رسول الله (صلي الله عليه و آله) الگوي زندگي

حبيب الله احمدى

- ۷ -


بـراى گـرفتن فيض بزرگى چون قرآن بايد شب زنده دار باشى . آن هنگام كه همه در خـواب نـاز بـه سـر مـى بـرنـد، تـو بـر خـيـز بـا مـعـبـود خـويـش سـودا كـن . در دل شب كه آرام و به دور از معاشرت هاى اين سويى است ، بر خيز تهجد كن و قرآن را با تـرتـيـل و طـمـانـيـنـه بـخـوان و بـه مـبـدا كـمـالات دسـت نياز دراز كن تا روح تو ظرفيت حاصل كند و آماده پذيرش مسئوليت سنگين و رسالت عظيم گردد.
نماز شب
و مـن الليـل فـتهجد به نافله لك عسى ان يبعثك ربك مقاما محمودا(284) (برخى از شـب را بـه تـهـجـد و شـب زنـده دارى بـرخـيـز (نـمـاز شـب بـپـا كـن ) تـا شـايـد پـروردگـار تـو مـقام محمود و پسنديده نصيب تو كند.) رسيدن به مقام مورد پسند كه بـريـدن از غـيـر خـدا و پـيـوسـتـن بـه حـق اسـت تـهـجد و شب زنده دارى چاره ساز است . و رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) شـب را تـا بـه صـبـح بـه طور متناوب به عبادت مشغول بودند. چنين نبود كه شب را تا نزديك طلوع فجر بخوابد آنگاه به مقدار نماز شب كـه بـر او واجـب بود برخيزد و نماز بخواند، بلكه او قدرى استراحت مى كرد، آنگاه به نـمـاز مـى پـرداخـت تـا خـسـته شود و سپس مدت كوتاهى به استراحت مى پرداخت ، دوباره براى عبادت بيدار مى شد. تا طلوع فجر به همين صورت به سر مى برد:
عـن الصـادق (عـليـه السـلام ) ان رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) كان اذا صلى العـشـاء الاخره امر بوضوئه و سواكه فوضع عند راسه مخمرا فيرقد ما شاء الله ، ثم يقوم فيستاك و يتوضا و يصلى اربع ركعات ثم يرقد...(285)
(رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) هـنـگـامـى كه نماز عشا را مى خواند آب وضو و مسواك را بالاى سرش مى نهاد، روى آن را مى پوشاند، قدرى مى خوابيد، بيدار مى شد و مـسواك مى كرد و وضو مى گرفت چهار ركعت نماز مى خواند، آنگاه مى خوابيد.دوباره بر مـى خـواست و مسواك مى كرد و وضو مى گرفت ، چهار ركعت ديگر نماز مى خواند: باز مى خـوابـيد و آنگاه نماز (وتر) را مى خواند...) تا طلوع فجر چندين مرتبه براى نـمـاز شب و تهجد بيدار مى شدند و شب زنده دارى مى كردند و سجده ها و تسبيح طولانى مـى كـردنـد: و مـن الليـل فسبحه واسجد له ليلا طويلا(286) (برخى از شب را بـه تـسـبـيـح مـعـشوق بپرداز و شب طولانى را سر بر سجده تواضع نهاده ، و بر معبود خويش تواضع نما).
نـمـاز او هـم آن چـنـان از خلوص و حضور قلب بر خوردار بود كه در هنگام نماز از همه مى بـريـد و تـنـهـا تـوجـه اش بـه سـوى خـدا بـود. عـبـادت را بـا خـشـوع كـامـل انجام مى داد: كان اذا حضر الصلوة فكانه لم يعرفنا و لم نعرفه اشتغالا بعظمة الله (287) (هـنـگـامـى كـه وقـت نـمـاز مـى رسـيـد آن مـقـدار مـتـوجـه خـدا بـود كـه مـثـل ايـن كـه او را نـمـى شناخت و ما او را نمى شناسيم !) اذا قام الى الصلوه تربد وجـهـه خـوفـا مـن الله (288) (هـنـگـامى كه به نماز مى ايستاد صورت حضرت از تـرس خـدا دگـرگـون مى شد.) از لحاظ ادب آن مقدار مودب و خاضعانه در برابر حق مـى ايـسـتـاد كـه در هـنـگـام نـماز كاملا بى حركت بود همانند لباسى كه در كنارى افتاده باشد: اذا قام على الصلوة كانه ثوب ملقى (289)
روزه
بهره ورى از نعمت هاى مادى تقويت و غذاى جسم است ، همان گونه كه پرستش تقويت روح مـى بـاشـد. ديـن بـيـن اين دو تعادل ايجاد مى كند. پرداختن به جسم و تن پرورى غفلت از روح اسـت .كـه مـوجـب خـسـارات جـبران ناپذير مى شود. افراط در بى توجهى به جسم و رهـبانيت نيز مردود است كه انسان را به مقصد مى رساند: (لم يكتب علينا الرهبانيه ) (بـر مـا رهـبـانـيـت تـرك دنـيـا مـقـرر نـشـده اسـت .) ايـن حـديـث از رسول الله (صلى الله عليه و آله ) درمورد عثمان بن مظعون آمده است كه وى زندگى دنيا را تـرك و بـه عـبـادت و تـهـجـد پـرداخـت . وقـتـى خـبـر بـه حـضرت رسيد، وى را از اين عمل باز داشت ، آنگاه فرمود رهبانيت امت من جهاد در راه خداست .(290)
روزه بـه لحـاظ تعديل قواى جسم نقش عظيمى در پرورش روح دارد. روزه موجب تهى شدن انبان جسم از غذاى بيش از نياز شده ، توجه روح را به عبوديت و پرستش معبود معطوف مى دارد. و بـا تـعـديـل نـيـروى جـسـم روح پـرسـتـش را بالنده مى نمايد. و به همين جهت دين آسمانى توجه شايان به آن نموده ، و در شرايع آسمانى به عنوان يكى از مناسك همواره مـطـرح بـوده اسـت ، تـا زمـيـنه را براى پرورش روح و حركت به سوى تقوا آماده نمايد. تـعـادل بـيـن ايـن دو بـهـره گـيـرى از قـدرت جـسـم بـراى پـرورش و تزكيه روح سيره رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) مـى بـاشـد. او غـذا تـنـاول مـى كـرد تـا تـوان بـگـيـرد. و عـبـادت كـنـد نـه ايـن كـه توان مى گرفت تا غذا تـنـاول كـنـد. او آن مـقـدار غـذا مـى خـورد كـه زنـده بـمـانـد. نـه زنـده مـى مـانـد تـا غـذا تـنـاول كـند. و تفاوت اين دو بسيار است . او براى پرورش روح خويش همواره يك روز در مـيـان روزه مـى گرفت . (صام يوما و افطر يوما)(291) دو ماه شعبان و رمضان را مـسـتـمـر روزه مـى گـرفـت : كـان رسـول الله (صـلى الله عليه و آله ) يصوم شعبان و رمضان (292)
خشوع
رسـول الله (صـلى الله عليه و آله ) با آن مقام و عظمت كه داشت از همه خشيت بيشتر نسبت بـه مـقـام ربـوبـى و مـعاد داشتند. وقتى خبر از قيامت مى داد صداى خود را بلند مى كرد و صـورتـش گـلگـون مـى شـد. همانند اين كه از هجوم يك لشكر مهاجم خطرناك خبر مى داد: كـان النـبـى (صـلى الله عـليـه و آله ) اذا خطب و ذكر الساعه رفع صوته و احمرت و جـنـتاه كانه منذر جيش (293) از خوف الهى آن مقدار گريه مى كرد كه غش بر او دست مى داد: (كان يبكى حتى يغشى عليه )(294) آن قدر از خوف خدا اشك مى ريخت كه مـصـلاى اوتـر مـى شـد: و كـان يـبـكـى حـتـى تـبـتـل مـصـلاه خـشـيـه عزوجل (295)
وى كـه مـعـصـوم بـود و هـيـچ گـونـه گـنـاه در پيشگاه خدا نداشت ، اما به لحاظ معرفت و شـنـاختى كه داشت همواره خود را بدهكار مى دانست و همواره در هراس بود. با اين كه مقرب تـريـن انـسـان در پـيـشـگـاه خـداى سـبـحـان بـود اعتراف مى كرد: (ما عبدناك حق معرفتك )(296) (مـا آن چـنان كه شايسته مقام توست تو را عبادت نكرديم .) همواره در ابتهال و توجه به خدا بود مى فرمود: لا تكلنى الى نفسى طرفه عين ابدا(297) (خـدايـا مـرا يـك لحـظـه چـشـم بـه هـم زدن به حال خويشتن وامگذار.) و خداى سبحان ازخـشـيـت او خـبـر مـى دهـد: (انى اخاف ان عصيت ربى عذاب يوم عظيم )(298) (من حريم خداى خويش را پاس مى دارم من ترس دارم كه اگر گناه كنم دچار عذاب روز بزرگ شوم .)
رسول الله (صلى الله عليه و آله ) و زهد
علاقه و وابستگى به دنيا فضيلت انسان را تهديد مى كند، رهيدن از اين نوع دامها هنر هر كسى نيست . اولا شناخت لازم است كه خطرها را به خوبى و به موقع بشناسد. افزون بر ايـن هـنـر كـنـتـرل نفس مى خواهد كه بعد از شناخت خطر، بتواند با آن مقابله نمايد. انسان موجودى دو چهره خاكى و ملكوتى است . جنبه خاكى او علاقه به مبدا خويش دارد و دنيا طلب است ، و انسان را با لذت هاى زودگذر دنيايى سرگرم مى نمايد. زندگى و متاع دنيا كه تـنـهـا شـكـوفـه زيـبـا و فـريـبـا مـى باشد، هيچ گاه به ثمر نمى نشيند. در همان هنگام شـكـوفه پر پر شده ريزش مى كند. قرآن از متاع و زندگى دنيا همين تعبير را دارد: و لا تـمـدن عـينيك الى ما متعنا به ازواجا منهم زهره الحيواه الدنيا(299) (چشمان خويش را به آنچه كه متاع دنيا به حساب مى آيد و ما برخى را از آن بهره داده ايم خيره ممكن كه اينها شكوفه اى بيش ‍ نيستند).
وقـتـى وابـسـتـگـى بـه دنيا مانند مال و منال جاه مقام و فرزند و مركب و مسكين و همسر خطر بـاشـد، انـسـان را از ايـن خـطـر پـرهـيـز داده انـد: (حـب الدنـيـا راس ‍ كـل خيئطه (300)) (علاقه مندى به دنيا منشاء هر خطر گناه است .) و كسى مى تـوانـد الگـو قـرار بـگـيـرد كـه از ايـن خطر رهيده باشد هيچ گونه توجهى به دنياى نـاپـايـدار نـداشـته باشد. زيرا انسان علاقه مند به دنيا و جاه و مقام در بهره گيرى از امكانات ، بى جا بهره ورى نموده و باعث تضييع حقوق ديگران مى شود. انسان زاهد و بى رقيب به متاع دنيا مى تواند از اين خطر بزرگ نجات يابد.
زهد چيست ؟
البـتـه مـنـظـور از زهد اين نيست كه كسى امكانات بهره ورى دنيايى نداشته باشد، زيرا نـعـمـت دنـيـا و اسـتـفـاده از آن خـطر نمى باشد، تا كسى را از آن پرهيز دهند. متاع دنيا مى بـاشـد. و خـداى سبحان نعمت هاى خويش را آفريده تا انسان از آن بهره مند شود. اما بهره ورى از راه غـيـر مـشـروع و وابـستگى كه باعث غفلت از ياد خدا شده و انسان را از زندگى هـمـيـشـگى آخرت بى خبر نمايد خطر است . دين وابستگى به دنيا را خطر معرفى مى كند (حـب الدنـيـا) نـه بـهره گرفتن از نعمت ها. لذا ممكن است كسى يك فرش از متاع دنيا داشـتـه بـاشـد و بـه همان وابسته بوده و دنيا طلب باشد. ولى فرد ديگر سرمايه هاى فراوان مشروع داشته باشد، اما چون وابسته به آنها نيست انسان زاهد باشد. قرآن كريم مـعـيـار زهـد را ارائه مـى دهـد، مى فرمايد انسان زاهد آن كسى است كه وقتى دنيا از دست او رفـت مـتاءسف نشود و هماهنگى كه متاع دنيا به دست آورد فرحناك نگردد: لكى لا تاسوا عـلى مـا فـاتـكم و لا تفرحوا على ما آتيكم (301) اين همان نكوهش وابستگى و ستايش زهـد اسـت . انـسـان زاهـد را از روحـيه و زندگى او به خوبى مى توان تشخيص داد. چيزى نـيـست كه به توان آن را پنهان كرد. آنكه به متاع دنيا توجه ندارد و از خداى خود روزى حلال مى طلبد، در عين حال كه پر تلاش ‍ است ، با آن كسى كه براى به دست آوردن دنيا شـب و روز نـمـى شـنـاسـد كاملا متقاوتند. ابعاد متفاوت وجودى انسان چه بسا به ظاهر با يـكـديگر همخوانى ندارند. تجلى عبادت و زهد به گونه اى است كه زاهد و پارسا بدور از جـنـجال هاى سياسى و اجتماعى مى زيد. از سويى ميدان سياست و اجتماع به طور طبيعى از تـقـوا و زهـد دورى مـى گـزيـنـد. سـازوارى بـيـن ايـن دو بـعـد هـنـر هـر انـسـان نـيـست ، رسول الله (صلى الله عليه و آله ) بين اين دو الفت ايجاد نموده است . به گونه اى كه در مـحراب عبادت از رازش مقربان در قبطه اند، و در ميدان تلاش و رزم و عرصه اجتماع و سـيـاست ، يلان و قهرمانان در شگفت ! انسانى كه در هنگام سختى ها آن چنان مقاوم است كه شـكـيبايى را از پاى در مى آورد؛ و در هنگام توان مندى آن گونه گشاده رو است كه عفو و گذشت شرمسار وى اند!
رسول الله (صلى الله عليه و آله ) در عين حضور در عرصه هاى سياست و جنگ و اجتماع ، زاهدترين انسان نسبت به متاع دنيا بود.او از زندگى بى آلايش و به دور از زخارف دنيا بـهـره مـنـد بـود، در مـورد مـسـكـن او آمـده اسـت :تـوفـى رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) مـا وضـع لبـنـة عـلى لبـنـة (302) (رسول الله (صلى الله عليه و آله ) در حالى رحلت نمود كه خشتى را بر روى خشتى نـنـهـاده بـود.)در مـورد غـذاى او آمـده اسـت :مـا اكـل خـبـز بـر قـط و لا شـبـع مـن خـبـز شـعـيـر قـط(303) (نـان گـنـدم تـنـاول نـكـرد و از نـان جـو نـيـز سـيـر تـنـاول نـنـمـود.) مـا زال طعامه الشعير حتى قبضه الله اليه (304) (تا هنگام رحلت نان سفره وى نان جـو بـود.) (و اخـمـصـهـم مـن الدنـيـابـطـنا(305)) (شكم او تو رفته و لاغر بـود.) در مـورد فـرش او چـنـيـن روايـت نـقـل شـده اسـت : و كـان فـراش رسول الله (صلى الله عليه و آله ) عبائه (عبا فرش حضرت بود.) زهد واقعى از دنـيـا را حـضرت تجلى دادند كه با تمام وجودش از دنيا روى گردان بودند، قد حقر الدنـيا و صغرها... و اعرض عن الدنيا بقلبه و امات ذكرها عن نفسه (306) (دنيا را كـوچـك و حقير شمرد وبا تمام وجود از آن روى گرداند و ياد و نام دنيا را از صحنه وجود خويش محو كرد).
تاءثير گذارى زهد
زهـد و بى علاقگى به دنيا منشا فضيلت هاى انسانى است . انسان زاهد هم از ظلم و تجاوز بـه حـقـوق ديگران به دور است و هم از عصيان در برابر خدا منزه است . زهد و بى رغبتى بـه دنـيـا انسان را از انواع گرفتارى ها، فرصت طلبى ، برترى جويى ، جاه طلبى ، مـال انـدوزى و تـكـاثـر، فـخـر بـه زخـارف دنـيـايـى و چـشـم و هـم چـشـمـى منزه مى دارد. رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) در شـرايـطـى زاهـدترين است كه زمامدار و صاحب اخـتـيـار تـمـام امـور مـسلمانان مى باشد. و همه امكانات عمومى در اختيار وى قرار دارد و مى تواند انواع بهره ورى از آنها داشته باشد. اين سيره براى همگان به خصوص رهبران و دست اندركاران جامعه اسلامى آموزنده است . زندگى زاهدانه پيامبران به دنيا از معيارهاى ارزشـى فـطـرت پـاك نـهـاد انـسـان اسـت . كـه در سـفـيـران الهـى شكل گرفته و جاذبه هاى آنان را فزونى بخشيده است .
ايـن مـعـيـارهـا در رسول الله (صلى الله عليه و آله ) در شرايطى متبلور است كه امكانات عـمـومـى در اخـتـيار وى ، صرف ترويج دين و عزت مسلمانان مى شود. در اين فضا ندا مى دهد: (لااسئلكم عليه اجرا(307)) (من در برابر مسئوليت رسالت خويش هيچ چشم داشتى ندرام .) در اين شرايط رهبرى بازندگى زاهدانه خويش هم سطح ضعيف ترين انـسـان هـاى جـامـعه زندگى مى كند كه رمز جاذبيت و محبوبيت وى در بين انبوه توده ها مى بـاشـد. ارزش هـاى ناپايدار را براى خويش ارزش تلقى و پايبند به آرمانهاى ارزشى مى باشد اين ويژگى رمز پايدار موفقيت است كه هنر تاءثيرگذارى در ديگران را دارد. زنـدگـى عـارفانه و زاهدانه پيامبران زبانزد مردم مى باشد. و مردم خود داور اين محكمه هـسـتـنـد. زيـرا هـمواره خود گواه زندگى آنان مى باشند. و از آنان درس دين و زندگى و معيشت مى آموزند.
روحانيت وارثان انبيا
ايـن سـيـره روش پـيـامـبران و وارثان انبياست . روحانيت كه جانشانيان پيامبران و وارثان مـنـصـب هـاى اجـرايى رسالت و امامت انبياء مى باشند: (العلما ورثه الانبيا(308)) (دانـشـوران ديـنى جانشينان پيامبرانند.) روحانيت كه همواره امكانات عمومى در اختيار داشته است ، چه آن زمانى كه گشاده دست بوده و زمام سياست نيز در اختيار داشته است . و چـه آن زمانى كه از بخشى از منصب ها محروم بوده ، همواره امكانات عمومى در اختيار داشته اسـت . ليـكـن از ايـن امـكـانـات بـهـره ورى صـحـيح در جهت ترويج و اعتلاى دين و عظمت امت اسـلامـى نـمـوده اسـت . و خـود به اندك بهره بسنده كرده است . و با همين شيوه شايستگى نيابت و وارث خويش را نسبت به رسولان حق به اثبات رسانيده و با اين زيباييها مردم را بـه جـانـب خويش جذب نموده است . كه مردم بر آنان عشق مى ورزند و در زندگى از زهد و تـقـواى آنان الهام مى گيرند. زيرا مردم صداقت و امامت دارى روحانيت را با دارند، كه خود شـاهـد زنـدگـى بـى آلايـش آنـان مـى بـاشند. و داور عرصه زندگى آننننان قرار دارند. گرچه گروهى از جمله غرب باوران همين زندگى زاهدانه را نيز بر آنان روا نمى بينند. و هـمواره نيش خود را بر همين سفره متواضعانه متوجه مى كنند! و همين لقمه رمق آنان را با سـم مـى آلايـند، و زبان عليه آنان گشوده و مى گشايند كه بر ستون شريعت سقف معيشت نهاده اند! از دين ارتزاق مى كنند! هدايت فروشى مى نمايند!
ليـكـن ايـن سـخـنان از اين طيف هيچ گاه عجيب و جديد نيست ، بلكه سخنان پيشينيان است كه پسينيان بر اساس هواى نفس يا ساده انديشى آن ها را با عنوان (اصلاح طلبى ) در نـظـام روحـانـيـت تكرار مى كند! و آوازه روشن فكرى سر مى دهند و بر خود مى بالند كه مـوج آفـريـن فـرهـنـگى و سياسى هستند! و بر اين باورند كه به فرهنگ اين مرز و بوم خـدمـت مـى نـهـند! ليكن اينان خفتگانى غفلت زده هستند كه بانور و فضيلت به خصومت بر خواسته ، با قلم زيبا و شيواى خويش نعمت الهى را ناسپاسى مى كنند و ناصواب گفته و مـى نـويـسـند. زيرا كه روحانيت نيكو امانت دارى نموده است . گر چه در نظام آن كاستى ها مشاهده مى شود كه با زبان انتقاد و قلم اصلاح مى توان در سامان دهى و زدودن كاستيهاى اين نظام كوشيد. ليكن قلم و زبان نيش ، هيچگاه توفيق اصلاح نيافته است .
رسول الله (صلى الله عليه و آله ) و فروتنى
انسان به لحاظ طبيعت خودگرايى كه دارد كمالات را به خويش نسبت مى دهد و در بسيارى از مـوارد اعـتـبـارات پـوچ را كـمـال مـى پـنـدارد. وقـتـى كـمـال را از خـود ديـد روحيه كبر و تفوق طلبى در وجود او آشكار مى شود. و منش ‍ حيوانى يـكـه تـاز ميدان مى گردد. كه : مال من ، مقام من ، مسكن و مركب من ،تلاش و علم من ، درس من ، كـتـاب مـن و... لذا مـشـاهـده مـى شـود كه (من ) محور همه چيز قرار مى گيرد، اين همان روحيه استكبار و خوى فرعونى و قارونى است كه در نهاد همگان نهاده شده است .
قرآن اين روحيه را تحليل مى كند، قارون سرمايه دار معروف زمان موسى (عليه السلام ) كـه بـه سـرمـايه خويش شاداب و خوشحال بود مى گفت من اين سرمايه را با دانش و علم خـويـش به دست آوردم : قال انما او تيته على علم عندى (309) (من سرمايه را با عـلم خـويـش بـدسـت آورده ام !) ايـن روحـيـه اسـتـكـبارى از آن كسانى است كه ايمان به خداوند و خدا را منشاء كمالات نمى دانند. همواره در زندگى سخن از (من ) و (ما) دارنـد. انـسـان مـوحـد كـه خـداى سبحان را سرچشمه كمالات مى داند، و باور دارد كه از هر نـعـمتى كه بهره ور است از جانب خداست . چنين انسانى در برابر انسانهاى ديگر فروتن خـواهـد بود. سخن از من ندارد كمالات خويش را به رخ ديگران نمى كشد و هيچ گاه خود را برتر از ديگران نمى انگارد.
رسـول الله (صـلى الله عليه و آله ) الگوى تواضع و فروتنى مى باشد. چون مظهر كمالات الهى است ، تمام ارزش هاى انسانى در او تبلور شده است او بر اساس رهنمود وحى : و اخـفـض جـنـاحـك لمـن اتـبـعـك مـن المـومـنـيـن (310) (بـال تـواضـع را هـمـواره زيـر پـاى پـيـروان خويش ‍ بگستران ). او خود را فوق ديـگـران نـمـى ديـد بـا ايـن كـه بـرتـريـن انـسـان بود. با بندگان خدا را از هر طبقه و موقعيتى كه بودند معاشرت متواضعانه داشت . تواضع او در برابر خلق الله هم براى جـلب رضـاى حـق بـود: يـا كـل اكـلة العـبـيـد و يـجـلس جـلسـة العـبـيـد تـواضـعـا الله عـزوجـل (311) (بـراى رضـاى خـدا هـمـانـنـد بـردگـان بـى آلايـش مـى نشست وغذا تـنـاول مـى كرد.) و كان ياكل على الحضيض و ينام على الحضيض (312) (در جـاى پـايـيـن مـى نـشـسـت و در هـمـان جـا مـى خـوابـيـد.) مـا عـاب رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) مـضـجـعا ان فرشوا له اضطجع و ان لم يفرش له اضطجع على الارض (313) (هيچ گاه بسترى كه به براى او درنظر مى گرفتند بـنشيند يا بخوابد عيب نمى گرفت . اگر چيزى پهن مى كردند برروى آن مى خوابيد. و اگـر پـهـن نـمـى كـردنـد بـر روى زمـيـن مـى خـوابـيـد.) (مـا اكـل مـتـكـئا قـط(314)) (هـيـچ گـاه در حـالى كـه تـكـيـه داده بـاشـد غـذا تـنـاول نـمـى كـرد.) يـخـيـط ثـوبـه و يـخـصـف نـعـله و يـصـنـع مـا يـصـنـع الرجـل فـى اهـله (315) (لبـاس خـود را مـى دوخـت و كـفـش خود را وصله مى زد و در كارهاى خانه كمك مى كرد.) يركب الحمار العارى و يردف خلفه (316) (بر الاغ بـرهـنه سوار مى شد و كسى را هم بر ترك خود سوار مى كرد.) سلام كردن بر هـر رهـگـذار حـتـى كـودكـان سـيـره او بـود كـسـى در سـلام بـر او پـيـشـى نـگـرفـت : الاكـل عـلى الارض مـع العـبـيـد و ركـوبـى مـوكفا و حلبى الغز بيدى و لبس الصوف و التسليم على الصبيان (317) (با بردگان بر روى زمين غذا خوردن ، سورا شدن بر چهارپا كه تنها پلاسى بر پشت آن قرار دارد، دوشيدن گوسفند با دست ، پوشيدن لباس پشمى خشن و سلام كردن بر كودكان سنت و روش او بود.)
ايـن سيره الگو و سر مشق زندگى است كه گرفتارى هاى فردى و اجتماعى را چاره ساز اسـت . مـگـر اكـثـرى مـاهـا گـرفتار (منش ها) و شان هاى ساختگى نيستم ؟ بسيارى از افراد از موقعيت اجتماعى برخودار هستند، انجام كارها محقر اين چنينى را براى خود عيب نمى پـنـدارنـد؟! و مـگر بسيارى رفت و آمد و معاشرت با افرادى كه از لحاظ اجتماعى يا جنبه هاى ديگر پايين تر هستند بر خود ننگ نمى دانند؟! اينها نيست جز به خاطر توفق طلبى و ميدان دادن به منش هاى حيوانى . آنكه كامل ترين انسان روى زمين است ، اين چنين با اقشار مختلف مردم متواضع است . و اين چنين دست به كارهايى مى زند كه به ظاهر پست محقر به نـظـر مـى رسـند. اما همين فروتنى است كه جاذبه فوق العاده در ميان توده مردم ايجاد مى كـنـد. اين سيره و روش است كه براى هميشه براى همگان الگو قرار مى گيرد. و قلب ها را از اطراف به سوى خويش جذب مى كند.
رسول الله (صلى الله عليه و آله ) و همسانى بامردم
رهبران جامعه به ويژه رهبران سياسى در مراوده با مردم خويش فاصله فراوان دارند.نوع مـديران سياسى و اجتماعى خود را در سطحى برتر از مردم مى پندارند!و همين نكته از دو جـهـت موجب كاستى مى گردد. از جهتى فاصله داشتن با مردم باعث مى شود ارتباط صميمى كـه نـقـش مـحـورى در تـربـيـت دارد حـاصل نشود. و از جانب ديگر در مديريتهاى سياسى و اجتماعى نوع مردم نياز به مراوده و تماس به مسؤ ولان را جهت بازگو نمودن خواسته ها و مشكلات خويش دارند. اگر ارتباط صميمى نباشد، مديريت قادر به درك مردم و توجه به نـابـسامانيهاى آنان نخواهد داشت . آنگاه كاستى بزرگى در رهبرى و مديريت پديد خواهد آمد.
از جـانـب سـوم ارتـباط صميمى ميان مديريت سياسى و اجتماعى با مردم موجب پيوند مردم و مـسئولان و دولت است ، كه بزرگترين پشتوانه الهى براى موفقيت يك نهاد سياسى به شـمـار مـى رود. اگـر ايـن پـيـونـد حـاصـل شـود خـدمـات اين دو نهاد سياسى و مردم همسان يـكـديـگـر خـواهـد بـود. هـم مـردم مـى تـوانـند مشكلات و خواسته هاى به حق خويش را بى پيرايه و بى مهابا مطرح كنند؛ و هم مديريت با آگاهى صحيح در مديريت توان مند خواهد بود. و اين محور موجب پشتيبانى مردم از نهاد سياسى شدهه و بزرگترين راه موفقيت نهاد را فـراهـم مـى آورد. بـا توجه اين محور ميزان موفقيت رهبران عقيدتى ، اجتماعى و سياسى بـه مـيـزان ايـن پـيـونـد، پـيـونـد خـورده اسـت و بـه هـر مـقـدار فـاصـله حاصل شود و كاستى ها فراوان خواهد بود.
از مـوفـقـيتهاى بزرگ انبياء الهى به ويژه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) ارتباط صـمـيمى با مردم است . انبياء به لحاظ همسانى و تواضع در برابر مردم ، مردمى ترين رهـبران جامعه مى باشند. و به همين لحاظ بيشترين موفقيت را در انجام رسالت خويش به كـف آوردنـد. هـيچ نهاد رهبرى در ابعاد گوناگونش به مقدار نهاد رسالت موفقيت به دست نـيـاورده اسـت . نـهـاد رسـالت كه بر دوش پيامبران نهاده شده است آن چنان موفقيت فراهم نـموده است كه مورد تاييد و ستايش خداى سبحان مى باشد. آن هم به گونه اى كه خداى سـبـحـان بـر حـسـن انـجـام رسـالت موفقيت انبيا درود مى فرستد: (سلام على المرسلين (318)) (درود بر پيامبران ).
روش رسول الله (صلى الله عليه و آله ) در بين انبيا از همه آشكارتر است . وى يك رهبر عقيدتى اجتماعى و سياسى از بين مردم و با مردم و همسان با مردم مى باشد. و آن چنان بين وى و امت پيوند عميق است ، كه پيروان وى يك پارچه عشق و علاقه هستند. وى كه برترين انـسـان مى باشد خود را از مردم برتر نمى دانست . بلكه همسان و همراه مردم بود. وى در همسانى با مردم آن مقدار فروتن است كه بال عطوفت خويش را زير پاى پيروان گسترده اسـت : و اخـفـض جـنـاحـك لمـن اتـبـعـك مـن المـومـنـيـن (بـال عـطـوفـت خـويـش را زيـر پـاى پـيـروانـت بـگستران .) وى آن چنان با مومنان صـمـيـمـى و مـطـمـئن بـود كه سخن آنان را بى دغدغه مى پذيرفت : يومن بالله و يومن للمـومـنـيـن (خـدا و مومنان را باور داشت ) تا آن حد كه به او گفته شد، سرا پا گـوش بـه سـخـن مـومنان هستى : (هو اذن ) و خداى سبحان نيز از اين موضع حضرت سـتـايـش نـمـود كه اين گونه گوش فرا دادن به سخن مردم و اين گونه اعتماد به مردم نـكـوهـش نـدارد: (قـل اذن خـيـر لكـم (319)) رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) نـيكو گوش فرامى دهد به شما.) وى آن مقدار خـود را هـمـسان مى ديد كه با اين كه از لحاظ ديدگاه فرزانه فرزانگان بود و هيچ كجا در هـيـچ زمـيـنـه نـيـازى بـه تـدبـيـر عـقـلانى و تجربه اجتماعى ديگران نداشت ، در عين حال براى ارج نهادن به راى و به حساب آوردن پيروان با آنان در امور مردمى مشاوره مى كـرد، گـرچـه تـصـمـيم صحيح را براساس ديدگاه خويش مى گرفت : و شاورهم فى الامـر فـاذا عـزمـت فـتوكل على الله (320) (در امور مردمى با آنان مشورت كن ليكن وقـتـى تـصـمـيـم گـرفـتـى دل خود را به خدا بسپار.) صميمى ترين رهبرى كه عميق تـريـن پـيـونـد را بـيـن پـيـراون پـديـد آورده اسـت رسول الله (صلى الله عليه و آله ) مى باشد.
خانه رهبرى
در همسانى با مردم و مردمى بودن آن مقدار پيش رفت كه مردم وى را از خود مى دانستند. راز زنـدگـى بـا وى در مـيـان مـى گـذاشـتـنـد، بـا وى مراوده مهمانى داشتند. نازلترين فرد اجـتـماعى اگر وى را دعوت مى كرد، با آغوش ‍ باز مى پذيرفت . با بردگان بر سفره غـذا مـى نـشـسـت . خـانـه وى مـركـز مـديـريـت و رفـت و آمـد مـردم بـود. خـانـه وى محل اجتماع مردم با جلسات طولانى بى هماهنگى و با هماهنگى بود. به گونه اى كه بر كنار سفره حضرت مى نشستند و محاوره و انس مى گرفتند. تا آن مقدار در اين باره افراط كـردنـد كـه خـانـه رهـبـرى و رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) مـحـل گـعـده هـاى طـولانـى مـى شـد كـه موجب سلب آسايش حضرت مى گشت . ليكن حضرت هيچگاه به رو نمى آورد.
و بـرخـى آن مـقـدار زيـاده روى نـمـودنـد كـه خـداى سـبـحان سخن آمد: يا ايها الذين آمنوا لاتـدخـلوا بيوت النبى الا ان يوذن لكم الى طعام غير ناظرين اناه و لكن اذا دعيتم فادخلوا فـاذا طـعـمـتـم فـانـتـشـروا ولامـسـتـانـسـيـن لحديث ان ذلكم كان يوذى النبى فيستحيى منكم (321) (اى مـومـنـان بـدون دعـوت و اذن پـيـامـبـر وارد مـنـزل وى نگرديد، هنگامى كه دعوت شديد قبل از موعد وارد نشويد تا منتظر طعام بمانيد. نـزديـك وقـت پـذيـرايـى وارد شـويـد و هـنگامى كه طعام صرف شد بعد از پذيرايى در منزل پيامبر به سخن گفتن با هم انس ‍ نگيريد. (خانه وى را ترك كنيد) زيرا حضور شما طولانى شما موجب اذيت وى مى شود و حضرت شرم دارد كه به رو آورد.) معلوم است تا چـه مـقـدار خـلق و خـوى بـاز گـشـاده مى باشد و به تعبير ظريف آن مقدار حضرت (لين العـريـكـه ) اسـت كـه خـانـه وى مـحـل مـهـمـانـى و مـحـل انـس مـردم است . آن هم تا اين حد كه خداى سبحان آن را مطرح مى كند! كدام رهبر جامعه ايـن چـنـيـن مـردمـى اسـت ؟! و خـانـه كـدام رهـبـر ايـن چـنـيـن بـى آلايـش مـحـل مراوده مردم است ؟! اين ويژگى ها را جز در سفيران الهى و پيروان آنان كه سيره وى را الگو قرار داده اند نمى توان يافت .
رسول الله (صلى الله عليه و آله ) و مسئوليت پذيرى
اصـل مـهـم ديگرى كه در شيوه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) به روشنى به چشم مـى خـورد، مـسئوليت پذيرى وى مى باشد. طبع انسان گرايش به راحت طلبى دارد از اين پـذيرش مسئوليت براى ارائه خدمت به ديگران گريزان است . البته پذيرش مسووليت هـاى اجـتـمـاعـى و سـياسى براى ارضاى غرايز و حب جاه امر ديگرى است ، كه بسيارى در پـذيـرش مسووليت ها بدان انگيزه مى باشند، كه براى تصاحب قدرت ها دست از پا نمى شـنـاسـنـد! امـا آنـچـه ارزش الهـى و انسانى دارد پذيرش مسئوليت بر انگيزه خدمت و دست گيرى از ديگران براى كسب رضايت الهى مى باشد، كه طبع انسان از آن گريزان است . رهـبـرى جـامـعـه بـزرگـتـريـن مـسـووليـت اسـت كـه انبيا الهى بر دوش كشيده اند. و انجام مسووليت بزرگ همراه با تحمل مشكلات و ناهنجارى هاى بيشمار و مورد تهاجم انواع تهمت هـا ايـذا و مـخـالفـت هـاى گـونـاگـون قـرار مـى گـيـرد. بـه هـمـيـن جـهـت تـحـمـل مـسـووليـت هـاى ايـن چـنـيـن ظرفيت بسى وسيع نياز دارد. انبيا الهى چون از ظرفيت شـايـسـتـه بـهره مند بودند توانستند با تحمل ناگوارى ها مسووليت رهبرى جامعه را به دوش ‍ كـشـنـد. و بـراى هـمـوار نـمـودن راه در اشـنـا نـمـودن انـسـان بـا فـضـائل بـا زور مـداران درگـيـر بـودنـد. با تحمل بيشترين تلخى ها بهترين موفقيت را بـدسـت آورنـد. انـبـيا براى رهنمود جامعه به ارزش هاى الهى ، با طاغوتيان زمان درگير بوده اند و كوتاه كردن ظلم طاغوت از جامعه و به سامان رساندن جامعه مسووليت كوچكى نيست . بلكه ظرفيت و توان مندى و مسووليت پذيرى بسيارى را نيازمند است .
سيره رسول الله (صلى الله عليه و آله ) در اين زميه از همه درخشنده تر است . زيرا كه قـرآن روحيه مسووليت پذيرى رسول الله (صلى الله عليه و آله ) را خيلى زيبا ترسيم نـمـوده اسـت ، كـه وى چـگـونـه بـراى رهنمود مردم روز و شب نمى شناخت و چگونه احساس مـسـئوليـت مـى نـمود كه مردم را از گرفتاريهايى عقيدتى و اخلاقى و طاغوت ها برهاند: حـريـص عـليـكـم بـالمومنين رئوف الرحيم (322) (او نسبت به هدايت سعادت شما حريص است و نسبت به مؤ منان رئوف مهربان است .)ان تحرص على هداهم فان الله لا يهدى من يضل (323) (هر مقدار در رهنمود گمراهان عنود بكوشى و حرص بورزى هيچ گاه افراد عنود رهنمود نخواهند پذيرفت .)او حتى نسبت به كسانى كه زمينه هدايت را از كـف داده انـد و عـنـود سـركـش در بـرابـر حـق هـسـتـنـد و دشـمـن سـرسـخـت آرمـان رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) مى باشند، حريص بود. و تلاش فراوان مى كرد كه آنان را از آتش نجات دهد. رسول الله (صلى الله عليه و آله ) در مسئوليت پذيرى تا آن مـقـدار پـيـش مـى رود كـه خداى سبحان از او مى خواهد كه خويشتن دارى كند و خود را به زحـمـت نـيـنـدازد: طـه مـا انـزلنـا عـليـك القرآن لتشقى (324) (قرآن را بر تو نازل نكرديم كه اين مقدار خود را به زحمت اندازى ).
ايـن شـيـوه رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) بزرگترين پيام را براى پيروان وى دارد. آنـان كـه خـود را مسلمان مى نامند و در پذيرش مسووليت ها براى رضاى خدا و يا در انـجـام مـسـووليـت هـا بـه طرز صحيح سهل انگارى مى كنند. بايد از اين سيره درس تعهد بياموزند. كه سيره رسول الله اين گونه مى تواند الگو باشد. و جامعه را پر تلاش و بـارور نـمـايـد. ارزش ايـن سـيـره آنـگـاه آشـكـارتـر مـى شـود كـه انـسـان مـى بـيـنـد رسول الله (صلى الله عليه و آله ) انگيزه اى جز هدايت مردم و كسب رضايت حق ندارد. هيچ گونه هواى نفس و منش هاى خودى در تلاش ها و مسووليت پذيرى آن مشاهده نمى شود. به همين جهت اين شيوه در جامعه بيشترين تاءثير را دارد.
رسول الله (صلى الله عليه و آله ) و پايدارى
رسـيـدن بـه آرمـان بـزرگ رسـيـدن بـه آرمـانـهـاى بـزرگ الهـى رايـگـان و بـدون تـحـمـل سـخـتـيـهـا مـمـكـن نـخـواهـد بـود هـمـواره مـقـابل جبهه نيروى حق ، نيروهاى شيطان و بـاطـل صـف آرايـى مـى نمايند و در مقابل آرمان هاى الهى مانع مى سازند: و ما ارسلنا من قبلك من رسول و لانبى الا اذا تمنى القى الشيطان فى امنيته (325) (هيچ پيامبرى را نـفرستاديم جز اين كه شيطان در مقابل آرزوهاى او مانع ايجاد نمود.) آرزوى پيامبر تحقق آرمانهاى الهى و هدايت مردم است . شيطان در برابر اين آرمان مخالفت مى كند و موجب انـحـراف انـسـان هـا از مـسـيـر حق مى شود. اين روش هميشگى شياطين انس و جن بوده و هست . بـراى مقابله بااين طوطئه ها مقاومت و روحيه با صلابت لازم است . براى مقابله با تهاجم فـرهـنـگى ، تبليغى و نظامى دشمن پايدارى مى بايد نمود. در برابر هر در برابر هر طـوطـئه بـه فـراخـور خـودش مـقابله نمود. از مشكلات و سختى ها نهراسيد. تبلور دين با پايدارى نيروهاى حق امكان پذير است .
هنگامى كه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) به مدينه هجرت نمود و مسلمانان قدرت و تـشـكـل پـيـدا كـردنـد، بـر اسـاس دسـتـور خـضـرت بـراى دست گيرى كاروان تجارتى ابـوسـفـيـان از مـدينه بيرون مى آيند. انگيزه مسلمانان بدست آوردن غنيمت است و مى خواهند بـاكـاروانـى بـر خورد كنند كه اموال تجارتى در اختيار دارد؛ ليكن خداى سبحان اين چنين مقدر مى كند كه آنها با كاروان مسلح كه از مكه براى حمايت از كاروان تجارتى ابوسفيان آمـده بـودند، درگير شوند. با درگير شدن و پايدارى برابر سران كفر شوكت و عظمت كـفـار مـى شـكـنـد. و سـردمـداران قـريـش مـكـه مـانـنـد ابوجهل ، عتبه ، شيبه و... كه مركز توطئه عليه مسلمانان بود به خون مى غلطند. بعد از كـشـتـه شـدن حدود هفتار نفر و اسير شدن هفتاد نفر ديگر شكست تلخى از حق باوران نصيب آنان مى شود.
اين پايدارى رسول الله (صلى الله عليه و آله ) و مسلمانان در جنگ بدر موجب عظمت اسلام و اعـتـلاى كـلمه حق مى گردد.كه خدا دين را با پايدارى در جبهه نبرد يارى مى كند: و اذ يعدكم الله احدى الطائفتين انها لكم و تودون ان غير ذات الشوكة تكون لكم ويريد الله ان يحق الحق بلكماته و يقطع دابر الكافرين (326) (به خاطر آور زمانى را كه خدا يكى از دو كاروان رابراى شما وعده مى داد. شما مى خواستيد با كاروان غير مسلح (غير ذات الشوكة ) بر خورد كنيد، ليكن خداى سبحان مى خواست حق را پايدار كند و ريشه كفار را از جـا بـركـنـد) لذا شـمـا را بـا كـاروان مـسـلح درگير كرد. خداى سبحان قادر است رايگان و به صورت معجزه كفار را ريشه كن كند ليكن براى آزمون انسانها اين كار بايد بـه دسـت انسان هاى موحد صورت گيرد، تا پايدارى آنها در راه حق روشن گردد. كه دين بـا پـايـدارى نـيـروى حـق جارى و جاويد مى شود: لو لا دفع الله بعضهم ببعض لهدمت صـوامـع و بـيـع و صـلوات ومساجد يذكر فيها اسم الله كثيرا(327) ( اگر دفاع مجاهدان نباشد تمام مراكز عبادى و دينى مانند صومه ها، كنيسه و كليساها، و مساجد كه اسم خدا را در آن زياد برده مى شود، منهدم مى شوند).
ديـن بـه بركت دفاع و جهاد پايدار مى شود قرآن براى مقابله با دشمن دستور پايدارى مـى دهـد. كـه اگـر پـايـدارى نـباشد هيچ گاه آرمان الهى تحقق نمى يابد: و اصبر كما صـبـراولوالعـزم مـن الرسل (328) (همانند پيامبران صاحبان اراده پولادين صبر و مـقـاومـت كـن .) (فـاستقم كماامرت (329) همان طور كه مامور هستى بايد مقاومت كنى ).
رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) بـا رهـنمود خداى سبحان آن مقدار در راه آرمان الهى خـويـش اسـتـقامت كرد كه وقتى از او سئوال شد چگونه اين مقدار زود پير شدى ، فرمودند سـوره هـود بـه خـاطـر ايـن آيـه كـه دسـتـور مـقـاومـت مـى دهد، و سوره واقعه مرا پير كرد: قـيـل يـا رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) اسـرع اليـك الشـيـب قـال شـيـبـتـنـى هـود و الواقـعـه (330) سـيـره رسـول الله (صـلى الله عـليه و آله ) و مقاومت حضرت درس پايدارى در راه حق به همگان مـى آمـوزد. رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) در تـحـمـل آزار دشـمـن ، سـخـتـى هـا نـظـام نـوپـا كـمـبـودهـاى جـبـهـه و جـهـاد، تحمل شكنجه و آزار و كشته شدن ياران ، و آوارگى از وطن ، و ساير طرفندهاى دشمن آن چـنـان مـقـاومـت نـمـود كـه پـايـدارى را از پـاى در آورد! و ايـن هـمـان تـحـقـق صـبـر جـميل است كه قرآن به آن رهنمود است : (فاصبر صبرا جميلا(331)) (شكيبايى زيبا پيشه كن ).
رسول الله (صلى الله عليه و آله ) و خطرپذيرى
در سـر راه اهـداف بـزرگ خـطـرهـاى بـزرگ كـمين نموده اند. انسان هاى زبون از خطر مى هـراسـنـد. انـسـان جـسـور وشـجـاع كـه در آغـوش خـطـر پـرورش مـى يـابـد، بـه اسـتـقـبـال مـسووليتهاى بزرگ و پرخطر مى رود. هر مقدار آرمان بزرگتر باشد خطرهاى بـيـشـتـرى بـر سـر راه آن قـرار دارد. انـبـيـا بـزرگـتـريـن تحول عقيدتى و اجتماعى و سياسى را در جامعه پديد مى آورد. و مسلم بيشترين مخالفت ها و جـنـگ هـا و خطر در سر راه آنان قرار دارد. رسول الله (صلى الله عليه و آله ) رسالت جـهـانـى بـر دوش دارد، در بـعـد عـقـيـدتـى و نـهـاد سـيـاسـى تـحـول بـسـى عـمـيـق تـحـقـق داده اسـت . در تـحـقـق ايـن آرمـان بزرگ خطرهاى بزرگى را استقبال نموده است . در مدت سيزده سال در مكه افزون بر استهزاء و تهاجم تبليغى دشمن كـه خـود خـطـر بـزرگـى را در راه پـيـاده نـمـودن آرمان الهى مى باشد، توطئه هاى چون (ليـلة المـبـيـت ) در كـمـيـن رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) بـود. و رسول الله (صلى الله عليه و آله ) از آنها نهراسيد.
در مـدت ده سـال اقـامـت در مـديـنـه حـدود 27 غـزوه (جـنـگـهـايـى كـه رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) شـخـصـا آنها را فرماندهى مى كرد) و حدود پنجاه سـريـه (جـنـگـهـايـى كـه رسـول الله (صـلى الله عـليه و آله ) نيرو اعزام مى نمود) رخ داد.(332) بـرخـى از غـزوه هـا را كـه خـود فـرمـانـدهـى مى كرد جنگ هاى بسيار خطرناك بـودنـد. مـانـنـد بـدر، احـد، احـزاب ، خـيبر و حنين ، كافى بود يكى از آنها جامعه نو پاى اسلامى را ازپاى در آورد.

 

next page

fehrest page

back page