّت وغَيبت وظُهورِ آن دادگسترِ زمين وزمان فراهم آمده است، از اين قرار مي
باشد:(7)
1. الأربعونَ حديثًا في المَهدي / حافظ أبونُعَيم أحمد بن
عبداللّهِ اصفهاني (درگذشته به سالِ 430 ه. ق)..
2. الأربعونَ حديثًا في المَهدي / حافظ أبوالعلاءِ همداني (درگذشته
به سالِ 569 ه. ق)..
3. الأربعون حديثًا في المَهدي / سراج الدّينِ بغداديِ قزويني (سده
ششم).
4. کفايةُالمُهْتَدي في معرفةِ المَهدي / سيّد محمّدِ ميرلوحي
(درگذشته پس از 1085 ه. ق)..
5. کشف الحقّ / ميرمحمّدصادقِ خاتون آبادي (درگذشته به سالِ 1272
ه. ق)..
شماري از متأخّران وهمروزگارانِ ما نيز به تدوين وتأليفِ چهلْ حديثْ هائي در
همين راستا إقدام کرده اند(8)؛
که الأَربعونَ حَديثًا في مَن يَمْلَأُ الأَرضَ قِسطًا وعَدْلً(9)
از اين شمارست.
درباره اين چهل حديث وترجمه آن
زماني که نويسنده دانشورِ الأَربعونَ حَديثًا في مَن يَمْلَأُ الأَرضَ قِسطًا
وعَدْلًا، حجّةالإسلام والمسلمين حاج شيخ هاديِ نجفي - وَفَّقَهُ اللّهُ تَعالي
لِما يُحِبُّ ويَرضي -، ترجَمه اين کتاب را از صاحبِ اين قلم درخواستند، از سرِ
اشتياقي که به عَتَبه بوسيِ معارفِ أهلِ بيتِ عصمت وطهارت - عليهم السّلام - داشته
ودارم، پذيرفتم؛ بويژه که دوست داشتم بدين بهانه عرضِ خاکساريِ خود را به پيشگاهِ
رفيعِ حضرتِ بَقيَّةُاللّه، حجّة بن الحَسَن - عَجَّلَ اللّهُ تَعالي في ظُهورِه -،
عرضه بدارم. کار را نيز آسان مي شمردم، وچون برخي از اين أحاديث ومنابعِ آن، پيشتر
نيز به فارسي ترجَمه شده بود، مي پنداشتم که مرا به پالوده خوردن مي فرستند!(10)
هرچه در کار پيشتر رفتم، از يکسو، شور واشتياقم افزون شد، واز سويِ
ديگر، دانستم ترجَمه اين أحاديث بسيار دشوارتر وتأمّلْ خواه تر از
آنست که در آغاز مي پنداشتم، ودر اين ميانه، نه فقط به ترجَمه، که
گاه بايد به شرح وتدقيقِ ضبطِ حديث نيز دست يازم. نادرستيهائي که
در ضبطِ برخي منابعِ حديثيِ مطبوع مشاهده کردم وافتادگيها
وبَدْخوانيها وسَهل انگاريهائي که در پاره اي ترجَمه ها ديدم، همه
وهمه، حکايتگرِ همان مظلوميّت ومهجوريّتِ تُراثِ حديثيِ شيعه بود
که بارها وبارها گفته ونوشته وخوانده ايم.
القصّه، نه منابعي که در اختيار داشتم - وداريم - به آن صحّت ودقّت
وکارآمدي وکارگُشائي بود که گُمان مي رفت، ونه راه به آن همواري
وزودانجامي؛ واگر نبود لطفِ خداوندِ کارسازِ بنده نواز وعنايتِ
خاصانِ درگهش، خاصّه إمامِ غائب - روحي وأرواحُ العالَمينَ
لِتُرابِ مَقْدَمِهِ الفِداء -، اين مختصر هرگز سامان نمي پذيرفت.
با اينهمه، ناگزير بايد به قُصور وتقصيرِ خويش معترف شوم وخاطرنشان
کنم: اين کاري است که توانسته ام، نه آنچه خواسته ام. تنگيِ وقت
وپايفشاريِ مؤلّفِ ارجمند بر شتابِ قلم نيز، در زودتر فروبستنِ
پَروَنده اين ترجَمه وچشم پوشيدن از بازپيرائيِ بيشتر دخيل بود.
اينک بايد اميد بَنْدَم که اگر نُکته هائي إصلاحي وتکميلي فرادست
آمد، در چاپِ ديگر - بِعَونِ اللّهِ تَعالي - إعمال وإلحاق گردد.
همچُنين اميدوار باشم که تا آن زمان از يادآوري ها وپيشنهادهايِ
صاحبْنظرانِ صائبْ نَظَر بي بهره نمانم ودر بِهْسازيِ ترجَمه
وتوضيحات رهينِ منّتِ عِيارْسَنجانِ سُخَنْ شناس شوم.
يکي از پُرسمانهائي که نظر وتحقيقِ محدِّثان ومتکلِّمان وفقيهانِ
إمامي را به خود معطوف داشته، ونگرشها ونگارشهائي چند، از رهگذرِ
اين عَطفِ توجُّه وتأمُّل وتوغُّل، پديد آورده است، پُرسمانِ
(حُرمتِ تسميه إمام دوازدهم - عَجَّلَ اللّهُ تعالي فَرَجَه -)
است.
گفت وگو بر سرِ اين است که آيا بصراحت ذکر کردنِ نامِ حضرتِ مَهدي
- عليه السّلام - (که همانا نامِ رسولِ خدا - صَلَّي اللَّهُ
عَلَيْهِ وآلِه - است وبارها در مأثورات بدين معنا تصريح شده)،
رواست يا نه؟؛ ومنشإِ گفت وگو، روايتها وأحاديثِ مهمّي است که از
اين کار نهي مي کنند.
بسياري از عالمانِ إماميّه در اين باب قائل به تحريم شده اند وحتّي ميرِداماد
(ره) در شرعةالتّسمية مدّعيِ إجماع بر تحريم گرديده ومحدِّثِ جزائري (ره) در شرحي
که بر عيون الأخبارِ صَدوق (قده) نگاشته است تحريم را قولِ بيشترينه عالمانِ إمامي
دانسته.(11)
در مقابلِ اين أکثريّت که تحريم را به طورِ مطلق وتا زمانِ ظهور برقرار مي
دانند، برخي تحريم را مشروط به تقيّه وخوف دانسته وبعضِ مُستَنبِطان هم محدود به
دورانِ غَيبتِ صُغري پنداشته اند.(12)
نگارنده اين سطور، به هر رويْ، در ترجَمه چهلْ حديثِ حاضر با اين معنا سر وکار
داشته و- به رغمِ ميلِ باطني وبرخِلافِ احتياطِ پسنديده در أمثالِ اين مواضع - آنجا
که مؤلّفِ محترم تصريح به نامِ مبارک کرده است، تصرّفي نکرده وعينِ نوشته مؤلّف را
- که خود دانش آموخته فقه وأصول، وحديثْ پِژوه است - ترجَمه نموده؛(13)
خاصّه که برخي هم در اين باب به تفاوتِ حکمِ مکتوب وملفوظ تصريح
کرده اند(14)
- واللّهُ سُبحانَهُ وتَعالي أَعْلَم وعِلْمُهُ أَتَمّ وأَحکَم.
در اين ترجَمه، أوّلًا، به إعرابگُذاري ومَشکول سازيِ متونِ أحاديث
دست يازيده ام؛ ثانيًا، ترجَمه متنِ حديث را در پيِ نصّ ِ عربي
قرارداده ام؛ وثالثًا، توضيحات وبازبُردها ومَطالبي در متن وحاشيه
برافزوده ام. برايِ آنکه افزوده هايِ ترجُمان قابلِ تمييز باشد،
اينجا وآنجا آنها را در ميانه دو قُلّابِ شکسته () () نهاده ام. پس
خواننده محترم هر جا - در متن وپينوشتها - به) (بازخورد، عباراتِ
درونِ آن را از افزوده هايِ ترجُمان بدانَد.
نامِ کوتاهِ (اندوخته خداوند) را نيز - که اقتباسي است از تعبيرِ
قُرآنيِ (بَقيَّةاللّه) -، - با موافقتِ مؤلّف - از برايِ اين
ترجَمه انتخاب کردم.
گُمان مي کنم ترجَمه اين چهلْ حديث، خواندنِ مُنتَخَبي از ميراثِ
حديثيِ مسلمانان را در موضوعِ مَهدويّت برايِ خوانندگانِ فارسي
زبان تسهيل کرده باشد. ترجُمان مُدَّعائي بيش از اين ندارد
ورَجامَندست کساني که اين مُنتَخَباتِ حديثي را مُطالعه مي کنند،
خود با شوق واهتمامِ بيشتر به مطالعه حَديثْنامه هايِ کَلانْ تر
وکتابهايِ مُفَصَّل تر بپردازَنْد. باز تأکيد مي کنم اين چهلْ حديث
مُنْتَخَبي است از ميراثِ حديثيِ ما که مؤلّفِ آن، با ترتيبِ
موضوعي وتواليِ منطقي، خُطوطِ برجسته باور وانديشه إماميّه را در
اين باب ملاک قرار داده، وبه بهانه هريک، حديثي از ميانِ أحاديثِ
گوناگونِ اين أبواب برگزيده وآورده است. همين وبس.
ترجُمان، در ترجَمه نُصوصِ حديثي، نه مُحرِّرانه وآزاد قلمْ
گَرداني کرده است، ونه به شيوه تَحْتَ اللَّفْظ. کوشيده ام أمين
ودرست ترجَمه کنم وحَتَّي المقدور نه بر مُفادِ نص بيفزايم ونه از
آن بکاهم. اگر افزونه اي يا توضيحي را نيز برايِ خواننده لازم ديده
ام معمولًا ميانِ قلّاب نهاده ام تا ممتاز باشد.
اميدوارم در پيراستنِ کاستيهايِ مُسَلَّم ولغزشهايِ احتماليِ اين ترجَمه، از
نقدِ باريکْ بينانه سخنْ سنجان محروم نمانَم وآن مايه به فراخْ سينگان ودرياوَشان
تَشَبُّه کنم که صادقانه بگويم: (أَحَبُّ إِخواني إِلَيَّ، مَنْ أَهدي إِلَيَّ
عُيُوبي).(15)
خدايْ را مي خوانيم واز او مي خواهيم تا با ظهورِ إمامِ عصر - عليه
الصّلاة والسّلام - ديده ما را روشن، جانمان را تابناک، دلمان را
خُشنود، وباور وخِرَدمان را باروَر وبرخوردار فرمايد وکامِ همه
آزادگان ودادخواهان را برآرَد - بمَنِّهِ وکَرَمِه.
برف باريده ست بر باغِ جهان آفتابِ رويِ آن شَهْ زيرِ ميغ
لوحِ دوران شُد تهي
از نقشِ حق |
|
آفتابت تا به کِيْ باشد نهان؟
سَرزَنَد از کوه مِهْر ومَه، دريغ!
اي تو دفتردار!
برگردان وَرَق(16) |
ايدون باد!
بنده خدا: جويا جهانبخش
اصفهان، بهارِ 1382 ه. ش.
پيشگفتار
سپاس وستايش خدايْ راست، پروردگارِ جهانيان؛ ودرود وسلام بر
مُحَمَّد وخاندانِ پاکيزه مَنِشِ پاکِ او باد، بويژه بر مَهديِ
مُنْتَظَر که زمين را - همانگونه که از ستم وجَوْر پُر شده است، از
قِسط وعدل پُر مي سازد؛ ونَفرينِ هَماره بر همگيِ دشمنانشان باد!
أحاديثِ مَهدي (عجل الله فرجه) نزدِ فَريقَيْن مُتَواتِر است: شيعه
إماميّه او را با سيمايِ روشنش مي شناسند وبدينسان به او باور
دارند؛ أهلِ سنّتِ نيز به طورِ مُجْمَل به او معتقدند (هرچند
أحيانًا در تعيينِ شخصِ او إبهام واختلاف دارند). اگر هم کساني،
استثنائًا او را مُنکر شوند، از سرِ لِجاج وعِناد است وبس.
حتّي مي توان گفت اعتقاد به مَهدي (عجل الله فرجه) از فطريّات به
شمار مي رود؛ زيرا مردمان، همه، مُصلِحي جهاني را انتظار مي کشند
که زمين را از قِسط وعدل پُر سازد.
وهيچيک از علمايِ (نگارشْ پيشه وأَثَرآفرينِ) إسلام، از خاصّه
وعامّه، نيست که رساله يا کتابي (يا سُخَني) درباره حضرتِ مَهدي -
عَجَّلَ اللّهُ فَرَجَه - نداشته باشد. پاره اي از آنها را در فصلِ
نخست از اين رساله ياد کرده ام وخواننده مي تواند بدان رجوع
فرمايد.
نخستين کسي که درباره حضرت مهدي تأليف کرده است
ناگفته پيداست که مجامعِ حديثِ ما ومجامعِ حديثِ عامّه، از أحاديثِ
مَهدي (عجل الله فرجه) آکنده است، ليک مقصودِ ما در اينجا از
نخستين کسي که تأليف کرده است، همانا نخستين کسي است که کتاب يا
رساله مستقلّي در اين موضوع نگاشته، وبنا بر اين نخستين مؤلّف
درباره حضرتِ مَهدي (عجل الله فرجه) بايد از روايتگرانِ أحاديث
باشد که چُنين هم هست؛ ولي هم اکنون حيطه اطّلاع وفرصت، اين مجال
را به من نمي دهد تا نامِ يک تن را (به طورِ خاصّ ومعيّن) به قلم
بياوَرَم؛ زينْ رو، به گروهي از پيشينگان که در اين موضوع قلم زده
اند، إشارت مي کنم، واي بسا که نخستين کسي که در اين باب تأليف
کرده، در ميانِ ايشان يا غيرِ ايشان باشد؛ خدا مي دانَد!
از خاصه
جمعي از روايتگرانِ شيعه درباره مَهدي (عجل الله فرجه) يا غيبت يا
قيامِ او دست به تأليف بُرده اند. از جمله:
1 - فضل بن شاذان بن خليلِ نيشابوري (درگذشته به سالِ 260 ه. ق). که - چُنان که
نجاشي گفته است(17)
- کتاب القائم عليه السّلام دارد.
2 - عليّ بن مهزيارِ أهوازي که - بنا بر گفته نجاشي(18)
- از إمام رضا وإمام أبوجعفر (يعني: إمامِ جواد) - عليهما السّلام
- روايت مي کند واز جانبِ إمام أبوجعفرِ دوم (يعني: إمامِ جواد) وأبوالحسنِ سوم
(يعني: إمامِ هادي)- عليهما السّلام -،
وکيل بوده، ودر روايت ثِقَه است وموردِ طعن نيست ودرستْ باور بوده،
واو هم کتاب القائم عليه السّلام دارد.
3 - محمّد بن حسن بن جمهورِ عَمّيِ بصري که از إمام رضا - عليه السّلام - روايت
مي کند وکتاب صاحب الزّمان عليه السّلام وکتاب وقت خروج القائم عليه السّلام دارد.
شيخ او را در فهرست اش ياد کرده است.(19)
4 - عبّاس بن هِشام أبوالفضلِ ناشِريِ أَسَدي، - به قولِ نجاشي(20)
- مردي عَرَبْ تبار وثِقَه وجليل در ميانِ أصحابِ ما،
وبسيارْروايت، که او راست کتاب الغيبه، وبه سالِ دويست وبيست يا يکسال پيش از آن
درگذشته است.
5 - عليّ بن حَسَنِ طائيِّ جَرْمي - معروف به طاطَري -: وي که فقيه ودر حديث
ثِقَه بوده واز بزرگان وشيوخِ واقِفه به شمار مي رفته است، کتاب الغيبه تأليف کرده.(21)
6 - حَسَن بن علي بن أبي حمزه بطائني: او راست کتاب الفتن - که همان کتابِ ملاحم
باشد - وکتاب القائمِ صغير وکتاب الغيبه. از بزرگانِ واقِفه در روزگارِ إمام رضا -
عليه السّلام - بود. نجاشي درباره او گفته: (شيوخمان را - که خدايشان رحمت کُناد -
ديدم که مي گفتند او از بزرگانِ واقِفه بوده است).(22)
از عامه
شايد نخستين کس از عامّه که در اين باب تأليف کرده، همانا، عَبّاد بن يعقوبِ
رَواجِني باشد. شيخ در فهرست گفته که او را که کتاب أخبار المهدي عليه السّلام است
وتصريح کرده که وي عامّي مذهب است.(23)
او به سالِ 250 ه. ق. درگذشته، چُنان که ابنِ حَجَر در تقريب اين تاريخ را ياد
کرده وگفته است: مردي صدوق بود که به سالِ 250 وفات کرد، وذهبي گفته: در حديث صادق
بود.(24)
صاحبِ الذّريعه نيز او را در کتابِ خويش ياد کرده است.(25)
قاضي أبوالعَنْبَس محمّد بن إسحاق بن إبراهيمِ کوفي، قاضي صَيْمَره، نيز کتاب
صاحب الزّمان تأليف کرده است. ابنِ نديم در فهرستِ خود اين کتاب ومؤلّف را ياد کرده
وتصريح نموده است که وي: (أديب وآگاه از ستاره شناسي بوده وتا به روزگارِ معتمد
زيسته ودر جمله نديمانِ وي درآمده).(26)
ياقوت هم سرگذشتِ او را در معجم الأدباء آورده وخاطرنشان کرده است
که وي معتمد را که به سالِ 279 بمُرد، دريافته.(27)
علّامه خِرسان در مقدّمه اش بر کتابِ البيان في أخبار صاحب الزّمان
(عليه السّلام) از او سخن گفته است.(28)
به هر رويْ، دلخواهِ من آن بود که از أحاديثي که از پيشوايانِ هدايتگر
ومعصوممان (عليهم السّلام) درباره سَروَرمان صاحب الزّمان -
عَجَّلَ اللّهُ تَعالي فَرَجَهُ الشَّريف وروحي وأرواحُ العالَمينَ
لِتُرابِ مَقْدَمِهِ الفِداء - رسيده است، رساله اي گِردآوَرم.
زينْ رو، اين أوراق را فراهم ساختم والأربعونَ حديثًا في مَن
يَملَأُ الأَرضَ قِسطًا وعَدلًا ناميدم.
ومي دانم که اين رساله نه تحقيق است ونه تدقيق ونه تأليف ونه
تصنيف؛ بلکه تنها حُبّ وولايِ صاحبِ آن است، زيرا تا در کارِ
تأليفِ آن بودم، ياد ونامِ آن حضرت (عجل الله فرجه) در ذهن وزبانِ
من بود.
بر کسي که با حديث آشنا باشد،
پوشيده نيست که جميعِ أحاديثِ يادشده در اين رساله، از طريقِ
مشايخِ بزرگوارِ نگارنده(29)
به صاحبانِ حديثنامه ها مُسْنَد ومُعَنْعَن ومتّصل است وسندِ آنها
از راوي تا مرويّ عنه - عليه السّلام - نيز در کتابهاشان موجود
است. نگارنده اين سَنَدها را بر سبيلِ اختصار حذف کرده وهرکه
بخواهَد از اين أسناد اطّلاع يابَد، بايد به منابع ياد شده در ذيلِ
أحاديث مراجعه نمايد.
در پايانِ اين مقدّمه، از پِژوهنده بسيارکوش ومحقّق، جَنابِ
حجّةالإسلام والمسلمين آقايِ حاج سيّدأحمدِ حُسَينيِ اِشکوري -
مُدَّ ظِلُّه -، بخاطرِ راهنمائيها وإصلاحاتي که در حقِّ اين رساله
وتدوينِ آن روا داشتند، سپاسگزاري مي کنم.
والحمدُ للّهِ أَوَّلًا واخِرًا وظاهِرًا وباطِنًا.
عيدِ قُربان 1408 ه. ق.
هادي نجفي
گُفتارها
در اين فصل برخي رساله ها وکتابها را ياد مي کنم ونُصوصِ پاره اي
از سخناني را که درباره حضرتِ مَهدي (عجل الله فرجه) گفته شده است
مي آورم تا أُموري چند بر خواننده ارجمند آشکار گردد. نخست به
أصحابِ خودمان (= إماميّه) وآنگاه به أعلامِ أهلِ سنّت وجماعت مي
پردازم، ومي سَزَد خواننده در سخنانِ ايشان تدبّر نمايد.
پىنوشتها:
(1)
اين که گفتيم: (موسوم به صحاحِ سِتّه)، از آنجاست که
شيعيان - وحتّي بسياري از عالمانِ أهلِ تسنّن - به
(صحيح)بودنِ جميعِ أحاديثِ شش کتابِ مذکور قائل نيستند؛
لذا إطلاقِ لفظِ (صحيح) را بر اين کتابها روا نمي دانيم؛
مبادا که مايه اشتباه شود ونوعي خَستوئي تلقّي گردد!.
(2)
نگر: تاريخِ حديث، کاظمِ مديرشانه چي، ص 187.
درباره اين دو محدِّث خُراساني، نگر: شَذَراتُ الذَّهَبِ ابن
العماد، ط. دارالکتب العلميّة، 80:2 و100.
(3)
نگر: تاريخِ حديث، مديرشانه چي، 187 و188.
(4)
نگر: تاريخِ حديث، مديرشانه چي، ص 188.
(5)
نگر: بيست مقاله، استادي، ص 89.
(6)
نگر: مجلّه علومِ حديث، ش 18، ص 159 (از مقاله أربعينيّات
در فضايل أميرِمؤمنان عليه السّلام به قلمِ ع. باقريِ
بيدهندي).
(7)
نام ونشانِ اين چهلْ حديث ها برگرفته است از: کتابنامه
حضرتِ مَهدي عليه السّلام، علي أکبرِ مهدي پور، 2 ج، 1375
ه. ش. / 1417 ه. ق.؛ و: الذّريعة إلي تصانيف الشّيعة.
(8)
از برايِ چهلْ حديث هائي که متأخّران وهمروزگارانِ ما
نوشته اند رجوع بفرمائيد به: کتابنامه حضرتِ مَهدي عليه
السّلام، علي أکبرِ مهدي پور.
(9)
اين کتاب تاکنون در کتابشناسيها ونوشتارهايِ مختلفي موردِ
ياد کرد قرار گرفته است؛ از جمله: کتابنامه حضرتِ مَهدي
عليه السّلام (علي أکبرِ مهدي پور، 74:1)؛ معجم ما کتب...،
عبدالجبّار رفاعي؛ معجم التّراث الکلامي (211:1 و212)؛
چهلْ حديث پيرامونِ يوسف زهراء (س)؛ بيست مقاله (استادي)؛
تُراثُنا (221:22).
نامِ مؤلّف در بيست مقاله يِ آيةاللّهِ استادي (چ1، ص 118)
(حاج شيخ موسي نجفي) ذکر شده که نادرست است ودرستِ آن (حاج
شيخ هادي نجفي) است.
(10)
تعبير را از بيهقيِ أديب ومورِّخ وام کرده ام؛ آنجا که مي
نويسد: (... چنان که گفتي او را به پالوده خوردن مي
فرستد..). (تاريخِ بيهقي، چ خطيبِ رهبر، 238:1).
(11)
نگر: مستدرک الوسائل،ط. مؤسّسه آل البيت عليهم السّلام،
288:12.
(12)
نگر: فصلنامه انتظار، سالِ 2، شماره 3، ص 205 و206.
(13)
از برايِ تفصيلِ مباحثِ مربوط به حرمتِ تسميه، نگر:
مرآةالعقول، 4: 18 - 16؛ وبحارالأنوار (ط. 110 جلديِ
مؤسّسة الوفاء بيروت)، 51: 34 - 31؛ و: کشف الغمّه، ط.
مکتبة بني هاشمي، 519:2 و520؛ و: مستدرک الوسائل، ط.
مؤسّسة آل البيت عليهم السّلام، 12: 289 - 279؛ و: نجم
الثّاقب، ط. انتشاراتِ مسجدِ جمکران، صص 105 - 95؛ و:
فصلنامه انتظار، سالِ 2، شماره 3، صص 226 - 203 (مقاله
(حکم تسميه وذکر نام شريف حضرت وليّ عصر (عجل الله فرجه))
از شيخ نجم الدّين طبسي - دامَ فضلُه -)؛ و: شرح حديث عرض
دين، آيةاللّه صافيِ گلپايگاني، ص 74؛ و: مَهديِ موعود
(عليه السّلام)، عليِ دواني، ص 236 و369 و370؛ و: موسوعة
المصطفي والعِتْرة (عليه وعليهم السّلام) 22-160:12؛ و:
حياتِ فکري وسياسيِ إمامانِ شيعه عليهم السّلام، جعفريان،
صص 592 - 590؛ و: رسائل ومسائل، ملّا أحمدِ نراقي (ره)، 3:
98 - 89؛ و: يکصد پُرسش وپاسخ پيرامونِ إمامِ زمان (عجل
الله فرجه)، رجاليِ تهراني، صص 66 - 64؛ بامدادِ بشريّت،
محمّدجوادِ مروِّجيِ طَبَسي، قم، 1381 ه. ش.، صص 91 - 87.
(14)
نگر: يکصد پُرسش وپاسخ...، رجاليِ تهراني، ص 65.
(15)
يعني: محبوب ترينِ برادرانم نزدِ من، کسي است که عيوبِ مرا
به من هديّه کُنَد.
اين سخن در تُحَفُ العقول (تحقيقِ استاد غفّاري، ط. جامعه
مدرّسين، ص 366) از إمامِ صادق - صَلَواتُ اللّهِ
وسَلامُهُ عليه - نقل شده است.
(16)
مثنويِ طاقديس، ص 86.
(24)
ميزان الاعتدال 16:2.
(28)
مقدّمه البيان في أخبار صاحب الزّمان (عليه السّلام)/70.
(29)
ايشان را در رساله اي که به نام طريق الوصول إلي أخبار آل
الرّسول عليهم السّلام نوشته ام، ياد کرده ام.