جنگهاى پيامبر(ص) به روايت قرآن

يعقوب جعفرى

- ۷ -


داستان مسجد ضرار

در آستانه جنگ تبوك، دوازده نفر از منافقان با اشاره ابوعامر راهب كه دشمن سرسخت اسلام بود و در شام زندگى مى‏كرد، محلى را به نام مسجد ساختند و براى آنكه رسميت پيدا كند نزد پيامبر آمدند و از او تقاضا كردند كه به آن مسجد بيايد و در آنجا نماز بخواند و گفتند كه اين مسجد را براى آن ساخته‏اند كه مسلمانانى كه ناتوان هستند و نمى‏توانند از جاهاى دور به مسجد پيامبر يا مسجد قبا بروند، در اين مسجد نماز بخوانند.(177)

پيامبر(ص) آماده سفر براى جنگ تبوك بود و فرصت رفتن به آنجا را نداشت از اين رو به آنان فرمود: صبر كنيد من از سفر برگردم تا در آن مسجد نماز بخوانم. وقتى پيامبر از تبوك برگشت آنها نيز آن مسجد را آماده كرده بودند و پيش پيامبر آمدند و از او خواستند كه در آن مسجد نماز بخواند. در اين موقع آيات شريفه زير نازل شد:

وَ الَّذينَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرارًا وَ كُفْرًا وَ تَفْريقًا بَيْنَ الْمُؤْمِنينَ وَ إِرْصادًا لِمَنْ‏حارَبَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنآ إِلاَّ الْحُسْنى وَ اللّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ لا تَقُمْ فيهِ أَبَدًا لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فيهِ فيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرينَ (توبه/107-108)

«و كسانى (از منافقان هستند) كه مسجدى را براى زيان‏رسانى و كفر و تفرقه‏افكنى ميان مؤمنان و ساختن كمينگاهى براى كسى كه با خدا و پيامبر او از پيش مى‏جنگيد، ساختند و هر آينه سوگند مى‏خورند كه ما جز نيكى اراده نكرده‏ايم و خدا گواهى مى‏دهد كه آنان دروغگويانند. هرگز در آن مسجد نايست. مسجدى كه از نخستين روز براساس تقوا ساخته شده، شايسته است كه در آن بايستى، در آن مردانى هستند كه دوست دارند كه پاك شوند و خدا پاكان را دوست دارد.»

اين آيات پرده از توطئه آنها برداشت و معلوم نمود كه اين منافقان مى‏خواهند با نام مسجد به دين ضربه بزنند. اين بود كه پيامبر خدا چند نفر از اصحاب خود به نامهاى مالك بن دخشم و معن بن عدى و عامر بن سكن و وحشى را فرستاد كه آن مسجد را خراب كنند و بسوزانند(178). امر پيامبر اطاعت شد و محلّ آن مسجد جاى زباله آن محلّه گرديد.

در اين آيات اظهار مى‏دارد كه منافقان، از ساختن آن مسجد چهار هدف داشتند:

1 - زيان رساندن به مسلمانان؛

2 - كفر به خدا و رسول او، در اين مسجد مبانى كفر تقويت مى‏شد.

3 - تفرقه انداختن ميان مسلمانان، مسلمانان در يك مسجد حاضر مى‏شدند و ميانشان وحدت بود و اگر اين مسجد پا مى‏گرفت مسلمانان پراكنده مى‏شدند.

4 - ايجاد كمينگاهى براى كسى كه از پيش با خدا و پيامبر او جنگ مى‏كرد منظور ازاو ابوعامر راهب بود. او شخصى بود كه در دوران جاهليت نصرانى شد و به مقامى رسيد، وقتى پيامبر اسلام به مدينه مهاجرت نمود او از حسد خود هميشه با آن حضرت دشمنى مى‏كرد و آخر كار به مكه پيش مشركان فرار كرد و در جنگ احد همراه آنان بود و بالاخره به شام فرار كرد تا از سپاه روم كمك بگيرد و با پيامبر اسلام بجنگد.

منافقان مدينه اين مسجد را با اشاره او ساخته بودند و منتظر بودند كه ابوعامر با سپاه روم برسد و آن مسجد را پايگاه خود قرار دهد و به مسلمانان حمله كند.

منافقان براى ردّ گم كردن سوگند مى‏خوردندكه ما جز نيكى اراده نكرده‏ايم وهدف ما كار خير و خدمت به مسلمانان است ولى قرآن پس از نقل اين سخنِ آنها مى‏فرمايد: خداوند گواهى مى‏دهد كه آنان دروغگو هستند. بدينگونه خداوند با فرستادن اين آيات از اين توطئه بزرگ پرده برداشت و نقشه شوم منافقان را نقش بر آب كرد.

در آيه بعد، به پيامبر دستور مى‏دهد كه هرگز در آن مسجد نايستد يعنى قيام به نماز نكند، سپس اين مسجد را با مسجد قبا يا مسجد پيامبر كه در مدينه بود مقايسه مى‏كند و مى‏فرمايد: مسجدى كه از همان آغاز براساس تقوا بنياد شده، شايسته است كه در آن نماز بخوانى. منظور از اين مسجد يا مسجد قبا و يا مسجد پيامبر و يا هر مسجدى است كه براساس تقوا و ايمان به خدا تأسيس شده است و منظوراز «اول‏يوم» اين است كه هدف بانيان آن از نخستين روز، خدا باشد.

پس از ذكر داستان مسجد ضرار، در ادامه آيات ميان دو گروه مقايسه مى‏كند، گروهى كه مسجد قبا يا مسجد پيامبر را ساختند و گروهى كه مسجد ضرار را ساختند، مى‏فرمايد:

أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى تَقْوى مِنَ اللّهِ وَ رِضْوانٍ خَيْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِه فى نارِ جَهَنَّمَ وَ اللّهُ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الظّالِمينَ لا يَزالُ بُنْيانُهُمُ الَّذى بَنَوْا ريبَةً فى قُلُوبِهِمْ إِلاّآ أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَ اللّهُ عَليمٌ حَكيمٌ (توبه/109-110)

«آيا كسى كه بنياد كار خود را ترس از خدا و خوشنودى او قرار داده است بهتر است يا كسى كه بنياد آن را بر لبه پرتگاهى كه در شرف ريختن است قرار داده كه او را به آتش جهنم مى‏افكند؟ و خدا گروه ستمگر را هدايت نمى‏كند. بنيادى كه آنان نهادند همواره در دلهايشان مايه بدگمانى است تا وقتى كه دلهايشان قطعه‏قطعه شود و خدا داناى فرزانه است.»

بنياد كار منافقان بر لبه پرتگاهى فرو ريختنى است و آنان با بنايى كه كرده‏اند به آتش جهنم سقوط مى‏كنند، يعنى بنا و ساختمانى كه كرده‏اند در لب پرتگاه آتش جهنم است و ناگهان در آن مى‏ريزد و هيچ عاقلى بر لب پرتگاهى سست و ريختنى كه زير آن را سيل خالى كرده است ساختمان نمى‏سازد. واقعاً كه تشبيه غريبى است.

در آيه بعد اظهار مى‏دارد بنايى كه اين منافقان كرده‏اند همواره مايه بدگمانى آنهاست و اين بدگمانى همچنان با آنهاست تا وقتى كه دلهايشان پاره پاره شود يعنى بميرند. منظور اين است كه ساختن‏مسجد ضرار و دستور پيامبر به ويران شدن آن بغض دلهاى آنان را زياد كرده و اين بغض يا همان ريبه و شك و ترديد در احكام اسلام، تا وقتى كه بميرند و دلهايشان قطعه قطعه شود با آنان همراه است. اشاره به اينكه آنان هرگز ايمان نخواهند آورد و با همان حالت نفاق و كفر خواهند مرد و در پايان از دو صفت عليم و حكيم ياد مى‏كند يعنى كه خدا از حال آنان با خبر است و دستورى كه درباره مسجد ضرار داده، از روى حكمت است.

اعلام برائت از مشركان

با تلاش چندين ساله پيامبر و مسلمانان، شرك و بت‏پرستى در حجاز رونق خود را از دست داد و بيشتر اعراب مسلمان شدند، ولى هنوز مشركانى بودند كه باورهاى قبلى خود را حفظ كرده بودند، و پيامبر با بعضى از آنان پيمان عدم تعرض بسته بود، در موسم حج هم مسلمانان و هم مشركان شركت مى‏كردند و هر كدام مطابق با عقيده خود مراسم را به جاى مى‏آوردند.

در سال نهم هجرت پس از غزوه تبوك و مسلمان شدن بسيارى از قبايل عرب، پيامبر(ص) از جانب خداوند مأمور شد تا ريشه شركت و بت‏پرستى را در حجاز بكند و آياتى از سوره توبه نازل شد كه در آن از مشركان اعلام بى‏زارى شده بود.

پيامبر خدا(ص) ابوبكر را مأمور كرد كه آن سال در مراسم حج حاضر شود و آيات مربوط به برائت از مشركان را بخواند و اعلام كند كه از اين پس هيچ مشركى حق ندارد وارد مكه شود، و تمام پيمانها ميان مسلمانان و مشركان لغو مى‏شود. ابوبكر با اين مأموريت به راه افتاد، هنوز فاصله زيادى از مدينه دور نشده بود كه پيك الهى نازل شد و به پيامبر دستور داده شد كه اعلام برائت از مشركان يا بايد توسط خود تو و يا به وسيله مردى از خاندان تو انجام گيرد.(179) پيامبر(ص) على(ع) را خواند و اين مأموريت را به او داد. او به راه افتاد و در ذوالحليفه به ابوبكر رسيد. ابوبكر پرسيد: آيا مأموريتى دارى؟ على(ع) گفت: به دستور پيامبر(ص) بايد سوره برائت را در مراسم حج من بخوانم.(180)

در موسم حج آن سال على(ع) در روز عيد قربان، مردم را ندا داد و سوره برائت را خواند و پيام رسول خدا(ص) را چنين به مردم اعلام كرد: اى مردم! كافر به بهشت وارد نمى‏شود و پس از اين سال مشرك حق ندارد در مراسم حج شركت كند، و هيچ كس نبايد به طور عريان طواف كند و هر كس كه با پيامبر پيمانى دارد تا پايان مدت آن محترم است و چهار ماه مهلت داده مى‏شود كه هر كس به ديار خود برگردد، از آن پس ديگر هيچ مشركى امان ندارد.(181)

اكنون چند آيه نخست سوره برائت را كه سوره توبه هم خوانده مى‏شود، مورد تدبر قرار مى‏دهيم:

بَرآءَةٌ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهآ إِلَى الَّذينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكينَ فَسيحُوا فِى الاْءَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ اعْلَمُوآا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِى اللّهِ وَ أَنَّ اللّهَ مُخْزِى الْكافِرينَ (توبه/1-2)

«اين، برائت از سوى خدا و پيامبر اوست به سوى كسانى از مشركان كه شما با آنان پيمان بسته‏ايد. پس (اى مشركان) چهار ماه در زمين بگرديد وبدانيد كه شما عاجز كننده خدا نيستيد و اينكه خدا خوار كننده كافران است.»

در آغاز اين سوره به طور آشكار پيمانهايى را كه با مشركان بسته شده بود، لغو مى‏كند و از مشركان بيزارى مى‏جويد و مى‏فرمايد: اين برائتى است از سوى خدا و رسول از آن گروه از مشركان كه با آنها پيمان داريد؛ يعنى پيمان آنها لغو مى‏شود و دليل آن هم همان پيمان شكنى مشركان است. البته آن گروه از مشركان كه پيمان شكنى نكرده بودند مانند بنى كنانه و بنى ضمره، پيمان آنها محترم بود، اين مطلب در چند آيه بعد گفته خواهد شد و همين استثنا دليل روشنى است بر اينكه برائت از مشركان و لغو پيمان آنها به سبب پيمان شكنى و خيانت آنها به مسلمانان مى‏باشد و چون در اسلام غدر و حيله وجود ندارد آشكارا لغو پيمان را اعلام مى‏كند.

در آيه بعد به آنها چهار ماه مهلت مى‏دهد كه تكليف خود را روشن كنند يا مسلمان شوند و يا آماده جنگ باشند.

وَ أَذانٌ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهآ إِلَى النّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الاْءَكْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرىآءٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ وَ رَسُولُهُ فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوآا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِى اللّهِ وَ بَشِّرِ الَّذينَ كَفَرُوا بِعَذابٍ أَليمٍ إِلاَّ الَّذينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكينَ ثُمَّ لَمْ يَنْقُصُوكُمْ شَيْئًا وَ لَمْ يُظاهِرُوا عَلَيْكُمْ أَحَدًا فَأَتِمُّوآا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلى مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقينَ (توبه/3-4)

«و اين اعلامى از سوى خدا و پيامبر او بر مردم در روز حج اكبر است كه همانا خدا و پيامبر او از مشركان بيزارند، پس اگر توبه كرديد به سود شماست و اگر روى گردان شديد بدانيد كه شما عاجز كننده خدا نيستيد و كسانى را كه كافر شدند به عذابى دردناك مژده بده. مگر كسانى از مشركان كه با آنان پيمان بسته‏ايد آنگاه آنها چيزى‏تان نكاسته‏اند و به ضرر شما كسى را كمك نكرده‏اند، پس با آنان پيمانشان را تا پايان مدتشان به پايان برسانيد، همانا خداوند پرهيزگاران را دوست مى‏دارد.»

دنباله همان مطلب قبلى در اعلام برائت از مشركان و لغو پيمان آنهاست كه در اين آيه به طور رسمى به همگان اعلام مى‏شود. مى‏فرمايد: اين اعلامى از سوى خدا و پيامبر او بر مردم در روز حج اكبر است كه خدا و پيامبرش از مشركان بيزار هستند يعنى امانى كه به آنها داده شده بود برداشته مى‏شود.

از آن روز به بعد تا چهار ماه مشركان مهلت دارند كه وضعيت خود را روشن كنند، پس از سپرى شدن اين مهلت با آنها جنگ خواهد شد تا ريشه شرك خشكيده شود.

در ادامه آيات خطاب به مشركان اظهار مى‏دارد كه اگر شما در اين مهلت توبه كرديد و اسلام را پذيرفتيد، اين به سود شماست چون در امان خواهيد بود، ولى اگر از اسلام روى گردان شديد، بدانيد كه شما خدا را عاجز نخواهيد كرد و خدا مى‏تواند شما را مؤاخذه كند، سپس به پيامبر مى‏فرمايد كه كافران را به عذابى دردناك مژده بده، يعنى مشركان، هم در اين دنيا امان ندارند و هم در آخرت به عذاب خدا گرفتار خواهند شد.

در آيه بعدى آن گروه از مشركان را كه پيمان شكنى نكرده‏اند و به دشمنان اسلام كمك نرسانيده‏اند، از اين برائت استثنا مى‏كند و اعلام مى‏كند كه پيمان آنها لغو نمى‏شود و تا وقت مقررى كه در آن پيمان آمده ادامه خواهد يافت و به مسلمانان دستور مى‏دهد كه پيمان آنها را تا سرآمد مدت تعيين شده محترم بشمارند و متعرض آنان نشوند كه خدا پرهيزگاران را دوست دارد و يكى از نشانه‏هاى تقوا اين است كه انسان به عهد و پيمان خود پاى‏بند باشد.

البته در ميان مشركانى كه پيامبر با آنها پيمان بسته بود گروههاى اندكى پيمان خود را حفظ كردند مانند بنى‏كنانه وبين ضمره كه به پيمان خود باقى ماندند و دشمنان اسلام را يارى نكردند. پيامبر نيز مأموريت يافت كه پيمان آنها را محترم بشمارد.

فَإِذَا انْسَلَخَ الاْءَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلوةَ وَ اتَوُا الزَّكوةَ فَخَلُّوا سَبيلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ (توبه/5)

«پس چون ماههاى حرام تمام شود، مشركان را در هر كجا كه پيدا كرديد بكشيد و آنها را بگيريد و محصورشان كنيد و همه‏جا در كمين آنها بنشينيد، پس اگر توبه كردند و نماز را به پاداشتند و زكات را دادند پس راه آنها را باز كنيد، همانا خداوند آمرزنده بخشايشگر است.»

در آيات پيش گفته شد كه مشركان فقط چهارماه مهلت دارند كه وضعيت خود را روشن كنند. اينك در اين آيه چگونگى برخورد با مشركان را پس از سپرى شدن مهلت يادشده كه چهارماه حرام است، بيان مى‏كند. نمى‏توان گفت كه منظور از ماههاى حرام در اينجا همان ماههاى حرام اصطلاحى است چون در آن صورت، مهلت مقرر در پايان ماه محرم تمام مى‏شود كه جمعاً يك ماه و بيست روز مى‏شود و چهار ماه تمام نخواهد بود، بلكه منظور از حرام بودن آن چهار ماه، حرمتى است كه در همين آيات ذكر شد و اينكه نبايد در آن چهار ماه با مشركان جنگيد و آنها آزادند كه هر كجا خواستند رفت و آمد كنند و اگر آغاز مهلت مقرر را روز عيد قربان بگيريم بدون توجه به مسأله «نسيئى» اين چهار ماه حرام در دهم ربيع الثانى تمام مى‏شود.

به هر حال در اين آيه به مسلمانان دستور مى‏دهد كه به آنها امان ندهيد و اگر از همان آغاز، از پذيرش اسلام سرباز زدند كشته شوند و اگر ديديد كه در ترديد هستند و احتمال دارد كه با اندكى تأمل مسلمان شوند آنها را تحت نظر داشته باشيد تا وضعشان مشخص گردد، پس اگر توبه كردند و مسلمان شدند و نماز خواندند و زكات دادند، در اين صورت آنها را رها كنيد و راهشان را باز كنيد؛ آنها هم حقوقى مانند ساير مسلمانها دادند و خدا آمرزنده و مهربان است يعنى شرك قبلى آنها را مى‏بخشد.

مشخصات منابع

قرآن كريم

نهج البلاغه، تحقيق صبحى صالح.

الآثار الباقية، ابوريحان بيرونى، بيروت، دارالكتب العلمية، 1420 ه .

ابوطالب مؤمن قريش، عبداللّه‏ خنيزى، بيروت، دار التعارف، 1398 ه .

اثبات الهداة، شيخ حرّ عاملى، تحقيق ابوطالب تجليل، قم، المطبعة العلمية، بى‏تا.

الاحتجاج، احمد بن على الطبرسى، نجف، مطبعة نعمان، 1386 ه .

اخبار الزمان، على بن حسين مسعودى، بيروت، دارالاندلس، 1386 ه .

الاخبار الطوال، ابوحنيفه دينورى، قاهره، مؤسسة عيسى البابى الحلبى، 1960 م.

اخبار مكة، ابوالوليد ازرقى، بيروت، دارالاندلس، 1416 ه .

الارشاد فى معرفة حجج اللّه‏ على العباد، محمد بن محمد بن نعمان (شيخ مفيد)، قم، مؤسسة آل البيت، بى‏تا.

اسباب النزول، على بن احمد واحدى نيشابورى، بيروت، دارالكتاب العربى، 1414 ه .

اسد الغابة فى معرفة الصحابة، على بن محمد جزرى ابن الاثر، بيروت، دارالمعرفة، 1422 ه .

الاشارات و التنبيهات، ابو على سينا، تهران، دفتر نشر كتاب، 1403 ه .

الاصابة فى تمييز الصحابة، شهاب الدين عسقلانى، بيروت، دارالكتاب العربى، بى‏تا.

اعلام الورى باعلام الهدى، ابو على فضل بن حسن طبرسى، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1434 ه .

الامالى، محمد بن على بن بابويه (شيخ صدوق) قم، مؤسسة البعثة، 1417.

بحار الانوار، محمد باقر مجلسى، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1403 ه .

البداية و النهاية، ابن كثير دمشقى، بيروت، دارالكتب العلمية، 1409 ه .

البدء و التاريخ، احمد بن سهل بلخى، بيروت، دار الكتب العلمية، 1417 ه .

بينش تاريخ قرآن، يعقوب جعفرى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1368 ه .ش.

تاريخ الاسلام ووفيات المشاهير والاعلام(المغازى) شمس الدين ذهبى، بيروت، دارالكتاب العربى، 1410 ه

تاريخ طبرى، تاريخ الامم و الملوك، محمد بن جرير طبرى، بيروت، دارالكتب العلمية، 1408 ه .

تاريخ قرآن، محمود كاميار، تهران، امير كبير، 1362 ه .ش.

تاريخ مدينة دمشق، على بن حسن ابن عساكر، بيروت، دارالفكر، 1415 ه .

تاريخ يعقوبى، ابويعقوب ابن واضح يعقوبى، نجف، مكتبة الحيدرية، 1384 ه .

تحف العقول، حسن بن على بن شعبه حرانى، قم، جامعه مدرسين، 1404 ه .

تذكرة الحفّاظ، شمس الدين ذهبى، بيروت، دارالكتب العلمية، بى‏تا.

التراتيب الادارية، عبدالحى كتانى، بيروت، دارالكتاب العربى، بى‏تا.

تفسير ابوالفتوح رازى، ابوالفتوح رازى، تهران، كتابفروشى اسلامية، 1356 ه .ش.

تفسير التبيان فى تفسير القرآن، محمد بن حسن (شيخ طوسى)، بيروت، دار احياء التراث العربى، بى‏تا.

تفسير التحرير و التنوير، محمد بن طاهر ابن عاشور، تونيس، دار سحنون، 1997 م.

تفسير الدر المنثور، جلال الدين عبدالرحمان سيوطى، بيروت، دارالفكر، بى‏تا.

تفسير الكشاف، محمود بن عمر زمخشرى، قم، افست نشر ادب الحوزه، بى‏تا.

تفسير الميزان، سيد محمد حسين طباطبائى، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1393 ه .

تفسير طبرى، جامع البيان، محمد بن جرير طبرى، بيروت، دارالفكر، 1408 ه .

تفسير عياشى، محمد بن مسعود عياشى، تهران، مكتبة العلمية الاسلامية، بى‏تا.

تفسير فخر رازى، مفاتيح الغيب، فخر الدين رازى، قاهره، بى‏تا.

تفسير قرطبى، الجامع‏لاحكام‏القرآن، محمد بن‏احمدانصارى‏قرطبى، بيروت، داراحياءالتراث‏العربى، 1405 ه

تفسير قمى، على بن ابراهيم قمى، قم، دارالكتاب، 1404 ه .

تفسير كنز الدقائق، محمد مشهدى، قم، جامعه مدرسين، 1414 ه .

تفسير كوثر، يعقوب جعفرى، قم، انتشارات هجرت، 1376 ه. ش.

تفسير مجمع البيان، ابو على فضل بن حسن طبرسى، بيروت، دارالمعرفه، 1406 ه .

تفسير نور الثقلين، عبدالعلى بن جمعه حويزى، قم، دار الكتب العلمية، بى‏تا.

التنبيه و الاشراف، على بن حسين مسعودى، قاهره، دارالصاوى، بى‏تا.

جمهرة انساب العرب، على بن احمد ابن حزم اندلسى، بيروت، دارالكتب العلمية، 1421 ه .

حيات محمد، محمد حسين هيكل، قاهره، 1354 ه .

الخرائج و الجرائح، قطب الدين رازى، قم، مؤسسة الامام المهدى، 1309 ه .

الخصال، محمد بن على ابن بابويه (شيخ صدوق)، قم، جامعه مدرسين، 1403 ه .

دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشريعة، احمد بن حسين بيهقى، بيروت، دارالكتب العلمية، 1405 ه .

الذريعه الى اصول الشريعه، سيد مرتضى علم الهدى، تهران، دانشگاه تهران، بى‏تا.

الروض الانف، عبدالرحمان سهيلى، بيروت، تحقيق عبدالرحمان الوكيل، بى‏نا، بى‏تا.

زاد المعاد فى هدى خير العباد، ابن قيم جوزى، بيروت، دار الفكر، بى تا.

سبل الهدى و الرشاد، محمد بن يوسف شامى صالحى، بيروت، دارالكتب العلمية، 1414 ه .

السنن الكبرى، احمد بن حسين بيهقى، بيروت، دارالفكر، بى تا.

سنن نسائى، احمد بن شعيب نسائى، بيروت، دارالفكر، 1348 ه .

سنن ترمذى، محمد بن عيسى ترمذى، بيروت، دارالفكر، 1403 ه .

السيرة الحلبيه، على بن برهان حلبى، بيروت، داراحياء التراث العربى، بى‏تا.

السيرة النبويه، ابن هشام، قاهره، مطبعة مصطفى البابى الحلبى، 1355 ه .

السيرة النبوية، ابوالفدا اسماعيل ابن كثير، بيروت، دارالمعرفة، 1396 ه .

شذرات الذهب، ابن عماد حنبلى، بيروت، دار ابن كثير، 1406.

شرح مأة كلمة، ابن ميثم بحرانى، قم، جامعه مدرسين، بى‏تا.

شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد، بيروت، داراحياء التراث العربى، 1385 ه .

شواهد التنزيل، حاكم حسكانى، تهران، وزارت ارشاد، 1411 ه .

صحيح بخارى، محمد بن اسماعيل بخارى، بيروت، دارالفكر، 1401 ه .

صحيح مسلم، مسلم بن حجاج نيشابورى، بيروت، دارالفكر، بى‏تا.

صفة الصفوة، ابوالفرج عبدالرحمن بن جوزى، بيروت، دارالكتب العلمية، 1409 ه .

الطبقات الكبرى، محمد بن سعد، بيروت، دار صادر، 1418 ه .

عدة الاصول، محمد بن الحسن (شيخ طوسى)، قم، مطبعة ستاره، 1417 ه .

علل الشرايع، محمد بن على بن بابويه، (شيخ صدوق) نجف، مكتبة الحيدرية، 1386.

علم تحولات جامعه، حميد حميد، تهران، اميركبير.

عوالى اللئالى، ابن ابى جمهور احسائى، قم، مطبعة سيد الشهداء، 1403 ه .

عيون اخبار الرضا، محمد بن على بن بابويه (شيخ صدوق)، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1404 ه .

عيون الاثر فى فنون المغازى و السير (السيرة النبوية) ابن سيد الناس، بيروت، مؤسسة عزالدين، 1406 ه .

الغدير فى الكتاب و السنة و الادب، عبدالحسين امينى، بيروت، دارالكتاب العربى، 1387 ه .

فتح البارى فى شرح صحيح البخارى، شهاب الدين ابن حجر عسقلانى، بيروت، دارالمعرفة، بى‏تا.

فتوح البلدان، ابوالحسن بلاذرى، بيروت، دارالكتب العلمية، 1397 ه .

فقر تاريخيگرى، كارل پوپر، ترجمه احمد آرام، تهران، انتشارات خوارزمى، 1350 ه .ش.

قادتنا كيف نعرفهم، محمد هادى ميلانى، قم، چاپ مهر، 1413 ه .

قوانين الاصول، ميرزا ابوالقاسم قمى، چاپ سنگى.

الكافى، محمد بن يعقوب كلينى، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1388.

الكامل فى التاريخ، عزالدين ابوالحسن ابن اثير، بيروت، مؤسسة التاريخ العربى، 1414 ه .

كشف الغمة فى معرفة الائمة، على بن عيسى اربلى، بيروت، دارالاضواء، 1405.

كمال الدين و تمام النعمة، محمد بن على بن بابويه (شيخ صدوق)، قم، جامعه مدرسين، 1405 ه .

كنزالعمال، علاء الدين متقى هندى، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1409 ه .

الكنى و الالقاب، حاج شيخ عباس قمى، تهران، افست مكتبة الحيدرية، 1368 ه .ش.

مجمع الزوائد و منيع الفوائد، على بن ابى بكر هيثمى، بيروت، دارالكتب العلمية، 1408 ه .

مجموعة الوثائق السياسية للعهد النبوى و الخلافة الراشدة، محمد حميد اللّه‏، بيروت، دارالنفائس، 1405 ه .

المختصر فى اخبار البشر (تاريخ ابوالفداء)، عماد الدين ابوالفداء، بيروت، دارالكتب العلمية، 1417 ه .

مروج الذهب، على بن حسين مسعودى، قم، افست دار الهجرة، 1404 ه .

المستدرك على الصحيحين، حافظ ابو عبداللّه‏ نيشابورى، بيروت، دارالمعرفة، بى‏تا.

مسند احمد، احمد بن حنبل، بيروت، دار صادر، بى‏تا.

المصنف، عبد الرزاق صنعانى، تحقيق حبيب الرحمان الاعظمى، بيروت، 1392 ه .

معجم البلدان، شهاب الدين ياقوت حموى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1399 ه .

المعجم الكبير، سليمان بن احمد طبرانى، بيروت، داراحياء التراث العربى، بى‏تا.

المغازى، محمد بن عمر واقدى، قم، افست نشر دانش، 1405 ه .

مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهانى، بيروت، دارالكتاب العربى، بى تا.

مقدمة ابن خلدون، عبدالرحمان بن خلدون، بيروت، مؤسسة الاعلمى، بى‏تا.

مكاتيب الرسول، على احمدى ميانجى، قم، دارالحديث، 1998 م.

المكاسب، شيخ مرتضى انصارى، چاپ سنگى تبريز، 1375 ه .

مناقب آل ابى طالب، محمد بن على بن شهر آشوب، نجف، مكتبة الحيدرية، 1376 ه .

المناقب، موفق بن احمد خوارزمى، قم، جامعه مدرسين، 1411 ه .

المنتظم فى تواريخ الملوك و الامم، ابوالفرج عبدالبرهان بن جوزى، بيروت، دارالفكر، 1415 ه .

من لا يحضره الفقيه، محمد بن على بن بابويه، قم، جامعه مدرسين، 1404 ه .

المواهب اللدنية، احمد بن محمد قسطلانى، بيروت، المكتب الاسلامى، 1412 ه .

وسائل الشيعة، شيخ حر عاملى، قم، مؤسسة آل البيت، 1414 ه .

وفاء الوفاء باخبار دار المصطفى، نور الدين سمهودى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1401 ه .

وقعة صفين، نصر بن مزاحم، قاهره، مؤسسة العربية، 1382 ه .

ينابيع المودة، سليمان بن ابراهيم قندوزى، قم، انتشارات اسوه، 1416 ه .