فقهاي نامدار شيعه

عبد الرحيم عقيقى بخشايشى

- ۵۰ -


49- آية الله العظمى سيد عبد الهادى شيرازى

(متولد 1305-متوفى 1382 ه.ق)

آية الله العظمى مرحوم حاج سيد عبد الهادى بن سيد اسماعيل بن سيد رضى‏الدين شيرازى،فقيه پرهيزگار و ثابت و استوار يكى از فقهاى نامدار و يكى از اركان‏زعامت و مرجعيت عالم شيعه در قرن چهاردهم هجرى مى‏باشد.

ولادت و نسب:

پدر بزرگوارش آية الله سيد اسماعيل پسر عموى زعيم بزرگ شيعه صاحب‏حكم معروف تنباكو،آية الله العظمى حاج ميرزا محمد حسن شيرازى(متوفى‏1312 ه.ق)و دايى فرزندان ايشان مى‏باشد.

او عالم بزرگ و فقيه نامدارى بود كه برخى از هيئتهاى علمى پس از فوت ميرزاى‏شيرازى بزرگ،زعامت و مرجعيت او را پيش‏بينى و پيشنهاد مى‏كردند و متاسفانه اوهفت‏سال پيش از فوت ميرزا،يعنى در سال 1305 از دنيا رخت‏بربست و به جواررحمت او شتافت.

مرحوم ميرزا عبد الهادى در سال 1305،يعنى همان سال درگذشت پدر به دنياآمد و تحت عنايت و حمايت پسر عموى بزرگوار خود،مرحوم آية الله ميرزاى بزرگ‏شيرازى قرار گرفت و هفت‏سال با او بودند،تا پس از رحلت ايشان،مرحوم آية الله‏العظمى سيد ميرزا على آقا،فرزند عاليقدر مجدد شيرازى حمايت و تربيت او را برعهده گرفت.او شديدا به اين كودك علاقمند بود و فوق العاده به او محبت و علاقه‏نشان مى‏داد.مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانى كه خود ناظر قضايا بوده‏اند،در كتاب‏«نقباء البشر في القرن الرابع عشر»در حق او و دوران خردسالى او چنين مى‏نويسد:

«من بارها ديده بودم كه تا چه حد او را مورد محبت و مهر خود قرار مى‏داد،به‏حدى كه او را خيلى بيشتر از فرزندان خود دوست مى‏داشت.»پس جا دارد فردى كه درچنين خاندانى به وجود آمده و تحت‏سرپرستى و تربيت چنين افرادى بزرگ شده‏باشد،و در آن چنان بيت آكنده از فضيلت و فضايل و مرجعيت و فقاهت‏به دنيا آمده‏باشد،انتظار حيازت مقامات عاليه علمى و اجتماعى را داشت.

او مقدمات علوم و ادبيات را در محضر برخى از فضلاى حوزه‏«سامراء»وسطوح فقه و اصول را از پسر عمه خويش،مرحوم حاج ميرزا على آقا شيرازى و آية الله‏ميرزا محمد تقى شيرازى(ميرزاى دوم)فرا گرفت و به دست آن دو بزرگ به پايان‏رساند،و در سال‏1326 ه.ق از سامراء به نجف انتقال يافت و در دروس عاليه فقه واصول اساتيد بزرگ حوزه نجف،آيات عظام: شيخ محمد كاظم خراسانى،شيخ الشريعة‏اصفهانى،در حكمت پيش اصطهباناتى و در اخلاق پيش ميرزا رضا تبريزى شركت‏جست و در روايت از شيخ الشريعة و سيد مهدى آل حيدر كاظمى و پسر عمه خويش‏مير سيد على آقا شيرازى و ملا ملكى على محمد يزدى نجفى و ديگران موفق به كسب‏اجازه گرديد،و در سال 1330 مجددا به سامراء بازگشت و ملازم درس مرحوم آية الله‏سيد ميرزا على آقا شيرازى گرديد،و هنگامى كه مرحوم ميرزا محمد تقى شيرازى(ميرزاى دوم)جهت رهبرى انقلاب بر ضد انگليسيها به كربلا مهاجرت نمود،او نيز به‏همراه او حركت نمود،تا اينكه در سال‏1337 مجددا به نجف بازگشت و ملازم درس‏شيخ الشريعة اصفهانى گرديد و هميشه با او بود،تا اينكه او در سال 1330 دار فانى راوداع گفت و وى مستقلا تدريس فقه و اصول را شروع نمود.

مرحوم سيد عبد الهادى شيرازى يكى از اساطين فقه و فقاهت و يكى از صاحبان‏راى و اجتهاد بود.همه افرادى كه او را درك كرده‏اند،به ثروت علمى و غناى فضل ومعلومات او، اعتراف نموده‏اند و به حق،يكى از پيشروان تحقيق و در طليعه علماى‏عصر و فقهاى آن روز بود.

خصوصيات و ويژگيها:

او در بين فقهاء و مراجع عاليقدر تقليد،خصوصيات و ويژگيهايى داشت كه درتكون آنها عواملى دست‏به دست هم داده بودند كه يكى از آنها،ذكاوت فطرى واستعداد ذاتى خود وى،و ديگر محيط تربيتى‏«سامراء»بود كه او در آن محيط رشد ونمود پيدا كرده بود.سامراء در آن روزگار يك مركز علمى مهمى بود كه علماء و بزرگان‏و نوابغى را تحويل جامعه داده بود.او نيز در بيت رفيع علم و زعامت و مرجعيتى متولدگرديد كه تمام اسباب و عوامل پيشرفت دينى بر او فراهم و آماده گرديده بود،و درجهان اسلام نام وآوازه آن بيت و ذكرجميل و اوصاف‏حميده آن انتشار يافته‏بود.همه اين زمينه‏هاو تشويقها،عواملى‏بودند كه او را به ارتقاءنردبان فضيلت‏دعوت مى‏نمودند.

حضور اين عوامل‏مثبت در يك فرد،اورا بهترين نمونه وعاليترين الگو وبهترين مثال ازفضليت و معنويت‏قرار داده بود كه تمام‏معانى آن در وى حضور و اجتماع پيدا كرده بود،و شخصيت او را روى يك پايه متين و استوار قرار داده‏بود،چون او حجت و نمونه بارزى در لغت،علوم عربى و مقدمات آن،منطق،تاريخ،حكمت،تفسير،رجال،حديث،فقه و اصول درآمده بود،و در تمام اين موارد او قوى‏و نيرومند،دقيق و عميق،همراه ذوق سليم و زبان گويا،با روشنگرى و وضوح واضح وروشن بود.او در عين فقاهت و اجتهاد،يكى از اعلام ادب و شعر و توانا در هر دو لغت‏عربى و فارسى بود،و در هر دو زبان داراى شعر و سروده بود كه اغلب آنها پيرامون‏اهل بيت(ع)و بزرگواريهاى آنان بود.

مراتب علمى:

مرحوم آية الله العظمى سيد عبد الهادى شيرازى،در فقه و اصول،به عاليترين‏مراتب رسيد و در بين علماء و طلاب با تحقيق و تدقيق نظر،و خبرويت و تبحر اشتهارپيدا نمود.انظار و افكار متوجه او گرديد.اقبال و توجه طلاب به درس و بحث او بيشترگرديد.بزرگان و معاريف به درس او رو آوردند و جمعى از نخبگان و فضلاء در درس‏او حضور پيدا كردند و گم شده خود را در جلسات درس او پيدا نمودند،چون مى‏ديدنداو حقايق علمى بلند و افكار ابكار عالى و انظار دقيق و ارزشمندى را با بيانات شافى ووافى ايراد مى‏نمايد.در طول زمان تدريس،فضلاء و رجال علم و فضيلت‏بى‏شمارى ازمحضر درس او فارغ التحصيل گرديدند.او بيش از سى سال يكى از مدرسين مشهورنجف اشرف بود و در ميان خواص اهل علم از عرب،عجم و افغانى، عراقى،ايرانى وديگر بلاد اسلامى،اهل فضلى پيدا نمى‏شود كه از علم و ورع و تقوى و فضيلت او بهره‏نبرده،يا ورع و تقواى او را نشنيده باشد.

ورع و تقوى:

علاوه بر مراتب فضيلت،خصوصيت ديگرى نيز او را محبوب قلب و داراى‏موقعيت‏خاص در جامعه،به ويژه بين مؤمنين نيكوكار و اهل دين و تقوى قرار داد،و آن ورع و پرهيزكارى و شايستگى و تقواى ايشان مى‏باشد.او از همان دوران جوانى،بااين خصوصيت‏شناخته شده است،بلكه اين خصوصيت را از آباء و اجداد خويش به‏ارث و يادگارى برده است.او از آن اتقياء و پرهيزگاران بود كه روحانيت و معنويت ونزاكت و تواضع و دورى از رياء و تكبر و فخر،و اعراض از دنيا و زخارف آن‏ضرب المثل بود.

او از آن اوتاد اخيار و زهاد و پاكبازانى بود كه جز امر دين و آخرت،چيز ديگرى‏مورد همت و نظرش نبود.نفس خويش را از مطامع اين زندگى كنده،و قلب خود را بامحبت‏خدا و عشق به امور آخرت آكنده و مالامال ساخته بود.علم را توام با عمل‏نموده بود،و گام در راه سعادت ابدى برداشته بود.از اين رو او مثل اعلى و نمونه بارز دراخلاق و تربيت و تهذيب نفس بود.

با توجه به مقام علمى شامخ و رفيع،و با توجه به ورع و تقواى صحيح وشديدش،مردم او را تقديس و تعظيم مى‏نمودند.نام و آوازه او،روز به روز شهرت وانتشار پيدا مى‏نمود.دلها به سويش كشيده مى‏شد.نماز جماعت او در«مسجد شيخ‏انصارى‏»در نجف،مركز اخيار و نيكان و عبادت‏كنندگان،به ويژه اهل علم و تقوى بود.

هنگامى كه آية الله العظمى سيد ابو الحسن اصفهانى در سال 1365 ه.ق به حمت‏خداپيوست،زعيم پاك و متقى،آية الله العظمى مرحوم حاج آقا حسين قمى در سال‏1366 ه.ق جانشين و جايگزين او گرديد.اتفاق كلمه خواص در ترشيح و كانديداى‏مرجعيت و زعامت عامه قرار گرفت،و او را بر ديگران مقدم و مرجح شمردند،اما خودوى گريزان از امور زعامت و مرجعيت‏بود.او از مبتلاء شدن به امور و گرفتاريهاى مردم‏فرار مى‏كرد،ولى چه بايد كرد؟مسئوليت‏بود و اقبال مردم و توجه بيش از حد آنان.

تعداد كثيرى از مؤمنين در عراق،ايران و ديگر بلاد اسلامى به محضرش رجوع نمودندو مقلدين از او رساله خواستند تا مطابق آن عمل نمايند.پس رساله‏اش به چاپ رسيد ودستهاى خواهنده،آن را به دست گرفتند.بارها و بارها رساله‏اش تكثير و تجديد طبع‏گرديد.مرجعيت او رو به گسترش نهاد و زعامتش توسعه پيدا كرد،ولى هرگز اين توسعه و گسترش نه تنها او را شاد و مسرور نساخت،بلكه آنچنان كه روزى به اينجانب‏و برخى از ياران در برخى از خلوتهاى خويش بيان داشتند،او را متالم‏تر و پرمسئوليت‏ساخت...» (1)

از دست دادن بينايى:

او در سال‏1369 ه.ق بينايى خود را از دست داد.به اين ترتيب موج وسيع حزن‏و اندوه،نجف و هيات علمى و تمام طبقات آن را فرا گرفت.نگرانى طلاب و فضلاء ازآن ناحيه بود كه مى‏ترسيدند تدريس و افاضه علم او متوقف گردد،و آنان از علم‏سرشار و سرچشمه شيرين معارف او محروم گردند.مجرب‏ترين اطباى چشم راحاضر ساختند.به اتفاق جمعى از كبار علماء و اطرافيان به ايران مسافرت نمودند.درشهرهاى مختلف ايران و عراق،با استقبال گرم و بى‏سابقه مردم روبرو شدند.اشكهاى‏شوق مقلدين و علاقمندان از ديدار او بر چشمها نشست، و درد و غم از ناحيه از دست‏دادن بينايى بر دلها.در تهران استقبال عظيم و مجلس مهمى به افتخار ايشان ترتيب داده‏شد.او مدتى در بيمارستان فيروز آبادى بسترى و همچنين در بيوت برخى از تجارمتدين اقامت گزيد،و مشاهير اطباى چشم به معالجه وى پرداختند.اميد مى‏رفت كه‏شفا پيدا كند و نور به چشمان مباركش برگردد.او به زيارت امام رضا(ع)در خراسان وحضرت فاطمه معصومه(س)در قم مشرف گرديد.در هر دو شهر،به ويژه در قم، باهياتهاى علمى ملاقات نمود و در راس همه،با فقيه امت،زعيم عاليقدر شيعه،آية الله‏العظمى حاج آقا حسين بروجردى ديدار نمود و از ناحيه ايشان كمال تعظيم و احترام وتقدير را دريافت نمود.او دوباره به نجف بازگشت،ولى هرگز تدريس و امامت را ترك‏ننمود،و در عين نابينايى به امور خود قيام ورزيد،و به انجام واجبات و وظايف خودادامه مى‏داد.هر چه از استفتائات و مسائل شرعى از اطراف و اكناف مى‏رسيد،برايش‏خوانده مى‏شد،و او اشراف و توجه كافى به آنها داشت و پاسخ مى‏داد.مدتى به اين‏منوال امور استمرار داشت،تا اينكه مجددا به ايران بازگشت،به اين اميد كه عمليات‏مورد اجراى چشم او موفقيتى به دست آورد، ولى توفيقى حاصل نشد و با نوميدى به‏نجف بازگشت،و در عين حال او به خدمات دينى و وظايف مرجعيت استمرار بخشيد.

در اين مدت تعداد كثيرى از مراجع و زعماى دينى يكى پس از ديگرى به رحمت‏خدانائل مى‏شدند.معظم مقلدين آنان به او مراجعه نمودند،تا اينكه بزرگ مرجع جهان‏شيعه آية الله العظمى بروجردى در سال 1380 ه.ق به رحمت الهى نائل آمد،اكثرمقلدين ايشان به او مراجعه نمودند.دايره مرجعيت او ناگاه توسعه فراوان پيدا نمود.

آلام و دردهاى درونى او در اثر از دست دادن بينايى بيشتر گرديد.بارها از خوف الهى واز ترس اينكه مبادا لغزشى پيدا كند و خطايى در قدم او پديد آيد،يا قلم او منحرف‏گردد،يا به نام او چيزى پديد آيد كه او علم و آگاهى ندارد،گريه مى‏نمود.در اثر اين آلام‏و دردها،خيلى طول نكشيد تا اينكه در شب جمعه دهم صفر 1382 ه.ق سفير الهى به‏سراغش رسيد و روحش را به سوى معبود قبض نمود.پس عالم ديانت،يكى ازبهترين و شريف‏ترين زعماى خود را از دست داد.حزن و اندوه سراسر طبقات رجال‏دين و طلاب علم و طبقات مختلف مردم را فرا گرفت و بر بيگانگان نيز موقعيت‏حرمت او پديدار شد.او در مقبره مجدد شيرازى مدفون گرديد.فواتح و محافل‏متعددى از ناحيه علماء و مراجع و گروههاى اسلامى برگزار گرديد.مجالس ترحيم اوتا اربعينش ادامه داشت،و در اربعين و سالگرد نيز مجالس مهمى تشكيل مى‏يافت،ومردم در عزاى او خون مى‏گريستند.شعراء و ادباء با قصايد و كلمات حزن‏انگيز،اشعارو سروده‏هايى انشاد مى‏نمودند.

آثار و تاليفات:

از او آثار و خدمات ذى قيمت و ارزشمندى باقى مانده است كه مهم‏ترين آنها تاليفات و كتابهاى اوست:

1-دار السلام در فروع و احكام كه تا 1000 فرع و مساله ادامه پيدا كرده است.

2-رساله‏اى در لباس مشكوك

3-رساله‏اى در صوم و روزه

4-رساله‏اى در نجاسات و مطهرات

5-رساله‏اى در استصحاب

6-رساله‏اى در اجتماع امر و نهى

7-رساله‏اى در حواله

8-رساله‏اى در رضاع و شيردادن

9-رسائل عمليه فارسى و عربى كه بارها و بارها چاپ و انتشار يافته است.

يادگارهاى او:

از او دو فرزند ذكور به نامهاى سيد محمد على و سيد محمد باقى مانده‏اند كه هردو از شيفتگان به علم مى‏باشند و دامادهاى محترم ايشان نيز سيد مهدى و سيد كاظم‏فرزندان علامه سيد محمد رضا رفسنجانى مرعشى،از نوادگان سيد اسد الله شيرازى‏برادر مجدد شيرازى هر دو از فضلاء و بزرگان نجف مى‏باشند كه خداوند متعالى آنان‏را به مرضاى خويش موفق بدارد. (2)

پى‏نوشتها:‌


1- در مورد شناسايى شخصيت اين فقيه نامور،جامع‏ترين تذكره و شرح حال،نگارش معاصر و هم فكروى،مرحوم محقق بصير و دانشمند خبير،رجالى نامى حضرت آية الله حاج آقا بزرگ تهرانى اعلى الله‏مقامه الشريف بود كه با اندك تصرف و اختصار در عبارات از كتاب نقباء البشر في القرن الرابع عشر،ج‏3،ص 1250 تا 1255 ترجمه و نقل به فارسى شد.طلب رحمت‏به روان پاك و همت عالى و بلندش.

2- در مورد شناخت‏بيشتر او به:نقباء البشر في القرن الرابع عشر،ج‏3 ص 1250 تا 1255 مراجعه شود.