تشكيل حكومت
مامور تشكيل حكومت به ظاهر ملى و مردمى
در عراق كسى جز كاكس نبود. نخستين تصميم كاكس براى اين كار تشكيل
كابينه اى موقت بود. وى رئيس اين كابينه را نقيب اشراف بغداد موسوم به
عبدالرحمان گيلانى قرار داد.(1527)
و آنگاه وزراى دولت را از ميان عراقيان برگزيد و براى هر وزير مستشارى
انگليسى قرار داد. در واقع آن مستشار بود كه رياست هر وزارتخانه رابر
عهده داشت . و وزير عنوانى بيش نبود.
(1528)
از ديگر ترفندهاى كاكس براى ملى جلوه دادن حكومت فرمايشى انگليس و
برقرارى ثبات سياسى در عراق وارد كردن شمارى از مردم عراق - خاصه
شيعيان - در پستهاى حكومتى بود. اما او در اين زمينه موفق نشد. زيرا در
همان هنگام آيه الله خالصى فتوايى عليه اقدام وى بدين مضمون صادر كرد:
((داخل شدن در پستهاى دولتى حرام و به
مثابه همكارى با كافران است .))
با صدور اين فتوا بسيارى از شيعيان از پذيرفتن مقامهاى دولتى صرف نظر
كردند.(1529)
كاكس بعد از تشكيل كابينه تصميم گرفت پادشاهى ميانه رو و موافق طبع
انگليس براى پادشاهى عراق به مردم تحميل كند. اين شخص كسى جز فيصل نبود
. وى با تبليغات مسمومى كه به نفعش در عراق از سوى انگليس و عمالشان
مى شد بر مردم - به ظاهر با آراء آنان - تحميل شد.
فيصل پس از رهسپار شدن به عراق و ورود به شهر بصره براى فريفتن مردم ،
به پيامبر و آلش سوگند خورد كه هيچ گونه حرص و توجهى به مقام ندارد و
صرفا براى خشنودى خداوند و خدمت به مردم خواهان حكمرانى است .(1530)
فيصل نظير عكس العمل فوق را در ديدار با مردم در شهرهاى ديگر عراق چون
نجف و بغداد انجام داد و بدين ترتيب با استفاده از حقه هاى سياسى آلوده
به اهداف پليد و به كارگيرى شيوه هاى جذاب در سخنرانى و تظاهر به خدمت
تا حد زيادى افكار عمومى را در موضوع حاكميت خويش بر عراق ، به خود
متمايل ساخت . تنها مانعى كه بر سر راهش وجود داشت آيه الله خالصى بود.
مشكل بزرگ فيصل
آيه الله خالصى با فيصل و ملك حسين و عبدالله و همه اعضاى اين
تبار آشنا بود مى دانست آنان نوكر سر سپرده انگلستان هستند. از آن سو
فيصل مى دانست كه اگر نظر خالصى را به خود جلب كند برگ برنده را در دست
خواهد داشت . از اين رو وقتى به عراق آمد نهايت تلاش خود را براى
برقرارى رابطه اى صميمانه با خالصى به كار گرفت . سرانجام آيه الله
خالصى به سبب در نظر گرفتن مصالحى با وى ستيزى را آغاز نكرد.
شيخ محمد خالصى - فرزند آيه الله محمد مهدى خالصى - در اين باره مى
گويد:
فيصل مى دانست كه اگر پدرم با وى بيعت نكند حاكميت وى بر عراق با مشكل
مواجه خواهد شد. هر كسى فيصل را مى شناخت . مى دانست او مجسمه خدعه و
نيرنگ است . فيصل ادعا مى كرد براى اسلام و مسلمانان خلوص نيت دارد و
قصدى جز آزاد سازى سرزمينهاى اسلامى در سر نمى پروراند. وى به طور مكرر
با پدرم در مدرسه كاظميه ملاقات كرد. در يكى از ملاقاتهايش به پدرم گفت
: من براى آزاد سازى عراق از سلطه انگلستان به اينجا آمده ام . و اين
مهم جز با موافقت و بيعت شما حاصل نمى شود. پدرم در پاسخش گفت : به شرط
اينكه به استقلال عراق صدمه اى وارد نشود و از سلطه بيگانه به هر نحو
ممكن به دور باشد با تو دست بيعت مى دهم و تو مى توانى به حكمرانى در
عراق بپردازى . و الا بايد از اين كار منصرف شوى و مردم عراق و
انگلستان را به هم واگذارى تا آنان حق خود را از متجاوزان بگيرند. فيصل
بى درنگ گفت : من با تو با شرطى كه گفتى ، بيعت مى كنم . و آنگاه با
يكديگر دست دادند. فيصل آنگاه براى رسمى شدن آن پيمان به قرآن قسم
خورد. و بر اين اساس قرار شد كه چنانچه بر خلاف پيمانش عمل كند، با
كوچكترين اشاره پدرم ، عراق را ترك كند.
محمد خالصى در ادامه مى گويد: پس از اينكه فيصل از مدرسه كاظميه رفت به
نزد پدرم بازگشتم و به او گفتم : اين مرد نخستين كسى است كه وحدت
مسلمانان را از بين برد و عليه آنان به دشمنانش كمك كرد. با اين حال
چگونه مى توان سخنانش را پذيرفت و با او در حاكميت پيمان بست ؟ چه چيزى
باعث اطمينان خاطر از اين مرد با آن پيشينه هاى سوئى كه دارد، مى شود؛
گر چه هزار بار هم شرط كند و سوگند بخورد؟ اگر او بر عراق مسلط شد و از
پيمانش تخلف ورزيد با چه وسيله اى مى توانيم او را به وفاى به شروطش
ملزم كنيم ؟
وقتى پدرم اين سخنان را شنيد، گفت :
((فاتخذوا آل فرعون ليكون لهم عدوا و
حزنا)) و در توضيح افزود: ممكن
است انگلستان آل شريف را براى مصالح خود برگزيده باشند ولى خداوند آنان
را يارى كننده مسلمانان و دشمن انگليس قرار دهد.
ايشان در ادامه مى گويد: وقتى مردم از اطراف پدرم پراكنده شدند او مرا
به خانه فرا خواند و گفت : گمان مى كنى آنچه را كه تو مى دانى من نمى
دانم ؟! فيصل پست تر از آن است كه تو گفتى ، ليكن مى ترسم مردم با وى
پيمانى سر بسته ببندند و ما ياراى طرد او را نداشته باشيم . مى ترسم
مردم سند بندگى خود را - گرچه به نام فيصل - امضا كنند و حق آنان
پايمال شود. روى اين نظر خواستم به مردم اعلام كنم كه چگونه با او بيعت
نمايند تا حقشان محفوظ بماند.(1531)
فيصل پادشاه رسمى عراق
پس از موافقت آيه الله خالصى با حاكميت فيصل ، كاكس با تدوين
معاهده اى ، از كارگزاران خويش خوست آن را در معرض آراء عمومى قرار
دهند. نويسنده كتاب ((العراق دراسه فى
تطور السياسى )) در اين باره گويد:
پروتكل رسمى ظاهرى كه از طرف حكومت تدوين شده بود، در بغداد مورد قبول
شيعيان قرار نگرفت . اين مخالفت به سبب پروتكل شيخ مهدى خالصى - يكى از
بزرگترين علماى شيعه - بود.(1532)
شيخ مهدى در بيانيه خويش اصرار شديدى در دورى از سلطه بيگانه دارد و
نيز خواستار ايجاد حزبى متشكل از نمايندگان مردم است . در ميتينگى
عمومى كه به منظور امضاى بيانيه رسمى ظاهرى در 28 تموز 1339 در بغداد
تشكيل شد قطعنامه ديگرى تهيه و در معرفى آراء عمومى قرار گرفت . همگان
آن را بدون اينكه صداى مخالفى شنيده شود امضا كردند. در 29 تموز همان
سال هنگامى كه بيانيه جديد در حضور نمايندگان بغداد قرار گرفت از مجموع
80 نماينده 66 نفر از آنان با پادشاهى فيصل منوط به دو شرط موافقت
كردند: نخست اينكه عراق كشورى مستقل و به دور از سلطه اجانب باشد. و
دوم اينكه مجلس قانون گذارى در خلال سه ماه بعد از امضاى بيانيه تشكيل
گردد.(1533)
سرانجام فيصل با كسب 96 از كل آراء به طور رسمى بر تخت سلطنت نشست و در
همان سال 1339 تاجگذارى كرد. وى در مراسم تاجگذارى با ايراد سخنرانى ،
ضمن تشكر و قدردانى از مردم عراق ، نشانه سر سپردگيش را به انگلستان
اظهار كرد.(1534)
آغاز خيانت
(1535)
چند روز پس از مراسم تاجگذارى ، فيصل براى ايجاد روابط رسمى
ميان عراق و انگلستان ، از لندن خواست معاهده اى كه در آن ذكرى از
قيموميت به ميان نيامده تنظيم كند. گر چه مقامات بلند پايه لندن با اين
پيشنهاد موافقت كردند. ليكن باز عهدنامه اى را تهيه كردند كه در آن
مضمون و مفهوم قيموميت نهفته بود و به طور طبيعى مخالفت شديد مردم را
در برداشت . متن نهايى معاهده در 25 حزيران 1339 به تصويب هيات وزيران
عراق رسيد.
در 26 حزيران شمار زيادى از روساى عشاير عراق و علماى كاظمين به محضر
آيه الله خالصى رسيدند و با وى درباره معاهده مزبور كه سر سپردگى عراق
به انگلستان را در بر داشت مذاكره كردند. ايشان شيخ مهدى در آن جلسه
خطاب به حضار فرمود:
به اين دليل كه فيصل به شروطى كه در بيعت نامه متعهد شده بود اخلال
وارد كرده ، بيعت مردم با وى ملغى است .
در 27 حزيرا بر شدت اعتراضات مردم كاظمين و بغداد عليه فيصل و انگلستان
افزوده شد؛ به گونه اى كه به كاكس گزارش دادند: زعماى مخالف با تشكيل
تظاهراتى بزرگ در صدد قيام هستند.
مخالفتهاى شديد مردم عليه فيصل و دولت وقت در نهايت منجر به سقوط
كابينه نقيب اشراف شد.(1536)
در سال 1340 ق . سالروز تاجگذارى فيصل ، هزاران نفر از اعضاى حزب وطنى
و حزب نهضت عراق تظاهراتى به راه انداختند و از فيصل خواستند قموميت
انگلستان بر عراق را ملغا سازد و با استعمار انگليس مبارزه كند.
كاكس پس از شنيدن خبر فوق با نگارش نامه شديد اللحنى از فيصل خواست
عليه تظاهر كنندگان موضع گيرى كند(1537)
ولى چون فيصل با آن كار موافق نبود، كاكس شخصا در 26 ماه اوت (دو ماه
پس از ماه حزيران ) وارد عمل گرديد.
وى پس از انتشار بيانيه اى تهديدآميز عليه مردم عراق ، و تعطيل كردن
حزب وطنى و نهضت و توقيف و تبعيد سران شان و عزل حاكم و دو قائم مقام
حله ، دستور داد چند هواپيما بر فراز مناطق مسكونى عشاير آن منطقه به
پرواز در آيد تا بدين وسيله آمادگى انگلستان براى سركوبى هر نوع قيامى
را اعلام كند.(1538)
كاكس آنگاه در 28 همان ماه شخصى را به نمايندگى خويش به نزد آيه الله
خالصى و سيد حسن صدر فرستاد و از آنان خواست به فرزندان خود يعنى شيخ
محمد و سيد محمود لزوم ترك عراق در ظرف 24 ساعت را اعلام كنند.(1539)
در سال 1340 كابينه جديدى در عراق به رياست نقيب عبدالرحمان تشكيل شد.
در همان سال ، معاهده مورد نظر انگلستان كه به امضاى فيصل رسيده بود در
بغداد منتشر گرديد. در پى آن فيصل معاهده مزبور را اين گونه ستايش كرد:
اين معاهده بر مصالحى كه بين عراق و بريتانياى كبير وجود دارد، مبتنى
است و مسلما مردم در آينده به اهميتش پى خواهند برد و ارتباط ما با هم
پيمان بزرگمان از اين نظر كه تامين كننده استقلال و پيشرفت اقتصادى و
عمرانى اين مملكت است ، ضرورى مى نمايد.(1540)
مبارزه با مجلس فرمايشى
در پى تشكيل كابينه جديد در عراق دولت درصدد تشكيل مجلس
نمايندگان بر آمد تا با امضاى معاهده مزبور آن را رسمى كند.
فيصل و انگلستان هر دو بر اين عقيده بودند كه اين بار در انتخابات با
مشكلى مواجه نمى شود. ليكن بعد از چند روز به اشتباه خود پى بردند و
متوجه شدند كه علماى كاظمين و نجف به تحريم انتخابات مجلس فتوا داده
اند.
آيه الله خالصى بعد از صدور فتاوايى شديد اللحن در تحريم انتخابات ، به
طور پياپى در مجامع عمومى به مذمت فيصل و كارشكنى او پرداخت . وى در
مدرسه كاظميه در اين زمينه گفت : با فيصل بر اساس شرطهايى بيعت كرديم
تا بتواند بر عراق پادشاهى كند، ولى چون آنها را نقض كرده از اين پس او
بر ما و عراقيان هيچ گونه بيعتى ندارد.(1541)
سقوط كابينه دوم و تشكيل
كابينه سوم
به علت مخالفت شديد علما با مطامع انگليس و فيصل و ناتوانى دولت
عبدالرحمن در برقرارى حالت طبيعى ، و نيز به سبب معارضات شديدى كه در
برخى از جرايد عليه رئيس دولت صورت مى گرفت كابينه وقت سقوط كرد.(1542)
و پس از آن عبدالمحسن سعدون - كه نوكر در بست انگليس بود - به تشكيل
دولتى جديد فرا خوانده شد.
هدف از تشكيل دولت سعدون خارج شدن از تنگناى غير قابل تحملى بود كه در
پى تشكيل مجلس نمايندگان بر اثر مخالفت علما به چشم مى خورد. سعدون
براى اينكه بتواند خود به طور مستقيم بر امر انتخابات نظارت داشته باشد
رياست وزارت داخله را نيز عهده دار شد و براى اينكه پيروزى خويش را در
اين مهم مسلم كند از كليه ادارات دولتى خواست با وزارت داخله در امر
انتخابات همكارى كنند.(1543)
در زمانى كه انتظار مى رفت سعدون با قاطعيت تمام به اجراى امر انتخابات
بپردازد عمليات انتخاباتى در تمامى سرزمين عراق متوقف شد و حتى رهبران
مبارزه با انتخابات فرمايشى كه به جزيره هنگام (در دو كيلومترى جنوب
جزيره قشم ) تبعيد شده بودند، آزاد گشتند. و اين به سبب تهديد مرزهاى
شمالى عراق از سوى تركيه و استعفاى اعضاى كابينه لويد جرج در 23 تشرين
دوم 1922 (ماه نوامبر)، و امتناع كابينه جديد تشكيل شده در لندن از
پذيرش و امضاى معاهده مورد نظر با عراق بود.(1544)
به نظر مى رسيد كه تركيه درصدد است موصل و تمامى شهرهاى عراق را از
سلطه انگليس خارج سازد.
آنچه بر وخامت اوضاع مى افزود فتاواى علمايى نظير آيه الله خالصى و آقا
سيد ابوالحسن اصفهانى و آيه الله نايينى مبنى بر تحريم دفاع از عراق در
مقابل تركيه بود.(1545)
ترفندى تازه
در سال 1341 ق . بعد از اينكه از ادامه تهاجم تركيه به عراق
جلوگيرى شد، كاكس تبصره اى به نام پروتكل به معاهده مورد بحث الحاق كرد
و به فيصل و هيات دولت داد و مورد امضا قرار گرفت . وى در اين تبصره
مدت معاهده را از بيست سال به پنج رساند.
در پى اين موفقيت ، فيصل با روساى فرات وسط - كه از لحاظ استراتژيك
براى انگلستان بسيار خطر آفرين بود - براى از سرگيرى انتخابات مذاكراتى
به عمل آورد و همگى آنان جز يك نفر به نام محسن ابو طبيخ را براى شروع
عمليات انتخاباتى قانع ساخت . دليل ابو طبيخ اين بود كه نمى تواند با
فتواى عملا مخالفت كند. با اين حال او به فيصل خاطر نشان كرد كه كوشش
خود را براى امتناع علما به كار خواهد گرفت .
پس از اتمام مذاكرات فوق ، فيصل دو تن از سران عشاير آن منطقه را براى
قانع كردن شيخ مهدى خالصى و بازگشت از فتواى پيشين خود به كاظمين
فرستاد. ليكن چون آنان با پاسخ منفى و قاطعانه وى مواجه شدند، مايوسانه
بازگشتند. سپس آيه الله خالصى به طور مجدد فتواى سابق خود را مبنى بر
تحريم انتخابات صادر كرد. وقتى از علما و فقهاى جامع الشرايط وقت هم
فتوا خواستند، همگى فتاواى سابق خود مبنى بر ممنوعيت شركت در انتخابات
را نافذ دانستند.(1546)
موضع گيرى محسن ابو طبيخ در امر انتخابات موجب وحشت فيصل شد. از اين رو
از وى خواست تا بازگشت حالت عادى ، عراق را ترك گويد. لذا مقرر شد او
در چهاردهم حزيران 1341 ق . به طرف سوريه برود.
آيه الله خالصى تصميم گرفته بود به بهانه مشايعت ابو طبيخ تظاهراتى در
كاظمين به راه اندازد و فيصل و كابينه وقت را با بر پايى انقلاب به
سقوط تهديد كند.
در صبح روز چهارده حزيران ، اجتماعى بزرگ در صحن مطهر كاظميه بر پا شد
و در آن آيه الله خالصى و جمع انبوهى از روساى عشاير و سران انقلابى
تجمع كردند و شعارهايى عليه حكومت داده شد و ميان نيروهاى پليس و مردم
درگيرى به وجود آمد.
گر چه با تبعيد ابو طبيخ و خاتمه درگيرى حالت عادى به كاظمين بازگشت ،
ليكن حكومت آن را شورش و تهديدى جدى عليه خود به شمار آورد. از اين رو
در صدد بر آمد با تبعيد ياران و فرزندان آيه الله خالصى به غائله خاتمه
دهد.
كسانى كه در طرح مذكور از سوى پليس كرخ كاظمين دستگير شدند، اين افراد
بودند:
علينقى خالصى (نوه برادر آيه الله خالصى ) و حسن و على خالصى (دو تن از
فرزندان وى ) و سلمان قطيفى از ياران نزديك آيه الله خالصى .(1547)
بازداشت آيه الله خالصى
وقتى با دستگيرى فرزندان و ياران شيخ مهدى هيچ گونه واكنش از
سوى مردم مشاهده نشد دولت سعدون تصميم گرفت وى را نيز بازداشت كند.
سعدون در تلگرامى كه در اين زمينه به فيصل مخابره كرده بود، گفت : شيخ
مهدى عامل اصلى كليه حوادث اخير است و اوست كه به طور علنى مردم بغداد
و كاظميه را به قيام عليه حكومت دعوت مى كند. و دولت نمى تواند در
مقابل وى بى تفاوت باشد. بنابراين ضرورى است سريعا او و فرزندانش و
قطيفى و شيخ على به خارج از عراق تبعيد شوند.
پس از موافقت فيصل با تصميم سعدون ، آيه الله خالصى در شب 26 حزيران
1341 دستگير شد.
گر چه براى آيه الله خالصى امكان استمداد از مردم براى نجات خويش از
دست نيروهاى پليس - كه منزلش را محاصره كرده بودند - وجود داشت ، ليكن
وى به چنين كارى كه منجر به ريختن خون مردم مى شد، راضى نگرديد و خود
را تسليم پليس كرد.
نيروهاى امنيتى پس از بازداشت شيخ مهدى ، وى را به همراه حسن و على و
علينقى خالصى و سلمان قطيفى با قطار به بصره منتقل كردند.
واكنش مردم و علما
پس از انتشار خبر دستگيرى آيه الله خالصى مردم كاظمين مغازه هاى
خود را بسته ، در صحن شريف اجتماع كردند. ليكن با ارعاب نيروهاى پليس
متفرق شدند و اقدام به گشودن مغازه هايشان نمودند. همچنين بر اثر
اختلافى كه ميان علماى آن شهر در نحوه واكنش عليه حكومت ، بروز كرد
عملا هيچ حركت ثمر بخشى ديده نشد.
عكس العمل مردم بغداد هم چون مردم كاظمين بود. در شهر نجف هم پس از
دريافت خبر مزبور بازارها بسته شد و مردم گرد هم آمدند و مجتهدان و
علما اعلان كردند كه با آيه الله خالصى متحدند و تبعيد وى اهانت به
مسلمانان و دين اسلام است . و در پى آن در صدد بر آمدند به نشان اعتراض
از عراق خارج شوند. در عصر آن روز جمعى كه در پيشاپيش آنان آيه الله
سيد ابوالحسن اصفهانى و نايينى قرار داشتند(1548)
نجف را به مقصد ايران ترك گفتند و پس از رسيدن به كرمانشاه عازم قم
شدند.
مجتهدان و علماى معترض از هر شهرى كه مى گذشتند با استقبال بى نظير
مردم مواجه مى شدند. حتى برخى از مردم براى اينكه نشان دهند فداييان آن
بزرگواران هستند، خود را جلو ماشينهاى آنان مى انداختند. شهر حله نيز
به نشانه اعتراض به عمل سعدون واكنشهايى از خود نشان داد. اين واكنشها
به رهبرى شيخ محمد سماكه - عالم مذهبى حله و وكيل يكى از مجتهدان بزرگ
نجف - بود.
گر چه در اين شهر نيز تظاهراتى صورت گرفت ولى متاسفانه با دستگيرى عالم
مزبور آن خيزشها همه به سردى گراييد.(1549)
فيصل و روساى فرات وسط
به دنبال بازداشت و تبعيد آيه الله خالصى ، فيصل در 28 حزيران
جلسه اى در بغداد در قصر خويش تشكيل داد و از روساى فرات وسط - كه از
مهمترين دست اندركاران انقلاب عليه حكومت بودند - دعوت به عمل آورد. در
آن نشست ، همگان با خوردن سوگندهايى تاكيدآميز به پيروى از فيصل ،
تبعيد آيه اله خالصى را مورد تاييد قرار دادند و مخالفان حكومت را بشدت
سرزنش كردند و با بستن پيمان محكم ، خود را شمشير بران فيصل در تاييد و
اجراى سياستهايش اعلام كردند.
در پى نشست فوق روزنامه ها از هر سو با لحنهايى شديد و توهين آميز آيه
الله خالصى و مجتهدان معترض را مورد تمسخر و سرزنش قرار دادند!(1550)
از بصره تا مكه
قصر ((آقا جعفر))
محل اسكان مواقت آيه الله خالصى و همراهانش پس از انتقال از كاظمين به
بصره بود. حكومتيان درباره اين قصر و امكاناتش گفته بود: علت اسكان
آنان در اين قصر، وجود انواع وسايل پذيرايى در آنجاست .
سخن سران حكومت در تعريف از محل آيه الله خالصى و همراهانش ادعايى
بيش نبود. چون آنان را در زير زمين آن قصر كه بسيار گرم و از هر گونه
فرش و زيراندازى خالى بود، جاى داده بودند، بدون اينكه ذره اى غذا و
قطره اى آب به آنان بدهند. وجود پشه هاى بسيار و رايحه هاى بد و مشمئز
كننده و نگهبانان خشن و تندخو بر دشوارى و خفقان فضاى زندان افزوده
بود. اين موضوع باعث شد كه آيه الله خالصى و يارانش تا سه روز دست به
اعتصاب غذا بزنند. پس از اين مدت پاره اى از امكانات رفاهى در آنجا
فراهم گرديد.
پس از مدتى آيه الله خالصى و يارانش را به طرف جده منتقل كردند. در بين
راه در عدن تلگرامى از سوى دولت ايران به منظور دعوت از آيه الله خالصى
و فرزندانش براى رهسپار شدن به آن كشور به آنان رسيد. اما شيخ مهدى در
پاسخ گفت كه موسم حج نزديك است و از اين رو واجب است براى اداى فريضه
به مكه برود و آنگاه درباره پيشنهاد تصميم بگيرد.
آيه الله خالصى در مكه بر خلاف معمول همگان به ملاقات ملك حسين نرفت .
وى معتقد بود كه علما نبايستى به ديدار پادشاهان بروند. بلكه بر
پادشاهان است بر اين كار اقدام كنند.(1551)
ترور نا فرجام
آيه الله خالصى پس از انجام فريضه حج رهسپار ايران شد. وى در
بوشهر مورد استقبال با شكوهى قرار گرفت . در اثناى اين مراسم شخصى
انگليسى - كه در شركت نفت آبادان مشغول به كار بود - شتابان و با
شكافتن جمعيت خود را به ماشين حامل آيه الله خالصى رساند و او را با
اسلحه كمرى مورد اصابت گلوله قرار داد كه خوشبختانه تيرش به خطا رفت .(1552)
به دنبال انتشار خبر آن ترور نافرجام در تهران ، مردم به شدت خشمگين
شدند و در صدد برپايى تظاهرات بر آمدند ولى با دخالت ماموران انتظامى
از اين كار منصرف شدند.
آيه الله خالصى در قم
شيخ مهدى پس از چند روز اقامت در بوشهر به شيراز و از آنجا به
اصفهان و سپس به قم رفت . در آنجا به علمايى كه پيش از وى به نشان
اعتراض راهى ايران شده بودند پيوست . ليكن بر اثر اختلاف نظرى كه با
آنان در نحوه مبارزه با حكومت سر سپرده فيصل پيدا كرد نتوانست در آنجا
بمان و عازم خراسان گرديد.(1553)
در مشهد
شيخ مهدى در اوايل سال 1342 ق . به مشهد وارد شد. وى پس از
زيارت مرقد مطهر حضرت رضا عليه السلام براى اقامت در آن شهر با قرآن
استخاره كرد. چون حاصل استخاره آيه ((بلده
طيبه و رب غفور)) بود، تصميم گرفت مدتى
در آنجا اقامت كند.(1554)
بزرگ مصلح قرن چهاردهم
نخستين اقدام مهم شيخ محمد مهدى خالصى در مشهد تاسيس حزبى به
نام ((جمعيه استخلاص الحرمين الشريفين و
بين النهرين )) بود. وى در همان سال با
انتشار بيانيه اى به زبان عربى از مسلمانان كشورهاى اسلامى خواست با
پيوستن به جمعيت نامبرده اماكن مقدس و شريف در حجاز و عراق را از لوث
وجود كافران پاك كنند.
آيه الله خالصى همچنين براى تقويت بنيه اقتصادى و نظامى ايران و رشد و
شكوفايى آن و سوق دادن اين كشور براى مبارزه با ابر قدرت آن عصر يعنى
انگلستان اين فتوا را هنگامى كه از شيراز عازم قم بود، صادر كرد: حكومت
ايران مى تواند زكات و خمس را از مسلمانان اخذ و آن را براى نيروهاى
مسلح كه مسوول حفاظت از مرزها و سرحدات هستند صرف كند.
شيخ مهدى در زمينه اشاره شده ، فتواى دوم خويش را بعد از استقرار در
مشهد بدين مضمون صادر كرد: دولت ايران مى تواند به منظور از بين بردن
خلاء مالى خود از اموالى كه وقف حضرت رضا عليه السلام مى شود استفاده
كند.
آيه الله خالصى بعد از صدور دو فتواى پيشين با مخالفتهاى بسيارى از سوى
رجال دين مواجه گشت . نقطه اوج اين مخالفتها در پى استفتايى بود كه
بدين مضمون از محضر آيه الله خالصى شده بود: آيا بر پايى مراسم جشن در
عيد نوروز امسال در زمانى كه مكه و مدينه و نجف و كربلا و كاظمين و
سامرا تحت سلطه دشمنان اسلام و خاك مقدس آنها زير سم اسبهاى بيگانگان
است ، جايز مى باشد؟
پس از صدور فتوا از سوى آيه الله خالصى مبنى بر جايز نبودن مراسم جشن ،
دشمنان اين عالم بزرگ ، در ميان مردم شايع كردند كه وى بهايى است .
زيرا عيد نوروز آن سال مصادف با سالگرد مرگ ((عباس
افندى )) - يكى از سران بهائيت - بود.
مخالفان آيه الله خالصى با برپايى تظاهراتى در حمايت از مراسم عيد
نوروز شعارهايى در اين باره سر دادند و بهائيت را محكوم و انزجار خويش
را نسبت به اين مرام ابراز كردند. آنگاه با رهسپار شدن به سوى منزل آيه
الله خالصى ، شعارهاى خويش را عليه وى معطوف ساختند.
فرداى همان روز، پيروان آيه الله خالصى تظاهراتى در محكوميت بهائيت به
راه انداختند و عليه عقيده جمهوريت - كه در آن هنگام از سوى جمعى از
ايرانيان علم شده بود و آيه الله خالصى آن را نيرنگى براى از بين بردن
اسلام مى دانست - شعارهايى دادند.
برخوردهاى خصمانه تنى چند از علما و اهانتهاى شديد انبوهى از مردم
مشهد، روحيه آيه الله خالصى را سخت آزرد. از اين رو وى تصميم گرفت آن
شهر را به مقصد تهران ترك گويد. چون معتقد بود كه در خراسان بيش از
مزدوران انگليسى به او توهين كرده اند.
بعد از انتشار خبر فوق ، بسيارى از مردم مشهد به نزد آيه الله خالصى
رفتند و از وى نسبت به اعمالى كه مرتكب شده بودند عذر خواهى كردند و
درخواست نمودند همچنان در آنجا باقى بماند، و او پذيرفت و تا چندى بعد
كه مرگ او را در ربود، از آن شهر مقدس به جايى ديگر كوچ نكرد.
غروب خورشيد
سرانجام اين عالم بى نظير و مصلح بزرگ و حامى دين محمد صلى الله
عليه و سلم ، همو كه غالبا لبخندى زيبا بر لبانش نقش مى بست و به اندكى
سخن مشهور بود، همانى كه به زخارف دنيوى به ديده حقارت مى نگريست ، آن
مجاهد نستوه و خستگى ناپذير، در شامگاه يازدهمين روز ماه مبارك رمضان
1343 ق . به سكته قلبى دچار شد و با لقاى معبود، دار فانى را وداع گفت
.(1555)