اولين کسى که با امام زمان بيعت کرده ودست حضرت را مى بوسدكيست؟
پاسخ: از روايات چنين استفاده مى شود که اولين کسى که با حضرت مهدى
(عجل الله فرجه) بيعت کرده وبه دست مبارک آن جناب بوسه مى زند،
حضرت جبرئيل امين فرشته مقرب الهى است.
مفضل بن عمر، از امام صادق (عليه السلام) روايت کرده که فرمود:
(آنگاه که خداوند به حضرت قائم اجازه خروج دهد، آن حضرت به منبر
رود، پس مردم را به سوى خويش دعوت کند، وبه خداوند سوگندشان دهد،
وبه حق خويش آنها را بخوند، وبه اينکه بين ايشان به روش رسول خدا
(صلى الله عليه وآله وسلم) رفتار کند وبه کردار آن حضرت عمل کند.
آنگاه خداوند جبرئيل را مى فرستد که نزد او بيايد، جبرئيل در حجر
اسماعيل نزد آن حضرت مى آيد ومى گويد: به چه چيز مردم را مى خوانى؟
حضرت قائم (عليه السلام) دعوت خود را به او خبر دهد. جبرئيل مى
گويد: من نخستين کسى هستم که با تو بيعت مى نمايم، دست خويش را
براى بيعت باز کن، پس دست به دست آن حضرت گذارد، ومتجاوز از سيصد
وده مرد نزد او بيايند وبا او بيعت نمايند، ودر مکه مى ماند تا
يارانش به ده هزار نفر برسد، سپس از آنجا به مدينه رهسپار گردد).(1)
ونيز وارد شده که: حضرت قائم (عجل الله فرجه) پشت به حرم (خانه
کعبه) مى دهد ودست خود را دراز مى کند مثل دست موسى... آنگاه مى
فرمايد: اين دست خداست واز جانب خداست وبه امر خدا کشيده شد، واين
آيه را تلاوت مى کند: (ان الذين يبايعونک
انما يبايعون الله يد الله فوق ايديهم، فمن نکث فانما ينکث على
نفسه...). پس اول کسى که دست آن حضرت را مى بوسد جبرئيل
است، وبا آن جناب بيعت مى نمايد وپشت سر او فرشتگان ونجباى جن
ونقيبان آن حضرت بيعت مى کنند).(2)
اولين سخنانى که امام بعد از ظهور مى فرمايند چيست؟
پاسخ: هنگامى که خداوند اذن ظهور به امام مهدى (عجل الله فرجه)
بدهد، آن حضرت براى اصلاح جهانى قيام مى کند ودر کنار خانه خدا در
ميان رکن ومقام از سيصد وسيزده يار باوفايش که فرماندهان لشکرى
وکشورى حکومت حقه هستند بيعت مى گيرد، ونخستين جمله اى را که بر
زبان جارى مى فرمايد، آيه (بقيه الله..).
است. چنانکه امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد: (هنگامى که مهدى
(عليه السلام) ظاهر شود، پشت خود را به خانه کعبه تکيه مى دهد
واولين سخنى که مى گويد، اين آيه شريفه است: (بقيه
الله خير لکم ان کنتم مؤمنين).(3)
ونيز مفضل از امام صادق (عليه السلام) روايت مى کند که فرمود:
(قائم (عليه السلام) پشت خود را به ديوار کعبه تکيه داده مردم جهان
را مخاطب قرار مى دهد ومى فرمايد: (هر کس بخواهد آدم وشيث را ببيند
اينک منم آدم وشيث. هر کس بخواهد نوح وسام را ببيند اينک منم نوح
وسام. هر کس بخواهد ابراهيم واسماعيل را ببيند اينک منم ابراهيم
واسماعيل. هر کس بخواهد موسى ويوشع را ببيند اينک منم موسى ويوشع.
هر کس بخواهد عيسى وشمعون را ببيند اينک منم عيسى وشمعون. هر کس
بخواهد محمد وعلى (عليهما السلام) را ببيند اينک منم محمد وعلى. هر
کس بخواهد حسن وحسين را ببيند، اينک منم حسن وحسين. هر کس بخواهد
امامها را از اولاد حسين ببيند، اينک منم آن امامان معصوم از نسل
پاک حسين.
اينک به سخنانم گوش فرا دهيد تا شما را از آنچه شنيده ومى دانيد
وآنچه تا کنون نشنيده ونمى دانيد، خبر دهم... هر کس کتابهاى آسمانى
را مى شناسد گوش فرا دهد..).
آنگاه امام مهدى (عجل الله فرجه) به خواندن کتابهاى آسمانى مى
پردازد، وصحيفه آدم وشيث ونوح وابراهيم - عليهم السلام - را مى
خواند، وهم تورات وانجيل وزبور را... وسپس قرآن کريم را...).(4)
چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنيدن
به رخت نظاره کردن، سخن خدا شنيدن
آيا اجراى انقلاب جهانى توسط يک فرد امام زمان ممکن
است؟
يک انسان - هر اندازه هم که عظمت داشته باشد - چگونه مى تواند چنين
نقش بزرگى را ايفا کند؟ مگر يک شخصيت بزرگ جز انسانى که موقعيتهاى
گوناگون او را ساخته اند، چيز ديگر هم هست؟ پس چگونه مى تواند
جنبشى ايجاد کند وهمان موقعيتها را به گونه اى ديگر تغيير دهد؟
پاسخ: عامل اصلى اين پرسش، ديدگاه معينى است که بعضى مردم درباره
تاريخ دارند وانسان را به عنوان عامل دوم تغيير تاريخى مى پذيرند.
آنها عامل اساسى را براى نيروهاى خارجى وعينى، که فرد وافراد را
احاطه کرده، مى گذارند. با چنين تفسيرى از جنبش تاريخى واجتماعى،
فرد در برترين حالات خود نيز، چيزى جز يک تغيير پسنديده از جهت
گيرى همان عوامل اساسى نيست!
روشن است که تاريخ از دو قطب تشکيل شده است: يکى انسان وديگرى
نيروهاى مادى گوناگونى، که انسان را احاطه کرده است. وهمان گونه که
نيروهاى مادى، ابزار توليد وموقعيتهاى زاينده طبيعت در انسان اثر
مى گذارند، انسان نيز در آنچه که پيرامون خويش دارد، مؤثر است، ما
فقط نمى توانيم فرض کنيم که جنبش از ماده آغاز مى گردد ودر انسان
پايان مى پذيرد وديگر عکس آن امکان ندارد. زيرا انسان وماده، بر
اثر گذشت زمان، در يکديگر اثر مى کنند، وبه همين دليل است که يک
فرد مى تواند، در ميان امواج تاريخ، نقشى بزرگتر از طوطى مقلد
داشته باشد. بويژه وقتى اين فرد، عامل پيوند انسانها وپروردگار
باشد، که مانند نيرويى بزرگ براى جنبش تاريخ دخالت خواهد کرد. واين
امرى است که در تاريخ رسالتهاى پيامبران ودر گذشت آخرين پيام آور
الهى به صورتى بارز تحقق مى يابد. زيرا حضرت مهدى (صلى الله عليه
وآله وسلم) به حکم مأموريت الهى اش، زمام جنبش تاريخ را به دست
گرفته وتمدنى را پديد آورد که هيچ يک از موقعيتهاى خارجى ديگر، که
گرداگرد او را گرفته بودند، توانايى انجام آن رانداشتند. پس آنچه
را که ممکن است به دست بزرگترين پيامبران روى دهد، امکان هم دارد
که به وسيله پيشواى منتظرى، از خاندان او، نمودار شو؛ پيشوايى که
پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) خود، نويد ظهورش را داده ومردم
را از نقش سترگ او آگاه ساخته است.(5)
اصحاب وياران امام زمان چند نفر وداراى چه ويژگيهايى
هستند؟
پاسخ: هنگامى که بنيان گذار حکومت واحد جهانى، حضرت مهدى موعود
(عليه السلام)، بر اساس عدالت وآزادى واقعى، مأمور به تشکيل حکومت
مى شود، تعداد 313 نفر از ياران خاص آن حضرت که همگى از تربيت
شدگان مکتب ولايت واز عاشقان پاکباخته خاندان وحى هستند در اطراف
شمع وجود مقدسش جمع مى شوند وبه تشکيل حکومت واحد جهانى مأموريت مى
يابند.
آيات بسيارى از قرآن کريم توسط امامان معصوم عليهم السلام به ياران
حضرت مهدى (عجل الله فرجه) تأويل وتفسير شده اند، از جمله: (اينما
تکونوا يات بکم الله جميعا)(6)
هر کجا که باشيد خداوند شما را يکجا گرد مى آورد.
امام صادق (عليه السلام) فرمود: (اين آيه شريفه در حق ياران قائم
(روحى فداه) نازل شده است).(7)
ونيز در قرآن کريم آمده: (اگر عذاب را تا (امت معدوده) از آنها دور
کنيم، گويند چه چيز آن را باز مى دارد؟!).(8)
حضرت على (عليه السلام) فرمود: (مراد از امت معدوده ياران 313 نفرى
قائم (عليه السلام) مى باشد).(9)
ابان بن تغلب گويد: (مکه در مسجدى خدمت امام صادق (عليه السلام)
بودم ودستم در دست آن حضرت بود که فرمود: ابان! خداوند 313 مرد را
در اين مسجد بياورد، اهل مکه مى دانند که هنوز پدران واجداد آنها
خلق نشده اند، شمشيرهايى حمايل کرده اند که بر هر يک نام شخص ونام
پدر، واوصاف ونسبش نوشته است؛ سپس دستور مى دهد شخصى فرياد بزند:
اين مهدى است؛ به حکم حضرت داوود وسليمان حکم مى کند وگواه نمى
خواهد).(10)
همچنين در وصف آن رادمردان عصر مهدى (عليه السلام) مى فرمايد:
(آنها مردانى هستند که دلهايشان همانند قطعه هاى آهن است، هرگز
دچار شک وترديد نمى شوند، در حق خدا از سنگ سخت تر هستند، اگر به
کوهها حمله ببرند از جاى برمى کنند، با پرچمهاى خويش به هر شهرى
روى آورند تحت سيطره خود درآورند. بر فراز اسبها چون عقاب چابک
وچالاکند. براى تيمن وتبرک، زين اسب امام (عليه السلام) را مسح مى
کنند وپروانه وار، دور شمع وجودش مى گردند وخود را سپر جان امام
قرار مى دهند، شبها را به شب زنده دارى سپرى مى کنند ودر سراسر شب
نغمه هاى نماز وذکر وعبادتشان چون صداى زنبور به گوش مى رسد. آنها
زاهدان شب وشيران روزند، ودر برابر امام عزيزشان کاملا مطيع وتسليم
هستند).(11)
در روايت ديگرى امام صادق (عليه السلام) تعداد ياران امام زمان
(عجل الله فرجه) هنگام خروج از مکه را ده هزار نفر عنوان نموده ومى
فرمايد: (قائم (عليه السلام) از مکه بيرون نمى آيد جز هنگامى که
تعداد حلقه کامل شود. ابو بصير پرسيد: تعداد حلقه چقدر است؟ فرمود:
ده هزار نفر، آنگاه جبرئيل در طرف راست وميکائيل در طرف چپ آن حضرت
حرکت مى کنند، وپرچم هميشه پيروز را به اهتزاز در مى آورند... پس
مؤمنان چون قطعات ابر پاييزى از هر قبيله اى گرد مى آيند).(12)
از اين رو، ياران خاص آن حضرت 313 تن بيشتر نيستند که در واقع
فرماندهان لشکرى وکشورى دولت کريمه مهدى موعود (عجل الله فرجه) مى
باشند، وحرکت اصلاح گرانه خويش را با لشکرى ده هزار نفرى آغاز مى
نمايند.
از برخى روايات چنين استفاده مى شود که اکثريت ياران آن حضرت را
غير عرب تشکيل مى دهند وعده بسيار اندکى از عرب جزء لشکر آن امام
هستند. چنانکه ابو بصير از امام صادق (عليه السلام) نقل مى کند که
فرمود: (ياران حضرت قائم از عرب اندکند)، عرض کردند: بسيارى از عرب
معتقد به امامت او هستند؟! فرمود: (آرى، ولى به ناچار بايد مردم
آزمايش وغربال شوند، وبسيارى از مردم از غربال خارج گردند).(13)
حضور ونقش ايرانيان در عصر ظهور چگونه است؟
پاسخ: در برخى از روايات اهل بيت عليهم السلام به حضور فعال (عجم)
در سپاه وارتش مخصوص امام مهدى (عليه السلام) اشاره شده است. البته
مقصود از عجم، ملتهاى غير عرب است. ولى به احتمال زياد، بيشترين
مصداق آن در عصر ظهور، ايرانيان خواهند بود، بويژه که مرکز ثقل
تشيع نيز در ايران است، از شهرهايى که نام برده شده اند: خراسان،
رى، طالقان، قم، فارس، و... است.
اصبغ بن نباته مى گويد: امير المؤمنين (عليه السلام) در ضمن خطبه
اى، پيرامون مهدى (عليه السلام) ويارانش چنين فرمود: (از اهواز يک
نفر، شوشتر يک نفر، شيراز سه نفر به نام حفص، يعقوب وعلى، از
اصفهان چهار نفر به نام موسى، على، عبد الله وغلفان، از بروجرد يک
نفر به نام قديم، از نهاوند يک نفر به نام عبد الرزاق، از همدان سه
نفر به نام جعفر، اسحاق وموسى، از قم ده نفر، که همنام اهل بيت
رسول خدا هستند (ودر حديثى، هجده نفر ذکر شده است)، از شيروان يک
نفر، از خراسان يک نفر به نام دريد، ونيز پنج نفر که همنام اصحاب
کهف هستند، از آمل يک نفر، از گرگان يک نفر، از دامغان يک نفر، از
سرخس يک نفر، از ساوه يک نفر، از طالقان بيست وچهار نفر، از قزوين
دو نفر، از فارس يک نفر، از ابهر يک نفر، از اردبيل يک نفر، از
مراغه سه نفر، از خوى يک نفر، از سلماس يک نفر، از آبادان سه نفر
واز کازرون يک نفر.
سپس فرمود: (پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) سيصد وسيزده
نفر از ياران مهدى (عليه السلام) به تعداد ياران پدر را براى من
برشمرد وفرمود: خداوندا آنان را، در کمتر از يک چشم برهم زدن از
مشرق ومغرب زمين، در کنار کعبه گرد آورد).(14)
آيا امام زمان واصحابش در عصر ظهور از امدادهاى غيبى
برخوردار است؟
پاسخ: هر چند در روايات بسيارى، از جنگهاى پس از ظهور حضرت مهدى
(عليه السلام) وفتوحات، به نيروهاى رزمى آن حضرت نسبت داده شده
است، وليکن پيروز شدن بر تمام جهان، با توجه به پيشرفت علم وصنعت
نظامى قبل از ظهور، بدون امدادها وانجام کرامات، کارى بس دشوار
وناممکن است. در اين قسمت به برخى از امدادهاى الهى اشاره مى کنيم:
الف) سلاح امام: امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: (قائم ما اهل
بيت، با ترس ورعب يارى شود).(15)
يعنى با وجود امام (عليه السلام) در دل دشمنان رعب ووحشت به وجود
مى آيد.
ب) فرشتگان وجنيان: حضرت على (عليه السلام) فرمود: (خداوند، حضرت
مهدى (عليه السلام) را با فرشتگان، جن وشيعيان مخلص يارى مى کند).(16)
ونيز امام محمد باقر (عليه السلام) مى فرمايد: (گويا هم اينک حضرت
قائم (عليه السلام) ويارانش را مى بينم... که فرشته جبرئيل در سمت
راست مهدى، وميکائيل در سمت چپ حضرت حرکت مى کنند، وترس ووحشت
پيشاپيش سپاهيانش، وپشت سر آنان به فاصله يک ماه در حرکت است
وخداوند حضرتش را با پنج هزار فرشته آسمانى يارى مى کند).(17)
ج) نداى آسمانى: رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايد:
(هنگام خروج قائم (عليه السلام) منادى خدا از آسمان فرياد مى زند:
اى مردم، مدت ستمگران سرآمد، وکار به دست بهترين امت محمد (صلى
الله عليه وآله وسلم) افتاد، روانه مکه شويد).(18)
چطور عيسى که يک پيامبر است پشت سر امام زمان نماز
مى خواند؟
پاسخ: حضرت عيسى (عليه السلام) وامام مهدى (عجل الله فرجه) هر دو،
دو پيشوا مى باشند. يکى پيغمبر وديگرى امام. اگر آنها در محلى
اجتماع کنند وامام سمت پيشوايى پيدا کند، قهرا نسبت به ديگرى که
پيغمبر است مقتدا وپيشوا است؛ ومى دانيم که امام وپيغمبر، هر دو از
ارتکاب افعال زشت وريا ونفاق، معصوم وپيراسته مى باشند، وهيچکدام
عملى را که از حريم شريعت بيرون ومخالف خواسته خدا ورسول باشد براى
خود ادعا نمى کنند.
لذا، از اين رو امام، برتر از مأموم، يعنى حضرت عيسى (عليه السلام)
است که پشت سر وى نماز مى گزارد. زيرا از پيغمبر اکرم (صلى الله
عليه وآله وسلم) روايت شده است که فرمود: (امام جماعت بايد پيشواى
جماعت باشد، اگر دو نفر مساوى بودند، آنکه عالم تر است، وچنانچه هر
دو در علم مساوى بودند آنکه فقيه تر است، واگر هر دو نفر مساوى
بودند، آن را که خوش صورت تر است بايد مقدم داشت وبا او نماز
گزارد). پس اگر امام زمان (عليه السلام) بداند که عيسى از او برتر
است، جايز نيست که بر او پيشى گيرد، چه اينکه امام از هر کس آشناتر
به مسائل دين ومنزه تر از ارتکاب فعل مکروه است.
همچنين اگر عيسى (عليه السلام) بداند که امام مهدى (عجل الله فرجه)
از او برتر است، جايز نيست که در نماز به وى اقتدا کند، زيرا
پيغمبر از عمل ريا ونفاق ونيرنگ پيراسته است. بنابراين امام زمان
(عجل الله فرجه) به خوبى مى داند که از عيسى (عليه السلام) برتر مى
باشد، از اين رو بر او مقدم مى شود، وعيسى هم مى داند که مهدى از
او برتر است وبه همين جهت او را برخود مقدم مى دارد وپشت سر او
نماز مى گزارد، واگر جز اين بود معنى نداشت که به او اقتدا کند.
اما درباره جهاد عيسى بن مريم (عليهما السلام) در رکاب امام زمان
(عجل الله فرجه) بايد دانست که جهاد عبارت است از جان دادن در راه
خدا به فرمان کسى که براى خدا مى جنگد، واگر جز اين بود، معنى
نداشت کسى به فرمان پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) جهاد کند.
واز طرفى نيز، امام (عليه السلام) در ميان امت اسلام، نماينده
پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) است وبراى حضرت عيسى (عليه
السلام) جايز نيست که بر پيغمبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم)
که اشرف مخلوقات وخاتم پيامبران است، پيشى بگيرد، همچنين بر
نماينده او نيز نمى تواند مقدم باشد.
مؤيد اين سخن روايت مفصلى است که حافظ ابن ماجه قزوينى به نزول
عيسى (عليه السلام) از آسمان، نقل کرده است که قسمتى از آن اين
است: ام شريک، دختر ابى عسکر، عرض کرد: يابن رسول الله! در آن روز
قوم عرب کجا هستند؟ فرمود: (عرب در آن روز عده کمى هستند، بيشترشان
در بيت المقدس مى باشند. امام آنها هر صبح با آنها نماز مى خواند،
چون عيسى فرود آيد، امام آنها به عقب برگشته تا عيسى جلو آمده وبا
مردم نماز گزارد، ولى عيسى دست خود را روى شانه هاى او مى گذارد
ومى گويد: بايست تا ما با شما نماز بگزاريم).(19)
آيا چنانکه بعضى پنداشته اند مهدى همان عيسى بن مريم
است؟
پاسخ: با روايات متعدد ومتواترى که در کتب شيعه وسنى آمده است، جاى
هيچ ترديدى باقى نمى ماند که:
1- حضرت مهدى (عجل الله فرجه) از خاندان واهل بيت پيامبر اکرم (صلى
الله عليه وآله وسلم) است.
2- بعد از ظهور امام مهدى (عجل الله فرجه) حضرت عيسى (عليه السلام)
پشت سر آن حضرت نماز مى خواند.
پس امام مهدى (عجل الله فرجه) همان عيسى بن مريم (عليهما السلام)
نيست، وفقط در روايت على بن محمد خالد جندى، حضرت مهدى (عجل الله
فرجه) را، همان حضرت عيسى (عليه السلام) معرفى نموده است که به
گفته شافعى، وى در نقل حديث سهل انگار بوده است ونمى توان بر
روايتش اعتماد کرد.(20)
معنى حديث: لن تهلک امه انا فى اولها وعيسى فى آخرها
والمهدى في وسطها
پاسخ: حافظ محمد بن يوسف گنجى شافعى، بعد از آنکه اين روايت نبوى
را از ابن عباس روايت نموده است که: (امتى که من در اول وعيسى در
آخر ومهدى در وسط آنها باشيم، هرگز به هلاکت نمى افتند).
در توضيح آن چنين مى نويسد: (اينکه مى فرمايد: حضرت عيسى (عليه
السلام) در آخر آن است، مقصود اين نيست که حضرت عيسى (عليه السلام)
بعد از حضرت مهدى (عجل الله فرجه) مى ماند، زيرا به دلايلى اين
صحيح نيست. اول اينکه پيغمبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم)
فرمود: بعد از مهدى (عليه السلام) زندگى لذت وخير ندارد. دوم اينکه
حضرت مهدى (عجل الله فرجه) امام آخر الزمان است، ودر هيچ يک از
احاديث، بعد از او امام ديگرى ذکر نشده است وممکن نيست که مردم بعد
از حضرت مهدى (عجل الله فرجه) بدون امام باشند.
پس اگر گفته شود که بعد از او حضرت عيسى (عليه السلام) امام امت
است، با گفته پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) که مى فرمايد: (بعد
از مهدى خيرى در زندگى نيست) نمى سازد، زيرا اگر حضرت عيسى (عليه
السلام) در ميان قومى باشد، معنى ندارد که خير از ميان آنها برود،
واگر گفته شود که حضرت عيسى (عليه السلام) به عنوان نيابت حضرت
مهدى (عجل الله فرجه) مى ماند، مقام پيغمبرى وى با نيابت امام وفق
نمى دهد؛ واگر بگويند: که مستقلا بر مردم امامت خواهد کرد، باز هم
صحيح نيست، زيرا اين توهم براى عوام امت اسلام پيش مى آيد که دين
اسلام به آيين مسيحيت انتقال يابد، واين کفر است!
پس لازم است که روايت را درست معنى کنيم. به نظر من معنى روايت اين
است که پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايد: (نخستين دعوت
کننده به اسلام من هستم ومهدى در وسط، وعيسى در آخر آن خواهد بود).
ونيز ممکن است مقصود از: (والمهدى فى وسطها) اين باشد که حضرت مهدى
(عجل الله فرجه) بهترين امت اسلام است، زيرا او امام اين امت مى
باشد وبعد از ظهور او، حضرت عيسى (عليه السلام) از آسمان فرود آمده
واو را تصديق کرده وبه وى کمک ومساعدت نموده صحت ادعاى امام را
براى مردم اثبات مى کند. بنابراين، مطابق روايت مزبور، حضرت عيسى
(عليه السلام) آخرين مصدق موعود (عليه السلام) است.(21)
وشايد مراد اين باشد که: آمدن حضرت مهدى (عجل الله فرجه) قبل از
نزول حضرت عيسى (عليه السلام) است؛ بنابراين حضرت مهدى (عجل الله
فرجه) در وسط خواهد بود؛ ومنظور از وسط ما قبل آخر است ووسط حقيقى
نيست. چون حضرت عيسى (عليه السلام) بعد از حضرت مهدى (عجل الله
فرجه) مى آيد، در آخر خواهد بود، وبودن وى با حضرت مهدى (عجل الله
فرجه) منافاتى ندارد. پس در اين روايت دليلى نيست که حضرت عيسى
(عليه السلام) بعد از حضرت مهدى (عجل الله فرجه) مى ماند.
امام مهدى در زمان حکومتش چگونه وبر چه مبنايى داورى
وقضاوت مى كند؟
پاسخ: همه پيامبران الهى وامامان بزرگوار عليهم السلام، موظف بودند
که ميان مردم بر اساس شواهد وقوانين داورى کنند، ومبناى داورى خود
را (بينه) قرار دهند، وبه عبارتى حکم به ظاهر کنند. اما در زمان
حضرت داود (عليه السلام) استثنايى پيدا شد. داود نبى (عليه السلام)
از خداوند مسئلت نمود که حق را آنچنان که هست بر او بنماياند،
خداوند متعال فرمود: تو نمى توانى آن را طاقت بياورى. داود (عليه
السلام) در خواهش خويش اصرار ورزيد، تا حق تعالى او را بر حقايق
اوضاع آگاه ساخت، روزى مردى براى مرافعه به محضر حضرت داود آمده
وعرض کرد که اين مرد اموال مرا به زور گرفته است.
خداوند حضرت داود (عليه السلام) را آگاه ساخت که اين شاکى، پدر
مورد شکايت خود را کشته واموالش را دزديده است. آن حضرت دستور داد
تا شاکى را به عنوان قصاص کشتند واموالش را گرفته، وبه شخص مورد
شکايت دادند. اين نوع داورى بر مردم گران آمد، همه جا مسائلى مطرح
شد که بر داود سخت آمد، ولذا از خداوند متعال مسئلت نمود که اين
نوع داورى را از او بگيرد، خداوند تعالى فرمود: در ميان آنها بر
اساس بينات وشواهد داورى کن واز آنها بخواه که به نام من سوگند ياد
کنند.
واما در عصر مهدى موعود (عجل الله فرجه)، از آنجايى که عقلها کامل
شده وفساد از روى زمين برچيده مى شود، ودر برابر قدرت با عظمت آن
امام همام کسى جرات سمپاشى ونفاق افکنى پيدا نمى کند، آن حضرت بر
اساس واقع قضاوت مى کند واز طرفين دعوا، شاهد ويا قسم مطالبه نمى
کند.
امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: (اذا قام قائم آل محمد عليهم
السلام، حکم بين الناس بحکم داود، لا يحتاج الى بينه):(22)
وقتى که قائم آل محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) قيام کند به حکم
داود حکم مى فرمايد وگواه وشاهدى نمى خواهد.
ودر حديث ديگرى چنين مى فرمايد: (هنگامى که قائم ما قيام کند،
حکومت را بر اساس عدالت قرار مى دهد، وظلم وجور در دوران او برچيده
مى شود، وجاده ها در پرتو وجودش امن وامان مى گردد، وزمين برکاتش
را خارج مى سازد وهر حقى به صاحبش مى رسد، ودر ميان مردم همانند
داود ومحمد (صلى الله عليه وآله وسلم) داورى مى کند...).(23)
با توجه به دو روايت مذکور، داورى کردن امام زمان (عجل الله فرجه)
بر طبق قانون دادرسى حضرت محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) وقانون
داد رسى داود (عليه السلام) گويا اشاره به اين نکته لطيف دارند که
آن حضرت هم از موازين ظاهرى دادرسى اسلامى، همچون (اقرار وگواهى
گواهان) استفاده مى کند؛ وهم از راههاى روانى وعلمى، براى کشف
مجرمان اصلى، آنچنان که پاره اى از نمونه هاى آن در عصر داود (عليه
السلام) نقل شده است. ضمن اينکه در دوران آن جنابت به موازات
پيشرفت علوم وتکنيک وصنعت آن قدر وسايل کشف جرم تکامل مى يابد که
کمتر مجرمى خواهد توانست ردپايى که با آن شناخته شود، از خود به جا
نگذارد.
آيا قاتلان وکشندگان امام حسين به دست امام زمان
کشته خواهند شد؟
پاسخ: از اخبار اهل بيت عصمت وطهارت عليهم السلام چنين استفاده مى
شود که امام زمان (عجل الله فرجه) اولاد زاده هاى قاتلان حضرت سيد
الشهدا (عليه السلام) را که به ظلم وستم پدران واجداد خود راضى
هستند، وبه آن افتخار کرده واز روى نيت وگفتار وعمل به آنها شريک
باشند، خواهد کشت.
اما نسبت به قاتلان آن حضرت دليل قطعى به ما نرسيده که آنها را
زنده مى فرمايد واز آنها انتقام مى کشد. اگر چه در روايات بسيارى
که درباره رجعت وجود دارد، آمده است که خداوند عده اى از کفار را
زنده مى فرمايد تا سلطنت آل محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) را
ببينند، واز آنها انتقام کشيده مى شود، وممکن است قاتلان سيد
الشهداء (عليه السلام) هم جزء آنها باشند.
از جمله رواياتى که به انتقام گرفتن از قاتلين امام حسين (عليه
السلام) تصريح دارد، روايتى است که ابو حمزه ثمالى نقل مى کند که:
از امام باقر (عليه السلام) پرسيدم: يا بن رسول الله! مگر شما
ائمه، همه (قائم) نيستيد؟ فرمود: بلى. عرض کردم: پس چرا فقط امام
زمان (عليه السلام) را (قائم) ناميده اند؟ فرمود: (چون جدم امام
حسين (عليه السلام) شهيد گرديد، فرشتگان، به درگاه الهى ناليدند
وگفتند: پروردگارا! آيا قاتلين بهترين بندگانت، وزاده اشرف
برگزيدگانت را به حال خود وامى گذارى؟ خداوند به آنها وحى فرستاد
که اى فرشتگان من! آرام گيريد به عزت وجلالم سوگند از آنها انتقام
خواهم گرفت، هر چند بعد از گذشت زمانها باشد.
آنگاه پروردگار عالم، امامان از اولاد سيد الشهدا (عليه السلام) را
به آنها نشان داد وفرشتگان مسرور وشاد گشتند، يکى از آنها ايستاده
بود ونماز مى خواند، خداوند فرمود: (بذلک القائم انتقم منهم) يعنى،
به اين قائم از آنها انتقام مى گيريم).(24)
منظور از دين وقرآن جديدى که امام زمان مى آورد
چيست؟
پاسخ: اديان آسمانى در حقيقت مانند آب زلال وشفافى هستند که از
آسمان نازل مى گردند که در آغاز، مانند صفا وپاکى باران وروشنايى
آفتاب هستند، ولى با تماس افکار منحط جاهلان ودستهاى آلوده مغرضان
وآميختگى باعادات وخرافات، گاهى چنان تحريف مى شوند که جاذبه خود
را از دست مى دهند. يکى از رسالتهاى امام زمان (عجل الله فرجه)
پيراستن اسلام از اين آلودگى ها وخرافات وپيرايه ها، وبه تعبير
ديگر، نوسازى بناى کاخ شکوهمند اسلام است. از اين رو، در پاره اى
از روايات از اين نوسازى تعبير به (دين جديد) شده است.
امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: (هنگامى که قائم خروج کند، امر
جديد وکتاب جديد وروش جديد وداورى جديدى با خود مى آورد).(25)
يعنى در آن زمان، اسلام را آنچنان از لابلاى انبوه خرافات وتحريف
ها وتفاسير نادرست بيرون مى آورد، که گويى بنايى کاملا نو وجديد
ساخته است.
اما راجع به قرآن جديد، دو گونه مى توان توضيح داد: يکى اينکه،
قرآن جديد، همان قرآنى است که امير المؤمنين (عليه السلام) به همان
صورت وترتيب، که در سال 23 سال بر پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله
وسلم) نازل شده، جمع آورى کرده است.
چنانکه امام باقر (عليه السلام) فرموده است: (هنگامى که قائم آل
محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) قيام کند، خيمه هايى نصب مى کند
براى کسانى که قرآن را همانطور که نازل شده به مردم تعليم دهند،
اين مشکلترين کارهاست. زيرا آن قرآن به عکس قرآن فعلى جمع آورى شده
است).(26)
توضيح دوم اين است که، قرآن اصيل فراموش شده را چنان از زواياى
تحريفات معنوى وتفسيرهاى نادرست بيرون مى کشد که مى توان نام کتاب
جديد بر آن گذاشت. زيرا در غير اين صورت، لازم مى آيد که يک کتاب
آسمانى جديد بر او نازل شود، که اين امر شدنى نيست، بارى اينکه در
روايات آن حضرت به عنوان يک داعى وحافظ قرآن کريم معرفى شده است،
پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايد: (قائم از
فرزندان من است...، مردم را به پيروى من وآيين من وامى دارد، وآنها
را به کتاب پروردگام دعوت مى نمايد).(27)
پاورقى:
(1)
مهدى موعود، ترجمه ونگارش على دوانى، ص 1154.
(2)
اسرار العقائد، ج 2، ص 100.
(3)
المهدى فى القرآن، سيد صادق شيرازى، ص 76.
(4)
بحار الانوار، علامه مجلسى، ج 53، ص 9.
(5)
بحث حول المهدى، شهيد صدر، ص 83.
(7)
غيبت نعمانى، باب 14، ص 404.
(9)
تفسير قمى، ج 1، ص 323.
(10)
اثبات الهداه، شيخ حر عاملى، ج 7، ص 90.
(11)
بحار الانوار، علامه مجلسى، ج 52، ص 308.
(12)
بحار الانوار، علامه مجلسى، ج 52، ص 316.
(13)
اثبات الهداه، شيخ حر عاملى، ج 7، ص 73.
(14)
بحار الانوار، علامه مجلسى، ج 60، ص 218.
(15)
مستدرک الوسايل، محدث نورى، ج 12، ص 335.
(16)
ارشاد القلوب، ديلمى، ص 286.
(17)
بحار الانوار، علامه مجلسى، ج 52، ص 343.
(18)
اثبات الهداه، شيخ حر عاملى، ج 7، ص 113.
(19)
کفايه الطالب، به ضميمه البيان، گنجى شافعى، ص 498.
(21)
کفايه الطالب به ضميمه البيان، گنجى شافعى، ص 508.
(22)
اثبات الهداه، شيخ حر عاملى، ج 7، ص 111.
(23)
بحار الانوار، ج 13، چاپ قديم، به نقل از کتاب انقلابى
بزرگ، ص 300.
(24)
علل الشرايع، شيخ صدوق، ج 1، ص 129.
(25)
(اذا خرج القائم يقوم بامر جديد، وکتاب جديد، وسنه جديد،
وقضاء جديد). (اثبات الهداه، شيخ حر عاملى، ج 7، ص 83).
(26)
مهدى موعود، ترجمه ونگارش على دوانى، ص 1121.
(27)
اثبات الهداه، شيخ حر عاملى، ج 7، ص 89.