سيره پيامبر اعظم (ص)

على اصغر عطاران طوسى

- ۳ -


دلواپسي از عاقبت

پاسي از شب را براي عبادت و راز و نياز با پروردگار بيدار مي ماند. دلواپسي او از عاقبت خويش، خواب را از چشمانش مي ربود و با عشق و شور زائد الوصف خدايش را در سحرگاهان مي خواند. همچون معمول شبهاي ديگر، نيمه شبي در خانه همسر خويش - امّ سلمه - از بستر برخاست و در نقطه تاريکي به عبادت خدا پرداخت. صداي گريه و ناله وي، امّ سلمه را متوجه خويش ساخت. در پي صدا، پيامبر (ص) را مشاهده نمود که در گوشه اي ايستاده و دستهاي مبارکش را به سوي آسمان دراز نموده و با حال تضرع از خداي متعال مي خواهد: خدايا ! نعمتهايي که به من ارزاني داشتي، از من مگير. خدايا ! مرا مورد شماتت دشمنان قرار مده و انسانهاي حسود را بر من مسلّط مگردان. خداوندا ! مرا به بديها و مکروه هايي که از آنها نجاتم داده‌‌‌‌اي، برمگردان. خدايا ! مرا لحظه‌‌اي به خود وامگذار و خودت مرا از شرّ آفات محافظت کن. ام سلمه، گريان به بستر خويش بازگشت. پيامبر (ص) صداي ناله وي را شنيدند و از وي علّت آنرا جويا شدند. در پاسخ گفت: اشک و ناله شما مرا به گريه واداشت. در عجبم که از چه روي گريان هستيد؟ وقتي شما با آن عظمت و جايگاه ارزشمند در نزد پروردگار ، چنين از خدا مي ترسيد و از او طلب مي‌کنيد حتي به اندازه يک چشم بر هم زدن، شما را به خودتان وامگذارد، پس واي بر حال ما ! پيامبر گرامي اسلام (ص) فرمودند: " اي امّ سلمه! چگونه از عاقبت خويش نهراسم و ناله نکنم، و به خود و مقام و منزلت خويش خاطر جمع باشم در حالي که خداوند، لحظه اي حضرت يونس را به حال خود واگذارد و به سرش آمد آنچه نبايد مي آمد! [26] ".

اصولاً حجم تلاشهاي ارزنده و خدمات خالصانه انسان ديندار و خداترس در طول دوره حيات، به اندازه اي قابل توجه هست که بر خود ببالد و از عملکرد خويش خشنود و مشعوف باشد، ليکن آموزه‌‌‌هاي نبوي به ما چنين ديکته مي‌کند که در هر سطح و لايه از لايه هاي جامعه هستيم، خويش را مصون از لغزش ندانيم. چه بسا تندبادهايي که درختان پير و کهنسال را از پاي در آورده و چه بسيار سيلابهايي که در مسير خود، همه چيز را شستشو داده و با خود به همراه مي برند.

در واقع، تنها دعا و راز و نياز خالصانه بنده در پيشگاه پروردگار، و خواست متضرعانه وي به کمک اراده‌ قوي و پولادين اوست که وي را در کشاکش ايام و حوادث گوناگون زندگي، باصلابت و استوار نگاه مي دارد. مهم آنست که سوابق درخشان و توانمندي هاي متنوع، وي را غرّه نسازد و او را مصون و مأمون از لغزشها جلوه ندهد. بدون ترديد، اميد انسان به رحمت بي‌منتهاي پروردگار، و الحاح و تضرع وي به درگاه ايزد منّان، تنها وسيله براي تضمين خوشبختي و نيک‌فرجامي به شمار مي رود و انتخاب ديگر گزينه ها، جز بيراهه رفتن، سودي در برنخواهد داشت.

سيره پيامبر اعظم (ص) ، گوياي توجه کامل حضرت به مبدأ لايزال هستي در لغزشگاههاست که در سخن نخست، گوشه اي از خواستِ همراه با تضرع وي از درگاه باريتعالي براي تضمين عاقبت خويش را مورد اشاره قرار داديم. کنکاشي افزونتر در حيات نوراني آن حضرت، نمونه هاي فراوان ديگري را آشکار و برملا خواهد کرد.

مردم داري

با مردم مي‌نشست، با مردم غذا مي‌خورد، هيچ گونه امتيازي براي خويش نسبت به مردم قائل نبود. از هر فرصتي براي بودن با مردم و در کنار آنان بهره مي جست. از محرومان و مستمندان دستگيري مي‌کرد، و براي يتيمان همچون پدري دلسوز و غمخواري با محبت بود. اخلاق کريمانه و چهره محبت آميز او همگان را بر حول محور او جمع مي‌کرد. براي راحتي و آسايش مردم، خود را درگير ناآرامي ها و نبرد با دشمنان مي‌کرد. غزوه ها و جنگهاي بي شمارِ آن حضرت، شاهد صدق اين مدّعاست. او خويش را از مردم مي دانست و مي‌گفت: " همانا من بشري همانند شما هستم" [27]. تمام همّ و غمّ او، مردم _ و نه تنها آنانکه در عصر وي مي زيستند که تمامي امّتش _ بود. حتّي دل نگراني آن حضرت به دنياي آنان نيز خلاصه نمي‌شد که از بابتِ گرفتاري هاي آنان در سراي واپسين نيز دغدغه داشت.

روزي دخترش فاطمه سلام الله عليها از وي مي پرسد: " پدرم! حال و هواي مردم در روز قيامت چگونه است؟ فرمود: فاطمه جان! هر کس مشغول و گرفتار خويش است و هيچ کس به ديگري نگاه نمي‌کند حتي پدر به فرزندش و فرزند به مادرش. سپس پرسيد: اي پدر! در آن روز، تو را کجا مي‌بينم؟ فرمود: نقطه حسابرسيِ عمل بندگان، در حالي که مي گويم: پروردگارا ! محاسبه امّت مرا آسان بگير. سپس ادامه مي دهد و مي گويد: دخترم! ايستگاه ديگري که مي‌تواني مرا ببيني، شفاعتگاه من در گذرگاه جهنم است که هر يک، گرفتار و نگران خويش هستند، در حالي که من نگران امّتم هستم و از پروردگارم با صداي بلند، سلامت و امان امّت خويش را درخواست مي‌کنم. و در اين حال پيامبران الهي گرد من جمع شده اند و آنان نيز با صداي بلند از خداي متعال، سلامتي امّت محمّد را خواستار مي شوند" [28] .

و پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله در اين مردم دوستيِ خويش، نه ساختگي عمل کرد، نه رياکاري کرد، نه بزرگنمايي داشت و نه هيچ چشم داشتي. آيه شريفه قرآني نيز بر اين معنا صحّه مي‌گذارد، آنجا که مي فرمايد: " بگو اي پيامبر ما ! من بر رسالت خويش، اجر و مزدي نمي‌خواهم. تنها خواسته ام، دوستي اهل بيت من است" [29] " آري او بر رسالت الهي‌اش _ که نجات مردم از ضلالت و گمراهي بود، رسالتي که محبت و عشق به مردم در آن موج مي زد، رسالتي که در آن، راههاي سعادت و کمال، به مردم آموخته مي شد _ انتظار هيچ اجر و مزدي، و توقع هيچ جبران و تلافي نداشت.

مشورت در تصميم گيري

سپاه توحيد در آغاز ماه شعبان سال نهم هجري به سرزمين تبوک گام نهاد، اما اثري از اجتماعِ سپاه روم نبود. گويا سران روم، از فزوني سپاه اسلام و شهامت و فدارکاري کم نظير آنان _ که نمونه کوچک آن را در نبرد " موته " از نزديک مشاهده کرده بودند _ آگاهي يافته و صلاح ديده بودندکه سپاه خويش را به داخل کشور بازگردانند. پيامبر اسلام، افسران عالي رتبه خود را گرد آورد و پيرامون پيشروي در خاک دشمن يا بازگشت به مدينه، با آنان مشاوره نمود. هسته مشورتي چنين تشخيص داد که چون از سويي سپاه اسلام _ به دليل سختي هاي مسير _ خسته شده و نيازمند تجديد قواست، و از دگر سو، مسلمانان با اين حرکت خويش به هدف عالي خود _ پراکنده ساختن سپاه روم _ دست يافته، و رعب و وحشت شديدي در دل روميان افکنده اند، لذا مناسب است به مدينه بازگردند. بي ترديد، ترس و واهمه رومي ها آنان را از فکر حمله بازخواهد داشت و بدين ترتيب، تا مدتي امنيت عربستان از ناحيه شمال تضمين مي گردد. پر واضح است که اين نتيجه براي مسلمانان مطلوب و خوشايند بود.

به دنبال اين تصميم گيري _ بازگشت به مدينه _ سران شورا براي حفظ موقعيت و جايگاه والاي پيامبر، اين جمله را نيز افزودندکه : " اگر تو از ناحيه خدا مأمور به پيشروي هستي، فرمان حرکت صادر نما " [30]. يعني ما نظر مشورتي خويش را اعلام کرديم و تو در انتخاب وظيفه اختيار داري و در هر حال، ما گوش به فرمان تو هستيم. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: " دستوري از ناحيه پروردگار نرسيده و اگر چنين فرماني رسيده بود، هرگز با شما مشورت نمي کردم" [31]. بنا بر اين من نظر شورا را محترم شمرده و ازهمين جا به مدينه باز مي گردم . نگاهي گذرا به اين واقعه تاريخي و موارد مشابه، حکايت از چند نکته اساسي و پند آموز براي پيروان مکتب پيامبر اعظم (ص) دارد که اجمالاً بدانها مي پردازيم.

1. هر فردي در هر مقام و موقعيت اجتماعي _ ولو در سطح رهبر بزرگ جامعه يعني نبيّ مکرم اسلام _ مستغني از مشورت نبوده و همواره نيازمند نظر خواهي و بهره گيري از ديدگاههاي ديگران در تصميم گيري هاست.

2. در صورت وجود دستوري صريح از جانب پروردگار بر انجام فعاليتي و يا ترک آن، حقّ تقدّم با آن دستور است و مجالي براي مشورت خواهي نيست مگر در روش دستيابي به مرحله انجام و ترک آن فعاليت، و يا نحوه تحقق بخشيدن مطلوبِ آن دستور الهي.

3. ادب مشورت دهي از سوي گروه مشاوران، اقتضا مي‌کند که در صورت ارائه مشورت، الزامي و يا انتظاري براي اجرا، مطابق با مفاد بنود مشاوره نداشته و دست مشورت گيرنده را براي هر گونه تصميم مقتضي و مناسب باز بگذارند.

4. حرکت بر مبناي مفاد تصميمات و مصوبات شورا، بهترين ارمغان مسئولان، مديران عالي و رهبران جامعه به گروه مشاوران خويش است و بها دهي به ديدگاههاي آنان _ و لو احياناً با يافته هاي فرد، انطباق نداشته باشد _ زمينه اي براي بالندگي، رشد و تقويت بنيه فکري و روحي، و تشويق آنان براي ارائه نظراتي برتر و سنجيده تر خواهد بود. پيامبر اعظم ص در اين قطعه تاريخي، با تکيه بر ديدگاه مشورتي همراهان، تصميم بر بازگشت به سوي مدينه گرفت و با اين حرکت، بابي مهمّ را بر روي مسلمانان گشود و چهره حقيقي و جايگاه والاي مشورت را به آنان نشان داد.

انتظار مي رود فرادستان و بزرگان جامعه اسلامي _ اعم از پدران و مادران، اوليا و مربيان، مديران و مسئولان، فرماندهان عالي رتبه نظامي و انتظامي، اساتيد و فرهيختگان، رهبران فکري و معنوي و... _ در اقتدا به سنت و سيره پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله از ديگران پيشي گرفته و همچون نبي گرامي اسلام، در برنامه ريزي هاي مهم و تصميم گيري هاي حياتي، لحظه اي خويش را بي نياز از مشورت ندانسته و به فرودستانِ خويش _ اعم از فرزندان، دست پرورده ها، کارکنان، سربازان، شاگردان، طرفداران و پيروان خويش _ فرصت ارائه پيشنهاد سازنده و نقد مستدلّ، و مشارکت جستن در تصميمات مرتبط با خويش را بدهند و از اين طريق، زمينه شکوفايي استعداد آنان، اعتراف به بلوغ فکري ايشان، وکاستن ضريب خطا در تصميم گيري ها را فراهم آورند.

امانت داري

قريش، اموال و ممتلکات خويش را نزد او گذارده و به سفر مي‌روند. حاجيان نيزکه در موسم حج به مکّه عزيمت مي‌کنند، وسائل و پولهاي همراهِ خويش را نزد او به امانت مي‌سپارند. او در حالي که از شرّ مشرکان مکّه به غار ثور پناه جسته است، به علي عليه السلام سفارش مي‌کند تا در اجتماع مردم مکه با صداي بلند در صبحگاهان و شامگاهان اعلام نمايد که " اگر کسي امانتي در نزد محمّد دارد، بيايد و امانتش را از او پس گيرد"[32].

خديجه سلام الله عليها به خواستگاري حضرت مي‌آيد. وي دليل شيفتگي خويش به آن حضرت را چند مؤلّفه اساسي بر مي‌شمارد. او درکنار خوش خلقي و راستگويي، و برخورداري از شهرت نيکو در ميان قوم خويش، بر امانت داري حضرت تأکيد ورزيده و مي‌گويد: " به خاطر خويشاوندي با تو و جايگاه والايت در ميان قوم و قبيله‌ات، و نيز به دليل امانتداري و اخلاق نيکو و راستگوئي‌ات، علاقه مند به ازدواج با تو شدم " [33].

شهرت آن حضرت در امانت داري، موجب مي‌شود تا دشمنان او نيز _ که همواره در انديشه ترور وي هستند _ همچنان او را با لقب" امين " بشناسند. به هر تقدير؛ امانت داري، و صداقت و راستي در نگاه رسول اعظم صلي الله عليه و آله، جايگاه ويژه داشت به گونه اي که آنها را ملاکي براي برتري ياران و اصحاب خويش بر مي‌شمرد. امام صادق عليه السلام در توصيف اهتمام آن حضرت به امانتداري مي فرمايد: " به درستي که علي عليه السلام، مقام و منزلت والاي خويش را در نزد رسول گرامي اسلام (ص) با راستگويي و امانت داري به دست آورد"[34] .

جامعه نبوي و شهروندانِ آن نيز شايسته است با پيروي از پيامبر رحمت، امانتداري را در سطح جامعه و در کانون خانواده تبديل به فرهنگ کرده و با تشويق، تبليغ و تعهد خويش در برابر امانت ديگران، زمينه گسترش و فراگير سازيِ اين نياز بشري را فراهم سازند. گفتني است مفهوم امانت در تمامي حوزه هاي اجتماعي، سريان دارد چه در حراست از اسرار و رازهاي پنهاني _ اعم از سازماني، خانوادگي و ... _ و يا در پاسداري از وسايل، امکانات و اموالِ امانت سپردگان اعم از محلّ کار، دوستان، فاميل و اعضاي خانواده. و رسالتِ بزرگان جامعه اعم از مسئولان و مجريان، و يا اوليا و مربيان، در اين خصوص، مهمّ و دقيق است زيرا امانتداري آنها بهترين الگو براي مخاطبان و اطرافيان خويش است.

از اين رو؛ بپذيريم که: در عرصه حکومت داري اگر روزي مديران پيشين در دستگاه هاي اجرايي، امانت شغلي را به خوبي حفظ کرده و به مديران پسين هديه نمايند؛ و اگر روزي مسئولان در نگهباني از سرمايه‌ها و اموال ملّت، تمام همّ خويش را بذل نموده و اجازه هيچ چپاول و خيانتي به بيت المال را نداده و دست خيانتکاران به حريم آن را قطع کنند؛ و اگر روزي اسرار اداره و نظام توسط آنان و همکارانشان به راحتي در اختيار ديگران اعم از بيگانگان و يا خودي ها قرار نگيرد؛ و در عرصه تعليم و تربيت اگر مربيان و اساتيد، به فرزندان ملّت به ديده امانت بنگرند و آموزه هاي درست، متقن و اصيل را بدون هيچ کم و کاست، کم فروشي و يا افراط و تفريط، به آنان منتقل سازند؛ و اگر دبيران و معلمان، در رفتار و گفتار خويش، نزاکت را رعايت نموده و از بدآموزي و هنجارشکني پرهيز کنند؛ و اگر آنان در نمره دهي و امتياز دهي، شرط امانت را مراعات کرده و با سرنوشت شاگردان خويش بازي نکنند.

و در نهاد خانواده اگر والدين، فرزندان خويش را به عنوان امانت هاي الهي _ که چند روزي در اختيار آنان هستند و بايد به محضر خالق هستي بازگردانده شوند _ به خوبي حفظ کرده و پيام قرآني" قوا أنفسکم و أهليکم ناراً [35] " را _ که پدران و مادران را به اهتمام آنها در خصوص ديانت و سلامت اعتقادي و معنوي خويش و فرزندان توصيه مي نمايد _ با گوش دل پذيرا باشند؛ و اگر اوليا، اسرار و ناگفته هاي عزيزان خويش را در نزد ديگران اشاعه ندهند و موجبات نگراني، سرخوردگي و نارضايتي آنان را فراهم نسازند؛ و اگر امکانات و تجهيزات فرزندان خويش را به خوبي امانتدار باشند؛ قطعاً جامعه دلخواهِ پيامبر اکرم (ص) شکل خواهد گرفت و انعکاس اين رفتارها موجب خواهد شد ديگر شاهد خيانت کارکنان در دستگاههاي اجرايي، و يا دانش آموزان در مدرسه و يا فرزندان در محيط خانه نباشيم. به اميد آن روز...

تکيه بر توانمندي هاي ذاتي

خود لباسش را مي دوخت[36]. خود کفشش را پينه مي زد[37] و گوسفندان را مي دوشيد[38]. کارهاي خويش را خود انجام مي داد[39]. خود به بازار مي رفت و اقدام به خريد براي منزل مي کرد. از اينکه کالاي خريداري شده را با دست خود به خانه ببرد، احساس خجالت نمي‌کرد [40].

در يکي از سفرها که با اصحاب و ياران خويش همراه بود، کاروان در ميانه راه براي اقامه نماز توقف کرد. پيامبر (ص)در حالي که براي وضو به سوي آب مي رفت، ناگهان به سوي شتر خويش بازگشت. اصحاب که متوجه بازگشت حضرت شدند، پرسيدند: چه مي خواهيد؟ فرمود: مي‌خواهم زانوي اشتر خويش را ببندم. گفتند: اجازه دهيد ما اين کار را براي شما انجام دهيم. فرمود: " هيچ يک از شما در کار خويش به ديگري تکيه و اعتماد نکند، و لو در جويدن تکه اي از چوب مسواک خويش [41].

شاعر عرب مي گويد: و انّما رجل الدنيا و واحدها من لايعوّل في الدنيا علي رجل مرد زمان و يکّه دوران، کسي است که در هيچ امري از امور زندگاني به ديگران تکيه نکند [42]. آن حضرت همواره به ياران خويش تأکيد مي‌فرمود: " از دسترنج خودتان بخوريد [43]. و يا مي فرمود: " کسي که رفع نيازهايش را بر عهده مردم بيندازد، به نفرين دچار مي شود[44].

بر عهده گرفتن تمامي مسئوليتها در حوزه نيازهاي فردي خويش، ره آورد اين سيره پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله است. بار خويش را بر دوش ديگران نينداختن، توقع و انتظار کمترين دست ياري از ديگران در حوزه نيازهاي فردي، و برنامه ريزي جامع و کامل براي تأمين کليه نيازهاي شخصي و برطرف ساختن مشکلات زندگي با قدرت انديشه و بازوان خويش، مهمترين درس عملي اين نگرش نبيّ مکرم اسلام(ص) است.

بدون ترديد؛ پاره اي از دل نگراني هاي آدمي و يا رفتارهاي خلاف انتظار در حوزه مسائل فردي، حکايت از انتظارات بالادستي است که تلاش در راستاي فروکاستنِ اين دسته توقعات، حجم دغدغه هاي فرد را به حداقلّ رسانده و هويّتي جديد از انسان به نمايش خواهد گذاشت. اگر پذيرفتيم که در نورديدن مراتب دانش و معرفت، برخورداري از ثروت و امکانات مادّي مناسب، رفع نيازها و مشکلات فراروي در تمامي عرصه هاي حيات فردي و بلکه اجتماعي، وظيفه ذاتي ماست و ديگران در اين خصوص، هيچ تعهدي نسپرده و انتظارِ برآوردنِ و لو بخشي از آنها توسط ديگران، انتظاري نابجا و دور از حدود وظايف آنان به شمار مي رود، بسياري از اضطرابات و استرس هاي بي مورد، و يا دلگيري هاي نابجا از دوستان و آشنايان خودبخود زدوده خواهد شد و آرامش و سکون بر خانه و جامعه و در نتيجه بر سرپرست و اعضاي خانواده حاکم خواهد شد.

با هم ابعاد گوناگون و آثار ارزشمندِ اين حرکتِ قابل توجه از سوي پيامبر اعظم را مرور مي کنيم:

1. تکيه بر توانمندي هاي ذاتي و علمي، و بهره گيري از ابتکارات و سليقه هاي خويش

2. مسئوليّت پذيري، و عمل به وظايف خويش در حوزه مسائل فردي و اجتماعي

3. تقويت روح اعتماد به نفس و تضعيف پايه هايِ بحران هويت فردي

4. کاهشِ انتظاراتِ نادرست از ديگران براي به دوش کشيدن بخشي از نيازهاي شخص

5. آگاهي و اطمينان از اتقان کار و روند پيشرفت امور در حوزه مسائل فردي و اجتماعي 6. رشد و بالندگي فرد، و کسب تجارب ارزشمند در حيات اجتماعي

علي دوستي

جايگاه ويژه و نقش ممتاز علي عليه اسلام نزد پيامبر گرامي اسلام، به قدري شفّاف و روشن بود که دوست و دشمن بر آن صحّه گذارده اند. منابع اهل سنّت، مملوّ از شواهد تاريخي در اين خصوص است که تنها نمونه هايي از آن، در اين مقال آورده مي‌شود.

علي، هارون پيامبر

مسلمانان براي جنگ با رومي ها آماده مي شدند، پيامبر اعظم (ص) حضرت علي عليه السلام را در مدينه باقي گذارد و فرمود: " علي جان! مدينه در اين شرايط جز با وجود من يا تو سامان نمي پذيرد. دشمن منتظر است با خروج من از مدينه، به شهر حمله کند، و من هم به فرمان خدا بايد به تبوک عزيمت کنم. اگر تو در مدينه بماني کسي جرأت حمله به مدينه را نخواهد داشت".

علي در شهر ماند اما منافقين شايعه پراکني کردند که چون علي از همراهي با پيامبر در جنگ با روميان سرپيچي کرده است، پيامبر بناچار براي حفظ آبرو، او را در مدينه گذارده است. علي عليه السلام پس از شنيدن اين شايعه، فوري سلاح برگرفت، لباس رزم پوشيد و خود را به اردوگاه پيامبر رسانيد. خدمت حضرت شرفياب شد و عرض کرد: "اي رسول خدا ! دشمن شايع کرده است که شما بخاطر سرپيچي من از رفتن به جنگ، مرا در مدينه با کودکان و پيرمردان و بيماران باقي گذارده ايد. اينک من به لشگر پيوسته ام و منتظر فرمان شما هستم" . حضرت به مجرّد شنيدن اين سخن از علي (ع)، فرمود: " مدينه جز با وجود من يا تو سامان نمي پذيرد. آيا راضي نيستي که منزلت تو نزد من همانند هارون به موسي باشد، جز آنکه پس از من پيامبري نخواهد آمد؟ " علي عليه السلام در پاسخ عرض کرد: " راضي و خشنود شدم " . و اين سخن را سه بار تکرار نمود. سپس به مدينه بازگشت تا مأموريت خويش را به انجام رساند [46].

علي، محور حقّ و حقيقت

علي عليه السلام براي جنگ با اصحاب جمل عازم بصره بود، پيش از حرکت، به حضور جناب اُمّ سَلَمه، همسر گرامي رسول خدا آمد تا از وي خداحافظي کند. امّ سلمه گفت: " در حفظ و پناه خداوند حرکتت را آغاز کن که سوگند به خدا، تو بر حق هستي و حق هميشه با توست. اگر نبود فرمان خدا و رسولش که به ما - همسران پيامبر- فرمود تا خانه نشيني اختيار کنيم، همراه تو حرکت مي کردم. اما عزيزترين و بهترين کسانم را که از جانم بيشتر دوستش دارم - يعني پسرم را - همراه تو مي فرستم تا در رکاب تو بجنگد" [46].

امّ سلمه خوب مي دانست که چه مي گويد. او هم مانند بسياري از مردم شنيده بود که پيامبر مي فرمود: " رَحِمَ اللّهُ عَلِياً، اللّهُمَّ اَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَيثُ دارَ " خدا علي را مورد رحمت خويش قرار دهد. بار الها حق را هر طور که علي گرديد، همراه با او بگردان[47].

آري! رمز جاودانگي علي در تاريخ اين است که هر کجا علي است حق هم، آنجاست و هر جا حقّ است، علي نيز آنجاست. تعابير گوناگون پيامبر اعظم (ص) با اين مضمون، گواه صدقِ اين مدّعاست.

علي با قرآن و قرآن با علي

ابو ثابت، غلام ابوذر مي گويد: " در جنگ جمل در لشکر علي بودم. وقتي عايشه، همسر پيامبر را ديدم که در صف مقابل، رو در روي علي به جنگ برخاسته است، مثل عده ديگري از مردم، ترديد و دودلي ذهن مرا به خود مشغول ساخت. تا ظهر در اين ترديد باقي ماندم. هنگام ظهر ترديد از دلم رخت بربست و بر حقانيت علي يقين کردم و در رکاب او جنگيدم. پس از پايان جنگ به مدينه آمدم و به حضور يکي ديگر از همسران پيامبر _ امّ سلمه_ شتافتم و به آن بانو عرض کردم: " نيامده ام که از شما درخواستي داشته باشم. من غلام ابوذر هستم و از جنگ جمل مي آيم" .

آن بانو به من خوش آمد گفت و من هم گزارش حضور خود در جبهه جنگ جمل را بيان کردم. او به من فرمود:" آن هنگام که دلها به ترديد افتادند تو کجا بودي؟" من ماجراي دودلي خود را تا هنگام ظهر و سپس جنگيدن در رکاب علي را برايش تعريف کردم.

جناب امّ سلمه، پس از شنيدن داستان، فرمود: " آفرين بر تو که از ياري علي دست نکشيدي. من از پيامبر شنيدم که مي فرمود: " علي مَعَ الْقُرْانِ وَ الْقُرانُ مَعَ عَلي، لَنْ يفْتَرِقا حَتّي يرِدا عَلَي الْحَوْضَ " علي هميشه همراه قرآن است، و قرآن هم با علي است، و اين دو هرگز از يکديگر جدا نمي شوند تا آنکه در کنار حوض کوثر بر من فرود آيند[48].

در واقع؛ علي تنها، يار و ياور پيامبر، و وصيّ او نبود، علي تنها، پشتيبان و پيرو حقيقي او نبود، بلکه علي، عصاره و چکيده پيامبر بود. علي، دست پرورده پيامبر و اميدگاه او بود. از همين رو؛ بود که علي در چشم پيامبر همچون نگين انگشتري مي‌درخشيد و همواره در نزد او بزرگ و گرامي بود.