مقدمه
پژوهكده باقرالعلوم عليه السلام در شهر
مقدس سازمان تبليغات اسلامى و تلاش خالصانه جمعى از پژوهشگران جمعى از
پژوهشگران حوزه علميه قم تشكيل يافت و به منظور دفاع از ارزشهاى و
ارائه الگوهاى زندگى ساز در كنار ديگر فعاليتها، گامهايى به شرح زير
برداشت .
ديدار با ابرار
سال 1370 هجرى شمسى را مى توان سال تولد اولين شماره از مجوعه ديدار
((ديدار با ابرار))
دانست . و اهداف و انگيزهاى نويسندگان اين مجموعه و چگونگى پيدايش اين
آرمان در ذهن و در صحنه جامعه در مقدمه برخى از همين آثار آمده و از
اين مجموعه هم اكنون به حول و قوه الهى و يارى نويسندگان محترم حوزه
علميه قم بيشتر از صد اثر فراهم شده است . همزمان با انتشار اين مجموعه
برخى از محققان و استادان بزرگوار درخواست منطقى و مفيد، تصميم گرفت ،
عصاره اين آثار را در دو جلد به محضر محققان و صاحب نظران تقديم كند.
مسؤ وليت تلخيص برخى از اين آثار بر عهده خود نويسندگان همكار در
مجموعه قرار گرفت و در مورد برخى ديگ كه دسترسى به مولفان مقدور نبود و
يا فرصت لازم براى تهيه خلاصه اثر خويش را نداشتند، وظيفه تدوين خلاصه
ها بر دوش برادرانى كه فرصت داشتند، قرار گرفت . با لطف الهى تلخيص اين
آثار در دو جلد و هر جلد شامل چند چهره از قبيله ابرار تهيه شد و هم
اينك جلد اول اين كتاب با نام ((گلشن
ابرار)) به محضر پژوهشگران و اهل مطالعه
تقديم مى شود و اميدواريم برگى ديگر در دفتر اعمال نويسندگان گرامى و
دست اندركاران همكار در پژوهشكده باقرالعلوم عليه السلام ثبت شود و نسل
امروز راه و رسم زندگى اسلامى را از صالحان و ابرار بياموزند.
بدون ترديد قبيله ى ابرار بر خلافت سرمايه گزارى و برنامه ريزى و تلاش
و تبليغات كارگزاران كنترل جمعيت بسيار گسترده و پر شمار است در هر
نقطه ميهن بزرگ اسلامى و در هر شهر و ديار در طول تاريخ اسلام هزاران
چهره مؤ من و پارسا و فقيه و مجاهد و عالم و مصلح پرورش يافته ، كه
تاريخ همه را ثبت كرده و نه پژوهشگران توان شناخت و معرفى همه را
دارند.
اگر در برخى احاديث آمار انبياء يكصد وبيست و چهار هزار پيامبر آمده
است . دست پروردگار و راهيان خط انبياء عليه السلام بسيار فزون تر و
بيشتر از اين آمار و ارقام هستند.
((و كان من نبى معه ربيون كثيرا فما و
هنوا لمااصابهم فى سبيل الله فماضغوا و ما استكانوا و لايحب الصابرين
)) (آل عمران / 146)
((و چه بسا پيامبرى كه ياران بسيار همراه
او نبرد كردند و بخاطر مصيبت هايى كه در راه خدا به ايشان رسيد سستى
نورزيدند و ضعيف نشدند و نرمش و فروتنى نشان نداند و خدا صابران را
دوست دارد.))
پژوهشكده باقرالعلوم عليه السلام و ياران ابرار اميدوارند بتوانند در
آينده شمار بيشترى از اين الگوهاى ايمان و فقه و صبر و جهاد را بشناسند
و به نسل جوان در دنياى اسلام معرفى كنند.
ديار ابرار
كتاب خدمات متقابل استاد شهيد مرتضى مطهرى (قدس سره ) روزنه اى بر ذهن
دست اندركاران پژوهشكده باقرالعلوم گشود كه چه خوب است خدمات متقابل
شهر به شهر ميهن بزرگ اسلامى و آيين زندگى ساز اسلام مورد توجه و كند و
كاو قرار گيرد، و ارزشهايى كه اين مكتب حيات بخش در جاى جاى زمين پديد
آورد مشخص شود. تا مردم هر منطقه با استعدادها، فداريكها، چهره ها،
دانشمندان ، مجاهدان ، شود، تا مردم هر منطقه با استعداد، فداكاريها،
چهره ها، دانشمندان ، مجاهدان ، مصلحان ، عارفان ، امامزادگان و در يك
سخن باميراث ارزشمند فرهنگى پدران و مادران خويش و گنجينه هاى پنهان در
شهرهاى خود آشنا شوند. در اين گام هم نويسندگان مجموعه ديدار با ابرار
همراه بودند و لطف الهى دستمان گرفت و حدود بيش از 50 شهر كوچك و بزرگ
ايران و برخى شهرهاى جهان كه سابقه تشيع و طرفدارى از عترت رسول خدا
صلى الله عليه و اله را داشت مورد پژوهش قرار گرفت و شناسنامه فرهنگى -
دينى آن تدوين گرديد. اگر چه چاپ و نشر اين مجموعه پس از چند شماره با
مشكل مواجه شد. ولى اخلاص و ايثار و تلاش ((ابرار
پژوهان )) مشكل را حل كرد و با همت و
زحمت خود مولفان ، حدود ده شماره ديگر از اين مجموعه گرانقدر چاپ و
منتشر شد و اميدواريم توفيق پروردگار بار ديگر يارى كند و شناسامه
مذهبى ، ارزشى و فرهنگى كل ديار جهان اسلام فراهم گردد و نسل جوان ،
سيماى ايمانى ، جهادى ، علمى ، تقوايى ، پدران و مادران خويش را به
نظاره نشينند و روح كار و كوشش و هنر و ابتكار و آزادى خواهى و
خداگرايى و شيطان ستيزى را در فرزندان آينده امت اسلام زنده نگهدارند.
طرح راويان نور
شناخت انديشه ، ايمان ، تلاش ، مشكلات ، رنجهاو شاديها و به طور كلى
حيات سياسى - اجتماعى ((راويان نور))
ما را به فهم بهتر و دقيق تر راويان نزديك مى سازد و روند ارتباط بين
انسان و فرهنگ وحى را نشان مى دهد. زندگينامه راويان نور، دستور زندگى
وو راهنماى عملى همه علاقه مندان نشر و گسترش و تبليغ و حاكميت قرآن و
حديث بر جانها و جامعه هاست ؛
و((راويان نور))
حلقه هاى وصل انسان و پيامبرانند. آنان آب حيان را از آفاق بلند آسمان
گرفتند و در اكناف زمين و اقطار گيتى را از اين كوثر زلال سيراب كردند.
محدثان مكتب عترت عليه السلام روز و شب كوشيدند و زندگى در آوارگى و
تنگاى فقر و گرسنگى و حتى حبس در پشت ديوارها و سياهچالهاى زندان را بر
سكه ها و سيم و زر حاكمان جور ترجيح دادند و بارها براى ديده بانى و
پاسدارى از فرهنگ نبوى و علوى بر چوبه هاى دار بالا رفتند.
تاكنون مخاطب كارهاى انجام شده مجتهدان و پژوهشگران بزرگ بوده و هدف از
آن كارها، متخصصان و علوم حوزوى و محققان اين رشته بوده اند. اما
مجموعه ((راويان نور))
آهنگ آن دارد كه نسل جوان و فرزندان جهان اسلام را با حلقه هايى از
تبار امت و امامت آشنا و سازد و علم رجال و تراجم را كه بخش مهمى از
ميراث فرهنگى مسلمين است به عموم رهروان دين انتقال دهد.
دانشوران بزرگى مثل شيخ طوسى ، شيخ كشى ، ابوالعباس نجاشى ، ابن شهر
آشوب ، ابن غضائرى و ابن عقده از سده هاى سوم و چهارم ، ضرورت شناخت و
معرفى راويان حديث و مؤ لفان كتابهاى حديثى و تفسيرى را احساس كرده و
فرهنگ هاى رجال و تراجم با گرايشهاى گوناگون ، گامهاى بلندى برداشتند.
قاموس رجال و معجم رجال حديث از آخرين كارهاى بزرگ فقه ها و انديشمندان
شيعى در بازشناسى حديث و راويان نور است .
طرح گلدسته هاى سبز
منظور از اين طرح ، معرفى امامزادگان معتبر جهان اسلام به شيعيان و
رهروان مكتب اهل بيت عصمت و طهارت عليه السلام است .
امامزادگان كه مزارشان ماءمن معنوى و تجلى گاه عواطف عالى انسانى است و
زيارتگاه پنجره اى گشود به سوى آسمان معرفت .گويى ضريح اين امامزادگان
آرميده در جاى جاى ميهن و پاك مردان و زنانى است كه با ادب خاص در
برابر مشاهد منور فرزندان فاطمه مى ايستند و با پيمودن مسيرهاى دور و
نزديك ، احترام و ارادت قلبى خويش را به ذرارى حضرت زهرا عليهاالسلام و
كاروان پراكنده كوثر، ابراز مى دارند. بسيارى از امامزادگان ، عالمانى
بزرگ و مجاهدانى سترگ و زاهد بوده اند كه رسالت تبليغ دين و آموزش
حقايق مكتب را بر دوش گرفته اند و برخى از آنان پرستوهاى مهاجرى بوده
اند كه براى رساندن پيام ايمان و آزادى و عقيده خويش در روستاهاى دور
افتاده و برخى از كوهها و در دل كويرها، زندگى را مخفيانه مظلومانه
سپرى كرده اند. از آنجا كه ستم پيشگان ، نسبت به شيعيان عموما و در
مورد سادات علوى و حسنى و حسينى به خاص حساسيت داشته و از صداى گامهاى
آنان هراس و بيم داشتند؛ بسيارى از امامزادگان براى حفظ جانشان و
استمرار فعاليت احياگرشان ، گمنام و بى نشان زيستند و نا شناخته در
حاشيه روستا، قريه و قبيله اى خاكيان را بدرود گفتند و در همان مكان
دور افتاده ماءواى گرفتند و به مرور زمان به مزارشان گنبدى بر افراشتند
و گلدسته اى بنا كردند تا ياد سبزشان در خاطرشان زنده بماند.
و چه بسيار بودند سادات مهاجرى كه تنها هنگام احتضار، رشته پيوند خويش
با پيامبر و اهليتش را افشا كردند و سيادت فرزندان خود را به مردم
اعلام كردند.
در بين اين مجاهدان ، صدها سيد علوى ، حسنى ، موسوى ، هاشمى ، حسينى
،رضوى ، فاطمى و غيره وجود دارند كه در برابر كفر و ظلم و استبداد و
استعمار سينه سپر كردند و از آيين محمدى دفاع نمودند. در روايات آمده
است : (( هر كس نمى تواند به زيارت مزار
ما بيايد قبر برادران دينى صالح ما را زيارت كند)).
در پايان ، بار ديگر از نويسندگان ، ويراستاران ، مصححان ، شوراى
نويسندگان و دفتر ابرار - كه نظارت بر حسن اجراى آثار را دارد - و همه
دست اندركاران آثار پژوهشكده سپاسگذارى مى كنيم و از خوانندگان گرامى
مى خواهيم همچنان نقد و نظر خويش را براى تاءليف و تدوين كتب مفيدتر به
نشانى قم صندوق پستى 135/37185 ارسال دارند.
و آخر دعوانا ان الحمد الله رب العالمين
17/7/1375
25 جمادى الاولى 1417
قم - پژوهشكده باقر العلوم عليه السلام
ثقة السلام كلينى متوفاى 329 ق
آفتاب حديث
حسن ابراهيم زاده
مقدمه
فاطمه ((كلين
)) تا ((خمين
)) يازده قرن بيش نيست اما خدا مى داند كه در اين گذرگاه
تاريخ چه تازيانه ها كه بر پيكر ابرار نخورد و چه سرها كه ابرار بردار
نرفت ؛ تا سنگ بنايى را كه كلينى نهاد خمينى به پايان رساند. كلينى و
خمينى هر دو سر يك رشته اند با يك خصومت و آن اينكه هر دو از خويش
هيچ نگفتند تا زبان گفت خدا و تا قلم نوشت خدا نوشت .
از زندگى كلينى جز ((كافى
)) چيزى در دست نيست . كافى شناسنامه كلينى است و كلينى
را بايد در آيينه كافى به تماشا نشست . كافى قله اى است كه بدون فتح آن
اجتهاد ممكن نيست و اقيانوسى است كه بدون عبور از آن فهم معارف دين
ميسر نيست . ايمان ، نور و زهد و پارسايى گردآورنده مهمترين كتاب حديثى
شيعه - ثقة الاسلام كلينى - را به تماشا مى نشينيم . سر بر در خانه اش
مى ساييم و نسل جوان ايران اسلامى و دنياى اسلام را به بهره گيرى از
حرارت و فروغ آفتاب حديث فرا مى خوانيم .
ميلاد آفتاب
در زمانى كه صدايى جز صداى سم اسبان بنى عباس در سرزمين ايران
يعنى قلب تشيع - روستاى ((كلين
)) در خانه اى آكنده از عشق اهل بيت عليه
السلام كودكى متولد شد كه تاريخ حيات او با غيبت صغرى عجين شد محمد
نامى بود كه يعقوب بن اسحاق براى فرزند خويش برگزيد و اذان و اقامه
اولين كلاماتى بودند كه گوش او را نوازش دادند اولين كلاس درس او دامان
پاك و پر مهر مادرى عطوف و عفيف بود محمد مراحل ابتدايى علوم اسلامى را
نزد پدر و دايى بزرگوارش على بن محمد بن ابراهيم بن آبان كه از استادان
علم حديث بود گذراند وى پس از گذراندن دوران آغازين تحصيل و آشنايى با
منابع رجالى و حديثى از كلين مهاجرت كرد و با كوله بارى از معرفت و
شناخت مكتب اهل بيت عليه السلام براى شكوفايى خلاقيتهاى درونى و سيراب
شدن از دريايى بى پايان علوم وحى و پيمودن كمالات اخلاقى و انسانى به
رى وارد شد اگر چه فاصله 38 كيلومترى كلين تا رى براى او كه با زادگاه
خويش وداع هميشگى كرد مسافتى طولانى بود و غم غربت و دورى از خانواده
آزارش مى داد اما براى كسى كه براى خدا گام بر مى دارد و براى خدا
زندگى مى كند اين همه آسان است .
گزينش هدف
در هنگام ورود كلينى به ((رى
)) بيشتر مردمان اين شهر از پيروان مذاهب
حنفى و شافعى بودند اما به دليل وجود شيعيان دلباخته اى در اطراف اين
شهر، اكثرا اهل تسنن ((رى
)) همواره تحت تاءثير اخلاق و رفتار اسلامى آنها قرار
داشتند. از اين رو ديار به شهرى شيعه نشين معروف بود((رى
)) در آن زمان شهرى بزرگ بود و عقايد و
مذاهب گوناگون در كنار هم و در آرامش كامل در آنجا به حيات ادامه مى
داد اما اين آرامش گاه دستخوش حركتهاى سياسى مى شد فرقه اسماعيليه با
انگيزه تسلط بر ايران در اين نقطه بيش از ديگران سرمايه گذارى كرده بود
و به ترويج و تبليغ تفكر و آراء خود مى پرداخت از اين رو((رى
)) به نقطه برخورد آراء و انديشه هاى
فرقه اسماعيليه و مذاهب شافعى ، حنفى و شيعه تبديل شده بود كلينى در
اين زمان در كنار گذراندن تحصيلات خود نه تنها به عقايد و انديشه هاى
ديگر مذاهب و فرقه ها آشنا شد بلكه به ماهيت واقعى بعضى از اين فرقه ها
كه مى رفت تشيع را از مسير واقعيش خارج كند پى برد او درد را شناخت و
درمان را تشخيص داد. درد، جدايى مردم از سخنان اهل بيت عليه السلام و
دارو، رساندن اين سخنان به مردم بود او در اين زمان هدف خويش را بررسى
مى كرد و به دور از هياهو مسير خود را مشخص و تصميم گرفت به فراگيرى و
نوشتن آنها بپردازد از اين رو در محضر استادان بزرگى چون
((ابوالحسن محمد بن اسدى كوفى ساكن رى
))(1)
به فراگيرى حديث پرداخت در نوشتن و بحث و گفتگو پيرامون احاديث از خود
گذشتگى بسزايى نشان داد. او بيشتر صرف زندگى خود را صرف حديث كرد. اما
با اين حال از واقعيتهاى اطراف خويش و از مسائلى كه شيعيان اطراف خويش
و از مسائلى كه شيعيان با آن دست به گريبان بودند، غافل نبود. او از
كسانى نبود كه عزلت گزيند و فقط به فكر نجات خويش باشد، بلكه در
دورانهاى پر آشوب همراه همگام و همراه با جامعه شيعى بوده . در دورانى
كه ((قرمطيان ))
با عقايد التقاطى خود، كه مخلوطى از عقايد زردشتى ، مانوى و اسلامى بود(2)
به مبارزه با عقايد و مقدسات مسلمين پرداختند، كلينى با شجاعت شيعى
خويش عقايد آنها را به نقد كشيد و براى آگاه كردن شيعيان از اين حركت
انحرافى كتاب ((الرد على القرامطه
)) را نوشت و در دسترس شيعيان قرار داد.
عصر كلينى را بايد عصر حديث ناميد. زيرا نهضتى كه براى فراگيرى و نوشتن
احاديث آغاز شده بود سراسر ممالك اسلامى را فرا گرفته بود و تشنگان علم
حديث از اين شهر به آن شهر و از اين محفل به آن محفل به آن محفل در
جستجوى روايتگرى بودند تا از او فراگيرند و بر اندوخته هاى خويش
بيفزايند. تلاش اهل سنت در اين عصر به قدرى چشمگير بود كه مى توان گفت
اهل سنت هر چه دارد از اين عصر دارد. در اين عصر كه زمانش به حدود
تقريبى يك قرن مى رسد كتابهاى شش گانه حديثى اهل سنت (صحاح سته ) تدوين
شد.
كلينى در اين عصر مشغول و نوشتن احاديث بود در اين زمان شاگردان امام
هادى عليه السلام ، امام حسن عسكرى عليه السلام و امام رضا عليه السلام
هنوز زنده بودند. اما از آنها جز كتابها و جزوه هاى نيز در همين عصر از
بين رفت .
خطر نابودى احاديث ، اين ميراث گرانقدر پيامبر عليه السلام و اهل بيت
عليه السلام هر لحظه احساس مى شد. زيرا با وفات اين حاملان احاديث و
غيبت امام زمان عليه السلام شيعيان از اين سخنان گرانبها محروم مى
شدند.
كلينى با شناخت عصر خود و موقعيت حساس زمانى و درك اينكه تشيع اگر از
اين مرحله به سلامت بگذرد براى هميشه از انحراف و التقاط رهايى يافته
است ، براى تكميل هدف و رسالت خويش به قم شهر محدثان و شاگردان اهل بيت
عليه السلام مهاجرت كرد. در اين زمان در قم راويان و محدثان در هر مسجد
و حسينه اى به نقل حديث مى پرداختند و بسيارى از اينان در شمار آخرين
محدثانى بودند كه بدون واسطه از زبان ائمه عليه السلام حديث شنيده
بودند .وجود اين فرزانگان موجب شد كه عاشقان كلام موجب شد كه عاشقان
كلام اهل بيت عليه السلام به اين شهر مهاجرت كنند و كلينى يكى از اين
افراد بود. او با استفاده از محضر استادان بزرگى چون احمد بن محمد بن
عيسى اشعرى ، احمد بن جعفر بن عيسى اشعرى ، احمد بن جعفر حميرى (مؤ لف
كتاب قرب الاسناد) و فرزند او محمد بن عبدالله حميرى به فراگيرى حديث
پرداخت . استادان . محدثانى كه كلينى در تشكل شخصيت او در نقش داشتند
اما در اين ميان به رادمردى برمى خوريم كه كلينى را با او و او را با
كلينى مى شناسيم كسى كه نامش در يك سوم با كافى سلسله سندهاى روايات
كافى است . شخصيتى كه نامش با كافى جاودانه شد. محدثى كه در اسناد
بيش از هفت هزار و يكصدوچهل روايت كافى (7140) چون ستاره مى درخشد(3)
او على بن ابراهيم قمى است كه كتاب تفسير او پايه تفسيرهاى تشيع گرديد.
و شايد اگر كلينى پروانه وار به گرد شمع گرديد. و شايد اگر كلينى
پروانه وار به گرد شمع وجود او نمى چرخد و او را لحظه اى چه در حال
بيمارى و چه در حال بيمارى و چه سلامت در خانه و مدرسه رها مى كرد و از
او غافل مى ماند، روايات و احاديثى كه سلسله سندش به او ختم مى شود چون
ديگر آثار او براى هميشه از ميان مى رفت . اما كلينى اين اقيانوس حديث
را رها نساخت . او كه تشنه كلام اهل بيت عليه السلام بود جرعه جرعه
نوشيد و به اين نوشيدن اكتفا نكرد بلكه دريايى از اين كوثر عشق را براى
شيعيان پس از خود به يادگار نهاد.
هجرتى ديگر
گرچه قم مركز تشيع به شمار مى رفت و هر چه جوينده كلام اهل بيت
عليه السلام را سيراب مى كرد اما عطش سيرى ناپذير كلينى او را بر آن
داشت تا آن ديار مقدس را به اميد يافتن روايات و احاديث ناشنيده ترك
كند.او روستاها و شهرهايى بود كه كلينى به آن قدم نهاد در آن زمان كوفه
يكى از مراكز بزرگ به شمار مى رفت و كمتر محدث و يا محققى بود كه در
سفرهاى خود به آن شهر وارد نشده و از محضر عالمان آنجا استفاده اى
نكرده باشد.
كوفه در حقيقت جاى تبادل نظر و نقطه آغاز در جهان اسلام به شمار مى رفت
كه همه آزادانه در آن به تبليغ مذهب خود مى پرداختند.از اين رو هر يك
از نويسندگان و محدثان مذاهب گوناگون اسلامى مجلس درس و بحثى براى خود
برپا داشته بودند و به نقل احاديث خويش مى پرداختند از اين رو هر يك از
نويسندگان و محدثان مذاهب گوناگون اسلامى مجلس درس و بحثى براى خود
برپا داشته بودند و به نقل احاديث خويش مى پرداختند .((ابن
عقده )) يكى از كسانى بود كه در اين شهر
سكونت داشت . او از حافظان بزرگ حديث به شمار مى رفت و حافظه قوى او
موجب شده بود كه آيتى از آيات حافظه در جهان شود.(4)
بسيارى از بزرگان مذاهب از محضر او كسب علم مى كردند او اگر چه نظر
مذهبى ((زيدى جاردى ))
بود اما زهد و پارسايى از او محدثى موثق ساخته بود كه همه مذاهب در نقل
احاديث به او اعتماد داشتند كلينى نيز از اين مرد بزرگ استفاده كرده ،
از او رواياتى فرا گرفت .
ثقة الاسلام
كلينى پس از كسب علم و حديث از دهها استاد و محدث در شهرها و
روستاهاى آن زمان ، سرانجام به بغداد رسيد. او در مسافرتهاى خويش
چنان علم و فضل خود را به نمايش گذاشته رسيد او در مسافرتهاى خويش
چنان علم و فضل خود را به نمايش گذاشته و تصويرى از شيعه واقعى را در
اذهان مردم هر ديار باقى نهاده بود كه هنگام ورود به بغداد فردى گمنام
نبود. شيعيان به او افتخار مى كردند و اهل سنت به ديده تحسين به او
افتخار مى كردند و اهل سنت به ديده تحسين به او مى نگريستند. تقوا، علم
و فضيلت او در اندك مدتى موجب شد كه هم شيعه و هم اهل سنت در مشكلات
دينى به او مراجعه كنند، به طورى كه عامه خاصه در فتاوا به او روى مى
كردند و به همين سبب او اولين كسى بود كه به لقب ثقة الاسلام شعرت يافت
.
(5)
كلينى نام آورترين شخصيت عصر خود بود. عصرى كه اوج تلاش محدثان و
عالمان بزرگ و حتى عصر چهار نايب خاص امام زمان عليه السلام بوده است .
در اين عصر به دليل محدوديتها و ممنوعيتهاى اجتماعى اين بزرگان ،
مسئوليت فرهنگى و علمى تشيع بر دوش كلينى بوده است .
تاءليف كافى
بغداد براى كلينى سرزمين تاءليف بود. وى در آنجا فرصت يافت تا
اندوخته هاى سالها رنج و مشقت را در مجموعه اى گرد آورى كند او كه
كمبودهاى جامعه شيعى را به خوبى درك كرده بود و مى ديد كه با غايب شدن
امام زمان (عج ) و دسترسى نداشتن همه شيعيان به نواب خاص آن حضرت ، جاى
كتابى كه در بردارنده تعاليم اسلامى و شيعى باشد، خالى است تلاش خود را
در پى تنظيم احاديث گردآورى شده ، جهت داد و براى شيعيان دستورالعمل و
كتاب مفسر و مبين تعاليم و احكامى باشد كه قرآن به صورت كلى بيان كرده
است .
مجموعه كتاب ((الكافى
)) كه شامل اصول كافى (دو جلد)، فروع كافى (پنج جلد) و روضه
كافى (يك جلد) است و در بردارنده شانزده هزار و يكصد و نود و نه
(16199) حديث از پيامبر اسلام عليه السلام ائمه معصومين عليه السلام مى
باشد - كتابى است كه كلينى در طى بيست سال تلاش خستگى ناپذير به
تاءليف اين اثر جاودانه برترى و فضل علماى تاريخ اسلام به اثبات رساند.
كارى كه او در مدت بيست سال براى تشيع به پايان رساند كارى بود كه شش
تن از بزرگترين عالمان اهل سنت در مدت يك قرن براى مذهب خود انجام
دادند و كتاب كافى مهمترين و نفيس ترين كتاب از مجموعه كتب چهارگانه
حديثى ( كتب اربعه مذهب تشيع است .(6)
كافى در زمانى به تبيين ارزشهاى اخلاقى و اسلامى پرداخت كه اروپاييان
دوران بربريت و وحشيگرى را مى گذراند و قبايلشان با قتل و غارت امرار
معاش مى كردند. زمانى كه آنها در جهل غوطه ور بودند و از علم چيزى نمى
دانستند و عقل و علم را در دادگاههاى نمى دانستند و عقل و علم را در
دادگاههاى تفتيش عقايد قرون وسطايى به محاكمه مى كشيدند اولين باب از
اولين كتاب تشيع با عنوان عقل و آنگاه توحيد و حجت ، ارزشهاى الهى و
انسانى را آموزش مى داد. كتاب كافى را هر كسى از ديدگاه خود بررسى كرده
است . بر كافى هم فيلسوف شرح نوشته است هم عارف و هم فقيه و اين نشانه
بزرگى و جامع بودن كافى است . شرحهاى مهم عبارت اند از:
1 - مرآت العقول از علامه مجلسى ، كه با ديدى فقهى نگاشته شده است .
2 - شرح صدر المتاءلهين معروف به ملاصدرا، كه نگرش او نگرشى فلسفى و
عرفانى ب احاديث است .
3 - كتاب وافى نوشته ملاحسين فيض كاشانى .
4 - شرح ملا صالح مازندرانى .
سبك كلينى
روش كلينى در ترتيب احاديث هر باب اين است كه حديث صحيح تر و
روشن تر را در اول باب قرار داده و سپس به همين ترتيب احاديث مبهم و
مجمل را ذكر كرده است .(7)علاوه
بر اين ، كلينى دست به ابتكار ديگرى زد كه تا قبل از آن در ميان عالمان
و محدثان معمول نبود و آن به كار بردن كلمه ((عدة
)) به جاى سلسله سندى است كه به راوى
حديث ختم مى شود .از مسائلى كه موجب شد كلينى اين رويه را در نقل حديث
پيش گيرد، مشهور بودن راويان سلسله سند و نيز كم كردن حجم كتاب و كمبود
وقت بوده است .
((عدة ))
كلينى گاهى از احمد بن محمد بن عيسى ، گاهى از سهل بن زياد و زمانى از
احمد بن خالد برقى روايت مى نمايد و اشخاص هر يك از اين سه ، غير از
اشخاص ((عدة ))
ديگر مى باشد. مثلا مراد او از ((عده
)) در جايى كه به واسطه آن از احمد بن
محمد عيسى روايت مى كند عبارت از پنج نفر: محمد بن يحيى عطار،على بن
موسى كميدانى ، داود بن كوره ، احمد بن ادريس على بن ابراهيم بن هاشم
است .(8)
اين روش رهگشاى ساير عالمان و محدثان شد به طورى كه شيخ طوسى در كتاب
رجال خويش اين روش را برگزيدند و به همين شيوه روايت را نقل كردند.(9)علاوه
بر اين گاهى احاديثى بدون نام محدث و راوى و با عنوان
((قد قال العالم )) و يا
((فى حديث آخر))
از كلينى نقل شده است كه جمعى از عالمان اين احاديث را دليلى بر وجود
ارتباط بين كلينى و امام زمان (عج )دانسته و گفته اند
((ممكن است كه كتاب (كافى ) به نظر اصلاح آن حضرت رسيده
باشد)).(10)
و از كلام بزرگان نقل شده است كه امام زمان (عج ) فرموده اند:
((الكافى كاف لشيعتنا)):
((كافى ))
شيعيان ما را كافى است .
كلينى در زندگى سراسر نور و پربار خود علاوه بر تدوين و تاءليف مجموعه
الكافى ، كتابهاى الرد على القرامة ، تفسير رؤ يا ( تعبير خواب )،
مجموعه شعر (حاوى قصايدى كه شعرا در مناقب و فضايل اهل بيت عليه السلام
سروده اند)، كتاب رسائل ائمه عليه السلام و كتاب رجال را تاءليف كرده
است .
كلينى بر مسند تدريس
كلينى در مسير تحقق و نگارش از تغذيه فكرى شاگردانى كه به اميد
كسب علم از محضرش به بغداد سفر كردند لحظه اى غافل نبود. او در باور
كردن انديشه خدايى شاگردانش از جان مايه گذاشت . بسيارى از بزرگان از
او روايت نقل كرده اند كه از آن ميان احمد بن ابراهيم معروف به ابن ابى
رافع صيمرى ، احمد بن احمد كاتب كوفى ، احمد بن محمد بن سعد كوفى ،
ابوغالب احمد بن محمد رازى ، عبدالكريم بن عبدالله بن نصر بزار تنسى ،
على احمد بن موسى دقاق ، محمد بن مطلب شيبانى ، محمد بن على ماجيلونه ،
محمد بن عصام كلينى ، جعفر بن محمد بن قولوية قمى مؤ لف كتاب كامل
الزيارات ، هارون بن موسى تلعكبرى ، محمد بن احمد صفوانى و محمد بن
ابراهيم نعمانى را مى توان نام برد.(11)
عروج كلينى
كلينى پس از هفتاد سال زندگى كه بيست سال آن تلاش و تحقيق همراه
با رنجها و غربتها براى تدوين كتاب كافى بود از اين جهان عروج كرد. او
غروب نكرد بلكه با كتاب ارزشمند كافى هماره در آسمان تشيع پرتو افشانى
مى كند. او گرچه در قفس دنيا زيست اما در فضاى بهشت تنفس مى كرد چرا كه
همه لحظه هاى عمرش را با كلام اهل بيت عليه السلام سپرى كرد. و سرانجام
در ماه شعبان سال 329 ق . عروج كرد.
(12) و نه تنها شيعيان بلكه پيروان ديگر مذاهب اسلامى
را سوگوار و بغداد را با رفتنش يكپارچه ماتم كرد. ابوقيراط محمد بن
جعفر حسنى
(13)يكى از بزرگان بغداد بر پيكر مطهرش نماز خواند و
شيعيان با دلى پر اندوه پيكر مقدس او را در باب كوفه بغداد در بازار
كوفه و در نزديكى پل به خاك سپردند.
سلام بر كلينى روزى كه تولد يافت و روزى كه در آسمان دنياى درخشيد و
عروج كرد و روزى كه در پيشگاه ذات اقدس او بر انگيخته مى شود.
شيخ صدوق متوفاى 381 ق .
حديث صداقت
محمد حسين فلاح زاده
زادگاه
محمد بن على بن بويه
(14) معروف به ((شيخ صدوق
)) در حدود سال 306 ق . در شهر
((قم ))
متولد شد.
((قم كه در مركز ايران و 135 كيلومترى
جنوب تهران قرار دارد شهرى است آشنا و از ديرباز به شهر دانش و اجتهاد
شهرت داشته است .
نام ((قم ))
هميشه با تاريخ و فرهنگ تشيع همراه بوده و اهل آن از روزگار قديم در
گرايش به اسلام عشق به پيشوايان دين پيشگام بوده اند. شهرى كه در دامان
خود، عالمان خود، عالمان ، محدثان و اسلام شناسان بزرگ و كم نظيرى را
پرورش داده است پايگاهى كه مركز علوم اسلامى چون حديث تفسير، فقه و
تاريخ بوده و اكنون نيز به صورت دانشگاه بزرگ تعاليم اسلامى و مكتب
تشيع در آمده است .
تلاش عالمان اين ديار در انتشار علوم اهل بيت پيامبر عليه السلام تا
حدى بوده كه در دوران اختناق خلفاى اموى و عباسى و برجسته اى از اين
شهر به حضور امامان عليه السلام شتافتند و آموزشها ديدند و به نشر
افكار آن بزرگواران در شهرهاى مختلف پرداختند.
از مقابر موجود در اين سرزمين به سابقه درخشان علمى و فرهنگى آن پى مى
بريم . به نقل از مورخان در حدود هفتصد تن از محدثان بزرگ و روايت
شناسان در اين منطقه دفع شده اند و چه بسيار از بزرگانى كه زادگاه و
رشد علمى آنان همين شهر بوده است .
سر آمد همه آن دانشمندان و حديث شناسان شخصيت بزرگوارى است به نام
((شيخ صدوق ))
كه در اين نوشته در پى بررسى زندگى سراسر افتخار او هستيم .
نسب و نژاد
يكى از معروفترين خاندانهاى بزرگ كه بيش از سيصد سال در مركز
ايران دانشمندان نامور از آن برخاسته اند خاندان ((بابويه
)) است كه ((صدوق
)) بزرگترين شخصيت اين خاندان به شمار مى
رود.
((بابويه ))
جد اعلاى صدوق است اولين كسيكه از اين خاندان لقب ((ابن
بابويه )) گرفت پدر صدوق يعنى
((على بن حسين بن موسى بن بابويه
)) است .
((ابن بابويه ))
خود از دانشمندان به نام شيعه بوده و بيش از يكصد كتاب در موضوعات
مختلف نگاشته است . وى پيشواى شيعه در قم و اطراف آن در زمان خود بوده
و در عصر امام حسن عسكرى عليه السلام و غيبت صغرى حضرت ولى عصر(عج ) و
در عهد نيابت خاصه ((حسين بن روح
)) مى زيسته است .
اين عالم بزرگ و وارسته و پارسا در قم مغازه اى داشت كه در كنار كارهاى
علمى بخشى از وقت خود را به كسب و كار مى پرداخت و با درآمد آن مخارج
زندگى خويش را تامين مى كرد اما در حقيقت او دانشمندى سترگ بود كه نه
تنها در مجامع علمى آن روز از مقام و منزلت علمى بالايى برخوردار بود
هم اكنون نيز مورد احترام دانش پژوهان و اساتيد بزرگ علوم اسلامى است .
ميلاد محمد
ساليانى آنچه روح پدر را آزرده مى ساخت نداشتن فرزند بود، گرچه
پنجاه بهار از عمر او مى گذشت و رو به پيرى مى رفت هرگز از رحمت الهى
نااميد نبود و بارها از خداى خويش درخواست كرده بود تا فرزندى به او
عطا كند، اما از گره كار مطلع نبود.
روزى بر آن شد تا نامه اى به امام و پيشواى خود حضرت مهدى (عج ) بنويسد
و از ايشان بخواهد تا برايش دعا كند. به دنبال فرصتى مناسب و فردى
مطمئن بود تا به واسطه او نامه را ارسال كند تا آنكه زمانى كاروانى از
قم به عراق مى رفت . در بين آن كاروان يكى از دوستان به نام
((ابوجعفر))(15)
را يافت كه مى توانست نامه وى را به مقصد برساند.
او نامه اى به محضر پيشواى خود ولى عصر(عج ) نوشت و به وى سپرد تا در
عراق به ((حسين بن روح
))(16)
بدهد و از او بخواهد كه اين نامه را به حضرت برساند.
ابوجعفر مى گويد من نامه او را به نماينده مهدى موعود(عج ) رساندم و پس
از سه روز به من خبر داد كه حضرت براى ((ابن
بابويه )) دعا كرد و در آينده نزديك
خداوند به او فرزندى خواهد داد كه منشاء بركات زيادى خواهد شد.(17)
شيخ طوسى در كتاب غيبت ، درباره تولد ((صدوق
)) چنين نگاشته است :
((بسيارى از بزرگان قم نقل كرده اند كه
على بن حسين بن بابويه با دختر عموى خود ازدواج كرد ولى از وى صاحب
فرزند نشد. نامه اى به شيخ ابوالقاسم حسين بن روح نوشت كه از حضرت ولى
عصر(عج ) بخواهد تا براى او دعا كند كه خداوند به او فرزند عطا فرمايد
از حضرت جواب آمد كه از اين همسر صاحب فرزند نمى شوى ولى بزورى با
كنيزى ديلمى
(18) ازدواج خواهى كرد كه خداوند از او دو فرزند فقيه
به تو خواهد داد.(19)
شيخ صدوق خود نيز ماجراى دعاى حضرت ولى عصر(عج ) و ولادت خود را در
كتاب ((اكمال الدين ))
آورد است و در ادامه نوشته است كه هر گاه ((ابو
جعفر محمد بن على اسود)) مرا مى ديد كه
براى آموختن حديث و علوم اهل بيت عليه السلام با اشتياق تمام به درس
اساتيد مى رفتم ، مى فرمود: اين ميل و اشتياق به علم آموزى كه تو دارى
جاى تعجب نيست ، زيرا توبه دعاى امام زمان متولد شده اى .
به هر تقدير اين بشارت به ((ابن بابويه
)) رسيد و پس از مدتى در پى ازدواج با
كنيزى ديلمى خداوند ((محمد))
را به او عطا فرمود كه در آن سنين مايه اميد و چشم روشنى پدر گشت و سپس
پسر ديگرى به او داد و نامش را ((حسين
)) نهاد.
((حسين بن على بن بابويه
)) نيز از دانشمندان و پس از پدر و برادرش
((محمد))
بزرگترين و معروفترين شخصيت خاندان ((بابويه
)) است .
دوران كودكى و نوجوانى
زمانى كه خداوند ((محمد))
را به ((على ))
داد پدر دوران جوانى خود را پشت سر گذاشته و مسائل دينى و آداب اسلامى
را در مكتب عالمان و محدثان آن روزگار فرا گرفته بود و در آن زمان او
يكى از شخصيتهاى بزرگ عالم اسلامى و رئيس طايفه شيعه در قم به شمار مى
رفت و شايد حكمت و خواست الهى بر اين بود كه ((محمد))
در آن هنگام به خانواده پدر پاى نهد تا ((تجربه
)) و ((انتظار))
بستر پرورش صحيح اين كودك را بگستراند و اين نهال نو پا در مزرعه اى
((ادب )) و
((دانش ))
دينى بارور شود و بدين سبب او كه مادر او را به خوبى رشد داد و پدر به
نيكى آن را شكوفاند.
دوران تحصيل
((محمد))
در سنين كودكى فراگيرى دانش دينى را نزد پدر آغاز كرد و تحصيلات
ابتدايى و رشد اوليه او در علوم ، در شهر قم ، كه آن روز، محضر
دانشمندان محدثان بود، به انجام رسيد.
با جديت تمام و سعى پيگير به فراگيرى علوم و معرفت همت گماشت روزى نمى
گذاشت كه در اندوخته هاى علمى او افزوده نگردد. عمده مطالب را از پدر
خود ((على بن بابويه
)) آموخت و افزون بر آن در مجالس و محافل درسى بزرگان علم و
ادب حاضر مى شد پس از آنكه به مرتبه بالايى از تحصيل رسيد براى درك
محضر اساتيد بزرگ و حديث شناسان آن دوران سفرهاى علمى خود را آغاز كرد
و شايد بتوان گفت : يكى از عوامل موثر در موفقيت وى اساتيد بسيارى است
كه ديده و از خرمن علوم آنها خوشه ها برگرفته است از همين رو نمى توان
به طور كامل اساتيد او را شمارش كرد.
دانشمند محقق شيخ عبدالرحيم ربانى شيرازى رحمة الله در پيشگفتار كتاب
شريف ((معانى الاخبار))
كه شرح زندگانى وى را نگاشته ، 252 تن از اساتيد صدوق را نام برده است
.
(20)
از جمله بزرگانى كه ((صدوق
)) در قم از محضر آنها بهره برد مى توان
از: محمد بن حسن بن ولى ، احمدبن على بن ابراهيم قمى ، محمد بن يحيى بن
عطار اشعرى قمى ، حسن بن ادريس قمى و حمزة بن محمد علوى ياد كرد.
در بخش مسافرتهاى اين دانشمند سخت كوش و پر تلاش به اسامى برخى از
كسانى كه وى در طى سالهاى متمادى در شهرها و نقاط مختلف جهان از آنها
بهره علمى گرفته يا حديث شنيده است اشاره خواهيم كرد.
اقامت در رى
يكى از حوادث مهم دوران زندگى شيخ صدوق روى كار آمدن سلسله
ايرانى نژاد و شيعى مذهب آل بويه بود كه ميان سالهاى 322 - 448 هجرى
قمرى بر بخش بزرگى از ايران و عراق و جزيره تا مرزهاى شمالى فرمان
راندند.
هجرت شيخ صدوق از قم به رى و اقامت در آنجا نيز به درخواست يكى از
حاكمان اين سلسله ، ((ركن الدوله ديلمى
)) بوده است .
سابقه تايخى اين سلسله به نقل دائرة المعارف بزرگ اسلامى چنين است :
((در ميان سده سوم قمرى سلطه ديرينه
دستگاه خلافت عباسى با جنبشهاى استقلال طلبانه اى در قلمرو خود روبرو
شد كه به سهم خويش به ضغف تدريجى نفوذ سياسى خلفا انجاميد. اين جنبشها
در ميان ايرانيان كه از پيش فرصتى مى جستند تا خود را از بند ستم
عباسيان برهانند، با ظهور دولت صفاريان دولت سامانيان و زياريان به اوج
خود رسيد، در اوايل سده چهارم قمرى ديلمان
(21) كه هيچ گاه به اطاعت خلفا گردن ننهادند جنبشهاى
ديگرى در شمال ايران آغاز كردند آنگاه كه ((ماكان
بن كاكى )) و ((اسفاربن
شيرويه )) و ((مرداويج
زيارى )) هر يك لشكرى بسيجى اند و از
ديلم خروج كردند على و حسين ، پسران ابوشجاع بويه - ماهيگير ديلمى - به
ماكان كه فرمانبردار سامانيان بود پيوستند على خود از پيش در خدمت
((نصر بن احمد سامانى
)) مى زيست . سپس كه مرداويج بر گرگان و طبرستان چيره شد
اينان با جلب نظر ماكان ، به مرداويج پيوستند.او آن دو را گرامى داشت .
و على را به حكومت كرج گمارد، اما خيلى زود پشيمان شد. على به پايمردى
حسين بن محمد ملقب به ((عميد))
كه او را از رفتن نامه مرداويج مبنى بر جلوگيرى از رفتن على به كرج و
فرمان بازگشت او آگاه ساخته بود، به سرعت وارد كرج شد و رشته كارها را
به دست گرفت و با تصرف دژهاى اطراف ، نيرويى يافت كه مايه بيمانكى
مرداويج شد. افزون بر آن ، مردانى كه مرداويج براى دستگيرى على به كرج
فرستاد به او پيوستند و نيرويش فزون تر شد. او هم قصد تصرف اصفهان كرد،
اگر چه در آغاز سپاه ((محمد بن ياقوت
)) را در هم شكست و بر اصفهان چيرگى يافت
، با هجوم وشمگير برادر مرداويج واپس نشست .
او چندى بعد ((ارجان
)) و ((نوبند جان
)) را تسخير كرد و برادرش حسن را به تصرف
كازرون فرستاد.حسن كازرون را گشود و مال بسيار گرد آورد و سپس لشكر
محمد بن ياقوت را كه دوباره امارت اصفهان يافته و به مقابله با سران
((بويه ))
آمده بود، در هم شكست و به نزد على بازگشت . گرچه على سال بعد به
همراهى برادرانش حسن و احمد بر شيراز چيره و دولت مستقل خود را در آنجا
طى افكند، مورخان ، فتح ارجان را آغاز پايه گذارى دولت
((آل بويه )) دانسته اند.(22)
علامه شوشترى ماجراى هجرت شيخ صدوق از قم به رى را اين گونه نگاشته است
:
ركن الدوله
(23) به منظور ترويج مذهب حق ، التماس قدوم شيخ به
دارالخلافه نموده ، خدمت شيخ اجازات فرموده ، سلطان در مجلس اول سؤ الى
چند كه در تحقيق مذهب حق به خاطر داشت بر شيخ عرض نمود -چنانچه سابقا
در احوال شيخ تفصيل يافته - و جواب صواب استفاده فرموده ، شيخ را تعظيم
و تكريم تمام نمود و جوايز و اقطاع مقرر فرمود.(24)
به نظر مى رسد علت اصلى اين دعوت و عزيمت ، خلاءيى بوده كه از هجرت شيخ
كليمى از رى به بغداد و سپس رحلت او پيش آمده بوده است . در حقيقت وجود
شيخ صدوق در رى مى توانست منشاء بركات فراوان باشد، و آن بزرگوار نيز
با توجه به اهميت موضوع دعوت ركن الدوله را پذيرفت و زادگاه خويش را
رها كرد و عازم رى گشت .
بحثهاى بسيارى كه ((صدوق
)) در مدت اقامت خود در ((رى
)) در موضوعات مختلف اسلامى به ويژه در
دو موضوع مهم امامت و غيبت حضرت ولى عصر (عج )با رهبران مذاهب مختلف
انجام داد شاهد خوبى بر اين مدعاست . حاصل آن گفتگوها كه برخى نيز در
حضور ركن الدوله بود،كتابهاى ارزشمندى است كه از آن فقيه نامى باقى
مانده است .
عصر حديث
عصر صدوق را بايد ((عصر حديث
)) ناميد.دوره اى كه با حركت علمى
((كلينى ))
آغاز شد و با تلاشهاى پيگير و بى وقفه ((صدوق
)) ادامه يافت .شيخ كلينى كه او نيز از
((كلين ))
به ((رى ))
هجرت كرد و در آنجا كتاب ((كافى
)) اولين كتاب از مجموعه چهارگانه روائى
شيعه - را نگاشت ،با اين حركت علمى جديد، مكتب حديث نگارى اهل بيت
عليهم السلام را پى نهاد كه ديگران از جمله شيخ صدوق ، بناى مستحكم ضبط
و نشر حديث را بر آن بنياد نهادند.
صدوق براى ادامه راهى كه كلينى در آن قدم نهاده بود سفرهاى علمى خود را
آغاز كرد،كه اين بخش زندگى او را مى توان فصل جديدى ناميد.
سفرهاى علمى
با مطالعه و دقت در اين بخش از زندگانى ((صدوق
)) در مى يابيم كه عشق به جمع آورى
احاديث در وجود او موج مى زده و حفظ و حراست از سخنان پيشوايان دينى و
نشر و توزيع آنها را سرلوحه كار خود قرار داده بود و براى رسيدن به اين
هدف ، از بلخ و بخارا تا كوفه و بغداد و از آنجا تا مكه و مدينه سفر
كرده و به تمام مراكز اسلامى آن زمان - اعم از شيعه و سنى - سرزده است
و چه بسيار كه در اين سفرها با مشكلات فراوانى مواجه گشته ولى همه را
به جان خريد و غم غربت را تحمل كرده و با كوله بارى از احاديث پيامبر و
اهل بيت عليهم السلام از سفر بازگشته است .
او به هر شهرى وارد مى شد به دنبال نخبگان مى گشت و از دانش آنان بهره
مى گرفت و نيز علاقه مندان علوم دينى را از منبع سرشار اندوخته هاى خود
سيراب مى كرد.
در ماه رجب سال 352 ق . به قصد زيارت امام رضا عليه السلام به مشهد رفت
و سپس به رى بازگشت .
در ماه شعبان همان سال سفرى به نيشابور كرد كه از مهمترين شهرهاى خطه
خراسان در آن روزگار بوده است .در آن شهر اهالى آنجا گرداگرد او را
گرفتند و وى با بحثهاى روشنگرانه خود تشتت فكرى عجيبى كه نسبت به غيبت
مهدى موعود (عج ) در ميان آنها رواج داشت ، از بين برد.
او خود شرح اين واقعه را در كتاب ((اكمال
الدين )) آورده است . علاوه بر آن از عده
اى از بزرگان آن ديار حديث شنيده و نقل كرده است از جمله :
((حسين بن احمد بيهقى
))، ((ابوالطيب حسين بن احمد))
و ((عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب
)).
در مرو نيز از گروهى ديگر از محدثان حديث شنيده و نقل كرده است . از
جمله : ((محمد بن على شاه فقيه
)) و ((ابويوسف
، رافع بن عبدالله بن عبدالملك )).
او سپس به بغداد مسافرت كرد و در همان سال از عده اى ديگر از بزرگان
بغداد نيز حديث شنيد از جمله : ((حسين بن
يحيى علوى ))، ((ابراهيم
بنى هارون )) و ((على
بن ثابت ((واليبى )).
در سال 354 وارد كوفه شد و از مشايخ آنجا استماع حديث كرد. از جمله
((محمد بن بكران نقاش
)) ((احمد بن ابراهيم بن
هارون ))، ((حسن
بن محمد بن سعيد هاشمى ))،
((على بن عيسى ))،
((حسن بن محمد مسكونى
)) و يحيى بن زيد بن عباس بن وليد)).
در آن سال براى زيارت بيت الله الحرام و انجام مناسك حج عازم حجاز شد و
در بين راه در همدان از ((قاسم بن محمد
بن احمد بن عبدويه )) و
((فضل بن فضل بن عباس كندى ))
و ((محمد بن فضل بن زيدويه جلاب
)) حديث شنيده و نقل كرده است .
پس از اعمال حج در راه بازگشت از سفر، بين راه مكه در منطقه فيد از
((احمد بن ابى جعفر بيهقى
)) روايت دريافت كرد.
بار ديگر در سال 355 به بغداد وارد شد و شايد اين امر پس از بازگشت از
زيارت خانه خدا بوده است .
از كتاب ((المجالس ))
صدوق بر مى آيد كه دوبار ديگر به زيارت مشهد رفته است يك بار در سال
367 كه در آنجا بر ((سيد ابى البركات على
بن حسين حسينى )) و ((ابى
بكر محمد بن على )) حديث خواند و قبل از
محرم سال 368 به رى بازگشت . بار ديگر آنگاه كه قصد سفر به ماوراء
النهر داشت در بين راه از مشهد به بلخ مسافرت كرد و از بزرگان آن ديار
بهره گرفت . از جمله : ((حسين بن محمد
اشنانى رازى ))، ((حسين
بن احمد استرآبادى ))،
((حسن بن على بن محمد بن على بن عمرو العطار))،
((حاكم ابو حامد احمد بن حسين
)) و ((عبيدالله
بن احمد فقيه )).
و در ايلاق نيز نزد ((محمد بن عمرو بن
على بن عبدالله بصرى )) و
((محمد بن حسن بن ابراهيم كرخى ))
و غير اينها حديث شنيد و در همين روستا بود كه ((شريف
الدين ابوعبد الله محمد بن حسن ))
(25) معروف به ((نعمت
)) از او خواست تا كتاب
من لا بحضره الفقيه را بنگارد كه شرح آن
را در بخش تاءليفات او خواهيم آورد.
از آنجا عازم سرخس شد و آنگاه به سمرقند و فراعنه رفت .(26)
در پى سفر به گرگان نيز از ((ابى الحسن
محمد بن قاسم استر آبادى )) استماع حديث
كرده است .
(27)