گلشن ابرار جلد ۱

جمعى از پژوهشگران حوزه علميه قم

- ۲ -


مقام علمى 
رفته رفته به مباركى دعاى حضرت ولى عصر (عج ) بركت وجود شيخ صدوق فراگير شد و تمام دانشوران ، زبان به مدح و ثناى او گشودند و در برابر عظمت و گسترگى دانش او خضوع كردند. پس از سفر به بغداد شهرت علمى او آنچنان دانشمندان آن ديار را تحت تاءثير قرار داده بود كه تمام آنها را مجذوب خود كرد و از شعاع وجودى خود بهره مند ساخت .
شيخ صدوق را نمى توان تنها يك محدث يا فقيه يا اصولى ناميد بلكه با نظر به گوناگونى تاءليفات او و سخنان عالمان دينى در حق وى ، پى به دامنه دانش بيكران او خواهيم برد.
عمر رضا كحاله ((از عالمان اهل سنت )) در حق او نوشته است :
((محمد بن على بن الحسين ... شيعى (ابو جعفر) مفسر، فقيه ، اصولى ، محدث حافظ، آشناى به رجال ، ... (بوده است ) )) (28)
بيشترين فرصت و زحمت وى صرفه جمع آورى و تدوين و تبويب و نشر احاديث و نگارش كتب مختلف شد. و اين امر جز با تسلط او بر آن رشته هاى علمى تحقق نخواهد يافت .
تبويب و تدوين حديث با توجه به موقعيت زمانى ((صدوق )) و نبود يا كمبود امكانات نگارشى و تحقيقى در آن عصر، حاكى از تلاش طاقت فرساى او است . امروزه انجام چنين امر بزرگ با وجود امكانات زياد حتى از توان يك گروه علمى هم خارج است .
صدوق با كار ابتكارى خود در تنظيم آثار معصومين عليه السلام چشمه سارى را جارى ساخت كه نسلهاى آينده توانستند از جويبار روان و زلال نيازهاى علمى و دينى بشريت را مرتفع سازند.
فقيه اماميه  
برخى از كسانى كه زندگانى فقيهان را نگاشته اند ((صدوق )) را از قلم انداخته ، و او را در زمره فقهاى نامدار شيعه نياورده اند! حال آنكه صدوق در بسيارى از كتابهاى خود از جمله كتاب معروف ((من لا يحضره الفقيه )) (يكى از كتابهاى چهارگانه اصلى شيعه ) روايات را بر اساس مبانى فقهى خود تنظيم كرده و در مقدمه آن نيز نوشته است : ((آنچه در اين كتاب آورده ام به آن فتوا مى دهم )) (29) يعنى مطابق نظريات وى در احكام است همچنين كتاب معروف ((المقنع )) وى در شمار كتب اوليه فقهى عالم تشيع قرار دارد و كاملا جنبه فتوايى دارد و ساير فقها در قرون و اعصار پس از وى به همين كتاب به مثابه نظرهاى فقهى وى استناد كرده اند. بعلاوه بسيارى از رجال نويسان او را در زمره فقيهان آورده اند. (30) دانشمند كم نظير شيعه ، شيخ طوسى عليه السلام در كتاب ((الفهرست )) اين گونه از صدوق ياد مى كند:((بزرگ ما و فقيه ما و آبروى شيعيان خراسان ....))
صدوق در نگاه ديگران  
بزرگى شخصيت آنچنان است كه دانشمندان معروف اسلامى - اعم از شيعه و سنى - هر جا به نام وى رسيده اند، زبان به مدح او گشود و او را به بزرگى ياد كرد و با لقبهاى بلند و عبارتهاى پر معنا نام برده اند. برخى از تعبيرها كه در كلام آن بزرگان مشاهده مى شود انسان را به تعجب والايى شخصيت وى دو چندان مى كند.
شيخ طوسى در كتاب ((الفهرست )) مى نويسد:
((...صدق ، بزرگوار و حافظ احاديث ، ناقد اخبار و نسب به رجال دانا بود. در بين دانشمندان قم شخصيتى به قدرت حافظه و زيادى دانش او يافت نشده است .)) (31)
محمد بن ادريس نيز در كتاب ((سرائر)) آورده است :
((دانشمند بزرگوار و مورد اطمينان ، متخصص اخبار، ناقد آثار، عالم به رجال و حافظ بزرگ حديث بود، او استاد پيشواى ما شيخ محمد بن نعمان است .(32)
نجاشى بن محمد معروف نوشته است .
((صدوق ، بزرگ و فقيه ما، چهره معروف شيعيان در خراسان بود در سال 355 در سنين جوانى به بغداد سفر كرد و بزرگان آنجا در محضر او استفاده بردند.)) (33)
سيد ابن طاووس نيز او را اين گونه توصيف كرده است :
((شيخ ابو جعفر محمد بن على بن بابويه ، كسيكه دانش و درستكارى او مورد اتفاق و در گفتار مورد اطمينان كامل است .)) (34)
و شيخ اسد الله شوشترى در كتاب ((مقابس الانوار)) آورده است :
((صدوق ، رئيس محدثين ، زنده كننده اساس دين ، دارنده فضائل و مكارم او و برادرش به دعاى امام عسكرى و ولى عصر عليه السلام به دنيا آمده اند.)) (35)
علامه مامقانى در كتاب شريف تنقيح المقام نگاشته است :
((محمد بن على بن بابويه ، عموم مردم از فقاهت او و فقها از احاديث او بهره جسته اند و دانشمندان متخصص از او ياد كرده و بر او درود فرستاده اند.)) (36)
مرحوم سيد حسن صدر نيز در معرفى وى مى نويسد:
((محمد بن على بن حسين ، بيش از 300 كتاب تاءليف كرده است همانند او در ميان دانشمندان اسلامى وجود ندارد.)) (37)
اين توصيفها اختصاص به دانشمندان شيعه مذهب ندارد بلكه عالمان اهل سنت نيز زبان به مدح او گشوده اند كه در اين مختصر تنها به يك نمونه از آن اشاره مى كنيم .
خير الدين زركلى كه در كتاب معروف ((الاعلام )) مى نويسد:
((محمد بن على بن حسين ، معروف به ((شيخ صدوق )) مانند او در بين علماى قم يافت نشده است . در رى اقامت داشت و در منطقه شرق و خراسان مقام والايى داشت در شهر رى بدرود حيات گفت و در همان جا به خاك سپرده شد و حدود 300 كتاب ، تاءليف كرده است .)) (38)
صداقت در گفتار و روايت  
از مسائلى كه در علم رجال مطرح است و سبب پذيرش حديث محدثان خواهد بود تصريح دانشمندان اين رشته علمى به وثاقت و اطمينان و صداقت راوى است . اين در حالى است كه در كلام عالمان رجالى كمتر سخن از وثاقت شيخ صدوق به ميان آمده است مرحوم شيخ حر عاملى از محدثان شيخ و مؤ لف كتاب شريف وسائل الشيعه در اين باره مى نويسد:
((عالمان بزرگ رجال نويس ، آن گونه ايشان را مورد ستايش قرار داده اند كه كمتر از توثيق نيست و آنگاه كه فردى چنان شهرت داشته باشد كه حال او بر هيچ كس پوشيده نباشد نيازى به توثيق ندارد عالمان دينى چنان اعتمادى بر شيخ داشتند كه تعبير به اينكه ((ايشان مورد وثوق و اطمينان است )) توهين به اوست . (39)
محقق بحرانى گويد:
((گروهى از اصحاب را ديدم كه مراسيل (40) صدوق را صحيح مى دانند و مى گويند مراسيل صدوق كمتر از مراسيل ابن ابى عمير نيست ، از جمله آنها كه مراسيل او را صحيح مى دانند علامه در مختلف و شهيد در شرح ارشاد و سيد داماد در حواشى فقيه است .)) (41)
علامه مامقانى (رجالى معروف ) در تنقيح المقال مى نويسد:
((خدشه و تاءمل در وثاقت و عدالت و بزرگى اين مرد، مانند تاءمل در نور خورشيد فروزان است . حضرت حجت (عج ) در حق وى فرموده است : ان الله سبحان ينفع به يعنى خداى سبحان بوسيله او به مردم بهره مى رساند و اين خود توثيق و تعديل اوست . (42)
برخى نيز روشنى وثاقت او را مانند وثاقت سلمان و ابوذر دانسته اند.(43)
آثار صدوق  
پرداختن به نوشته هاى صدوق خود كتاب مستقلى را مى طلبد و بجاست كه ((كتاب نامه صدوق )) نگارش بايد و نوشته هاى اين دانشمند گرانمايه و جامعه علمى و اسلامى شناسانده شود.
شيخ طوسى رحمة الله عليه در كتاب ((الفهرست )) نوشته است : وى (صدوق ) نزديك به سيصد كتاب تاءليف كرده است .)) (44)
نجاشى در كتاب ((رجال )) خود كه بعد از فهرست شيخ نوشته شده ، 198 كتاب صدوق را نام برده است . (45)
اين در حالى است كه اهميت صدوق به زيادى تاءليفات وى نيست بلكه به سودمندى كار اوست نظم و تدوينى كه وى در احاديث معصومين عليه السلام به وجود آورده است تا عصر او سابقه نداشته و اين نيز حكايت از تسلط بسيار عمق وى بر روايات دارد.
در اين نوشته مختصر به معروفى اجمالى برخى از آثار صدوق مى پردازيم .
كتاب من لايحضره الفقيه  
مشهورترين و بزرگترين كتاب صدوق - پس از مدينه العلم - همين كتاب است كه يكى از((كتب اربعه )) روايى شيعه به شمار مى رود.
اين كتاب در بردارنده نزديك به شش هزار حديث مى باشد كه بر اساس ‍ موضوعات مختلف فقهى تدوين شده است .
سبب نگارش اين كتاب حكايتى زيبا و شنيدنى دارد كه وى خود آن حكايت را در مقدمه كتاب آورده است .
ايشان در آنجا ضمن ذكر آن حكايت چنين نوشته :
((من نخواستم مانند ساير مصنفان رواياتى را كه در هر موضوع رسيده است ثبت كنم بلكه در اين كتاب رواياتى را آورده ام كه بر اساس آن فتوا مى دهم و آنها را صحيح مى دانم و معتقد به صحت آنها مى باشم و ميان من و پروردگار حجت است .))
مرحوم مامقانى به نقل از علامه طباطبايى (بحر العلوم )) مى نويسد:
((برخى از اصحاب روايات كتاب ((الفقيه )) را بر ساير كتب اربعه به چند دليل ترجيح مى دادند:
برخوردارى مؤ لف از حافظه اى قوى كه سبب ضبط بهتر روايات مى باشد.
استوارى وى در نقل روايات .
متاءخر بودن كتاب ((من لايحضره الفقيه )) از ((كافى )).
صدوق صحت انچه بر او در اين كتاب آورده خود ضمانت كرده است .
هدفش تنها نقل روايت نبوده بلكه به اظهار خود مطابق آنچه نقل كرده فتوا داده است . (46)
كمال الدين و تمام النعمة  
صدوق اين كتاب را در اواخر عمرش تاءليف كرده است . در آن عصر از طرف فرقه اسماعيليه كه نفوذ بسيار داشتند و از سوى فرقه زيديه و طرفداران جعفر كذاب و پيروان زيادى از اهل تسنن ايرادهايى به فرقه اماميه وارد مى شد و آنان بدين وسيله اذهان مردم را مشوب مى كردند. از اين نظر شيخ صدوق - رضوان الله عليه - كتاب ((كمال الدين )) را تاءليف كرد. او در اول اين كتاب اشكالات مخالفين را نقل مى كند و به آنها پاسخ مى دهد و به خوبى از عقيده اماميه دفاع كرده به طور تفضيل درباره قائم آل محمد (عج ) بحث مى كند. (47)
با اينكه اين كتاب حدود 90 سال پس از غيبت كبراى حضرت ولى عصر (عج ) نگاشته شده از مباحث آن معلوم مى شود در آن زمان كه هنوز مدت چندانى از اين مساءله نگذشته بود، عده اى از اهل كفر و نفاق نسبت به ماجراى غيبت ترديد كرده بر شيعيان خرده مى گرفتند. همچنانچه خود شيخ صدوق نيز بارها به اين نكته اشاره كرده است .
معانى الاخبار  
يكى از آثار ارزشمند صدوق كتاب معانى الاخبار حاوى رواياتى است كه موارد ابهام و مشكل احاديث و آيات قرآن را توضيح داده است .
عيون اخبار الرضا عليه السلام  
اين كتاب را براى صاحب بن عباد، وزير دانشمند و دين پرور آل بويه نگاشته و به وى اهدا كرده است و در آن ، رواياتى كه از امام هشتم عليه السلام نقل شده گرد آمده است .
خصال  
اين كتاب كه در بردارنده نكات اخلاقى - علمى ، تاريخى و فقهى و پندهاى درس آموز مى باشد بر اساس سلسله اعداد ترتيب يافته كه اين تدوين و تنظيم نيز بر زيبايى و شيوايى و ارزش كار وى در اين اثر افزوده است . او در هر باب رواياتى كه مطابق همان عدد نكته يا مطلبى را در برابر آورده است .
امامى (مجالس )  
مجموعه درسها و سخنرانيهاى شيخ صدوق در اين اثر گرد آمده است مطالب آن را شاگردان او تحرير كرده اند.
علل الشرايع  
اين كتاب ، همچنانكه از نامش پيداست حاوى علتها و فلسفه احكام مى باشد، مؤ لف تمام احاديثى كه به علل و فلسفه احكام اشاره شده ، در يك مجموعه به همين نام نگاشته است ، و شايد اولين كتاب در موضوع خود مى باشد.
برخى ديگر از آثار وى بدين قرارند:
1 - ثواب الاعمال
2 - عقاب الاعمال
3 - المقنع
4 - الاوائل
5 - الاواخر
6 - المناهى
7 - التوحيد
8 - دعائم الاسلام
9- اثبات الوصية
10 - المصابيح
11 - التاريخ
12 - المواعظ
13 - التقيه
14 - الناسخ و المنسوخ
15 - الباطل العلو و التقصير
16 - السر المكتوم الى الوقت المعلوم
17 - مصباح المصلى
18 - مصادقة الاخوان
19 - الهدايه فى الاصول والفقه
20 - المواعظ و الحكم
21 - تعداد زيادى در فضيلت برخى اعمال و بعضى از ماهها
22 - تعداد زيادى رساله در موضوعات مختلف فقهى و غير آن
23 - چندين كتاب در فضايل پيامبر و امامان و برخى از اصحاب
24 - كتابهاى متعدد در بيان زهد پيامبر و امامان عليه السلام
25 - و چندين كتاب در پاسخ به سؤ الهاى مردمى .
گوهر گمشده يا مدينة العلم  
مهمترين كتاب شيخ صدوق كه خود نيز از آن ياد كرده و تا زمان پدر شيخ بهايى مورد استفاده عالمان مورد استفاده عالمان دينى بوده كتاب ((كتاب العلم )) است كه مفقود گشته است و با كمال تاءسف به دست كار نرسيده است .
بنا به نوشته ابن شهر آشوب در كتاب معالم العلماء كتاب مدينة العلم ده جلدى و من لا يحضره الفقيه چهار جلدى است و از اين نوشته معلوم مى شود كه مدينة العلوم بيش از دو برابر من لا يحضره الفقيه بوده است .(48)
شيخ طوسى ، شيخ منتجب الدين و ديگران از اين كتاب به عنوان يكى از مهمترين تاءليفات صدوق ياد كرده اند و بسيارى از بزرگان دين از كتاب مدينة العلوم روايت كرده اند.(49)
صاحب روضات الجنات مى نويسد:
((بعد از زمان علامه و شهدين ، ديگر هيچ اثرى از كتاب مدينة العلم دين و شنيده نشده است ولى بنا به نوشته برخى ديگر ، معتقدند اين كتاب تا عصر پدر شيخ بهايى نيز موجود بوده و ايشان نسخه اى از آن را داشته است .))(50)
شيخ حسين بن عبدالصمد حارثى (پدر شيخ بهاء الدين عاملى ) در كتاب درايه اش نوشته است : ((پايه ها و اصول معتبر حديث ما پنج كتاب است : كافى ، مدينة العلم ، من لا يحضره الفقيه ، تهذيب و استبصار.))
عالمه مجلسى و پس از وى سيد محمد باقر جيلانى (سيد شفتى ) تلاشها و اموال زيادى صرف يافتن اين كتاب كردند ولى اثرى از آن به دست نياوردند.
شاگردان صدوق  
شيخ صدوق به خوبى دريافته بود كه بهترين شيوه براى حفظ و حراست از سخنان پيشوايان دين كه در هر زمان ممكن است مورد تعرض و دستبرد خائنان قرار گيرد - علاوه بر حفظ و تدوين و نگارش آنها - انتقال به سينه دلسوخته گان آنها مكتب اهل بيت عليه السلام مى باشد. از همين رو هرگاه حديثى از كسى مى شنيد به ديگران مى آموخت و اين امر سبب شد تا كمتر عالمى در آن عصر باشد كه شيخ صدوق از او بهره نگرفته و كمتر طالب دانش كه او را عطايى از علوم وحى و عصمت نبخشيده باشد. در تمام شهرهايى وحى و عصمت نبخشيده باشد. در تمام شهرهايى كه او سفر كرده است جمع زيادى از دانشمندان از خرمن دانش او خوشه ها برگرفته و بهره هاى فراوان برده اند كه عدد شاگردان وى را متجاوز از صدها تن نوشته اند. از ميان شاگردان وى كه سرآمد همه آنهاست مى توان دانشمند بلند آوازه شيعه ، محمد بن محمد به نعمان ، معروف به ((شيخ مفيد)) را نام برد كه بحق برازنده اين لقب بود و بسيارى به دين ديانت كرد و آثار به جاى مانده از وى حكايت از وسعت معلومات او دارد.
بجز شيخ مفيد، از جمله شاگردان صدوق ، مى توان اين بزرگان را نيز نام برد:
برادر وى ، حسين بن على بن بابويه قمى
هارون بن موسى تلعكبرى
حسين بن محمد قمى (مؤ لف تاريخ قم )
على بن احمد بن عباس نجاشى
علم بن احمد بن عباس نجاشى
علم الهدى ، سيد مرتضى
سيد ابوالبركات على بن حسين جوزى حسينى حلى
غروب خورشيد  
شيخ صدوق رحمة الله عليه سرانجام پس از عمرى تلاش و تحقيق در سنگر علم و فرهنگ اسلامى ، در سال 381. ق در 75 سالگى دعوت پروردگار خويش را لبيك گفت و در جوار رحمت بى منتهاى او جاى گرفت . وفات او در شهر ((رى )) اتفاق افتاد و با اين حادثه عظيم و تاءسف بار، غبار غم و سراسر عالم تشيع را فرا گرفت و عاشقان مكتب اهل بيت عليه السلام در ميان اندوه و اشك ، پيكر، پيكر مطهر وى را تشيع كردند و در نزديكى مرقد حضرت عبدالعظيم حسنى ((در شهر رى )) به خاك سپردند. آن محل اكنون نيز با نام ((ابن بابويه )) زيارتگاه مسلمانان است . گرچه در طول تاريخ همواره آرامگاه مورد احترام شيعيان بوده ولى با حادثه اى كه در حدود يكصد و هشتاد و پنج سال پيش اتفاق افتاد، عظمت و اعتبار صدوق در نزد زائران حرمش بيشتر معلوم شد و ارادت آنان نسبت به وى دو چندان گشت ؛ كه شرح آن واقعه مطابق نقل روضات الجنات ديگر كتب تاريخى بدين گونه است .
((در سال هجرى قمرى ، باران زيادى باريد كه بر اثر آن اطراف مزار شريف شيخ صدوق فروكش كرد و شكافى در كنار آن پديد آمد. مؤ منان در پى اصلاح بر آمدند. هنگام خاكبردارى به سردابى كه جسد شيخ در آن مدفون بود، رسيدند. وقتى كه به سرداب وارد شدند، جسد را سالم يافتند. آثار رنگ حنا هنوز بر ناخنهاى وى باقى بود، آثار رنگ حنا هنوز بر ناخنهاى وى باقى بود، اين خبر در سطح تهران پيچيد تا آنكه سلطان وقت (( فتحعلى شاه قاجار)) نيز از آن مطلع گشت . دستور داد تا سرداب را نپوشانند كه خواهان در محل حاضر شدند. جمعى از علما و سران مشاهده كردند. سپس دستور دادند تا سرداب را بپوشانند و بناى ساخته شده و بر قبر را تجدد كردند.(51)
صاحب كتاب ((روضات الجنات )) اين حكايت را از برخى كسانى كه جسد را ديده و شاهد اين ماجرا بوده اند، شنيده و نقل كرده است .
خدايش رحمت كند و در بهترين جايگاه بهشت جاى دهد.
و الحمد لله اولا و آخرا
صاحب بن عباد متوفاى 385 ق . 
وزير دين پرور
سعيد بابايى
از ولادت تا عرصه سياست  
ابوالقاسم اسماعيل بن عباد فرزند عباس ملقب به صاحب و مشهور به صاحب بن عباد به سال 326 ق . در اصفهان ديده به جهان گشود. (52)
پدر و اجداد صاحب از بزرگان و سرشناسان اصفهان بوده و مرتبه وزارت داشتند. و عباس رسيده بود كه مردم او را ((شيخ امين )) مى گفتند.
پدر صاحب و همسرش نهايت كوشش خود را در تربيت فرزند خود به كار بستند. اولين استاد صاحب پدرش ((عباد)) بود كه علاوه بر ايفاى پدرى استادى مهربان و دلسوز براى وى به حساب مى آمد. ((صاحب )) پس از فراگيرى مقدمات به تحصيل فقه ، حديث ، تفسير، كلام و ديگر علوم رايج پرداخت .
پس از چندى كه او را از اساتيد و بزرگان اصفهان بى نياز ديد به ((رى )) كه از مراكز علم و ادب آن زمان بود مهاجرت كرد و در آن شهر به حلقه درس ‍ ((ابن عميد)) وزير دانشمند و شهير آل بويه پيوست و ابن عميد توانايى ((صاحب )) در انشاى متون ادبى را مشاهده كرد. و او را از نويسندگانى مقام وزارت قرار داد. كاردانى و توانايى صاحب در انجام اين وزارت قرار داد. كاردانى و توانايى صاحب در انجام اين امور، راه پيشرفت را بر او هموار ساخت تا آنجا كه چون ركن الدوله ، فرزندش مؤ يدالدوله را به مقام دبيرى او و نويسندگى وى به زادگاهش اصفهان بازگشت . (53)
نگاهى به آل بويه  
اين خاندان شيعى از منطقه شمال ايران برخاستند و در برهه اى از تاريخ اين كشور (320)بر مناطق وسيعى از ايران حمرانى مى كردند.
در عصر آل بويه بسيارى از محدوديتها و سختيهايى كه شيعيان گرفتار آن بودند از ميان رفت ، شهادت به ولايت حضرت على عليه السلام در اذان و بزرگداشت حادثه كربلا و شهيدان آنان و علنى كردن ديگر شعارها و مراسم مذهبى شيعيان ، از خدمات اين خاندان به اسلام است .
معزالدوله - از پادشاهان آل بويه - مذهب شيعه را در عراق ترويج نمود.به فرمان وى در دهه اول محرم بازارهاى بغداد تعطيل شده و مردم با لباس ‍ سياه به عزادارى مى پرداختند.
بزرگداشت عيد غدير و برپايى جشن هاى باشكوه به مناسبت ميلاد ائمه معصومين عليهم السلام و تبليغ و نقل فضيلتهاى امامان شيعه عليهم از خدمات اين خاندان است .تجديد بناى مرقد مظهر حضرت على عليه السلام و امام حسين عليه السلام و نيز ساختن گنبد و بارگاه بر مقبره آنان ، در شمار فعاليتهاى آل بويه است .
در سال 347 ق . صاحب به همراه مؤ يد الدوله و وزيرش ابوعلى بن ابوالفضل كاشانى به بغداد رفت . او در اين شهر كه مهترين پايگاه علوم اسلامى در آن عهد بود به حضور اساتيد و بزرگان مشهور شتافت . وى در مدت توقف كوتاه خود در بغداد به محضر مردانى چون سيرافى ، قاضى ابوالسائب ، ابوبكر احمد بن كامل ، مهلبى وزير خليفه ، ابوبكر زكريا محيى بن علوى و بسيارى ديگر شتافت و بهره هاى فروان از آنها برد (54)
در سال 366 ق . مؤ يد الدوله ، حاكم اصفهان صاحب را كه 13 سال نويسندگى او را بر عهده داشت ،به وزارت برگزيده ، صاحب در دوران اقامت در اصفهان بساط علم و ادب را در آن شهر گسترانيد و به نشر و ترويج فضل و دانش فضل و دانش و تشويق دانشمندان و فرزانگان پرداخت . رفته رفته نام او به دانش پرورى اشتهار يافت و سخنوران و اديبان و نويسندگان بسيارى به محضر او شتافتند و در اصفهان اقامت گزيدند.
در دوران اقامت صاحب در اصفهان بزرگان علم و ادب بسيارى از اين شهر برخاستند. اين افراد عبارت بودند از: ابوعلى مرزوقى اديب مشهور، حلاج ابومنصور اصفهانى از شاگردان ابوعلى فارسى ، ابوعبدالله خطيب اسكافى ،ابن فورك اصفهانى ، محدث و مورخ مشهور ابونعيم حافظ اصفهانى ، محدث معروف و برخى ديگر.
او در اصفهان به اعتقاد استوار تشيع اشتهار داشت و عقيده و مذهب خود را نيز ترويج مى كرد.در اين راه سعى وافر مبذول مى داشت . او با فقها و دانشمندان در مسائل اعتقادى مناظره مى كرد و در بيشتر موارد بر آنان غالب مى آمد. در مجالس درس او در اصفهان شاگردان فروانى حاضر مى شدند. ابوالندى محمد بن احمد از ادباى مشهورى است كه در يكى از جلسات املاى صاحب حاضر شده و با وى مناظره كرده است .(55)
پس از مرگ ركن الدولة در سال 366 ق .مؤ يد الدولة فرزند او ولايت رى و اصفهان را عهده دار شد. او پس از مدتى وزير پدرش ابوالفتح فرزند ((ابن عميد)) را كه جوانى كم تجربه ولى مغرور بود عزل و صاحب بن عباد را به وزارت انتخاب كرد. مؤ يدالدولة كه به فضايل و نيكيهاى صاحب و تجارب او آگاهى كامل داشت و تواناييهاى وى را در كشور دارى و اداره امور مشاهده كرده بود پس از تفويض مقام وزارت به او اختيارات كامل به وى عطا كرد به گونه اى كه صاحب مى توانست در اموال خزانه به هر نحو كه شايسته مى دانست تصرف كند و در همه مسائل راى خويش را به كار بندد. صاحب نيز در گسترش عدل و آيين هاى نيكو، آباد ساختن كشور، رفاه مردم ، رونق اقتصادى و ترويج دانش و هنر كوشش بسيار كرد و حوزه علمى و ادبى خود را در رى نيز همانند ((اصفهان )) برقرار ساخت .(56)
صاحب در سال 370 ق . نزاع ميان مويدالدولة و عضدالدولة را كه از بغداد به همدان لشكر كشيده بود با درايت خود پايان داد و بين آن دو صلح و صفا برقرار كرد. همچنين تدبير و كياست صاحب موجب گشت كه لشكريان عضدالدولة و مؤ يدالدولة بر سپاهيان خراسان و لشكر قابوس بن وشمگير پيروز شوند. اين پيروزى كه در سال 371 ق . رخ داد. پس از وفات مويدالدولة ، با تدبير صاحب و پافشارى او حكومت رى و مناطق تحت نفوذ آن به فخر الدولة رسيد. عظمت و شان والاى صاحب در دوران فخر به نهايت رسيد. او كه همچنان تصدى وزارت را بر عهده داشت در اين دوران آزادى عمل بيشترى يافت . ابهت و حشمت صاحب در اين زمان بدان اندازه بود كه فخرالدولة نيز به احتياط با او برخورد كرده ، چندان جرات مزاح با او را نداشت .
در دوران حكومت فخرالدولة ، صاحب با پيگيرى فراوان توانست خلفت حكومتى و القاب و پرچم خليفه عباسى را به دست آورد. او همچنين توانست مناطق زيادى را فتح كند و به سرزمينهاى تحت نفوذ فخرالدولة بيفزايد و فتنه هايى را كه در طبرستان ايجاد شده بود فرو نشاند.
مذهب صاحب  
بسيارى از بزرگان به تشيع و برخى به دوازده امامى بودن او تصريح كرده اند. سيد بن طاووس ، شيخ صدوق ، علامه مجلسى ، شيخ حر عاملى ، شيخ بهايى ، شيخ آقا بزرگ طهرانى ، شيخ عباس قمى ، علامه امينى و بسيارى ديگر از اين جمله اند. جز تصريح بزرگان ، دقت در اشعارى كه از صاحب باقى مانده و شور و شوق او به ولايت و دوستى ائمه معصومين عليه السلام بهترين شاهد بر اين شخصيت بزرگ است (57) به نمونه ذيل دقت كنيد:

ابا حسن لو كان حبك مدخلى
جهنم ، ان الفوز عند جحيمها
فكيف يخاف النار من هو مؤ من
باءن اميرالمؤ منين قسيمها
- ابا حسن اى امام همام اگر دوستى تو مرا به دوزخ وارد سازد همانا كه آتش ‍ جحيم رستگارى مرا در پى خواهد داشت .
- آنكس كه تو را تقسيم كننده بهشت و دوزخ داند چگونه از آتش آن هراسى دارد؟
اخلاق و سيره صاحب  
تحقيق در احوال و آثار بزرگان و نوابغ علم و ادب و بررسى سجايا و ملكات اخلاقى آنها، نقش بسزايى در شناساندن آنان ايفا مى كند.
بررسى كتب و مدارك مربوط به احوال و شرح زندگى صاحب نشانگر آن است كه وى از مجلسى نيكو بهره داشته و به پشتوانه اخلاق پسنديده خود بزرگان علم و ادب و عموم مردم را شيفته خود نموده بود.
كرم و جوانمردى از بارزترين صفات اخلاقى صاحب مى باشد و حكايات بسيار در اين باره از وى نقل شده است . او از تواضع و فروتنى نيز بهره فراوان داشت و به ويژه سادات و دانشمندان را گرامى مى داشت . صاحب ضمن برخوردارى از تواضع و فروتنى از جلالت قدر و بزرگى نيز بهره برده بود. عفو و اغماض ، فراست ، شجاعت و بسيارى ديگر از محاسن اخلاقى را مى توان در صاحب يافت . (58)
سياست و روش كشوردارى  
هنگامى كه صاحب به مقام وزارت رسيد در صدد اصلاح امور بر آمد و در اولين گام ، بدعتهاى ناپسند و رسوم ظالمانه را برانداخت .
او در اجراى عدالت و رفع ستم از مردم بسيار كوشا بود. وى همچنين آباد ساختن شهرها، مرمت و بازسازى ويرانيها و بناى آثار نيك را نيز مورد عنايت قرار مى داد؛ كه مى توان از رونق يافتن شهرهاى قزوين ، قم و اصفهان ياد كرد. صاحب به شهر قم كه در آن زمان پايگاه اصلى شيعيان بود توجه ويژه داشت . نويسنده تاريخ قم كه اين كتاب را به صاحب هديه كرده است مى گويد: ((نزد صاحب چيزى گزيده تر از تصنيفى در اخبار شهر قم اهل آن نيافتم .)) (59)
صاحب در دوران .وزارت خود اقتصاد كشور مردم را رونق بخشيد و دارايى خزانه دولت را به مرتبه اى عالى رساند.او به ورزش نيز توجه بسيار داشت و ورزشكاران را مورد تشويق خود قرار مى داد. كارهاى ديوان را جز به اهل فضل و دانش نمى سپرد. و هر زمان آگاه مى شد كه فردى شايسته و كاردان بيكار مى باشد يك شغل از كسانى را كه چند شغل داشتند، مى گرفت و به او واگذار مى كرد. (60)
علم آموزى و دانش گسترى صاحب  
صاحب بن عباد در محيطى شيفته علم و ادب پاى به جهان گذارد و تا آخرين لحظات حيات دمى از علم آموزى دانش گسترى غفلت نورزيد. صاحب كوشش در آموختن ، محدود به زمان معين نبود به گونه اى كه حتى پس از رسيدن به مقام وزارت نيز كسب علم و معرفت را فراموش نكرد. او چه در ايام اقامت در شهرهاى اصفهان ، بغداد و رى و چه مسافرت هميشه با برخى از دانشمندان بزرگان علم همراه بود و حتى در ماءموريتهاى نظامى نيز مجلس بحث و گفتگو مى داد.
فراهم آوردن زمينه هاى گسترش علم در ميان عموم مردم از سياستهاى مهم صاحب در دوران وزارت بود. او در پى اين مهم دانشمندانى را از بغداد به اصفهان و رى فرا خواند. صاحب مى دانست كه آباد شدن كشور و رونق اقتصاد در نخستين مرحله متوقف بر آن است كه مردم از زنجير جهل و نادانى رهيده ، روشنايى دانش و فضيلت را درك كنند.
صاحب به تاءليفات اهل قلم عنايت توجه ويژه داشت هرگاه از تاءليفات كتابى جديد آگاهى مى يافت با سعى و كوشش فراوان نسخه اى از آن فراهم مى كرد و براى مطالعه در كتابخانه خويش قرار مى داد. او در نتيجه تلاش ‍ فراوان توانست كتابخانه اى عظيم و كم نظير تشكيل دهد. كتابخانه صاحب ، بيشتر آثار و تاءليفات علمى آن دوران را در برداشت و دانشوران و نويسندگان متعدد را آن گنجينه ارزشمند استفاده مى بردند .((مقدسى )) جغرافى دان پر آوازه و مشهور قرن چهارم ، يكى از كسانى است كه به تصريح خودش استفاده فراوان و بهره بسيار از كتابخانه بزرگ صاحب برده است . فهرست نام كتابهاى موجود در كتابخانه مذكور حاوى ده جلد و براى كتابها به تعدادى زياد شتر نياز بود. به گفته برخى مدارك ميزان كتابهاى موجود در قرن دهم ميلادى مقارن بوده است برابر مجموع كتابهاى موجود در كتابخانه هاى اروپا برآورده شده است .
صاحب مقام بزرگان دين و علم و ادب را گرامى مى داشت و از احترام به آنان كوچك ترين مضايقه اى نمى كرد. برخى از بزرگان به خدمتش حاضر شده ، و در شمارش همراهان او در مى آمدند و برخى ديگر با نامه نگارى به وى اظهار ارادت مى كردند؛ همانند صابى نويسنده مشهور آن دوران . سيد رضى نيز قصيده هايى در بغداد سروده و صاحب را مدح گفته است .
ابن عباد هر سال پنج هزار دينار به بغداد مى فرستاد تا بين فقها و اديبان آن ديار تقسيم گردد.
برخى از دانشمندان و اديبان ملازم صاحب بدين قرار بودند:
1 - ابوالقاسم زعفرانى 2 - ابوالقاسم بن اءبى العلاء 3 - ابوالعباس ضبى 4 - ابوسعيد رستمى 5 - ابودلف خزرجى 6 - ابومحمدخان اصفهانى 7 - بديع الزمان همدانى و بسيارى ديگر(61) ياقوت در معجم الاءدباء مى گويد: صاحب بن عباد از پانصد شاعر صاحب ديوان مدح گفتند و از صاحب نقل شده كه گفته است مرا به صد هزار بيت فارسى و عربى مدح گفته اند.
او دانشمندان و بزرگان مكه و مدينه را نيز مورد الطاف خود قرار مى داد و هر سال با كاروان حجاج براى هر يك به فراخور شاءنش هدايايى مى فرستاد.
حكايت و وقايع متعدد از روابط نيك صاحب بن عباد و بزرگان معاصرش ‍ در مدارك و مآخذ نقل شده كه حاكى از بزرگوارى و ستايش معاصران او نسبت به صاحب بن عباد مى باشد. در يكى از اين وقايع هلال بن هارون صايى حرانى نويسنده نامى عصر خود كه نزديك به نود سال در خدمت خلفا و وزرا متصدى ديوان رسائل بود و شعراى عراق او را همچون رؤ سا مدح مى گفتند، در نامه اى كه خطاب به صاحب نوشته است مى گويد: ((هنگامى كه صحيفه اى را در دستان آورنده آن گذارم ، بر آن نامه بوسه زدم زيرا مى دانستم كه پس از وصول ، چشمان مبارك تو بر آن خواهد افتاد.))
مطالبى نيز در توصيف اهميت جلسات صاحب با ادبا بزرگان مى گويد:
((در اين گونه مجالس ثمرات عقول و افكار و ذوقهاى مختلف بر صاحب عرضه مى شد و از نتايج اين اجتماعات بود كه سخن صاحب در فصاحت و بلاغت به مرز سحر رسيد و داخل در حد اعجاز گرديد و نظم نثرش چون خورشيد در همه آفاق پرتو افكن شد و شرق غرب را فرا گرفت .))(62)
الف - مقام علمى صاحب  
پشتكار و شوق به يادگيرى علوم فنون رايج در آن عصر، او را به فراگيرى معارف گوناگون واداشت به گونه اى كه در بسيارى از علوم صاحبنظر گرديد.
صاحب در دانشهاى چون علوم قرآن و تفسير حديث ، كلام ، لغت ، نحو، عروض ، نقد ادبى ، تاريخ و طب تسلط تبحر داشت .(63)
الف - تاءليفات
آثار متعددى در زمينه علوم فوق از صاحب باقى مانده كه بدين شرح است :
1 - كتاب الادبانه (در علم كلام ) 2 - الاقناع (در كلام عروض ) 3 - الامثال السائره (در علوم ادبى ) 4 - التذكرة (در كلام و اصول دين ) 5- ديوان اشعار 6 - رسائل صاحب (مباحث اخلاقى ، اعتقادى و اجتماعى ) 7 - رساله اى در فضايل حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام 8 - رساله اى در علم طب 9- عنوان المعارف 10 - الفراق بين الضاد و الظاء 12 - المحيط (در علم لغت ) 13 - المنظومة الفريدة .
مؤ لفاتى كه تمامى آنها در دست نيست عبارت اند از: 14 - الاءنوار 15 - الروزنامجة 20 - الامامة 21 - تاريخ الملك و اختلاف الدول 24 - الحجر 25 - الزيدية 26 - الشواهد 27 - الفصول المهذبة للقول 28 - القضاء و القدر 29 - الوزراء 30 - الوقف و الابتداء 31 - الكافى فى الترسل و برخى ديگر.(64)
ب - اساتيد صاحب  
از مشخصات تمامى اساتيد صاحب اطلاع دقيق در دسترس نيست . رخى از اساتيد مهم وى عبارت اند از: 1 - عباد(پدر او) 2 - ابن عميد 3 - ابن فارس 4 - ابوالفضل عباس بن محمد نحوى مشهور به صدام 5 - ابوسعيد حسن بن عبدالله سيرافى 6 - ابوبكر محمد بن يعقوب -7 قاضى ابوبكر احمد بن كامل 8 - ابوزكريا يحيى بن عدى 9 - ابوعمر صباغ (65)
شاگردان صاحب  
اسامى برخى از شاگردان او بدين شرح است :
1 - شيخ عبدالقاهر جرجانى 2 -ابوبكر بن مقرى 3 - قاضى ابوطيب طبرى 4 - ابوالفضل محمد بن ابراهيم نسوى شافعى 5 - ابوبكر على ذكوانى . (66)
ج - كتابهايى كه به نام صاحب نوشته شده و به او هديه گرديد.
1 - عيون اخبار الرضا عليه السلام : از شيخ جليل و فقيه عالى مقام صدوق رحمه الله عليه
2 - كتاب رجال ، از حسين بن على بن بابويه برادر شيخ صدوق
3 - تاريخ قم ، از حسن بن محمد قمى
4 - لطايف المعارف ، از ثعالبى (اديب مشهور)
5 - الصاحبى ، از ابن فارس
6 - تهذيب ، از قاضى عبدالعزيز جرجانى
7 - الحجر، از ابوجعفر احمد بن اءبى سليمان .(67)
سروده هاى صاحب  
صاحب در تمامى ابواب و فنون شعر از قبيل مدح ، رثاء،هذل ، مواعظ و غيره اشعارى سروده و در هر فن قدرت طبع خود را با آوردن معانى نو و مضامين تازه و دقيق آشكار ساخته است . او اشعار متعددى در وصف ائمه و امام على عليه السلام و در بيان مقام والاى آنان سروده است . صاحب در مدح اميرالمؤ منين عليه السلام 27 قصيده سروده كه در هر يك از قصيده ها يكى از حروف به كار نرفته است . (صنعت حذف ) قصيده بيست و هشتم كه از حرف و او خالى بود ناتمام ماند.ابن شهر آشوب در معالم العلماء صاحب را در شمار شعراى شيعى آورده و اشعارى از وى نقل كرده و او را از شعرايى دانسته كه در بيان تشيع و علاقه خود به خاندان اهل بيت رسول صلى الله عليه و آله بى پروا بوده اند.
برخى از سروده هاى او از اين قرار است :
حب على بن ابيطالب
هوالذى يهدى الى الجنه
ان كان تفضيلى له بدعة
فلعنة الله على السنة
- دوستى على بن ابيطالب عليه السلام كه راهبر همگان به سوى بهشت است .
- اگر ترجيح او بر صحابه ، بدعت به شمار مى آيد و خلافت سنت است پس نفرين خداى بر سنت باد.
و نيز مى سرايد:
ناصب قال لى : معاوية خا
لك خير الاعمال و الاخوال
فهو خال للمؤ منين جميعا
قلت خال لكن من الخير خال
- بدكيشى به من گفت : معاويه دايى تو است ، بهترين عموها و دايى ها.
- و ادامه داد كه در واقع معاويه خالوى همه مؤ منان است !گفتم آرى او ((خال ) مى باشد ولى بدين معنا كه خالى از خير است .(68)
نثر صاحب  
صاحب در فن نويسندگى و كتاب نيز مهارتى عجيب داشت و در اين زمينه خود دارنده سبك و روش بود. ثعالبى منشاءت صاحب را از حيث زيبايى لفظ و معنى به سرحد سحر و اعجاز نزديك مى دانست .صاحب نوشته هاى
خود را به آيات قرآن ، امثال و پندها و كلمات و اشعار شعراى مشهور مزين مى ساخت . جمله ايها القاضى بقم قد غزلناك فقهم (69)
اى قاضى شهر قم ،همانا تو را از قضاوت بركنار نموده ايم ، پس از جاى خود برخيز، از جمله هاى ادبى مشهور صاحب است .توقيعات (70) متعدد صاحب نيز از ديگر نشانه هاى فصاحت و بلاغت و مهارت او در فنون ادبى مى باشد.
صاحب و زبان فارسى 
برخى گمان مى كنند صاحب با ترجيح ادبيات عرب بر ادبيات فارسى تعصب به خرج مى داده است و حال آنكه بررسى احوال او اين باور را تكذيب مى كند. بهترين شاهد و دليل ما، ارتباط صاحب با شعراى پارسى گويى همچون منطقى ((بندار رازى )) غضائرى و جنيدى و احترام ويژه صاحب در تكريم آنان مى باشد.
تحقيق و تاءمل در آنچه مدارك گفته اند نشان مى دهد كه صاحب هيچ گاه با زبان فارسى و فارسى زبانان مخالف نبوده است ، بلكه وى با نژادپرستى و كفر و بازگشت به مجوسيت كه به بهانه دفاع از زبان فارسى انجام مى شد، دشمنى مى ورزيد. او از ترويج و توسعه مجوسيت نگران بود، بويژه كه در دولت آل بويه برخى بزرگان ديالمه بر كيش زردشتى باقى بودند و در منصبهاى مهم قرار داشتند و صاحب به دليل پاى بندى به دين و مذهب خود از آنها دلگير بود. از همين روگاهى در بيان دلتنگى از آنها سخن مى گفت و نمى توان اين موضع گيرى را مخالفت با زبان فارسى شمرد.(71)
غروب خورشيد  
تا تو اى ماه زير خاك شدى
خاك را بر سپهر فضل آمد
صاحب در اواخر عمر خويش ، ناخوش و رنجور گشت و در بستر هم از مسائل كشور غافل نبود و از كشور بااطلاع مى شد. مردم در ايام بيمارى به عيادت او رفته ، براى بهبودى اش روزى دوبار مقابل سراى او به درگاه خداوند دعا مى كردند. ولى صاحب كه از زندان تن به تنگ آمده ، مشتاق لقاى پروردگار خود بود سرانجام در شب جمعه 24 صفر سال 385 ق . جان به پروردگار خويش تسليم كرد و روح متعالى به سراى باقى شتافت . بامدادان مردم رى از ارتحال وزير باوفاى ديار خويش با خبر شدند. تمامى بازارهاى شهر بسته گرديد و خبر شدند. تمامى بازارهاى شهر بسته گرديد و دروازه هاى رى به هم آمد.جمعيتى انبوه در تشييع پيكر صاحب گرد آمدند. ابوالعباس ضبى از دانشمندان رى كه شاگرد صاحب بود. بر پيكر استاد نماز خواند. فخرالدولة و سران سپاه در حالى كه جامعه سياه بر تن داشتند در مراسم عزاى آن وزير دانشمند، شركت داشتند مدتى تابوت صاحب در خانه اش در رى نهاده شد و سرانجام با شكوه انتقال داده و در زادگاهش به خاك سپرده شد. از آن پس مقبره صاحب زيارت گاه خاص و عام گرديد و همه ساله افراد زيادى از شيفتگان اهل بيت عليه السلام مقبره صاحب را زيارت حاجات خود را در جوار مرقد او از طلب مى كنند ( مرقدش در ميدان طوقچى ، جنب مزار آيت الله طيب واقع است .)
خبر ارتحال وزير دانشور و دين پرور شيعه به سرعت در تمامى مراكز مهم جهان همچون بغداد و اصفهان انتشار يافت . دلسوختگان و آنان كه از عمق فاجعه خبر داشتند آلام درونى و اندوه قلبى خويش را در شعارى بر زبان آورده ، مراثى جانسوزى در رثاى اين شخصيت گرانقدر اسلام كه معاصر صاحب بود 112 بيت در رثاى صاحب از خود به يادگار گذاشت و ابوالفتح عثمان بن جنى شرحى بر آن ابيات در يك جلد تاءليف نمود.
در عظمت شخصيت صاحب بن عباد همين بس كه علامه در شاءن او مى فرمايد: او از كسانى است كه شرح حال نويس هر اندازه اديب و سخندان باشد از بيان فضايل و مكارم او ناتوان بوده ، زبانش در كلام مى خشكد.
والسلام
سيد رضى متوفاى 406 ق . 
بر ساحل نهج البلاغه
محمد ابراهيم نژاد
ستاره اى از افق بغداد 
هنوز يك قرن از غيبت خورشيد پر فروغ آسمان امامت - حضرت مهدى (عج ) - نگذشته بود كه ستاره اى از افق بغداد درخشيدن گرفت و نور اميدى بر دل عاشقان و منتظران نشاند.
او به سال 395 ق .(72) در محله شيعه نشين كرخ بغداد، در خانه اى كه از گلهاى عطر آگين ايمان و اخلاص و روشنايى علم و عمل آذين بندى شده بود، ديده به جهان گشود و نام زيباى ((محمد)) به خود گرفت . محمد كه بعدها به ((شريف رضى )) و ((سيد رضى )) شهرت يافت از خاندانى برخاست كه همه از بزرگان دين و عالمان و عابدان و زاهدان و پرهيزكاران كم مانند و روزگار بودند.
پدر و مادر سيد رضى هر دو از سادات علوى و از نوادگان سرور آزادگان حسين بن على عليه السلام بودند. نسب وى از جانب پدر با پنج واسطه به امام هفتم مى رسد.(73) از اين رو گاهى شريف رضى را((رضوى )) مى خوانند. و از طرف مادر نسب وى با شش رابطه مى خوانند و از طرف مادر نسب وى با شش رابطه به امام زين العابدين عليه السلام مى رسد.(74)
در جلالت و عظمت شاءن فاطمه مادر شاءن فاطمه مادر رسيد رضى همين بس كه مى گويند: شيخ مفيد رحمة الله كتاب ((كتاب النساء)) را براى او نوشته و در مقدمه كتاب از او به بانويى محترم و فاطمه ياد كرده است .(75)
خواب سرنوشت ساز 
قرن چهارم پنجم ق . براى بغداد دوران طلايى به حساب مى آيد. زيرا در آن موقع از نظر علم و ادب ، بغداد به اوج شهرت و عظمت خود رسيده بود و وجود ستارگان درخشان آسمان پرفروغ علم و معرفت ، تشنگان فضيلت را به ضيافت كوثر دعوت مى كرد. از جمله آنان دانشمندان فرزانه و فقيه يگانه محمد بن محمد بن نعمان مشهور به شيخ مفيد بود كه در آن ديار حوزه درسى برپا كرد و به پرورش استعداد پرداخت و روز به روز بر رونق آن افزوده مى شد.
روزى همچون گذشته شيخ بزرگوار و عصاره تقوا، به منظور تدريس قدم بر ((مسجد براثا)) گذاشت و درس را شروع كرد. چند لحظه اى از شروع درس ‍ نگذشته بود كه ناگهان نفسهاى گرم استاد در پشت قفس برخاست ...: سلام عليكم ، بفرمائيد!
طلبه ها به پشت سر برگشتند و در مقابل ديدگان زده خود بانوى محترمى را ديدند كه دست دو فرزند كوچك را گرفته بود. بانوى پاكدامن در كمال متانت رو به شيخ كرد و گفت : اى شيخ ! اينان دو فرزند ((سيد مرتضى )) و ((سيد رضى )) هستند، به خدمت شما آورده ام تا فقه به آنان بياموزى .
با شنيدن اين كلام شيخ شروع به گريستن كرد و...
حاضران در وادى حيرت پى علت مى گشتند تا اينكه كلمه ((شگفتا))ى استاد آنها را متوجه خود ساخت . شيخ با چشمانى اشك آلود گفت : ((حالا حقيقت برايم آفتابى شد و رؤ ياى شگفتم تعبير گرديد.))
و بعد در دوران حيرت پى بحث به استراحت پرداخته بودم خواب ديدم در همين مسجد نشسته ام و مشغول تدريس هستم . در خواب بى بى دو عالم ، فاطمه زهرا عليه السلام را ديدم كه دست دو فرزندش امام حسن و امام حسين عليه السلام را گرفته بود و رو به من فرمودند: اى شيخ ! دو فرزندم حسن و حسين را پيش آوردم تا فقه فقه شان بياموزى .
هنوز حلاوت حضورشان رامى چشيدم كه از عالم خواب بيدار شدم و در درياى تفكر فرو رفتم خدايا! من كجا و استادى دو امام معصوم كجا؟! با اين افكار به مسجد آمدم تا اينكه اين سلالهب ء زهراى اطهر عليه السلام با دو غنچه از گلستان محمدى از در مسجد وارد شدند و من به تعبير رؤ ياى خود رسيدم .
از همه روز شيخ مفيد و تربيت سيد مرتضى و سيد رضى را به عهده گرفت و در پرورش آنان نهايت سعى و تلاش خود را به عمل آورد. (76)