تاكتيكهاى جنگى رسول خدا (ص)

سيد محمد نجفى يزدى

- ۴ -


ترور كعب بن اشرف :  
قبل از اينكه سپاهيان اسلام به سوى قلعه دشمن حركت كنند، محمدبن سلمه به همراه چهار نفر از نيروهاى زبده و كارآزموده رزمى و اطلاعاتى به قصد ترور كعب بن اشرف يهودى به سوى قلعه بنى النضير روانه شدند حضرت نيز از دور آنان را تعقيب نموده و خود را در محلى نزديك قلعه مخفى كرده بود تا بتواند بر شيوه ترور كعب نظارت كامل داشته باشد.
هنگامى كه محمدبن سلمه وارد قلعه بنى النضير شد همراهان خود را در موقعيتى مناسب و دور از چشم دشمن مستقر كرد، سپس درب قصر كعب بن اشرف را كوبيد، كعب كه در كنار زن جوان و تازه عروس خود نشسته بود سرش را از پنجره بيرون آورد و نگاهى به درب قصر انداخته و صدا زد: چه كسى در مى زند؟
محمد بن سمله گفت : من محمد برادر رضاعى ات هستم ، رسول خدا صلى الله عليه و آله نياز به پول داشت تا ديه آن دو شخص را كه از روى خطا كشته اند را بپردازد، پس از من درخواست پول كرد و من دستم خالى بود، به فكر افتادم كه از شما مبلغى قرض گرفته و در فرصتى مناسب پرداخت نمايم .
كعب گفت : من پول درخواستى را پرداخت مى كنم ولى بدون وثيقه نمى شود محمدبن سلمه گفت : من وثيقه و امانت را به همراه آورده ام ، پول را بده و وثيقه را از من بگير.
نوعروس كعب بن اشرف زن بسيار زرنگ و ماهرى بود، هنگامى كه صداى محمدبن سلمه را شنيد به وى مظنون شد و كعب را از پرداخت پول برحذر داشت ، ولى هرچه تلاش كرد نتوانست او را از اين كار منصرف كند. پس آن دو به يكديگر دست داده و با هم معانقه كردند.
در ضمن صحبت ، كمى از قصر دور شده و به صحرا رسيدند، پس محمدبن سلمه دست برگردن كعب انداخت ، چهار نفر ديگر از پشت به او حمله كردند و او را از پاى درآوردند. ضجه و ناله كعب بلند شد، از صداى كعب زن وى فريادى كشيد و قبيله بنى نضير را از كشته شدن كعب با خبر كرد، هنگامى كه بنى النضير از قلعه خارج شدند و به صحرا شتافتند محمد بن سلمه و همراهانش منطقه ترور را ترك كرده و به خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيدند و او را از قتل كعب آگاه نمودند.
روز بعد قبل از فرمان حمله ، حضرت خبر ترور كعب بن اشرف را به سپاهيان اسلام بازگو كرد و بدين وسيله روحيه شجاعت و دلاورى را مجددا در سپاه زنده كرد (124) سپاهيان اسلام را خوشحالى زائدالوصفى فرا گرفت ، حضرت پرچم فرماندهى عمليات را به دست على - عليه السلام - داد و سپاه اسلام تحت فرماندهى على - عليه السلام - قرار گرفت .
در سحرگاه دستور حمله صادر شد و قبل از طلوع آفتاب قلعه بنى النضير به محاصره كامل درآمد، سپاهيان اسلام بخشى از درختان خرما را كه جنبه ايذائى داشت قطع كرده و سوزانيدند، اين مساءله مورد اعتراض يهود بنى النضير قرار گرفت و گفتند: شما ما را از كارهاى بد نهى مى كنيد و مع ذلك دست به كارهاى ناشايست مى زنيد؟ خداوند متعال جهت منكوب نمودن يهود اين آيه را نازل فرمود: ما قطعتم من لينة او تركتموها قائمة على اصولها فباذن الله و ليخزى الفاسقين (125).
محاصره قلعه بنى النضير توسط سپاهيان اسلام 15 روز به طول انجاميد، عرصه بر آنان تنگ شده و سرانجام تسليم شدند و عرضه داشتند: ما تابع كليه خواسته هاى شما هستيم از كشتن ما صرف نظر كنيد، حضرت تقاضاى آنان را مبنى بر مصالحه پذيرفت و قراردادى تنظيم كرد كه :
الف - از سرزمين اسلام (مدينه ) خارج شويد.
ب - هر سه نفرتان حق دارد يك شتر اثاثيه به همراه بردارد.
ج - كليه مايملكتان - چه منقول و چه غير منقول - از ملكتان خارج و متعلق به دولت اسلامى است (126).
اين قرارداد به امضاى طرفين رسيد و براساس قرار داد، رسول خدا صلى الله عليه و آله آنان را از مدينه خارج كرد.
طبرى گويد: اموال بنى النضير به طور كامل به طلق رسول خداصلى الله عليه و آله قرار گرفت ، زيرا در اين حمله دشمن بدون درگيرى به سپاه اسلام تسليم ، و مسلمانان در اين اموال شركت نداشتند و رسول خدا صلى الله عليه و آله براساس ولايت مطلقه الهى در مورد مصرف آن مجاز مى باشد(127).
منطقه جغرافيايى بنى النضير 
قلعه بنى النضير در نزديكى مسجد قبا قرار داشت و باغات منطقه قبا همگى متعلق به يهوديان بنى النضير بود، در اين محاصره يهوديان به رسول خدا صلى الله عليه و آله پيشنهاد صلح دادند رسول خدا صلى الله عليه و آله اين پيشنهاد را با شرايطى كه قبلا متعرض شديم پذيرفت و كليه اموال منقول و غير منقول از آن رسول خدا صلى الله عليه و آله قرار گرفت (128) به علت اينكه سپاهيان اسلام در گرفتن قلعه بنى النضير دست به اسلحه نبردند و پس از 15 روز محاصره يهوديان بنى النضير تسليم گرديدند(129).
يهوديان بنى النضير از ثروت بسيار زيادى برخوردار بودند، براساس نقل بلاذرى رسول خدا صلى الله عليه و آله از ثروت متروكه يهوديان بنى النضير وسائل و تجهيزات جنگى را تهيه مى كرد و اضافه آن را خرج عيالات خويش مى نمود، فقراى مدينه نيز از اين ثروت استفاده مى كردند.
بلاذرى از عمربن خطاب نقل كرده است كه : سه اموال خيبر و بنى النضير و فدك به رسول خدا صلى الله عليه و آله بازگشت و اين اموال مخصوص ‍ رسول خدا صلى الله عليه و آله شد، زيرا بدون هيچ گونه درگيرى و جنگى به رسول خدا صلى الله عليه و آله تسليم شد (130).
نظريه : اموالى كه به صورت فى ء به دولت اسلامى برميگردد مسلمانان در آن ذى حق نيستند بلكه اين اموال به خدا و رسولش برميگردد، زيرا اصل در مالكيت زمين و مالكيت اعتبارى آن از آن خداوند است و اداره آن توسط بندگان شايسته خدا انجام خواهد شد، قرآن كريم ، در اين باره مى فرمايد: ... استعينوا بالله واصبروا ان الارض لله يورثها من يشاء و من عباده و العاقبة للمتقين (131).
بنابراين چيزى كه در دست كفار است و بر آن تسلط دارند به صورت غصب در دست آنان مى باشد. اگر حاكميت زمين به دست بندگان ناصالح قرار گرفت ملك تحت اداره مالك خود نيست ، بلكه يدى كه بر آن واسطه دارد يد عدوانى است و هنگامى كه يد عدوانى دشمن از مالكيت چيزى به واسطه قهوه قهريه و جنگ برداشته شد، اموال و املاك آن به عنوان غنائم جنگى متعلق به سپاه اسلام است ، و فرمانده نظام وظيفه دارد غنائم به دست آمده را بين نيروهاى رزمى تقسيم نمايد.
ولى اگر در بدست آوردن مالكيت آن قوه قهريه به كار گرفته نشد، بلكه به صلح واگذار گرديد، اموال و املاك به ملك خدا و رسولش رجعت مى كند، كه در اين صورت استفاده از آن امواتل به دست رسول خدا صلى الله عليه و آله مى باشد و هر طور كه بخواهد مى تواند در آن تصرف كند، از اين رو مساءله فدك و خيبر و بنى النضير و بنى قينقاع از اين نمونه است و اين اموال تحت عنوان صلح به دولت اسلامى واگذار گرديده است (132).
واقدى گويد: مخيريق از جمله راهبان يهود بنى النضير بود او مردى دانشمند بود و اطلاعات زيادى را در مورد رسول خدا صلى الله عليه و آله داشت در محاصره قلعه بنى النضير رسول خدا صلى الله عليه و آله ايمان آورد و كليه اموال خود از جمله : هفت باغ و محوطه زراعى و نخلستان خرما را به رسول خدا صلى الله عليه و آله بخشيد، محوطه هاى او عبارت بودند از: ميثب ، صافيه ، دلال ، حسن ، برقه ، الاحوف ، و مشربة ام ابراهيم (133).
زهرى گويد: محاصره قلعه بنى النضير شش ماه بعد از جنگ احد اتفاق افتاد، اين محاصره به حدى طول كشيد كه آنان به صلح حاضر شده و اموال خود را به رسول خدا صلى الله عليه و آله واگذار كردند و از مدينه جلاء وطن نمودند(134).
غزوه ذات الرقاع :  
اين غزوه در اول جمادى الاولى سال چهارم هجرى اتفاق افتاد، رسول خدا صلى الله عليه و آله سپاهيان اسلام را به قصد درهم شكستن نيروهاى قبيله بنى محارب و نبى ثعلبه - كه هر دو از مشركين بودند - اعزام داشت و نيروهاى خود را در منطقه نخل پياده كرده و در دامنه كوهى مستقر شدند كه سنگها و شنهاى آن سياه و سرخ و سفيد بودند، از اين لحاظ اين غزوه به غزوه ذات الرقاع موسوم گرديد، ولى اين غزوه بدون درگيرى خاتمه يافت .
خاتمه جنگ :  
زنى از زنان مشركين به دست نيروهاى اسلام افتاد سپاهيان اسلام اين زن را همراه خود آوردند، حضرت دو نفر از نيروها - يك نفر از مهاجرين و ديگرى از انصار - را براى پاسدارى انتخاب نمود و دستور داد كه در جلو دره اى كه سپاهيان اسلام شب را در داخل آن به سر مى بردند پاسدارى نمايند، پاسدار مهاجر به استراحت پرداخت و پاسدارى كه از قبيله انصار بود بيدار مانده و از دره حراست مى نمود.
شوهر آن زن در آن شب به ميان قبيله خود بازگشت ، به وى گفتند كه سپاه اسلام همسرتان را ربوده و او را به همراه خود برده اند، آن مرد سوگند كرد تا وقتى يك نفر از سپاهيان اسلام را به قتل نرساند از پاى ننشيند. پس شبانگاه خود را بر دهانه دره كه محل استقرار سپاه اسلام بود رسانيد شخصى را كه در حال نماز و عبادت ديد، از شيوه عبادت و راز و نياز او دريافت كه اين شخص از پاسداران اسلام است كه در طليعه سپاه قرار دارد و از سپاه حراست مى نمايد.
پس كمين گرفت و تير اول را به سويش شليك كرد، آن تير به بدن رزمنده اصابت كرد ولى او نمازش را رها نكرد و تير را از بدن بيرون كشيد، پس تير ديگرى رها كرد كه به جاى ديگرى از بدنش اصابت كرد ولى او تير را از بدنش بيرون كشيده و باز به حال نماز ايستاد بار سوم كه به سجده رفت تير سوم به وى اصابت كرد او تير را از بدنش بيرون كشيد و نمازش را به پايان رسانيد.
رزمنده مهاجر كه در حال استراحت بود از خواب بيدار شد، و حال او را جويا شد و گفت : چرا مرا از خواب بيدار نكردى ؟ رزمنده انصار گفت : من در حال قرائت سوره اى از قرآن بودم و دوست نداشتم آن را قطع نمايم ، سوگند به خدا اگر در مقام حراست نمى بودم هر آينه جانم به لب مى رسيد(135).
فصل پنجم : رويدادهاى سال پنجم هجرت 
جنگ احزاب (خندق )  
جنگ خندق در سال پنجم هجرت آغاز شد، اين غزوه پس از گذشت 55 ماه از هجرت به مدينه به وقوع پيوست (136) يكى از علل پيدايش اين جنگ اجلاء بنى النضير از مدينه بود(137).
پس از اجلاء بنى النضير عده اى از سران قبيله بنى النضير از جمله : سلام بن ابى حقيق و حى بن اخطب و ابن ربيع به همراه عده اى از قبيله بنى النضير به مكه وارد شدند و بسيارى از قبايل قريش را كه در مكه زندگى مى كردند و آنان را به جنگ عليه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرا خواندند و به آنان قول مساعدت و همكارى نظامى و سياسى و معنوى دادند و گفتند: مادامى كه ريشه مسلمانان را از منطقه جزيرة العرب نكنيم از پاى نخواهيم نشست . قريش از اين پيشنهاد يهوديان خرسند شده و از آن استقبال نمودند و قول مساعدت و همكارى را دادند(138).
تبليغات يهود به گونه اى اميد بخش بود كه توانست كليه قبائل عرب را عليه دولت اسلامى بسيج نمايد، از جمله تبليغات آنان سخنان حى بن اخطب بود كه گفت : محمد و يارانش با شما به گونه اى جنگيدند كه سران شما را كشتند و پشتوانه هاى نظامى شما را نابود ساختند ما را از وطن آواره كوه و بيابانها كردند و اموال ما را به غنيمت گرفتند، برخى از رؤ ساى ما را كشتند و زندگى را بر ما حرام كردند برخى از بنى اعمام ما را از وطن اخراج و اموال آنان را نيز تصرف و زنان آنها را اسير كردند.
پيشنهاد ما اين است كه نمايندگانى به سوى قبائلى ، كه با شما پيمان نظامى دارند، بفرستيد و آنان را براى يك جنگ تمام عيار آماده كنيد، ما هم قبيله بنى قريظه را- كه از بستگان ما مى باشند و در مدينه زندگى مى كنند - به همكارى دعوت مى نماييم و از آنان پيمان مى گيريم كه در اين جنگ شركت نمايند، آنان داراى يك لشكر 700 نفره رزمى مى باشند كه بسيار كارآزموده و در فنون جنگى مهارت كامل دارند.
در ترتيب جنگ آنان از پشت و شما هم از مقابل حمله را آغاز نموده و سپاه اسلام را در محاصره كامل قرار مى دهيد، در اين صورت براى سپاه اسلام را نجات ميسور نيست و مشركين و يهود از قدرت بزرگ اسلامى كه هر دو را تهديد مى كند نجات خواهند يافت (139).
از نظر منطقه جغرافيايى محله بنى قريظه در دو مايلى مدينه قرار داشت و محل جنگ به گونه اى اتخاذ شده بود كه سپاهيان اسلام در محاصره كامل دشمن قرار داشتند، هم اكنون نام آن منطقه به بئر المطلب موسوم است (140).
بر اثر تبليغات مسموم و زهرآگين كه از طرف سران يهود در ميان قريش ‍ انجام شد مردم قريش و قبائل مكه با آنها پيمان برادرى و نظامى بستند، سران قريش با همراهى سران يهود به تجهيز و تهيه سپاه پرداختند و يك سپاه بسيار بزرگى را به وجود آوردند. كسانى كه توانايى شركت در جنگ را نداشتند هر يك به نوعى هزينه جنگ را پرداخت نمودند، برخى از سران قريش نيز ثروت خود را به تاءمين نيازمنديهاى جنگ اختصاص دادند.
عهدشكنى عادت يهود:  
در خصوص اين جنگ نقش يهود به وضوح به چشم مى خورد، قرآن كريم نيز به اين مطلب اشاره دارد كه : در هر پيمانى كه يهود با پيامبر اكرم مى بستند اين پيمان تا زمانى برقرار بود كه يهود قدرت و توانايى نقض و پيمان را نداشتند زيرا يكى از عادات هميشگى يهود پيمان شكنى و هيچگاه به عهد و قرار داد ذمه عمل نكرده اند.
اگر در مواردى يهود به شرائط ذمه پيمانى عمل مى كردند به خاطر وفادارى و تعهد به قانون نبوده است بلكه رعايت اصول و مقررات اسلامى به لحاظ موقعيت آنها بوده است .
پيامبر اكرم به وسيله گزارش نيروهاى اطلاعاتى مستقر در مكه از قصد شوم و حمله گسترده قريش آگاه شد، نيروهاى اطلاعاتى توانستند مذاكرات و تبادل آراء و افكار و نقشه دشمن را با گزارشى دقيق به پيامبر اكرم اطلاع دادند، اين گزارش زمانى به پيامبر اكرم رسيد كه تنها سه ماه به عمليات قريش مانده بود.
پيامبر اكرم سران نظامى اسلام را گرد آورده و آنان را از جريان حمله گسترده دشمن مطلع گردانيد، و با آنان در مورد شيوه مقابله با جنگ به مشورت و تبادل نظر پرداخت طرحها و نقشه هاى مختلفى در نحوه پيشگيرى دشمن مطرح شد ولى تنها طرحى كه مورد تصويب پيامبر قرار گرفت طرح سلمان بود(141).
سلمان عرضه داشت : يا رسول الله ، در بلاد ما ايران مرسوم است كه هرگاه بلدى مورد هجوم دشمن قرار گيرد و نيروهاى دشمن از نظر عده و عده با نيروهاى داخلى قابل مقايسه نباشند، اين كمبود عده و عده را از طريق بكارگيرى تاكتيكهاى نظامى جبران مى نمايند، و معمولا در اينگونه موقعيتها از روش خندق بر دور شهر استفاده مى كنند. جبرئيل نازل شد و به پيامبر خدا عرضه داشت : يا رسول الله صلى الله عليه و آله طرح و نقشه سلمان طرح مطلوبى است (142).
نكته : تعداد سپاهيان اسلام ، در مقايسه با سپاه قريش كمتر از يك سوم محسوب مى شد، زيرا تعداد نيروهاى اسلام 300 نفر و تعداد نيروهاى سپاه كفر 10000 نفر بود، به حسب ظاهر پيامبر خدا ناگزير بود كه به هر شيوه ممكن از پايتخت حكومت اسلامى به دفاع برخيزد و اين دفاع با عدم رعايت اصول و تاكتيكهاى نظامى امكان پذير نبود، بنابراين كمبود نيرو را با ايجاد موانع ايذائى (حفر خندق ) بر سر راه دشمن جبران كرد و از حد فاصل كوههاى احد تا پشت مسجد قبا به طول 7 كيلومتر خندق ايجاد كرد.
حفر خندق :  
پيامبر خدا مساحت و طول منطقه را بين اعضاء و نيروهاى شركت كننده در جنگ تقسيم كرد، و گروههايى مركب از مهاجرين و انصار تشكيل داد و متناسب جمعيت سهميه آنها را از زمين افراض كرد به طورى كه سهميه هر نفرى حفر زمينى به طول 3.2 متر و عرض 5 متر و به عمق 4 متر بود كه در طول سه ماه هر يك وظيفه خود را انجام مى داد، سه روز قبل از اينكه نيروهاى دشمن به منطقه نظامى و عملياتى وارد شود موانع ايذائى آماده شد.
حضرت نيز شخصا در يكى از دسته هاى مهاجرين به كندن خندق مشغول شد، در حين كار حضرت زمين را به وسيله كلنگ حفر مى كرد و على خاكها را به بيرون خندق مى ريخت ، فشار كار به گونه اى زياد بود كه عرق از سر و روى حضرت سرازير شده بود و خستگى او را مى آمرزد، حضرت در گوشه اى نشست و قدرى استراحت نموده و آنگاه فرمود: لاعيش الا عيش الاخرة ، اللهم اغفر للانصار و المهاجرين ؛ زندگى بدون زحمت فقط در آخرت است ، خداوند انصار و مهاجرين را بيامرز (143)
هنگامى كه سپاهيان اسلام حضرت را در حال كلنگ زدن مشاهده نمودند به شوق آمده و تبعيت از حضرت مشغول كار گرديدند، دسته اى با كلنگ حفر مى كردند و دسته اى ديگر خاكها را از خندق بيرون مى ريختند. در حينى كه به حفر خندق مشغول بودند به سنگى برخورد نمودند هر چه تلاش ‍ مى كردند نمى توانستند سنگ را از جاى بركنند، جابربن عبدالله انصارى كه در اين دسته كار مى كرد در مسجد فتح به خدمت حضرت شرفياب شده و جريان را به وى گزارش داد.
حضرت وارد خندق گرديد، دستور داد آب آوردند وضو گرفت و مقدارى از آب را در فضاى دهان مضمضه كرد سپس روى آن سنگ ريخت اصحاب نيز كارهاى پيامبر را نظاره مى كردند، پس حضرت كلنگ اول را كه زد جرقه اى از سنگ پريد، اصحاب در پرتو آن نور قصور شام را مشاهده نمودند، كلنگ دوم را كه زد جرقه اى پريد كه در پرتو آن نور قصور مدائن را ديدند، و كلنگ سوم را كه زد جرقه اى پريد كه در پرتو آن قصور يمن مشهود بود.
پس حضرت فتح و پيروزى مسلمانان بر اين بلاد را در آينده اى نه چندان دور به مهاجرين و انصار بشارت داد، اين بشارت پيامبر در پى وعده هايى بود كه حضرت قبل از مهاجرت به نقباى انصار داده بود، مبنى بر اينكه اگر شما به من معاونت و مساعدت كنيد و در زمينه مهاجرت به مدينه با من همكارى نماييد سلطنت بر عرب و عجم از آن شما خواهد شد (144).
استقرار نيرو در دهانه گذرگاهها  
سرانجام سه روز قبل از اينكه نيروهاى دشمن به منطقه وارد شوند كار خندق پايان يافت و موانع ايذائى آماده بهره بردارى قرار گرفت (145) در نقشه و طرح خندق 8 دهانه و گذرگاه پيش بينى شده بود كه كاملا بر اساس نقشه صورت پذيرفت .
حضرت بخشى از سپاه خود را در گردانهاى مختلف تقسيم نمود و براى هر گردانى دو فرمانده انتخاب كرد كه يكى از فرماندهان از انصار و ديگرى از مهاجرين بودند، و هشت گردان را به همراه 16 فرمانده بر هشت گذرگاه منصوب كرده و حفاظت و حراست هر منطقه را به آن نيروها سپرد(146).
نكته : يكى از دو فرمانده در پست معاونت انجام وظيفه مى كرد و ديگرى در سمت رياست و اداره گروه نيروهاى سپاه اسلام در پستهاى فرماندهى و دفاعى مشغول به كار بود، نقشه و طرح به كارگيرى نيرو به گونه اى با ظرافت و حفاظت انجام گرديد كه فوق تصور بود
خلاصه سه روز مانده بود كه نيروهاى دشمن ، سپاهيان اسلام در مناطق استراتژى مستقر شدند و خود را براى يك جنگ بسيار طولانى آماده نمودند، سپاهيان اسلام مناطق كوهستانى همانند كوههاى سلع را در دست داشتند و ديده بانان حضرت به طور كامل بر حركات دشمن مسلط بودند.
مقر فرماندهى حضرت مسجد فتح بود كه در دماغه كوه سلع در بلندى كوه قرار گرفته است ، حضرت بخش مهم سپاه را در نزديكى مقر فرماندهى مستقر نموده و به آرايش نظامى پرداخت ، بخش مهم ديگر سپاه را براى رزم آماده كرده و در دامنه كوه سلغ مشرف به وادى عقيق مستقر نمود.
ورود سپاه دشمن به وادى عقيق 
ابى سفيان سپاه قريش را به دو دسته تقسيم كرد، يك دسته را در وادى رغابه مستقر كرد كه تركيب اين دو نيرو را بخشى از قريش و كنانة و سليم و هلال تشكيل مى داد كه رئيس هر قبيله فرماندهى نيروهاى قبيله خود را به عهده داشت . بخش ديگر از سپاه قريش كه حى بن اخطب نيز در آن قرار داشت تحت فرماندهى ابى سفيان در وادى مستقر گرديد(147).
حى بن اخطب طبق تعهداتى كه به قريش داده بود، شبانگاه به قلعه بنى قريظه وارد شد و با حيله و تزوير بسيار قبيله بنى قريظه را به نقض عهد ترغيب نمود، يهوديان بنى قريظه تا آن تاريخ تحت شرائط ذمه عمل مى كردند حى بن اخطب به وسيله تبليغات مسموم و مداوم آنان را به نقض ‍ پيمان واداشت و سند قراردادى را كه به امضاى طرفين رسيده بود مچاله كرده و دور ريخت (148).
بكارگيرى اطلاعات در جنگ خندق  
گزارشگران اطلاعاتى كه در بين يهوديان بنى قريظه به كار اطلاعات مشغول بودند نقض و پيمان شكنى بنى قريظه - كه توسط حى بن اخطب انجام گرفته بود - را سريعا به پيامبر گزارش نمودند.
حضرت از اين جريان بسيار ناراحت گرديد، دو نفر از افسران اطلاعاتى خود را به نامهاى سعد بن معاذ و اسيد بن حصين (149) جهت كسب اطلاعات دقيق تر بر قلعه بنى قريظه فرستاد تا قضيه نقض عهد را تحقيق كرده و صحت و سقم آن را به دست آورده و بدون اينكه كسى را آگاه كنند به پيامبر گزارش نمايند.
هنگامى كه فرماندهان اطلاعاتى براى كسب خبر به پشت قلعه رسيدند درب قلعه را كوبيدند، حى بن اخطب از طبقه بالاى قصر سرش را از پنجره بيرون آورده و وقتى چمش به سعد بن معاذ و اسيد بن حصين افتاد رسول خدا صلى الله عليه و آله و آنان را مورد شماتت و ناسزاگويى قرار داد.
افسران اطلاعاتى از نقض پيمان بنى قريظه آگاه شده و سريعا به سوى سپاه اسلام بازگشتند و نتيجه تحقيقات را مبنى بر صحيح بودند نقض پيمان را به رمز كلمه عضل فاره (150) به پيامبر گزارش دادند. پيامبر خبر نقض پيمان بنى قريظه را از سپاه اسلام به گونه اى پنهان داشت كه سپاهيان و فرماندهان اسلام مستقر در جبهه بدان واقف نگرديدند(151).
نكته : الف : پنهان نگهداشتن نقض پيمان بنى قريظه به لحاظ تقويت روحيه رزمندگان و صلابت نيروهاى اسلام بود، زيرا اگر بنا مى شد كه سپاه اسلام بدان واقف گردند قطعا نمى توانستند در برابر دشمن مقاومت نمايند و ترس ‍ و وحشت سراپاى وجودشان را فرا مى گرفت .
ب - مساءله مهمى را كه فرماندهان نظامى بايد به آن توجه كنند نحوه سنگرسازى و ايجاد موانع دفاعى است كه بايد تحت حفاظت و اطلاعات سپاهيان اسلام انجام پذيرد. فرماندهان نظامى در حفظ اسرار نظامى بايد به گونه اى دقيق و ظريف عمل نمايند كه هر يك از مسائل نظامى را جزء اسرار نظامى و حفاظتى مى باشد و دشمن بدان واقف نگردد.
به عنوان مثال : اگر سنگريزه هاى دفاعى و موانع ايذائى به گونه اى انجام پذيرد كه تحت اشراف دشمن باشد و دشمن از خصوصيات آن آگاه شود قطعا براى وهم كوبيدن نيرو از طرق مناسب استفاده خواهد كرد و راههاى نفوذ را شناسايى كرده و در فرصتهاى مناسب ضربه كارى را وارد خواهد كرد.
پيامبر اكرم بر اساس حفظ اطلاعات و اسرار نظامى ، قبل از اينكه دشمن به موضع نظامى و كيفيت و كميت نيروهاى اسلام واقف گردد سپاه خود را از نيروهاى كيفى مناسب تشكيل داد و جهت جلوگيرى از نفوذ دشمن به داخل شهر مدينه از سيره ايرانيان (حفر خندق ) - كه در بين ملت عرب يكى از موانع دفاعى بديع بود - استفاده نمود. هنگامى كه پيش قراولان قريش به نزديكى سپاه اسلام رسيدند به خندق برخوردند و از اين وضع تعجب نمودند و دريافتند كه اين شيوه دفاعى از شيوه هاى عرب نيست (152).
عدم اطلاع و آگاهى دشمن از اسرار نظامى پيامبر اكرم نشان مى دهد كه حضرت در حفظ و نگهدارى اسرار نظامى بسيار قوى و نيرومند عمل مى نمود، و به گونه اى در حفظ و نگهدارى اسرار نظامى دقيق و منضبط بود كه نزديكترين فرماندهان نظامى هم به اسرار نظامى او آگاه نمى شدند، بنابراين مسائل نظامى كاملا بايد سرى باشد واز مقام اطلاعات نظامى به خارج درز نكند.
آغاز جنگ خندق :  
سرانجام عده اى از پيش قراولان سپاه مشركين و در راءس آنان عمروبن عبدود خود را به نزديكى خندق رسانيدند، سه نفر از فرماندهان نظامى قريش به نامهاى عمروبن عبدود، هيبرة بن وهب و ضرار بن خطاب بر اسب خود صيحه اى زده ، خندق را پشت سر گذاشته و خود را به سپاهيان اسلام رسانيدند (153).
نحوه حمله به گونه اى برق آسا و مهيب انگيز بود كه عده اى از سپاه اسلام را كه در دامنه كوههاى سلع مستقر شدند بودند عقب نشينى كردند و حضرت به تنهايى در جلو پيش قراولان دشمن قرار گرفت .
برخى از ياران حضرت عقيده داشتند كه كسى از دامن اين سپاه جان سالم بدر نمى برد، پس بهتر است عقب نشينى كرده و صحنه عمليات را ترك نموده و محمد را به سپاه مشركين تحويل دهيم ، در اين هنگام خداوند اين آيه شريفه را نازل فرمود: قد يعلم الله المعوقين منكم والقائلين لاخوانهم هلم الينا ولاياءتون الباءس الا قليلا (154).

و لقد بجحت من النداء بجمعكم هل من مبارز
و وقت اذ جبن الشجاع مواقف القرن المتاجز
اين كذلك لم ازل متسرعا نحو الهزاهز
ان الشجاعة فى الفتى و الجود من خير العزائر
حضرت فرماندهان زبده نظامى را به مقابله فراخواند، كسى جراءت نمى كرد تا در صحنه نبرد حاضر شود و تنها كسى كه سخن رسول خدا صلى الله عليه و آله را لبيك گفت على بود، رسول خدا صلى الله عليه و آله على از خصوصيات عمرو آگاه نموده و سابقه هاى درخشان وى را در جنگها را به او بازگو كرده و فرمود: عمرو كسى است كه در جنگها هزار نفر از جنگجويان عرب را نقش بر زمين كرده است آيا ياراى مقاومت در برابر چنين شخصى را دارى ؟ على عرضه داشت : من هم على فرزند ابى طالب هستم قدرت رزم عمرو در برابر ديگران است نه من .
پس حضرت را به نزد خويش فراخواند و عمامه رزم را بر سرش نهاد و ذوالفقار را به وى داد و او را عازم ميدان نمود و اين دعا را بدرقه راهش ‍ فرمود: اللهم احلفه من بين يديه و من خلفه و من يمينه و من شماله و من فوقه و من تحته على به صحنه نبرد حاضر گرديد و همانند شير غران بر عمرو غريد، قدمهاى استوار نظامى خود را بر زمين كوبيده و با صداى بلند چنين رجز خواند:
لاتجعل واءتاك صوتك غير عاجز
ذونية و بصية والصدق منجى كل فائز
انى لارجوا اقيم عليكم نائحة الجنابذ
من ضربة نجلو يبقى صوتها بعد الهزاهز
نبرد على با عمروبن عبدود 
در ابتداى نبرد، حضرت على سه مساءله را به عمروبن عبدود پيشنهاد كرد:
الف - به خدا و رسولش ايمان بياورد.
ب - صحنه نبرد را ترك نمايد و با رسول خدا صلى الله عليه و آله وارد جنگ نشود.
ج - اگر قصد جنگ دارد كمال مردانگى را رعايت كند، و از اسب پياده شود، زيرا جنگ سواره و پياده با غيرت عرب سازگار نيست .
عمرو پيشنهاد اول را نپذيرفت و از پيشنهاد دوم نيز سرباز زد، زيرا عقب نشينى را پيش خود ننگ و عار مى دانست و عرب نيز با عقب نشينى او زبان به طعنه مى گشود و مى گفت : عمرو از سپاه اسلام ترسيد و از جنگ عقب نشينى كرد و اين براى عمرو عار بود.
اما پيشنهاد سوم را پذيرفت و از اسب پياده شد و يقه حضرت را گرفت ، حضرت فرمود: راه و رسم جنگ اين نيست من تا به حال نديدم هيچ مرد جنگى بدين صورت به صحنه نبرد حاضر شود، عمرو يقه حضرت را رها كرد و سپس در برابر هم قرار گرفتند.
بكارگيرى نيرنگ در جنگ :  
به هنگام شروع جنگ ، عمرو سبقت جسته و شمشيرش را با قدرت تمام به طرف حضرت فرود آورد، حضرت سپر را جلو گرفت ، شمشير عمرو به گونه اى تيز و قوى بود كه سپر حضرت را شكافت ، و بر سر حضرت فرود آمد.
حضرت نيرنگ بكار گرفته و فرمود: آيا قدرت تو براى كشتن من كافى نيست كه نيروى كمكى تقاضا كردى ؟ عمرو صورت را به عقب برگرداند كه حضرت به سرعت شمشير را از كمر فرود آورده و هر دو پايش را قطع نمود، شمشير عمرو از فرق حضرت رها شد، در اين هنگام درگيرى شديدى آغا از شد و گرد و غبار فضاى صحنه نبرد را پر كردت صداها و ناله هاى طرفين بلند شد، منافقين خوشحال شده بودند زيرا خيال مى كردند كه اين ناله هاى على است و على به دست عمرو كشته شده است .
حضرت ميدان را دور زده و بر سينه عمرو نشست و ريش او را گرفته و سرش را از تن جد كرد و در حال يكه خون سرش بر روى صورتش جارى و از نوك شمشيرش خون ، مى چكيد با صداى بلند فرياد زد: اءنا على بن ابى طالب و الموت خير للفتى من الهرب سپس خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله حاضر شد. رسول خدا صلى الله عليه و آله كه صحنه را از آغاز تا پايان نبرد زير نظر داشت دريافت كه على در برابر عمرو حليه و نيرنگ بكار برده است پس با حال تبسم فرمود: يا على ماكرمته ؟ قال : نعم يا رسول الله ! الحرب خديعة
با پيروزى على بر عمرو سپاه اسلام روحيه اى تازه به دست آوردند و سر به سجده شكر نهاده و از خداوند سپاسگزارى نمودند، و حزن و اندوهى كه بر پيكره سپاه اسلام حكم فرما شده بود، زائل شده و در نتيجه مقدمات شكست دشمن فراهم گرديد.
نقش زبير و عمربن خطاب در جنگ :  
پس رسول خدا صلى الله عليه و آله زبير را براى مقابله با هيبرة بن وهب فرستاد، جنگ تن به تن بين طرفين آغاز گرديد، در اثناء جنگ زبير با سرعت تمام شمشيرش را به فرق هيبرة بن وهب فرود آورد و او را از پاى درآورد.
پس از آن عمربن خطاب را براى مقابله با ضرار بن الخطاب فرستاد، بين طرفين بستگى نسبى وجود داشت بدان لحاظ ضرار بيان داشت : چنانچه آسيبى از دست تو بر من وارد شود قبيله عدى (155) جان سالم بدر نخواهند برد، پس عمر از مقابله با او صرف نظر كرد ضراره با نيزه اى كه در دست داشت به طرفش حمله برد ولى به وى آسيبى نرسانيد، عمر اين مساءله را تا پايان عمر به ياد داشت و هنگامى كه به خلافت رسيد او (ضراربن خطاب ) را تحت حمايت و حفظ قرار داد.
طرح نعيم بن مسعود:  
براساس مقدمات از پيش تعيين شده زمينه براى حمله گسترده دشمن عليه سپاهيان اسلام آماده مى شد، زيرا حى بن اخطب يهوديان بنى قريظه را به هر وسيله ممكن وادار حمله كرد تا پيمان و معاهده اى را كه با دولت اسلامى برقرار نموده بودند را نقض نمايند. در پى وساوسى كه حى بن اخطب در ميان يهوديان بنى قريظه ايجاد كرد اعلام داشتند كه هر گونه همكارى لازم را به سپاهيان قريش تعهد نموده و سپاهيان - حدود 750 نفر - را به اضافه امكانات مادى و معنوى در اختيار قريش قرار مى دهند.
نعيم بن مسعود - كه به تازگى اسلام را اختيار كرده بود - (156) با ابى سفيان فرمانده سپاه قريش و قبيله بنى قريظه ارتباط مطلوب و تنگاتنگى داشت و به گونه اى عمل كرده بود كه مورد اعتماد طرفين بود، او اسلام خود را از طرفين پنهان داشته بود و آنان نيز از تشرف وى به اسلام آگاه نبودند، پس ‍ محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله مشرف شده و عرضه داشت : يا رسول الله ! اگر چه به تازگى اسلام آورده اند وليكن مى خواهم به اسلام خدمتى كنم ، و بر اساس ارتباطى كه بين يهوديان بنى قريظه و مشركين قرش ‍ دارم ميان آنان اختلاف ايجاد كنم .
رسول خدا صلى الله عليه و آله بر اساس اصول سياسى و نظامى شيوه هايى در جنگ عليه دشمن بكار مى گرفت كه با وجود نيروى كم بر دشمن غالب مى شد و نقشه دشمن را خنثى مى كرد، يكى از اين شيوه ها ايجاد اختلاف بود. حضرت از نقشه دشمن به خوبى آگاهى داشت با اينكه بر نقض پيمان بنى قريظه واقف بود ولى آنرا به احدى بازگو نكرد و در فكر چاره اى بهتر براى خنثى نمودن نقشه دشمن بود.
هنگامى كه نعيم بن مسعود طرحق خود را به حضرت ارائه كرد حضرت بسيار خوشحال شده كار او را پسنديده و راهنماييهاى لازم را به او ارائه داد. پس نعيم بن مسعود بر اساس سابقه درخشانى كه بين طرفين داشت به صورت ماءمور اطلاعاتى بر ابى سفيان وارد شده و طرح خود را - كه كاملا ساختگى بود - با ظرافت و زيركى خاصى به كار بسته و آنرا ارائه نمود.
نعيم بن مسعود به ابى سفيان گفت : شما توجه داريد كه من يكى از دوستان و اهل مودت با شما هستم و قصد ندارم شما را فريب داده و به گمراهى سوق دهم ، اميدوارم خداوند شما را بر دشمنانتان (سپاه اسلام ) پيروز گرداند، لكن قبل از آنكه شما به اين منطقه حاضر شويد رسول خدا صلى الله عليه و آله با يهوديان بنى قريظه پيمان بسته بود كه يهوديان بنى قريظه از سپاه اسلام حمايت نمايند، و در صورت پيروزى سپاه اسلام اموال بنى النضير و بنى قينقاع در اختيار يهوديان بنى قريظه قرار مى گيرد.
طرح و نقشه سپاه اسلام بدين گونه است كه بنى قريظه را هم پيمانان شما تحت عنوان نيروهاى كمكى قرار دهند، آنها گرچه در ظاهر و در قالب ياران شما عمل مى نمايند ولى در واقع قصدشان اين است كه همزمان با حمله سپاهيان اسلام از داخل عليه شما وارد جنگ شوند و ضربه نهايى را به شما وارد سازند.
لذا پيشنهاد مى كنم كه قبل از آغاز حمله 10 نفر از سران بنى قريظه را به عنوان گروگان بگيريد، در صورتى كه بنى قريظه به نفع شما وارد جنگ شدند پس از پايان جنگ آنان را آزاد نماييد، و اگر احيانا به نفع دشمن وارد عمليات گرديدند از آنان وثيقه در دست شما باشد، ابى سفيان پيشنهاد نعيم را پذيرفت و او را بسيار تعريف و تمجيد نمود و گفت : راهنماييهاى شما بسيار شايسته و مناسب است .
نعيم پس از پايان يافتن مذاكراتش با ابى سفيان مخفيانه ، به سوى قبيله بنى قريظه رفته و با كعب بن اسد به مذاكره نشسته و گفت : اى كعب سابقه دوستى و محبت من در پيش شما قبيله بنى قريظه روشن است .
بر اساس تحقيقات حاصله ابى سفيان و قريش مى خواهند شما را در برابر نيروهاى حمله كننده قرار دهند. اگر بر دشمن پيروز شدند ضربه كارى را به دشمن وارد كرده و پيروزى كامل از آن قريش خواهد شد. ثروتهاى مسلمين و زراره و زنهاى آنان را غنيمت برده و به ديار مكه سوق مى دهند، قرها زحمتهاى جنگ را شما به دوش كشيده ولى ثمرات حاصله از آن به دست قريش خواهد افتاد.
و اگر احيانا شكست خوردند ضربه را به شما متحمل شده و آنان به سوى مكه فرار مى كنند، زيرا وطن اصلى آن ها اينجا نيست و شما مجبوريد زندگى نماييد و اگر رسول خدا صلى الله عليه و آله و يارانش از جنگ با قريش رها شوند به شما حمله مى كنند روشن است كه نيروهاى رزمى شما در برابر سپاه اسلام قابل مقايسه نيست ، قطعا شما را مى كشند و اموال و زراره و زنان شما را به غنيمت مى برند.
پيشنهاد مى كنم كه اگر قريش شما را به يارى و كمك خود دعوت نمايند ده نفر از سران قريش را به عنوان گروگان در نزد خود نگهداريد تا در صورت شكست شما را تنها نگذارند. پيشنهاد نعيم بن مسعود مورد تصديق قرار گرفت و يهوديان بنى قريظه از طرح خير خواهانه نعيم بسيار تقدير و تشكر كردند
نقشه و طرح نعيم به طور دقيق و به دور از اطلاع دشمن انجام شد و به گونه اى سرى بود كه جز رسول خدا صلى الله عليه و آله كسى به آن واقف نبوت و وحدت و انسجامى كه بين مشركين قريش و يهوديان بنى قريظه ايجاد شده بود از هم گسيخته شد و نتايج مطلوبى را به ارمغان آورد.
مشركين قريش پس از پانزده روز محاصره تصميم گرفتند كه عمليات از پيش ‍ تعيين شده را به اجرا درآوردند كه اين عمليات مى بايست از دو محور اساسى زير انجام مى شد:
الف - سپاه دشمن از جانب وادى عقيق
ب - سپاه بنى قريظه از پشت كوههاى سلع
ابى سفيان حى بن اخطب را به سوى بنى قريظه فرستاده تا از آنان درباره پيمان و عهدشان جويا شود، شبانگاه حى بن اخطب به قبيله بنى قريظه وارد شد و با آنان درباره نحوه مبارزه در ميدان رزم مذاكره نمود.
آنان گفتند: سپاه قريش در مدينه سكونت ندارند، و اگر شكست بخورند مى توانند به عقب بازگردند، ولى خانه و كاشانه ما اينجاست و در صورت شكست سپاهيان محمد ما را رها نخواهند كرد و قطعا با ما وارد جنگ مى شوند و ما را مى كشند و اموالمان را غنيمت و زنان و زراره ما را اسير مى كنند.
بنابراين اگر بنا باشد كه با قريش همكارى كنيم با ده نفر از رؤ سا و بزرگان قريش را به عنوان وثيقه و گروگان نزد ما بگذارند، زيرا در صورتى كه پيروز شديم آنان را باز مى گردانيم و در صورتى كه شكست خورديم قريش ما را در برابر تهديدهاى سپاه اسلام تنها نمى گذارند.
حى بن اخطب نتيجه مذاكرات را با ابى سفيان در ميان گذاشت و پيشنهاد يهوديان بنى قريظه را مطرح كرد، ابى سفيان طرح پيشنهادى بنى قريظه را نپذيرفت و سپس گفت : ما به يارى اصحاب قرده و خنازير نيازى نداريم (157).
بدين صورت پيمان مشركين قريش و يهوديان بنى قريظه كه يك سال روى آن سرمايه گذارى كرده بودند از هم گسيخته شد و پيامبر خدا از اين اتفاق بسيار خوشنود گرديد و سرانجام سپاه اسلام از اين جنگ خانمانسوز و پيروزمندانه و با سربلندى و افتخار نجات پيدا نمودند(158).
آثار پيروزى در سپاه اسلام :  
پس از نقص پيمان مشركين قريش و يهوديان بنى قريظه ، از طرفى دورى از وطن و فشار روحى بر سربازان دشمن اثر گذاشته و در سپاه دشمن رعب و وحشت زائد الوصفى ايجاد نمود، از طرفى ديگر طولانى شدن جنگ سبب شده بود كه بخش مهمى از سپاهيان اسلام كه در جنگ شركت جسته بودند جبهه را ترك كنند به خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله عرضه داشتند: زنان و بچه هايمان را تنها گذاشته ايم و مدتى است كه از احوال آنان خبر نداريم . قرآن كريم قول آنها را بدين صورت بر پيامبر وحى فرموده است : يقولون ان بيوتنا عورة و ما هى بعورة ان يريدون الا فرارا (159).
پيامبر اكرم با بخش قليلى در برابر دشمن مقاومت مى كرد و گرسنگى و خستگى نيز بر سپاه فشار آورده بود، پس حضرت در مسجد فتح رو به درگاه ربوبى نموده و فرمود: يا صريخ المكروبين و يا مجيب المضطرين و يا كاشف الكرب العظيم ! انت مولاى و وليى و ولى آبائى الاولين اكشف عنا غمنا و همنا و كربنا واكشف عنا شرهولاء القوم بقولك و حولك و قدرتك (160).
جبرئيل در دماغه كوه سلع - محل مسجد فتح - بر رسول خدا صلى الله عليه و آله نازل شد و عرضه داشت : خداوند دعاى تو را اجابت فرمود و سپاهى از ملائك را فرو فرستاد اين سپاه در قالب بادهاى صرصر (بادهاى بسيار تند) به فعاليت پرداختند و خيمه و خرگاه دشمن را از زمين بركندند، به طورى كه هوا بسيار سرد شده و ديگهاى روى اجاق كه براى طبخ غذا گذاشته بودند از جاى كنده شدند، وزش باد به حدى شديد بود كه طومار سپاه دشمن را درهم پيچيد و آنان را مجبور به عقب نشينى نمود.
گزارش ماءموران اطلاعاتى :  
در پى گزارشاتى كه ماءموران اطلاعاتى به رسول خدا صلى الله عليه و آله ارسال كردند، رسول خدا صلى الله عليه و آله يكى از افسران اطلاعاتى خود به نام حذيفه را جهت اطمينان بيشتر به داخل سپاه دشمن فرستاد.
حذيفه بسيار ماهرانه به سپاه دشمن داخل شده و به گونه اى با سپاهيان دشمن است گرفت كه گويى يكى از افسران قريش است ، پس خود را به مقر فرماندهى رسانيد، فرماندهانى نظامى در كنار ابوسفيان نشسته و در مورد كيفيت و نحوه عقب نشينى صحبت مى كردند.
ابوسفيان براى اطمينان كامل از عدم وجود نيروى دشمن در ميان فرماندهان نظامى دستور داد كه هر كس اسم بغل دستى خود را بپرسد، حذيفه با زيركى پيش دستى كرده و قبل از اينكه فرماندهان نظامى از او سؤ ال كنند دست بر روى شانه يكى از فرماندهان نظامى - كه در طرف راست او نشسته بود - گذاشته و نام او را پرسيد و بدين وسيله شخصيت خود را از دشمن پنهان داشت .
حذيفه در پايان گزارشات خود را دسته بندى كرده و سريعا از سپاه دشمن خارج شده و به مقر فرماندهى سپاه اسلام وارد شد و پيامبر را از جريان عقب نشينى دشمن آگاه نمود. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سپاهيان اسلام از اين خبر بسيار خوشنود شده و پس از اطمينان كامل از خروج دشمن به سوى مدينه بازگشتند، و جنگ خندق با ناكامى دشمن و عدم دستيابى به اهداف از پيش تعيين شده آن خاتمه پذيرفت (161).
جنگ بنى قريظه :  
قلعه بنى قريظه در فاصله دو مايلى خارج از مدينه واقع است كه اين محله به بئر المطلب نيز موسوم است . در مورد تاريخ وقوع جنگ بنى قريظه ميان مورخين اختلاف وجود دارد، تاريخ يعقوبى زمان نبقض پيمان را در سال پنجم هجرت ، ماه ذى القعده قبل از جنگ خندق ذكر شده است زيرا جنگ خندق در شوال سال پنجم هجرت آغاز و در پايان همان ماه پايان يافت .
لكن بر اساس تفسير على بن ابراهيم قمى جنگ بنى قريظه پس از ورود نيروهاى مشركين به وادى عقيق ذكر گرديده است ، و مطالب اين كتاب هم برگرفته از اين كتاب مى باشد، زيرا اين كتاب از كتب معتبره اماميه است و عمده بزرگان بر آن اعتماد نموده اند. بر اساس گفته بعضى از مورخين محاصره در ماه ذى القعده آغاز و در اوايل ذى الحجه سال پنجم هجرت پايان يافت (162).
قبل از اينكه درباره جنگ بنى قريظه بحث شود نكته اى مهم را بايد به عنوان مقدمه متذكر شد، در حكومت اسلامى اقليتهاى مذهبى كه اهل كتاب آسمانى هستند بعد از اينكه پيمان ذمه را با دولت اسلامى قبول كردند همانند ساير مسلمانان از آزادى كامل برخوردار بوده و اموال و نواميس آنان محفوظ و محترم خواهد بود، همانطور كه دولت اسلامى موظف است كه امنيت جامعه اسلامى را حفظ كند و به حقوق فردى و اجتماعى آنان كاملا رسيدگى نمايد نسبت به اقليتهاى مذهبى نيز همين وظيفه را دارد.
ولى به اين معنا نيست كه اقليتهاى مذهبى در قبال حكومت اسلامى هيچ گونه مسؤ وليتى نداشته باشند، بلكه يك سلسله امور و مقررات و شرائطى مى باشد كه رعايت آن لازم است ، اين شرائط و امور از سوى دولت اسلامى تعيين و در ضمن قرار داد ذمه به آنان تعهد مى شود و اقليتهاى مذهبى بايد به آن شرايط ملتزم شوند و در مسائل سياسى و اجتماعى و نظامى و از آنچه كه عليه امنيت كشور است نظير جاسوسى براى دشمن و پناه دادن جاسوسان دشمن خوددارى نمايند و قوانين و مقررات قرارداد ذمه را رعايت نمايند.
همان طور كه گذشت نقض پيمان يهوديان بنى قريظه در جنگ خندق موجب شد تا در صبح روز بعد - كه سپاهيان اسلام از جنگ خندق بازگشته بودند - قبل از اينكه لباس رزم را از تن بيرون كنند و گرد و غبار ميدان نبرد از تن بشويند به منطقه بنى قريظه حمله كنند.
زيرا هنگام بازگشت به مدينه ، جبرئيل بر حضرت نازل شده و عرضه داشت كه خداوند مى فرمايد: نماز عصر را بايد در منطقه بنى قريظه ادا كنيد، پيامبر اكرم هم پرچم فرماندهى را به دست على سپرده و با سپاه خسته و كوفته به منطقه بنى قريظه حمله بردند و آنجا را به محاصره كامل درآوردند (163)حمله به گونه اى برق آسا بود كه دشمن را به طور كامل غافلگير كرد.
نكته : يكى از شيوه هاى مهمى كه در جنگ بايد بدان توجه كرد پنهان داشتن دشمن را قصد حمله و كيفيت و نقشه عمليات است كه دشمن با آن كياست و زيركى كه داشت از نقشه و راههاى نفوذى آن آگاهى نداشت ، به نظر مى رسد كه طرح و نقشه عمليات از پيش تعيين شده بود و سران نظامى در طرح و نقشه عمليات دخالت داشتند ولى آن را به طور كامل از ديگران پنهان مى داشتند.