پيشگفتار
( يا صاحب الزمان ادركن )
چندى قبل بعضى از براداران واحد فرهنگى مسجد جمكران به اينجانب پيشنهاد نمودند
كه درباره حديث تأسيس مسجد جمكران و دفع شبهات آن، اطلاعات خود را مرقوم دارم و
نيز آنچه را كه از استاد عظيم الشأن خود مرحوم آيةاللَّه آقاى حاج شيخ مرتضى
حائرى (اعلىاللَّه مقامه) كتبا و يا شفاها مىدانم در اختيار آنان
قرار دهم. پس از ملاحظه بعضى كتابهايى كه درباره مسجد جمكران نوشته شده است
تصميم گرفتم به پيشنهاد فوق پاسخ مثبت دهم و كتابى مختصر و در عين حال به صورت
يك تحقيق عميق و پژوهشى دقيق بنويسم، و از ذكر مطالب تكرارى به غير از بعضى
موارد ضرورى خوددارى كنم. بحمداللَّه موفق شدم و موضوع را به گونهاى بررسى
كردم كه اكثر شبهات، خود به خود منتفى مىگردد؛ زيرا به بركت اين مسجد و توسّل
به ساحت مقدّس حضرت بقيةاللَّه و مُجرِى و مَجراى فيوضات الهيّه (ارواحنا فداه)
درباره مؤلف كتاب "مونسالحزين" به گزارشى از كتاب "مناقب" ابن شهر آشوب
مازندرانى - اعلىاللَّه مقامه الشريف - برخورد كردم كه ديگران به آن توجه
نداشتهاند و آن گزارش راه گشاى مشكلات و حلاّل معضلات مىباشد.
اين اثر را در سه فصل تنظيم نمودم. فصل اول درباره حديث مسجد جمكران و آنچه
مربوط به آن مكان مقدّس است. فصل دوم درباره ملاقات با امام زمانعليهالسلام
ارواحنا فداه در زمان غيبت كبرى و آنچه مناسب آن
مىباشد. در فصل سوم اشارهاى به رفتار و پندار شيعه مىشود و نام آن را "آينه
اسرار" قرار دادم. در هر حال از محضر آن خاتم اوصيا و اميد اوليا، يوسف فاطمه
زهرا، مهدى موعود حجةبن الحسن العسكرى (ارواحنا فداه) تقاضاى دستگيرى و از
علاقهمندانى كه موفق به خواندن اين كتاب مىشوند اميد عذر پذيرى را دارم .
در خاتمه از برادران واحد تحقيقات مسجد مقدّس جمكران كه در مراحل تحقيق و
ويرايش، اينجانب را يارى نمودهاند قدر دانى مىنمايم و توفيقات روز افزون آنان
را از خداى بزرگوار خواستارم .
قم - حسين كريمى قمى
تابستان 1379
فصل اول: مسجد مقدّس جمكران
نماز امام زمانعليهالسلام
چون نماز بهترين عبادات و كليد حل مشكلات است، بر آن شدم كه سرآغاز تحقيقاتم را
نماز امام زمانعليهالسلام قرار دهم. اين نماز را علماى بزرگ شيعه در كتابهاى
خود روايت كردهاند كه ما در اينجا به چهار طريق آن را نقل مىكنيم :
الف - سيدبن طاووس مىنويسد :
"صلوة
الحجّة القائمعليهالسلام ركعتان، تقرء فى كلّ ركعة الفاتحة الى اِيّاكَ نعبد
وايّاك نستعين، ثمّ تقول مأة مرّة: ايّاك نَعبد و ايّاك نستعينُ، ثمّ تتمّ
قرائة الفاتحة و تقرء بعدها الاخلاص مرّة واحدة، وتدعو عقيبها
فتقول:
اَللّهُمَّ عَظُمَ الْبَلاءُ، و بَرِحَ الْخِفاءُ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ،
وَضاقَتِ الْأَرْضُ بِما وَسِعَتِ السَّماءُ، و اِلَيْكَ يا رَبِّ الْمُشْتَكى،
وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فى الشِّدَّةِ وَالرَّخاءِ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى
مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ اَلَّذينَ أَمَرْتَنا بِطاعَتِهِمْ وَعَجِّلِ
اللّهُمَّ فَرَجَهُمْ بِقائِمِهِمْ، وَاَظْهِرْ إعْزازَهُ، يا مُحَمَّدُ يا
عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ، إِكْفِيانِي فَإِنَّكُما كافِيايَ، يا
مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ أُنْصُراني فَإِنَّكُما
ناصِرايَ، يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ، اِحْفَظاني
فَإِنَّكُما حافِظايَ، يا مَوْلايَ يا صاحِبَ الزَّمانِ - ثلاث مرّات -
اَلْغَوْثَ اَلْغَوْثَ اَلْغَوْثَ، أَدْرِكْني أَدْرِكْني أَدْرِكْني،
ألْأَمانَ ألْأَمانَ
نماز حضرت قائمعليهالسلام دو ركعت است. در هر ركعت فاتحة الكتاب را تا آية
"إِيّاكَ نَعْبُدُ وَإِيّاكَ نَسْتَعينُ" مىخوانى، سپس اين آيه را صد مرتبه
تكرار كرده، آنگاه سوره را تمام مىكنى و بعد سوره توحيد را مىخوانى و بعد از
نماز دعاى "اللهم عظم البلاء..." را قرائت مىنمايى.
ب - "شيخ طبرسى" صاحب "تفسير مجمع البيان" در كتاب "كنوز النجاح"ه
( روايت كرده است از "احمدبن الدربى" از خدّامه ابى عبداللَّه "حسينبن محمد
بزوفرى" كه او گفته است: از ناحيه مقدّسه حضرت صاحب الزمان - عليه الصلوة
والسلام - توقيعى بيرون آمد كه اگر كسى را به سوى حق تعالى حاجتى باشد، بايد
بعد از نصف شب جمعه غسل كند و به مكان نماز خود برود و دو ركعت نماز گزارد: در
ركعت اول سوره حمد را بخواند و چون به "إِيّاكَ نَعْبُدُ وَإِيّاكَ نَسْتَعين"
مىرسد، صد مرتبه آن را تكرار نمايد و بعد از آنكه صد مرتبه تمام شود، بقيه
سوره حمد را بخواند؛ پس از تمام شدن سوره حمد سوره "قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدْ"
را يك مرتبه بخواند و ركوع و دو سجده به جا آورد و "سبحان ربّي العظيم وبحمده"
را هفت مرتبه در ركوع بگويد و "سبحان ربى الاعلى و بحمده" رادر هر يك از دو
سجده هفت مرتبه بگويد و بعد از آن ركعت دوم را نيز مانند ركعت اول به جاى آورد
و بعد از تمام شدن نماز اين دعا را بخواند؛ پس خداوند حاجت او را - هر چه كه
باشد - برآورده سازد مگر آنكه حاجت او در قطع كردن صله رحم باشد؛ دعا اين است:
"أَللّهُمَّ
اِنْ اَطَعْتُكَ فَالْ'مَحْمِدَةُ لَكَ وَاِنْ عَصَيْتُكَ فَالْحُجَّةُ لَكَ،
مِنْكَ الرَّوْحُ وَمِنْكَ الْفَرَجُ، سُبْحانَ مَنْ أَنْعَمَ وَشَكَرَ،
سُبْحانَ مَنْ قَدَرَ وَغَفَرَ، اَللّهُمَّ اِنْ كُنْتُ عَصَيْتُكَ فَاِنّي
قَدْ اَطَعْتُكَ في أَحَبِّ الْاَشْياءِ اِلَيْكَ وَهُوَ الْايمانُ بِكَ لَمْ
أَتَّخِذْ لَكَ وَلَدا وَلَمْ أَدْعُ لَكَ شَريكا مَنّا مِنْكَ بِهِ عَلَىَّ
لامَنّا مِنّى بِهِ عَلَيْكَ وَقَدْ عَصَيْتُكَ يا اِلهي عَلى غَيْرِ وَجْهِ
الْ'مُكابَرَةِ، وَ الْخُرُوجِ عَنْ عُبُودِيَّتِكَ، وَلَا الْجُحُودِ
لِرُبُوبِيَّ-تِ-كَ وَلكِنْ اَطَعْتُ هَواىَ وَاَزَلَّنِي الشَّيْطانُ فَلَكَ
الْحُجَّةُ عَلىَّ وَالْبَيانُ، فَاِنْ تُعَذِّبْني فَبِذُنُوبي، وَاِنْ
تَغْفِرْ لي وَتَرْحَمْني فَاِنَّكَ جَوادٌ كَريمٌ)
و بعد از آن تا نفس او وفا كند "يا كَريمُ يا كَريمُ" را مكرّر بگويد، بعد از
آن بگويد:
"يا امِنا مِنْ كُلِّ شَيءٍ وَكُلُّ شَىْغءٍ مِنْكَ خائِفٌ حَذَرٌ
اَسْئَلُكَ بِاَمْنِكَ مِنْ كُلِّ شَىْغءٍ وَخَوْفِ كُلِّ شَيْءٍ مِنْكَ،
اَنْ تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاَنْ تُعْطِيَني اَمانا
لِنَفْسي وَاَهْلي وَوَلَدي وَسايِرِ ما اَنْعَمْتَ بِهِ عَلَيَّ حَتّى لا
أَخافَ وَلا اَحْذَرَ مِنْ شَيْءٍ اَبَدَا اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ،
وَحَسْبُنا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكيلُ
يا كافِيَ اِبْراهيمَ نَمْرُودَ وَيا كافِيَ مُوسى فِرْعَوْنَ اَنْ تُصَلِّيَ
عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاَنْ تَكْفِيَني شَرَّ فُلانِ بْنِ فُلانٍ"
و به جاى فلانبن فلان، نام شخصى را كه از ضرر او مىترسد و نام پدر او را
بگويد، و از خداوند طلب كند كه ضرر او را دفع نمايد و كفايت كند. بعد از آن به
سجده رود و حاجت خود را مسئلت نمايد وبه درگاه خداوند تضرع و زارى كند.
هر مرد مؤمن و زن مؤمنهاى كه اين نماز را به جا آورد و اين دعا را از روى
اخلاص بخواند، درهاى آسمان براى برآمدن حاجات او گشوده مىشود و دعاى او مستجاب
مىگردد، و اين به سبب فضل و انعام
خداوند تعالى بر
ما و بر مردمان است.
ج - قطب راوندىرحمةاللَّه در كتاب "دعوات" در ضمن نمازهاى
معصومينعليهمالسلام مىگويد :
نماز مهدى - صلواتاللَّه و سلامه عليه - دو ركعت است: در هر ركعتى حمد يك
مرتبه و صد مرتبه
"إِيّاكَ
نَعْبُدُ وَإِيّاكَ نَسْتَعين"، و بعد از نماز، صد مرتبه صلوات بر پيغمبر و آل
او (صلوات اللَّه عليهم).
د - صاحب كتاب "مونسالحزين" در ضمن بيان داستان مسجد مقدّس جمكران قم، از قول
حسنبن مثله جمكرانى چنين مىنويسد :
امام زمانعليهالسلام فرمود :
دو ركعت نماز تحيّت مسجد بگزارند، در هر ركعتى يك بار "الحمد" و هفت بار "قُلْ
هُوَ اللَّهُ أَحَدْ" بخواند و تسبيح ركوع و سجود را هفت بار بگويند؛ و دو ركعت
نماز امام صاحب الزمانعليهالسلام بگزارند بر اين نسق: چون فاتحه خواند به
"إِيّاكَ نَعْبُدُ وَإِيّاكَ نَسْتَعين" رسيد، صد بار آن را بگويد، و بعد از آن
فاتحه را تا آخر بخواند؛ و ركعت دوم را نيز به همين طريق بگزارد و در ركوع و
سجود هفت بار تسبيح بگويد، و چون نماز را تمام كرد، تهليل بگويد و تسبيح فاطمه
زهراعليهاالسلام را، و چون از تسبيح فارغ شد سر به سجده نهد و صد بار صلوات بر
پيغمبر و آلش - صلوات اللَّه عليهم - بفرستد، و اين نقل از لفظ مبارك
امامعليهالسلام است كه "فَمَن صلّيهما فكأنّما صلّى فى البيت العتيق"؛ يعنى
هر كه اين دو ركعت نماز را بگزارد، گويى دو ركعت نماز در كعبه گزارده است.
نماز مسجد جمكران را مرحوم حاجى نورى -كه از بزرگترين محدّثان قرون اخير است
((- در كتابهاى "نجم الثاقب "،
" كلمه
طيبه" و "جنة المأوى" در ضمن حديث تأسيس مسجد جمكران نقل نموده است، و قبل از
ايشان هم جمعى از بزرگان آن را با اختلاف اندك روايت كردهاند كه عبارتند از :
1 - خبير مرحوم "محمد تقى ارباب قمى"، از دانشمندان دوره ناصرى (پدر مرحوم آيت
اللَّه حاج ميرزا محمد ارباب قمى)؛ ايشان حديث مسجد جمكران را در كتاب "تاريخ
دارالايمان قم" -كه در سال ( 1295) قمرى بنا به خواسته حاكم دارالايمان قم تحرير يافته است- بدون
ذكر سند مرقوم داشته است.
در نقل ايشان، اين مسجد به نام مسجد قدمگاه صاحب الزمانعليهالسلام مطرح است .
2 - محدّث و مورخ عظيم الشأن، مرحوم "صفى الدين محمدبن محمد هاشم حسينى قمى"،
حديث تأسيس مسجد جمكران را در كتاب "خلاصة البلدان" كه در سال ( 1179) قمرى از
تدوين آن فارغ گرديده، روايت
نموده است؛
گرچه در نسخه چاپى، اين حديث نيامده، ولى طبق نقل الذريعه نام كتاب "خلاصة
البلدان فى اخبار قم و شرفها و ذكر بناء مسجد جمكران" است، و صاحب كتاب "انوار
المشعشعين" آن را از خلاصة البلدان نقل كرده است .
3 - مرحوم سيد نعمتاللَّه جزائرى - متوفاى ( 1112) قمرى - بنا به نقل مرحوم
حاجى نورى، آن را در مجموعهاى كه در دست مرحوم نورى
بوده، مرقوم داشته است.
نقل ديگران چون مرحوم نهاوندى، محدث قمى و صاحب كتاب انوارالمشعشعين به اين
بزرگواران منتهى مىگردد .
اين تذكر لازم است كه گزارش اين سه شخصيّت به كتاب ترجمه تاريخ قديمى قم، كه
اصل آن تأليف حسنبن محمدبن حسن قمى - معاصر شيخ صدوق - است، منتهى مىگردد.
اين كتاب در سال ( 1378) قمرى تدوين و در سال ( 806 - 805 ) توسط بهاءالدين
حسنبن علىبن حسنبن عبدالملك قمى، در بيست باب، به فارسى ترجمه شده است.
متأسّفانه در حال حاضر تنها پنج باب از بيست باب ترجمه موجود است، و اصلِ عربى
و مابقى ترجمه به كلّى مفقود مىباشد .
بزرگانى كه حديث مسجد جمكران را از تاريخ قم نقل كردهاند به صراحت گفتهاند كه
صاحب تاريخ قم، آن را از كتاب "مونسالحزين" شيخ بزرگوار صدوق روايت نموده است .
حديث بناى مسجد جمكران
مرحوم محدث نورى در كتاب "نجم الثاقب" چنين آورده است :
شيخ فاضل حسنبن محمدبن حسن قمى، معاصر شيخ صدوق در "تاريخ قم" نقل كرده از
كتاب "مونسالحزين فى معرفة الحق واليقين" از مصنفات شيخ ابى جعفر محمدبن
بابويه قمى به اين عبارت: باب بناى مسجد جمكران از قول حضرت امام محمد مهدى
عليه صلواتاللَّه الرحمن؛ سبب بناى مسجد مقدّس جمكران و عمارت آن به قول
امامعليهالسلام اين بوده است كه شيخ عفيف صالح حسنبن مثله
جمكرانىرحمةاللَّه مىگويد كه: من شب سه شنبه، هفدهم ماه مبارك رمضان سنه ثلث
و تسعين
در سراى خود خفته بودم كه ناگاه جماعتى از مردم به درِ سراى من آمدند. نصفى از
شب گذشته مرا بيدار كردند و گفتند: برخيز و طلب امام محمد مهدى صاحب الزمان -
صلوات اللَّه عليه - را اجابت كن كه
ترا مىخواند .
حسن گفت: من برخاستم، به هم برآمدم و آماده شدم. گفتم: بگذاريد تا پيراهن بپوشم .
آواز آمد كه "هو ما كان قميصك؛ پيراهن ببر مكن كه از تو نيست". دست فرا كردم و
سراويل خود را برگرفتم .
آواز آمد كه "ليس ذلك منك، فخد سراويلك" يعنى آن سراويل كه بر گرفتى از تو
نيست، از آن خود برگير. آن را انداختم و از خود برگرفتم و پوشيدم و طلب كليد
درِ سراى كردم .
آواز آمد كه "الباب مفتوح"، چون به در سراى آمدم، جماعتى از بزرگان را ديدم،
سلام كردم و جواب دادند و ترحيب كردند. (يعنى مرحبا گفتند) مرا بياوردند تا
بدان جايگاه كه اكنون مسجد است. چون نيك بنگريدم تختى ديدم نهاده، و فرشى نيكو
بر آن تخت گسترده، و بالشهاى نيكو نهاده، و جوانى سى ساله بر آن تخت تكيه بر
چهار بالش كرده، و پيرى پيش او نشسته و كتابى در دست گرفته و بر آن جوان
مىخواند، و فزون از شصت مرد، بر اين زمين بر گِرد او نماز مىكنند كه بعضى
جامههاى سفيد و بعضى جامههاى سبز داشتند و آن پير، حضرت خضر بود. پس آن پير
مرا نشاند.
حضرت امامعليهالسلام مرا به نام خود خواند و گفت: برو و حسن مسلم را بگو كه
تو چند سال است كه عمارت اين زمين مىكنى و مىكارى و ما خراب مىكنيم و پنج
سال است كه زراعت مىكنى و امسال ديگر باره باز گرفتى و عمارتش مىكنى، رخصت
نيست كه تو در اين زمين ديگر باره زراعت كنى، بايد هر انتفاع كه از اين زمين
برگرفتهاى رد كنى تابدين موضع مسجد بنا كنند؛ و بگو حسن مسلم را كه: اين زمين شريفى است و حق تعالى اين زمين
را از زمينهاى ديگر برگزيده است و شريف كرده و تو آن را زمين خود گرفتى. و دو
پسر جوان خداى
عزوجل از تو باز ستاند و تو تنبيه نشدى و اگر نه چنين كنى، آزار وى به تو رسد
آنچه كه تو از آن آگاه نباشى .
حسن مثله گفت: يا سيدى و مولاى! مرا در اين نشانى بايد كه جماعت سخن بى نشان و
حجت نشنوند و قول مرا مصدَّق ندارند .
گفت: "انا سنعلم هناك" ما در اينجا علامتى بگذاريم تا تصديق قول تو باشد. تو
برو و رسالت ما بگذار، و به نزديك سيد ابوالحسن رو و بگو تا برخيزد و بيايد و
آن مرد را حاضر كند و انتفاع چند ساله كه گرفته است، از او طلب كند و بستاند و
به ديگران دهد تا بناى مسجد بنهند، و باقى وجوه از رهق به ناحيه اردهال
كه ملك ماست بيارد و مسجد را تمام كند. و يك نيمه رهق را وقف كرديم بر اين مسجد
كه هر ساله وجوه آن را بياورند و صرف عمارت مسجد بكنند؛ و مردم را بگو تا رغبت
بكنند بدين موضع، و آن را عزيز دارند، و چهار ركعت نماز اينجا بگزارند: دو ركعت
تحيت مسجد، در هر ركعتى يك بار الحمد و هفت بار "قل هواللَّه احد" و تسبيح ركوع
و سجود هفت بار بگويند و دو ركعت نماز امام صاحب الزمانعليهالسلام بگزارند بر
اين نسق، چون فاتحه خوانَد و به "اياك نعبد و اياك نستعين" رسد، صد بار آن را
بگويد و بعد از آن فاتحه را تا آخر بخواند و ركعت دوم را نيز، به همين طريق بگزارد و در ركوع و سجود هفت
بار تسبيح بگويد و چون نمازش را تمام كرد تهليل بگويد و تسبيح فاطمه
زهراعليهاالسلام، و چون از تسبيح فارغ شود سر به سجده نهد و صد بار صلوات بر
پيغمبر و آلش - صلوات اللَّه عليهم - بفرستد. و اين نقل از لفظ مبارك
امامعليهالسلام است كه "فمن صلّيهما فكأنّما صلّى في البيت العتيق" يعنى هر
كه اين دو ركعت نماز را بگزارد، چنان باشد كه دو ركعت نماز در كعبه گزارده است .
حسن مثله جمكرانى گفت كه: من چون اين سخن بشنيدم با خويشتن گفتم كه: گويا اين
موضع است كه تو مىپندارى "إنّما هذا المسجد للإمام صاحب الزمان" و اشارت بدان
جوان كردم كه در چهار بالش نشسته بود. پس آن جوان به من اشارت كرد كه برو. من
بيامدم و چون پارهاى راه را بيامدم، ديگر باره مرا باز خواندند و گفتند:
بزى در گله جعفر كاشانى راعى است، بايد آن بز را بخرى، اگر مردم ده بها نهند
بخر و اگر نه، تو از خاصه خود بده، و آن بز را فردا شب بياور و بدين موضع بكش.
و روز هجدهم ماه مبارك رمضان، گوشت آن بز را بر بيماران و كسى كه علتى داشته
باشد سخت، انفاق كن كه حق تعالى همه را شفا دهد، و بز ابلق است و موهاى بسيار
دارد و هفت علامت دارد: سه بر جانبى و چهار بر جانبى (كذو الدرهم
سياه و سفيد
همچون درمها)
پس رفتم، مرا ديگر باره باز گردانيد و گفت: هفتاد روز يا هفت روز ما اينجائيم،
اگر بر هفت روز حمل كنى دليل كند بر شب قدر كه بيست و سيم است و اگر بر هفتاد
حمل كنى شب بيست و پنجم ذى القعدة الحرام بُود كه روزى بزرگوار است .
پس حسن مثله گفت: من بيامدم و تا خانه آمدم و همه شب در آن انديشه بودم تا صبح
اثر كرد. فرض بگزاردم و نزديك على المنذر آمدم و آن احوال با وى بگفتم. او با
من بيامد و رفتيم بدان جايگاه كه مرا شب برده بودند. پس گفت: باللَّه نشان و
علامتى كه امامعليهالسلام مرا گفت يكى اين است كه زنجيرها و ميخها اينجا ظاهر
است.
پس به نزديك سيد ابوالحسن الرضا شديم، چون به در سراى وى برسيديم، خَدَم و
حَشَم وى را ديديم كه مرا گفتند: از سحرگاه سيد ابوالحسن در انتظار تو است. تو
از جمكرانى؟ گفتم: بلى .
من در حال به درون رفتم و سلام كردم و خدمت كردم، جواب نيكو داد و اعزاز كرد و
مرا به تمكين نشاند و پيش از آنكه من حديث كنم مرا گفت: اى حسن مثله! من خفته
بودم كه در خواب شخصى مرا گفت: مردى حسن مثله نام، از جمكران پيش تو آيد
بامداد، بايد آنچه گويد سخن او را مصدّق دارى و بر قول او اعتماد كنى كه سخن او
سخن ماست و بايد كه قول او را رد نگردانى. از خواب بيدار شدم و تا اين ساعت
منتظر تو بودم.
حسن مثله احوال را به شرح با وى بگفت، در حال بفرمود تا زين بر اسبها نهادند و
سوار شدند. چون به نزديك ده رسيدند، جعفر راعى، گله بر كنار راه داشت. حسن مثله
در ميان گله رفت و آن بز از پس همه گوسفندان مىآمد، پيش حسن مثله دويد و او آن
بز را گرفت و چون خواست كه بهاى آن بدهد و بز را بياورد، جعفر راعى سوگند ياد
كرد كه من هرگز اين بز را نديدهام و هرگز در گله من نبوده است و امروز است كه
او را مىبينم و هر چند مىخواهم كه اين بز را بگيرم ميسر نمىشود و اكنون كه
پيش آمد .
پس بز را همچنان كه سيد فرموده بود در آن جايگاه آوردند، و بكشتند و سيد
ابوالحسن الرضا بدين موضع آمدند، و حسن مسلم را حاضر كردند، و انتفاع از او
بستدند و وجوه رهق را بياوردند و مسجد جمكران را به چوب بپوشانيدند و سيد
ابوالحسن الرضا زنجيرها و ميخها را به قم برد و در سراى خود گذاشت، و همه
بيماران و صاحب علّتان مىرفتند و خود را در زنجير مىماليدند و خداى تعالى
شفاى عاجل مىداد و خوش مىشدند.
و ابوالحسن محمدبن حيدر گويد كه: به استفاضه شنيدم كه سيد ابوالحسن الرضا مدفون
است در موسويان به شهر قم، و بعد از آن، فرزندى از آنِ وى را، بيمارى نازل شد و
وى در خانه شد، و سر صندوق را برداشتند، زنجيرها و ميخها را نيافتند .
اين است مختصرى از احوال آن موضع شريف كه شرح داده شد .
بيان حاجى نورى در توجيه حديث
مرحوم نورى مىفرمايد: "مؤلف گويد: در نسخه فارسى تاريخ قم و در نسخه عربى آن،
كه عالم جليل آقا محمد على كرمانشاهى، مختصر اين قصه را از آن نقل كرده در
حواشى رجال مير مصطفى در باب حسن، تاريخ قصه را در ثلث و تسعين يعنى نود و سه
بعد از دويست
نقل كرده است، و ظاهرا بر ناسخ مشتبه شده، و اصل سبعين بوده كه به معنى هفتاد
است، زيرا كه وفات شيخ صدوق پيش از نود است ".
نگارنده گويد: بر اين حديث اشكالاتى وارد شده كه مهمترين آنها از اين قرار است :
1 - در تاريخ قم اين خبر يافت نمىشود .
پاسخ اين ايراد واضح است، زيرا چنانچه گفته شد، اصل عربى تاريخ و پانزده باب از
ترجمه آن به كلّى مفقود شده است. بنابراين، اين مطلب را به طور كلّى نفى نمودن،
صحيح نيست. در نهايت آنچه مىتوان گفت اين است كه اين خبر، در آن قسمت از كتاب
كه موجود است، مشهود نمىباشد.
2 - اساسا صدوق كتابى به نام مونسالحزين نداشته است، بنابراين، اين خبر واهى و
از مجعولات دروغ پردازان است .
جواب اين اشكال بعدا مذكور مىگردد .
3 - تاريخ وقوع حكايت حسنبن مثله جمكرانى مطابق با سال ( 393) قمرى است، در
حالى كه راوى خبر (شيخ صدوق) در سال ( 381) وفات يافته است. بر اين اساس شيخ
صدوق بعد از دوازده سال از مرگش ناقل خبر و راوى اثر گرديده است .
حاجى نورى از اين اشكال اين طور پاسخ مىدهد كه: در نسخه عربى، سبعين (هفتاد)
به تسعين (نود) تحريف گرديده است (و اين گونه تحريفات در كتابها بسيار است) .
حل عقده و پاسخ اساسى
نگارنده گويد: در كتاب مناقب ابن شهر آشوب مازندرانى كه مورد نقل و تأييد علامه
مجلسى در بحار الانوار، و "محمدبن ابى طالب حسينى" در كتاب "تسلية المجالس"
قرار گرفته است، كتاب "مونسالحزين" از مؤلفات محدث خبير، محمد فتّال نيشابورى
است كه در قرن ششم مىزيسته است
و نسبت آن به شيخ صدوق اشتباه است .
و أما وجه نقل آن از كتاب تاريخ قم: چنين به نظر مىرسد كه جريان مسجد جمكران
از كتاب مونسالحزين فتّال در حاشيه بعضى نسخ تاريخ قم مرقوم بوده است و به
مرور زمان به اشتباه در متن كتاب داخل و به ناچار به محمدبن بابويه تبديل
گرديده است؛ و ممكن است مؤلف كتاب مونسالحزين آن را از مرحوم صدوق نقل كرده
باشد، بنابراين در لفظ محمدبن بابويه تحريفى واقع نشده است.
بر اين اساس، اكثر ايرادها خود به خود منتفى مىگردد و حديث مسجد جمكران، مانند
ساير اخبار مرسله محتمل الصدق، مصداق بارز قاعده تسامح در ادلّه سنن بوده و
انجام اعمال آن به قصد رجاء بلا اشكال
است.
لذا به
طورى كه شنيدهايم و خود نيز مشاهده كردهايم، اين مسجد مورد توجه بزرگان و
فقها و متشرعين صالح بوده است كه براى نمونه نام بعضى از آنان را مىآوريم .
توجّه مراجع عصر به مسجد جمكران
1 - مرحوم آيةاللَّه بروجردى، مرجع على الاطلاق تشيع، به فرموده مرحوم
آيةاللَّه حائرى با كمال دقتى كه در رجال و فقه احاديث داشته، حديث مسجد جمكران
را پذيرفته و آن را تصحيح نموده است .
2 - مرحوم آيةاللَّه حجت كوه كمرهاى .
3 - مرحوم آيةاللَّه حاج سيد محمد رضا گلپايگانى، مرجع تقليد معروف كه نگارنده
سالها افتخار شاگردى ايشان را داشته است.
4 -
مرحوم آيةاللَّه
نجفى مرعشى
5 - مرحوم آيةاللَّه حاج شيخ مرتضى حائرى، فرزند مؤسس حوزه علميه و استاد محقق
و متفكر حوزه، كه اين جانب حدود پانزده سال از محضرشان در فقه و اصول استفاده
مىبردم؛ ايشان مسجد جمكران را از آيات باهرات دانسته و با ادلّه متعدد، خبر
حسنبن مثله را تصحيح كردهاند و فرمودهاند من به صحت اين مسجد مبارك قطع
دارم. تفصيل بعضى از ادلّه ايشان در داستانى كه از معظمله نقل مىشود، خواهد
آمد.
6 - مرحوم حاج شيخ محمد تقى بافقى، كه از اوتاد زمان خود به حساب مىآمد .
7 - مرحوم حاج شيخ حسنعلى نخودكى اصفهانى، كه در سير و سلوك معروف، و به حقايق
جهان فىالجمله وقوف داشته است.
8 - جمعى از مراجع كه هنوز در قيد حيات هستند (اطال اللَّه بقائهم)، و خود
همراه آنان در مسجد جمكران بودهام .
شگفت اينكه، اشكال تراشان نظر هر يك از مراجع فوق را در مهمترين فرائض بدون
دغدغه مىپذيرند، ولى مسجد جمكران را با اينكه مورد توجه مراجع و مشايخ بوده و
هست، و به قول مرحوم آية اللَّه حائرى تمام اعمالش موافق با ادله ديگر است، هدف
ايراد و اشكال قرار مىدهند .
مرحوم آيةاللَّه حائرى، در ضمن بيان مطالبى در رابطه با تصحيح خبر حسنبن مثله،
دو جريان مهم از مسجد مقدس جمكران نقل مىكنند كه در اينجا به آنها اشاره
مىشود.
1 - حاج شيخ حسنعلى نخودكى (اصفهانى) و توسّل در مسجد جمكران
مرحوم آيةاللَّه حائرى مرقوم داشتهاند: جناب آقاى حاج شيخ عبداللَّه مهرجردى،
از وعاظ مشهور خراسان بوده و متجاوز از چهل سال است كه ايشان را به خوبى
مىشناسم و آدم فاضل و درست و با محبتى است؛ ايشان در اواخر سلطنت رضا پهلوى -
كه بر اهل علم خيلى سخت گرفته بود - به مرحوم حاج شيخ حسنعلى مراجعه مىكند تا
از راهنمايىهاى معنوى او بهرهمند گردد و راه حلى براى مشكلى كه داشته بيابد -
مرحوم حاج شيخ حسنعلى اصفهانى، معروف به دستگيرى معنوى بود - حاج شيخ حسنعلى
ظاهرا پس از إعمال قدرت خاصى مىگويند: حل مشكل شما براى اينكه به نظام وظيفه
نروى و معاف شوى، مشروط به اين است كه به قم بروى و در مسجد جمكران قم، به حضرت
صاحب الامر (عليه آلاف التحيه و الثناء) متوسّل شوى.
ايشان به قم مىآيند و به مسجد جمكران مىروند و به حضرت متوسّل مىشوند. در
نتيجه، خواب مىبينند كه در مسجد يا حياط آن هستند و ظاهرا خادمهاى به ايشان
مىگويد: حضرت حجت (سلاماللَّه عليه) در مجاورت مسجد تشريف دارند؛ و حاج شيخ
را خدمت امامعليهالسلام راهنمايى مىكند
...
آقاى مهرجردى مىگفت: يادم نيست كه خود آقا يا من، صحبت معافيت از نظام وظيفه
را پيش كشيدم، فرمود: "ما آن را درست كرديم". از خواب بيدار شدم و از سابق يك
معافيت يك ساله، به عنوان مرض يا عذر ديگر - يادم نيست - داشتم. هر موقع كه
نياز به نشان دادن مىشد، همان برگ موقت را - كه مدتها بود وقت آن تمام شده
بود - نشان مىدادم و رفع گرفتارى مىشد؛ تا چند سال به اين گونه بود تا آنكه
مشمول بخشودگى گرديدم .
2 - مرحوم آيةاللَّه حائرى و استشمام عطرى خاصّ در مسجد مقدّس
جمكران
مرحوم آيت اللَّه حائرى مرقوم داشتهاند: در چند سال قبل ... يك روز عصر با
مرحوم آقاى آقا سيد حسين قاضى (پسر عموى علّامه طباطبائى) به مسجد جمكران مشرف
شديم. در مسجد بوى عطر مخصوصى به مشامم خورد. مثل آنكه كسى سابقا در اين محل
بوده و رفته و بوى عطر آن هنوز باقى است. آن نوع عطر هنوز ياد ندارم كه حس كرده
باشم.
موقعى كه به قم برگشتم، براى نماز مغرب و عشاء به مسجد امام رفتم. هنگام مراجعت
به خانه، همان بوى را در دكانى كه دواهاى قديمى فروخته مىشد حس كردم
... .
فرداى آن روز، به آن دكان مراجعه كردم و جريان يك سنخ بودن جا خالى جمكران و جا
خالى اين دكان را براى صاحب دكان گفتم، و گفتم: معلوم مىشود ما بيگانه نيستيم
مطلب را بگو.
گفت: إن شاء اللَّه خير است .
گفتم: آقا اينجا تشريف مىآورند؟
گفت: ممكن است بعضى از اصحاب ايشان اينجا تشريف بياورند .
نگارنده مىگويد: چند سال قبل، اين جانب براى يكى از دوستان هم بحث خود (جناب
آقاى سيد حسن آل طه) در مسجد جمكران اين جريان را از مرحوم آيت اللَّه حائرى
-استاد عظيم الشأن و متفكر خودمان- بازگو مىكردم و در ذهن خود به ديد ساده
لوحى به آن مىنگريستم. در آن اثنا چنان بوى خوشى فضا را عطر آگين كرد كه سابقه
آن را نداشتم، و اين بوى خوش براى هر دو نفر ما تا مدّتها محسوس بود، و هرچه به
اطراف نگاه كرديم كسى در حال عطر زدن نبود.
نظر مرحوم آيةاللَّه حائرى درباره مسجد جمكران
مرحوم آيتاللَّه حائرى نسبت به مسجد جمكران عقيده خاصى داشت و خيلى از اوقات
با بعضى دوستان به آنجا مىرفت؛ حتى به ياد دارم كه روزى فرمود: از ابتداى شهر
تا مسجد جمكران را قدم كردم، و جمع آن قدمها را بيان فرمود كه الان به خاطر
ندارم .
در هر حال ايشان مىنويسد: مسجد جمكران از آيات باهرات عنايت آن حضرت است.
توضيح اين مطلب در ضمن چند جهت
-
كه شايد خيلى افراد از آنها غافل باشند - ذكر مىگردد :
1 - داستان آنكه در بيدارى اتفاق افتاده است از كتاب تاريخ قم - كه معتبر است
- از صدوقرحمةاللَّه نقل شده است؛ مرحوم آقاى بروجردى كه مرد دقيق و ملّايى
بود مىفرمود: اين داستان در زمان صدوقرحمةاللَّه واقع شده است، و نقل او
دلالت بر كمال صحّت آن دارد .
2 - داستان مشتمل بر جريانى است كه مربوط به يك نفر نيست؛ زيرا صبح كه مردم
بيدار مىشوند مىبينند كه زمين با زنجير علامت گذاشته شده است. اين زنجيرها به
درخواست خود جناب حسن به عنوان علامت مسجد كشيده شده بود تا مردم باور كنند،
اين زنجيرها تا مدتى در منزل سيّد محترمى - كه ظاهرا سيد ابوالحسن الرضا نام
داشت - بوده و مردم به آن استشفاء مىنمودند و بعدا بدون هيچ جهت طبيعى مفقود
مىشود.
ايشان بعد از ذكر سه دليل ديگر مرقوم داشته است :
6 - متن دستور موافق با ادلّه ديگر است، زيرا هم نماز تحيّت مسجد، هم نماز صد
بار "إِيّاكَ نَعْبُدُ وَإِيّاكَ نَسْتَعين" و هم تهليل و هم تسبيح حضرت فاطمه
زهراعليهاالسلام در روايت وارد شده است .
7 - اين دو داستان
كه مشهود يا مثل
مشهود خودم بود، و داستانهاى ديگرى هست كه فعلا تمام خصوصيات آن را در نظر
ندارم.
8 - با آنكه در آن موقع زمين بى ارزش بوده است، فقط يك مساحت كوچكى مورد دستور
قرار گرفته است كه ظاهرا حدود سه چشمه از مسجد فعلى است كه در زمان ما خيلى
بزرگ شده است .
نگارنده كه خالى از وسوسه نيستم و خيلى خوش بين به نقليات مردم نمىباشم، از
اين امارات قطع به صحت اين مسجد مبارك دارم. و الحمدللَّه على ذلك وعلى غيره من
النعم التى لاتحصى .
تحليل حقوقى در كلام استاد
نگارنده مرقوم مىدارد: دليل هشتم ايشان مبتنى بر امرى است كه حقوقدانان و جرم
شناسان در كشف جرايم به آن تكيه مىكنند. و آن اين است كه ارتكاب خلاف (جعل،
خيانت، قتل و غيره) علاوه بر عنصر مادى (نفس واقعه) و عنصر قانونى، نياز به
عنصر معنوى (سوء نيّت) هم دارد. اگر در بررسىها مشخص شد كه انگيزهاى وجود
ندارد، احتمال تعمّد در ارتكاب خلاف، مردود مىگردد.
مثلا قتلى توسط شخصى واقع شده، قاتل مىگويد: قتل در اثر خطا و اشتباه به وقوع
پيوسته است، امّا اولياء دم ادعاى عمد دارند. در اينجا دادرسان تحقيق و
كارشناسان جرايم، سوابق قاتل و مقتول را از ابتداى آشنايى قاتل و مقتول به طور
دقيق بررسى مىكنند؛ هرگاه ثابت شد كه غير از دوستى رابطه ديگرى در كار نبوده و
هيچ كس از نفوذ حقد و حسد و مشاجره و تنازع و مخاصمه مادى و معنوى آنان خبر
ندهد، عنصر معنوى جرم كه سوء نيت مىباشد منفى اعلام مىگردد. در نتيجه، حادثه
قتل از چهره عمدى بودن خارج مىگردد.
درباره حديث جمكران، انگيزه جعل، جز گرفتن حدود صد متر زمين از حسنبن مسلم
جمكرانى، توسّط شخص صالحى به نام حسنبن مثله، چيز ديگرى به نظر نمىرسد.
احتمال اين انگيزه به قدرى موهوم است كه قابل اعتنا نيست، زيرا در متجاوز از
هزار سال
قبل و در محدوده يك روستا، صد متر زمين ارزشى نداشته است تا كاروانى متشكّل از
حسنبن مثله در جمكران، و عالمى به نام سيد ابوالحسن الرضا در قم، و صاحب كتاب
مونسالحزين، و جمعى از بيماران و حاجتمندان قم و فرزندان سيد ابوالحسن، دست به
دست هم بدهند و با جار و جنجال براى گرفتن صدمتر زمين به نفع يك مسجد غوغا به
پا كنند .
بنابراين؛ أصالة الصحة در نقل جارى مىشود، و به احتمال واهىِ جعل و تزوير
اعتنا نمىگردد .
چكيده بحث راجع به سير تاريخى و قداست مسجد جمكران
از آنچه مرقوم شد اين نتايج به دست مىآيد :
1 - نام مسجد جمكران در زمان سابق مسجد قدمگاه صاحب الزمانعليهالسلام بوده،
چنان كه مرحوم ارباب به آن تصريح نموده است.
2 - اين مسجد علاوه بر قداست ذاتى (مسجد بودن) داراى معنويت فوق العاده، و محل
استجابت دعا و بروز كرامات، و تشرّف بعضى از اولياءاللَّه به محضر مقدّس مولاى
عالم حضرت مهدى - ارواحنا فداه - و رفع اضطرار و پريشانى بعضى از مضطرين است،
ولى هيچ تضمينى بر اين امور در روايات و دستورات دينى وجود ندارد. بنابراين
نبايد مردم را به طور جزم به اين امور اميدوار كرد .
3 - حديث تأسيس مسجد جمكران به شرحى كه مرحوم حاجى نورى و ديگران مرقوم
داشتهاند، منقول از كتاب "مونسالحزين" ابو على شهيد سعيد محمّدبن حسن فتّال
نيشابورى است. بنابراين، بعضى از شبهات خود به خود بر طرف مىشود.
4 - حديث مذكور از نظر محتوا موافق عقل و نقل است و با قواعد ثابت نيز سازگارى
دارد و نماز تحيّت و نماز امام زمانعليهالسلام نيز از مصاديق بارز قاعده
تسامح در ادلّه سنن مىباشند .
5 - اين حديث از جهات تاريخى خبرى است واحد، و حجّيت آن مبتنى بر مبانى اصولى
است. هرگاه كسى خبر واحد را در اُمور تاريخى نيز حجّت بداند و طريق حديث را هم
معتبر بشناسد، مىتواند آن را به معصوم نسبت دهد.
6 - اين مسجد از قديم مورد توجه علماى بزرگ و مراجع عاليمقام بوده و هست .
7 - بايد توجه داشت كه اين مكان مسجد است نه زيارتگاه، و براى شبهاى چهارشنبه
از نظر ادله امتيازى وجود ندارد .
8 - نسبت دادن اين حديث به ترجمه تاريخ قم از كتاب "مونسالحزين" بنا به ظنّ
قوى ناشى از اشتباه بعضى از نويسندگان نسخه خطى است. آنها مطلبى را كه در حاشيه
بوده به خيال اينكه از مؤلف متن است در متن كتاب مرقوم داشتهاند و اين امر به
تدريج به ساير نسخهها نيز سرايت نموده است .
9 - گرچه از تاريخ قم فقط ترجمه پنج باب آن مانده است، ولى هشت باب از ترجمه آن
، نزد صاحب انوار المشعشعين و بعضى ديگر وجود داشته است.
10 - گرچه از كتاب "نجم الثاقب" حاجى نورى استفاده مىشود كه ايشان حديث را
بدون واسطه از تاريخ قم نقل كرده است، ولى در كتاب "جنّة المأوى" و "كلمه طيبه" مرقوم داشته است كه آن را از مجموعهاى كه به قلم مرحوم سيد
نعمتاللَّه جزايرى نگارش يافته، روايت كرده است .
11 - نقل مرحوم محمد تقى بيك ارباب، قبل از تأليف كتابهاى حاجى نورى است؛
بنابراين، مأخذِ نقل ايشان، كتابهاى قبل از حاجى نورى است، و اين امر بر اعتبار
حديث و تعدد منابع آن مىافزايد .
موقعيّت مسجد مقدّس جمكران
در زمان صفويّه و قاجاريّه
در كتاب "انوار المشعشعين" چنين آمده است: از سنگ تاريخى كه در آنجا مىباشد،
چنين برمىآيد كه شخصى به نام اكبر شاه در سال ( 1116) آن را تعمير كرده است.
اكبر شاه در ميان قلعه جمكران منزل داشته است، و اين شعر به عنوان تاريخ تعمير
اكبر شاه بر آن سنگ نوشته شده بود:
بود كامل، از پى تاريخ پير عقل گفت
قائم آل محمّد را قدمگاه است اين
تا آنكه در اين ازمنه كه مخروبه شده بود، حاج عليقلى جمكرانى به مقدار سيصد
تومان خرج نموده و يك طرف مسجد را تعمير كرد و باقى مسجد مخروبه بود، تا آن
زمان كه در اوايل سلطنت مظفر الدين شاه قاجار، جناب مستطاب "ميرزا على اصغر
خان" از صدارت معزول شد و به قم آمد؛ ايشان مدتى در قم ماند و در آن ايام مسجد
شريف را تعمير نمود و عمارات و حجرات چندى در آنجا ساخت ...
سيد عبد الرحيم، خادم مسجد گويد: در حال حاضر دو سه خروار تخم افشان زمين كه در
اطراف مسجد جمكران است وقف آن مسجد مىباشد، و فعلاً در تصرف ايشان (آقا سيّد
عبد الرحيم) است.
نگارنده گويد: مرحوم ناصر الشريعه ماده تاريخ فوق را 1158دانسته است.
موقعيت مسجد مقدّس جمكراندر
سى سال پيش ( 1390قمرى )
نگارنده به خاطر دارد كه حدود سى سال قبل مسجد جمكران در محوطهاى كوچك قرار
داشت، و اطراف آن حجرات معدودى به صورت اطاقهاى مدارس دينى براى سكونت واردين
ساخته شده بود و معمولاً فقط در شب و روزهاى جمعه و شبهاى خاص، عدّه اندكى از
صالحان و عابدان و افراد مضطر و پريشان به آنجا مىرفتند و در غير اين ايام كسى
در آنجا ديده نمىشد.
در يكى از ليالى متبركه ماه رجب، نگارنده با چند تن از دوستان، پياده به مسجد
مشرّف شديم و شب را به احياء گذرانديم و به قصد روزه فرداى آن، سحرى آماده
نموديم. آن شب جز ما چند نفر، شخص ديگرى آنجا نبود .
آب انبار كوچكى در كنار مسجد بود كه آبش چندان تعريف نداشت، حفرهاى به نام چاه
صاحب الزمانعليهالسلام بود كه روى آن را با پنجرهاى آهنى گرفته بودند و از
شكافهاى آن عريضه به داخل چاه مىانداختند. جاده آن خاكى و نوعا افرادى كه عازم
آنجا مىشدند پياده مىرفتند.
كوتاه سخن، اين مسجد با آن سابقه كهن و گزارشات تاريخى و روايى، رونق چندانى
نداشت و جز افراد خاص، كسى به آنجا نمىرفت (و اين امرى است كه انگيزه جعل را
منتفى مىسازد، زيرا تا پول و مقام و منصب در كار نباشد، انگيزه جعل به وجود
نمىآيد) در عين حال افراد معدودى در گرما و سرما مقيد بودند كه رابطه خود را
با اين مكان مقدّس حفظ نمايند .
مرحوم حاج شيخ مرتضى انصارى قمى كه واعظى زبردست بود، در منبر مسجد امام
حسنعليهالسلام قم فرمود: من مقيد بودم شبهاى جمعه را جمكران باشم، در يكى از
شبهاى زمستانى در مسجد بيتوته كرده بودم. برف هم مىباريد. خوابيدم و نياز به
غسل پيدا كردم. به تنهايى در دل شب در جاده پر از برف پياده آن هم با نعلين به
قم آمدم و بعد از انجام غسل مجددا به مسجد برگشتم و به عهد خود وفا كردم.
از حرفهاى ايشان استفاده مىشد كه جاذبه منبر او در اثر آن پايدارى بوده است .
اين گستردگى فعلى و توجه توده مردم به طورى كه از سراسر كشور در شبهاى
چهارشنبه و جمعه به آنجا هجوم مىآورند، مربوط به سى سال اخير است. سبب آن
كسادى و علت اين رواج بى سابقه چيست؟ هر كسى چيزى را معرفى مىكند، ولى مجموع
امور ذيل مىتواند در رواج وتوجه مردم دخيل باشد.
1 - وجود وسائل حمل و نقل
2 - آسفالت جاده و امكانات رفاهى
3 - گرفتارى و پريشانى مردم عصر حاضر كه هر شخص دهها گرفتارى طاقت فرسا دارد، و
چون گرفتاران از راههاى مادى و اسباب عادى مأيوسند، به اماكن مقدّسه مخصوصا به
اين مكان شريف رو مىآورند .
در هر حال وظيفه روحانيت و هيئت محترم امناى مسجد است كه از اين گرايش بى سابقه
به طور صحيح استفاده كنند، و با امر به معروف و نهى از منكر و تصحيح عقايد و
ترويج اخلاق حسنه از اين جمعيت انبوه، عاشقان و دلباختگانى عارف براى حضرت مهدى
- ارواحنا فداه - تربيت نمايند.
"أللهُمَّ
اجْعَلنا مِنْ أَعْوانِهِ وَأَنْصارِهِ وَعَجِّلْ فَرَجَهُ وَسَهِّلْ
مَخْرَجَهُ".
چند ديدگاه از
صاحب كتاب انوار المشعشعينالف: درباره تاريخ قم
مرحوم حاج شيخ محمّد على قمى، صاحب كتاب "انوار المشعشعين" كه در سال ( 1302)
قمرى به تأليف آن كتاب اشتغال ورزيده است، تصريح كرده كه وى به هشت باب از
ترجمه تاريخ قم دست يافته است. آن چنان كه مرحوم حاجى نورى از "رياض العلماء"
نقل كرده است، وى فرموده است: صاحب "رياض
العلماء" نيز به
هشت باب از ترجمه تاريخ قم دست يافته است.
در حالى كه علامه مجلسىرحمةاللَّه، با آن همه امكانات تنها به پنج باب از
ترجمه كتاب دست يافته است و در حال حاضر نيز، بيش از همان پنج باب موجود نيست .
ب: درباره كتاب "خلاصة البلدان "
وى در مقدمه كتابش مىنويسد: كتاب "خلاصة البلدان" از تأليفات صفى الدين
محمّدبن محمّدبن هاشم حسينى رضوى قمى است كه خود در اول كتاب مىنويسد: از سال
1179به خواهش ملّا محمّد صالح
معلم قمى آن را
تأليف نمودم.
ايشان در بخش ديگرى از كلام خود مىنويسد: صفى الدين رسالهاى مىنويسد كه
مشتمل بر مقدارى از اخبار قم، و حديث خبر دادن امير المؤمنينعليهالسلام به
پسر يمانى از شرافت زمين قم و كيفيّت بناء مسجد جمكران و اسم آن را "خلاصة
البلدان" گذارده است .
ج: درباره مسجد جمكران
وى مىنويسد: مخفى نماند كه يكى از مواضع مشرفه و مساجد مقدّسه قم، مسجد جمكران
است كه حضرت حجّتعليهالسلام را در آن مقام ديدهاند، و حضرت امر به بناء مسجد
نموده است، و چه مقدار
از آيات
الهى و معجزات و
نوادر كرامات در آن مكان مقدّس ديده شده كه باعث حيرت است.
د: درباره حديث فرزند يمانى
وى حديثى را ازكتاب "خلاصةالبلدان" بهنقل از كتاب "مونسالحزين" نقل كرده است
كه خلاصه حديث چنين است :
امير مؤمنان علىعليهالسلام به پسر يمانى فرمود :
قائم آل محمّدعليهالسلام از شهر قم ظهور مىكند و مردم را دعوت به حق مىكند،
و همه خلايق از شرق و غرب به سوى آن شهر حركت مىكنند، و اسلام تازه گردد ... و
رايت (پرچم) در اين كوه سفيد بزنند به نزد دهى كهن كه در جنب مسجد است و آن را
جمكران خوانند.
وى در اين كتاب پنج كرامت از سيّد عبدالرحيم، خادم مسجد جمكران نقل نموده و چون
او را توثيق نكرده است از درج آن خوددارى مىشود .
نگارنده گويد: كتاب "خلاصة البلدان" به سعى فاضل معاصر جناب آقاى سيد حسين
مدرسى طباطبائى - از دوستان قديمى نگارنده - در سال 1396قمرى به چاپ رسيده
است، وى به دو نسخه خطى ناقص از اين كتاب دست يافته است كه فاقد خبر مسجد و خبر
پسر يمانى است؛ از ايشان اميد بود كه با تتبّع بيشتر به نسخه كامل دست مىيافت
و در نتيجه، خدمت بيشترى را ارائه مىداد.
وضع فعلى مسجد جمكران
و برنامه ريزى براى آينده
در حال حاضر فضاى مسجد و اطراف آن صدها هزار متر مربع را است .
در گزارشى آمده است كه طبق طرح تصويبى سال 1376شمسى، طرح جامع مسجد شامل چهار
صد هكتار اراضى منطقه است كه حدود چهل هكتار (چهارصد هزار متر) محدوده داخلى
مسجد پيش بينى شده است. در بخش ديگر اين گزارش آمده است كه سالانه حدود پانزده
ميليون نفر به مسجد جمكران
مىآيند.
مشاهدات عينى نگارنده در شهريور 1378
چون نوبت به بيان وضع مسجد در حال حاضر رسيد، براى اينكه چيزى را بدون تحقيق
ننويسم، عصر روز سه شنبه نهم شهريور ( 1378) شمسى، مطابق با پانزدهم جمادى
الثانى ( 1420) قمرى، ابتدا با بعضى از دوستان از كوه خضر ديدن نمودم. اين كوه
حدّ فاصل بين قم و جمكران است و حدود سه كيلومتر با جمكران فاصله دارد. راه اين
كوه در حال حاضر منحصر به جادهاى است كه از شهرك امام خمينى به آن كوه منتهى
مىشود. از پايين كه نگاه شود، چندان مرتفع نيست، ولى از بالاى آن بسيار مَهيب
و مرتفع به نظر مىرسد، وقتى از بالا به پايين نگاه شود گويا از هواپيما به
زمين نگاه مىشود. آن چنان حيرت آور و وحشتانگيز است كه پايين آمدن را بر
انسان دشوار مىسازد.
افضلالملك كه در سال ( 1310) قمرى از اين كوه ديدن كرده است مىنويسد: وجه
تسميه اين كوه به خضر اين است كه مىگويند: در اينجا حضرت خضر ديده شده است. وى
مىنويسد: از قديم اوتاد و
اقطاب در آن كوه به اعتزال به سر مىبردند.
در بالاى كوه مسجد كوچكى است، داراى محراب و جالب توجّه. نگارنده نماز مغرب را
در آنجا خواندم. صاحب كتاب انوار المشعشعين كه در سال ( 1302) قمرى به تدوين آن
كتاب اشتغال داشته است مىگويد: شخصى نذر كرد كه هرگاه حاجتش روا شود براى بالا
رفتن به آن كوه پلّه بسازد، چون حاجت روا شد،
سيصد پلّه براى آن كوه درست كرد.
ولى در حال حاضر، جاده را به صورت مارپيچ درست كردهاند و انسان به آسانى
مىتواند بالا رود. قلّه كوه را هم تسطيح نمودهاند، به طورى كه جمع زيادى
مىتوانند در بالاى كوه اجتماع كنند. از قرار مسموع در سال گذشته، بعضى از
ارگانهاى دولتى در آنجإ؛""كك مراسم خواندن دعاى عرفه را بپا داشتند. در هر حال
اين كوه حيرت افزا و ديدنى است. كسى كه مكّه را ديده و به جبل النور رفته باشد
در بالاى اين كوه به ياد غار حرا مىافتد.
در بالاى كوه احساس معنويّت مىشود و تمام شهر و اطراف آن به خوبى ديده مىشود.
خصوصيات آن كوه قابل توصيف نيست. امكانات عيّاشى در آنجا وجود ندارد، لذا هر
نوع شايعه مركزيت آن كوه براى گناه تكذيب مىشود .
بعد از اداى فريضه مغرب، راهى مسجد جمكران شديم. حدود نيم ساعت از شب گذشته بود
كه وارد شبستان مسجد شدم. به سختى توانستم جايى براى نماز عشا پيدا كنم. بعد از
فريضه عشاء براى بررسى اوضاع از شبستان خارج
شدم. تمام فضاى رو باز اطراف مسجد كه چندين هزار متر مربع مىباشد، زير پوشش
جمعيت بود.اكثر مردم به نماز و دعا مشغول بودند و هر دقيقه به عدد آنان اضافه
مىشد .
از آنجا، راهى درمانگاه مجلّل و مجهّز مسجد جمكران شدم. آمارى از دكترهاى
متديّن كه رايگان براى معاينه و نسخه نويسى به آن درمانگاه مىآيند در تابلوى
بزرگى نوشته شده بود. داروخانهاش داير و فضايش مملوّ از مسافر بود .
بعد از مدّتى كوتاه به طرف مسجد آمدم. صدها دستگاه وسيله نقليه از كوچك و بزرگ
در بيابانهاى اطراف به چشم مىخورد. سيل خروشان جمعيت رو به افزايش بود و از
بلندگوهاى مسجد صداى قرآن طنين انداز بود.
بعد از ديدار با بعضى از اعضاى هيئت مديره و صرف شام، مجدّدا از فضاى روباز
مسجد مسير خروجى را طى كردم. با دقت وضع مردم را زير نظر گرفتم. اكثر آنان
مشغول دعا و نماز و عبادت بودند. مجموع اين وضعيت در داخل فضاى روباز، منظره
مسجد الحرام و منظره منى و عرفات را در ذهن انسان تداعى مىنمود. در اين هنگام،
مدح امام زمان از بلندگوى مسجد پخش مىشد. اوضاع سمعى و بصرى آن چنان جذّاب بود
كه قابل توصيف نيست. از داخل تاكسى مشاهده كردم كه يك روحانى محاسن سفيد، از
ديدن اين منظره
و شنيدن مدح امام زمانعليهالسلام آن چنان به وجد آمده كه گويى به طرف مسجد
پرواز مىكند و با ريختن اشك چشم و تكان دادن دستها گويا امام را مىبيند.
خلاصه چنان از خود بيخود بود كه اين بنده سنگدل را به گريه انداخت .
از بعضى در مقام انتقاد شنيده مىشود كه به بهانه جمكران، بعضى از مردم راهى
صحنه گناه مىشوند. پاسخ ايشان مثل مشهور است: "براى يك بى نماز، درِ مسجد بسته
نمىشود". از يك اجتماع چند هزار نفرى نبايد توقّع عصمت داشت. انجام چند جرم يك
امر طبيعى هر اجتماع است .
اشكال تراشان بيايند اشكال را برطرف كنند و از اين جمعيت كه با هزينه خود از
اطراف كشور به اين مكان مىآيند با امر به معروف و نهى از منكر و تبليغات صحيح
بهره بردارى كنند. اين اجتماع عبادى در هر مكانى باشد آن مكان، مقدّس مىشود و
در هر بيابانى كه فرياد و ضجّه بلند نمايند، جاى استجابت دعا مىگردد. همه بايد
جمع شويم از افراط و تفريطها و اسراف كاريها، تجملات و خود سريها بكاهيم و آن
چنان را آن چنانتر بنمائيم.
اى به كشور ايمان، شهريار بى همت !
وى به عرصه امكان، گنج علم سبحانى !
آيت خدايى تو، جان مصطفايى تو
قلب مرتضايى تو، هفت سرّ قرآنى
هم نهانى و هم پيد ،
در مَثَل چو خورشيدى
گر چه از نظر چندى است زير ابر پنهانى
اى عجب به پنهانى، مىزند ره دله
نرگست به شهلايى زلفت از پريشانى !
از رخت نقاب افكن، راز عالمى بگش
تا عيان شود بر خلق، سرّ اوّل و ثانى
حال ما مسلمانان، در هم است و بى سامان
درد ما شود درمان، از لبت به آسانى
خاطرِ "الهى" را از رخت چون ماه افروز
كز غمت شب هجران، در هم است و ظلمانى
ذكر چند كرامت
توكّل و اطمينان به استجابت دعا در مسجد جمكران
جناب مستطاب آقاى حاج حبيب اللَّه بيگدلى (از اخيار قم و والد محترم صديق مكرّم
جناب آقاى حاج
شيخ مهدى بيگدلى) فرمود: مرحوم آقاى حاج شيخ عباس قمى -محدّث معروف- برادرى
داشت به نام حاج مرتضى، اين مرد كاسب بود و چندان سوادى نداشت، امّا بسيار
متديّن و خوش عقيده بود. روزى همسرش مىگويد: براى دخترمان رفته رفته بايد
جهيزيه فراهم كرد. وى در جواب مىگويد: فعلاً وقت شوهر كردن او نيست. هر زمان
به سنّ مقتضى رسيد، به مسجد جمكران مىروم و ترتيب كار را مىدهم. بعد از چند
سال همسرش مىگويد: حالا وقت تهيه جهيزيه است، زيرا دختر به سن شوهردارى رسيده
است .
حاجى مىگويد: رفتم مسجد جمكران تا ترتيب كار داده شود. مسجد مىرود و شب را
بيتوته كرده، دعا و توسّل لازم را به عمل مىآورد. فرداى آن شب پياده
برمىگردد. در اثناى راه، از درخت توتى كه هنگام بهره برداريش رسيده بود
استفاده مىكند و سپس، زير آن درخت مىخوابد. بعد از استراحت راهى منزل مىشود.
وقتى وارد مىشود مشاهده مىكند كه مرحوم آيت اللَّه سيد صدر الدين صدر موسوى،
از علماى بزرگ قم، با طلبه جوانى در اتاق نشستهاند. مرحوم آقاى صدر مىفرمايد:
كجا بودى؟ نزديك يك ساعت است به انتظار تو هستم. ايشان جريان را گزارش مىدهد.
مرحوم آقاى صدر مىفرمايد: من آمدهام تا دخترت را براى اين روحانى جوان
خواستگارى كنم؛ تمام مخارج عقد و عروسى و جهيزيه با خودم مىباشد. از دخترت اذن
بگير؛ در صورتى كه موافقت نمايد عقد ازدواج را جارى كنم. ايشان مطلب را با همسر
و دخترش در ميان گذاشته موافقت آنان را جلب مىكند و در همان مجلس، عقد نكاح
جارى مىشود و تمام هزينه را مرحوم صدر مىپردازد و پس از يك
هفته، مجلس عروسى برگزار مىگردد. "وَمَنْ
يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ".
داستان حاج سيد مرتضى حسينى
صديق مكرّم آقاى حاج سيد عباس حسينى (واعظ) كه چند ماه قبل مرحوم شد از پدرش
مرحوم سيد مرتضى حسينى كه از تربيت شدگان مرحوم حاج شيخ محمّد تقى بافقى است،
جريانى را نقل كرد؛ از ايشان خواستم آن را بنويسد، قبول فرمود. چكيده آن نوشته
كه نزدم موجود است اين چنين است:
مرحوم سيّد مرتضى، منزل مسكونى خود را به يكصد و هشتاد تومان به طور اقساط پنج
ماهه، خريدارى كرده و در سر رسيد اوّلين قسط با تهى دستى روبرو مىشود. به مسجد
جمكران رفته و به امام زمانعليهالسلام متوسّل مىشود .
مرحوم حاج اسداللَّه خرّاز قمى كه از دوستان متديّن مرحوم سيّد مرتضى بوده و
حدود چهل سال سيّد براى او روضه هفتگى مىخوانده ،
او را ديدار كرده و مىگويد كه در خواب از طرف حضرت ولى عصرعليهالسلام مأمور
شدم اقساط خانهات را بپردازم (ظاهرا حاج اسداللَّه از اصل خريد خانه هم بى خبر
بوده) سيّد قبول مىكند و تمام اقساط منزل به بركت توسّل به حضرت بقية اللَّه
توسط حاج اسداللَّه پرداخت مىگردد .
مرحوم حاج سيد عبّاس مىگفت: آقاى حاج اسداللَّه، پدرم را وصىّ خود قرار داد.
بعد از فوت حاجى، پدرم تمام مراسم واجب و مستحب را براى او انجام داد. آن شب بر
اثر خستگى، بعد از نماز مغرب و عشا خوابش گرفت. نيمه شب از جا برخاست. خيال
كردم ناخوش است. گفتم: چه شده؟ گفت: الآن حاج اسداللَّه را خواب ديدم. به من
گفت: همه كارها را انجام داديد، مگر نماز ليلة الدفن را، تا دير نشده برخيز آن
را هم به جا آور. حال مىخواهم آن نماز را بخوانم. پدرم به من گفت: سيّد عباس،
ببين حاجى در شب اوّل قبرش چقدر فراغ خاطر دارد.
يك داستان آموزنده
در سال ( 1340) شمسى كه در مشهد مقدّس تحصيل مىكردم، در يكى از شبهاى جمعه به
منزل آقاى حاج آقا حسن قمى، فرزند مرحوم حاج آقا حسين قمى (مجتهد معروف) براى
استماع موعظه كه خود متصدّى آن بود رفتم. ايشان در ضمن نصايحى كه داشتند، به
زائران مرقد مطهر
حضرت رضاعليهالسلام سفارش مىكرد كه خودشان را اصلاح كنند و از معصيت اجتناب
نمايند، آنگاه فرمود: دوستى دارم از تجّار تهران كه محلّ وثوق مىباشد. وى
برايم گفت: شريكى دارم كه چندى قبل براى زيارت به مشهد آمد. چند روز بعد از سفر
او، در خواب مشاهده كردم كه من هم براى زيارت مرقد مطهر امام وارد حرم شدم.
وقتى وارد روضه مقدّسه شدم، ديدم كه حضرت رضاعليهالسلام در يك بلندى نشسته و
وضع زائران خود را مشاهده مىكند و به آنان احترام مىگذارد .
در اين بين ديدم كه شريك من هم داخل جمعيّت است و دارد اطراف ضريح طواف مىكند.
ولى وقتى مقابل امام رسيد دستش را براى زدن سيلى به امام، دراز كرد! امام با
عقب كشيدن چهره خود آن سيلى را رد نمود. طولى نكشيد كه آن مرد مجدّدا مقابل
امام آمد و دستش را به طرف امام دراز كرد! اين بار هم سيلى به چهره امام اصابت
نكرد. بعد از مدت كوتاهى براى بار سوم دستش را دراز كرد و يك سيلى به چهره
نورانى آن حضرت زد! اين بار سيلى به صورت امام اصابت نمود، به طورى كه رنگ چهره
تابناك امام نيلگون گرديد! از خواب بيدار شدم و در فكر فرو رفتم.
بعد از چند روز كه شريكم از سفر برگشت، به ديدار او رفتم و در خلوت، خواب را
برايش بازگو نمودم. ديدم رنگ صورتش عوض شد و گفت: اين خواب حقيقت دارد! من
مشغول طواف بودم و به يكى از شبكههاى ضريح دست انداختم، در كنارم زنى بود
جوان، شيطان وسوسهام كرد و او را به گناه دعوت كردم. آن زن اعتنا نكرد. يك دور
ديگر زدم و باز كنار او قرار گرفتم و او را به گناه فرا خواندم. باز آن زن
اعتنا نكرد. براى بار سوم، در اثر وعدههايى كه دادم، او را رام كردم و از
همانجا براى انجام گناه و
بى عفّتى همراه خود بيرون آوردم و سر انجام آلوده گناه منافى با عفت شديم.
نگارنده مىگويد: اختلاط مرد و زن نامحرم در معرض گناه است. گرچه اين اختلاط در
حرم مطهر امام رضاعليهالسلام باشد. از عيسىبن مريم روايت شده است :
ايّاكم والنظرة فإنّها تزرع في قلب الشهوة و كفى بها لصاحبها فتنه".
از
نگاه به نامحرم پرهيز كنيد زيرا در دل نگاه كننده تخم شهوات رإ؛''كك كشت مىكند
و همان براى گرفتارى انسان كافى است".
كرامتى از حضرت معصومهعليهاالسلام
چون تمام نعمتهاى مادّى و معنوى اهل قم، به بركت حضرت فاطمه
معصومهعليهاالسلام است و ما همگى از بركت قبر مطهرش متنعّم هستيم، از انصاف به
دور است كه در اين كتاب از فضائلش نشود؛ بر اين اساس چكيده كرامتى را كه صاحب
انوار المشعشعين در كتابش به عنوان يك امر متواتر درج نموده، در اين نوشتار
مىآوريم. ايشان مىنويسد: يكى از خدّام آستانه مقدّسه حضرت معصومه به نام
ميرزا اسد اللَّه، از ناحيه پاگرفتار بيمارى شقاقلوس (بى حسّى و فاسد شدن عضوى
از اندام) گشته، جراحان بالاتفاق نظر به
قطع پاى ايشان دادند، تا بيمارى به ديگر اعضا سرايت نكند .
ايشان مىگويد: حال كه بناست فردا پايم را قطع كنند، امشب مرا به حرم مطهر حضرت
معصومه ببريد. او را به دوش مىكشند و به حرم مىآورند. خدّام در را بسته و او
را به حال خود وا مىگذارند، وى از فشار درد تا صبح صادق فرياد مىزند. هنگام
صبح خوابش مىبرد و در عالم خواب خانم مجلّلهاى را مشاهده مىكند كه به او
مىگويد: ترا چه مىشود؟ جواب مىدهد: پايم فاسد شده و از خدا مىخواهم كه يا
مرا مرگ دهد و يا شفا بخشد .
آن خانم گوشه مقنعه خود را چندين دفعه به پاى او ماليده مىفرمايد: تو را شفا
داديم. عرض مىكند: شما كى باشيد؟ مىفرمايد: فاطمه دختر موسىبن جعفر.
او از خواب بيدار مىشود و خود را سالم مىيابد. فريادش بلند مىشود كه در را
باز كنيد، شفا گرفتم. خدّام در را باز كرده، وى را خندان و سالم مىبينند .
شگفت اينكه مقدارى پنبه نزد او يافت مىشود كه هر مريضى آن را به موضع درد خود
مىماليد شفا
مىيافت، ولى در خرابى سيل قم آن پنبه مفقود گرديد.
حضرت معصومه در سال ( 201) قمرى در شهر قم، بعد از هفده روز بيمارى وفات يافت و
در مقبرهاى در محلّ فعلى مدفون گرديد، و بعدها چهار زن ديگر از خواتين اهل
بيتعليهمالسلام در كنار او دفن شدند.
ابتدا زينب دختر حضرت جوادعليهالسلام سقفى از بوريا بر قبر بنا كرد. در سال (
529) قمرى "شاد بيگم"، از زنان خاندان امير تيمور گوركانى، گنبد منور را ساخت،
و در سال ( 925) قمرى به دستور شاه
اسماعيل صفوى تجديد بنا شد و بعدا فتحعلى شاه قاجار، گنبد را طلا نمود.
طبق روايتى كه در كتاب "كامل الزيارات" مذكور است، امام جوادعليهالسلام فرمود :
" وَمن
زار عمّتي بقم فله الجنّة"
يا رب چه قشنگ است و چه زيبا حرم قم
چون جنّت اعلا، حرم محترم قم
بانوى جنان، اخت رضا، دختر موسى
دُردانه زهرا و ملائك، خدم قم
اين مژده بس او را كه بهشت است جزايش
هر كس كه زيارت كندش در حرم قم
افراطها و تفريطها
در اين بخش از نوشتار بر خود لازم دانستم كه بعضى از خرافات و كج انديشىها را
به ياد آورم تا گرفتار ترك نهى از منكر نشوم .
اين بحث را با مقدمهاى شروع مىنمايم .
علماى اخلاق گفتهاند: عمده قواى انسانى چهار قوّه است: عاقله ،
واهمه، شهويه و غضبيه؛ از تعديل قوه عاقله و حكمت؛ و از تعديل قوّه واهمه
(نيروى تصميم گيرى) عدالت؛ و از تعديل شهويه، عفت؛ و از تعديل غضبيه، شجاعت؛ به
وجود مىآيد .
اين چهار اصل (حكمت، عدالت، عفت و شجاعت) ريشه تمامى اخلاق حسنه مىباشد .
آنچه در علم اخلاق مورد توجه است، تعديل قوا و جلوگيرى از افراط و تفريط
مىباشد. مقصود نگارنده در اين نوشتار، بررسى بعضى از افراطها و تفريطهاى قوه
عاقله است كه از افراط آن، به كج انديشى و ناباورى، و از تفريط آن، به ساده
لوحى مىتوان تعبير نمود .
آنچه مطلوب شرع و مورد توجه عقلا است، همان خوش فكرى و حكمت است، اما زودباورى
و ناباورى هر دو مذموم و ناپسندند، نبايد هر چه مىخوانيم و مىشنويم بدون دليل
بپذيريم، و نبايد بدون دليل آن را به باد ايراد و انكار بگيريم؛ ابن سينا گفته
است: آنچه را كه امكان وجود دارد به مجرّد شنيدن نه باور كن و نه انكار، بلكه
در بوته احتمال قرار ده و به دنبال برهان بر نفى و اثباتش برو.
متأسفانه از زمانهاى پيشين تا به امروز، جامعه گرفتار هر دو قشر افراطى و
تفريطى بوده است، و انبياء در طول تاريخ با هر دو طائفه به مبارزه بر خاستهاند .
مشركان، راهِ تفريط، و ملحدان ،
طريقِ افراط را پيمودهاند. امروز هم ما گرفتار هر دو طائفه هستيم، بعضى به
محكمات و بديهيّات عقيده ندارند، و بعضى به هر خواب و خيالى به قيمت جان پايبند
مىشوند .
در زمان گذشته طرفداران خرافه، روستائيان وافراد بيسواد بودند، ولى امروز خرافه
پذيرى به افراد تحصيل كرده نيز سرايت نموده است .
شاهدى بر گفتار
چندى پيش در تهران، منزل يكى از دوستان - كه پزشكى محترم مىباشد - مهمان بودم.
اهل مجلس نوعاً پزشك و افراد تحصيل كرده بودند. يكى از حاضرين كه اهل فضل و
دانش بود اظهار كرد كه فلان شخص -يكى از معروفين- در خواب خدمت امام
زمانعليهالسلام رسيده و براى شيعيان و دوستان آقا هديه خواسته است. آقا
فرمودهاند: سوره بقره را از قرآنى كه مىخوانيد ورق بزنيد، در يكى از اوراق آن
تار مويى از اندام و يا مژهاى از چشمان من مىيابيد، آن هديه محبان من خواهد
بود.
براى آزمايشِ خواب، فوراً قرآنى را آوردند، مقدارى ورق زدند، مويى مشكى از مژه،
در يكى از اوراق قرآن ديده شد، فرياد صلوات بلند شد، خواستند آن را با دست
بردارند، در اين ميان گفته شد: بى وضو نمىشود، يك برگ چسب نوارى آوردند و آن
را با چسب برداشتند. نزد يك يك افراد آوردند كه از روى چسب آن را ببوسد.
من كه اين مطلب را از اصل دروغ و خرافه مىدانستم، جوّ مجلس را بررسى كردم،
ديدم مخالفت نتيجه معكوس دارد، ناچار ساكت شدم .
فقط به بعضى از افراد كه با آنان سابقه داشتم گفتم: اين يك جريان خرافى است
باور نكنيد، زيرا هر كتابى كه مورد استفاده باشد، در ضمن ده يا بيست ورق آن تار
مويى ديده مىشود، چون هنگام استفاده در مدت طولانى خواه ناخواه تار مويى از
بدن جدا شده در ميان اوراق جا مىگيرد، و اساساً خواب هم حجيّت ندارد. از سوى
ديگر، اندام يك نفر چه قدر مو دارد كه در ميليونها قرآن پخش شود؟
در هر حال ،
از اين روح خرافه پذيرى نتيجه گرفتم كه اگر ساكت بنشينم، طولى نمىكشد كه جريان
"باب و بها" دوباره تكرار مىگردد، لذا بر آن شدم كه پيرامون چند موضوع وارد
بحث شوم :
ملاقات با امام زمانعليهالسلام
نگارنده قبول دارد كه در غيبت كبرا بعضى از نفوس قدسيّه چون سيّدبن طاووس
وعلامه بحرالعلوم و شيخ محمد كوفى، موفق به ديدار يوسف فاطمه، حضرت مهدى موعود
- روحى فداه - گرديدهاند، اما اين لياقت نصيب هر شخص نمىشود، و تا كسى خود را
مهذّب ننمايد و سنخيّت با آن نيّر وجود پيدا نكند، چنين نعمتى نصيب او نمىشود.
(مقصود، ملاقات اختيارى توأم با شناسايى است).
ديدگاه علامه بحرالعلوم
علامه سيّد مهدى بحرالعلومرحمةاللَّه - كه از اعاظم علماى اماميّه و داراى
كرامات باهره بوده است - در بحث اجماع، راه جديدى را ابداع فرموده است كه از آن
در گفتارِ علماىِ اصولِ قرنِ حاضر، به اجماع تشرّفى تعبير مىشود .
چكيده نظر ايشان اين است: در زمان غيبت كبرا براى بعضى از حاملين اسرار و علماى
ابرار، توفيق تشرف حاصل و به ديدار امام نايل مىشوند، ولى چون مأمور به كتمان
ديدارند، حكم خدا را در پوشش
اجماع ابراز مىدارند.
اين ديدگاه، مورد قبول محققان از علماى اصول واقع شده است، شيخ انصارى در كتاب
"فرائد" آن را
پذيرفته، ولى در غايت ندرت دانسته است.
صاحب "كفاية الاصول" نيز حصول آن را براى اوحدى از علما قبول نموده است.
مرحوم ملا احمد نراقى و ملا اسداللَّه شوشترى كه هر دو از اكابر فقها مىباشند
فرمودهاند: بسيارى از دعاها، استخارات، آداب و اعمال استحبابى كه مدرك روايى
ندارند، بر اين اساس تدوين و تنظيم
گرديدهاند.
تشرف علامه بحرالعلوم خدمت امام زمانعليهالسلام
همان گونه كه درباره علامه بحرالعلوم ( 1212 - 1155) مرقوم شد، فيض شرفيابى او
به حضور امام
عصر و ناموس دهر - عجلاللَّه تعالى فرجه الشريف - متواتر است.
محدث قمى در كتاب "فوائد رضويه" چند داستان براى ايشان نقل كرده است كه به
چكيده بعضى از آنها در اين نوشتار اكتفا مىشود :
1 - بزرگان، از "ملّا زينالعابدين سلماسى" كه از محارم اسرار سيد بوده است نقل
كردهاند كه روزى ميرزاى قمى به
ديدار سيّد آمد، وقتى مجلس خلوت شد ميرزا به سيّد گفت: از نعمتهاى غيرمتناهى
كه به شما براىتان روزى شده، ما را به فيض برسانيد .
سيد فرمود: دو شب قبل (شب گذشته) در مسجد سهله فيض ملاقات برايم حاصل شد و
مناجات امام زمانعليهالسلام را با الفاظى جالب كه دل را منقلب و چشم را گريان
مىكرد استماع نمودم؛ بعد از پايان مناجات، من را به نام فراخواندند، نزديك
رفتم تا جايى كه دست من به آن جناب مىرسيد .
مرحوم سلماسى گويد: چون كلام به اينجا رسيد، سيّد وارد مطلب ديگرى شد. بعد از
آن ميرزاى قمى خواستار ادامه داستان شد، ولى سيد به او فهماند كه اين از اسرار
مكتوم است.
2 - باز از مرحوم سلماسى نقل شده است كه شخصى از سيّد پرسيد: آيا در زمان غيبت
كبرا ديدار امام حاصل مىشود؟
سيّد در حالى كه مشغول كشيدن قليان بود، سر به زير انداخت و آهسته فرمود: چه
بگويم در جواب او و حال آنكه آن حضرت من را در بغل كشيده و به سينه خود
چسبانيدهاند، و از طرفى تكذيب مدّعى ديدار آن بزرگوار وارد شده است .
سپس به آن سائل فرمود: از اهل بيت عصمتعليهمالسلام تكذيب مدّعى ديدار رسيده
است و ديگر براى او
چيزى نقل نكرد.
داستانى از ميرزاى شيرازى
مرحوم آيت اللَّه حاج شيخ مرتضى حائرى فرمود: در جريان تحريم تنباكو، ميرزاى
شيرازى با صلاحديد اصحاب خود، مانند مرحوم سيد محمد فشاركى، مصممّ شد استعمال
تنباكو را كتباً تحريم كند، ولى حدود يك هفته اين كار به تاخير افتاد. اصحاب
ميرزا ناراحت بودند، سرانجام مرحوم فشاركى - كه از اعاظم شاگردان ايشان محسوب
مىشده است - به حضور ميرزا رفت و با كسب اجازه از ايشان، معروض داشت: چرا در
صدور اعلاميه تحريم تنباكو، مسامحه مىكنيد؟
ميرزا فرمود: منتظر بودم مطلب توسّط دست ديگرى نوشته شود (امام زمان سلام
اللَّه عليه)، امروز در سرداب مطهر اين حالت برايم حاصل شد و نوشتم وفرستادم:
"اليوم شرب التوتون در حكم محاربه با امام
زمانعليهالسلام است".
ديدگاه مرحوم آيت اللَّه حائرى
مرحوم آيت اللَّه حائرى در ملحقات شرح زندگانى والد محترمشان (مرحوم آيةاللَّه
حاج شيخ عبدالكريم حائرى) فهرستى را درباره فيض يافتگان ديدار، تنظيم نموده
است، در آنجا مىنويسد: "اين فهرست كه نزديك به پانصد نفر مىرسد دلالت دارد بر
نشانههايى از حضرت خليفة اللَّه فى ارضه".
نگارنده گويد: ولى آنچه نزد اين جانب است بيشتر از سى داستان نيست، ظاهراً موفق
به اتمام آن نشدهاند .
در ميان اين آمار، داستان شيخ محمد كوفى - كه نامه براى مرحوم آيت اللَّه سيّد
ابوالحسن اصفهانى آورد - و داستان مسجد حاج يداللَّه رجبيان در قم، و داستان
ختم آيه نور - كه براى خودشان اتفاق افتاده است - و داستان شيخ عبداللَّه
مهرجردى، وداستان منقول از ميرزا محمدباقر اصطبهاناتى در رابطه با طلبهاى كه
از مقام خود صرف نظر كرده و به تهران براى تحصيل رفته است، به چشم مىخورد .
وظيفه مدعيان انتظار
حكايتى ر
شنيده بودم و در بعضى كتابها هم نوشتهاند، چكيدهاش اين است كه مردى طالب
ديدار بود و در اين راه رياضتها كشيدهاند. شبى به او نويد مىدهند كه در فلان
شهر (يكى از بلاد را نام مىبرند) اين فيض نصيب تو مىشود. او خود را به آن شهر
مىرساند. به او نويد داده مىشود كه امام درب دكان فلان كاسب قفل و كليد ساز
نشستهاند. وى خود را به آن دكان رساند و به فيض ديدار نائل شد؛ اما در اثنا
ملاحظه كرد كه پير زنى فرتوت قفلى را به بازار آورده و از بيچارگى آن را در
معرض فروش قرار داده است. اهل بازار هر كدام آن قفل را به قيمت ناچيز ارزيابى
نمودند، جز كاسبى كه امام در كنار دكّان او جلوس نموده بود؛ اين كاسب ارزش
واقعى قفل را اعلام داشت و گفت: با اندك تنزّلى حاضرم آن را بخرم و به همان
مقدار كمى كه تنزّل دادم در سود خود بسنده مىكنم.
پيرزن خرسند شد و قفل را به ارزش مذكور به او فروخت و رفت .
آن هنگام امام رو به آن مهمان طالب ديدار كرد و فرمود: اين طور باشيد تا ما
خودمان شما را ديدار كنيم، و به زحمتِ رياضت، خودتان را گرفتار نكنيد .
امام صادقعليهالسلام مىفرمايد: "من سرّ أن يكون من أصحاب القائمعليهالسلام
فلينتظر وليعمل بالورع ومحاسن الأخلاق، وهو منتظر، فإن مات و قام القائم بعده
كان له من الأجر مثل أجر من أدركه، فجدّوا
وانتظروا، هنيئاً لكم أيّتها العصابة المرحومة".
كسى
كه دوست دارد يار امام زمانعليهالسلام باشد، بايد انتظارش توأم با پارسايى و
اخلاق حسنه باشد. اگر اين افراد قبل از قيام امامعليهالسلام بميرند، اجرشان
همانند كسانى است كه موفق به ياريش شدهاند. بكوشيد و منتظر باشيد، گوارا باد
شما را اى گروه بخشوده شده !"
داستانى از مرحوم آيت اللَّه مرعشى نجفى
مرحوم "آيت اللَّه سيد شهابالدين مرعشى" يكى از
مراجع تقليد شيعه كه با تكميل كتاب "احقاق الحق" و تاسيس كتابخانه كم نظير خود،
يكى از نيرومندترين نگهبانان فرهنگ شيعه محسوب مىشود، در يكى از ملاقاتهايى
كه با ايشان داشتم فرمود :
در نجف نزد عالمى بزرگوار (اين جانب براى حفظ بعضى از جهات از ذكرنام آن عالم
معذورم) به طور خصوصى درس مىخواندم. آن عالم بسيار مهذّب و مورد احترام همگان
بود، و از كثرت علاقه به امام زمان(عج) در افواه اهل نجف از منتظران ظهور محسوب
مىشد .
روزى براى فراگيرى درس به محضرشان رفتم، ديدم گريه مىكند و بسيار پريشان است.
علت آن را پرسيدم، فرمود: شب گذشته در عالم رؤيا امتحان شدم، ولى از امتحان
بيرون نيامدم، در خواب به من گفته شد كه آقا ظهور كردهاند و در وادى السلام
-مكان خاصى است كه گورستان نجف را در بردارد- مردم با او بيعت مىنمايند، به
مجرّد شنيدن اين موضوع از جا حركت كردم و به عجله وارد خيابان شدم. ديدم غوغايى
از جمعيت است و همه با سرعت هر چه بيشتر به سوى وادى السلام مىروند، هر كس به
فكر اين است كه زودتر خود را به امام برساند و با جنابش بيعت كند.
ديدم عشق ديدار امام، مردم را چنان خود باخته ساخته كه كسى را با كسى كارى نيست
و تمام علقهها ر
به فراموشى سپردهاند؛ آنها كه تا ديروز به من عشق مىورزيدند ديگر به من اعتنا
نمىكنند، بلكه با لحنى تند مىگويند: آقا كنار رو و مانع راه ما نباش .
كوتاه سخن آنكه احساس كردم ظهور امام بازارم را كساد كرده است، از همانجا نقشه
كشيدم كه در ملاقات با امام ايشان را محترمانه از ظهورش منصرف سازم. بعد از
آنكه با هزار سختى به خدمتش رسيدم، عرض كردم: فدايت شوم! خودتان را به زحمت
انداختيد، ما كارها را ساماندهى مىكرديم، نيازى نبود كه خود را گرفتار سازيد و
زحمات طاقت فرساى رهبرى را به عهده بگيريد. با اين قبيل سخنها مىخواستم امام
را از ظهورش منصرف كنم، بعد از چند جمله از اين نوع گفتارها، يك مرتبه از خواب
بيدار شدم و فهميدم كه هنوز لياقت حضرتش را ندارم.
نگارنده گويد: از اين حكايت، من و امثال من بايد حساب كار خود را بكنند؛ بدانيم
كه تا اصلاح نشويم وحتى المقدور از آلودگى گناه و ظلمت هوا و هوس بيرون نياييم،
انتظار همنشينى و ديدار آن عزيزِ ابرار و قدوه أخيار را نداشته باشيم .
آيينه شو، جمال پرى طلعتان طلب
جاروب كن تو خانه و پس ميهمان طلب
ديدگاه آيت اللَّه آقاى وحيد خراسانى در امر ملاقات
مرجع عظيمالشان و استاد محترم حضرت
آيت اللَّه آقاى وحيد خراسانى كه علاوه بر مقامات عاليه فقه و اصول، در اين
گونه اُمور هم كارشناس و خبرهاند، بارها در جلسات خصوصى و عمومى فرمودهاند:
ملاقات در غيبت كبرى به دو صورت واقع شده و مىشود :
1 - ملاقات در حال اختيار .
2 - ملاقات در ظرف اضطرار .
ملاقات در حال اختيار فقط منحصر به افرادى نظير سيدبن طاووس است كه احياناً
امامعليهالسلام را ديده و شناخته و از او كسب فيض كردهاند .
و امّا ملاقات در حال اضطرار مربوط به افرادى است كه در حال گرفتارى شديد به
ذيل عنايت امام متوسّل مىشوند، و امامعليهالسلام خود و يا توسط افرادى كه
دارند از او دستگيرى مىنمايد.
و نيز فرمودند: آنها كه در اثر لياقت و شايستگى به فيض ديدار موفق شوند، به كسى
نمىگويند؛ ايشان در دنبال كلامشان اين شعر را مىخواندند :
اين مدعيان در طلبش بىخبرانند
[51]
آن را كه خبر شد، خبرى باز نيامد
پيام نگارنده به توده مردم
اين جانب در مسئله فيض ديدار حضرت مهدى - عجلاللَّه تعالى فرجه - در زمان غيبت
كبرا، پيرو نظر فقهاى شامخين و محدّثان واقع بين مىباشم، نه طرفدار تفريط هستم
و نه گرفتار افراط؛ آنچه مورد نظر اشخاص برجسته و شناخته شده باشد قبول دارم و
به انظار و افكار استوانههاى علم و دين، از مرحوم كلينى و مفيد گرفته تا
بزرگان عصر حاضر، احترام مىگذارم؛ همانگونه كه علامه بحرالعلوم وامثال او
فرمودهاند اين فيض را در حال اختيار، تابع سنخيّت روحى با ولىّ امر حضرت حجةبن
الحسن العسكرى مىدانم، آن هم در چتر استتار و حفظ اسرار.
اين چنين نيست كه باب اين نعمت بر همه كس مسدود و اين طور هم نيست كه بر همه كس
مفتوح باشد، تا كار به جايى رسد كه هر بيمار روانى يا درويش بيابانى و دكاندار
خيابانى به خود اجازه دهد با ساختن يك خواب و يا تخيّل يك مكاشفه دروغين ،
خود را مدّعى ديدار و وابسته به آن شهريار معرّفى كند .
پيام من به توده مردم اين است كه طبق حديث علوى كه "در هر حركتى شناخت لازم
است"
در بدو امر مرجع تقليد خودشان را از طريق خبرگان عادل مشخّص كنند و بعد از آن،
بدون تأييد آن مرجع در امر دين به گفته هيچ سخنران و به كتاب هيچ نويسندهاى
اعتماد نكنند، حتى همين كتاب مرا بدون تأييد نخرند و نخوانند .
پيام من به همه آنهايى كه از اقصى نقاط كشور، شبهاى چهارشنبه به اين اميد
(ديدار امام) راهى جمكران مىشوند، اين است كه ما مكلّف به تحصيل مقدّمات
ملاقات نيستيم، تكليف ما پيروى از مكتب آن بزرگوار، يعنى انجام واجبات و ترك
محرمات است، امام را هم كه ببينيم غير از اين از ما انتظار ندارد.
پس بياييم خود را اصلاح و از لوث گناه پاك سازيم، چه موفق به ديدار بشويم يا
نشويم. با خود انديشه كنيم كه آيا امام راضى است هر هفته هزاران زن، بدون اجازه
شوهر و يا بدون همراهى با محارم خود، آن هم با حجاب ناقص و اجتماع مختلط به
عنوان ديدن، به مسجد جمكران سفر نمايند؟ !
آيا امامعليهالسلام راضى است به نماز اهميّت داده نشود و محكمات دينى متروك و
به فراموشى سپرده شود و به جاى آنها وقت خود را صرف شنيدن نوارهاى مبتذل و
داستانهاى بى اساس بنماييم.
پيام من به اهل ديانت اين است كه از امر به معروف ونهى از منكر فاصله نگيرند،
با عبادات ساختگى و مجعول پير زنان و يا صوفيّه و قلندران ستيز كنند، با اسراف
و تجمل هر چند در چتر مسجد و محراب باشد مبارزه كنند، زنان را از اختلاط با
نامحرمان نهى كنند، با مدّاحان دروغين و واعظان غير راستين مبارزه نمايند و
صحنه هدايت را به دست با كفايت عالمان دل سوز و فقيهان متفكّر بسپارند .
ديدگاه مرحوم آيت اللَّه بروجردى در امر تبليغ
از مرحوم آيت اللَّه بروجردى نقل مىشود كه به طلاب مىفرمود: هر كه مىتواند
تبليغ خداپسندانه كند، براى تبليغ برود و اگر نمىتواند و از عهده آن بر
نمىآيد در قم بماند، و آنچه را كه ديگران درست كردهاند خراب نكند.
ديدگاه مرحوم آيت اللَّه حائرى در امر تبليغ
مرحوم آيت اللَّه حائرى صريحاً مىفرمود: كسى كه مجتهد و يا قريب الاجتهاد
نباشد نبايد به منبر رود، مگر آنكه كتاب تأييد شدهاى را همراه ببرد و از رو
بخواند، ومىفرمود: تعارض احاديث و تزاحم حكايات و اخبار، نيروى تفكر لازم دارد .