يكصد پرسش وپاسخ پيرامون امام زمان

عليرضا رجالى تهرانى

- ۱۷ -


آيا رجعت جسمانى است؟

پاسخ: از عموم روايات رجعت چنين استفاده مى شود که رجعت انسانهاى خاصى که به دنيا آمدنشان قطعى است، جسمانى است نه مثالى. زيرا در هيچ روايتى، رجعت را مقيد به غير جسمانى بودن، نکرده اند.

شيخ حر عاملى (رحمة الله عليه) در کتاب ايقاظ مى فرمايد: (اولا اين که در رجعت، روح به يک بدن مثالى وارد شود، نوعى تناسخ است که باطل ومحال مى باشد، ثانيا بر خلاف صريح روايات است، ثالثا بر خلاف اجماع است، رابعا آن بدن مثالى گناهى نکرده، تا مجازات آن در مورد رجعت بدکاران جايز باشد).(1)

بعضى گويند: موجودى که استعداد کمال دارد، هنگامى که کمالات استعدادى آن جنبه فعليت به خود بگيرد، يعنى از قوه به فعل درآيد، ديگر نمى تواند به حال اول برگردد، زيرا رجوع از فعليت به قوه محال است. نفس انسانى با مردن از ماده، تجرد پيدا مى کند ويک موجود مجرد مثالى يا عقلى مى شود، که اين دو رتبه (مثالى وعقلى) از مرتبه ماده برتر است، ووجود آنها از وجود ماده قوى تر است. اگر مجددا نفس بعد از مرگ به ماده تعلق پيدا کند، لازم مى آيد که از فعل به قوه بازگردد وآن محال است.

علامه طباطبايى در پاسخ به اين شبهه مى فرمايد: (آنچه گفته مى شود که بازگشت فعل به قوه محال است، مطلب درستى است، ولى زنده شدن يک موجود پس از مرگ از مصاديق آن نيست، زيرا اگر انسانى پس از مرگ به دنيا بازگردد ونفس او مجددا با ماده (بدن قبلى) تماس وتعلق پيدا کند، اين امر باعث ابطال اصل تجرد وبازگشت از فعل به قوه نيست، چه اينکه او قبل از مردن، وپيش از قطع رابطه با بدن هم، مجرد بوده است، بنابراين تعلق وارتباط مجدد او با بدن به طور يقين منافاتى با تجرد او ندارد.

تنها چيزى که هست اين است که بر اثر مرگ، روابطى که ضامن تاثير وفعل نفس در ماده بود مفقود شد ولذا پس از آن قدرت بر انجام افعال مادى را نداشت، درست مانند، صنعتگرى که آلات وابزار لازم، براى عمل را از دست بدهد. ولى با بازگشت نفس به حال سابق وتعلق آن به بدن مجددا قوا وادوات آن را به کار مى اندازد. در نتيجه مى تواند حالات وملکات خود را به واسطه افعال جدى به مرحله اى فوق مرحله سابق برساند وتکامل تازه اى پيدا کند، بدون اينکه سير نزولى وعقب گرد از حال کمال به نقص، واز فعل به قوه کرده باشد).(2)

تاريخچه مسجد مقدس جمکران چيست؟

پاسخ: شيخ حسن بن مثله جمکرانى گويد: من شب سه شنبه، هفدهم ماه مبارک رمضان سال 393 هجرى قمرى در خانه خود خوابيده بودم که ناگاه جماعتى از مردم به در خانه من آمدند ومرا از خواب بيدار کردند وگفتند برخيز وطلب امام مهدى (عجل الله فرجه) را اجابت کن، که تو را مى خواند. آنها مرا به محلى که اکنون مسجد است آوردند. وقتى که خوب نگاه کردم، تختى ديدم که فرشى نيکو بر آن گسترده شده، وجوانى سى ساله بر آن تخت، تکيه بر بالش کرده وپيرى هم پيش او نشسته است، آن پير حضرت خضر (عليه السلام) بود. پس آن پير مرا بنشاند.

حضرت مهدى (عجل الله فرجه) مرا به نام خود خواند وفرمود: برو به حسن مسلم، که در اين زمين کشاورزى مى کرد، بگو که اين زمين شريفى است. وحق تعالى آن را از زمينهاى ديگر برگزيده است وديگر نبايد در آن کشاورزى کنند.

حسن بن مثله عرض کرد: اى مولا وسرورم، لازم است که من دليل ونشانه اى داشته باشم تا مردم حرف مرا قبول کنند. حضرت فرمود: نه: تو برو وآن رسالت را انجام ده، ما خودمان نشانه هايى براى آن قرار مى دهيم. پيش سيد ابو الحسن برو وبه او بگو حسن مسلم را احضار کند، وسود چند ساله را که از زمين به دست آورده است وصول کند وبا آن پول مسجد را بنا کند... حسن بن مثله مى گويد: چون مقدارى راه رفتم، دوباره مرا بازخواند وفرمودند: بزى در گله جعفر کاشانى است، آن را خريدارى کن وبدين وضع بياور، آن را بکش وبر بيماران انفاق کن، هر بيمارى ومريضى که از گوشت آن بخورد، حق تعالى او را شفا دهد. وى گويد: من سپس به خانه بازگشتم وتمام شب را در انديشه بودم، تا اينکه نماز صبح خوانده به سراغ (على منذر) رفتم وماجراى شب گذشته را براى او نقل کردم وبا او به همان موضع شب گذشته رفتم.

وقتى که رسيديم، زنجيرهايى را ديديم که طبق فرموده امام (عليه السلام) حدود بناى مسجد را نشان مى داد؛ سپس به قم، نزد سيد ابو الحسن رضا رفتيم، وچون به خانه او رسيديم، خادمان او گفتند که او بعد از سحر در انتظار شماست وتو از جمکران هستى. به او گفتم: آرى، پس به درون خانه رفتم، سيد مرا گرامى داشت وبسيار احترام نمود وبه من گفت:

اى حسن بن مثله، من در خواب بودم که شخصى خطاب به من فرمود: حسن به مثله نامى، از جمکران پيش تو مى آيد، هرچه گويد تصديق کن وبه سخنش اعتماد کن که سخن او سخن ماست. از هنگام بيدار شدن تا اين ساعت منتظر تو بودم. حسن ماجراى شب گذشته را تعريف نمود.

سيد بلافاصله فرمود تا اسب ها را زين نهادند وبيرون آورده وسوار شدند. وقتى به نزديک روستاى جمکران رسيدند، گله جعفر کاشانى را ديدند. حسن بن مثله به ميان گله رفت وآن بز، که از پس همه گوسفندان مى آمد، پيش حسن دويد، جعفر سوگند ياد کرد اين بز در گله من نبوده وتاکنون آن را نديده بودم. به هر حال آن بز را به مسجد آورده وذبح نمودند، وچون بيمارى از گوشت آن مى خورد، با عنايت خداوند تبارک وتعالى والطاف حضرت بقيه الله (عجل الله فرجه) شفا مى يافت.

حسن مسلم را احضار کرده ومنافع زمين را از او گرفتند، ومسجد جمکران را با چوب وديوار پوشانيدند. سيد زنجيرها وميخها را با خود به قم برد ودر خانه اش گذاشت. هر بيمار ودردمندى که خود را بدان زنجير مى ماليد، خداوند تعالى وى را شفاى عاجل عنايت مى فرمود. ولى پس از فوت سيد ابو الحسن، آن زنجيرها پنهان گشته وديگر کسى آنها را نديد.(3)

مسجد شريف جمکران يا (صاحب الزمان (عليه السلام)) در شش کيلومترى شهر مقدس قم واقع شده وهمواره پذيراى مشتاقان وشيفتگان حضرتش از نقاط مختلف ايران وجهان مى باشد.

کيفيت نماز مسجد مقدس جمکران چگونه است؟

پاسخ: امام زمان (عجل الله فرجه) به حسن بن مثله جمکرانى فرمود: (به مردم بگو که به اين مکان رو آورده وآن را عزيز بدارند. وچهار رکعت نماز در آن به جاى آورند. دو رکعت اول به نيت نماز تحيت مسجد است که در هر رکعت آن، يک حمد وهفت (قل هو الله احد) خوانده مى شود، ودر حالت رکوع وسجود هم هفت مرتبه ذکر را تکرار کنند. دو رکعت دوم به نيت نماز صاحب الزمان (عجل الله فرجه) خوانده مى شود، بدين صورت که سوره حمد را شروع کنند، چون به آيه (اياک نعبد واياک نستعين) رسيدند، اين آيه شريفه را صد مرتبه تکرار نمايند، وبعد از آن بقيه سوره حمد را بخوانند. بعد از پايان حمد، سوره توحيد را فقط يک بار بخوانند وبه رکوع روند، وذکر (سبحان ربى العظيم وبحمده) را هفت مرتبه پشت سر هم تکرار کنند وذکر هر کدام از سجده ها نيز هفت مرتبه است. (يعنى ذکر رکوع را هم هفت مرتبه تکرار کنند).

رکعت دوم را نيز به همين ترتيب به جاى آورند. وچون نماز به پايان رسيد وسلام داده شد، يک بار گفته شود: (لا اله الا الله) وبه دنبال آن تسبيحات حضرت زهرا (سلام الله عليها)(4) خوانده شود، وبعد از آن به سجده رفته وصد بار بگويد: (اللهم صل على محمد وآل محمد).

آنگاه حضرت مهدى (عجل الله فرجه) فرمودند: هر کس که اين دو رکعت نماز را در اين مکان بخواند، مانند آن است که دو رکعت نماز در کعبه معظمه خوانده باشد).(5)

چه کراماتى از مسجد مقدس جمکران ديده شده است؟

پاسخ: مسجد مقدس جمکران که بر اساس معجزاتى تاسيس شده است، ساليان دراز است که معجزات وکرامات بسيارى از آن مسجد مشاهده مى شود، وباعث حيرت مى گردد، از جمله آنها کراماتى است که توجه شما را بدان جلب مى نمايم:

کسى که با امام زمان به جمکران مى رفت؟

سابقا راه قم به مسجد جمکران از طرف مرقد حضرت على بن جعفر (عليهما السلام) بود. در خارج شهر، آسيابى بود که اطرافش چند درخت وجود داشت، وجاى نسبتا با صفايى بود، آنجا ميعادگاه بقيه الله (عجل الله فرجه) بود، صبح پنجشنبه هر هفته جمعى از دوستان مرحوم حاج ملا آقا جان در آنجا جمع مى شدند تا به اتفاق به مسجد جمکران بروند.

يک روز صبح پنجشنبه، اول کسى که به ميعادگاه مى رسيد، مرحوم حجه الاسلام والمسلمين آقاى ميرزا تقى تبريزى زرگرى است. مى بيند که توجه وحال خوبى دارد، با خود مى گويد اگر بمانم تا رفقا برسند، شايد نتوانم حال توجهم را حفظ کنم، ولذا تنها به طرف مسجد حرکت مى کند وآنقدر توجه وحالش خوب بوده که جمعى از طلاب، که از زيارت مسجد جمکران به قم برمى گشتند، با او برخورد مى کنند ولى او متوجه نمى شود.

رفقاى ايشان که بعد سر آسياب مى آيند، گمان مى کنند آقاى ميرزا تقى نيامده است. از طلابى که از مسجد جمکران مراجعت مى کنند مى پرسند شما آقاى ميرزا تقى را نديديد؟

مى گويند: چرا، او با يک سيد بزرگوارى به طرف مسجد جمکران مى رفت وآنها آنچنان گرم صحبت بودند که به ما توجه نکردند.

رفقاى ايشان به طرف مسجد جمکران مى روند. وقتى وارد مسجد جمکران مى شوند مى بينند او در مقابل محراب افتاده وبيهوش است. او را به هوش مى آورند واز او سؤال مى کنند چرا بيهوش افتاده بودى؟ آن سيدى که همراهت بود، چه شد؟ مى گويد: وقتى به آسياب رسيدم، ديدم حال خوشى دارم، تنها با حضرت بقيه الله (ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء) صحبت مى کردم، با آن حضرت مناجات مى نمودم، تا رسيدم به مقابل محراب، اين اشعار را مى خواندم واشک مى ريختم.

با خداجويان بى حاصل مها تا کى نشينم
باش يک ساعت خدا را تا خدا را با تو بينم

تا اينجا رسيدم که:

اى نسيم کوى جانان بر سر خاکم گذر کن
آب چشم اشکبارم بين وآه آتشينم

ناگهان صدايى از طرف محراب بلند شد وپاسخ مرا داد، من طاقت نياوردم واز هوش رفتم. معلوم شد که تمام راه را در خدمت حضرت بقيه الله (عليه السلام) بود، ولى کسى که صداى آن حضرت را مى شنود از هوش مى رود چگونه طاقت دارد که خود آن حضرت را ببيند، لذا مردمى که آقا را نمى شناختند، حضرت را در راه مى ديدند. ولى خود او تنها از لذت مناجات با حضرت حجه بن الحسن عليهما السلام برخوردار بود.

شفاى مفلوج وسفارش به دعاى فرج

يکى از خدمه جمکران گويد: (يک روز قبل از عاشوراى حسينى در مسجد جمکران در حال قدم زدن بودم. مسجد خلوت بود، ناگهان متوجه مردى شدم که بسيار هيجان زده بود، به خدام مسجد که مى رسيد، آنها را مى بوسيد وبغل مى کرد. جلو رفتم تا ببينم جريان چيست؟ آن مرد مرا هم در آغوش کشيد وبوسيد واشک مى ريخت. از او جريان را پرسيدم. گفت: چند وقت قبل، با اتومبيل تصادف کردم وفلج شدم وپاهايم از کار افتاد، هر شب متوسل به خدا وائمه معصومين (عليهم السلام) مى شدم. امروز همراه با خانواده ام به مسجد جمکران آمدم. از ظهر به بعد حال خوشى داشتم، متوسل به آقا گشتم واز ايشان تقاضاى شفاى خود را مى کردم. نيم ساعت قبل ناگاه ديدم مسجد نور عجيب وبوى خوشى دارد، به اطراف نگاه کردم، ديدم مولا امير المؤمنين وامام حسين وقمر بنى هاشم وامام زمان عليهم السلام، در مسجد حضور دارند. با ديدن آنها دست وپاى خود را گم کردم، نمى دانستم چه کنم؛ که ناگاه آقا امام زمان (عليه السلام) به طرف من نگاه کردند، ولطف ايشان شامل حال من شد.

به من فرمودند: شما خوب شديد، برويد به ديگران بگوييد براى ظهورم دعا کنند که ظهور ان شاء الله نزديک است، وباز فرمودند: امشب عزادارى خوب ومفصلى در اين مکان برقرار مى شود که ما در اينجا مى باشيم.

خادم مى گويد: مرد شفا يافته يک انگشتر طلا به دفتر هدايا داد وخوشحال رفت، مسجد خلوت بود، آخر شب هيئتى از تبريز به جمکران آمد وبه عزادارى ونوحه خوانى پرداختند ومجلس بسيار با حال وانقلاب وسوزناک بود، در اينجا من به ياد حرف آن برادر افتادم).

شفاى سرطانى

پيرمردى مى گفت: (بيمارى من از يک سرماخوردگى ساده شروع شد ودر عرض 25 روز به قدرى حالم بد شد که در بيمارستان شهيد مصطفى خمينى بسترى شدم. قادر به غذا خوردن نبودم وپزشکان به وسيله سرم ودارو مرا زنده نگاه داشته بودند.

روزى در بيمارستان يکى از فاميلها به عيادتم آمد وبعد از آنکه رفت، ديدم سيدى بزرگوار وارد اتاق ما شد. اتاق ما سه تخته بود. آقا رو به روى تختم ايستادند وفرمودند: چرا خوابيده اى؟ گفتم: بيمارم، قبلا مريض نبوده ام، مدت کمى است اين طورى شده ام. آقا فرمودند: فردا بيا جمکران. صبح دکتر آمد معاينه کند ودرجه بگذارد گفتم نمى خواهم، گفت: مسئوليت دارد، گفتم: خودم مسئول آن هستم، اگر بيمارم خودم مسئول مى باشم، من خوب شده ام، امام زمان (عليه السلام) مرا شفا داده اند، دکتر خنديد وگفت: امام زمان در چاه است. (البته او قصد بدى نداشت، جهت شوخى اين حرف را گفت). پرستار خواست تا (سرم) وصل کند، نگذاشتم. وقتى بچه هايم به ديدنم آمدند، گفتم: مرا حمام ببريد تا آماده شوم به جمکران مشرف گردم. به حمام رفتم، قربانى تهيه کردم وبا اينکه مدتى بود ميل به غذا نداشتم ومثل اينکه يک تکه سنگ در شکم داشته باشم، اشتهايم خوب شده بود وسنگ از بين رفته بود، البته در غذا خوردن هنوز کمى مشکل دارم، که اميدوارم امام زمان (عليه السلام) اين را هم شفا دهد. سپس به جمکران مشرف شدم، بين راه مرتب توى سرم مى زدم وآقا امام زمان (عليه السلام) را صدا مى کردم، واز الطاف او سپاسگزارى مى کردم).

شفاى ضايعه نخاع کمر

يکى از برادران قريه جمکران مى گويد: (سالها پيش که به جمکران مشرف مى شدم از حاجى خليل قهوه چى، که آن زمان خادم مسجد جمکران بود، شنيده بودم که فردى به نام حسين آقا، مهندس برنامه وبودجه، با هدايت آقاى حاجى خلج قزوينى، به جمکران مشرف شده وشفا گرفته است. سالها در صدد بودم که از نزديک حاجى خلج قزوينى را ديده وجريان شفاى آن مهندس که ضايعه نخاع کمر داشته وشفا گرفته را بپرسم. تا اينکه به عنوان معلم به قريه جمکران آمدم وظهرها براى نماز خواندن به مسجد مى رفتم، يکى از روزها شنيدم که حاجى خلج به مسجد تشريف آوردند، خدمت ايشان رسيدم وخواستم که جريان را تعريف کنند. ايشان گفتند: روزى جلو قهوه خانه حاجى خليل در جمکران نشسته بودم، قبلا شينده بودم شخصى به نام حسين آقا از ناحيه نخاع دچار ضايعه شده وبراى معالجه، حتى به خارج هم مراجعه نموده، ولى همه دکترها ايشان را جواب کرده بودند وبهبودى حاصل نشده بود. آن روز او را ديدم واز او خواستم که چند روزى را با هم باشيم وبه جمکران مشرف شويم. حسين آقا گفت: هيچ فايده اى ندارد، من به بهترين دکترها مراجعه کرده ام، ولى جواب نشنيده ام. اما من اصرار زياد کردم، پذيرفت.

مدت چهل روز با هم بوديم وبه مسجد جمکران مشرف مى شديم، روز چهلم من به حسين آقا گفتم: مواظب باش، که امروز روز چهلم است. با حسين آقا به صحرا رفتيم، مدتى قدم زديم وبه مسجد برگشتيم. داخل مسجد من به حسين آقا گفتم: خسته ام، مى روم اطاق بغل مسجد بخوابم. حسين آقا گفت: من مى روم نماز بخوانم.

مدتى در اتاق خوابيدم، ناگهان سر وصداى زيادى در مسجد پيچيد ومن از خواب بيدار شدم، بيرون آمدم، ديدم حسين آقا که قبلا کمرش ناراحت بود، سنگ بزرگى از لب چاه برداشت وپرتاب کرد وهيچ دردى را از ناحيه کمر احساس نکرد. به او گفتم: چه شده؟ گفت: در مسجد مشغول نماز امام زمان (عليه السلام) بودم، وقتى که تمام شد، نشستم، آقا سيدى را در پهلوى خود احساس کردم، ايشان فرمود: حسين آقا اينجا چکار دارى؟

گفتم: کمرم درد مى کند. ايشان دست خود را به پشت من کشيد وفرمود: دردى در پشت تو نيست. سپس فرمود: نماز امام زمان (عليه السلام) را خواندى، صلوات هم فرستادى؟ گفتم: خير. گفت: بفرست. من پيشانى ام را به مهر گذاشتم وشروع به صلوات فرستادن کردم، ناگهان به فکرم رسيد که ايشان مرا از کجا مى شناخت، وناراحتى ام را مى دانست؟ بلند شدم ديدم هيچ ناراحتى ندارم).(6)

طبيب دردمندان

خستگان عشق را ايام درمان خواهد آمد
آنقدر از کردگار خويشتن اميدوارم
باغبانا سختى دى ماه سى روز است وآخر
بلبل شوريده دل را از خزان برگو ننالد
بوى پيراهن رسيد وزين بشارت گشت معلوم
دردمندان، مستمندان، بى پناهان را بگوييد
از خدا روز فرج را اى فلج کاران بخواهيد
سخت آمد طول غيبت بر تو مى دانم مخور غم
تلخى هجران شود شيرين به روز وصل جانان
کاخهاى ظلم ويران مى شود بر فرق ظالم
اين چراغ از صرصر بيداد خاموشى ندارد
نيست شک از عمر اين دنيا اگر يک روز ماند
صبر کن يا فاطمه، اى بانوى پهلو شکسته
اينقدر آخر منال از ضربت بازو وپهلو
محسنا از ضربت مسمار گر مقتول گشتى
اصغرا از ضربت زخم گلو دل را مسوزان
گفت با زينب رقيه يک شبى در شام ويران
کودکان شام هر يک با پدرها سوى منزل
(هاشمى) نام حسين را هر که بر دفتر رقم زد
  غم مخور! آخر طبيب دردمندان خواهد آمد
که شفا بخش دل اميدواران خواهد آمد
نوبهار ونغمه مرغ خوش الحان خواهد آمد
باغ وصحرا سبز واين دنيا گلستان خواهد آمد
يوسف گم گشته سوى پير کنعان خواهد آمد
مصلح عالم، پناه بى پناهان خواهد آمد
کاين جهان روزى کسى را تحت فرمان خواهد آمد
موقع افشاى اين اسرار پنهان خواهد آمد
صبح صادق از پى شام غريبان خواهد آمد
مهدى موعود، غمخوار ضعيفان خواهد آمد
آنکه عالم را نمايد نور باران خواهد آمد
ذات قائم حجت خلاق سبحان خواهد آمد
قائمت با شيشه دارو ودرمان خواهد آمد
مونس تو پادشاه دلنوازان خواهد آمد
عنقريبا دادخواه بى گناهان خواهد آمد
غم مخور مرهم گذار زخم پيکان خواهد آمد
عمه بابم کى به سر وقت يتيمان خواهد آمد؟
باب من کى بهر دلدارى طفلان خواهد آمد
چشم او با چشم خامه هر دو گريان خواهد آمد

پاورقى:‌


(1) الايقاظ من الهجعه، شيخ حر عاملى، ترجمه جنتى، ص 427.
(2) الميزان، علامه طباطبايى، ج 1، ص 207.
(3) الزام الناصب، شيخ على يزدى حائرى، ج 2، ص 58.
(4) براى تسبيح حضرت زهرا (سلام الله عليها)، اسرار وآثار وفضايل بسيارى مترتب است، که براى آگاهى بيشتر از آنها مى توانيد به کتاب (اسرار وآثار تسبيح حضرت زهرا (سلام الله عليها) تأليف نگارنده) مراجعه فرماييد. تسبيح حضرت زهرا (سلام الله عليها) 34 مرتبه (الله اکبر) 33 مرتبه (الحمد لله) و33 مرتبه (سبحان الله) است.
(5) الزام الناصب، شيخ على يزدى حائرى، ج 2، ص 59.
(6) اين قسمت به نقل از کتاب: مسجد مقدس جمکران، تجليگاه صاحب الزمان (عجل الله فرجه)، اثر سيد جعفر مير عظيمى.