گلشن ابرار جلد ۱

جمعى از پژوهشگران حوزه علميه قم

- ۱۹ -


شاگردان برجسته  
يكى از خدمات بزرگ و فعاليتهاى ارزنده اين شخصيت علمى تربيت شاگردان ممتاز و نمونه اى است كه هر يك از آنها از مشعلداران علم و فقاهت و از بزرگان و شخصيتهاى برجسته علمى به شمار مى آيند. شاگردان برجسته ميرزا عبارتند از:
1. آقا سيد محمد باقر شفتى معروف به حجه الاسلام (متوفاى 1260 ق ): او در قم نزد ميرزاى قمى شاگردى نمود. پس از آن به كاشان مسافرت كرد و مدتى نيز نزد حاج ملا مهدى نراقى بهره علمى جست . آنگاه به اصفهان رفت و در آنجا ساكن شد.
معروف ترين تصنيف وى كتاب مطالع الانوار (شرح شرايع ) است . (961)
2. حاج محمد ابراهيم كلباسى (1180 - 1261 ق .)
او از مفاخر علماى اماميه و از مجتهدان بزرگ شيعه به شمار مى رود و در زهد و تقوا و عبادت زبانزد خاص و عام است ، در دوران زعامت و مرجعيت استاد كل وحيد بهبهانى براى تحصيل به عراق مهاجرت كرد و از محضر بزرگانى همچون آقا محمد باقر بهبهانى ، علامه بحرالعلوم ، شيخ جعفر كاشف الغطاء، آقاى سيد على طباطبايى (مولف رياض المسائل ) و ميرزاى قمى استفاده كرد. برخى از تاليفات و آثار ارزشمند او عبارتند از:
1- الايقاعات
2- الارشاد
3- شواهد الهدايه
4- منهاج الهدايه
5- ارشاد المسترشدين
6- الارشاد
7- النخبه
8- مناسك الحج (962)
3. آقا محمد على هزار جريبى (متوفى 1245 ق .
او از بزرگان علما بود و در علوم عقلى و نقلى مهارت خاصى داشت . كتابهاى ((البدرالباهر)) در تفسير، ((السراج المنير)) در علم رجال ، ((تبصره المستبصرين )) در امامت ، كتاب الصلوه و ((انيس المشتغلين )) آثار قلمى اين دانشور بزرگ است . (963)
4. آقا احمد كرمانشاهى (نوه وحيد بهبهانى )
از آن بزرگوار آثارى چون ((مرآت الاحوال )) در موضوع رجال (به زبان فارسى )، ((العموديه فى شرح الصمديه ))، ((نور الانوار))، ((الدرر الغرويه )) و شرح مختصر النافع و كتب ديگر به جاى مانده است . (964)
5. سيد محمد مهدى خوانسارى (متوفاى 1246 ق .)
او نوه آقا حسين خوانسارى است . از جمله تاليفات و آثار قلمى اين سيد بزرگوار رساله مشهور و مبسوطى در احوال ابوبصير است كه ((عديمه النظير فى احوال ابى بصير)) ناميده شده است . (965)
6. سيد على خوانسارى
7. ميرزا ابوطالب قمى
8. حاج سيد اسماعيل قمى
9. ميرزا على رضا قمى
10. شيخ حسين قمى
11. حاج ملا اسدالله بروجردى
12. حاج ملا محمد كزازى (966)
13. ملا غلامرضا آرانى
بسيارى از اين بزرگان از ميرزاى قمى اجازه روايت و حديث دريافت كرده اند. (967)
تبليغ و ارشاد 
فعاليت هاى فرهنگى اين شخصيت عاليقدر تنها به مطالعه و تحقيق ، تاليف و تصنيف و تدريس و تربيت شاگرد محدود نمى شد و كثرت اشتغالات علمى و اجتماعى ، او را از وظيفه اصليش ، يعنى تبليغ دين و ترويج و نشر آيين مقدس اسلام و ارشاد و هدايت بندگان خدا باز نمى داشت ، او در حالى كه پناه محكم و مطمئن براى اهل علم بود مرشد و معلمى دلسوز و پدرى مهربان براى مردم شناخته مى شد. به همين سبب به موازات برنامه هاى درسى كه براى دانش پژوهان و اهل فضل داشت خطابه ها و سخنرانيهايى نيز براى ساير افراد بر پا مى داشت . (968)
امر به معروف و نهى از منكر  
آن بزرگوار به انجام فريضه امر به معروف و نهى از منكر بسيار مقيد و پاى بند بود. حتى اين وظيفه الهى و اجتماعى در ملاقات با شاه وقت هم ترك نمى شد. گويند در يكى از اين ملاقاتها در بين گفتگو، خطاب به فتحعلى شاه فرمود: اى شاه ! با مردم به عدالت رفتار كن زيرا كه مى ترسم به موجب معاشرتى كه با تو دارم ، نظر به آيه شريفه ((و لا تركنوا الى الذين ظلموا فتمسكم النار))(969) مستوجب عذاب پروردگار شوم ! سلطان قاجار در جواب ميرزا عرض كرد: نظر به اين روايات كه مى گويد: ((هر كه در دنيا سنگى را دوست داشته باشد در آخرت با او محشور خواهد شد)) بنده هم چون در دنيا با شما معاشرت و دوستى دارم ، اميدوارم كه در بهشت عنبر سرشت نيز با شما محشور باشم .
در يكى از ديدارهاى ديگرى كه ميرزا با فتحعلى شاه داشت دست به ريش ‍ وى كه بسيار بلند بود كشيد و فرمود: اى شاه ! كارى نكن كه اين ريش فرداى قيامت با آتش جهنم بسوزد!(970)
هر چند كه سلطان نسبت به او علاقه مى ورزيد، ميرزا به وى بى اعتناتر مى شد و بيشتر از وى فاصله مى گرفت . روزى فتحعلى شاه از آن بزرگوار درخواست كرد كه اجازه دهد تا دختر خويش را به ازدواج پسر ميرزا درآورد و بدين وسيله رابطه خانوادگى بين ميرزا و خانواده سلطنتى بر قرار گردد. ميرزا از اين پيشنهاد سخت ناراحت و نگران شد و از قبول آن خوددارى ورزيد. گر چه آن جلسه بدون نتيجه پايان پذيرفت اما چون براى ميرزا اين احتمال وجود داشت كه با اصرار شاه مجبور گردد از روى ناچارى به اين وصلت تن در دهد دست بر دعا برداشت و گفت : ((خدايا، اگر بناست شاهزاده به همسرى پسر من درآيد مرگ جوانم را برسان !)) طولى نكشيد كه تنها پسر ميرزا در آب غرق شد و در اثر اين سانحه از دنيا رفت . (971)
از ميرزا بياموزيم  
ويژگيهايى كه رمز موفقيت و عامل پيروزى و سربلندى اين مرد بزرگ بوده است عبارت است :
الف ) صبر و استقامت :  
شكيبايى و استقامت و پايمردى از ويژگيهاى بارز ميرزاست . او در طول زندگى پرنشيب و فرازش همواره در برابر مشكلات چون كوه مقاوم و پايدار بود و هرگز در مقابل حوادث ناگوار و انبوه سختيها زانو به زمين نزد، با اينكه در طول زندگى هشتاد ساله اش مخصوصا دوران تحصيل با مشكلات فراوانى مواجه بود، با استفاده از شكيبايى توانست بر همه مشكلات پيروز شود. (972)
ب ) جديت در تحصيل :  
او در فراگيرى اسلامى چنان كوشا بود كه شبها كمتر به خواب مى رفت و بيشتر وقت را مشغول مطالعه بود. (973)
ج ) تلاش پيگير:  
تلاشگرى فوق العاده او سبب شده كه او را يكى از پركارترين فقهاى شيعه به شمار مى آورند. او تمام عمر مباركش را به درس و بحث ، مطالعه و تحقيق و هدايت و ارشاد خلق سپرى كرد و لحظه اى آرام ننشست .
گاه در سنگر محراب و مسجد به اقامه جمعه و جماعت و ارشاد و هدايت مشغول بود و گاه بر كرسى تدريس به نشر علوم اسلامى و تربيت و پرورش ‍ شاگرد، زمانى در مسند فتوا و استنباط احكام شريعت و جواب استفتاءات و گاهى نيز به مطالعه و تحقيق و تاليف و تصنيف سرگرم بود.
د ) ذوق شعرى :  
او علاوه بر مقام فقاهت ، داراى طبع شعر بود و ديوان شعر آن بزرگوار در حدود پنج هزار بيت كه به زبان فارسى و عربى سروده شده است .
ه ‍) خوشنويسى :  
ميرزاى قمى علاوه بر مزاياى علمى و اخلاقى از زيبايى خط برخوردار بوده است ، مولف كتاب ((روضات الجنات )) در اين باره مى نويسد:
((مرحوم ميرزا بسيار خوش خط بود و با هر يك از دو نوع خط مرسوم زمانش - يعنى نسخ و نستعليق - آشنايى كامل داشته و هر دو را به طرز بسيار جالب و زيبايى مى نگاشته است . نوشته هاى زيبايى كه با زبان فارسى و عربى ، با خط نسخ و نستعليق از آن بزرگوار در نزد ما موجود است خود بهترين شاهد و گواه بر اين مطلب است .)) (974)
غروب آفتاب زندگى  
سرانجام آفتاب زندگى اين شخصيت بزرگ علمى و دينى كه سالها وجود مباركش منشا خير و درخشندگى بود در سال 1231 ق . (975) غروب كرد او در هشتاد سالگى دعوت حق را لبيك گفت و روح پاكش به سوى معشوق شتافت و در جوار رحمت حق تعالى قرار گرفت . پيكر اين مرد بزرگ با نهايت تجليل و احترام تشييع گرديد و در قبرستان شيخان قم ، مقابل مقبره زكريا بن آدم به خاك سپرده شد.
بازماندگان  
ميرزا داراى يك پسر و هشت دختر بود. پسر آن مرحوم در زمان حيات پدر درگذشت و بازماندگان وى تنها منحصر به دختران او بودند كه هر كدام از آنها همسر يكى از علما گرديد.
افرادى كه افتخار دامادى آن بزرگوار را دارا بودند عبارتند از:
1. ميرزا ابوطالب قمى
2. حاج ملا اسد الله بروجردى
3. ملا محمد نراقى (فرزند ملا احمد نراقى )
4. ميرزا على رضا طاهرى
5. شيخ على بحرينى
6. آقا محمد مهدى كلباسى (فرزند حاج محمد ابراهيم كلباسى )
7. ملا على بروجردى (976)
سيد محمد مجاهد (ره ) متوفاى 1242 ق . 
پيشاهنگ جهاد
سيد حميد ميرخندان
در اين نوشته گوشه هايى از زندگانى يكى از علماى متعهد و دلسوز كه به سهم خود در تحولات سياسى عصر خويش تاثير گذار بوده بازگو خواهد شد. آيت الله سيد محمد طباطبايى (معروف به سيد مجاهد) عالمى ديگر از مناديان جهاد و دعوت كنندگان به عزت در برابر هجوم بيگانگان در عصر سكوت قاجار به شمار مى رود.
ولادت  
وى در سال 1180 ق . در خانه يكى از سادات دانشور كربلا چشم به دنيا گشود. پس از گذشت سالها و رسيدن به سن تمييز رفته رفته دريافت كه در چه خانواده اى نشو و نما يافته است بستگان نزديك محمد همه از علما و دانشمندان زمان بودند. پدر بزرگ مادرى اش علامه محمد باقر بهبهانى (متوفى 1201 ق ) معروف به وحيد بهبهانى فقيه برجسته و بى نظير آن عصر بود. در دوران مرجعيت وحيد بهبهانى جان تازه اى در كالبد حوزه درسى كربلا دميده شد. حوزه كربلا در آن عصر به مركز علمى جهان شيعه تبديل گشت و شاگردان مكتب كربلا سلسله جنبانان علم و فقاهت در سراسر عالم تشيع شدند و در جاى جاى جهان اسلام ، مشهد، كاشان ، قم ، كاظمين ، نجف ، كربلا، تبريز و هندوستان اقدام به تشكيل حوزه هاى علمى نمودند. دو پسر وحيد بهبهانى (دايى هاى محمد) يعنى آقا محمد على طباطبايى و آقا عبدالحسين طباطبايى نيز از علماى ممتاز بودند.(977)
پدر محمد، آيت الله سيد على طباطبايى با اينكه تحصيلات را دير آغاز كرد اما خيلى زود مراحل مختلف علمى را پشت سر نهاده و به مرحله عالى قدم گذاشت و از شاگردان خاص و شاخص وحيد بهبهانى گشت . حضور زود هنگام او در درس عالم برجسته اى چون وحيد بهبهانى حكايت از هوش ‍ سرشار وى و توفيقهاى الهى در حق او داشت . وى در همين زمان تاليف كتاب فقهى اش ((رياض المسائل )) را كه اكنون نيز از متون فقهى مطرح و مورد توجه در حوزه هاى دينى است ، تاليف نمود. (978)
و اما مادر محمد نيز از زنان دانشمند و فاضل بود. گفته شده كه وى همسرش را در تدوين بخشى از كتاب رياض المسائل يارى مى كرده است . (979) در آن هنگام بيش از يازده سال از عمر محمد نمى گذشت . از آنجا كه در خانواده اى اهل علم و فضيلت پرورش مى يافت تحصيلات ابتدايى را به حسب ظاهر در اين سنين تمام كرده بود و در همين ايام بود كه قدم به مرحله جديدى از زندگيش مى گذاشت .
تحصيلات سيد  
وجود كسان دانشمند و فرزانه در ميان بستگان نزديكش بر افكار و آرمانها و او تاثير گذار بود. تعليم و تربيت او تحت نظر پدرش آغاز شد و تا مراحل عالى ادامه يافت .
محمد گرچه توفيق حضور در مجلس درس پدربزرگش وحيد بهبهانى را نيافت ليكن از محضر شاگردان شاخص و برجسته وى بهره برد. علاوه بر پدرش از علامه بحرالعلوم (متوفى 1212 ق ) در نجف بهره جست و از علم و زهد و كرامات توشه هاى آسمانى برگرفت و به افتخار ازدواج با دختر آن عالم گرانقدر نائل آمد. اما توفيق بهره بردن از آن بزرگ ديرى نپاييد و علامه بحرالعلوم هفت سال پس از وفات وحيد بهبهانى ديده از دنيا فروبست . (980)
سيد محمد در نجف اشرف چندى نيز از محضر فقيه توانا شيخ جعفر كاشف الغطاء (متوفى 1228 ق ) بهره برد. شيخ جعفر كاشف الغطاء (ره ) در استنباط مسائل و فروع فقهى بسيار مسلط و توانا بود. وى فردى بسيار متواضع بود و علاوه بر رياست دينى ، پيشواى شجاع ملى نيز به شمار مى آمد. درك زمان و نيازهاى زمان نيز از خصوصيات شايسته كاشف الغطاء بود. تاليف كتابى در رد اخبارى گرى و نيز كتابى در رد فرقه وهابى بر همين اساس بود.(981)
سيد محمد طباطبايى از اساتيد خود تنها فقه نياموخت ، احساس مسئوليت در برابر مسائل اجتماع و شهامت نيز آموخت . پس از آن خود عالمى فاضل گشته بود كه ديگر از تحصيل نزد استاد بى نياز مى نمود. بعد از آن نيز آنچه بود گذشت زمان بود و غناى هر چه بيشتر علمى در رهگذر تحقيق و تدريس و تاليف . اين فصل از زندگانى او به طور مشخص در اصفهان آغاز شد.
در سال 1216 ق . كربلا مورد هجوم وحشيانه وهابيها قرار گرفت و بيش از سه هزار نفر از جمله بسيارى از علما كشته شدند. بخش اعظم بارگاه امام حسين عليه السلام و اماكن بسيارى مورد تخريب قرار گرفت و اموال مردم به غارت رفت . آنان پس از قتل و غارت و تخريب ، شهر را ترك كردند. (982) اين واقعه عمده موجب مهاجرت سيد محمد طباطبايى به اصفهان شد.
در اصفهان  
زمانى كه سيد محمد طباطبايى در اصفهان اقامت اختيار كرد حوزه اصفهان همچنان يكى از حوزه هاى معتبر جهان شيعه به شمار مى آمد و با حضور برخى از علماى تراز اول كربلا و شاگردان برجسته وحيد بهبهانى يا تربيت يافتگان شاگردان او از رونق و اعتبار برخوردار بود. بزرگانى چون محمد اصفهانى ، تقى اصفهانى ، سيد محمد باقر شفتى معروف به ((حجت الاسلام )).
سيد محمد طباطبايى در مدت ده سال اقامت در اصفهان در جو مناسب حوزه اصفهان تنها به تدريس و تاليف مشغول بود و از پذيرش ديگر مناصب چشم پوشيده بود. نقل شده است يكى از امورى كه باعث شهرت سيد محمد باقر شفتى از (مراجع بزرگ اصفهان ) شد و توصيف آيت الله سيد محمد طباطبايى از وى بود. مى گويند از او پرسيده شد آيا سيد محمد باقر شفتى مجتهد است ؟ او در جواب گفت : ((شان او بالاتر از آن است كه من او را تاييد كنم ، بلكه از او بپرسيد كه آيا سيد محمد مجتهد است يا نه .(983)))
مجلس درس او بسيار مورد استقبال و توجه دانش پژوهان حوزه اصفهان قرار داشت . آنگاه كه تاليف كتاب ((لمفاتيح فى الاصول )) خود را آغاز نمود قبل از آنكه تاليف كتاب به اتمام رسيده باشد فصلهاى مختلف آن نزد طلاب و فضلا دست به دست مى گشت و از آن رونويسى مى كردند.(984)
بايد گفت سيزده سال اقامت آيت الله سيد محمد طباطبايى در اصفهان سالهاى تعميق نظرات علمى و غناى فقهى از رهگذر تحقيق ، تاليف و تدريس بود.
شاگردان  
او از اساتيد برجسته حوزه كربلا و اصفهان به شمار مى آمد، به گونه اى كه همه علما در مجلس درس او حاضر مى شدند. بيانى زيبا و شيوا داشت و مسايل پيچيده و مطالب دقيق را به بهترين شيوه بيان مى كرد، به طورى كه هر كس حتى افراد مبتدى ، درس او را مى فهميدند.(985)
برخى از شاگردان سيد كه از خرمن دانش او بهره ها جستند از اين قرارند:
1. سيد ابراهيم موسوى قزوينى معروف به صاحب كتاب ضوابط (متوفى 1262 ق )
2. مولى محمد صالح برغانى (متوفى 1283 ق )
3. ملا محمد نورى
4. ملا حسن يزدى (متوفى بعد از 1242 ق )
5. شيخ احمد كرمانشاهى (متوفى 1235 ق )
6. ملا اسد الله بروجردى (متوفى 1264 ق )
7. ملا صفر على لاهيجانى (متوفى قبل از 1264 ق )
8. شريف العلما مازندرانى (متوفى 1264 ق )
9. سيد شفيع بروجردى (متوفى 1280 ق )
تاليفات  
آثار قلمى او كه از تتبع و بررسى نظرات ديگران آكنده است به اين شرح است ، دو تاليف عمده ايشان در اصول فقه و فقه كه اولى ((المفاتيح فى الاصول )) و ديگرى ((المناهل فى فقه آل الرسول )) مى باشد.
((الوسائل الى النجاه )) در اصول فقه ، ((اصلاح )) در فقه كه به صورت ذكر فتوا و رساله عمليه وى بوده و تلخيصها و ترجمه هاى متعددى به فارسى داشته است . ((جامع الاخبار)) در فقه كه به منزله دايره المعارفى در زمينه فقه شيعه بوده است ، ((الجهاديه )) رساله اى در زمينه احكام ، جهاد و نيز ((مشكوه الجهاد فى ترجمه مصابيح الجهاد)) در زمينه جهاد و احكام آن .(986)
زعامت  
آيه الله سيد محمد طباطبايى سال 1232 ق . در پى وفات پدر بزرگوارش به كربلا بازگشت در حالى كه غم از دست دادن پدرى كه سالها در جوار افاضه اش باليده بود بر دلش سنگينى مى كرد.
پس از گذشت روزها رفته رفته گذشت زمان بر داغ از دست دادن پدر مرهم مى نهاد و نيازها و مسائل زمان كه از سوى مردم ابراز مى شد وى را به بازگشت به فعاليت و قبول مسووليتهاى جديد وادار مى كرد.
پس از چندى به كاظمين شهر امام كاظم عليه السلام و امام جواد عليه السلام مهاجرت كرد و در آن شهر مقدس اقامت كرد. در حالى كه مقام مرجعيت جهان تشيع را بر عهده داشت .
عزم جهاد 
در دوران زعامت آيت الله سيد محمد طباطبايى دوره دوم جنگ ايران و روسيه آغاز گرديد و روحانيت به زعامت آن فقيه گرانقدر در آن نقش موثر به عهده داشت و به همين سبب نيز ايشان به آيت الله مجاهد شهرت يافت .
دوران سلطنت فتحعلى شاه كه بخشى از آن معاصر با زندگانى آيت الله مجاهد بود يكى از حساس ترين و بحرانى ترين مراحل تاريخ ايران و جهان محسوب مى شود. در آن زمان در ميان دولتهاى قدرتمند جهان رقابت شديدى در دست يابى به مناطق آسيا و آفريقا شروع شده بود اين سياست از سوى دول قدرتمند ((سياست مستعمرانى )) نام گرفته بود. نقش ايران در آسيا به موجب رابطه با اهميتى كه با هند زرخيز داشت از اهميت خاصى برخوردار بود و از اين رو ايران در آغاز عصر سياست استعمارى در ميدان رقابت قدرتهاى استعمارى قرار داشت . (987)
پس از جنگهاى دوره اول ايران و روسيه و شكست ايران در سال 1228 ق . پيمان متاركه جنگ موسوم به عهدنامه گلستان بين ايران و روسيه به امضا رسيد و به موجب آن ، دربند، باكو، شيروان ، قراباغ و قسمتى از خاك ايران جدا و به روسيه ملحق شد و دولت ايران از هر گونه ادعايى نسبت به گرجستان و داغستان و مينگرلى و آبخازى صرف نظر كرد.(988)
اما در اثر تعيين نشدن خط مرزى بين دو كشور، بار ديگر از سوى روسها اختلافات بروز كرد و مساعى عباس ميرزا وليعهد فتحعلى شاه ، كه از آغاز جنگهاى دوره اول در آذربايجان فرماندهى جنگ را بر عهده داشت ، نيز براى تعيين مرز به جايى نرسيد. مذاكرات در اين باره بى نتيجه بود و قواى روسيه در اثناى جنگ ايران و عثمانى (1236 - 1238 ق ) به فرماندهى ژنرال برمولف از فرصت استفاده كرده ، قطعه هايى از خاك ايران را در بالغ لووگوگجاى تصرف كردند. اما از آنجا كه روسيه به جنگ با فرانسه مشغول بود تحركات شديدى از سوى روسها صورت نمى گرفت و صلح سيزده ساله اى (از عهدنامه گلستان تا آغاز جنگهاى دوره دوم ) بين ايران و روسيه به وجود آمد. در طى اين سالها فتحعلى شاه بارها سعى كرده بود از طريق مسالمت آميز مناطق اشغالى ايران را باز پس بگيرد اما دولت مقتدر زورگوى روسيه از اين امر خوددارى مى كرد. در سال 1241 اخبار ناگوارى تهران را برآشفت . روسها محصولات زراعت كاران اهالى مناطق اشغال شده را به اجبار از آنان مى گرفت . روسها مسلمانان را مجبور مى كردند كه كودكان خود را به مدارس مسيحى بفرستند. آنان به مساجد و قرآن اهانت مى كردند و اهالى مسلمان را از هر جهت در تنگنا قرار داده بودند.
اهالى مناطق اشغالى با ارسال نامه اى به مرجع دينى زمان آيت الله سيد محمد مجاهد وضع خود را تشريح كرده و از او مى خواستند كه فكرى به حال آنها بكند.(989)
از سوى ديگر عباس ميرزا توسط برخى از نزديكان خود آيت الله مجاهد را از وضعيت موجود مطلع كرد و از وى استمداد نمود. (990) هدف عباس ‍ ميرزا از اين كار جلب نظر مرجعيت شيعه و آنگاه وادار كردن شاه به مقابله با تجاوزات و تعديات قواى روس بود. همان گونه كه شاه و وليعهدش در جنگ دوره اول نيز از علما استمداد كردند.
در آن برهه ، علما از جمله آيت الله سيد على طباطبايى ، (پدر آيت الله مجاهد) و شيخ جعفر كاشف الغطاء نيز به دعوت حكومت ايران پاسخ مساعد دادند و با نوشتن رساله هاى جهاديه و ترغيب مردم به جنگ با نيروهاى روسيه ، حياتى تازه به قواى ايران بخشيدند. در آن حال نيز چشم اميد وطن دوستان و دين خواهان به كاظمين دوخته شده بود. در چنين موقعيتى آيت الله مجاهد ديگر علما را از وقايع مطلع كرد و همه در صدور فتواى جهاد عليه روسيه متفق شدند.
پس از آن وى با ارسال نامه هايى به فتحعلى شاه از او خواست تا جلو ظلم و تعدى قواى روس را بگيرد، كه اگر او اين كار را نكند خود براى آن قيام خواهد كرد. (991)
شاه به موجب نفوذ شخصيت مذهبى و وجهه مردمى آيت الله مجاهد كه حتى تاج و تخت او را تحت الشعاع خود قرار مى داد مجبور به پذيرفتن نبرد شد. او دو راه در پيش روى خود مى ديد، رويارويى با ملت يا جنگ با روسيه . (992)
پس از صدور فتواى جهاد آيت الله مجاهد به همراه جمعى از علما و طلاب به ايران مهاجرت كرد و در تهران علما را به پايتخت دعوت نمود. به دنبال اين دعوت علما در تهران گرد آمدند و در جنگ با روسيه متفق گرديدند. حضور روحانيت به رهبرى آيت الله مجاهد شور و جنبش همگانى و زايدالوصفى را در ايران موجب گشته و نيروهاى عظيم مردمى را از سراسر ايران گردآورده بود.
پس از آمادگى و اعزام نيروها آيت الله مجاهد و جمعى از علما از جمله آيت الله محمد جعفر استر آبادى ، ملا محمد تقى برغانى ، ميرزا عبدالوهاب قزوينى ، ملا احمد نراقى ، سيد نصرالله استر آبادى ، سيد محمد قزوينى ، سيد عزيزالله مجتهد طالشى و آخوند ملا محمد مامقانى به تبريز مهاجرت كردند.
جنگهاى دوره دوم ايران و روسيه بدون اعلان رسمى شروع شد. در عوض ‍ نيروهاى ايران در سه هفته موفق شدند اغلب نقاطى را كه به موجب عهدنامه گلستان به روسيه تسليم شده بود به كمك اهالى محل باز پس ‍ بگيرند.
اما فتحعلى شاه كه در آن هنگام در چمن سلطانيه (مركز فرماندهى نيروهاى ايران در نزديكى تبريز) اردو زده بود با عجله تصميم گرفت از فتوحاتى كه نصيبش شده بود، استفاده كرده ، هر چه زودتر با روسها صلح كند ولى سفير ويژه وى حتى موفق به ورود به خاك روسيه از مرز قفقاز نشد و پس از چند ماه سرگردانى در كشور عثمانى و لهستان ، و تقاضاى ميانجيگرى از اتريش و لهستان بدون نتيجه به ايران بازگشت . مشكل اصلى و عمده اى كه در اين زمان وجود داشت اين بود كه فتحعلى شاه به دليل بى كفايتى و دون همتى قصد جنگيدن نداشت .
فرجام جنگ  
اولين شكست فاحش نيروهاى ايران در 23 صفر سال 1242 در حوالى گنجه صورت گرفت . اين شكست در اثر اشتباهى جزئى در سپاه ايران به وقوع پيوست . (993) پس از آن به فاصله كمى ، دربند و گنجه بار ديگر به دست روسها افتاد يك ستون از سربازان روسى از رود ارس عبور كرده ، و به طرف تبريز روانه شد. اما عباس ميرزا توانست به زحمت بسيار در اول جمادى الاخر 1242 ق . روسها را به آن سوى ارس براند.
فتحعلى شاه پس از گذشت كمتر از دو ماه از اين وقايع به جنگ پشت كرد و به تهران بازگشت . در واقع آهنگ عقب نشينى و شكست از طرف شاه زده شده بود.
روحانيون در طول اين مدت در جبهه هاى جنگ حضور داشتند و محل ثابت استقرار آنان در تبريز بود. ليكن برخى افراد مغرض و نادان پس از شكست هاى اوليه نسبت به آيت الله مجاهد، جسارت به گردن را آغاز كردند.
بى گمان تبليغات پنهان عمال شاه و دربار، كه از ابتدا با جنگ موافق نبودند در اين امر بى تاثير نبود. شاه پس از اينكه در تبريز به ديدار علما رفته بود جبهه هاى جنگ و حاميان راستين مملكت و حافظان حقيقى اسلام و ايران را رها كرد و اين امر بر جرات مخالفان و نادانان افزود.
بانگ رحيل  
سيد محمد مجاهد همچنان در تبريز ماند اما پس از چندى دچار سوءهاضمه سختى گرديد و مجبور به ترك تبريز شد. در طول راه در شهر قزوين نيز مظلومانه مورد اسائه ادب جاهلان و آماج توهين و تمسخر نااهلان قرار گرفت . وى در 13 جمادى الثانى 1242 ق در شهر قزوين در اثر همان بيمارى ، در اوج مظلوميت و اندوه چشم از جهان فرو بست و پيكر مطهرش به كربلا انتقال داده و در آنجا به خاك سپرده شد و بارگاهى بزرگ بر مزار او بنا گرديد كه اكنون نيز وجود دارد.
پس از وفات آيت الله مجاهد تا يك سال ديگر جنگ ادامه داشت . آنچه كه در اين مدت مشخص گرديد كارشكنيها و سهل انگاريهاى شاه در جنگ بود.
وى از ارسال كمك مالى به عباس ميرزا خوددارى مى كرد و مى گفت مخارج جنگ بايد از ماليات آذربايجان تامين شود. اين در حالى بود كه روسها نيز از اختلافات شاه و وليعهد مطلع شده بودند، تحركات جديد روسها و ضعف مالى سپاه ايران و به تبع آن تقليل نيروهاى ايرانى باعث شد كه پس از هشت روز جنگ خونين ، ايروان به دست ژنرال پاسكويج فتح گردد و به اين ترتيب سراسر زمينهاى ماوراى رود ارس به دست روسها افتاد. آنگاه تبريز نيز در سال 1243 ق . بدون زحمت به تصرف نيروهاى روس درآمد. سپس ‍ روسها به منظور اعمال فشار بيشتر براى پذيرفتن شرايط خود از سوى ايران ، اردبيل و آستارا را تصرف كردند و آماده حمله به تهران شدند.
عاقبت عباس ميرزا كه از سوى روسيه تهديد به رسميت شناختن وليعهدى و نااميد و از ادامه جنگ شده بود با وساطت انگلستان در پنجم شعبان 1243 ق . (دهم فوريه سال 1828 م ) عهدنامه تركمنچاى را با دولت روسيه به امضا رساند.
به موجب عهدنامه تركمانچاى سراسر اراضى آن سوى ارس ملحق به روسيه گرديد و امتيازات ديگرى نيز به آن دولت واگذار گرديد. (994)
اكنون با گذشت نزديك به دو قرن از آن واقعه تلخ ، حقيقت از ميان ابرهاى تزوير و ريا سر برآورده و واقعيت روشن گرديده است ، گرچه آن روز مقام آيت الله مجاهد را پاس نداشتند و منزلت او را حرمت ننهادند، خداوند او را رحمت كند و به نيت پاكش اجر صابران و مجاهدان عنايت فرمايد.
سيد عبدالله شبر متوفاى 1242 ق . 
مفسر نور
عباس عبيرى
حله را بايد خاستگاه نخست خاندان شبر دانست . (995) حسن بن محمد بن حمزه كه با 9 واسطه نسب به چهارمين پيشواى معصوم حضرت امام على بن الحسين عليه السلام مى رساند. شبر خوانده مى شد. (996) و لقب ارجمندش شهرت خاطره آفرين همه فرزندانش گشت .
يازده نسل پس از حسن محمد (997) فرزند گرانقدرش محمد رضا از افق نجف سر برآورد و دودمان كهنسال شبر را اعتبارى تازه بخشيد. او دانشورى گرانمايه ، پارسايى نيك انديش و عارفى روشن بين بود و نزد مومنان كاظميه به ((صاحب الدعوه المستجابه )) شهرت داشت . تاريخ نگاران درباره لقب ياد شده چنين نگاشته اند:
در روزگار عثمانيان خشكسالى بغداد را فرا گرفت . سعيد پاشا، كارگزار حكومت عثمانى ، مردم را فرمان داد سه روز روزه بگيرند و در پى آن با دلى اندوهگين و چشمى اشكبار از شهر برون رفته ، نماز باران گزاردند. مردم كه از خشكى زمين و آسمان به تنگ آمده بودند سه روز از بام تا شام رنج گرسنگى بر خويش هموار ساختند و آدينه دردمند و نالان در حالى كه ذكر مى گفتند و آمرزش مى طلبيدند همراه سعيد پاشا به سمت بيابانهاى بيرون شهر روان شدند و نماز باران به جاى آوردند ولى دريغ كه ناله هاى بغداديان جز درخشش فزون تر آفتاب دستاوردى نداشت .
چون سيد محمد رضا از ناكامى سعيد پاشا آگاه شد ساكنان حريم هفتمين پيشواى شيعه را فرمود تا با دلى پيراسته از تباهيها سه روز روزه گرفته ، براى نماز باران آماده آماده شدند. مردم كاظميه چنانكه عارف روشن بين شهر فرموده بود، به سوى پروردگار بازگشته ، سه روز در برابر گرسنگى و تشنگى شكيبايى ورزيدند و سپس برهنه پاى و شكسته دل به سمت مسجد برآثا حركت كردند. سيد محمد رضا پيشاپيش مردم دل به آفريدگار سپرده و چشم به آسمان دوخته بود و رحمت خداوند را به يارى مى طلبيد. هنوز لبان عارف كهنسال از دعا فراغت نيافته بود كه ابرهاى تيره بر بام آسمان فراز آمده ، باران رحمت الهى بر مردم فرو باريد. اين حادثه فراموش نشدنى سبب شد تا مردم سيد پارساى خاندان شبر را با عنوان ((صاحب الدعوه المستجابه )) بستايند و بيش از پيش مورد احترام قرار دهند. (998)
البته فقيه نيك انديش كاظميه تنها به دعا بسنده نمى كرد بلكه در كردار نيز شخصيتى ممتاز و كم نظير بود. شدت اهتمام آن بزرگمرد به پابرهنگان جامعه چنان بود كه گاه جامه اش را نزد توانگران شهر گرو مى نهاد تا تهيدستى را از رنج گرسنگى برهاند. (999)
ميلاد نور  
در سال 1188 ق . پيش از آنكه سيد محمد رضا نجف را ترك كرده ، رهسپار كاظميه شود پروردگار فرزندى به وى ارزانى داشت . عارف روشن راى خاندان شبر، كه عبوديت را يگانه راه نيكبختى مى دانست ، با اميد سپيدبختى جاودان ، فرزند را عبدالله ناميد. (1000)
عبدالله اندك اندك رشد كرد و به سالهاى آموزش رسيد پدرش كه به چيزى جز كمال فرزند نمى انديشيد ضمن آماده سازى وسايل دانش اندوزى ، كودك دلبندش را به بهره گيرى از لحظه هاى گرانبهاى عمر فرا خوانده ، گفت : فرزندم ! اگر حتى يك روز در اندوختن دانش يا به ديگران آموختنش ‍ نكوشى و عمر در راهى جز اين بگذرانى ، استفاده از آنچه در اختيارت نهاده ام جايز نيست و راضى نيستم . (1001)
اين سخن چنان در روان سيد عبدالله موثر افتاد كه جز به دانش ‍ نمى انديشيد و اگر روزى وقت خويش در غير دانش مى گذراند، شامگاه بهره گيرى از سفره پدر را روا نمى دانست .
دانش آموزان مكتبى كه فرزند دانشور شهره كاظميه در آن درس مى خواند روزى وى را در حال فروش دوات دان كوچكش مشاهده كردند. يكى از شاگردان كه او را نيك مى شناخت با شگفتى پرسيد: با آنكه پدر همه وسايل دانش اندوزى ات را فراهم ساخته چرا به فروش دوات دان روى آورده اى ؟
عبدالله پاسخ داد: امروز به سبب بيمارى توان درس خواندن نداشتم . اينك استفاده از سفره پدر برايم جايز نيست !(1002)
هر چند ارشاد و حمايت معنوى و مادى پدر در موفقيتهاى سيد عبدالله بسيار موثر بود، ديرى نپاييد كه سرانجام سال 1208 ق . فرا رسيد و رحلت سيد محمد رضا (1003) ستاره جوان خاندان شبر را در اندوهى جانگداز فرو برد.
بر بام دانش  
سيد عبدالله پس از درگذشت پدر و استاد فرزانه اش ، به پژوهشگر نامور بغداد حضرت سيد محسن اعرجى روى آورد. از درياى دانش آن فقيه وارسته سيراب شد (1004) و در شمار دانشمندان جاى گرفت ، دانش ، پرهيزگارى و پژوهشهاى فرزند برومند خاندان شبر چنان چشمگير بود كه فقيهان برجسته اى چون سيد على طباطبايى (نويسندگان كتاب گران سنگ رياض المسائل )، ميرزا محمد مهدى شهرستانى ، ميرزا ابوالقاسم قمى (صاحب كتاب نفيس قوانين الاصول )، شيخ اسدالله كاظمى و شيخ محمد جعفر نجفى ، كاشف الغطاء و... وى را به عنوان فقيهى شايسته ستودند و از اجازه روايت اندوخته هاى خويش برخوردار ساختند. (1005) دانشمند شهره جهان اسلام حضرت كاشف الغطاء محمد جعفر نجفى چون كتاب گرانقدر ((حق اليقين )) شبر را مشاهده كرد چنان تحت تاثير مطالب ژرف آن واقع شد كه بى درنگ قلم بر گرفته ، در مقدمه به عنوان تقريظ و ستايش چنين نگاشت :
... بى ترديد چيزى پديد آورده اى كه فرزانگان را در شگفتى فرو خواهد برد و دانشوران علوم عقلى و نقلى در برابرش فروتنى خواهند كرد. كتابى كه نگاشته اى گره از مشكلات مسائل مى گشايد و آنها را با برهانها و گواهان درست ثابت مى كند. شتاب مكن كه بى ترديد بر بلندترين پله هاى پيشرفت فراز آمده اى ! آرامتر گام بردار كه از مطالب مهم چيزى ناگشوده باقى نمانده است . تو براى دانش شهرى بنياد نهاده ، ساختمانش را چنان پى افكندى و بالا بردى كه به سينه سپهر رسيده است . البته هيچ جاى شگفتى نيست ، زيرا تو از خاندانى هستى كه بر هفت آسمان فراز آمدند. فرزندى بزرگمردى هستى كه به جايگاه تجلى آفريدگار مصور نزديك شد، به گونه اى كه ميان او و آن تجلى گاه تنها به اندازه دو كمان يا كمتر، از نظر معنوى فاصله بوده ، در حالى كه حق دارى و راست مى گويى ، چنين زمزمه كن :
من هر چند ديرتر از ديگران پاى به گيتى نهادم ولى چيزى آورده ام كه هيچ يك از مردم مانندش را نياورده اند. (1006)
بزرگى شخصيت سيد عبدالله هنگامى آشكار مى شود كه دريابيم سراينده اين بيت در شعر خويش به جاى واپسين واژه مصرع دوم كلمه ((الاوائل )) را قرار داده بود، يعنى چيزى آورده ام كه هيچ يكى از پيشينيان مانندش را نياورده اند. ولى علامه كاشف الغطاء اين تعبير را در ستايش ستاره تابناك خاندان شبر كافى ندانسته ، واژه ((الخلائق )) را در پايان مصرع دوم قرار داد و با عبارت ((چيزى آورده ام كه هيچ يك از مردم جهان نتوانستند مانندش را پديد آورند))، مقام بلند سرور شبريان را ستود.
مرجع پاكدلان  
اندك اندك آوازه شهرت پژوهشگر نستوه كاظميه همه عراق را فرا گرفت . وفات فقيه برجسته عراق سيد محسن اعرجى 1227 ق .(1007) و در پى آن رحلت مرجع نامور شيعه شيخ محمد جعفر كاشف الغطا در 1228 ق . (1008) يكباره دلهاى مومنان عراق را به سمت آفتاب رخشان كاظميه پرواز داد. بدين ترتيب دانشمند پارساى خاندان شبر، در آستانه چهل و سومين بهار زندگى ، مرجعيتى فراگير يافت . يكى از شاگردان آن دانشور گران پايه سيماى آن روز استاد را چنين ترسيم كرده است :
... او مردى ميان قامت و فربه بود. چهره اى داشت كه با محاسنى مشكى زينت مى يافت . هنگامى كه بيننده اى در چهره اش مى نگريست و گفتار دل انگيزش را مى شنيد ديگر نمى توانست از وى جدا شود... ايستادن ، تكرار آيات الهى و آمرزش طلبى اش در نيايشها چنان به درازا مى كشيد كه پاهايش ‍ ناتوان مى شد و مفاصل و عضلاتش به ستوه مى آمد...(1009)
البته او نيز چون بزرگوارش به تهيدستان عنايتى ويژه داشت . برآوردن نيازهاى پابرهنگان ، عيادت بيماران و آزاد سازى بردگان ، از كارهاى كه با پژوهش و نگارش در مى آميخت و به عنوان ويژگى گرانبهاى شخصيت مرجع نامور كاظميه در خاطر روشن بينان ثبت مى شد. متاسفانه اين بخش ‍ از زندگى سرور نيك انديش خاندان شبر نيز مانند بسيارى ديگر از فراز و فرودهاى زندگى اش از دسترس تاريخ نگاران برون مانده است و جز دو سطر از دفتر يادداشتهاى روزانه سيد هيچ آگاهى تفصيلى در اين باره وجود ندارد. در اين سطرها چنين آمده است :
... برده اى به دو قطعه طلا خريده ، در راه خدا آزاد ساختم ... الاغى خريدم با آن به كربلا رفته ، پس از زيارت كاظميه بازگشتم و آن را فروختم . (1010)
راز بزرگ  
راز بزرگ مرجع پاك راى كاظميه در قلمش نهفته بود، قلمى كه همواره در دست داشت . چه بسيار روزها كه ميان پيروان مومنش مى نشست ، گفتارشان را مى شنيد، داورى مى كرد، پرسشهايشان را پاسخ مى گفت و همراه اين كار دشوار، قلم بر كاغذ كشانده ، مطالب ژرف فقهى ، اخلاقى ، قرآنى و اعتقادى را با استدلالهاى متين و مثالهاى روشن بر كرسى اثبات مى نشاند. (1011)
شتاب وى در نگارش چنان بود كه نويسندگان و منشيان ياريگرش هرگز به او نمى رسيدند. (1012)
گاه در مدت چند ساعت كتابى ژرف يا رساله اى پرارج مى نگاشت و آگاهان را در شگفتى فرو مى برد. روزى يكى از آشنايان وى كه از مطالب والاى يكى از كتابهايش شگفت زده شده بود، پرسيد: اين در چه مدت نگاشته اى ؟
فقيه بزرگ كاظميه پاسخ داد: با آغاز شب آغاز كردم و نيمه شب به پايان بردم .(1013)
ميزان نگاشته هاى آن بزرگمرد وارسته چنان بود كه شاگردانش او را تنها با حضرت علامه محمد باقر مجلسى قابل مقايسه دانسته ، مجلسى دوم مى خواندند. (1014) راستى راز اين موفقيت چه بود؟ هيچ كس چيزى نمى دانست ، تا آنكه سرانجام پژوهشگر نستوه خاندان شبر، خود از اين راز پرده برداشت . يكى از شاگردانش در اين باره مى نويسد:
روزى استاد پس از زيارت حضرت جواد عليه السلام ، اندكى بر مزار شيخ مفيد و استاد ارجمند وى شيخ ابوالقاسم جعفر بن قولويه قمى درنگ كرد تا روان آن پاكان را با تلاوت آيات الهى شادمان سازد. چون قرائت ((فاتحه الكتاب )) به پايان رسيد يكى از دانشمندان كه سد استاد را در اين زيارت همراهى مى كرد، گفت : آقا! مى خواهم دو مساله بپرسم !
سيد فرمود: بپرس !
گفت : نخست درباره زندگى روزانه تان است شما با اين برنامه سنگين و فشرده چگونه وضعيت اقتصادى خانواده را سامان مى دهيد؟ و ديگر درباره بسيارى از كتابهايتان ، چگونه است كه شما با اين فرصت محدود، كتابهايى چنين ژرف مى نگاريد؟
آفتاب تابناك سپهر يقين سر به زير افكنده ، مدتى در انديشه فرو رفت ، سپس پاسخ داد. اما رسيدگى به وضع اقتصادى خانواده ، اين به فضل پروردگار بستگى دارد. اوست كه همه ما را آفريده ، روزى مى دهد. و اما سرعت نگارش ، البته آن نيز نه هنر من ، بلكه عنايت حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام است . آن امام راستين در رويا فرمود:
اكتب و صنف فانه لايجف قلمك حتى تموت . (1015)
بنويس و كتاب پديد آور! همانا قلمت تا هنگام مرگ خشك نخواهد شد.
آثار آفتاب  
اينك كه از كرامت ويژه حسينى به سرور فقيهان كاظميه سخن به ميان آمد نگارش نامهاى آثار آن پژوهشگر نستوه و نيز توضيح كوتاهى در اين باره ضرورى مى نمايد ولى دريغ كه نوشتارى چنين مختصر گنجايش فهرستى با بيش از هفتاد عنوان را ندارد. ناگزير به ذكر عنوانهاى ذيل بسنده مى كنيم :
1. جامع المعارف و الاحكام ، 20 جلد
2. مصباح الظلام ، 8 جلد
3. المصباح الساطع ، 6 جلد
4. صفوه التفاسير، 4 جلد
5. الجوهر الثمين فى تفسير القرآن المبين ، 2 جلد
6. روضه العابدين ، 2 جلد
7. مصابيح الانوار فى حل مشكلات الاخبار، 2 جلد
8. البرهان المبين فى فتح ابواب علوم الائمه المعصومين
9. جامع المقال فى معرفه الرواه و الرجال
10. حق اليقين فى معرفه اصول الدين
11. الدرر المنثوره و المواعظ الماثوره عن الله تعالى و النبى و الائمه الطاهرين عليه السلام و الحكما
12. الاخلاق و الانوار اللامعه فى شرح الجامعه
فهرست بيش از هفتاد عنوانى آثار دانشمند وارسته خاندان شبر دليل روشنى بر بهره گيرى آن بزرگمرد از امدادهاى ويژه پيشوايان معصوم عليه السلام به شمار مى آيد، يارى معنوى آن پاكان زمانى نمايان تر مى شود كه دريابيم پژوهشگر نستوه شيعه در عمر كوتاه خويش (حدود 54 سال ) 104 جلد كتاب علمى به رشته نگارش كشيد. كتابهاى گرانقدرى كه تنها هفتاد جلد آن از حدود 000/170 سطر برخوردار است . (1016)
براى پى بردن به عظمت كار مرجع بزرگ كاظميه در اين آثار توجه به سخن مرحوم دكتر حامد جفنى داود، استاد ادبيات شريف تفسير القرآن ، بسيار سودمند است :
... از اينجا توان فراوان ، فزونى اطلاعات ، دقت ، مهارت و ممارستى كه سيد عبدالله شبر در اين فن بلند مرتبه و مهم (تفسير) بدان دست يافته ، در مى يابيم ... زيرا او در تفسيرش ، دقت در رساندن معنا و اختصار در عبارت را به گونه اى بسيار دقيق ، گردآورده است . امتياز ديگرى كه تفسير اين پيشواى بزرگ در آن منحصر به فرد است توجه همه جانبه به انواع قرائتها روايت شده از پيشينيان و مشهور نزد دانشمندان قرائت مى باشد. لفظى از الفاظ قرآن كريم وارد نمى شود مگر آنكه در حاشيه تفسير وجوه گوناگون قرائتهايش نزد دانشوران تجويد نيز ذكر مى شود. و از اين طريق مفسر توانسته است ميان قرائت امام حفص و ديگر قاريان جمع كند. در ديدگاه من - با توجه به برداشتم - مفسر در اين راه تا جايى پيش رفته و توفيق يافته است كه علامه نسفى با آنكه از مفسران متخصص در اين علم به شمار مى آيد و هدفش بيان وجوه قرائتها بوده ، هرگز بدان دست نيافته است ...(1017)
شاگردان سيد  
ناگفته پيداست كه آثار مرجع روشن بين عراق تنها به كتابها محدود نيست . آن فقيه وارسته در كنار پژوهشهاى پيوسته به تربيت شيفتگان علوم اهل بيت همت گماشت ، مشتاقان پاكدلى كه در محفل مرجع كاظميه دانش و عشق را يكجا آموختند و با راههاى روشن جاودانگى آشنا شدند. تاريخ نام برخى از اين كامروايان نيك نهاد را چنين به خاطر سپرده است :
1. آيت الله سيد على عاملى
2. آيت الله سيد محمد معصوم قطيفى نجفى (متوفاى 1260 ق .)
3. آيت الله شيخ حسين محفوظ عاملى (متوفاى 1246 ق )
4. آيت الله عبدالنبى كاظمى (متوفاى 1256 ق )
5. آيت الله شيخ اسماعيل بن شيخ اسد الله التسترى الكاظمى (متوفاى 1246 ق )
6. آيت الله سيد هاشم بن سيد راضى اعرجى كاظمى
7. آيت الله محمد رضا زين العابدين بن شيخ بهاء الدين (متوفاى 1248 ق )
8. آيت الله شيخ احمد بن محمد على بلاغى (1018)

 

next page

fehrest page

back page