يكصد پرسش وپاسخ پيرامون امام زمان

عليرضا رجالى تهرانى

- ۱۶ -


2- دعاى عهد: امام صادق (عليه السلام) فرمود: (هر کس چهل صباح دعاى عهد را بخواند از ياوران قائم ما باشد. واگر پيش از ظهور آن حضرت بميرد، خداوند متعال او را براى يارى آن حضرت زنده کند، وبه هر کلمه هزار حسنه او را کرامت فرمايد وهزار گناه از او محو کند، وآن دعا اين است:

(اللهم رب النور العظيم ورب الکرسى الرفيع ورب المسجور ومنزل التوريه والانجيل والزبور ورب الظل والحرور ومنزل القران العظيم ورب الملئکه المقربين والانبياء والمرسلين، اللهم انى اسئلک بوجهک الکريم وبنور وجهک المنير وملکک القديم، يا حى يا قيوم، اسئلک باسمک الذى اشرقت به السموات والارضون وباسمک الذى يصلح به الاولون والآخرون، يا حيا قبل کل حى ويا حيا بعد کل حى ويا حيا حين لا حى يا محيى الموتى ومميت الاحياء يا حى لا اله الا انت، اللهم بلغ مولانا الامام الهادى المهدى القائم بامرک صلوات الله عليه وعلى ابائه الطاهرين عن جميع المؤمنين والمؤمنات فى مشارق الارض ومغاربها سهلها وجبلها وبرها وبحرها وعنى وعن والدى من الصلوات زنة عرش الله ومداد کلماته وما احصاه علمه واحاط به کتابه، اللهم انى اجدد له فى صبيحة يومى هذا وما عشت من ايامى عهدا عقدا وبيعه له فى عنقى لا احول عنها ولا ازول ابدا، اللهم اجعلنى من انصاره واعوانه والذابين عنه والمسارعين اليه فى قضاء حوائجه والممتثلين لاوامره والمحامين عنه والسابقين الى ارادته والمستشهدين بين يديه، اللهم ان حال بينى وبينه الموت الذى جعلته على عبادک حتما مقضيا فاخرجنى من قبرى موتزرا کفنى شاهرا سيفى مجردا قناتى ملبيا دعوه الداعى فى الحاضر والبادى، اللهم ارنى الطلعه الرشيده والغره الحميده واکحل ناظرى بنظره منى اليه وعجل فرجه وسهل مخرجه واوسع منهجه واسلک بى محجته وانفذ امره واشدد ازره واعمر اللهم به بلادک واحى به عبادک فانک قلت وقولک الحق ظهر الفساد فى البر والبحر بما کسبت ايدى الناس فاظهر اللهم لنا وليک وابن بنت نبيک المسمى باسم رسولک حتى لا يظفر بشى من الباطل الا مزقه ويحق الحق ويحققه واجعله اللهم مفزعا لمظلوم عبادک وناصرا لمن لا يجد له ناصرا غيرک ومجددا لما عطل من احکام کتابک ومشيدا لما ورد من اعلام دينک وسنن نبيک صلى الله عليه واله واجعله اللهم ممن حصنته من بأس المعتدين اللهم وسر نبيک محمدا صلى الله عليه واله برؤيته ومن تبعه على دعوته وارحم استکانتنا بعده، اللهم اکشف هذه الغمه عن هذه الامه بحضوره وعجل لنا ظهوره انهم يرونه بعيدا ونريه قريبا برحمتک يا ارحم الراحمين. العجل العجل يا مولاى يا صاحب الزمان).(1)

ترجمه دعاى عهد: خداوندا، اى پروردگار پرتو جهان افروز، اى پروردگار کرسى بلند پايه، اى پروردگار درياى بى پايان وفرود آورنده تورات وانجيل وزبور، اى پروردگار سايه وگرماى سخت وفرود آورنده قرآن بزرگ، اى پروردگار فرشتگان مقرت وپيامبران وفرستادگان، خداوندا از تو مى خواهم به ذات بزرگوار ونور وجود تابنده وفرمانروايى ديرينه ات، اى زنده پاينده، من از تو مى خواهم به نامى که آسمانها وزمين ها را بدان وجود بخشيدى، وبه نامى که اولين وآخرين عالم را بدان اصلاح نمودى، اى زنده بيش از هر زنده وزنده پس از هر زنده، واى زنده، هنگامى که احدى زنده نبود، اى زندگى بخش مردگان وميراننده زندگان، اى زنده اى که جز تو خدايى نيست، خداوندا بر سرور ما امام وراهبر وهدايت شده وقيام کننده به فرمان تو که درود خدا بر او وبر پدران پاکش باد وبر همگى مردان وزنان مؤمن در شرق وغرب عالم ودر کوه ودشت وخشکى ودريا واز سوى من وپدر ومادرم، از درودهايى که معادل عرش خدا ودر شمار کلمات اوست وآنچه علمش وکتاب آفرينش او بر آن احاطه دارد، خداوندا من در اين روز ودر همگى روزهايم پيمانم را با او تجديد مى کنم وهرگز از عهد وبيعت او که برگردن من است، باز نخواهم گشت وپيوسته بر آن پابرجا خواهم بود. خداوندا مرا از ياران وهواخواهان او واز کسانى که مدافع او مى باشند قرار ده، آنان که اوامر او را به سرعت انجام مى دهند واز او حمايت مى کنند ومشتاقا بر دلبستگى به او پيشى مى گيرند ودر کنار او شهيد مى گردند. خداوندا! اگر ميان من واو مرگ که براى همه بندگانت قرار داده اى جدايى افکند پس مرا از گورم در حالى که کفنم را بر گردن افکنده وشمشيرم را از نيام برکشيده ونيزه ام را در دست گرفته ودعوت او را در همه جا اجابت کرده ام، برانگيز. خداوندا آن چهره زيباى رشيد را بر من بنماى واز پرده غيب آشکار کن وديده ام را روشن ساز وفرج حضرتش را نزديک وخروجش را آسان فرما، ومرا در سلک رهروان او قرار ده وفرمانش را نافذ گردان وسپاهش را پشتيبان باش، خداوندا سرزمينهاى خود را به وسيله او آباد گردان وبندگانت را به خاطر او زنده ساز، زيرا تو گفته اى وسخنت حق است. (خشکى ودريا را فساد فرا گرفته به سبب کارهايى که مردمان کرده اند) پس خداوندا، ولى خود وپسر دختر پيامبرت را که همنام رسول توست بر ما آشکار ساز، تا آنکه بر فساد پيروزى يابد وآن را نابود سازد وحق را ثابت ثابت گرداند. پس خداوندا، او را پناه بندگان ستمديده ات ويارى دهنده کسى که جز تو ياورى ندارد قرار ده وبه وسيله او احکام قرآن را که تعطيل شده است برقرار ساز واو را برپا دارنده آنچه از نشانه هاى دينت وسنت هاى پيامبرت که درود خدا بر او وخاندانش باد قرار ده، خداوندا، او را از هجوم وفتنه تجاوز کاران محفوظ بدار، پيامبرت محمد را که درود خدا بر او وخاندانش باد وآنها را که دعوتش را پذيرفته اند به ديدار او خشنود فرما وبرپيشانى ما رحمت آور. خداوندا اين غم جانکاه را با ظهور آن حضرت از دل اين امت برطرف ساز وبه ظهورش تعجيل فرما، زيرا گروهى ظهور او را بعيد دانند در حالى که ما آن را قريب وحتمى مى دانيم، اى خداى مهربان ومهربانترين مهربانان، به رحمت خود دعاى ما را مستجاب فرما. پس سه مرتبه دست بر ران راست خود مى زنى، ودر هر مرتبه مى گويى: شتاب فرما، شتاب فرما، شتاب فرما، اى مولاى من اى صاحب الزمان.

3- از دعاهاى مهمى که براى روا شدن حاجت روايت شده، ومشتمل بر دعا براى تعجيل فرج آخرين امام مى باشد ونيز توسل به آن حضرت، براى دفع هر نوع گرفتارى است، دعايى است که امام زمان (عليه السلام) به محمد بن احمد ابى الليث تعليم فرموده وآن دعا چنين است:

(الهى عظم البلاء وبرح الخفاء وانکشف الغطاء وانقطع الرجاء وضاقت الارض ومنعت السماء وانت المستعان واليک المشتکى وعليک المعول فى الشده والرخاء، اللهم صل على محمد وال محمد اولى الامر الذين فرضت علينا طاعتهم وعرفتنا بذلک منزلتهم ففرج عنا بحقهم فرجا عاجلا قريبا کلمح البصر او هو اقرب يا محمد يا على يا على يا محمد! اکفيانى فانکما کافيان وانصرانى فانکما ناصران يا مولانا يا صاحب الزمان الغوث الغوث الغوث، ادرکنى ادرکنى ادرکنى، الساعه الساعه الساعه، العجل العجل العجل، يا ارحم الراحمين بحق محمد واله الطاهرين).(2)

خداوندا! گرفتارى بزرگ شد ونهان آشکار گرديد؛ پرده يک سو رفت ورشته اميد گسست وفضاى زمين تنگ گشت وآسمان از ايثار باز داشته شد. وتو کمک بخشى وشکايت پذير، ومورد اعتماد در سختى وهموارى، خدايا رحمت فرست بر محمد وآل محمد توده هايى که فرض کردى بر ما اطاعت آنها را وشناساندى بدين مقام آنها را، پس گشايش بده بر ما به حق آنها گشايش نزديکى چون چشم به هم زدن يا نزديکتر، اى محمد اى على اى على اى محمد کفايت کنيد مرا که شما کافى من هستيد وياريم کنيد زيرا شما ياوران من هستيد، اى مولاى ما اى صاحب الزمان، به فرياد رس به فرياد رس، به فرياد رس مرا درياب مرا درياب مرا درياب، هم اکنون هم اکنون هم اکنون، بشتاب بشتاب بشتاب، اى ارحم الراحمين، بحق محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) وخاندان پاکش.

4- دعاى حضرت مهدى (عجل الله فرجه) است:

(اللهم ارزقنا توفيق الطاعه، وبعد المعصيه، وصدق النيه، وعرفان الحرمه، واکرمنا بالهدى والاستقامه، وسدد السنتنا بالصواب والحکمه، واملا قلوبنا بالعلم والمعرفه، وطهر بطوننا من الحرام والشبهه، واکفف ايدينا عن الظلم والسرقه، وتفضل على علمائنا بالزهد والنصيحه، وعلى المتعلمين بالجهد والرغبه، وعلى المستمعين بالاتباع والموعظه، وعلى مرضى المسلمين بالشفاء والراحه، وعلى موتاهم بالرافه والرحمه، وعلى مشايخنا بالوقار والسکينه، وعلى الشباب بالانابه والتوبه، وعلى النساء بالحياء والعفه، وعلى الاغنياء بالتواضع والسعه، وعلى الفقراء بالصبر والقناعه، وعلى الغزاه بالنصر والغلبه، وعلى الاسراء بالخلاص والراحه، وعلى الامراء بالعدل والشفقه وعلى الرعيه بالانصاف وحسن السيره وبارک للحجاج والزوار فى الزاد والنفقه واقض ما اوجبت عليهم من الحج والعمره، بفضلک ورحمتک يا ارحم الراحمين).(3)

خدايا، روزى کن ما را توفيق اطاعت ودورى از نافرمانى، ونيت پاک وحرمتگزارى وگرامى دار ما را به رهجويى واستقامت، وبگردان زبان ما را به درستگويى وحکمت، وپر کن دلهاى ما را به دانش ومعرفت، وپاک دار شکمهاى ما را از حرام وشبهه ناک، وبازدار دست ما را از ستم ودزدى، وبر هم نه چشمهاى ما را از هرزگى وخيانت، وببند گوشهاى ما را از سخنان بيهوده وبدگويى، وتفضل کن بر دانشمندان ما به خير خواهى وپارسايى، وبر دانش آموزان به کوشش وشوق، وبر شنوندگان به پيروى وپندگيرى، وبر بيماران مسلمان به درمان وآسايش، وبر مردگانشان به مهربانى ودلجويى، وبر پيرمردان ما به وقار وسنگينى، وبر جوانان ما به بازگشت وتوبه، وبر زنان به حياء وپاکدامنى؛ وبر توانگران به تواضع وبخشش کردن، وبر فقيران به شکيبايى وقناعت، وبر جنگجويان به يارى وپيروزى، وبر اسيران به رهايى وآسودگى، وبر اميران به عدالت ومهرورزى، وبر رعيت به انصاف وخوش رفتارى، وبرکت ده به حاجيان وزواران در توشه وهزينه، وبه انجام رسان آنچه را که واجب کردى بر ايشان از حج وعمره، به فضل ورحمتت اى مهربانترين مهربانان.

5- دعا جهت سلامتى امام زمان (عجل الله فرجه) است:

(اللهم کن لوليک الحجه بن الحسن صلواتک عليه وعلى آبائه فى هذه الساعه وفى کل ساعه وليا وحافظا وقائدا وناصرا ودليلا وعينا حتى تسکنه ارضک طوعا وتمتعه فيها طويلا).(4)

بار خدايا! براى ولى خود، حجت بن الحسن که صلوات تو بر او وپدرانش باد در اين ساعت وهر ساعتى، ولى وحافظ وراهبر ومددکار وراهنما باش، تا او را به آسانى در زينت سکونت بخشى وبراى ساليان طولانى مقتدا وبهره مند گردانى.

ودعاهاى ديگرى چون ندبه وزيارت آل يس نيز بسيار تأکيد شده است.

منظور از رجعت چيست؟

پاسخ: (رجعت) در لغت به معنى بازگشت است، ودر اصطلاح به معنى بازگشت گروهى از مؤمنان خالص وعده اى از منافقان فاجر پيش از قيامت به اين جهان است.

اعتقاد به رجعت يکى از عقايد مسلم وترديد ناپذير شيعه است، که بر اساس آيات قرآن واحاديث معصومين عليهم السلام استوار مى باشد.

بارى، خداوند منان بر طبق حکمت بالغه اش، مقرر فرموده که به هنگام پياده شدن احکام الهى واستقرار يافتن حکومت واحد جهانى، چشم انتظاران آن روزگار مسعود باز گردند واز برکات بى پايان دولت کريمه خاندان وحى برخوردار شوند.

هنگامى که مؤمنان خالص براى مشاهده الطاف حق، ودرک لذت زندگى در پناه دولت حق باز مى گردند، ستمگران وملحدان نيز باز مى گردند، تا پيش از آخرت قسمتى از واکنش اعمال خود را ببينند ومايه سرور وتشفى خاطر ستمديدگان گردد.

فرمان رجعت همانند فرمان ظهور، از طرف خداوند قادر متعال صادر مى شود، وجمعى از بندگان خالص خداوند، که سالها واحيانا قرنها پيش از آنان ديده از جهان فرو بسته اند، باز مى گردند وتجلى قدرت خداوند را در دولت کريمه امام مهدى (عليه السلام) مى بينند.

آيات بى شمارى از قرآن کريم، توسط پيشوايان معصوم - عليهم السلام - به عنوان آيات رجعت مطرح شده، که از بررسى آنها وقوع رجعت در ميان پيشينيان وامکان آن در آينده به روشنى اثبات مى گردد. در اينجا به چند نمونه از آياتى اشاره مى کنيم، که در احاديث اهل بيت عصمت وطهارت به رجعت گروهى از مؤمنان ومشرکان خالص بعد از ظهور حضرت مهدى (عجل الله فرجه) تفسير شده است:

1- (ولئن قتلتم فى سبيل الله او متم لمغفره من الله ورحمه خير مما يجمعون).(5)

اگر در راه خدا کشته شويد، ويا بميريد، رحمت ومغفرت خدا بهتر است از آنچه گرد مى آوريد.

امام باقر (عليه السلام) در پيرامون اين آيه از جابر پرسيد: اى جابر! آيا مى دانى که معناى (سبيل الله) چيست؟

جابر گفت: نه به خدا سوگند، جز اينکه از شما بشنوم. فرمود: (سبيل الله) راه على واولاد على است. هر کس با ولايت وى کشته شود، در راه خدا کشته شده است. وهر کس با ولايت او بميرد، در راه خدا مرده است.

هيچ مؤمنى از اين امت نيست جز اينکه براى او قتل ومرگى هست، هر کدام از آنها کشته شود يک بار ديگر برمى گردد تا بميرد، وهر کدام از آنها بميرد، برمى گردد تا کشته شود).(6)

وامام رضا (عليه السلام) نيز در اين رابطه فرموده است: (هر مؤمنى در بستر بميرد در رجعت کشته مى شود، وهر مؤمنى کشته شود، در رجعت در بستر خود مى ميرد).(7)

2- (ان الله اشترى من المؤمنين انفسهم واموالهم بان لهم الجنه، يقاتلون فى سبيل الله فيقتلون ويقتلون، وعدا عليه حقا فى التوراه والانجيل والقرآن، ومن اوفى بعهده من الله فاستبشروا ببيعکم الذى بايعتم به، وذلک هو الفوز العظيم).(8)

خداوند از مؤمنان جانها ومالهايشان را خريدارى کرد ودر برابر، بهشت را از آن آنها ساخت، آنها در راه خدا کارزار کنند وبکشند وکشته شوند. وعده حق خدا در تورات وانجيل وقرآن است. چه کسى از خداوند، به وعده خود وفادارتر است؟ بشارت باد بر شما با اين معامله اى که با خدا کرديد، واين رستگارى بزرگ است.

زراره بن اعين گويد: دوست داشتم از امام باقر (عليه السلام) در مورد (رجعت) سؤال کنم، ولى نمى خواستم به طور مستقيم بپرسم، از اين رو پرسش خود را چنين مطرح کردم: جانم به فدايت، به من خبر ده از کسى که کشته مى شود، آيا او مرده است؟ فرمود: نه، مرگ مرگ است وقتل قتل. گفتم: بالاخره کسى که کشته مى شود مى ميرد.

حضرت فرمود: اى زراره! گفتار خدا حق است که ميان مرگ وقتل فرق مى گذارد ومى فرمايد: (اگر بميرد وکشته شود)(9) ودر جاى ديگرى مى فرمايد: (اگر بميرد واگر کشته شويد، به سوى خداوند باز مى گرديد).(10) ومى فرمايد: (خداوند از مؤمنان جان ومالشان را در برابر بهشت خريدارى کرده است).(11) عرض کردم: خداى تبارک وتعالى مى فرمايد: (هر کس طعم مرگ را خواهد چشيد).(12) آيا کسى که کشته مى شود طعم مرگ را نمى چشد؟ فرمود: (کسى که با شمشير کشته مى شود، همانند کسى نيست که در بستر بميرد. کسى که کشته مى شود به ناگزير بايد برگردد تا طعم مرگ را بچشد).(13)

آيات بسيار ديگرى وجود دارد که براى آگاهى بيشتر، به کتابهاى مربوط به رجعت مراجعه شود.

اينک با آياتى از قرآن کريم آشنا مى شويم که وقوع رجعت را در ميان امتهاى پيشين اثبات مى کند. هنگامى که وقوع رجعت در ميان امتهاى پيشين ثابت شود، اثبات امکان ولزوم وقوع آن در امت اسلامى نيز ثابت مى شود، زيرا بهترين دليل بر امکان چيزى وقوع آن است.

1- (ثم بعثناکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون).(14)

آنگاه شما را پس از مرگتان برانگيختيم تا شايد سپاسگزار باشيد.

اين آيه در مورد هفتاد نفر از برگزيدگان قوم حضرت موسى (عليه السلام) است که حضرت موسى آن را از ميان قوم خود برگزيد وبا خود به طور سينا برد تا بر جريان مکالمه اش با خدا وگرفتن الواح از جانب خدا شاهد باشند، ودر نتيجه بنى اسرائيل صدور الواح را از جانب خدا تکذيب نکنند. چون به (طور) رسيدند ومکالمه حضرت موسى را با خدا مشاهده کردند گفتند: (اى موسى، ما به تو ايمان نمى آوريم مگر اينکه خداوند را آشکارا به ما بنمايانى). هر چه حضرت موسى آنها را از اين خواسته جاهلانه منع نمود، آنها بر خواهش خود اصرار ورزيدند تا سرانجام صاعقه آمد وهمه آنها را نابود کرد. حضرت موسى عرضه داشت: بار پروردگارا! اگر اين هفتاد نفر زنده نشوند، من چگونه به سوى قوم خود بروم؟ آنها مرا به قتل اينها متهم خواهند کرد. خداوند بر او منت نهاد وآنها را زنده کرد وهمراه حضرت موسى به سوى خانه وکاشانه خود بازگشتند.

در مورد سرگذشت اين هفتاد نفر هيچ اختلافى نيست، وصريح قرآن است که آنها بر اثر صاعقه جان سپردند، وبه درخواست حضرت موسى از نو زنده شدند، که معناى (رجعت) چيزى جز زنده شدن پس از مرگ نيست. چنانکه امير المؤمنين (عليه السلام) نيز در روايتى به استناد آيات، در مورد مسئله رجعت استدلال نموده اند.(15)

2- (واذ قتلتم نفسا فادارتم فيها والله مخرج ما کنتم تکتمون. فقلنا اضربوه ببعضها کذلک يحيى الله الموتى ويريکم آياته لعلکم تعقلون).(16)

(به ياد آوريد هنگامى را که فردى را به قتل رسانديد. سپس درباره قاتل او به نزاع پرداختيد، وخداوند آنچه را که مخفى مى کرديد آشکار مى سازد. پس گفتيم که قسمتى از گاو را به مقتول بزنيد (تا زنده شود وقاتل خود را معرفى کند) خداوند اين گونه مردگان را زنده مى کند وآيات خود را به شما نشان مى دهد، شايد عقل خود را به کار بريد).

اين آيات پيرامون حادثه قتلى است که در بنى اسرائيل روى داد وبه امر خدا گاوى ذبح گرديد وقسمتى از بدن گاو به مقتول زده شد ومقتول زنده شد وقاتل خود را معرفى کرد. داستان از اين قرار است:

در ميان بنى اسرائيل پير مردى بود که ثروتى سرشار ونعمتى بى شمار وپسرى يگانه داشت که پس از مرگ پدر همه آن ثروت به او منتقل مى شد اما عموزادگانش که تهيدست بودند بر او حسد کردند واو را به قتل رسانيدند وجسدش را در محله قومى ديگر انداختند پيکار به محضر حضرت موسى (عليه السلام) کشيده شد تا در ميان آنها داورى کند.

حضرت موسى (عليه السلام) به وحى خدا فرمود تا ماده گاوى ذبح کنند وزبان آن گاو را بر تن مقتول بزنند تا زنده گردد وقاتل خود را معرفى کند.

هر گاو ماده اى را که ذبح مى کردند کفايت مى کرد، ولى با پرسشهاى بيجا کار خود را دشوار ساختند ودر هر بار نشانه هايى گفته شد که آن نشانه فقط با يک گاو تطبيق نمود که از آن کودکى يتيم بود. ناگزير آن را به قيمت بسيار گزافى خريدند وسر بريدند وقسمتى از بدن گاو را به بدن مقتول زدند. او با قدرت الهى زنده شد وگفت: اى پيامبر خدا! مرا پسر عمويم به قتل رسانيده است، نه آنهايى که به قتل متهم شده اند، وحضرت موسى امر فرمود: پسر عمويش را قصاص کردند).(17)

از امام حسن عسکرى (عليه السلام) روايت شده که شخص مقتول 60 سال داشت، هنگامى که به اذن خدا زنده شد، خداى متعال 70 سال ديگر به او عمر داد و130 سال عمر نمود. وتا پايان عمر از نشاط وتندرستى وسلامتى حواس برخوردار بود.(18)

ونيز داستان معروف اصحاب کهف که در قرآن آمده دلالت بر همين امر دارد. در دعاها وزيارات مأثوره نيز (رجعت) بيان شده است که از جمله آنها اين فراز از زيارت جامعه کبيره است:

(معترف بکم مؤمن بايابکم، مصدق برجعتکم منتظر لامرکم مرتقب لدولتکم).(19)

(به شما ايمان دارم، بازگشت شما را باور دارم، رجعت شما را تصديق مى کنم، امر شما را انتظار مى کشم، دولت شما را چشم به راهم).(20)

بيش از صد کتاب پيرامون رجعت (کتاب مستقل يا بخشى از يک کتاب) از علما ودانشمندان شيعه نوشته شده است که اهميت مساله رجعت در نظر شيعه را نشان مى دهد.

آيا رجعت اختيارى است؟

پاسخ: روشن است که هر انسانى که براى انتقام وتنبيه (رجعت) مى کند، هرگز به ميل واراده خود برنمى گردند، بلکه به مصداق (کافر به جهنم نمى رود، کشان کشان مى برند)، آنها از روى اجبار به رجعت تن مى دهند. ولى در مورد مؤمنين به نظر مى رسد که اختيارى خواهد بود، نه اجبارى. اگر چه هرگز ممکن نيست که براى مؤمنى رجعت پيشنهاد شود واو سر باز زند. چنانکه از يک حديث استفاده مى شود که در مورد مؤمنان رجعت اختيارى است.

مفضل بن عمر گويد: در خدمت امام صادق (عليه السلام) صحبت از حضرت مهدى (عليه السلام) شد واز افرادى که عاشقانه انتظار ظهورش را مى کشند وپيش از نيل به چنين سعادتى از دنيا مى روند، گفتگو شد، فرمود: (هنگامى که حضرت مهدى (عجل الله فرجه) قيام کند، مامورين الهى در قبر با اشخاص مؤمن تماس مى گيرند وبه آنها مى گويند: اى بنده خدا! مولايت ظهور کرده است، اگر مى خواهى که به او بپيوندى آزاد هستى، واگر بخواهى در نعمتهاى الهى متنعم بمانى باز هم آزاد هستى).(21)

<"096">آيا رجعت پس از ظهور حضرت مهدى با تکليف سازگار است؟

مشهور است که در زمان ظهور امام زمان (عجل الله فرجه) مؤمن محض وکافر محض به دنيا بر مى گردند. اولا: کافر بعد از آنکه مرد وضع آخرت را مشاهده کرده ويقين به مبدا ومعاد پيدا مى کند، چطور ممکن است در بازگشت به دنيا (کافر) باشد. مؤمن نيز که دوره تکليف خود را گذرانيده چگونه مجددا مکلف خواهد شد؟

پاسخ: کسى که در مدت حياتش حجت الهى بر او تمام گرديده، وآيات وبينات الهى را مشاهده نموده وايمان نياورد، وبيانات پيامبران در او اثرى نکرد، اگر هزاران مرتبه بميرد وزنده شود، ايمان نخواهد آورد. زيرا که اگر ايمان آوردنى بود همان مرتبه اوليه ايمان مى آورد. وسرش اين است که چنين شخصى حيات انسانى ندارد، وحيوانى بيش نيست. اما آنچه مورد سؤال است که کافر پس از ديدن اوضاع عالم برزخ، هرگاه رجوع به دنيا کرد، مؤمن خواهد شد، خيلى اشتباه شده، واز بيانى که ذکر گرديد - ان شاء الله - رفع شبه مى شود.

کافر پس از رجوع به دنيا مثل حيات اوليه اش مشغول به دنيا وشهوات آن خواهد گرديد، وآنچه را که مشاهده نموده از اوضاع موت وبرزخ، فراموش مى کند، واگر هم متذکر شود آنان را به منزله خوابى وحشتناک براى خود قرار مى دهد. وخلاصه کسى که اهل نسيان وفراموشى شد، هزار مرتبه هم که بميرد وزنده شود همان حيوان اولى است، وکسى که اهل عناد وکفر شد در جميع عوالم چنين خواهد بود.

اما سؤال از حال مؤمن در زمان رجعت، بايد گفت که در آن زمان تکليف نيست، بلکه براى رسيدن مؤمن به بعضى از مراتب جزاى ايمان واعمال حيات اوليه خود، که عبارت از ديدن سلطنت اهل بيت عليهم السلام وبه آن شاد گرديدن است مى باشد. ونيز ممکن است براى بعضى از مؤمنين علاوه بر آنچه ذکر شد يک نوع تکليفى باشد که در حيات اوليه اش به واسطه حوادث واقعه موفقيت پيدا نکرده بود، از قبيل رسيدن به درجه شهادت در رکاب امام عليه السلام، اگر مورد آرزوى او بوده، که ممکن است در زمان ظهور به دنيا برگردد، تا به اين مرتبه از کمال نايل شود.

آرى، بنا بر روايات شريفه، مؤمنى که قبل از اجل حتمى او کشته شده باشد، در زمان ظهور، رجعت مى نمايد تا بقيه عمر اولش را درک نمايد وبه سعادت فايز گردد. ومؤمنى که به سعادت شهادت در راه خدا نرسيده ومرده باشد، بر مى گردد، تا به فيض شهادت که مورد آرزويش بوده، برسد.(22)

آيه اى از قرآن رجوع مرده را به دنيا ممتنع مى داند آيا اين آيه با رجعت تناقض ندارد؟

خداوندمتعال در قرآن کريم در جواب کفار، که بعد از مرگ مى گويند: پروردگارا! ما را برگردان تا اينکه اعمال صالحى را که در دنيا ترک کرده ايم، انجام دهيم؛ مى فرمايد: (کلا) هرگز برنخواهيد گشت.(23) واز طرفى مسلم است که عده اى از کفار در زمان رجعت به دنيا بر مى گردند. آيا اين دو مطلب با يکديگر منافات ندارند؟

پاسخ: تمنايى که مورد سؤال کفار است وپذيرفته شدنى نيست، اين است که براى تحصيل ايمان وعمل صالح، وتحصيل زاد وتوشه سفر آخرت، به دنيا برگردانده شوند، که اين امر متحقق نخواهد شد.

اما رجوع به دنيا در زمان (رجعت براى اين است که سلطنت حقه الهيه ودولت کريمه آل محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) را ببينند، وبه دست آنها کشته شوند. اين بازگشت به دنيا در واقع نوعى انتقام وجزاى اعمال پست وناشايست اين عده از کفار محسوب مى گردد. چنانچه عده اى از مؤمنين که رجعت مى نمايند، براى اين است که در اين عالم آنچه را که آرزوى آنها بوده از حکومت الهى ببينند، ودر حقيقت تلافى سختيها وغمهاى ايشان باشد.

به عبارت ديگر، رجوع عده اى از کافران ومؤمنان به دنيا در زمان رجعت، براى رسيدن به يکى از مراتب ودرجات ثواب وعقاب است، نه براى تکميل وتحصيل ايمان وعمل صالح. از اين رو، جزء قيامت محسوب مى شود، چنانچه بعضى از آيات قرآن مجيد که در موضوع (ساعه) است، به زمان رجعت تأويل گرديده است.

چه کسانى رجعت مى کنند؟

پاسخ: اينکه چه کسانى، رجعت خواهند کرد، به دو دسته روايت برخورد مى کنيم. دسته اى از روايات به طور کلى دلالت بر بازگشت مؤمن خالص، وکافر ومشرک خالص دارند ودسته ديگر از روايات اشخاصى را بطور خاص وجداگانه ذکر نموده اند. پيرامون دسته اول امام صادق (عليه السلام) چنين مى فرمايد: (رجعت همگانى نيست، بلکه خصوصى است، تنها کسانى رجعت مى کنند که مؤمن خالص باشند يا مشرک خالص).(24)

پيرامون دسته دوم، بايد گفت که طبق روايات، پيامبران، حضرت اسماعيل صادق الوعيد، حضرت عيسى، حضرت خضر، حضرت رسول اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم)، امير المؤمنين على (عليه السلام)، امام حسين (عليه السلام)، ساير امامان معصوم (عليهم السلام) وجمعى از اصحاب با وفاى پيامبر اسلام واصحابى چون: سلمان، مقداد، جابر بن عبد الله انصارى، مالک اشتر، مفضل بن عمر، ونيز اصحاب کهف وبرخى ديگر رجعت خواهند کرد.

امابا بررسى روايت رجعت استفاده مى شود که نخستين کسى که براى فرمانروايى جهان رجعت مى کند، حضرت امام حسين (عليه السلام) است. چنانکه امام صادق (عليه السلام) فرموده است: (نخستين کسى که زمين براى او شکافته مى شود وبه روى زمين رجعت مى کند، حسين بن على (عليهما السلام) است.(25)

ونيز مى فرمايد: (نخستين کسى که به دنيا رجعت مى کند، حسين بن على (عليهما السلام) است، به قدرى حکومت مى کند که از کثرت سن، ابروهايش روى ديدگانش مى ريزد).(26)

وهمان طور که در پرسش 82 آمد، بر اساس احاديثى که در ذيل آيه ششم از سوره اسراء وارد شده است، امام حسين (عليه السلام) در اواخر حکومت بقيه الله (عجل الله فرجه) با اصحاب باوفايش رجعت مى کند وبه همه مردم معرفى مى شود، تا ديگر کسى در مورد آن حضرت دچار ترديد نشود. هنگامى که همه مردم او را شناختند، اجل حضرت مهدى (عليه السلام) فرا مى رسد وديده از جهان فرو مى بندد. آنگاه امام حسين (عليه السلام) آن حضرت را غسل وکفن وحنوط نموده وبه خاک مى سپرد، که هرگز امام را جز امام غسل نمى دهد).(27)

پاورقى:‌


(1) بحار الانوار، علامه مجلسى، ج 102، ص 111.
(2) مفاتيح الجنان، محدث قمى، ص 213.
(3) مفاتيح الجنان، محدث قمى، ص 214.
(4) منتهى الآمال، محدث قمى، ج 2، ص 487.
(5) سوره آل عمران، آيه 157.
(6) تفسير عياشى، ج 1، ص 202.
(7) بحار الانوار، علامه مجلسى، ج 53، ص 66.
(8) سوره توبه، آيه 111.
(9) سوره آل عمران، آيه 144.
(10) سوره آل عمران، آيه 158.
(11) سوره توبه، آيه 111.
(12) سوره انبياء، آيه 35.
(13) تفسير عياشى، ج 2، ص 112.
(14) سوره بقره، آيه 56.
(15) تفسير صافى، کاشانى، ج 4، ص 77.
(16) سوره بقره، آيات 72 و73.
(17) تفسير الميزان، علامه طباطبايى، ج 1، ص 204.
(18) تفسير صافى، فيض کاشانى، ج 1، ص 129.
(19) بلد الامين، کفعمى، ص 301.
(20) اقتباس از کتاب (رجعت) تاليف محمد خادمى شيرازى.
(21) بحار الانوار، علامه مجلسى، ج 53، ص 92.
(22) هشتاد ودو پرسش، شهيد آيه الله دستغيب، ص 114.
(23) سوره مؤمنون، آيات 99 و100.
(24) تفسير برهان، سيد هاشم بحرانى، ج 2، ص 408.
(25) الزام الناصب، شيخ على يزدى حائرى، ج 2، ص 360.
(26) بحار الانوار، علامه مجلسى، ج 53، ص 46.
(27) بحار الانوار، علامه مجلسى، ج 51، ص 56.