پيامبرى و پيامبر اسلام

آیت الله ابراهیم امینی

- ۵ -


بعثت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)

حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) در 27 ماه رجب، سال 610 ميلادى در سن چهل سالگى به رسالت مبعوث شد. (1) در تاريخ نوشته اند: قبل از بعثت نيز گاه گاهى علائم و آثارى را در خواب يا بيدارى مشاهده مى نمود; جبرئيل را مى ديد و صداهايى را مى شنيد، حتى گاهى به عنوان رسول الله مورد خطاب قرار مى گرفت.

بلاذرى مى نويسد:

وقتى خدا خواست محمد(صلى الله عليه وآله) را گرامى بدارد و نبوّتش را آغاز نمايد، چنين بود كه وقتى براى قضاى حاجت از شهر خارج مى شد و به دره ها و كوه ها مى رفت به هيچ درختى مرور نمى كرد جز اين كه مى گفت: السلام عليك يا رسول الله، پس آن حضرت به چپ و راست و پشت سر خود نگاه مى كرد ولى كسى را نمى ديد.(2)

گاهى در خواب يا بيدارى شخصى را مشاهده مى كرد كه مى گفت: السلام عليك يا رسول الله! از او مى پرسيد: تو كيستى؟ جواب مى داد: جبرئيل هستم، خدا مرا فرستاده تا تو را به پيامبرى برگزيند. رسول خدا چنين حوادثى را مشاهده مى كرد ولى به كسى نمى گفت.(3)

گاهى موضوع را با همسرش خديجه در ميان مى گذاشت. او در جواب مى گفت: اميدوارم چنين باشد.(4)

بلاذرى مى نويسد:

نخستين مرحله وحى خواب راست بود. خوابى نمى ديد جز اين كه همانند سپيده صبح، روشن و واضح بود. پس ميل به خلوت پيدا كرد. به غار حرا مى رفت و در آن خلوت كده، خداى خود را عبادت مى كرد. چندين شب در آن جا اعتكاف مى نمود. بعد از آن نزد خديجه برمى گشت و توشه اى تهيه مى كرد. تا آن زمان كه در غار حرا حق برايش آشكار شد و جبرئيل با او سخن گفت.(5)

سيره رسول خدا(صلى الله عليه وآله) چنين بود كه در هر سال حداقل يك ماه را در غار حرا به عبادت اشتغال داشت.(6)

عبيدبن عمير مى گفت:

رسول خدا سالى يك ماه به كوه حرا مى رفت و عبادت مى كرد. در آن ايام به فقرا طعام مى داد. وقتى مدت توقفش تمام مى شد، به مكه مراجعت مى نمود و قبل از اين كه داخل خانه شود، هفت دور يا بيشتر كعبه را طواف مى كرد.(7)

حرا نام كوهى است بلند، در شمال مكه كه به منى اشراف دارد. قبلاً قريب يك فرسخ با شهر فاصله داشت ولى اكنون خانه هاى شهر تا نزديك اين كوه ادامه يافته است. در دل اين كوه، غارى با ظرفيت سه نفر وجود دارد كه غار حرا ناميده مى شود. جايگاه اعتكاف و عبادت حضرت محمد و نزول فرشته وحى است. ماه ها در اين كوه نورانى و با صفا اعتكاف داشته و شب و روز به عبادت پروردگار جهان مشغول بوده و با خداى خويش راز و نياز مى كرده است.

بر روى تخته سنگى مى نشست و ساعت ها به تفكر مى پرداخت. درباره شگفتى هاى آفرينش فكر مى كرد. در آسمان پرستاره و زيباى مكه خيره مى شد. طلوع و غروب زيباى خورشيد را از همان جا تماشا مى كرد. در مورد شگفتى هاى بدن انسان، درختان، گياهان، حيوانات، كوه ها، دشت ها، درياهاى عظيم و امواج خروشان آنها فكر مى كرد و در برابر قدرت و عظمت خداى جهان آفرين به سجده مى افتاد.

گاهى از جهالت و نادانى مردم كه آفريدگار جهان را رها كرده و بت هاى بى خاصيت را مى پرستيدند تأسف مى خورد.

گاهى درباره ظلم و تعدى اشراف و ثروتمندان و مظلوميت محرومان و ستمديدگان فكر مى كرد و چاره جويى مى نمود. وقتى از همه جا مأيوس مى شد به درگاه خداوند روى مى آورد و به راز و نياز مشغول مى گشت و در حل مشكلات عقيدتى، اجتماعى و اخلاقى مردم استمداد مى نمود.

آن گاه كه دوران اعتكاف يك ماهه اش به پايان مى رسيد با دلى آرام و نورانى و قلبى مطمئن و اميدوار، به مكه بازمى گشت و بعد از طواف خانه كعبه به خانه مى رفت و زندگى را از سر مى گرفت.

زندگى پيامبر اسلام تا سن چهل سالگى بدين گونه كه گفتيم گذشت و زمان بعثت فرا رسيد.

حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) در سن چهل سالگى بود كه بر طبق عادت هميشه اش، به قصد تفكر و عبادت در كوه حرا خلوت گزيد. در اين سال ماه رجب را براى اعتكاف انتخاب كرد. تفكر و عبادت آن حضرت، در اين ماه از سال هاى گذشته بيش تر و عميق تر بود. سجده هايش طولانى تر، راز و نيازهايش سوزناك تر و تفكراتش عميق تر بود. گويا حال و هواى ديگرى دارد. جذبه هاى الهى حالش را دگرگون و ذاتش را نورانى مى ساخت، ميل پرواز داشت; پرواز به سوى ملكوت اعلى و عالم نورانيت.

روزها و شب هاى ماه رجب هم چنان سپرى مى شد و همگام با آن جذبه هاى معنوى هم بيشتر و روح حضرت محمد متعالى تر و براى ارتباط با جهان غيب و دريافت وحى الهى آماده تر مى گشت.

روز بيست و هفتم ماه رجب فرا رسيد. حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) غرق تفكر بود كه جبرئيل فرود آمد و گفت: تو رسول خدا هستى و مأموريت دارى پيام خدا را به مردم ابلاغ كنى.(8)

امام هادى(عليه السلام) جريان وحى را اين چنين توصيف مى كند:

وقتى رسول خدا تجارت شام را ترك كرد آنچه را از راه تجارت به دست آورده بود، در ميان فقرا تقسيم نمود. هر روز به كوه حرا مى رفت و به قله آن صعود مى كرد، آثار رحمت خدا، شگفتى ها و زيبايى هاى حكمت الهى را مشاهده مى نمود. به آسمان و زمين و دريا و بيابان ها نگاه مى كرد و عبرت مى گرفت. خداى را آن چنان كه شايسته بود عبادت مى كرد.

هنگامى كه به سن چهل سالگى رسيد، خدا قلب او را بهترين، مطيع ترين و خاشع ترين قلوب يافت. پس درهاى آسمان را به رويش گشود تا به آنها نظر كند. به فرشتگان اجازه نزول داد و محمد(صلى الله عليه وآله) به آنان نگاه مى كرد. رحمت خود را بر او نازل فرمود و از ساق عرش تا رأس محمد(صلى الله عليه وآله) همه را فرا گرفت. جبرئيل (روح الامين) را با قلاده اى از نور مشاهده كرد كه به سويش فرود مى آيد. جبرئيل نازل شد و شانه هاى حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) را گرفت و فشار داد و گفت: يا محمد بخوان. پاسخ داد: چه بخوانم؟ جبرئيل گفت: يا محمد! (إِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّك الَّذِى خَلَقَ * خَلَقَ الإِنْسانَ مِنْ عَلَق * إِقْرَأْ وَرَبُّك الأَكْرَمُ * الَّذِى عَلَّمَ بِالقَلَمِ * عَلَّمَ الإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ).

آن گاه جبرئيل آنچه را از جانب خدا دريافت نموده بود به محمد(صلى الله عليه وآله)وحى كرد و به سوى آسمان بالا رفت.

محمد(صلى الله عليه وآله) از كوه حرا پايين آمد، در حالى كه در اثر مشاهده عظمت و جلال خدا، از خود بى خود گشته بود. مشاهده جبرئيل و تحمل وحى الهى آن قدر بر محمد(صلى الله عليه وآله)گران بود كه مانند شخص تبدار مى لرزيد. از آن مى ترسيد كه مورد تكذيب قريش واقع شود و او را به جنون متهم سازند. در صورتى كه او عاقل ترين و گرامى ترين مردم بود و از شيطان و گفتار و رفتار ديوانگان شديداً بيزار بود.

پس خدا خواست شرح صدرى به او عطا كند و قلبش را مطمئن سازد، بدين جهت كوه ها، سنگ هاى بزرگ، سنگريزه ها و آنچه بر آن عبور مى كرد، به وى سلام كرده و مى گفتند: «السلام عليك يا محمد! السلام عليك يا ولىّ الله، السلام عليك يا رسول الله» بشارت باد كه خدا تو را فضيلت و جمال و زينت داد و بر همه مردم از اولين و آخرين گرامى داشت. اندوهگين مباش كه قريش تو را مجنون بخوانند، زيرا با فضيلت كسى است كه خدا او را فضيلت داده باشد. كريم كسى است كه خدا او را گرامى داشته باشد. از تكذيب قريش و سركشان عرب، تنگدل نشو، خدا تو را به زودى به عالى ترين درجات و گرامى ترين مقامات خواهد رسانيد.(9)

حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) كه با مشاهده جبرئيل و دريافت وحى تمام وجودش روشن شده بود، با ايمانى قوى و ضميرى آرام و تصميمى قاطع، از كوه حرا روانه خانه شد.

ابن شهرآشوب مى نويسد:

محمد(صلى الله عليه وآله) به خانه آمد و خانه نورانى شد. همسرش خديجه تعجب كرد و گفت: اين نور چيست؟ پيامبر پاسخ داد: نور نبوت است. بگو «أشهد أن لا إله إلاّ الله، محمّد رسول الله». خديجه عرض كرد: از مدت ها پيش من اين مطلب را مى دانستم، آن گاه مسلمان شد.(10)

در اين كه اولين سوره اى كه بر پيامبر نازل شده چه بوده در ميان دانشمندان اختلاف است. اكثر مورخان سوره علق را نخستين سوره مى دانند. در بعض احاديث نيز به همين مطلب تصريح شده است.

على بن سرى از امام صادق(عليه السلام) نقل كرده كه فرمود:

اولين سوره اى كه بر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نازل شد اين بود: بسم الله الرحمن الرحيم (إِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّك ) و آخرين سوره (إِذا جاءَ نَصْرُ اللّهِ) بود.(11)

چگونگى نزول و حفظ قرآن

قرآن كتاب آسمانى و كلام خداست. معانى و مفاهيم عالى قرآن در قالب كلمه ها و جمله هاى عربى ريخته شده و توسط جبرئيل بر قلب نورانى پيامبر اسلام نازل گشته است.

آيات قرآن در مدت 23 سال در مواقع و مناسبت هاى مختلف، در سفر و حضر، در جنگ و صلح، بر پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) نازل شد.

گاهى يك آيه، و زمانى چند آيه و گاهى يك سوره تمام نازل مى شد.

قرآن 114 سوره دارد و تمام آنها جز سوره توبه با بسم الله شروع شده است. هر سوره اى از چند آيه تأليف شده است. سوره هاى بزرگ، سوره طوال و سوره هاى كوچك سوره قصار، ناميده مى شوند.

تعدادى از سوره ها در مكه يا اطراف آن نازل شده اند كه سوره مكى مى نامند و برخى ديگر در مدينه يا اطراف آن نازل شده كه مدنى گفته مى شوند.

پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در حفظ و بقاى مجموع قرآن و جلوگيرى از تغيير و تحريف آن، عنايت كامل داشت، به همين منظور در انجام سه عمل اهتمام مىورزيد:

1. هر آيه اى كه بر قلب نورانى پيامبر نازل مى شد فوراً آن را بر زبان جارى مى ساخت و تلاوت مى كرد. هميشه در حافظه اش باقى بود و فراموش نمى كرد، زيرا عصمت آن حضرت مانع از فراموشى و اشتباه مى شد.

قرآن مى گويد: ما تو را قارى قرآن قرار مى دهيم كه هيچ فراموش نكنى.(12)

پيامبر(صلى الله عليه وآله) به خواندن قرآن و تكرار آن عنايت داشت و آن را در هر مناسبتى قرائت مى كرد. در خطبه ها، بيان احكام و مسائل اخلاقى و مانند آن از آيات مناسب استفاده مى كرد. در نمازهاى واجب و مستحب مقدارى از قرآن را مى خواند. هر روز تعدادى از آيات را تلاوت مى كرد; به ويژه در ايام مبارك ماه رمضان، رسول خدا با اين كه درس نخوانده بود، حافظ مجموع آيات قرآن بود و همه را به ترتيب نزول قرائت مى نمود. در گرفتن قرآن از جبرئيل و حفظ و ابلاغ آن به مردم از خطا و نسيان معصوم بود.

2. هر سوره يا آيه اى كه بر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نازل مى شد براى اصحاب مى خواند و توصيه مى كرد تا آن را حفظ كنند. البته بقيه مسلمانان نيز سعى داشتند آيات نازل شده را بشنوند و حفظ كنند. پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) نيز در اين جهت سعى داشت آياتى را كه اصحاب فرا مى گيرند صحيح و بى غلط باشد. حافظان قرآن هم آيات را براى پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى خواندند تا از صحت آنها مطمئن شوند.

بدين وسيله جمع كثيرى از اصحاب، قرائت مجموع قرآن يا بعض آن را به طور صحيح فرا گرفتند، كه در ميان آنان هفت نفر شهرت يافته اند.

سيوطى مى نويسد: در ميان كسانى كه قرآن را بر پيامبر قرائت كرده اند هفت نفر شهرت بيشترى دارند: عثمان، على، ابى، زيدبن ثابت، ابن مسعود، ابوالدرداء و ابوموسى اشعرى.(13)

چون رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بر ياد گرفتن و حفظ قرآن تأكيد فراوان داشت، جمع كثيرى از اصحاب، در حد استعداد خود، مقدارى از قرآن را حفظ كردند. در اين ميان جمعى از آنان توفيق يافتند كه تمام قرآن را حفظ كنند، كه قرّا يا حافظان قرآن ناميده مى شدند. تعداد آنها به طور دقيق روشن نيست، اما زياد بوده اند.(14)

سيوطى از قرطبى نقل مى كند: در جنگ يمامه هفتاد نفر از قرّا كشته شدند. در زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله) نيز همين مقدار در بئر معونه به قتل رسيدند.

از اين عبارت استفاده مى شود كه حافظان قرآن آن قدر زياد بودند كه 140 نفر آنان در اين دو جنگ كشته شدند. البته معلوم نيست كه كشته شدگان، حافظ همه قرآن بوده اند يا مقدارى از آن.

بعضى از نويسندگان هم عقيده دارند كه حافظان كل قرآن كم تر از اين تعداد بوده اند.

شيخ عبدالحى كتانى مى نويسد:

در زمان رسول خدا ده نفر حافظ كل قرآن بودند: على، عثمان، ابىّ بن كعب، معاذبن جبل، ابوالدرداء، زيدبن ثابت، ابوزيد انصارى و تميم دارى، عبادة بن ثابت و ابوايوب.(15)

3. كتابت و تدوين. رسول خدا(صلى الله عليه وآله) براى نوشتن قرآن چندين نفر را برگزيده بود. وقتى آيه اى نازل مى شد يكى از آنان را احضار مى كرد و آيه را برايش املا مى نمود تا بنويسد. بعد از آن از نويسنده مى خواست تا نوشته اش را باز خوانى كند. خوب گوش مى داد، اگر اشتباهى داشت دستور مى داد آن را اصلاح نمايد. گاهى رسول خدا(صلى الله عليه وآله)جاى آيه را براى نويسنده تعيين مى كردو مى فرمود: اين آيه را در فلان سوره و بعد از فلان آيه بنويس.(16)

نويسندگان رسول خدا(صلى الله عليه وآله) زياد بودند و تا 43 نفر شمرده اند. (17) اما همه آنان كاتب وحى نبودند بلكه برخى آنان كاتب نامه هاى آن حضرت بودند.

شيخ عبدالحى مى نويسد: عثمان بن عفان و على كاتب وحى بودند، چنان چه اين دو نفر حضور نداشتند، ابىّ بن كعب و زيدبن ثابت مأمور نوشتن مى شدند، اگر هيچ كدام از آنان حاضر نبودند هر يك از نويسندگان كه حاضر بود كتابت را بر عهده مى گرفت. آنان عبارت بودند از: معاويه، جابربن سعيد، ابان بن سعيد، علاء حضرمى و حنظلة بن ربيع. (18) اين افراد كسانى هستند كه نسخه قرآن مخصوص پيامبر(صلى الله عليه وآله) را نوشته اند. البته افراد ديگرى هم بوده اند كه آيات را در نسخه هاى خودشان ثبت مى كردند; حتى بعضى كاتبان وحى علاوه بر كتابت نسخه رسول خدا براى خودشان نيز مى نوشتند و بدين وسيله قرآنى را براى خود تهيه كردند.

نويسندگان، هر سوره را از «بسم الله الرحمن الرحيم» كه در آغاز سوره نازل مى شد، شروع مى كردند. آيات را پشت سر هم مى نوشتند تا زمانى كه «بسم الله الرحمن الرحيم» جديدى نازل مى شد كه علامت شروع سوره ديگر بود. سپس آيات جديد را ثبت مى نمودند، جز در موارد مخصوصى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله)دستور مى داد آيه اى را در سوره ديگر و در جاى مخصوص ثبت نمايند.

يعقوبى مى نويسد:

ابن عباس گفت: فاصله ميان دو سوره را با «بسم الله» مى شناختند. وقتى بسم الله نازل مى شد مى فهميدند كه سوره سابق تمام شده و سوره ديگرى آغاز گشته است.(19)

كاغذ آن زمان

در اين جهت ترديد نيست كه كاتبان وحى آيات قرآن را بر چيزى مى نوشته اند، بنابراين جالب است بدانيم كاغذ آن زمان چه بوده است. از قرآن استفاده مى شود كه در زمان پيامبر اسلام چيزى وجود داشته كه قرطاس ناميده مى شده است.

قرآن مى فرمايد:

اگر ما كتابى را بر تو نازل كرده بوديم كه در قرطاس (كاغذ) ثبت شده بود و با دستشان آن را لمس مى كردند كافران مى گفتند: اين كتاب جز سحر آشكار چيزى نيست.(20)

از كتاب هاى تاريخ استفاده مى شود كه در زمان پيامبر كاغذ وجود داشته است. در كشور چين از علف كاغذ درست مى شد. در هند روى قطعات حرير سفيد مى نوشتند. در ايران روى پوست هاى نازك و دباغى شده (اديم) مى نوشتند. براى نوشته از تخته سنگ هاى سفيد و نازك و از صفحات مس، آهن و روى و پوست درخت خرما و استخوان كتف شتر و گوسفند و قطعات چوب، استفاده مى كردند.(21)

كاتبان وحى، آيات قرآن را بر اشياى مذكور مى نوشتند و تحويل پيامبر اكرم مى دادند. آن حضرت نيز همه آنها را در جاى مخصوصى از منزل نگه دارى مى كرد تا هنگام وفات يك نسخه كامل قرآن نزد وى فراهم آمد.

گويا پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) هنگام وفات همين نسخه را تحويل حضرت على(عليه السلام)كه خود نيز كاتب وحى بود، داده است.

امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد:

رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به حضرت على(عليه السلام) فرمود: يا على! قرآن پشت بستر من مى باشد و در مصحف و حرير و كاغذها نوشته شده است. پس آن را بگير و ضايع نساز چنان كه يهود تورات را ضايع كردند.(22)

جمع آورى قرآن

چنان كه قبلاً گفته شد آيات قرآن به طور پراكنده، در مدت 23 سال بر پيامبر اكرم نازل شد و در جمع و تأليف آنها عنايت كامل به عمل مى آمد. چند مرتبه جمع آورى شد تا به صورت كنونى در اختيار مسلمانان قرار گرفت:

مرتبه اول: در زمان رسول خدا

اولين اقدام پيامبر اسلام اين بود كه دستور داد تا آيات نازل شده را در صفحاتى مى نوشتند. خودش بر نوشته هاى آنان نظارت مى نمود و جاى مناسب هر آيه اى را تعيين مى كرد. سوره ها را جدا و نام گذارى مى كرد. از كاتبان مى خواست كه نوشته هاى خود را برايش بخوانند تا از غلط مصون باشد. صفحات را از كاتبان مى گرفت و در جايگاه امنى بايگانى مى كرد. بدين طريق همه آيات و سوره هاى قرآن نزد آن حضرت، جمع آورى و تأليف شد، اما معلوم نيست كه سوره هاى قرآن چگونه و با چه ترتيبى روى هم نهاده مى شده است و آيا در بايگانى سوره ها از ترتيب خاصى پيروى مى شده يا نه؟

از بعضى كلمات استفاده مى شود كه در زمان حيات رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و با نظارت آن حضرت نوعى تأليف و تنظيم انجام گرفته است.

زيدبن ثابت مى گويد:

ما نزد رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به تأليف قرآن از روى ورق ها اشتغال داشتيم.(23)

اما درست معلوم نيست كه اين تأليف جديد چگونه و به چه كيفيتى انجام گرفته است.

جمع و تأليف قرآن در آن زمان، منحصر به نسخه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نبوده بلكه تعدادى از كاتبان وحى آيات را براى خودشان نيز مى نوشتند و بدين وسيله نسخه هاى ديگرى از قرآن فراهم شد كه در كتاب هاى حديث، تفسير و تاريخ به آنها اشاره شده است; مانند: مصحف على(عليه السلام)، مصحف ابن مسعود، مصحف ابىّ بن كعب و مصحف زيد.

ابن نديم، آنان را بدين صورت معرفى كرده است: كسانى كه قرآن را در زمان پيامبراكرم جمع كردند عبارت اند از: على بن ابى طالب(عليه السلام)، سعدبن عبيد، ابوالدردا، عويم بن زيد، معاذبن جبل، ابوزيد، ثابت بن زيد، ابىّ بن كعب، عبيدبن معاوية و ثابت بن ضحاك.(24)

هر يك از اين افراد قرآنى داشتند كه جامع همه سوره ها و آيات بود، اما دو نقص داشت: يكى اين كه به صورت يك كتاب مرتب نبود، ديگر اين كه در ميان آنها از جهت تقديم و تأخير سوره ها اختلاف بود.(25)

رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از طريق ديگرى هم آيات و سوره هاى قرآن را گردآورى كرد، يعنى حفظ آنها توسط حافظان امين قرآن كه به توصيه پيامبر صورت مى گرفت. جمع كثيرى به حفظ قرآن مشغول شدند كه در اين ميان برخى از آنان در حفظ مجموع آيات قرآن توفيق يافتند كه حافظان قرآن ناميده شدند.

حافظان قرآن مورد احترام اصحاب بودند و از پشتوانه هاى قرآن محسوب مى شدند. قرآن را از حفظ به ديگران منتقل مى ساختند. مسلمين هم در موارد نياز به آنان مراجعه مى نمودند. حتى گردآورندگان قرآن، در زمان ابوبكر و عثمان نيز از همين حافظان استفاده كردند.

در زمان رسول خدا(صلى الله عليه وآله) همه آيات قرآن بدين صورت جمع و نگه دارى شد و براى مسلمانان باقى ماند.

مرتبه دوم: در زمان خلافت ابوبكر

گرچه در زمان رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و با نظارت مستقيم آن حضرت، مجموع آيات و سوره هاى قرآن ثبت شده بود و هم چنين جمعى از اصحاب از حفظ داشتند، اما براى استحكام و اطمينان بيشتر، كار جديدى ضرورت داشت; زيرا اولاً: آيات و سوره ها در يك جا و به صورت يك كتاب ضبط نشده بود، بلكه در صفحاتى متعدد و پراكنده وجود داشت، به همين جهت در معرض تحريف قرار داشت.

ثانياً: حافظان قرآن كه پشتوانه آن كتاب آسمانى بودند و در موارد لزوم به آنان مراجعه مى شد، در معرض مرگ و شهادت بودند. بيم آن مى رفت كه با مرگ آنان بخشى از آيات از دست برود. چنان كه در جنگ يمامه جمعى از حافظان كشته شدند، در حدى كه ابوبكر احساس خطر كرد و دستور داد مجموع آيات قرآن را در يك صحيفه تأليف كنند.

سيوطى در اين باره مى نويسد:

زيدبن ثابت گفت: ابوبكر بعد از جنگ يمامه مرا احضار كرد و در حالى كه عمربن خطاب نزد او بود، به من گفت: عمر نزد من آمده و مى گويد: در جنگ يمامه جمع كثيرى از قرّاء و حافظان كشته شدند، مى ترسم در جنگ هاى ديگر نيز به همين صورت حافظان قرآن كشته شوند و بدين وسيله بخشى از قرآن نابود گردد، نظر من اين است كه دستور دهيد قرآن جمع آورى شود.

زيد مى گويد: به عمر گفتم: چگونه ما كارى را انجام دهيم كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله)انجام نداد؟ عمر پاسخ داد: به خدا سوگند! اين كار خوب و لازمى است. آن قدر به من اصرار كرد كه با او هم عقيده شدم. زيد مى گويد: ابوبكر به من گفت: تو جوان عاقل و مورد اعتمادى هستى و كاتب وحى نيز بوده اى. با دقت و كنجكاوى قرآن را جمع آورى كن. من نيز همه قرآن را از پوست درختان خرما و استخوان چهارپايان و تخته سنگ هاى سفيد و از حافظه حافظان قرآن گرفتم و در يك جا جمع كردم.(26)

زيدبن ثابت به دستور ابوبكر اين مأموريت بسيار مهم را پذيرفت و مشغول كار شد. از اصحاب رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نيز درخواست كمك نمود و گفت: هر كس مكتوبى از قرآن را در دست دارد، يا سوره و آيه اى را حفظ كرده آن را به من عرضه بدارد تا ضبط كنم. اصحاب دعوت او را پذيرفتند و اعلام همكارى نمودند.

زيد، معيار قبول آيات را شهادت دو نفر عادل قرار داد. اگر دو نفر عادل شهادت مى دادند كه اين آيه را از رسول خدا شنيديم يا شاهد بوديم كه نزد رسول خدا نوشته شد مورد قبول قرار مى گرفت و ضبط مى شد.

سيوطى مى نويسد:

از ليث بن سعد نقل شده است كه گفت: ابوبكر نخستين فردى بود كه قرآن را جمع آورى كرد و زيدبن ثابت مسؤوليت نويسندگى آن را بر عهده گرفت. مردم آيات قرآن را بر زيد عرضه مى داشتند ولى او جز با شهادت دو نفر عادل چيزى را قبول نمى كرد.(27)

هم چنين مى نويسد:

عمر گفت: هر كس از رسول خدا چيزى از قرآن را گرفته آن را بياورد تا ضبط كنيم. اصحاب، آيات را در كاغذ يا الواح يا پوست درختان خرما مى نوشتند، ولى جز با شهادت دو عادل قبول نمى شد.(28)

البته بايد گفت كه زيدبن ثابت براى انجام اين مأموريت از هر جهت شايستگى داشت; چون اولاً: به ايمان، تقوا، امانت دارى و كاردانى معروف بود. ثانياً خودش حافظ مجموع آيات قرآن بود و دو مرتبه آنها را بر پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) خوانده و مورد تأييد قرار گرفته بود. ثالثاً: يكى از كاتبان رسمى وحى بود. رابعاً: نسخه اى از قرآن كه مورد تأييد پيامبر قرار گرفته بود در اختيار داشت.

زيدبن ثابت با چنين امتيازاتى با همكارى ساير حافظان و با دقت تمام، آيات قرآن را در يك مصحف جمع آورى و تأليف نمود و به ابوبكر داد. بعد از ابوبكر اين نسخه در اختيار عمر قرار گرفت و بعد از او در اختيار دخترش حفصه نهاده شد.

جمع آورى قرآن توسط على بن ابى طالب(عليه السلام)

از برخى احاديث و كلام بعضى از مورخان استفاده مى شود كه على بن ابى طالب(عليه السلام)نخستين كسى بود كه بعد از وفات رسول الله(صلى الله عليه وآله) و به دستور آن حضرت مشغول جمع آورى و تأليف قرآن شد.

ابوبكر حضرمى از امام صادق(عليه السلام) نقل كرده كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به حضرت على(عليه السلام)فرمود:

يا على! قرآن پشت بستر من قرار دارد كه در مصحف و حرير و كاغذ نوشته شده است، آن را بگيريد و جمع كنيد و آن را مانند يهود كه تورات را ضايع ساختند، ضايع نسازيد. سپس على(عليه السلام)رفت و آن را در پارچه زردى جمع كرد و در خانه اش بر آن مهر زد و فرمود: عبا بر دوش نگيرم تا اين كه قرآن را جمع كنم. اگر كسى در خانه آن حضرت مى رفت بدون عبا در حضورش مى آمد.(29)

ابورافع نقل مى كند كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در لحظه هاى آخر عمر به حضرت على(عليه السلام)فرمود: يا على! اين كتاب خدا را بگير. حضرت على آن را در پارچه اى جمع كرد و به منزل خودش برد. وقتى پيامبر(صلى الله عليه وآله) از دنيا رفت، على(عليه السلام) به جمع قرآن مشغول شد و بر طبق نزول، آن را تأليف نمود و بدين موضوع كاملاً عالم بود.(30)

عبد خير از حضرت على(عليه السلام) روايت كرده كه فرمود:

وقتى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) وفات كرد من قسم خوردم كه قبل از جمع كردن قرآن عبا بر دوش نيندازم، پس عبا بر دوش نيفكندم جز بعد از جمع قرآن.(31)

ابن سيرين از حضرت على(عليه السلام) نقل كرده كه فرمود:

وقتى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فوت كرد با خدا عهد بستم كه عبا بر دوش نيندازم جز براى نماز جمعه، تا اين كه قرآن را جمع كنم.(32)

در تاريخ يعقوبى آمده:

روايت شده كه على بن ابى طالب(عليه السلام) بعد از وفات رسول خدا(صلى الله عليه وآله)قرآن را جمع كرد و بر شترى حمل نمود و آورد و گفت: اين قرآن است من آن را جمع آورى كرده ام.(33)

از اين مجموع استفاده مى شود كه پيامبر اكرم در پايان عمر خويش نسخه گران بهاى قرآن خود را تحويل على(عليه السلام) داده و فرموده: قرآن را در يك جا جمع كن. حضرت على(عليه السلام) نيز بعد از وفات رسول الله و انجام مراسم كفن و دفن آن حضرت به جمع آورى و تدوين قرآن مشغول شده و بعد از اتمام عمل، آن را بر دستگاه خلافت عرضه داشته، ولى مورد قبول قرار نگرفته است.

به خوبى روشن نيست كه قرآن حضرت على(عليه السلام) با قرآن موجود چه تفاوت هايى داشته، ولى اجمالاً مى توان گفت كه تفاوت آنها از جهت تعداد آيات و سوره ها يا تغيير در بعض سوره ها و آيات نبوده است، زيرا با براهين و ادله قطعى به اثبات رسيده كه هيچ گونه تحريف و تغييرى در قرآن به وجود نيامده، بلكه قرآن موجود همان قرآنى است كه بر پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) نازل شده است.

بنابراين، اگر تفاوتى وجود داشته بايد در اين جهات باشد:

1. آيات و سوره ها در قرآن حضرت على(عليه السلام) به ترتيب نزول تأليف شده بود.

2. در آياتى كه نسخ شده بود، ناسخ بعد از منسوخ آمده بود.

3. آيات بر طبق قرائت رسول الله(صلى الله عليه وآله) ثبت شده بود.

4. احتمالاً تفاسير و مطالبى را كه رسول خدا در تفسير آيات محكم و متشابه و در شأن نزول آيات، فرموده بود، در حواشى آن قرآن يا در اوراق جداگانه ثبت شده بود.

در خاتمه تذكر اين نكته را لازم مى دانيم كه شيعيان عقيده دارند كه قرآن موجود در ميان مسلمانان، درست همان قرآنى است كه بر پيامبر نازل شده و از هرگونه تحريف و تغييرى مصون مى باشد. لذا به پيروى از امامان معصوم به همين قرآن عمل مى كنند.

مرتبه سوم: در زمان خلافت عثمان

در علت اين عمل چنين نوشته اند: حذيفه پسر يمان كه در فتح ارمنيه و آذربايجان با شاميان مى جنگيد بر عثمان وارد شد و از اختلافاتى كه در قرائت قرآن داشتند شديداً اظهار نگرانى كرد و گفت: يا اميرالمؤمنين! مسلمين را قبل از اين كه به اختلافاتى كه يهود و نصارا در كتاب دينى خود دارند، مبتلا شوند درياب و از وقوع اختلاف در قرآن جلوگيرى كن.(34)

گرچه در زمان ابوبكر نسخه كاملى از قرآن تأليف و تدوين شده و بعد از آن در اختيار عمر قرار گرفت و سپس نزد دخترش حفصه به امانت گذارده شد ولى اين قرآن در اختيار عموم مردم نبود، بلكه مردم از قرآن هايى استفاده مى كردند كه كاتبان وحى در زمان رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نوشته بودند و در شهرها و كشورهاى اسلامى رواج داشت.

متأسفانه قرآن هاى رايج يكسان نبودند بلكه از دو جهت اختلاف داشتند: يكى ترتيب آيات و سوره ها و ديگرى نحوه كتابت حروف و قرائت آنها. بدين صورت قرآن هاى متفاوتى به وجود آمد و در شهرها و كشورهاى اسلامى رواج يافت. هر گروهى از قرآن خود دفاع مى كرد و آن را بر ساير قرآن ها ترجيح مى داد.

حذيفه كه چنين اختلافاتى را در ميان مسلمانان مشاهده كرد نگران شد و براى آينده قرآن و مسلمين احساس خطر نمود و پس از برگشتن، موضوع را با عثمان در ميان نهاد و تقاضاى چاره انديشى كرد. عثمان نيز شديداً نگران شد و تصميم گرفت تا اختلافات را برطرف سازد و همه مسلمانان را به سوى يك قرآن جامع و كامل هدايت كند.

بدين منظور زيدبن ثابت را دعوت كرد و با او مشورت نمود، زيرا وى قرآن شناس بود و در تنظيم و تأليف قرآن در زمان ابوبكر مسؤوليت داشت. لذا از او خواست تا با دقت و كنجكاوى يك قرآن جامع و كاملى را تنظيم نمايد. قرآن ابوبكر را در اختيار حذيفه قرار داد. به عبدالله بن زبير، سعيد بن عاص و عبدالرحمان بن حارث نيز دستور داد تا در انجام اين امر مهم، با حذيفه همكارى كنند. سپس به آنان گفت: قرآن را با دقت بازبينى كنيد و در ضبط صحيح حروف و كلمات و تلفظ آنها كوشش نماييد. چنان چه در موردى اختلاف نظر داشتيد لهجه قريش را مقدم بداريد، زيرا قرآن با زبان قريش نازل شده است.(35)

انجمن مذكور در سال 25 هجرى به دستور عثمان مشغول به كار شد. قرآن ابوبكر را اصل قرار دادند و با نسخه هاى ديگر مقابله مى كردند. سعيدبن عاص املا و قرائت مى كرد، زيرا لهجه اش به لهجه پيامبر(صلى الله عليه وآله)شباهت داشت. زيد كلمات را مطابق تلفظ و لهجه سعيد مى نوشت.

بعد از مدتى احساس كردند كه به كمك افراد ديگرى نياز دارند. بدين منظور هشت نفر از اصحاب را دعوت به همكارى نمودند كه جمعاً دوازده نفر شدند.(36)

ابىّ بن كعب يكى از مدعوين بود كه گاهى آيات را بر ديگران املا مى كرد. هنگام تطبيق، از نسخه قرآن او نيز استفاده مى شد. در موارد مشكوك به ديگر اصحاب نيز مراجعه مى نمودند و در صورتى آن را مى پذيرفتند كه دو نفر شاهد عادل صحت آن را تأييد نمايند.

در بعض موارد از نظرات حضرت على(عليه السلام) نيز استفاده مى نمودند.(37) شخص عثمان نيز بر كار آنان نظارت داشت.

بدين صورت يك كار تحقيقى دقيق و دسته جمعى روى قرآن انجام گرفت و يك نسخه صحيح تهيه شد. بعد از آن چندين مرتبه مورد بازخوانى و مقابله قرار گرفت و در نهايت يك نسخه كامل، دقيق و صحيحى از قرآن تدوين شد و مورد تأييد و تصويب قرار گرفت.

بعد از آن عثمان دستور داد تا از روى نسخه تصحيح شده چندين نسخه ديگر تهيه و تكثير كنند. به هر يك از شهرهاى بزرگ اسلامى يك نسخه از آن قرآن را فرستاد و قرآن هاى ديگر را از آنان گرفت و معدوم ساخت.

بدین صورت وعده الهی که فرمود (ما قرآن را نازل کرده ایم و آن را حفظ می کنیم)(38) . و نیز فرمود : (باطل در قرآن، از پیش رو و پشت سرش راه ندارد و از سوى خداى حكيم و حميد نازل گشته است».(39) تحقق يافت و مجموع آيات و سوره هاى قرآن، بدون تحريف و كم يا زياد، تا ابد براى مسلمانان باقى ماند.

پى‏نوشتها:‌


(1) . بحارالانوار، ج 18، ص 189، بعض تاريخ نگاران، روز 20 يا 17 رمضان را مبعث مى دانند.
(2) . انساب الاشراف، ج 1، ص 104.
(3) . بحارالانوار، ج 18، ص 184.
(4) . همان، ص194.
(5) . انساب الاشراف، ج 1، ص 105.
(6) . سيره ابن هشام، ج 1، ص 251.
(7) . همان، ص 252.
(8) . جريان آغاز بعثت و نخستين زمان نزول جبرئيل، در كتاب هاى تاريخ به گونه اى مختلف نقل شده كه بعضاً با مقام شامخ نبوت سازگار نيست. به همين جهت در بيان اين حادثه فوق العاده، از احاديث اهل بيت استفاده كرديم كه از ديگران آشناترند.
(9) . بحارالانوار، ج 18، ص 205.
(10) . مناقب آل ابيطالب، ج 1، ص 72.
(11) . كافى، ج2، ص628 : علىّ بن السّري، عن أبي عبدالله(عليه السلام)، قال: أوّل ما نزل على رسول الله(صلى الله عليه وآله)(بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِـيمِ * إِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّك ) و آخره (إِذا جاءَ نَصْرُ اللّهِ).
(12) . اعلى (87) آيه 6: (سَنُقْرِئُك فَلا تَنْسى).
(13) . الاتقان فى علوم القرآن، ج 1، ص 96.
(14) . همان، ص 94.
(15) . التراتيب الاداريه، ج1، ص46.
(16) . تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 43.
(17) . التراتيب الاداريه، ج 1، ص 115 ـ 116.
(18) . همان، ص 114.
(19) . تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 34.
(20) . انعام (6) آيه 7: (وَلَوْ نَزَّلْنا عَلَيْكَ كِتاباً فِي قِرْطاس فَلَمَسُوهُ بِأَيْدِيهِمْ لَقالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هـذا إِلاّ سِحْرٌ مُبِـينٌ).
(21) . التراتيب الاداريه، ج 1، ص 122; سيوطى، الاتقان، ج 1، ص 78.
(22) . بحارالانوار، ج92، ص48: عن أبي عبدالله(عليه السلام) قال: إنّ رسول الله(صلى الله عليه وآله) قال لعلىّ(عليه السلام): يا علىّ! القرآن خلف فراشي في المصحف و الحرير و القراطيس، فخذوه، و أجمعوه، و لا تضيّعوه كما ضيّعت اليهود التوراة.
(23) . سيوطى، الاتقان، ج 1، ص 76.
(24) . فهرست، ص47.
(25) . همان، ص 43 ـ 48.
(26) . سيوطى، الاتقان فى علوم القرآن، ج 1، ص 76.
(27) . همان، ص 77.
(28) . همان.
(29) . بحارالانوار، ج2، ص48: أبوبكر الحضرمي عن أبي عبدالله(عليه السلام) قال: «إنّ رسول الله(صلى الله عليه وآله) قال لعلىّ(عليه السلام) يا علىّ! القرآن خلف فراشي في المصحف و الحرير و القرطاس، فخذوه، و أجمعوه، ولاتضيّعوه كما ضيّعت اليهود التوراة، فانطلق علىّ(عليه السلام)، فجمعه في ثوب أصفر، ثمّ ختم عليه في بيته و قال: لا أرتدي حتى أجمعه. و إن كان الرجل ليأتيه فيخرج إليه بغير رداء حتى جمعه».
(30) . مناقب ابن شهرآشوب، ج 2، ص 41.
(31) . همان، ص 41.
(32) . سيوطى، الاتقان، ج 1، ص 77.
(33) . تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 135.
(34) . جامع الاصول، ج 2، ص 503.
(35) . همان، ص 504 .
(36) . سيوطى، الاتقان، ج 1، ص 79.
(37) . همان، ص 79.
(38) . حجر (15) آيه 9: (إِنّا نَحْنُ نَـزَّلْنا الذِّكْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ).
(39) . فصلت (41) آيه 42: (لايَأْتِـيهِ الباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِـيم حَمِـيد).