سنن النبی

علامه سید محمدحسین طباطبائی

- ۱ -


بسم اللّه الرّحمن الرّحیم‏

سخن مترجم‏

بشر در زندگى خود همواره به یک سلسله آداب و رسوم پایبند بوده وشیوه‏اى را براى خویش برگزیده و زندگى خود را بر اساس همین آداب ورسوم ادامه مى‏دهد، خواه آنها را خود اختراع کرده و یا از دیگران اقتباس‏نموده باشد. اما از آن رو که انسان آفریده خداست، بى‏تردید بهترین برنامه‏براى کمال جسم و روح او برنامه‏اى است که از سوى خداوند تنظیم یافته‏باشد، و این برنامه در آداب و رسوم پیامبران بزرگ خدا و اوصیاى گرامى‏ایشان متجلّى است، و کامل‏ترین آنها همان راه و روش پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله‏است، چنانکه در سوره مبارکه احزاب، آیه 21، راه و روش آن حضرت، بهترین الگو و سرمشق زندگى براى هر کس که به خدا و روز قیامت ایمان‏دارد معرفى گردیده است.

از این رو، هر مسلمانى شائق است که از رفتار پیامبر خویش آگاه باشد.

مى‏خواهد بداند سیماى پیامبر او چگونه بوده؛آداب شخصى آن حضرت ازقبیل خوردن و آشامیدن، خوابیدن و بیدار شدن، رفت و آمد، نشست وبرخاست، نظافت، سفر، لباس و مسکن، معالجه و درمان و. . . ، و آداب عبادى‏ایشان مانند نماز و روزه، حج و صدقه، دعا و قرآن خواندن و. . . ، و آداب‏خانوادگى او همچون ازدواج، همسردارى و تربیت فرزند و. . . ، و آداب‏اجتماعى و معاشرت حضرتش با مردم و دوستان و یاران، و ده‏ها آداب و سننى که آن بزرگوار رعایت مى‏کرده، چه بوده است.

به همین دلیل گردآورى آنها از لابلاى کتب اخبار و تاریخ و سیره، ونگارش کتاب در این زمینه بسیار ضرورى مى‏نماید، آن هم از سوى کسانى‏که با علم حدیث آشنایند و طریق استنباط احکام را به خوبى مى‏دانند.

این کتاب‏

باید دانست که آداب و سنن و رفتار و رسوم پیامبر گرامى صلّى اللّه علیه و آله‏مجموعه‏اى از اعمال واجب و مستحب است که قسمت اعظم فقه و اخلاق‏اسلام را تشکیل مى‏دهد.

مرحوم آیة الله، استاد علامه طباطبائى (رضوان اللّه علیه) سالها قبل، به‏انگیزه استفاده عملى خود و دیگران، بخش مهمى از این آداب و سنن را درکتابى به نام سنن النبى صلّى اللّه علیه و آله گرد آورد. اهمیت این کتاب در آن است که به‏همت و دقت عالمى جامع، مجتهدى کامل و محدثى متتبع تألیف یافته که‏مى‏تواند رساله عملیه‏اى باشد براى همه کسانى که مى‏خواهند به شیوه‏رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله زندگى کنند و برنامه آن حضرت را حتى المقدور دستور العمل‏زندگى فردى و اجتماعى خویش قرار دهند.

پس از آنکه استاد علامه، این کتاب را براى ترجمه به دانشمند گرامى، آقاى محمد هادى فقهى سپرد، مترجم گرانقدر هنگام ترجمه هر باب، به‏احادیث بسیار دیگرى برخورد نمود که از اعتبار لازم نیز برخوردار بود و ازقلم شریف علامه افتاده بود. لذا آنها را گردآورى نموده، از مؤلف اجازه‏گرفت و آنها را به عنوان ملحقات به اصل کتاب افزود و بدین وسیله کتاب راکامل ساخت.

این کتاب با همه فخامت و اعتبارى که دارد کمتر در دسترس علاقمندان‏قرار داشت، به همین جهت به پیشنهاد ناشر موفق و با سابقه اسلامى، مدیرمحترم انتشارات پیام آزادى، به ترجمه آن اقدام شد. در این ترجمه، امورزیر انجام گرفته که لازم است خوانندگان گرامى در جریان آن قرار گیرند:

1) به جهت استفاده عموم از این کتاب، آوردن متن عربى روایات‏ضرورى نمى‏نمود، لذا به ترجمه آنها اکتفا گردید.

2) مؤلف گرامى نام منابع خود را ذکر نموده تا هم اعتبار کتاب محفوظبماند و هم راه براى مراجعه محققان هموار باشد، اما در این ترجمه نام منابع‏حذف شد، زیرا اعتماد خوانندگان عزیز بر نوشتار مرحوم علامه است.

3) یک مورد در اصل کتاب، و حدود ده ـ دوازده مورد در ملحقات یاعینا تکرارى بود و یا مضمون آنها تکرار شده بود که آنها حذف شد، ولى‏شماره‏ها در متن به جاى نهاده شد تا براى کسانى که بخواهند به اصل عربى‏کتاب مراجعه کنند اشکالى پدید نیاید.

4) تعداد 23 روایت (377 ـ 399) از ملحقات آداب دعا حذف شد، زیرااولا دعاهاى آن حضرت منحصر به دعاهاى مذکور نیست و اگر بنا بر تتبع‏باشد باید همه دعاها ذکر شود وگرنه همان اندازه که نقل شده کافى است و نقل‏این دعاها بر حجم کتاب مى‏افزود و کتاب را به صورت کتاب دعادر مى‏آورد. ثانیا خود گردآورنده محترم نیز ترجمه آنها را ضرورى ندیده ودر چاپ خود به آن اقدام ننموده است.

5) بیشتر بیانات مؤلف رحمه اللّه به پاورقى برده شده و با امضاى مؤلف از سایرپاورقیها مشخص گردیده است.

6) در این ترجمه، ترجمه قبل مورد توجه قرار گرفته و در بسیارى موارداز الفاظ و تعابیر آنکه زیبا و رسا به نظر مى‏رسید استفاده گردیده است.

همچنین اشکالاتى که در آن ترجمه رخ داده بود ـ و اندک هم نبود ـ بر طرف‏گردید. مثلا در باب آداب معاشرت، روایت 61، عبارت آن این است: و اذاجلس لم یحلّ حبوته حتّى یقوم جلیسه، و چنین ترجمه شده: «وقتى‏رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله با کسى مى‏نشست تا او حضور داشت، حضرت لباس و زینت‏خود را از تن خارج نمى‏ساخت. »در صورتى که معناى صحیح آن چنین‏است : «وقتى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله با کسى مى‏نشست تا او از مجلس بر نمى‏خاست‏ آن حضرت هم بر نمى‏خاست و مجلس را ترک نمى‏کرد (چنان که وقتى‏حضرتش با کسى دست مى‏داد تا طرف مقابل دست خود را نمى‏کشیدآن حضرت دست خود را نمى‏کشید) . »در پایان، امید است نشر این کتاب، مردم عزیز کشور اسلامى و ایمانى مارا هر چه بیشتر با راه و روش و آداب و سنن پیامبر عظیم الشأن خود آشناسازد تا بتوانند برنامه زندگى خویش را بر اساس آن تنظیم کنند و از این‏رهگذر جامعه‏اى آداب دان و متخلق به اخلاق الهى داشته باشیم.

حسین استاد ولى‏

مقدّمه مؤلّف‏

به نام خداوند بخشنده مهربان‏

سپاس و ستایش خداى را که پروردگار جهانیان است، و سلام و درود برسرور و سالارمان محمّد مصطفى، و همه خاندان پاکش باد.

این کتاب محصول امکاناتى است که خداى سبحان در اختیار ما نهاد وفرصتى که به ما بخشید تا بتوانیم بخشى از روایاتى را که محدثان مسلمان از آداب وسنن سرورمان رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله روایت کرده‏اند به اندازه‏اى که وقت اندک اجازه داده‏و دست کوتاه پژوهش بدان رسیده گرد آوریم، و از خداى سبحان مى‏خواهیم که به‏فضل خویش ما را در عمل به بیش و کم و سخت و آسان و مهم و غیر مهم آن موفق‏بدارد.

خداى سبحان فرموده: لقد کان لکم فى رسول اللّه اسوة حسنة (1)«همانا براى‏شما در روش رسول خدا سرمشقى نیکوست».

پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در ضمن سفارشات خود به على علیه السّلام فرمود: . . . ششم آنکه از روش‏من در نماز و روزه و صدقه پیروى کنى.

على علیه السّلام فرمود: هر که به آداب الهى آراسته گردد، این کار او را به رستگارى‏ همیشگى مى‏رساند.

امام صادق علیه السّلام فرمود: من براى فرد مسلمان خوش ندارم که بمیرد در حالى که‏هنوز برخى از آداب پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را به جا نیاورده باشد.

بى شک خو گرفتن با آداب پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و آراستگى به اخلاق و سنن ظاهرى وباطنى آن حضرت، کمال نهایى و آخرین هدف زندگى است و سعادت دنیا و آخرت‏را به همراه دارد.

ما در این کتاب به ایراد مکروهات نپرداختیم، زیرا مذهب شیعه بر این پایه‏نهاده است که هیچ مکروه و مباحى از آن جهت که مکروه و مباح است ازآن حضرت سر نزده‏[مگر آنکه آن عمل مکروه یا مباح به دلیل خاصى از این عنوان‏بیرون آمده باشد]، و عقل و نقل نیز گواه این مطلب‏اند.

و با خود شرط کردیم که به جهت رعایت اختصار، سند روایات را حذف‏کنیم، ولى نام کتابهایى را که از آنها نقل کرده‏ایم و نام مؤلفان آنها را آورده و میان‏روایاتى که سند داشته و روایاتى که سند آنها مذکور نبوده فرق نهادیم تا کسى که‏جویاى اصل آنهاست بتواند به آسانى به مدارک و منابع آنها مراجعه نماید(2)و نیز شمایل آن حضرت را ـ با اینکه از موضوع کتاب خارج است ـ آوردیم‏هم به جهت تبرک و تیمّن و هم بدان جهت که ذکر بسیارى از اخلاق حضرتش درضمن آنها نهفته است. همچنین وقایع جزئى را نیاوردیم و تنها به جوامع و کلیات‏اخلاق آن حضرت بسنده کردیم. و تنها خداست که باید از او یارى جست.

شمایل و کلّیّات اخلاق پیامبر صلّى اللّه علیه و آله‏

.1 رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بسیار بزرگ و گرانقدر بود. در دیدگان عظیم و موقّرمى‏نمود و در دلها عزیز و گرامى بود. چهره مبارکش مانند ماه شب چهارده مى‏تابیدو درخشان و نورانى بود. رنگ چهره‏اش سفید مایل به سرخى بود. نه از لاغرى دردیده‏ها حقیر مى‏نمود، و نه از فربهى انگشت‏نما بود. چهره‏اى سپید و نورانى، دیدگانى درشت و سیاه، ابروانى باریک و کمانى، جمجمه‏اى بزرگ و قامتى معتدل‏و میانه داشت.

پیشانى مبارکش بلند، و بینى‏اش باریک و کشیده بود. در سفیدى چشمانش‏اندکى سرخى دیده مى‏شد . ایروانى پیوسته و گونه‏هایى صاف و هموار داشت.

مچ‏هایش درشت، ساقهاى دستش بلند بود. مفصل شانه‏ها بزرگ و خود شانه‏ها پهن‏بود. کفهاى دست و پایش کلفت و پر گوشت بود.

بر آمدگى‏هاى دو طرف سینه‏اش مو نداشت، گودى کف پایش بیش از حدمتعارف‏[. . . ]مژه‏هایش بلند، محاسنش پر پشت و افتاده و شاربش پر پشت بود. موهاى سفید چندى که در سر و رویش پیدا شده بود به واسطه خضاب، سبز به نظرمى‏رسید. دهانش فراخ (3)و شیرین، میان بینى‏اش بر آمده، دندانهایش سپید و از هم باز، و مویش آویخته بود، از میان سینه تا ناف خطى باریک از مو داشت. تمام اندامهایش‏معتدل بود. شکمش با سینه برابر بود، سینه‏اش پهن و گردنش در زیبایى چون بتى‏نگارین و به سپیدى نقره بود.

دستها و پاهایش کشیده، و ساقها و پاشنه‏هایش کم گوشت بود. چانه‏اى کوتاه‏و پیشانى بر آمده داشت. رانهایش خیلى کلفت نبود، لگن خاصره‏اش‏[مانند دلاوران‏]پهن بود، بندهایش قرص و محکم بود. نه بسیار بلند قد و بى قواره، و نه خیلى کوتاه وزننده بود. موى سرش نه مجعّد و پیچیده و نه لخت و افتاده بود. چهره‏اش نه‏کم گوشت بود و نه پر گوشت و نه سپید زننده. استخوانهاى مفصلش درشت و سراستخوانهایش پهن و بینى‏اش کشیده بود. شکم و سینه‏اش مویى نداشت جز خطباریکى از مو که از سینه تا نافش کشیده شده بود. چهار شانه بود، بدنى بى مو داشت‏جز همان مویى که از سینه تا ناف کشیده بود. بیشتر موهاى سپیدى که نشان پیرى‏است در دو طرف سر او به چشم مى‏خورد.

کف دستهایش مانند کف دست عطر فروشان معطّر بود. کف دستش گشاده، استخوانهاى قلم دست و پایش بلند بود. هنگام رضا و شادى چهره‏اش چون آینه‏اى‏رنگارنگ درخشان و جذّاب بود. کشیده گام بر مى‏داشت و آرام و با وقار راه‏مى‏رفت. در کارهاى خیر از همه پیشقدم بود. هنگام راه رفتن چنان گام مى‏زد گویى‏از سراشیبى فرود مى‏آید. در حین تبسّم دندانهایش به سان دانه‏هاى تگرگ نمایان‏مى‏شد، و در هنگام خنده دندانهایش چون برق جهنده مى‏درخشید.

اندامى زیبا و خویى پسندیده داشت. خوش برخورد و خوش مجلس بود.

هنگامى که با مردم رو به رو مى‏شد پیشانیش چون چراغى فروزان نظر آنان را جلب‏ مى‏کرد. دانه‏هاى عرق مانند مروارید بر چهره‏اش مى‏غلتید و بوى عرقش خوشبوتر ازمشک بود . مهر نبوت در میان شانه‏هایش نمایان بود.

.2 ابو هریره گوید: آن حضرت هنگامى که مى‏خواست به سوى جلو یا پشت‏سر خود بنگرد با تمام بدن بر مى‏گشت.

.3 جابر بن سمره گوید: ساقهاى پاى آن حضرت باریک و لطیف بود.

.4 ابو جحیفه گوید: موهاى گونه آن حضرت جو گندمى و موى بالاى‏زنخدانش سپید بود.

.5 امّ هانى گوید: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را دیدم که چهار گیسوى بافته داشت .

ابن شهرآشوب گوید: درست آن است که آن حضرت دو گیسو داشت و آن‏رسمى بود از هاشم جدّ اعلاى آن حضرت.

.6 انس گوید: در سر و صورت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بیش از چهارده تار موى سفیدنشمردم .

.7 و گویند: هفده تار موى سپید داشت.

.8 عبد اللّه بن عمر گوید: موى سپید آن حضرت نزدیک به بیست تار مو بود.

.9 براء بن عازب گوید: بلندى موى سر آن حضرت به قدرى بود که به دوشهامى‏رسید.

.10 انس گوید: موى سر آن حضرت به بنا گوش مى‏رسید.

.11 عایشه گوید: بلندى موى سر آن حضرت از بنا گوش مى‏گذشت ولى به‏دوشها نمى‏رسید (4).12 پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از راهى نمى‏گذشت مگر اینکه هر که از آنجا عبور مى‏کرد از عطر عرق آن حضرت پى مى‏برد که ایشان از آنجا گذشته است. و به هر سنگ ودرختى مى‏گذشت بر آن حضرت سجده مى‏کردند.

.13 پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: ما گروه پیامبران دیده‏هایمان مى‏خوابد ولى دلهایمان‏نمى‏خوابد، و از پشت سر مى‏بینیم چنان که از پیش رو مى‏بینیم.

.14 یکى از معجزات پیامبر صلّى اللّه علیه و آله که اخبار متواتر بر آن دلالت دارد و کافر ومؤمن به آن اعتراف نموده‏اند مهر نبوت است که بر موهاى متراکم میان دو کتف‏آن حضرت نمایان بود.

.15 رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله سایه‏اش بر زمین نمى‏افتاد (سایه نداشت) .

.16 نوفلى گوید: در نزد حضرت امام هادى علیه السّلام از صدا و آهنگ خوش‏گفتگو کردم، فرمود : امام سجاد علیه السّلام قرآن تلاوت مى‏کرد و گاهى مردم از صداى‏زیباى او بیهوش مى‏شدند، و اگر امام اندکى از صداى زیباى خود را ظاهر کند مردم‏طاقت شنیدن آن صوت زیبا را ندارند . گفتم: آیا پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با مردم نماز نمى‏خواند وصداى خود را به تلاوت قرآن بلند نمى‏ساخت‏[پس چرا مردم بیهوش نمى‏شدند]؟فرمود: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به اندازه طاقت مردمى که پشت سر او بودند صداى خود راآشکار مى‏ساخت.

مؤلف: این اخبار به سندهاى بسیار دیگرى نیز روایت شده است.

.17 امام حسن مجتبى علیه السّلام فرمود: از دایى خود هند بن ابى هاله که ازوصف کنندگان رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بود خواستم و دوست داشتم که مقدارى از اوصاف‏آن حضرت را برایم بیان کند تا بدان در آویزم و به سهم خود از آن پیروى نمایم، گفت: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در دل و دیده هر کس موقّر و با عظمت مى‏نمود، روى‏نکویش چون ماه شب چهارده مى‏درخشید، از میان قامت، بلندتر و از دراز قامت، کوتاه‏تر بود. سرى نسبتا بزرگ و موهایى نه پیچیده و نه لخت و افتاده داشت. اگر موى سرش ژولیده مى‏شد فرق باز مى‏کرد و هرگاه آن را بلند مى‏نمود از نرمه گوش‏تجاوز نمى‏کرد . چهره‏اى درخشان، پیشانى بلند، ابروانى بلند و کشیده و پر پشت وناپیوسته داشت. میان ابروانش رگى بود که به هنگام خشم برجسته مى‏شد. هاله‏اى ازنور بر چهره‏اش پرتو افکنده بود به طورى که اگر کسى دقت نمى‏کرد مى‏پنداشت که‏میان بینى‏اش برآمدگى دارد.

محاسنش کوتاه و پر پشت، گونه‏هایش صاف، دهانش اندکى بزرگ، میان‏دندانهایش باز و شیرین دهان بود، از سینه تا نافش خطى باریک از مو کشیده شده‏بود، گردنش گویى گردن نگارینى است از نقره سپید و درخشان. اندامهایش متناسب‏بود. تنومند و عضله‏هایش محکم بود. سینه و شکمش برابر بود. چهارشانه و درشت‏استخوان بود. پهن سینه و سفید پوست بود و برآمدگى‏هاى دو طرف سینه و شکم اومو نداشت.

ساقهاى دست و شانه‏ها و بالاى سینه‏اش پر مو بود. مچها بزرگ، کف دستهاپهن و کف دستها و پاهایش کلفت و پرگوشت بود. اندامهایش میانه و به اندازه بود، استخوانهاى دست و پایش کشیده، گودى کف پاها بیشتر از معمول و پاشنه‏هاى‏پایش صاف و نرم بود به طورى که آب از آن مى‏چکید. استوار قدم بر مى‏داشت وآرام و با وقار راه مى‏رفت و گامهاى بلند بر مى‏داشت . چنان راه مى‏رفت که گویى ازسرازیرى فرود مى‏آید. چون به کسى رو مى‏کرد با تمام بدن رو مى‏کرد. دیدگانش رافرو مى‏افکند. به زمین بیش از آسمان نگاه مى‏کرد. به کسى خیره نمى‏شد، بلکه کوتاه‏نظر مى‏کرد. با هر کس روبه‏رو مى‏شد در سلام کردن بر او پیشى مى‏گرفت .

امام حسن مجتبى علیه السّلام فرمود: گفتم از سخن گفتنش برایم بگو. گفت: آن حضرت پیوسته اندوهگین و در تفکر بود. آسایش نداشت. پیوسته خموش بود وجز به هنگام نیاز سخن نمى‏گفت . لب به سخن مى‏گشود و آن را به نحوى بلیغ به پایان‏مى‏برد. سخنان کوتاه و جامع مى‏گفت و کم و زیاد در جملات او نبود. خویى نرم‏ داشت. نه خشن بود، نه خوار و زیر دست.

هر نعمتى در نظرش بزرگ مى‏نمود گر چه اندک باشد و هرگز نعمتى را مذمّت‏نمى‏کرد؛آرى از هیچ طعامى بد نمى‏گفت و تعریف هم نمى‏کرد.

دنیا و ناملایماتش او را به خشم نمى‏آورد ولى هنگامى که پاى حق در میان‏بود از شدت خشم کسى او را نمى‏شناخت و چیزى مانع او نبود تا آنکه حق راباز ستاند. با تمام دست اشاره مى‏کرد[نه با انگشت‏]و به هنگام تعجب دست را پشت‏و رو مى‏کرد. زمانى که سخن مى‏گفت دستها را به هم مى‏چسباند و شست دست چپ‏را به کف دست راست مى‏زد. چون خشم مى‏گرفت روى خود را بر مى‏گرداند وچشم را فرو مى‏خواباند. بیشتر خنده‏اش تبسّم بود و چون مى‏خندید دندانهایش ماننددانه‏هاى تگرگ نمایان مى‏شد.

امام مجتبى علیه السّلام فرمود: مدتى این مطالب را از حسین علیه السّلام پنهان کردم سپس‏براى او بازگفتم، دیدم او پیش از من از آنها آگاه بوده است!در این باره از اوپرسیدم، دیدم او از پدر بزرگوارش از وضع داخلى و خارجى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و ازچگونگى مجلس و شکل و شمایل آن حضرت پرسیده بود و همه را باز گفت وچیزى را فرو نگذاشت.

وضع داخلى آن حضرت‏

امام حسین علیه السّلام فرمود: از پدرم از وضع داخلى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله پرسیدم، فرمود: به منزل رفتنش به اختیار خود بود و چون به منزل مى‏رفت اوقات خویش راسه قسمت مى‏کرد: قسمتى براى عبادت خداوند، قسمتى براى خانواده و قسمتى‏براى خود. اما قسمت خودش را باز میان خود و مردم قسمت مى‏کرد و پس ازفراغت از کار خواص به کارهاى عموم مى‏پرداخت و چیزى از آن وقت را براى‏ خود باقى نمى‏نهاد. و از جمله روش آن حضرت در رابطه با امّت این بود که اهل‏فضل را به عنایت خود ویژه مى‏داشت، و هر کس را به مقدار فضیلتى که در دین‏داشت احترام مى‏کرد. برخى یک حاجت، برخى دو حاجت و برخى چندین حاجت‏داشتند و حضرت به رسیدگى آنها مى‏پرداخت و آنان را سر گرم اصلاح کار خودشان‏و مردم مى‏کرد، از کار و بارشان مى‏پرسید و آنچه را لازم بود به آنان خبر مى‏داد ومى‏فرمود: «باید حاضران به غایبان برسانند، و حاجت کسانى را که به من دسترسى‏ندارند به من برسانید، زیرا هر که حاجت کسانى را که دسترسى به سلطان ندارند به‏گوش سلطان برساند خداوند قدمهاى او را در روز قیامت ثابت و استوار سازد. »درمجلس آن حضرت جز این گونه مطالب گفته نمى‏شد و از کسى غیر آن رانمى‏پذیرفت . آنان براى درک فیض و طلب علم خدمت حضرتش شرفیاب مى‏شدندو بى‏آنکه چیزى فرا گیرند پراکنده نمى‏شدند، و چون از آن مجلس باز مى‏گشتند خودرهنمایانى بودند.

وضع خارج از منزل پیامبر صلّى اللّه علیه و آله‏

و از پدرم امیر مؤمنان علیه السّلام از وضع رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در خارج از منزل پرسیدم‏که چگونه رفتار مى‏کرد؟فرمود: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله زبان خود را از سخنان غیر لازم‏باز مى‏داشت. با مردم انس مى‏گرفت و آنان را از خود رمیده نمى‏ساخت .

بزرگ هر قومى را گرامى مى‏داشت و او را بر آنان مى‏گماشت. از مردم‏مى‏پرهیخت و خود را از آنان مى‏پایید بدون آنکه از آنان روى گرداند یا با آنان‏بد خلقى کند. از یاران خود سراغ مى‏گرفت و از مردم از آنچه در میان آنان‏مى‏گذشت پرسش مى‏نمود. هر کار نیکى را تحسین و تقویت مى‏کرد و هر کار زشتى‏را تقبیح مى‏کرد و خوار مى‏شمرد. در کارها میانه رو بود و افراط و تفریط نداشت. از مردم غافل نمى‏شد مبادا آنان غفلت ورزند و به انحراف گرایند. درباره حق نه‏کوتاهى داشت و نه از آن تجاوز مى‏کرد. اطرافیان آن حضرت نیکان مردم بودند، وبرترین آنان در نظر او کسانى بودند که نسبت به مسلمانان خیرخواه و دلسوزتربودند، و بزرگترین آنان کسانى بودند که با برادران دینى خود بهتر همدردى وهمکارى داشته باشند.

وضع مجلس آن حضرت‏

امام حسین علیه السّلام فرمود: از پدرم از وضع مجلس پیامبر صلّى اللّه علیه و آله پرسیدم، فرمود: آن‏حضرت در هیچ مجلسى نمى‏نشست و بر نمى‏خاست مگر به یاد خدا. در مجالس‏جاى مخصوصى براى خود انتخاب نمى‏کرد و از این کار نیز نهى مى‏نمود. هرگاه به‏گروهى مى‏پیوست هر جا که خالى بود مى‏نشست و دیگران را نیز دستور مى‏داد که‏چنین کنند.

حق هر یک از اهل مجلس را ادا مى‏کرد و کسى از آنان نمى‏پنداشت که‏دیگرى نزد آن حضرت از او گرامى‏تر است. با هر کس مى‏نشست به قدرى صبرمى‏کرد تا خود آن شخص بر خیزد و برود . هر کس از او حاجتى مى‏خواست‏باز نمى‏گشت مگر آنکه یا به حاجت خود رسیده بود یا به بیان خوشى از آن حضرت‏دلخوش گشته بود. خوى نیکش شامل همه بود به حدّى که مردم او را پدرى مهربان‏مى‏دانستند و همه در حق، نزد او برابر بودند. مجلس او مجلس حلم و حیا و صداقت‏و امانت بود. در آن آوازها بلند نمى‏شد و عرض و آبروى کسى نمى‏ریخت و اگر ازکسى لغزشى سر مى‏زد جاى دیگر بازگو نمى‏شد. اهل مجلس با یکدگر عادلانه رفتارمى‏کردند و بر اساس تقوا با هم رفاقت و دوستى مى‏نمودند. با یکدگر فروتن بودند، مهتران را احترام مى‏کردند و با کهتران مهربان بودند و نیازمندان را بر خود مقدم‏ مى‏داشتند و از غریبان نگهدارى مى‏کردند.

گفتم: روش رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله با همنشینان چگونه بود؟فرمود: همیشه خوشروو خوش‏خلق و نرمخو بود. خشن و درشت‏خو و پرخنده و سبکسر و بدزبان وعیبجو و چاپلوس نبود . از آنچه به آن میل و رغبت نداشت غفلت مى‏ورزید. طورى‏بود که آرزومندان از او مأیوس و نومید نمى‏شدند. خود را از سه چیز به سختى دورمى‏داشت: «جدال و کشمکش، پرحرفى و ذکر مطالب بى‏فایده». نسبت به مردم نیز ازسه چیز پرهیز داشت: «کسى را نکوهش و سرزنش نمى‏کرد . لغزشهاى کسى راجستجو نمى‏نمود و عیب کسى را پى نمى‏گرفت».

سخن نمى‏گفت مگر در جایى که امید ثواب در آن مى‏داشت. هنگام سخن‏گفتن چنان اهل مجلس را جذب مى‏کرد که همه سر به زیر افکنده، گویى پرنده برسرشان نشسته، آرام و بى‏حرکت مى‏ماندند، و چون ساکت مى‏شد آنان سخن‏مى‏گفتند و نزد آن حضرت بر سر سخنى نزاع نمى‏کردند. هر که سخن مى‏گفت همه‏ساکت به سخنانش گوش مى‏دادند تا سخنش پایان یابد. و در محضر حضرتش به‏نوبت سخن مى‏گفتند. از چیزى که اهل مجلس مى‏خندیدند مى‏خندید و از آنچه‏آنان تعجب مى‏کردند تعجب مى‏کرد. بر بى‏ادبى غریبان در خواسته‏ها و گفتارشان‏صبر مى‏کرد تا جایى که اصحاب در صدد جلب اشخاص مزاحم برمى‏آمدند.

مى‏فرمود: چون حاجتمندى را دیدید او را کمک کنید. مدح و ثناى کسى رانمى‏پذیرفت مگر از کسى که بخواهد تشکر نماید. سخن کسى را نمى‏برید مگر آنکه‏از حد مى‏گذشت که در آن صورت با نهى او یا برخاستن، سخن او را قطع مى‏کرد.

امام حسین علیه السّلام فرمود: سپس از سکوت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله پرسیدم، پدرم فرمود: سکوت آن حضرت بر چهار پایه استوار بود: حلم، حذر، تقدیر و تفکر. سکوتش درتقدیر و اندازه‏گیرى در این بود که همه مردم را به یک چشم ببیند و به گفتار همه‏یکسان گوش دهد. و سکوتش در تفکر آن بود که در چیزهاى فناپذیر و فناناپذیر اندیشه مى‏کرد. و سکوتش در حلم آن بود که حلم و صبر را با هم داشت، به طورى‏که چیزى او را به خشم نمى‏آورد و از کوره به در نمى‏برد. و سکوتش در حذر درچهار مورد بود: به کارهاى نیک مى‏پرداخت تا دیگران نیز از او پیروى کنند.

کارهاى زشت را ترک مى‏کرد تا دیگران نیز از آن بپرهیزند. کوشش خود را به کارمى‏برد تا براى اصلاح امت خود نظرى درست ارائه دهد. و به آنچه خیر دنیا وآخرت در آن بود اقدام مى‏نمود.

.18 أنس بن مالک گوید: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله چهره‏اى درخشان داشت و رنگش‏مانند مروارید سپید بود. هنگام راه رفتن اندکى به جلو متمایل مى‏شد. من هرگز مشک‏و عنبرى را نبوییدم که از عطر بدن آن حضرت خوشبوتر باشد و هیچ دیبا و ابریشمى‏را دست نکشیدم که از کف دست آن حضرت نرم‏تر باشد. . .

.19 کعب بن مالک گوید: هر گاه چیزى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را خوشحال مى‏کردچهره مبارکش چون قرص قمر روشن مى‏شد.

.20 غزالى گوید: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از همه شیوا گفتارتر و شیرین سخن‏تر بود وخود مى‏فرمود: من شیواترین مردم عرب هستم و بهشتیان با لغت محمّد سخن‏مى‏گویند . . . آن حضرت با کوتاه‏ترین و در عین حال پرمعنى‏ترین جملات سخن‏مى‏گفت و زیاد و کم در سخنانش نبود. قطعات گفتارش به یکدیگر پیوسته بود وسخن را به طورى شمرده ادا مى‏کرد که شنونده آن را به خوبى در مى‏یافت و به حافظه‏مى‏سپرد. جوهره صدایش بلند و آهنگ صدایش از همه مردم زیباتر بود.

.21 عایشه گوید: به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عرض کردم: یا رسول اللّه، شما که به‏بیت الخلاء مى‏روید و بیرون مى‏آیید من بى‏درنگ به آنجا مى‏روم ولى چیزى جزبوى مشک نمى‏یابم؟ !فرمود: ما گروه پیامبران بدنهاى ما بر نسیم‏هاى بهشتى‏مى‏روید و خوشبوست، از این‏رو چیزى از آن خارج نمى‏شود مگر آنکه زمین آن رادر خود فرو مى‏برد.

اخلاق پیامبر صلّى اللّه علیه و آله‏

.22 رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: خداوند عقل را آفرید و به او گفت: عقب برو، عقب رفت. سپس فرمود: پیش بیا، پیش آمد. آن‏گاه فرمود: مخلوقى را نیافریدم که‏نزد من محبوبتر از تو باشد. پس نود و نه جزء از آن را به‏[من‏]محمّد بخشید، و یک‏جزء دیگر را میان همه بندگان قسمت نمود.

.23 رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مى‏فرمود: من به اخلاق نیک و پسندیده برانگیخته‏شده‏ام .

.24 امام صادق علیه السّلام فرمود: خداوند رسول خویش را به اخلاق نیک وپسندیده مخصوص گردانید، شما هم خود را بیازمایید، اگر آن اخلاق نیک در شمابود خداى را سپاس گفته و از او بخواهید تا آن را در شما بیفزاید. سپس امام علیه السّلام آنهارا بدین ترتیب ده خصلت شمرد: یقین، قناعت، صبر، شکر، بردبارى، خوش‏خلقى، سخاوت، غیرت، شجاعت و جوانمردى .

.25 انس گوید: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شجاع‏ترین، نیکوترین و سخى‏ترین مردم بود .

شبى صداى هولناکى به گوش مردم مدینه رسید که همه وحشتزده به سوى آن صداشتافتند. در این میان دیدند رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله پیش از همه بیرون آمده در حالى که سواربر اسب ابو طلحه شده و شمشیر بر گردن انداخته و به مردم مى‏فرماید: نترسید، چیزى‏نیست، عجب اسب تیز تکى است!.26 على علیه السّلام فرمود: چون تنور جنگ گرم مى‏شد و دو لشکر به هم‏مى‏رسیدند ما به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله پناهنده مى‏شدیم و هیچ کس به دشمن نزدیکتر ازآن حضرت نبود.

.27 ابو سعید خدرى گوید: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از دختران پرده‏نشین باحیاتر بود. و هرگاه چیزى را دوست نمى‏داشت از قیافه آن حضرت درمى‏یافتیم.

.28 امام صادق علیه السّلام به حفص بن غیاث فرمود: اى حفص، هر که صبر کنداندکى صبر کرده و هر که بى‏تابى کند اندکى بى‏تابى کرده است. سپس فرمود: در همه‏کارهایت صبر پیشه‏ساز، زیرا خداى بزرگ محمّد صلّى اللّه علیه و آله را به پیامبرى برانگیخت و اورا امر به صبر و مدارا نمود و فرمود: «بر آنچه مى‏گویند صبر کن و به طورى شایسته ازآنان دورى گزین، و مرا با تکذیب کنندگان توانگر و مرفّه واگذار(5)»، و نیز فرمود: «بدى‏دیگران را با بهترین روش دور کن، تا آن که میان تو و او دشمنى است گویى دوست گرم وصمیمى است. و از این خصلت برنخورند جز کسانى که صبر پیشه کنند و کسى که داراى‏بهره‏اى بزرگ‏[از اندیشه و خرد]است» (6)رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله هم صبر نمود تا او را به چیزهاى بزرگ متهم کردند. از این‏رودلتنگ شد و خداوند این آیه را نازل نمود: «و ما به خوبى مى‏دانیم که تو سینه‏ات ازآنچه مى‏گویند تنگ مى‏شود. پس به همراه ستایش پروردگارت تسبیح‏گوى و ازسجده‏گزاران باش(7). »باز هم او را تکذیب کردند و متهم نمودند و حضرت غمگین‏شد و خداوند این آیه را فرستاد : «ما به خوبى مى‏دانیم که آنچه مى‏گویند تو را غمگین‏مى‏کند. اما آنان تو را تکذیب نمى‏کنند بلکه این ستمگران آیات خدا را تکذیب مى‏کنند.

البته پیش از تو نیز پیامبرانى تکذیب شدند و بر تکذیب شدن صبر کردند، و آزارها دیدندتا آنکه یارى ما به آنان رسید (8). »پس پیامبر صلّى اللّه علیه و آله خود را به صبر ملزم ساخت، تا آنکه آنها پا را فراتر نهاده و نام‏خدا را بر زبان آورده، او را تکذیب نمودند. پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: درباره خودم وخاندان و آبرویم صبر کردم ولى درباره بدگفتن به معبودم صبر ندارم . آن‏گاه خداوند این آیه را نازل کرد: «ما آسمانها و زمین و آنچه را میان آنهاست در شش روز آفریدیم وهیچ خستگى به ما نرسید، پس‏[تو هم خسته نشو و]بر آنچه مى‏گویند صبر کن(9). »پس پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در همه احوال صبر کرد تا او را به امامان از عترتش مژده دادندو آنان به داشتن صبر معرفى گردیدند. خداوند والا مقام فرمود: «و از آنان پیشوایانى‏ساختیم که به امر ما هدایت کنند، چون صبر کردند و به آیات ما یقین داشتند (10). »اینجا بود که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «صبر نسبت به ایمان مانند سر است نسبت به‏بدن. »خداوند هم از صبر او قدردانى کرد و این آیه را نازل فرمود: «کلمه نیکوى‏پروردگارت‏[و وعده‏هاى نجات و پیروزى او]درباره بنى اسرائیل انجام یافت به پاداش‏صبرى که کردند، و آنچه را فرعون و قومش مى‏ساختند و آنچه را برمى‏افراشتند واژگون‏نمودیم(11). »پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «این هم بشارت است و هم انتقام».

آن‏گاه خداوند پیکار با مشرکان را براى او روا دانست و این آیه را نازل کرد: «هر کجا مشرکان را یافتید بکشید و آنان را بگیرید و محاصره کنید و در هر کمینگاهى برسر راهشان بنشینید(12). و هر کجا بر آنان دست یافتید بکشیدشان (13). »پس خداوند آنان رابه دست رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و دوستانش به قتل رساند و پاداش صبر آن حضرت را به اوعنایت فرمود، علاوه بر آنچه در آخرت برایش ذخیره کرده است . پس هر که صبرکند و به حساب خدا گذارد، از دنیا بیرون نرود تا آنکه خداوند چشم او را درباره‏دشمنانش روشن کند، علاوه بر آنچه در آخرت برایش ذخیره خواهد نمود.

.29 پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود که جبرئیل نزد او آمد و گفت: یا رسول اللّه، خداوندمرا با هدیه‏اى به سوى تو فرستاده که چنین هدیه‏اى را پیش از شما به هیچ کس عطا نکرده است. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: آن هدیه چیست؟گفت: صبر، و نیکوتر از صبر.

فرمود: آن چیست؟گفت: رضا، و نیکوتر از آن. فرمود: أن چیست؟گفت: زهد، و بهتر از آن. فرمود : آن چیست؟گفت: اخلاص، و بهتر از آن. فرمود: آن چیست؟گفت: یقین، و بهتر از آن. فرمود : گفتم: آن چیست اى جبرئیل؟گفت: نردبان آن‏توکل بر خداست. گفتم: توکل بر خدا چیست؟گفت : دانستن آنکه مخلوق‏[بدون‏خواست خدا]نه زیانى تواند زد و نه سودى تواند رساند. نه مى‏تواند عطا کند و نه منع‏نماید. و نیز نومید بودن از مخلوق. هرگاه بنده چنین باشد دیگر براى هیچ کس جزخدا عملى انجام نمى‏دهد و جز خدا به کسى امید نمى‏بندد و از کسى نمى‏ترسد و به‏هیچ کس جز خدا چشم طمع نمى‏دوزد؛این است توکل.

پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: گفتم: اى جبرئیل، تفسیر صبر چیست؟گفت: آن است که‏آدمى در سختى شکیبایى کند همان‏گونه که در شادى شکیبایى مى‏کند، و در هنگام‏نیازمندى شکیبایى کند چنان که در وقت بى‏نیازى شکیبایى مى‏کند، و در بلا وگرفتارى شکیبایى کند چنان که در عافیت و سلامتى شکیبایى مى‏کند. بنابراین از حال‏خود از بلایى که به او مى‏رسد نزد کسى شکایت نکند.

گفتم: تفسیر قناعت چیست؟گفت: آن است که به آنچه از دنیا به او مى‏رسدقناعت ورزد؛با چیز کم بسازد و بر عطاى اندک سپاس گزارد.

گفتم: تفسیر رضا چیست؟گفت: کسى که از آقاى خود راضى است بر اوخشم نمى‏گیرد، چه به نعمتهاى دنیا برسد چه نرسد. و هیچ‏گاه به عمل اندک خودراضى نمى‏گردد.

گفتم: تفسیر زهد چیست؟گفت: زاهد دوست مى‏دارد کسى را که خالقش رادوست مى‏دارد، و دشمن مى‏دارد کسى را که خالقش را دشمن مى‏دارد. از حلال‏دنیا احتیاط و دورى مى‏کند و به حرام آن اعتنا نمى‏نماید، زیرا حلال آن حساب‏دارد و حرامش عقاب. بر همه مسلمانان مهر مى‏ورزد چنان که به خود مهر مى‏ورزد. از سخن‏[بیهوده‏]خوددارى مى‏کند چنانکه از مردارى که بوى گندش بلند شده‏دورى مى‏کند. از کالاى بى‏ارزش دنیا و زرق و برق آن دورى مى‏کند چنان که ازآتش دورى مى‏نماید که مبادا شعله‏اش او را فرا گیرد. آرزوى خود را کوتاه مى‏سازدو مرگ او پیش چشمش مجسّم است.

گفتم: اى جبرئیل، تفسیر اخلاص چیست؟گفت: با اخلاص کسى است که ازمردم چیزى نخواهد تا خود بدان دست یابد، و هرگاه به دست آورد بدان راضى‏مى‏شود، و اگر چیزى در دستش باقی ماند در راه خدا مى‏بخشد. و چون از مردم‏درخواستى نکرد به بندگى خود در برابر خداوند اقرار نموده، و اگر به چیزى دست‏یافت و بدان راضى شد پس از خداوند راضى شده و خداى بزرگ نیز از او راضى‏است. و اگر چیزى در راه خدا بخشید در حدّ وثوق و اعتماد به خداى خود قراردارد .

گفتم: تفسیر یقین چیست؟گفت: مؤمن چنان براى خدا کار مى‏کند که گویى‏خدا را مى‏بیند، و اگر او خدا را نمى‏بیند. خدا او را مى‏بیند و به طور یقین مى‏داند که‏آنچه به او رسیده نمى‏توانست از او خطا برود، و آنچه از او خطا رفته نمى‏توانست به‏او برسد. اینها که گفته شد شاخه‏هاى توکل و نردبان زهد است.

.30 امام باقر علیه السّلام مى‏فرمود: فرشته‏اى نزد رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آمد و گفت: اى‏محمّد، خدایت سلام مى‏رساند و مى‏فرماید: اگر بخواهى همه ریگهاى مکه را برایت‏طلا سازم!آن حضرت سر به سوى آسمان برداشت و گفت: پروردگارا، مى‏خواهم‏روزى سیر باشم و سپاس تو گویم، و روزى گرسنه باشم و از تو درخواست نمایم.

.31 امام باقر علیه السّلام مى‏فرمود: فرشته‏اى نزد رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آمد و گفت: خداوند تو را مختار فرموده که بنده‏اى فروتن و رسول باشى یا پادشاه و رسول!آن حضرت به جبرئیل علیه السلام نگاه کرد و او با دست اشاره کرد که فروتنى اختیار کن.

پس حضرت فرمود: مى‏خواهم بنده‏اى فروتن و رسول باشم. آن فرشته در حالى که‏ کلیدهاى خزائن زمین را در دست داشت گفت: اگر پادشاهى را هم بپذیرى از مقامى‏که نزد خدا دارى نخواهد کاست.

.32 على علیه السّلام در وصف پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و تأسّى به آن حضرت فرمود : پیامبر پاک‏و پاکیزه خود را سرمشق گیر. . . که از دنیا نیم لقمه‏اى برگرفت و چشمى بدان ندوخت.

از همه کس پهلویش از دنیا لاغرتر و شکمش از دنیا خالى‏تر بود. دنیا بر او عرضه شدولى نپذیرفت. و هرگاه دانست که خداوند چیزى را دشمن دارد او نیز آن را دشمن‏داشت و چیزى را که خدا حقیر دانست او نیز حقیر شمرد. و اگر خصلتى جز این درما نبود که دوست مى‏داریم آنچه را خدا دشمن داشته، و بزرگ مى‏داریم چیزى راکه خدا کوچک شمرده، همین در مخالفت و دشمنى ما با خدا و سرپیچى از فرمان‏او بس بود!همانا رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بر روى زمین غذا مى‏خورد. چون بندگان مى‏نشست.

کفش خود را به دست خویش پینه مى‏زد و لباسش را وصله مى‏دوخت. بر الاغ‏بى‏پالان سوار مى‏شد و دیگرى را هم در ردیف خود سوار مى‏کرد. و چون دید پرنده‏اى‏با نقش و نگار بر در اتاقش آویخته، به یکى از زنان خود فرمود: اى فلانى، این پرده‏را از نظرم دور دار، که هرگاه به آن مى‏نگرم به یاد دنیا و زرق و برق آن مى‏افتم!پیامبر صلّى اللّه علیه و آله قلبا از دنیا روى گرداند و یاد آن را در درون خود بکشت. اودوست داشت زینتهاى دنیا از نظرش پنهان باشد تا مبادا جامه‏اى زیبا و فاخر از آن‏برگیرد و آن را خانه همیشگى خود پندارد و امید اقامت در آن را در سر بپروراند.

پس دنیا را به کلى از جان خود بیرون کرد و یاد آن را از دل براند و آن را از نظر پنهان‏داشت . آرى هر که چیزى را دشمن دارد نگاه به آن را نیز دشمن دارد و خوش نداردنامى از آن در نزد او به میان آید.

.33 امام صادق علیه السّلام فرمود: چیزى از دنیا براى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله خوشتر از آن‏نبود که در دنیا گرسنه و ترسناک‏[از خدا و نگران از اوضاع‏]باشد.

.34 حضرت حسین بن على علیه السّلام ضمن خبرى طولانى در شرح حال‏رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: آن حضرت از ترس خدا چندان مى‏گریست که جاى نمازش‏تر مى‏شد، با آنکه گناهى نداشت.

.35 روایت است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله چندان مى‏گریست که بیهوش مى‏گشت.

به آن حضرت عرض شد: مگر خداوند گناهان گذشته و آینده شما را نبخشوده است؟فرمود: آیا بنده شکرگزار خدا نباشم؟. . . بیهوشى‏هاى على بن ابى طالب علیه السّلام نیز درمقامات عبادت و بندگى چنین بود.

.36 روایت است که ابراهیم خلیل علیه السّلام هنگامى که به نماز مى‏ایستاد از ترس‏خدا صدایى مانند صداى جوشش دیگ از او شنیده مى‏شد، و رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نیزچنین بود.

.37 ابو سعید خدرى گوید: چون آیه شریفه‏اذکروا اللّه ذکرا کثیرا (14) (خدا رافراوان یاد کنید) نازل شد، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آن قدر به ذکر خدا مشغول شد که کفّارگفتند: او جن زده و دیوانه گشته است.

.38 امام صادق علیه السّلام فرمود: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله روزى هفتاد بار به درگاه خدا توبه‏مى‏کرد. راوى گوید: گفتم: آیا آن حضرت مى‏گفت: «استغفر اللّه و أتوب الیه»؟فرمود: نه، بلکه مى‏گفت: «أتوب الى اللّه». گفتم: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله توبه مى‏کرد وهیچ‏گاه برنمى‏گشت ولى ما توبه مى‏کنیم و باز به گناه برمى‏گردیم!امام علیه السّلام فرمود: بایداز خدا کمک خواست.

.39 امام صادق علیه السّلام فرمود: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از هیچ مجلسى ـ گرچه کوتاه ـ برنمى‏خاست مگر اینکه بیست و پنج بار استغفار مى‏کرد.

.40 امیر مؤمنان علیه السّلام هرگاه به وصف رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مى‏پرداخت مى‏فرمود: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از همه مردم بخشنده‏تر، دلیرتر، راستگوتر، باوفاتر، نرمخوتر و خوش معاشرت‏تر بود. هر که در ابتدا او را مى‏دید هیبتش او را مى‏گرفت، و هر که باحضرتش آمیزش مى‏نمود و شناخت پیدا مى‏کرد به او علاقمند مى‏گردید. من که‏پیش از او و بعد از او مانندش را ندیده‏ام.

.41 رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: به اخلاق نیک آراسته گردید، که خداوند مرا به‏اخلاق نیک برانگیخته است. و از اخلاقهاى نیک آن است که آدمى گذشت کند ازکسى که به او ستم کرده، و بخشش کند به کسى که او را محروم ساخته، و بپیوندد باکسى که از او بریده، و عیادت کند از کسى که او را عیادت نمى‏کند.

.42 امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: از سوگندهاى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله این بود که مى‏گفت: «لا، و استغفر اللّه»نه، و از خدا آمرزش مى‏خواهم (15).43 عبد اللّه بن عمر گوید: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله چنان بود که خشنودى و خشم ازچهره‏اش شناخته مى‏شد. به هنگامى که خشنود مى‏شد چهره‏اش چون آینه‏مى‏درخشید به حدّى که مى‏توان گفت نقش دیوار در چهره‏اش مى‏افتاد. و چون خشم‏مى‏گرفت رنگ مبارکش گرفته و تیره مى‏گشت.

.44 رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: آیا به شما خبر ندهم که کدامتان بیشتر به من‏شباهت دارید؟گفتند: چرا، اى رسول خدا. فرمود: کسى که خلقش نیکوتر، وبرخوردش با مردم ملایم‏تر، و با خویشانش نیکوکارتر باشد، و برادران دینیش رابیش از همه دوست داشته، و بر حق صبورتر، و خشم خود را فروخورنده‏تر، وگذشتش از همه بهتر، و در حال خشنودى و خشم از همه باانصاف‏تر باشد.

.45 غزالى گوید: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله هنگامى که خیلى خوشحال مى‏شد محاسن‏خویش را زیاد دست مى‏کشید.

.46 و نیز گوید: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بخشنده‏ترین مردم بود، هرگز شبى‏نمى‏گذشت که درهم و دینارى نزد او بماند، و اگر چیزى زیاد مى‏آمد و تا شب کسى‏را نمى‏یافت که به او ببخشد، به خانه نمى‏رفت تا آن را به مستحقش برساند. از آنچه‏خداوند روزیش کرده بود بیش از آذوقه همان سال برنمى‏داشت، آن هم ازمیسورترین چیزى که مى‏یافت از خرما و جو، و بقیه را در راه خدا مصرف مى‏کرد.

هرچه از او مى‏خواستند عطا مى‏کرد، آنگاه سراغ آذوقه سال خود مى‏رفت و از آن‏هم ایثار مى‏نمود، و بسا پیش از تمام شدن سال اگر چیزى به دستش نمى‏رسیدخودش نیازمند آذوقه مى‏شد . . . حق را جارى مى‏کرد گرچه براى او یا براى یارانش‏زیان داشته باشد. . . در میان دشمنان بدون نگهبان آمد و شد مى‏کرد. . . هرگز چیزى ازامور دنیا او را به ترس و وحشت نمى‏افکند . . . با فقرا مى‏نشست و با تهیدستان هم غذامى‏شد. اهل فضل را به خاطر اخلاقشان احترام مى‏کرد، و با نیکى کردن به اشخاص‏آبرومند با آنان خو مى‏گرفت. با خویشانش پیوند و رفت و آمد داشت بدون آنکه‏آنان را بر کسانى که از آنان برتر بودند، مقدم بدارد. به هیچ کس ستم نمى‏کرد، وپوزش عذرخواهان را مى‏پذیرفت. . . آن حضرت غلامان و کنیزانى داشت ولى درخوراک و پوشاک بر آنان برترى نداشت. ساعتى از وقت او در غیر بندگى خدا و غیرکار لازمى که صلاح او در آن بود نمى‏گذشت. گاه به باغ و بستان یاران خود سرمى‏زد. هیچ‏گاه مسکینى را به خاطر تهیدستى یا بیماریش کوچک نمى‏شمرد، و ازهیچ پادشاهى به خاطر ملک و سلطنتش نمى‏ترسید. فقیر و پادشاه را یکسان به سوى‏خدا دعوت مى‏فرمود.

.47 و نیز گوید: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از همه کس دیرتر به خشم مى‏آمد و زودترخشنود مى‏شد. وى مهربانترین و خیرخواه‏ترین و سودمندترین کس براى مردم بود.

.48 و نیز گوید: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله هرگاه خوشحال و خشنود مى‏شد خشنودیش‏از همه کس نیکوتر بود. در پند و موعظه جدى بود. هنگام خشم ـ که جز براى خدا خشم نمى‏گرفت ـ چیزى تاب مقاومت در برابر خشم او را نداشت. آن حضرت درهمه کارهایش این چنین جدى بود. چون مصیبتى به او مى‏رسید کارش را به خداوندواگذار مى‏کرد و از حول و قوت خویش بیزارى مى‏جست و از خداوند راه چاره‏طلب مى‏کرد.

.49 رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: بدانید که هر عبادتى در آغاز افراطى دارد، سپس‏به فترت و سستى مى‏گراید. هر که افراط در عبادتش به سنّت من بینجامد راه را یافته‏است، و هر که با سنّت من مخالفت ورزد گمراه گشته و عملش تباه خواهد شد. بدانیدکه من هم نماز مى‏خوانم و هم مى‏خوابم، هم روزه مى‏گیرم و هم افطار مى‏کنم، هم‏مى‏خندم و هم مى‏گریم . پس هر که از راه روشن و سنّت من روى گرداند از من نیست.

مؤلف: اخبار در مطالب گذشته بیش از حدّ شمار است، و ما از هر بابى یک یادو خبر آوردیم . اما جزئیات زندگانى آن حضرت بسیار است(16)

پاورقي‌


[1] احزاب/ .21
[2] در ترجمه، به جهت اختصار و عدم فایده براى خوانندگان محترم پارسى زبان، نام مدارک نیز آورده‏نشد و طالبین مى‏توانند به اصل عربى کتاب مراجعه فرمایند.
[3] فراخى دهان در عرب از کمالات به حساب مى‏آید.
[4] شاید اختلاف روایت 11 با 9 بدان جهت است که آرایش موى سر آن حضرت یکسان نبوده، گاه‏موى سرش بلند مى‏شد و بر دوشها مى‏ریخت، و گاه کوتاه مى‏کرد و تا بنا گوش مى‏رسید، و گاه در حج ازنه مى‏تراشید. و نیز گفته‏اند: هرگاه موى سر را رها مى‏کرد تا بنا گوش مى‏رسید و هرگاه شانه مى‏زد و فرق‏باز مى‏گرد از بنا گوش مى‏گذشت.
[5] مزّمّل/10 و .11
[6] فصّلت/34 و .35
[7] حجر/97 و .98
[8] انعام/33 و .34
[9] ق/38 و .39
[10] سجده/ .24
[11] اعراف/ .137
[12] توبه/ .6
[13] بقره/ .191
[14] احزاب/ .41
[15] در عرب رسم است که هنگام سوگند کلمه«لا»مى‏گویند سپس سوگند مى‏خورند مانند: «لا و ربّک». و در اینجا مراد این است که آن حضرت پس از گفتن«لا»سوگند نمى‏خورد و به جاى آن استغفارمى‏کرد . (اقتباس از مرآة العقول علاّمه مجلسى)
[16] به ملحقات شمایل پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در آخر کتاب مراجعه فرمایید.