رسول الله (صلي الله عليه و آله) الگوي زندگي

حبيب الله احمدى

- ۹ -


ب : آزادى عقيده
كـاربـرد ديگران اين واژه در زمينه عقيده است ،كه انسان در عقيده آزاد است . اين كه در عقيده آزاد اسـت يعنى چه ؟ آيا از ديدگاه دينى انسان مى تواند هر عقيده را بپذيرد؟ موحد يا بت پـرسـت و مـشرك يا كافر باشد؟! ظاهرا اين منظور نيست دين در محدوده عقيده هر عقيده را حق نـمـى دانـد تـنـهـا عـقـيـده بـه تـوحـيـد حـق ، ديـگـر بـاورهـا بـاطـل مـى بـاشـنـد: (مـاذا بعد الحق الاالضلال (389)) آيا انسان آزاد است ، يعنى پـذيـرش بـت پرستى و كفر نكوهش ندارد چون آزاد است ؟! اين سخن پذيرفته نيست زيرا سـراسـر وحـى الهـى و قـرآن فـراخـوانـى بـه تـوحـيـد و نـكـوهـش از بـاورهـاى بـاطل است . از لحاظ تشريع همگان متعهد هستند و پيمان سپرده اند كه عقيده فطرى خود را كه توحيد است شكوفا كنند. بنابراين مفهوم آزادى در بعد عقيده اين نيست .
مـى تـوان گـفـت مفهوم آزادى در بعد عقيده يك امر تكوينى است . يعنى عقيده با جبر و اكراه پديد نمى آيد. بلكه زمينه و علت هاى ديگرى دارد. كسى را نمى توان با اكراه باور در او ايـجـاد كـرد. هـيچ پيامبرى شمشير به دست نمى گيرد تا مردم را موحد كند. زيرا باور تـوحـيـدى بـا بـا شـمـشـيـر حاصل نمى شود. شمشير تنها براى زدودن مانع است . باور تـوحـيـدى بـا بـرهـان و شـنـاخـت يـعـنـى پـذيـرش خـرد و دريـافـت دل پديد مى آيد. باور با تفكر و گفتگو كه باعث زدودن جهالت ها شده و حق را آشكار مى سازد حاصل مى شود. مقابل اين آزادى اكراه است .
ديـن در دعـوت بـه تـوحـيـد هـر دو جنبه را گوشزد مى نمايد. مى فرمايد: (لااكراه فى الدين (390)) (عقيده اكراه برادر نيست .) و هم مى گويد پيامبر برمردم سلطه نـدارد كه باور ايجاد كند. تنها مردم را به خدا فرا مى خواند: انماانت مذكر لست عليهم بـمـصـيـطـر(391) راه صـحـيـح ايـجـاد عـقـيـده بـرهـان خـرد پـسـنـد و مـوعـظـه دل پـذيـر اسـت ، كـه بـا تـدبـيـر و گـفـت و شـنـود حـاصـل مـى شـود: ادع الى سـبيل ربك بالحكمة و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتى هى احـسـن (392) (بـه جـانـب خـدا بـاحـكـمـت و بـرهـان و مـوعـظـه وشـكـوفـا كـردن دل هـا و عـواطـف و گـفـتـگـو و جـدال احـسـن دعـوت نـمـا.) پـيـامـبـران الهـى بـه ويـژه رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) از ايـن مـحـورهـا كمال بهره را بردند تا توحيد را در جان ها بارور نمودند.
بـه هـمـيـن لحـاظ پـيـامـبـران پـيام آوران برهان و حكمت و موعظه و رحمت هستند نه پيامبران شـمشير. رسول الله (صلى الله عليه و آله ) دراستقرار اين پيام تا آن مقدار تلاش نمود كـه مـشـمـول خـطاب : لعلك باخع نفسك الا يكونوا مومنين (393) (تو دارى قالب تهى مى كنى به خاطر اين كه عده اى ايمان نمى آورند.) شد. در پايان راه هنگامى كه مـخـاطـب تـمـام روزنـه هـاى نـور را مـسـدود نـمـوده بـاشد موضع : (لكم دينكم ولى دين (394)) پديدار مى شود. زيرا راه ديگرى وجود ندارد.
ج :آزادى رفتارى
كاربرد ديگر آزادى در محدوده رفتار فردى انسان است كه انسان در رفتار خويش آزاد است يا خير؟ مقابل اين آزادى جبر است ، كه بر اين پندار است كه انسان در رفتار خويش مجبور است . اين محور نيز يك بحث عقيدتى است . در بين فرق مسلمانان و در ديگر اديان فراوان مطرح است . و منشا تقسيم ها و گروهاى گوناگون فرقه اى مى باشد. برخى معتقد هستند انـسـان در رفـتار خويش مجبور است ! زمام امور از جمله رفتار انسان به دست خداست . اگر خـدا اراده نـكـنـد هـيـچ رفـتـارى از انـسـان سـرنـمـى زنـد. اگـر اراده كـنـد كـه فـلان كـار شـكـل گـيرد انسان ناگريز از آن است . لذا انسان از خود اختيار ندارد. گروه فراوانى از مسلمانان كه (اشاعره ) ناميده مى شوند بر اين باورند. كه جبرى ناميده مى شوند.
گـروه ديـگـر در بـرابـر گـروه اول در رفـتـار انـسـان مـعـتـقـد هـسـتـنـد كـه انـسـان مـسـتـقـل اسـت . انـسـان رفـتـار خـويـش را بـا اراده خـودش انـجـام مـى دهـد. هـيـچ قـدرتـى دخـيـل در آن نـمى باشد. كه اينان (معتزله ) ناميده مى شوند. و از مرام آنها با عنوان (تفويض ) ياد مى شود. در برابر هر دو ديدگاه ، ديدگاه شيعه قرار دارد كه بر اسـاس رهـنـمود امامان (عليهم السلام ) هر دو راه را مردود مى داند. و بر اين باور حق اسـت كـه انـسـان در كـار خـودش مـجـبـور نـيـسـت هـمـان گـونـه كـه مستقل هم نمى باشد. رفتار انسان ناشى از اختيار انسان با اذن خدا مى باشد. يعنى خداى سـبـحـان اراده كـرده كـه كـارهـاى انـسان با اذن خدا و اراده انسان انجام مى پذيرد. لذا هيچ كـارى از انـسـان بـدون اراده وى صـادر نـمـى شـود، در عـيـن حـال كه مستقل هم نيست . و به تعبير زيباى فلاسفه انسان مجبور است كه در رفتار خويش مختار باشد.
ايـن بـاور حـق از رهـنـمـودهـاى ائمـه (عـليـه السـلام ) مـى بـاشـد كـه در مـقـابل فرقه هاى بى راهه راه حق را تبيين نمودند. فرمايش امام صادق (عليه السلام ) در ايـن راسـتـا هـمـواره در بـرابـر چـشـمـان حـق بـيـن مـى درخـشـد كـه :لا جـبـر و لا تفويض بل امر بين امرين (395)
د: آزادى اجتماعى
كـاربـرد ديـگر آزادى كه مى توان گفت بيش از همه مورد توجه مى باشد، آزادى اجتماعى است . منظور از اين كاربرد اين است كه انسان در رفتارهاى عمومى ، در ابراز ديدگاهها و حـراسـت از آن ها و در تلاش هاى سياسى و فرهنگى واجتماعى آزاد است . برابر اين آزادى اسـتـبـداد اسـت . آنـچـه بـيش از همه نقش ايفا مى كند و در برخوردهاى سياسى و اجتماعى و رابطه بين مردم و نهاد سياسى و اجتماعى و رابطه بين مردم و نهاد سياسى و نيز احزاب و گـروه هـا مـورد تـوجـه اسـت ، ايـن مـفـهـوم اسـت . تـشـكـل هـا و نـيـز افـراد جـامـعـه مـتمايل هستند در اين محورها آزاد باشند. و تلاش هاى سياسى و فرهنگى و اجتماعى ترتيب دهند.
آنچه براى نهادهاى حاكم خطر به حساب مى آيد، پى آمدهاى اين گونه آزادى است . حكومت ها در فراهم آوردن بستر اين نوع آزادى متفاوت هستند. حكومت مقتدر كه پايگاه مردمى دارد از ايـن گـونـه آزادى هـا هـراس ‍ ندارد.اما حكومت استبدادى اين آزادى را خطر جدى براى تاج و تـخـت خـويش مى دانند. و از فراهم آوردن بسترهاى آزادى گريزان هستند.اين گونه نهادها آزادى اجتماعى را بى نهايت محدود مى نمايند.
پـيـامـبـران الهـى به لحاظ پايگاه مردمى كه دارند، از اين گونه آزادى در هراس ‍ نيستند پـيـامـبـران با تعهدات و باورهاى تحميلى و سياست هاى استبدادى سخت درگيرند، و چون نـظـام سـيـاسـى آنـان سـازگـار بـا مـردم است ، بسترهاى آزادى را مى گسترانند. و آزادى اجتماعى نه تنها بر پيامبران خطر نمى باشد، بلكه زمينه ساز تحقق آرمان پيامبران است .
پـيـامـبـران ايـن گـونـه آزادى را بـه جـامـعـه بشرى ارمغان آورده اند. اين پيام رساى همه پـيـامـبـران است كه از دام طاغوت رهايى يابيد و به ارزش هاى الهى روى آوريد: ولقد بعثنا فى كل امة رسولا ان اعبدواالله و اجتنبوا الطاغوت (396)
در قـرآن فـرعـون سـنـبل طاغوت معرفى شده است . استبدادهاى فرعونى نيز در زمينه هاى سـيـاسـى و اجـتـمـاعـى اسـت كـه بـر اسـاس خـواسـتـه هـا هـيـئت حـاكـمـه بـر جـامـعـه تـحـميل شده بود. زنجيرهايى كه فرعون پديد آورده بود در ابعاد فرهنگى و سياسى و اجتماعى بود. و پيامبر الهى رسالت داشت مردم را از اين بندها آزاد كند.
فـرعـون مردم را به ذلت فرهنگى كشاند. باورهايى كه برخاسته از خاستگاه استبدادى آنان بود بر مردم تحميل نموده بود. كه در جامعه در ابعاد گوناگون سياسى و اجتماعى تـصـمـيـم ،تـصـميم فرعون بود: (انا ربكم الاعلى (397)) (من مدبر شما هستم .) قـانـون ، قـانـون من است و مردم وظيفه دارند از من اطاعت كنند. و براى تحقق اين هدف ابـتـدا بـا تـلاش فـرهـنگى مردم را از فرهنگ انسانى و الهى تهى كرد، آن گاه به ذلت فـرهـنـگ اسـتـبـداد كـشـانـد، تـا ايـن هـدف شـوم تـحـقـق يـابـد: (فاستخف قومه فاطاعوه (398)) (مردم را سبك شمرده به ذلت كشاند. تا از وى پيروى نمودند.) زيرا كه مردم با فرهنگ هيچ گاه از استبداد پيروى نخواهند نمود.
مـوسـى (عـليـه السـلام ) در برابر استبداد اين چنين پيام آزادى سر مى دهد: (ان ادواالى عباد الله (399)) (بندگان خدا را رها و آزاد نموده به من بسپار.) تامن آنان را به ارزش هاى انسانى و الهى رهنمود كنم .
پيام رسول الله (صلى الله عليه و آله ) در اين راستا رهايى از زنجيرهاى تحميلى است : ويـضـع عـنـهـم اصـرهـم و الاغـلال التـى كـانـت عـليـهـم (400) (سـنـگـيـنى ها و غـل و زنـجيرها را از آنها مى نهند.) زنجيرها و فرهنگ جاهلى را از عهده آنان برچيد. آنها را از بـنـدهـاى گـونـاگـون اعـتـقـادى و اجـتـمـاعـى كـه تحميل شده بود رها ساخت . رسول الله (صلى الله عليه و آله ) همان گونه كه با پيام وحـى جـامعه را از شركت و كفر و نفاق به توحيد فرا خواند، در ابعاد سياسى و اجتماعى نـيـز مـردم را از بـاورهـاى تـحـمـيـلى كـه سـتـم و جـهـل بـر آنـهـا تـحـمـيـل نـمـوده بـود رهـانيد. زنجيرهاى استبداد را گشود. جامعه را به ارزش هاى الهى و فرهنگ متعالى انسانى فرا خواند. و آزادى به آنها هديه كرد.
در بـعـد اجـتـمـاعـى مـردم را از اطـاعـت هاى غير انسانى كه همان اطاعت از خواهش هاى نفسانى صـاحـبـان قـدرت مـى باشد رهانيد. و اين حقيقت را كه : لا تكن عبد غيرك و قد جعلك الله حـرا(401) را مـتـبـلور سـاخـت . بـه گـونـه اى كـه مـردم در قبال هيچ دستور ضد فضيلت خود را متعهد نمى ديدند تنها در برابر ارزش ها سر فرود آوردند.
در جامعه متمدن رسول الله (صلى الله عليه و آله ) مردم در تصميم گيرى هاى عمومى در بـعـد فـرهـنـگـى ، اجتماعى و سياسى آزادانه مشاركت داشتند. در كنار تبلور نظام سياسى ولايـى كـه نظام ارزش ها مى باشد عموم جامعه با تحقق اين ارزش ها همسو شده بود. مردم در عرصه هاى اجتماعى و مديريت ، و سياست مشاركت داشتند. و حتى به صورت رسمى با رهـبـرى پـيـمان مشاركت مى بستند كه در بخش مشاركت مردم ، اشاره شد. به گونه اى كه دست پروردگان حضرت در برابر زورمدارى ايستادند. و حتى در برابر حاكمان دنياى آن روز وقـتـى پـيام حضرت را همراه مى بردند آن چنان عاقلانه ، آزادانه برخورد مى كردند كه همگان در حيرت فرو مى رفتند!
آزادى نهادينه
دو چيز همواره آزادى اجتماعى را تهديد مى كند. يكى استبداد، ديگرى هرج مرج و ولانگارى . بـه هـمـيـن لحـاظ آزادى بـايد نهادينه و قانونمند شود تا استقرار يافته و تداوم يابد. بنابراين اين پندار ناصواب است كه كسى بگويد قانون مندى با آزادى نا سازوار است ،و آزادى از هر قيد و بند و قانون بايد رها باشد! زيرا اين گونه آزادى ولانگارى است و هـمان گونه كه استبداد فردى و گروهى خطر براى آزادى است . اين گونه ولانگارى هم ضـربـه بـه آزادى خـواهـد بود. و اولين قربانى آن هم آزادى مى باشد. آزادى بايد بر اسـاس مـحورها نهادينه شود. بنابراين نمى توان گفت در جامعه فرد يا گروه آزاد هستند بـه هـر اقـدامى دست بزنند و نبايد براى آنان ممانعت ايجاد كرد! البته ممكن است اين سؤ ال اكنون سبز شود كه محدوده آزادى چگونه است و چگونه مى توان آزادى رانهادينه كرد؟ در پاسخ اين سؤ ال تنها به ديدگاه صحيح مى پردازيم .
هر جامعه باورهايى را به عنوان پايه و محور پذيرفته است ، كه نهادهاى اجتماعى در آن مـحـورهـا مـى توانند آزادانه فعال باشند. هر جامعه اى معيارهاى ارزشى دارد كه آن معيارها آزادى را نـهـاديـنـه مـى كـنـد. فـرضـا امنيت اجتماعى در ابعاد گوناگون يك ارزش و معيار اجـتـمـاعـى است . آزادى گروه ها و افراد بايد بگونه اى باشد كه به اين ارزش متعرض نـشـود. كـسـى نـمى تواند امنيت جامعه را مخدوش كند و بگويد آزاد هستم ! اين را بارورهاى اجـتـمـاعـى آزادى نـمى توانند بلكه ضد ارزش و در واقع ضد آزادى قلمداد مى كنند. زيرا تعرض به آزادى ها و ارزش هاى ديگران است . و نيز آبرو و حيثيت يك ارزش براى همگان مى باشد. كسى نمى تواند بگويد من آزاد هستم به حرم عرض و حيثيت ديگرى متعرض مى شوم ! اين گونه اقدام سو بهره ورى از آزادى بوده و ضد آزادى است .
در جـامـعـه ديـنـى تـحـقق آرمان ها و ارزش هاى انسانى و الهى در ابعاد عقيدتى ، اخلاقى و رفـتـارى انـگـيـزه و ارزش اصـلى اسـت . آزادى اجـتـمـاعـى نيز بايد در محدود اين ارزش ها شـكـل بـگـيـرد و ضـربه به آنها به حساب نيايد. آزادى اجتماعى را ارزش هاى انسانى و الهـى مـحـدود مـى كـنـد. و حـريـم آزادى بـا حريم ارزش ها تعيين مى گردد. لذا هر فعاليت فـردى و يـا عـمـومـى كـه بـر اين ارزش ها متعرض شود پذيرفته جامعه دينى و يك نهاد سياسى دينى نمى تواند باشد. همان گونه كه در هيچ جامعه اى اقدام عليه ارزش هاى آن جامعه به اسم آزادى پذيرفته نيست .
بـر ايـن اساس در بعد عقيده اگر فرد در جامعه دينى در عقيده آزاد است كه فرضا برهان دليـل را نـپذيرفته است ، بر تقيده باطل خود مانند بت پرستى يا كفر باقى مى باشد، ليـكـن چـنـيـن فـرد آزاد نـيـست . با تبليغ فرهنگى ديگران را از ارزش هاى الهى و توحيد گـمـراه كـن . لذا هـر گونه فعاليت كه جنبه گمراه نمودن ديگران داشته باشد ضربه به ارزش ها بوده ، و جامعه دينى آن را پذيرا نمى باشد.
در جـامعه دينى رفتار ضد فرهنگ و ارزش هاى الهى كه فساد تباهى و ناهنجارى به بار مـى آورد، ضـربـه بـه ارزش هـاى اجـتماعى است و نمى تواند آزاد باشد. لذا دين كه به مردم آزادى اجتماعى داده آزادى گناه و تباهى نداده است . بلكه با هر اقدام ضد ارزش براى حـفـظ ارزش ها و نهادينه كردن آزادى بر خورد مى نماييد. سخن از نهى از منكر، و يا وجود دادگـاه و اجـراى حد و تعزير در واقع تنبيه افرادى است كه به حريم ارزش ها بى اعتنا مى باشند.
رسول الله (صلى الله عليه و آله ) كه آزادى اجتماعى به ارمغان آورد، آزادى را با ارزش هاى دينى نهادينه نمود، كه تنها در اين صورت امكان استقرار و تبلور ارزش ها فراهم مى شـود. آزادى كه به حريم ارزش ها متعرض شود آفت آزادى خواهد بود و جامعه دينى با آن سـخـت بـرخـورد مـى كـنـد. همان پيامبر رحمت و آزادى در اين گونه موارد دستور دارد كه از رحـمـت و رافـت بـهـره نـگيرد! و فردى را كه به حريم ارزش ها تجاوز نموده با صلابت تـنـبـيه كند: الزانيه و الزانى فاجلدوا كل واحد منها مائه جلده ، و لا تاخذكم بهما رافه فى دين الله (402) (زن و مرد بزهكار را صد تازيانه بزنيد، و از رحمت و رافت در ايـن بـاره بـهـره نـگـيـرد.) اين محدود نمودن آزادى نيست . اين همان نهادينه نمودن و استقرار آزادى است .
در جـامـعـه و فـضـاى سـيـاسـى الهى رسول الله (صلى الله عليه و آله )، مردم در ابعاد فـرهـنـگـى ، اجتماعى و سياسى آزادانه داشتند. و چون جامعه دينى تبلور تقوا و طهارت و ارزش هاى الهى است حدود آزادى محدود به حدود اين ارزش ها مى باشد.
رسول الله (صلى الله عليه و آله ) و خانواده
خـانـواده بـنـيـان جامعه است . بناى اجتماع بر شالوده خانواده نهاده شده است . هر مقدار اين بنيان استحكام و صلابت بهره ور باشد. بناى آن نيز مقاوم و مداوم خواهد بود. و سستى در اساس بنا تزلزل و اضطراب و در نهايت فرسودگى و انهدام بنا را در پى خواهد داشت . خانواده نقش اول را در جارى كردن زندگى در جامعه به عهده دارد. زيرا كه مهد پرورش اسـت ، بـا تـربـيـت صـحـيـح مـى تـوانـد جامعه اى زنده و شاداب ، پر تلاش و بالنده ، سـرافـراز و سـازنـده بـبـار آورد. و اگـر خـانواده نتواند نقش صحيح ايفا نمايد، ركود و زبونى ، ياس و خمودى و فقر و جهالت دامن جامعه را فرا خواهد گرفت .
ديـن كـه زنـدگـى و امـيـد بـراى جـامعه است ، جامعه اى شاداب و باطراوت و پرتلاش را تـرغـيـب مـى كـند. و اساس آن را هم خانواده عنوان مى كند و براى بارورى جامعه ، تدبير بـنـيـادى دارد، و بـنـاى خـانـواده را اسـتـوار مـى نـهـد. ديـن بـه خـصـوص اسـلام بـه تـشـكـيـل كـانـون خـانـواده تـرغـيـب مـى كـنـد و از زنـدگـى فـردى پـرهـيـز مـى دهـد. تـشـكـيل خانواده را عامل آرامش و پاكى مى داند، همان گونه كه دورى از اين كانون را خطر بـه سـعـادت انـسـان مـعـرفـى مـى نـمـايـد كـه : اكـثـر اهـل النـار العـزاب (403) (بـيـشـتـريـن گرفتاران آتش افراد بى همسرند). دين بهترين پيوند را پيوند ازدواج ، و بدترين جدايى را جدايى دو همسر و انهدام خانواده مى دانـد: رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) مـا بـنـى بـنـاء فـى الاسلام احب الى الله عزوجل من التزويج (404) (هيچ بنيانى عزيزتر از پيوند ازدواج در نزد خدا نيست ، رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) مـا مـن شـى ابـغـض الى الله عـز و جـل مـن بيت خرب فى الاسلام بالفرقه يعنى الطلاق (405) (منفورترين جدايى ، (طـلاق ) آن جـدايـى اسـت كه بنيان خانواده را تخريب مى كند.) دين بر استحكام بـنـيـان خـانـواده مـى انـديـشـد. و بـنـيـان آن را اسـتـوار مـى سـازد. و خـانـواده را در مقابل سيل بنيان كن حوادث مقاوم و استوار مى نمايد.
هدف خانواده
ديـن بـراى اسـتـحـكـام بـخـشيدن به نهاد خانواده دو موضوع را ركن مى داند، يكى هدف از تـشـكـيـل خـانـواده افـزون بـر بـقـاء نـسـل و سـامـان دهـى اجـتـمـاعـى و تـامـيـن تـمـايل و خواهش هاى نفسانى ، انس و الفت مى داند. به گونه اى كه در آيينه وحى الهى آفـريـنش همسر را با اين هدف مقدس عنوان مى نمايد: خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليـهـا و جعل بينكم مودة و رحمة (406) (از خود شماها همسر آفريد تا به آن آرامش حاصل كنيد، و مودت و گذشت را موجب پايدارى خانوداه قرار داده است .) انس و آرامش با همسر كه جايگزين ندارد، سبب زدودن فرسايش و خستگى ناشى از نگرانى و اضطراب و تـلاش هـاى روزمـره مـى بـاشـد. خداى سبحان همان گونه كه ياد خود و نيز خواب را سبب آرامش قرار داده است ، خانواده و همسر را نيز موجب آرامش و آسايش و زدودن فرسايش ها قرار داده است . انس و الفت خانواده جبران بسيارى اضطراب و كمبودها مى باشد.
اركان خانواده
انـس و الفـت بـنـيـان خـانـواده مـى باشد و هر عاملى كه اين محور را تقويت كند دين بر آن اصـرار دارد. ديـن بر دو عامل بيشترين توجه را معطوف نموده است و آنها را اركان خانواده مـى دانـد، يـكـى مـحـبت ديگرى گذشت . هر دو در ايجاد الفت و پيوند بين دو همسر و ايجاد تـفـاهـم ، نـقـش مـحورى دارند. محبت دو همسر نقش اول را در الفت و انس به عهده دارد و چون زنـدگـى اجـتماعى توام با لغزش ها مى باشد، گذشت نيز در زدودن پيامد لغزش ها نقش اول را ايـفا مى نمايد. زيرا اگر لغزش ها كه زندگى خانوادگى و اجتماعى ناگزير از آن مـى بـاشـد پـى گـيـرى شـود، در نـهـايـت بـه كـدورت دل سـردى مـى پـايـد. امـا اگر از لغزش صرف نظر شود هم طرف شرمنده لغزش خويش شـده و در صـدد اصلاح آن بر مى آيد، و هم از پى آمد ناهنجار آن جلوگيرى شده است . در نهايت هر دو موجب الفت و انس مى گردد.
خداى سبحان به همين جهت اين دو اصل را محور پيوند پايدار دو همسر ياد مى كند. دو همسر بـايـد بـه يـكـديـگـر انـس و الفت ابراز نموده ، از لغزش هاى يكديگر در گذرند: (و جعل بينكم موده و رحمه ) (بين شما (همسران ) دو چيز قرار داده است يكى محبت و انس ، ديگرى گذشت و رحمت .)
سـيـره رسـول الله (صـلى الله عـليه و آله ) كه در تمام ابعاد الگو مى باشد، در نهاد خـانواده نيز براى ديگران الگو است . وى براى تحكيم پايه هاى خانواده و ايجاد انس و الفـت ، و گـذشـت از لغـزش هـاى هـمـسـران اصـرار دارنـد. هـيـچ انـسـانـى در حـد رسـول الله (صلى الله عليه و آله ) به اين معيارها توجه نمى دارد و به اندازه وى انس و الفت با همسران خود ندارد. رسول الله (صلى الله عليه و آله ) محبت و عشق به همسر را در كـنار عشق به نماز مى شمارد: حبب الى من دنياكم ثلاث : الطيب و النساء، و قرة عينى فـى الصلوة (407) (از دنياى شما سه چيز محبوب من است ، عطر، همسر، اماآرامش و شـادابـى چـشـمـان من در نماز است .) زيباترين جمله در مورد محبت دو همسر به يكديگر بـه ويـژه مـرد بـه زن از رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) ابراز شده است ، كه از اعـماق جان و فطرت خبر مى دهد. بهترين سخنى كه مرد به همسرش كه هيچ گاه از قلبش زدوده نـمـى شـود ايـن اسـت كـه مـرد بـه هـمـسـرش بـگـويـد (من تو را دوست دارم .) قـول الرجـل للمـراة انـى احـبـك لايـذهـب عـن قـلبـهـا ابـدا(408) رسـول الله (صـلى الله عـليه و آله ) كه مهربان ترين به افراد آسيب پذير جامعه كه زنـان از جمله آنان مى باشند، بيش ‍ از ديگران راءفت و مهربانى داشت : اتقواالله فى الضعيفين اليتيم و المراة (409) (از ظلم بر دو گروه شديدا دورى كنيد، يتيمان ، و زنـان .) كـان رسـول ارحـم النـاس بـالنـسـاء و الصـيـبـان (410) (رسـول الله مـهـربـان تـريـن بـه بـجـه هـاو زنـان بـود.) (پـيـام ايـن تـعبيرها شامل غير همسر نيز مى شود.) رسول الله (صلى الله عليه و آله ) ارفاق و همراهى و احـسـان بـه همسر خويش را بهترين معيار فضيلت مى داند: خياركم خياركم لنسائه و انا خـيركم لنسائى (بهترين شما نكوكارترين بر خانواده اش است و من نيكو كارترين بـرخانواده خويش هستم .) رسول الله (صلى الله عليه و آله ) باخانواده خويش خوش روبـود و بـا آنـهـا گـفـتـگـو و مـزاح مـى نـمـود:و كـان رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) يـمـزح مـعـهمن (411) وى از گذشت لغزش ها دريغ نمى كرد. با گذشت صميميت و الفت را فزونى مى بخشيد.
رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) هـيـچ كـارى را بـرهـمـسـران خـويـش تـحـمـيـل نـنـمـود نـه تـنـهـا هـمـسـران بـلكـه كـسـى را بـر هـيـچ كـارى تحميل نكرد: انا و الاتقياء من امتى براء من التكلف (412) (من و پيروان فضيلت خـواه از امتم از تحميل كار و كلفت به ديگران بيزار هستيم .) وى كارهاى شخصى خود را خـود انجام مى داد و در كارهاى منزل هم به همسران خود كمك مى كرد: و يصنع مايصنع الرجل فى اهله (413)
وى از هـر اقـدام و حركتى كه موحت دل سردى همسران شود پرهيز مى كرد و كانون خانواده حضرت سرشار عشق و مودت ، صفا و صميميت ، انس و آرامش ، و بدور از هر گونه نزاع و مشاجره اختلاف و درگيرى بود. با اين كه مدت زيادى با چندين همسر عمرخويش را سپرى نمود.
رسول الله (صلى الله عليه و آله ) و كودكان
هنگامى كه نهالى را مشاهده مى كنى لطافت ، ظرافت ، طراوت ، شادابى ، انعطاف و آرامش در ذهـنـت تـرسـيـم مـى شـود. هـر كـدام از ايـن ويـژگـى هـا بـعـدى از ابـعـاد وجـودى نـهـال را تـداعـى مـى نمايد. لطافت و ظرافت نهال ، عطوفت و مهر و صفا را به خاطر مى آورد.طراوت و شادابى آن زندگى و اميد را تداعى مى كند. و انعطاف آن تربيت پذيرى و پرورش را نويد مى دهد. كودك همانند نهال ظريف ، لطيف با طراوت و شاداب و منعطف است . كـودك بـه لحـاظ ايـن كـه مـبـداء فـطـرت و زلالى نـزديـك تـر اسـت ، پـاكى ، صميميت ، مهربانى را خاطر نشان مى كند به لحاظ طراوت و شادابى اميد، شكوفايى و زندگى را يـاد آور اسـت . و بـه لحـاظ انـعـطـاف پـذيـرى تـربـيت پذيرى را در بستر زندگى مى گـسـتـرانـد. كـودك يـك هـديـه الهـى اسـت كـه بـا ذهـن و فـطـرت سـاده زلال پديد آمده است و از هر گونه پاك است . اين مربيان بيرونى هستند كه كودكان را مى آلايـنـد. بـه لحـاظ هـمـيـن پـاكـى است كه استعداد هر گونه تربيت را دارد و مربى آن مى تواند همانند يك نهال با طراوت به هر سمتى كه به خواهد هدايت نمايد.
بر اين اساس بر خورد و تنظيم برنامه تربيتى كودك بايد با آگاهى از ابعاد وجودى و روحـى آن صـورت گـيـرد. بـدون آگـاهـى دقيق از ظرفيت هاى كودك و روحيات آن ، امكان تـربـيت صحيح وجود ندارد. برخورد با كودك بايد با در نظر گرفتن ويژگى هاى آن بـاشـد. ايـن ويـژگى ها نويد مى دهد كه عطوفت و مهربانى ، نوازش و انس با كودك در شـكـوفـايـى آن نقش ايفا مى كند. همان گونه كه خشونت ، سر سختى و بى توجهى سبب ضايع شدن و ايجاد انحراف در كودك مى شود.
رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) بـا رهـنمود وحى با توجه به اين ويژگى ها با كـودكـان روبـرو مـى شـد. وى سـرشـار عطوفت و مهربانى و انس و شادابى با كودكان بـود. وى بـا تـوجـه بـه ظـرفـيـت كـودكـان بـا آنـان بـا كمال ملاطفت برخورد مى كرد. در برخورد با آنها به استعدادهاى فطرى توجه مى نمود و از رنـجـش ‍ آنـان سـخـت نگران مى شد. رسول الله (صلى الله عليه و آله ) با صميميت و انس كودكان را شخصيت مى داد و استعدادهاى فضيلت جو و انسانى آنان را شكوفا مى كرد و بـه خـواسـته هاى آنان كه با حركات و يا گريه و شيون مطرح مى نمايند، توجه مى نمود.
همسان با كودكان
رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) با شخصيت و كرامتى كه داشت در برابر كودكان خـود را هـمـسـان آنـان قـرار مـى داد. بـا آنها به بازى مى پرداخت . انس ‍ مى گرفت و خود رهـنـمـود داد كـه هركس با كودك سركار دارد بايد خويش را همسان آنها قرار داده ، با آنها انـس گـيـرد: مـن كـان عنده صبى فليصاب له (414) (كسى كه در نزد وى كودك اسـت بـايـد كـودكـانـه رفـتار كند.) رسول الله (صلى الله عليه و آله ) حسن و حسين (عليه السلام ) را بر دوش خود سوار مى كرد و به آن ها مى فرمود خوب مركبى داريد! و شـما سواركاران خوبى هستيد: و قال نعم المطى مطيكما و نعم الراكبان انتما(415) رسـول الله (صلى الله عليه و آله ) حتى در حضور مردم ، خود را همسان كودكان قرار مى داد. بـا آنـان انـس مى گرفت و به اصحاب خويش مى فرمود با كودكان انس گرفته ، و آنـهـا را در بـغـل بـگيريد و كودكانى كه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) آنهارا به دوش مـى گـرفـت بـه ايـن امـر افـتـخـار مـى كـردنـد: كـان رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) يـقـدم مـن السـفـر فـيـلقـاه الصـبيان فيقف لهم ثم يـامـربـهـم ... و يـامـر اصـحـابـه ان يحملوا بعضهم (416) وى هنگامى كه ديد حسين (عـليـه السـلام ) در كـوچـه بـا بـچه ها در حال بازى است ، آغوش باز كرد كه وى را در آغـوش گـيـرد، ليـكـن كودك با حضرت به شوخى پرداخت . اين طرف آن طرف مى دويد و حـضـرت نـيـز بـه دنـبـال وى تـا ايـن كـه وى را در آغـوش بـگـيـرد. (فـطـفـر الصـبى هـهـنـا...(417)) حـضـرت بـر اين نكته تاكيد داشت كه مربى نبايد خود را برتر و بـيـگـانـه از كـودك بـبيند. بايد خود را همسان وى قرار دهد، با وى انس بگيرد و ملاطفت و مـهـربـانـى داشـتـه بـاشـد.و التـلطـف بـالصـبـيـان مـن عـادة الرسـول (صـلى الله عـليـه و آله ) (418) (مـهـربـانـى بـا كـودكـان سـيـره رسول الله (صلى الله عليه و آله ) بود.)
خوشحال نمودن كودك
رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) تـلاش مـى كـرد بـا بـازى كردن و هديه دادن به كـودكـان آنـان را خوشحال كند. در اين راستا رهنمود فرمودند: من فرح ابنه فكانما اعتق رقبه من ولد اسماعيل و من اقر بعين ابن فكانما بكى من خشية الله (419) (كسى كه دخـتـر بـچـه خـويـش را خـوشـحـال كـنـد مـانـنـد ايـن اسـت كـه بـرده اى از فـرزنـدان اسـمـاعـيـل (عـليـه السـلام ) آزاد كـرده بـاشـد. وكـسـى كـه پـسـر بـچـه خـود را خـوشحال كند، همانند اين است كه اشك از خوف خدا بريزد.) بر آوردن نياز و خواسته هاى كودك نقش محورى در تربيت پذيرى كودك دارد.
خواسته هاى كودك
كـودك خـواسـته هاى خود را از قبيل گرسنگى ، تشنگى ، شادابى و درد، ناراحتى و... با حركات و خنده و گريه ابراز مى كند. و رسول الله (صلى الله عليه و آله ) چون رئوف و مـهـربـان بـود بـيـش از هـمه حساس بود و به خواسته هاى كودكان توجه مى نمود. وى تـلاش مـى كـرد كـودكـى كـه بـا او بـازى مـى كـنـد، بـه دلخـواه وى عـمـل كـنـد. و حـتـى وقـتى كودكان در حال سجده بر دوش حضرت سوار مى شدند سجده را طـولانـى مـى كـرد تـا خـودشـان پـايين بيايند: ان ابنى فى كتفى فكرهت ان اعجله حتى نزل و حتى وقتى فرياد كودك را در حال نماز مى شنيد، نماز را كوتاه مى كرد و فورا متوجه كودك مى شد. و به حضرت وقتى اعتراض شد چرا نماز را كوتاه كردى فرمود آيا فرياد كودك را نمى شنويد: (اما سمعتم صراخ الصبى (420))
پرهيز از رنجش كودك
بـه لحـاظ ظرافت روح كودك حضرت تلاش داشت هيچ كودكى را آزرده خاطر ننمايد. و به ايـن نكته توجه مى داد كه رنجش كودك اثر تخريبى در وجود او به جا مى گذارد كه چه بـسـا جـبـران آن مـمـكـن نباشد. و تاكيد داشت كه با كودكان انس داشته باشيد. حتى وقتى كودكى را در آغوش داشت و كودك در آغوش وى ادرار مى نمود، حاضر نبود كودك را از خود جـدا كـنـد و مـى فـرمـود با خشونت از ادرار كودك جلوگيرى نكنيد. كودك را رها مى كرد تا دسـتـشـويـى وى انـجـام مـى گـرفـت و از ايـن كـار كـودك آزرده نـمـى شـد... فيقول لا تزرموا بالصبى حتى يقضى بوله (421) (ادرار كودك را قطع نكنيد تـا تـمـام شـود) نـرنـجـاندن كودك توجه شايان به لطافت كودك است كه همان درك انـعـطـاف پـذيرى وى مى باشد. هنگامى كه به خواسته هاى كودك توجه شود، شادابى وى نـيـز مـصـون مـانـده ، آنـگـاه آمـادگـى بهتر براى پذيرش ارزش ها خواهد داشت . همان گونه كه رفتار خشن موجب خاموش شدن استعدادهاى وى مى گردد.
پرورش شخصيت كودك
رسول الله (صلى الله عليه و آله ) براى رشد شكوفايى كودك آنان را شخصيت مى داد و رهـنـمـود وى ايـن اسـت كـه بـه كـودكـان خـويـش احـترام بگذاريد، آنها را تحقير ننمايد: (اكـرمـوا اولادكـم (422)) (بـه كـودكـان خـود احترام بگذاريد.) و خود باآن عـظـمـت و شـخصيتى كه داشت به كودكان كوچه و بازار سلام مى كرد. و به آنها شخصيت مى داد. خمس لست بتاركهن حتى الممات ... و التسليم على الصبيان ليكون سنة من بعدى (423) شخصيت دادن به كودك نقش محورى در تربيت آن دارد. همان گونه كه تحقير كـودك وى را بـى شـخـصـيـت مـى كـنـد و فـرد عـقـده اى و زبون و ظلم پذير بار مى آورد. شخصيت دادن موجب كرامت و منش انسانى وى گشته وانسانى فرزانه تربيت مى نمايد.
رسول الله (صلى الله عليه و آله ) و جوانان
جـوانـان بـه لحـاظ ويـژگـى هـاى دوران جـوانـى هـم تـربـيـت پـذيـر و در عـيـن حال نوگرا و آرمان خواه و تنوع طلبند. و از برنامه و زندگى يك نواخت خسته مى شوند. نـهـادى پرورشى و تربيتى جامعه در صورتى موفق به جذب قشر نوپا مى شوند كه بـرنـامـه هاى متنوع كه خواسته هاى آنان را تامين كند تربيت دهند. به همين جهت مشاركت در بـرنامه هاى يك نواخت و خشك و بى روح خوش آيند آنان نيست . نهاد دين نيز از اين قانون اسـتـثـنـاء نيست . دين اگر خشك و بى روح خوشايند آنان نيست . نهاد دين نيز ز اين قانون استثاء نيست . دين اگر خشك و بى روح عرضه گردد موجب فرار جوانان مى شود.
دين خواسته هاى جوانان را تاءمين مى كند و برداشت هاى خشك و بى روح و سليقه اى را از ديـن را نـمـى توان دين ناميد. دين را از منبع آن كه وحى باشد بايد آشنايى يافت و وحى الهـى در قـرآن و گـفـتـار و سـيـره انـبياء الهى جلوه يافته است . دين در قرآن و جلوه هاى گـفـتـارى و رفتارى رسول الله (صلى الله عليه و آله ) جلوه گر است ، نه در برداشت هاى شخصى كسانى كه خود را دين شناس مى نامند. به همين جهت برداشت هاى يك بعدى از ديـن كـه ديـن را يـك نـهاد بى روح معرفى نمودن ، موجب گريزان شدن جوانان از دين مى شوند.
انـبـيـا كـه مـعـرف ديـن مـى بـاشند با اقشار گوناگون جامعه همگام و همراهند. و همگان را مجذوب ارزش هاى انسانى و الهى خويش مى نمايند. به همين جهت هيچ گاه پيرامون انبيا را قشر خاصى از جامعه مانند بزرگ سالان احاطه نكرده اند، بلكه همه اقشار از پير و جوان و زن و مـرد، تـهـى دسـت و متمكن و... شيفته آنان هستند. به خصوص نيروى جوان جامعه كه تـوانـمـنـدتـريـن قشر مى باشد و بيشترين نقش را در ابعاد زندگى اجتماعى اقتصادى و سياسى و نظامى را به عهده دارد، بيش از ديگران شيفته پيامبرانند. پيامبران هيچ گاه از ايـن نـسـل پـرتـوان و بـاانـرژى جـامـعـه غـافـل نـبـوده اند، بلكه با روى گشاده در كنار نـوجـوانـان و جـوانـان جـامـعـه قـرار داشـتـنـد مـحـفـل آنـان محفل جوان بود. رسول الله (صلى الله عليه و آله ) جوانان را به خوبى درك مى كردند و بـه گـرايـش هـاى آنـان توجه داشتند. رسول الله (صلى الله عليه وآله ) به جوانان اهـتـمـام مـى ورزيـدنـد. بـه آرمـان خـواهـى آنـان و خـواسـته هاى دوران جوانى به خصوص تـمايل جنسى آنان توجه داشتند. و تلاش فراوان در تاءمين اين خواسته ها مى نمودند. در جـامـعـه متمدن رسول الله (صلى الله عليه و آله ) پيوند ازدواج ساده ترين و بى آلايش تـريـن و در عـيـن حـال استوارترين پيوند بود. كه به سهولت انجام مى گرفت . جامعه رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) در گـيـرودار چـشـم و هـم چشميها، سخت گيرى ها و انتظارات بى جا از همسران نبود. و يك جوان به همان سهولت كه كارهاى روزمره زندگى را سـامـان مـى داد، پـيـونـد زنـاشـويى برقرار مى نمود. و اين بهترين شيوه و بيشترين تـوجـه بـه خـواسـتـه هـا و تـمـايـلات جـوانـان اسـت . كـه در جـامـعـه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) متجلى شده بود.
رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) بـا اقشار گوناگون و با جوانان به مشاوره مى پرداخت . به آنها شخصيت مى داد. رسول الله (صلى الله عليه و آله ) به لحاظ ويژگى هايى كه داشت جوانان شيفته وى بودند و در عرصه هاى گوناگون حضور داشتند.
رسـول اله (صـلى الله عـليـه و آله ) بـا درك صـحـيـح از مـوقـعـيـت احـسـاسـات و عواطف و تـمـايـلات جـوانـان آن هـا را بـاور مـى نـمـود. هـيـچ جـوانـى در مـحـضـر رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) از مـوضـع گـيـرى رسول الله (صلى الله عليه و آله ) نرنجيد.
رسـول الله (صـلى الله عليه و آله ) به عزت نفس اين قشر بنيادى توجه داشت . آنها را معتقد، بالنده و خود باور پرورش مى داد. استعدادهاى آنان را شكوفا مى نمود. و به همين جـهـت يـاران پـايـدار حـضـرت جـوانان بودند كه وى را در اعتلاى توحيد يارى نمودند. و حضرت توسط جوانان يارى شد.
آموزش جوانان
اگـر ديـن آن مـقـدار اهـتمام به جوانان مى دهد و دستور مى دهد كه پيش از اين دگرانديشان قـلب و فـطـرت جـوانـان را بـيالايند، به سراغ آنها برويد و باورهاى صحيح و اعتقادى آنـان را شـكـوفـا كـنـيـد: بـادروا احـداثـكـم بـالحـديـث قـبـل ان تـسـبـقكم فئه المرجعه (424) (به سراغ نوجوانان برويد پيش از اينكه گـمـراهـان آنـهـارا بـه بـى راهه بكشند.) اين دستور تنها در خصوص اعتقادات نيست . رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) در ابـعـاد گـوناگون و متنوع به آموزش ‍ جوانان تـاكيد دارد: علموا اولادكم السباحة والرماية (425) (فرزندان خويش تيراندازى و شناگرى بياموزيد.) كه فنون رزمى و فنون مورد نياز جامعه را در هر زمان پوشش مـى دهـد. در فـرهـنـگ ها و زمان هاى گوناگون نيازها متفاوت و گوناگون است ، كه جامعه ديـنـى بـايـد تـوجـه كـافـى بـه تـفـريـح سـالم و ورزش و آموزش فن آورى و پرورش استعدادها بنمايد. و بسترهاى شكوفايى خلاقيت را براى جوانان فراهم آورد.
مسئوليت دادن به جوانان
رسـول الله (صلى الله عليه و آله ) به جوانان مسئوليت مى داد. هيچ گاه جوانان را طرد نـمـى كـرد، بـلكه حتى مسئوليتهاى بزرگ را به عهده آنها واگذار مى نمود. در پست هاى گوناگون اجتماعى و... جوانان را مشاركت مى داد.
رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) جـوانـان را آن گـونـه بـاور داشـت ، و هنگامى كه شـايـسـتـگـى آنـهـا را در احـراز مـسـئوليـتـهـا بـه دسـت مـى آورد از تـوان مـنـدى آنـهـا كمال بهره ورى را مى نمود. و به آنها مسئوليت واگذار مى كرد و هيچ اعتراض ‍ و نكوهش و پى آمد هم سبب نمى شد حضرت از تصميم خويش باز گردد. بلكه براساس باور خويش بـا صـلابـت و قاطعيت مقاومت مى كرد. و همين باور حضرت موجب شد كه پيرامون حضرت را جـوانـان حـلقـه بـزنـنـد و مـحـفـل رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) مـحـفـل جـوان بـاشـد و يـاران حـضـرت از اين قشر برگزيده شوند. جوانان حجاز آن چنان شـيـفـتـه حـضـرت شدند كه دست از پدر و مادر خانه و وطن و... شستند به آرمان خويش در شـرايـط سـخـت پايدار ماندند. و حتى در همان آغاز رسالت ، آرمان حضرت در بين جوانان مـتـبـلور شـده اسـت . جـوانـان آن مـقـدار بـه بـاورهـاى خـويـش پاى بند بودند كه اگر در داخـل شـهـر قـادر به انجام مناسك دينى نبودند، به صورت دسته جمعى به بيرون شهر رفته به انجام مناسك مى پرداختند.(426)
رسـول الله (صلى الله عليه و آله ) مسئوليتهاى بزرگ فرهنگى اجتماعى نظامى را به جوانان واگذار مى كرد. پيش از هجرت حضرت به مدينه مصعب بن عمير كه نوجوانى بيش نـبـود از سـوى رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) بـراى انـجـام رسـالت فرهنگى و تـبليغى به مدينه اعزام مى شود. و قال رسول الله (صلى الله عليه و آله ) لمصعب و كـان فـتـا حـدثـا و امـره رسـول الله (صلى الله عليه و آله ) بالخروج (427) همين جـوان در جـنگ هاى بدر و احد فرمانده و پرچمدار سپاه حق است . كه با حماسه آفرينى در جنگ احد به شهادت مى رسد.
عـتـاب بـن اسـيـد بـعـد از فـتح مكه از سوى حضرت به عنوان والى مكه ، و مسئوليت امور سـيـاسـى را بـه عـهـده گـرفـت ؛ در حـالى كـه بـيـسـت و يـك سـال بـيـش نـدارد و افـراد بـزرگـتـر از وى در بين صحابه فراوان وجود دارد. اين كار حـضرت وقتى مورد اعتراض قرار مى گيرد، كه چرا جوان را بر بزرگسالان ترجيح داده اسـت ، حـضـرت بـسـيـار مـتـيـن جـواب مـى دهـد كـه مـلاك مسئوليت بزرگى سن نيست ، ملاك شـايـسـتـگى و فضيليت است و شايستگى و فضيلت به سن افراد نيست . هر بزرگسالى شـايـسـتـگـى ندارد، به تعبير ديگر سن سبب بزرگى نيست ، فضيلت و شايستگى باعث بزرگى مى باشد: فليس الاكبر هو الافضل بـل الافـضـل هـو الاكـبـر(428) هـمـيـن مـطـلب در مـورد مـعـاذ بـن جـبـل كـه 26 سـال دارد مـطـرح اسـت . كـه ايـشـان بـه عـنوان مبلغ دينى در مكه منصوب مى شود.(429)

 

next page

fehrest page

back page