رسول الله (صلي الله عليه و آله) الگوي زندگي

حبيب الله احمدى

- ۱۰ -


هـمـيـن نـكـته در برگزيدن اسامه بن زيد به فرماندهى لشكرى كه بسيج عمومى عليه روميان بود مشاهده مى شود. با اين كه بزرگسالان فراوان در بين آنها بود و با اين كه جـنـگ از اهـتـمـام زيـادى بـر خـوردار بـود، حـضـرت اسـامـه جوانى كه 18 ساله داشت بر فـرمـانـدهـى بـرگـزيـد و در جواب اعتراض برخى فرمود ملاك سن نيست ملاك شايستگى افـراد اسـت . اسـامـه هـمـانـنـد پـدرش زيـد شـايـسـتـه ايـن مـقـام اسـت : انـهـمـا لخـليـقان لها(430) و اين سيره حضرت بود. گرچه بر بزرگسالان خوش آيند نبود حتى تا آن مـقـدار از ايـن مـوضـع گـيـرى حـضـرت نـاراحـت مى شدند! كه برخى به خاطر اين كه فرمانده لشكر جوان است از شركت در جنگ خوددارى مى كردند. چنانكه ابو ايوب انصارى بـه هـمـيـن خـاطـر از جـنـگ ايـسـتـاد و گـفـت : انـه اسـتـعـمـل عـلى الجـيـش ‍ رجل شاب (رسول الله (صلى الله عليه و آله ) جوانى را فرمانده لشكر قرار داده اسـت )(431) خـلاصـه يـاران رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) را جـوانـان شـكـل مى دادند و اگر حضرت فرموده باشد: (نصرت بالشباب ) (من با جوانان يارى شدم ) يك حقيقت است .
رسول الله (صلى الله عليه و آله ) و زنان
بـرخـوردهـا در مـورد زنـان و بـهـره ورى هـا از آنـها همواره متفاوت بوده است . خاستگاه اين تـفـاوت ها باورها و فرهنگ گوناگون درباره زنان مى باشد. تاكنون هيچ مسلكى توان ارائه بـرنـامـه اى صـحـيـح و واقـع گـر از ايـن قـشـر كـه حـداقـل نـيـمـى از جمعيت جامعه را شكل مى دهد نداشته است . زيرا ارائه هر طرحى ناشى از شـنـاخـت هـا مـى بـاشـد و هـيـچ مـرام بـشـرى تـوان شناخت صحيح از روحيات و تمايلات و تـوانـمـنـديـهـاى زنـان را نـداشـتـه اسـت . تنها مرام انبيا كه خاستگاه آن وحى مى باشد و شـالوده آن شـنـاخت صحيح از حقيقت هستى فطرى و تمايلات روحى زن است ، توانمند است كه برنامه صحيح ارائه دهند.
پى آمد فرهنگ ها
به لحاظ تفاوت فرهنگ ها از زنان پى آمدهاى آنان نيز همواره متفاوت و غير واقعى و همراه با ناهنجارى مى باشد. و با عناوين گوناگون و برداشت هاى ناصحيح از منش ها و كرامت و آزادى و حـفـظ شـخـصيت زنان همواره فرهنگ ها پى آمدهاى افراطى و تفريطى داشته اند كـه مـجـال پـرداخـت بـه آنـهـا نـمـى بـاشـد. افزون بر اين كه بسيارى از ناهنجارى بر خوانندگان آشكار است .
آزادى و مشاركت زنان
آنچه اهميت دارد اين است كه فرهنگ دين به ويژه اسلام به لحاظ شناخت صحيح و مبتنى بر واقـعيات فطرى و تمايلات روحى زنان ، توان ارائه برنامه صحيح را دارد. و همين مرام بـدون هـيـچ گـونـه پـى آمـد و نـاهنجارى توان سامان دهى به موقعيت فردى و اجتماعى و جـارى كـردن زنـدگى در ميان آنان را دارد. دين با شناخت صحيح از شخصيت انسانى زن و تـمـايـلات و تـفـاوت هـاى جـسـمـى و روحـى زن ، توان تنظيم برنامه اى كه به روابط اجـتـمـاعـى زن و مـرد و مشاركت زنان در بسترهاى سياسى و اجتماعى و فرهنگى و اقتصادى جـامـعـه فـراهـم آورد، دارد. بـه گـونـه اى كـه نـه كـرامـت و شخصيت آنان به بهانه هاى گـونـاگـون دسـت خـوش قـرار گيرد و نه آزاديهاى دينى و اجتماعى آنان ناديده گرفته شـود. رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) بـا الهـام از وحـى الهـى بـسـتـرهاى رشد و بـالنـدگـى را در زنـدگى زنان گسترده ، و آنان را از ذلت ها، بى هويتى ها، تحقيرها، مـحـدوديـت هـا و بـردگى ، نجات بخشيد. به گونه اى كه زنان همدوش مردان آزادانه با حـفظ حرمت و كرامت خويش در اجتماع حضور يافتند. با نگاه برابرى بين زن و مرد در كسب دانش و بهره ورى از هنرها و تعديل عواطف و تمايلات و ايجاد مصونيت در عين ميدان دارى در عـرصـه هـاى گـونـاگـون ، تـوان نـهـاديـنـه كـردن جـامـعه زنان را آشكار نمود. در زمان شـكـوفـايـى وحـى در نظام سياسى و اجتماعى رسول الله (صلى الله عليه و آله ) زنان همانند مردان در ميدان هاى فضيلت به مسابقه پرداختند. و در بسيارى از اين بسترها گوى سبقت را ربودند. زنان حقوق انسانى و منطقى خويش را باز يافتند.
زنان عصر رسول الله (صلى الله عليه و آله ) در عرصه هاى اجتماعى و سياسى و حتى نـظـامى فرصت حضور پيدا كردند. در نوع جنگ ها همراه سپاه اسلام زنانى بودند كه با امـداد رسـانـى و حتى دفاع شركت مى نمودند. در شكوفايى فرهنگ و بالندگى تا آنجا پـيـش رفـتـنـد كـه هـمـواره بـه مـحـضـر رهـبـرى بـه تـنـاوب مـى رسـيـدنـد در پـيـرامـون مسائل گوناگون به گفتگو مى پرداختند. حتى بسيارى از پرسش هاى محورى را در مورد آزاديـها، محدوديتها و مشاركت زنان در عرصه هاى گوناگون به صورت گفت و شنود در مـحـضـر حـضـرت مـطـرح مـى نـمـودند كه نمونه بارز آن در گفتگو (اسماء دختر يزيد انـصـارى ) بـا رسـول الله (صـلى الله عليه و آله ) كه به عنوان نماينده همه زنان به محضر حضرت رسيد و محدوديت ها و از تفاوت هاى بين زن و مرد و وظايف اين دو آن چنان زيـبـا سـؤ ال طـرح كـرد كـه هـم رسول الله (صلى الله عليه و آله ) را به تحسين وادار نـمـود و هـم پـيـروان كـه سـخـن آن زن را مـى شـنـيـدنـد از اعـتـلاى فـرهـنـگـى آن در شگفت آمدند.(432)
جامعه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) بستر بالندگى و رشد استعدادها و فرهنگ ها و هنرهاى زنان بود. براى زنان همانند مردان كرامت و شرافت ، و آزادى را به ارمغان آورد. جـامـعـه رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) مـحدوديت نابجا و خشك و بسته و بى روح پـديـد نـيـآورد، بلكه محدوديت ها را نهادينه و قانونمند در حد حفظ عفت آنان و جامعه نمود. بـا حـفـظ كـرامـت تـوانست در عرصه هاى گوناگون استعدادها را شكوفا نمايد. زيرا كه عـرصـه دارى زنـان پـى آمـد و نـاهـنجارى به دنبال دارد كه جامعه كنونى در پى مشاركت زنـان در اجـتـمـاع شـاهـد آن مـى باشد. رسول الله (صلى الله عليه و آله ) به زن آزادى هـمـراه بـا كـرامت داد. بالندگى داد كه در بسترهاى سياسى و اجتماعى و فرهنگى حضور يـابـد. و بـه حـقـوق خـويش دست يازى كند. اين آزادى انسانى با آزادى كه در جهان امروز مطرح است نبايد آميخته شود. جهان امروز با عنوان آزادى و حقوق زن آزادى حيوانى را مطرح نـموده و با عناوين فريبنده كرامت زن را زير پا نهاده است . آزادى كه امروز مطرح است در نـوع تبليغات اقتصادى از زن بهره ورى مى كند؛ آزادى و بالندگى نيست . كشاندن اطاق خـواب بـه خـيـابـان و تـهـى نـمـودن زندگى انسان است ! عفت و كرامت را به عرصه هاى اجـتـمـاعـى آوردن ارزش الهى است ، كه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) به اين آزادى افتخار دارد.
فرصت هاى با ارزش
امـروز بـا اسـتـقرار نظام مقدس جمهورى اسلامى در ايران فرصت شكوفايى اين ارزش ها فـراهـم آمـده اسـت . مـديـريـت سـيـاسـى نـظام و نيز جامعه زنان بايد بيش از پيش هوشيار بـاشـنـد. ايـن فرصت را غنيمت بدانند در عرضه كردن ارزش هاى اجتماعى زنان آن گونه كـه اسـلام بـرنامه داده و رسول الله (صلى الله عليه و آله ) متبلور ساخت راه كار ارائه دهند. با حفظ حرمت و كرامت و عفت ، عرصه هاى اجتماعى براى زنان فراهم نمايند. نسبت به الگـوگـيـرى غـرب باوران كه پى آمدهاى آن بر همگان آشكار است هوشيار باشند. همان گونه كه از تعصب هاى ناروا و محدوديت هاى بى جا بايد دورى گزينند. و چهره اسلام را بـدمـنـظـر در عـرصـه هـاى اجتماعى و سياسى در مورد زنان جلوه ندهند. كه موجب انزجار و فـرار جـامـعـه از اسلام شوند. بايد به اين نكته آگاه و حساس باشند كه ايجاد محدوديت هـاى نـابـجـا و ارائه تـحـليـل هـاى خـشـك و سـليـقـه اى عـامـل مـهـم انـزجـار از دين الهى مى باشد. امروز ديدگان از غرب خسته به سمت جامعه اى مـثـل ايران اسلامى خيره شده اند، تا الگوى صحيح و برازنده اندام ظريف و با كرامت زن را از ايـن سـو سـويـه گـيـرنـد. ايـن تـعـهـد فـرهـيختگان سياسى و فرهنگى است كه با تـحـليـل و راه كـار صـحـيـح تـوان مـنـدى ديـن الهـى را در حـفـظ كـرامـت زنـان در عـيـن فعال نمودن عرصه هاى اجتماعى به نمايش گذارند.
رسول الله (صلى الله عليه و آله ) و آداب معناى ادب  
ادب عـبـارت اسـت از نـمـاد زيـبـاى رفـتـار كـه از ديـدگـاه عقل يا شرع رفتار بايد طبق آن انجام پذيرد. ادب در رفتارهايى كه نمادهاى گوناگون دارنـد تحقق دارد. مثلا نشستن شكل هاى گوناگون دارد، انسان مى تواند در حضور ديگران چـهار زانو يا دو زانو يا پاهاى دراز كرده بنشيند. برخى نشستنهاى زيبا و مؤ دبانه است بـرخـى ديـگـر بـى ادبانه . از اين بيان روشن مى شود كه در تحقق رفتار مؤ دبانه دو ويژگى وجود دارد. يكى اين كه ادب نماد رفتار است . و در واقع صفت رفتار انسان است . دوم ايـن كـه ادب صـفـت رفـتـار صـالح و مـبـاح اسـت . بـا ويـژگـى اول ادب از اخـلاق جـدا مـى شـود. زيـرا كـه اخلاق صفات روح است ، روحيات راسخ در جان انسان اخلاق ناميده مى شود، نه رفتارهايى موردى . با ويژگى دوم ادب به كارهاى جايز و مباح اختصاص مى يابد. كار حرام را نمى توان مؤ دبانه انجام داد. ادب در رفتارى است كه شالوده آن مورد پسند باشد، اگر رفتارى از اساس ناپسند است نمى تواند نماى مؤ دبانه به خود بگيرد.
افـزون بـر ايـن اگـر اخـلاق امـر ثـابـت بـاشد، در تمام جوامع معيارهاى يكسان مى توان بـاشد. ليكن ادب در امور اجتماعى و اعتبارى مى تواند تابع رسومات خاص محيط بوده و امـر نـسبى باشد. يك رفتار در يك محيط مؤ دب ، در محيط ديگر بى ادبانه باشد؛ در عين حال كه از معيارهاى ثابت بهره ور است . در هر صورت پايه ادب عقيده و اخلاق انسان است . آداب و رسوم يك جامعه نشان گر اعتقاد و سجاياى آنان است . به لحاظ وجود اين تفاوت ها بين ادب و اخلاق ، ادب را در بخش جداگانه مورد توجه قرار داديم .
ادب انبيا
ادب هر كسى از مودب و مربى او سر چشمه مى گيرد. هر شخص آداب رسوم و مسلك و محيط خـود را در مـعـاشـرت هـاى اجـتـماعى به كار مى گيرد. هر مقدار مودب از ويژگى هاى بالا بـهـره ور باشد، نيكوترين ادب را به ديگران مى آموزد. و چون مربى و مودب انبيا خداى سـبـحـان اسـت ، آداب پـيـامـبـران هـمـانـنـد سـيـره آنـان نـيـكـوتـريـن خواهد بود: ان الله عزوجل ادب نبيه فاحسن ادبه (433) (خداى سبحان پيامبرش را نيكو ادب نموده است .) خداى سبحان انبيا به خصوص رسول الله (صلى الله عليه و آله ) را در بعد عقيده از عميق ترين عقيده توحيدى ، در بعد اخلاق از نيكوترين اخلاق پسنديده ، در بعد اجتماعى از بـرتـريـن آداب بـهـره مـنـد نموده است . و رسول الله (صلى الله عليه و آله )در تمام ابـعـاد اسـوه و الگـو ديـگـران اسـت . در ايـن بـخـش بـه بـرخـى از مـحـورهـاى آداب رسول الله (صلى الله عليه و آله ) مى پردازيم .
روابط اجتماعى
اديـان الهـى انـسان را به ايجاد روابط اجتماعى با يكديگر ترغيب مى كنند. در اسلام اين ويـژگـى بـهتر مى درخشد. اسلام انسان را از انزوا و بريدن از ديگران پرهيز مى دهد. و جامعه را به دو بخش دينى و غير دينى تقسيم مى نمايد. در محدوده غير دينى ايجاد رابطه بـه طـور كـلى مـردود نـيـسـت . بـلكـه ايـجـاد روابـط بـر اسـاس اصـول انـسـانـى مـورد تـوجه است . تنها رابطه اى كه خطر خوپذيرى از الحاد و كفر و نـفـاق در پـى دارد، از نـظـر ديـنـى مـردود اسـت . كـه بـا سردمداران توطئه نبايد روابط برقرار نمود.
در مـحـدوده ديـنـى دسـتـور بـر معاشرت و ترابط و صميميت است تا بدان مقدار كه جامعه ديـنـى يـك واحد به هم پيوسته همانند اعضاى يك خانواده : يا ايها الذين امنوا اصبروا و صـابروا و رابطوا(434) (مومنان در كارهاى شخصى ثابت قدم و در امور اجتماعى با هم پايدارى نموده و با يكديگر مراوده داشته باشند.) دستور دين در محدوده جامعه ديـنـى ايـجـاد روابـط تنگاتنگ برادرى است كه اسلام مجموعه دينى را يك خانواده به هم پيوسته مى داند: انما المومنون اخوه (435) (مومنان با هم برادرند).
روابط و معيارها
ديـن در ايجاد روابط در دو بخش ياد شده رهنمود دارد، در محدوده غير دينى معيارهاى روابط حقوق انسانى و ارزش هايى است كه در جامعه انسانى محترم است . مانند احترام به پيمان ها و موازين ، امانت دارى ، صدق و راستگويى ، پرهيز از پيمان شكنى و خيانت ، زشتى ظلم . ديـن در اين رابطه مى فرمايد: با مردم بر اساس معيارهاى انسانى رفتار كن ، چه مسلمان بـاشـنـد چـه افـراد بـى ديـن : قـولوا للنـاس حـسـنـا(436) (با مردم به نيكى بـرخورد كنيد.) و اشعر قلبك الرحمه للرعيه فانهم صنفان اما اخ لك فى الدين و اما نظير لك فى الخلق (437) (با مردم با قلبى سرشار از مهربانى رفتار كن ، زيـرا كـه مـردم بـر دو گـروهـنـد، يـا برادر دينى تو هستند و يا همسان تو در آفرينش اند.) اگر برادر دينى نباشد همانند تو انسانند. حقوق انسانى آنها محترم است .
ديـن مـعـيـار پـديـدار كـه در هـر جامعه با همه كس همراه مى باشد ارائه مى نمايد: بدخواه ديـگـران مـبـاش براى ديگران همان را كه براى خويش نيكو مى پندارى روا بدار: احبوا للناس ما تحبون لانفسكم (438)
خوشرويى
روش رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) در شكوفا كردن اين ارزش ها الگوى همگان اسـت . وى در مـعـاشـرت هـاى اجـتـمـاعـى حـقـوق انسانى و الهى راتبلور بخشيد. او با مردم خـوشـرو و شـيـريـن بـرخـورد مـى كـرد و از كدورت و تلخى پرهيز مى نمود: كان دائم البشر.(439)
او در بـر خـورد بـا ديـگـران از هـمـه در سـلام كـردن پـيشى مى گرفت : يبدر من لقيه بالسلام (440) و سلام اعلان موضع انسانى در برخورد با انسان ديگر است .
برخورد يكسان
او بـا انـسان ها يكسان برخورد مى كرد خارج از معيارها و ارزش ها تفاوت ايجاد نمى كرد. بـيـن تـهـى دسـتان و متمكنان فرق نمى گذاشت : يصافح الفقير و الغنى (441) هـمـان رهـنـمـود قـرآن كـه مـى فـرمـايـد: انـاخـلقـنـا كـم مـن ذكـر و انـثـى و جـعـلنـا كـم قبائل و شعوبا ان اكرمكم عندالله اتقيكم (442) (شما را از يك مرد و زن آفريديم و گروه گروه و قبيله قبيله قرار داديم ، تا يكديگر بشناسيد. (قوم و عشيره افتخار نيست .) گـرامى ترين افراد با تقواترين در نزد خدا هستند.) تفاوت ها براساس فضيلت است نه براساس قوم و عشيره و رنگ و جغرافيا.
هم سطح با تهى دستان
رسول الله (صلى الله عليه و آله )براى احترام گذاشتن به افراد دعوت تهى دستان را مـى پـذيـرفـت : ولا يـحـقـر مـا دعـى اليـه و ان لم يـجـد الا حـشـف الدقـل (443) وقـتـى با كسى دست مى داد دست خود را نمى كشيد تا آن طرف دستش را بـكشد: ما صافح رسول الله (صلى الله عليه و آله ) احدا فنزع يده من يده حتى يكون هـو الذى يـنـزع يـده (444) و حـاجـت كـسى را رد نمى كرد: ما فاوضه احد قط فى حاجه او حديث فانصرف حتى يكون الرجل هو الذى ينصرف (445) و اين در شرايطى بـود كـه وى رهـبـر جامعه بود و بيشتر روابط اجتماعى را با مردم داشت و بهره گيرى از وقـت بـراى او اهـمـيت فوق العاده داشت . و مردم هم برخى رعايت نمى كردند. در مذاكرات و بـرخـوردهـا سـاعـت هـا وقـت حـضـرت را مـى گـرفـتـنـد. و حـتـى مـنـزل حـضـرت را مـكـان مـذاكـره و صـحـبـت هـاى طـولانـى قـرار مـى دادنـد، و سـاعـت هـا در مـنـزل حـضرت اجتماع مى كردند كه خداى سبحان از اين موضوع سخن گفت و مردم را از اين روش پرهيز داد. زيرا رسول الله (صلى الله عليه و آله ) در اثر شدت حيا و اخلاق والا به رو نمى آورد كه شرح آن گذشت .
وى در هـنـگام برخورد با ديگران نيم رخ مواجه نمى شد بلكه تمام رخ در برابر طرف قرار مى گرفت : اذا التفت التفت جميعا(446)
آداب سخن گفتن
سـخـن گـفـتـن آسـان ترين و عمومى ترين وسيله ارتباط بين انسان ها مى باشد. در اولين بـرخـورد و دو انـسـان از ايـن نـعـمـت بـزرگ الهـى بـهـره برده ويكديگر را از تصميمات يكديگر آگاه مى سازند. سخن گفتن دو بعد زيبايى دارد، يكى محتوا و مفهوم سخن ديگرى آرايـه و ظـاهـر سـخـن . يـك سـخـن گـو در صورتى كه سخنش از محتواى خوب برخوردار بـاشـد، سـخـن پـسنديده بگويد، در يك بعد زيبايى خواهد داشت و اگر افزون بر محتوا آرايـه زيـبا هم داشته باشد در دو بعد زيبايى را رعايت كرده است . قرآن كه سخن خداست در هـر دو بـعـد در كـمـال زيـبايى است و لذا خود را (احسن الحديث ) يعنى زيباترين سـخـن مـى نـامـد: و الله نـزل احـسـن الحـديـث كـتابا متشابها(447) (خداى سبحان زيـبـاتـريـن سـخـن را فـرود آورد، كـتـابـى كـه آيـات بـا يـكـديـگـر هـمـانـنـد و نـظارت دارند.)(448) قرآن كه خود زيباترين سخن است به ديگران هم رهنمود مى دهد كه در سـخـن گفتن سخن زيبا و زيبا سخن بگوييد: (و قولوا للناس حسنا(449)) (با مـردم بـه نـيـكـى سـخـن بـگـويـيـد.) و سـخـن نـيـك بـگـويـيـد: قـل لعبادى يقول التى هى احسن ان الشيطان ينزغ بينهم (450)(به بندگان من بگو همواره نيكوترين سخن را بگويند، شيطان آن ها را ودار به سخن زشت نكند كه موجب نـزاع و دشمنى شود.) قرآن در هيچ شرايطى اجازه سخن بى محتوا و زشت را نمى دهد. و حتى در سخن گفتن با بى دين ها اجازه نمى دهد كه به آنها بدحرفى شود: ولا تسبوا الذين يدعون من دون لله فيسبوا الله عدوا بغير علم (451)(باآن كه غير خدا را مى خوانند سخن به زشتى نگشاييد، تا آنان نيز را از روى نادانى به خدا سبحان سخن زشت بگويند.)
رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) نـمـونـه كـامـل تـجـلى ايـن هـنـر و ادب اسـت . رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) سخنش عميق و با محتوا و انيق و زيبا، سنجيده ، به مـورد، مـوجـز و رسـا مـى بـاشـد. اضـافـه گـويـى و كـاسـتى در سخن وى نبود: و كان رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) يـتـكـلم بـجـوامـع الكـلم لا فـضـول و لا تـقـصـيـر(452) از سـخـن بـيـهـوده مـى پـرهـيـزد: كـان رسول الله (صلى الله عليه و آله ) يخزن لسانه الا عما يعنيه (453) آداب سخن را كـاملا رعايت مى كرد. و حتى با كسى سخن را به پايان نمى برد تا آن كه طرف پايان ببرد: ما فاوضه احد فى حاجة او حديث فانصرف حتى يكون هو الذى ينصرف (454) مـانـازعـه احـد قط لحديث فيسكت حتى هو الذى يسكت (455) (سخن را ادامه مى داد تا طـرف از ادامـه آن صـرفـنـظـر كند.) وى شمرده و آرام سخن مى گفت : (اذا تكلم تكلم وتـرا(456)) او در گـفـتـار صـراحت لهجه و صدق در سخن داشت ، (اصدق الناس لهجة (457))
در سخن گفتن سطح درك و فهم مخاطب را در نظر مى گرفت : انا معاشر الانبياء امرنا ان نـكـلم النـاس عـلى قـدر عـقـولهـم (458) او شـيـريـن سـخـن بـود در عـيـن حال كه سخن عميق و زيبا و حق داشت ، بذله گويى مى كرد. ولى در بذله گويى به غير حـق سـخـن نـمـى گـفـت : و كـان يـداعـب و يـريـد بـه ان يـسـره (459) انـى لامـزح و لا اقـول الا حـقـا(460) او فـصـيـح تـريـن سـخـن را داشت و لحن سخن او جالب و جاذب و شـيـريـن بـود. بـا صـداى كوتاه سخن مى گفت كسى را با سخن نمى رنجاند: و كان لا يتكلم احدابشى يكرهه (461)
بـه نـمـونـه هـايـى از سـخـنـان عـمـيق و زيبا و جوامع الكلم حضرت توجه فرماييد: يد العليى خير من بد السفلى (دست دهنده برتر از دست گيرنده است .)
مـن لا يـرحـم لا يرحم (كسى كه بر ديگران عطوفت ندارد، انتظار مهربانى نبايد داشته باشد).
راس الحكمة مخافة الله (ترس از خدا برترين معرفت و شناخت است .)
اعـبـد النـاس مـن اقـام الفـرائض (آن كـسـى كـه اعمال واجب را انجام مى دهد عابدترين است ).
سيد القوم خادمهم (خدمت گزار مردم سرور مردم است .)
الداعـى عـلى الخـيـر كـفاعله (انسانى كه ديگران را به رفتار نيك فرا مى خواند مانند آن است كه خودكار نيك انجام داده است ).
لا يـسـلع المـومـن مـن جـحـر مـرتـيـن (انـسان مؤ من از يك موضع دوبار گزيده نمى شود).
لا طـاعـه لمـخـلوق فـى مـعصية الخالق (فرمان برى از مردم نبايد در مخالفت خدا باشد).
لاصدقه و ذو رحم محتاج (462) (بانيازمند بودن خويشان صدقه روا نيست ).
آداب نشستن
نـشـست و برخاست در حضور ديگران شكل هاى گوناگون دارد. و از مواردى است كه افراد مـودب از افـراد بـى ادب شـنـاخـتـه مـى شـونـد. افـراد سـسـت و بـى اراده در حـال نـشـسـتـن همواره اين پا و آن پا شده حالت هاى گوناگون و بى ادبانه به خود مى گـيـرنـد. رسـول الله (صلى الله عليه و آله ) در اين جهت نيز همانند ساير آداب الگوى ديگران است . ايشان همواره در نشست و برخاست به ياد خدا بودند: لا يجلس و لايقوم الا على ذكر(463) وى جاى خاصى براى نشستن در نظر نمى گرفت و سعى مى كرد در پايين مجلس بنشيند: اذا انتهى الى قوم جلس حيث ينتهى به المجلس (464) او دوست نـداشـت در هـنـگـام نـشـسـت و بـرخـاسـت كـسـى بـه احـتـرام او بـرخـيـزد و از حضرتش چنين نقل شده است كسى كه چنين انتظار داشته باشد و بخواهد كه به احترام او برخيزند معلوم مى شود فرد خودخواه مى باشد و مبتلابه گناه است ، لذا جايگاهش در آتش خواهد بود: من احـب ان تـمـثـل له الرجال فليتبوا مقعده من النار(465) (كسى كه دوست دارد ديگران به احترام وى از جا برخيزند جايگاهش آتش ‍ است ).
حضرت بيشتر اوقات رو به قبله مى نشست : اكثر ما يجلس تجاه القبله (466) او از رزو كـردن جـا بـراى خـويـش پـرهـيـز مـى كـرد و ديـگـران را نـيـز از ايـن كـار، كه نشان خـودپـسـنـدى اسـت پـرهـيـز مـى داد: لا يـوطـن الا مـا كـن و يـنـهـى عـن ايطانها(467) رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) چـهـار زانـو نـمـى نـشـسـت : و لم يـر مـتـربـعـا قـط(468) حضرت در وقت نشستن تكيه نمى داد به صورت عادى و صاف مى نشست : (لم يـر مـتـكـا) حـالت هـاى نـشـسـتـن حـضـرت بـه سـه صـورت بـوده اسـت 1- (قـرفـصـا) و آن بـر روى بـاسـن هـا نـشـسـتـن و دسـت هـا را از جـلو زانـوهـا بـه هـم قفل كردن است . 2 - بر روى دو زانو نشستن ، به صورت حالت تشهد در نماز. 3 - يك پا را جـمع كردن و پاى ديگر را روى آن قرار دادن : يجلس ثلاثا القرفصاء و هوان يقيم ساقيه و يستقبلهما بيده و يشدده فى ذراعه و كان يجثو على ركبتيه و كان يثنى رجلا واحدة و يبسط عليها الاخرى (469)
برخى آداب غذا خوردن
تـامـيـن غـذاى جـسـم همانند غذاى روح از جمله مسئوليتهاى يك فرد است . تامين نياز بدن با غـذاى مـنـاسـب و بـه انـدازه و داراى نـيرو و ويتامين لازم ، افزون بر اين كه توان بدن را تـامـيـن مى نمايد، بدن را در برابر تهاجم عوامل بيرونى مقاوم مى نمايد. غذاهاى ساده در عين حال داراى ويتامين لازم بهترين راه تامين توان و بهداشت بدن است . همان طور كه كمبود مـواد غـذايـى در بـدن مـوجـب فـرسـودگـى آن مـى شـود، غـذاى بيش از نياز بدن نيز اثر تـخـريـبـى خـواهـد داشـت . ايـن نـوع مـسـائل فـعلا از موضوع نوشتار ما خارج است . نكته قابل توجه اين است حالات روحى انسان و نيز رعايت آداب غذا خوردن نقش مهمى در سلامتى بـدن دارد. و ديـن كـه در تـمـام زمينه ها دهنمود انسان است ، موارد مشترك انسان با حيوان را مـانـند نياز به غذا هم جدا نموده و جنبه انسانى ، الهى به آن داده است . قرآن درباره طعام مـى فرمايد: فلينظر الانسان الى طعامه (470) (انسان بايد به غذاى خود نگاه كـنـد.)كه مى تواند معناى آيه اين باشد كه انسان بايد نگاه كند، ببيند چيزى كه مى خـورد طيب و پاكيزه و حلال است يا خبيث و آلوده و حرام . اين افزون بر تامين حالت روحى انـسـان اسـت كـه در هـنـگـام غذا خوردن دوست دارد نگاهش به غذا باشد و تا نگاه نكند طعام گوارا نمى شود.
افـزون بـر ايـن نكات ما از اهل بيت و عترت طاهره (عليه السلام ) در تفسير آيه طعام روح نـيـز اضـافـه شـده كـه از امـام بـاقـر (عـليـه السـلام ) رسـيـده اسـت : قـال عـلمـه الذى عمن ياخذه (471) (منبع علمش را ملاحظه كند، كه از كجا تامين مى شود.) كه در واقع رهنمود است براى تامين غذاى روح .
جـنـبـه ديـگـرى كـه بـدان تـوجـه داده اسـت ايـن كـه انـسـان در حال غذا خوردن كه از نعمتهاى الهى بهره مى برد به ياد ولى نعمت و خداى سبحان باشد. يـاد خـدا مـوجـب تـعـالى و آرامـش روح اوسـت . وقـتـى بـا يـاد خـدا غـذا تـنـاول كـند، غذا گوارا شده ، بهتر جذب بدن مى شود. سلامتى و توان بدن را تامين مى كـند. لذا سيره رسول الله (صلى الله عليه و آله ) راهگشاى تمام انسانهايى است كه مى خواهند در تامين غرايز، انسانى زندگى كنند. افزون بر موارد ياد شده برخى نكات نيز در هنگام تناول غذا مورد توجه است .
حضرت در كنار سفره همانند بنده متواضع مى نشست . و سنگينى خود را بر روى ران چپ مى افـكـنـد. هيچ گاه در حال صرف غذا تكيه نمى داد: اذا قعد على المائده قعد قعده العبيد و كان يتكى عن فخذه الايسر(472) ما اكل رسول الله (صلى الله عليه و آله ) متكاء با نـام يـاد خـدا شـروع مـى كـرد بـيـن دو لقـمـه خـدا را يـاد مـى كـرد و سپاس مى گفت : اذا اكـل سـمـى حـمـد الله بـيـن لقـمـتـيـن (وقـتـى غـذا تناول مى كرد نام خدا را مى برد و حمد سپاس خدا را بين دو لقمه به جا مى آورد.) كه اين نكات حكايت توجه به ولى نعمت و ياد و نام خداى سبحان مى باشد. او هيچ گاه زياده روى در تـنـاول غـذا نـداشـت . وقـتـى بـر طعامى دست مى نهاد، مى فرمود: (به نام خدا، خـدايـا، بـر مـا مـبـارك قـرار ده .)(473) او هـيـچ غـذايـى را بـد نـمـى شـمـرد، اگـر مـيـل داشت تناول مى كرد و اگر به طعامى تمايل نداشت ترك مى كرد: ما ذم طعاما قط اذا اعـجـبه اكله و اذا كرهه تركه حضرت تنها غذا نمى خورد دوست داشت دست جمعى باشد: كان لا ياكل وحدة ما يمكنه و كان احب الطعام ما كان على صفف (474) (بهترين طعام براى او طعام دست جمعى بود.) در هنگام غذا از همه زودتر شروع مى كرد و آخر از همه دسـت مـى كـشـيـد تـا ديـگـران در غـذا خـوردن شـرم نـكـنـنـد و گـرسـنـه بـرنخيزند: اذا اكـل مـع قوم كان اول من يبدا و آخر من يرفع يدها از جلو خودش غذا مى خورد: و كان اذا اكـل اكـل مـمـا يـليـه غـذاى داغ نـمـى خـورد: و كـان لاياكل الحار حتى يبرد غذاى او بسيار ساده مانند نان جو بود، هرگز نان گندم نخورد: مـا اكـل رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) خـبـز بـر و لا شـبـع مـن خـبـز شـعـيـر قط(475) به غذاى ساده پر انرژى مانند رطب علاقه داشت .
آداب آشاميدن
در آشاميدن نيز آداب الهى را رعايت مى كرد. با ياد نام خدا شروع مى كرد: اذا شرب بدا و سمى و حسا حسوة آب را يك نفس نمى خورد، بلكه سه مرحله مى نوشيد در هر بار هم بـسـم الله مـى گـفـت : اذا شـرب تـنـفـس ثـلاثـا مـع كـل واحـد تـسـمـيـه آب را مـى مـكـيـد: يـمـص المـاء مـصـا و لايـعـبـه عـبـا و يـقول ان الكباد من العب آب را مى مكيد (به تدريج مى آشاميد.) يك نفس نمى آشاميد كه يـك نـفـس آشاميدن موجب ناراحتى كبد يا بزرگى شكم است . مى فرمود بهترين نوشيدنى در دنـيـا و آخـرت آب اسـت ،سـيد الاشربة فى الدنيا و الاخرة الماء(476) مفهوم اين جمله امروز به خوبى روشن است كه از لحاظ بهداشت و تامين سلامتى بدن آنچه نقش مهمى دارد. هـيـچ نـوشـيـدنى جايگزين آن نمى شود. و حتى آب بسيارى از بيماريها را درمان مى كند كه امروز از آن به (آب درمانى ) ياد مى شود.
آداب خوابيدن
خـواب در عـين حال كه پيچيده است . يك حالت عادى به نظر مى رسد. به انسان به لحاظ اين كه همواره از اين نعمت برخوردار است ، و خداى سبحان با خواب رنج و خستگى را از تن او بـيـرون مـى كـنـد: و جعلنا نومكم سباتا(477) (خواب شما را سبب آرامش قرار داديـم .) يـك مـسـئله عـادى بـه نـظـر مـى رسـد. و شـايـد بـه هـمـيـن لحـاظ بـاشـد رسـول الله (صـلى الله عليه و آله ) در روايت خواب را به عالم آخرت و مرگ تشبيه مى كـنـد: النـوم اخ المـوت (478) (خواب همانند مرگ است .) در هر صورت خداى سـبـحـان در مـورد خـواب مى فرمايد روح انسان در خواب توفى مى شود و در نزد خدا مى رود. اگـر خـدا اراده كـرد بـراى هـميشه در آنجا مى ماند كه همان مرگ است . و اگر خواست دوبـاره روح را بـه بـدن بر مى گرداند، انسان از خواب بيدار مى شود: الله يتوفى الانـفـس حـيـن مـوتـهـا و التـى لم تـمـت فـى مـنـامـهـا فـيـمـسك التى قضى عليها الموت و يـرسـل الاخـرى (479) (خـدا تـوفـى مـى كـند و مى گيرد جان ها را و نيز آنان كه نـمـرده اند در هنگام خواب . آنگاه آن كسى كه مرگش فرا رسيده جان را نگه مى دارد، و آن كه مرگش فرا نرسيده دوباره به بدن بر مى گرداند.) با اين بيان اهميت اين نشاه وجـودى انـسـان بـه خـوبـى روشـن مـى شـود كه خواب چيز ساده و عادى تنها براى رفع خستگى و تجديد قوا نيست . گرچه تمام ويژگى هاى آن روشن نباشد.
وقـتـى خـواب زندگى ديگر انسان باشد آداب و دستورات بايد داشته باشد، كه دين در ايـن رابـطـه رهـنـمـود اسـت . از رسول الله (صلى الله عليه و آله ) و ديگر رهبران دينى رسيده است كه : انسان در هنگام خواب با وضو و رو به قبله باشد: من نام على الوضو ان ادركه الموت فى ليله فهو عندالله شهيد(480) (كسى كه با وضو بخوابد اگر در آن خواب بميرد شهيد است ). توصيه دين عمده بر اين است كه انسان همواره به ياد خدا باشد خواب و بيدارى او با ياد آرامش بخش الهى سپرى شود. لذا تاكيد فراوان دارد در هـنـگـام خوابيدن در حد امكان برخى از كار و برخى آيات الهى را بخواند. مانند قرائت آيـة الكـرسـى ، سوره توحيد، سوره تكاثر، سوره واقعه ، آيه : شهد الله افه لا اله الا هو و الملائكة و اولوا العلم قائما بالقسط(481) و تسبيحات حضرت فاطمه زهرا عـليـهـا السـلام ، كـه در روايـات از رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) به اين نكات سفارش شده است .
و حـضـرت بـعـد از بـيـدار شـدن از خـواب بـه سـجـده مـى رفـت : مـا اسـتـيـقـظ رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) مـن نـوم قـط الاخـر لله عـزوجـل سـاجـدا(482) بـعـد از بيدار شدن اين دعا را مى خواند: الحمدلله بعثنى من مـرقـدى هـذا و لو شاء لجعله الى يوم القيمه سپاس خدايى را كه مرا از خوابگاهم بر انـگـيخت اگر مى خواست تا قيامت مرقد من قرار مى داد. و نيز حضرت هنگام خوابيدن مسواك مى زدند و بعد از بيدار شدن نيز مسواك مى زدند(483)
روبه قبله خوابيدن
امـا اين كه خواب چگونه روبه قبله باشد. دو ديدگاه وجود دارد.برخى نظرشان اين است مـنـظـور از رو به قبله بودن اين است كه پاها رو به قبله باشند، مانند حالت احتضار كه شـخـص را رو بـه قـبـله مـى كـنند. و برخى روايات هم ممكن است همين ديدگاه را تاييد كند مانند روايتى دارد نخواب انبيا طاق باز است كه با اين خصوصيت سازوار است .
نـظـر ديگر اين است كه جلو بدن يعنى صورت و سينه و شكم ، رو به قبله باشد. مانند حـالتـى كه بدن را در قبر مى خوابانند. كه روايات بسيارى اين نظر را تاييد مى كند. مـانـنـد ايـن كه مى فرمايد رسول الله (صلى الله عليه و آله ) وقتى مى خواست بخوابد بـر روى طرف راست مى خوابيد و دست راست را زير گونه راست مى گذشت : و كان اذا اوى الى فراشه اضطجع على شقه الايمن و وضع يده اليمنى تحت خده الايمن (484) و نـيـز روايـت ديـگر نقل شده است كه : اذا آوى الى فراشه اضطجع على الايمن و وضع يده اليمنى تحت خده الايمن (485) همين تعبير از على (عليه السلام ) نيز رسيده است : اذا اراد احـدكـم النـوم فـليـضع يده اليمنى تحت خده الايمن (486) در هر صورت گرچه اكثر بر ديدگاه اول هستند، ليكن ديدگاه دوم صحيح به نظر مى رسد، كه انسان در حـال خـواب بـر پـهـلوى راسـت رو بـه قـبـله بـخـوابـد. زيـرا وقـتـى رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) رو بـه قبله بخوابد با اين ويژگى ها قهرا به طرف راست رو به قبله خواهد بود: و الله سبحانه هو العالم
برخى آداب ديگر
آدابـى كه از رسول الله (صلى الله عليه و آله ) وارد شده بسيار است به برخى ديگر اشاره مى شود، حضرت وقتى سواره مى رفتند اجازه نمى دادند كسى پياده همراه او برود، كه اين حالت حكايت از نوعى تفوق طلبى طرف دارد كه يك انسان آرام و راحت سواره حركت كـنـد، ديـگرى همراه او با زحمت پياده راه برود هنگام راه رفتن متواضع و محكم و باوقار و سـريع مى رفت . خود را عاجز و سست و كسل نمايان نمى ساخت . در هنگام نشستن اطرافيان به صورت حلقه وار مى نشستند(487) لباس سفيد مى پوشيد و فرمودند لباس سفيد كه زيباترين است بپوشد و مرده هاتان را با پارچه سفيد كفن كنيد: فالبسواه و كفنوا فـيـه مـوتاكم (488) همواره مرتب و معطر بود. مقدار هزينه عطر او بيشتر از طعام او بـود: كـان رسـول (صـلى الله عـليـه و آله ) يـنـفـق فـى الطـيب اكثر ما ينفق فى الطعام (489) در ايـن بـاره حـديـث ديـگـر نيز وارد شده است كه : كفى بالماء طيبا للمومن (490) بـراى خـوش بـو نـمـودن مـؤ مـن آب كـفايت مى كند. اگر كسى قادر نيست عطر تـهـيـه كـنـد، بـا شـسـتـشـو نمودن بدن و لباس ، مى تواند بدن را خوش بو نگه دارد. بخصوص در فصل گرما كه بدن زودتر بو مى گيرد. اگر مرتب شستشو كند و كف پاها و جـوراب هـا را تـمـيـز نـگـهـدارد هـيچ گاه ديگران از بوى بد او اذيت نمى شوند. همواره مـسـواك مى زد، در روايت آمده است دو ركعت نماز با مسواك برتر از هفتاد ركعت بدون مسواك است (491) از كسى عيب جويى نمى كرد و از اسرار كسى جستجو نمى نمود. كان لا يذم احـدا و لا يـعـيـره و لا يـطلب عورته (492) سكوت اوبر چهار قسم بود بردبارى ، هـوشـيـارى ، تساوى در نگاه تفكر: سكوته على اربع على الحلم و الحذر و التقدير و التـفـكـيـر(493) وقتى به كسى رو مى كرد نيم رخ بر نمى گشت باتمام بدن به طـرف او روبـرو مـى شـد: اذا التـفت التفت جميعا بر كسى جفا نمى كرد عذر طرف را زود مى پذيرفت : لا يجفوا احد يقبل معذرة المعتذر(494)
خـنـده رو بـود ولى بـا قـهـقـه نـمـى خـنـديد خنده اش ، تبسم بود: بساما من غير ضحك ، ضـحـكـه تـبـسـم (495) وى ظـاهـر آراسـتـه داشـت و هـنـگـامـى كـه از مـنـزل خـارج مـى شـدند به آينه نگاه مى كردند و محاسن و موهاى خود را شانه ، و خود را مـرتـب مـى نـمـودنـد آن گاه بر ديگران وارد مى شدند و بر اين امر توصيه مى نمودند: انـه كـان يـنـظـر فـى المـرآة و يـرجـل جـمـتـة و يـتـمـشـط و لقـد كـان يـتـجـمـل لا صحابه فضلا على تجمله لا هله و قال (صلى الله عليه و آله ) ان الله يحب من عبده اذا خرج الى اخوانه يتهيالهم و يتجمل (496)