فقهاي نامدار شيعه

عبد الرحيم عقيقى بخشايشى

- ۴۸ -


47- آية الله سيد صدر الدين صدر عاملى موسوى

(متولد1299-متوفى‏1373 ه.ق)

آية الله العظمى السيد صدر الدين بن سيد اسماعيل بن سيد صدر الدين‏الموسوى العاملى الكاظمى،فقيه عظيم الشان و عالم نبيل يكى ديگر از تربيت‏يافتگان‏حوزه حائريه و يكى از فقهاى نامدار شيعه در قرن چهاردهم هجرى مى‏باشد.

مولد خاندان صدر:

او در سال‏1299 ه.ق در كاظمين،در يك خاندان اصيل و شريف به دنيا آمد وراه پيشرفت و رشد و نمو و بالندگى را همانند اغلب ابناء آن خاندان پيش گرفتند.

خانواده صدر،يكى از خاندانهاى پرثمر و اصيل در اسلام مى‏باشد كه اصل و تباربه امام موسى بن جعفر(ع)مى‏رسانند و شاخه‏ها و فروع آن در خاور ميانه گسترانده‏شده است،و در كشورهاى ايران،لبنان،عراق،فلسطين،مصر،يمن،عربستان،اردن‏و ديگر مناطق اسلامى،رجال علمى نامى و شخصيتهاى بزرگ سياسى و اجتماعى وسادات جليل القدر فراوانى را دارند. رجالى مانند:مصلح بزرگ،آية الله سيدعبد الحسين شرف الدين صاحب المراجعات و الفصول المهمه،و آية الله السيد حسن‏صدر صاحب تاسيس الشيعة لفنون الاسلام،و متفكر بزرگ،امام موسى صدر،و علامه‏مفضال،مرحوم آية الله سيد رضا صدر،از اين شجره طيبه مى‏باشند كه همانند ستارگان‏درخشان و پرفروغ در آسمان علم و دانش و در صحنه سياست و مديريت جامعه‏اسلامى مى‏درخشند و پرتوافكن خاندان خويش و جامعه اسلامى مى‏باشند.

ايشان در چنين خاندان اصيل و چنين بيت رفيع و والا قدر چشم به جهان گشود. والد عاليقدر ايشان،آية الله سيد اسماعيل صدر،يكى از اكابر علماء و فقهاى نامى‏كاظمين بودند كه بعدها به كربلا مهاجرت نمودند،وى در عين حالى كه گريزان ازمنصب مرجعيت و فتوى بودند،ولى يك از كانديداهاى آن محسوب مى‏شدند.ايشان‏مقدمات علوم را در كاظمين از محضر پدر عالم و بزرگوار و اساتيد ادب روز تلمذنمودند،آنگاه در سال 1328 ه.ق به قصد تكميل معلومات و تهذيب نفس و تزكيه‏اخلاق،عازم نجف اشرف گرديدند و در حوزه درس آية الله العظمى آخوند خراسانى‏صاحب كفاية الاصول(متوفاى‏1329 ه.ق)و ديگر بزرگان مانند درس آية الله العظمى‏طباطبايى يزدى،صاحب عروة الوثقى(م‏1337)و آية الله‏نائينى شركت جستند.

آنگاه در سال‏1339پس از درگذشت والدبزرگوارش به قصدزيارت ثامن الحجج‏امام رضا(ع) عازم‏ايران گشتند و نزديك‏ده سال در مشهدمقدس به ارشاد واصلاح امور مسلمين‏پرداختند، و در اثراستقبال طلاب ومحصلين،مشغول‏تدريس شدند و پس از چند سال اقامت در ايران، در سال 1344 به نجف اشرف بازگشتند و ملازم درس‏آية الله نائينى گرديدند،و در سال‏1349 ه.ق به ايران بازگشته و بنا به درخواست وعلاقه مرحوم آية الله العظمى حائرى،مؤسس حوزه علميه در قم اقامت گزيدند و به‏عنوان يكى از اساتيد و مدرسين مسلم حوزه،مشغول تدريس فقه و اصول گرديدند،وبيشتر به تربيت و تعليم طلاب پرداختند،به حدى توجه خاص آن مرحوم را به خودجلب نمودند كه او را يكى از دو وصى مورد اعتماد خود قرار دادند كه پس از رحلت‏مؤسس عاليقدر حوزه،با همكارى دو برادر و دو يار وفادار و مجاهد في سبيل الله،آيات عظام:سيد محمد حجت كوه‏كمرى،و سيد محمد تقى خوانسارى به حفظ ونگهدارى و حراست از ارزشهاى حوزه علميه قم پرداختند،و در تثبيت و ابقاى آن‏كوشيدند،به حدى كه در سخت‏ترين و سياه‏ترين ايام با فداكارى لازم و ايثار بى‏سابقه،دوران فترت را پشت‏سر گذاشتند و حوزه را به دست زعيم عاليقدر،حضرت آية الله‏العظمى حاج آقا حسين طباطبائى بروجردى سپردند.

اساتيد او:

وى در طول مدت تحصيل از محضر بزرگان و اساطين فقه و فقاهت تلمذنموده،و عمده بهره علمى ايشان از محاضر اساتيد زير بوده است:

1-آية الله سيد اسماعيل صدر،والد معظم خودشان(متوفى‏1339)

2-آية الله العظمى آخوند خراسانى(م‏1329 ه.ق)

3-آية الله العظمى سيد محمد كاظم يزدى(م‏1337)،صاحب العروة الوثقى

4-آية الله العظمى حاج ميرزا حسين نائينى(م 1355)مؤلف تنزيه الملة.

5-آية الله العظمى حاج شيخ عبد الكريم حائرى مؤسس حوزه(م 1355)

گفتار سيد عليرضا ريحان يزدى:

مرحوم سيد ريحان يزدى،در كتاب‏«آئينه دانشوران‏»(چاپ قديم)كه حال و هواى آن روز حوزه را در لابلاى صفحات و اوراق چاپى خود حفظ كرده است،درمورد ايشان مى‏نويسند:

«مولانا سيد صدر الدين الموسوى بعد از آنكه حوزه علميه در قم تشكيل يافت،علماء و دانشمندانى از نجف اشرف نيز به آن سرزمين مقدس مهاجرت فرمودند،ازجمله ايشان بودند: مولانا سيد صدر الدين،نجل آية الله آقا سيد اسماعيل صدر،كه‏سالها محضر درسش،مجمع علماء و فضلاء و مجتهدين بوده،و يكى از مراجع تقليد وزعماى شيعه به شمار مى‏روند.

او در سال‏1346(اشتباها1356 مرقوم شده است)به قم آمده،طلاب و فضلاءاز فيض خدمتشان بهره بردار شدند.معظم له گو اينكه به عزم زيارت مشهد رضوى به‏ايران تشريف آورده بودند،ولى به مقتضاى ميل آية اللهى(مؤسس حوزه)در قم اقامت‏گزيده و به امر تدريس و ترويج احكام پرداختند،و هم در محضر درس آية الله شركت‏مى‏كردند،و در سال 1348 به مشهد رضوى مشرف شدند.»وى در ادامه گفتار و معرفى‏خود مى‏نويسد:

«آية الله سيد شهاب الدين نجفى در كتابى كه در شرح حال سادات و علماءنوشته است،چنين مى‏نگارد:

آل صدر الدين:

«من اشرف بيوت العلويين و اعرقهم في الاصالة و النجابة و قد نبغ فيهم رجال‏ورثوا المجد و السيادة و الفضل.منهم:سيدنا الاستاد امام ائمة الفقه و الحديث،الرحلة‏القدوة،مسند العراق شيخ الاجازة و مركز الرواية شرف آل الرسول و فخر و ذرارى البتول‏حجة الاسلام و آية الله في الانام السيد ابو الحسن صدر الدين ادام الله بركته و جزاه عنى‏خير الجزاء فقد ربانى في حجر تربيته و كم له حق على.

اخذت عنه الرجال و الدراية و قرات عليه الكافى و شطرا من الفقيه و امره في‏الجلالة اشهر من ان يذكر و فوق ما تحوم حواه العبارة.و منهم:سيد الفقهاء الراشدين فخر المجتهدين العلامة الزاهد المعرض عن رياسة الدنيا حجة الاسلام و المسلمين آية‏الله في الورى سيدنا و مولانا السيد اسماعيل الصدر قدس الله لطيفه و اجزل شريفه و كان‏ممن توجهت اليه الزعامة الدينية و ثنيت له الوسادة في بلاد الشيعة و لكنه لمكان زهده‏و ورعه قد اعرض عنها و اشتغل بتهذيب نفسه و تكميلها و خلف عدة هم عيون‏الهاشميين الرافلون في اثواب السعادة و المتسبلون بثياب الفخر و السيادة و هم حجة‏الاسلام السيد مهدى نزيل مشهد الامام ابى ابراهيم موسى بن جعفر(ع)احد اعلام‏الدين و مروجى الشرع ادام الله بركته.

و حجة الاسلام سيدنا الصدر نزيل مشهد الرضا بخراسان احد زعماء الشريعة‏بتلك الديار...هو فرع الشجرة الزكية و خلاصة السلسلة المصطفوية حراز العصابة‏العلوية...قرة عيون الانام سيدنا السيد صدر الدين لا زالت‏شموس المفاخر بوجوده‏طالعه و آثار الماثر بسعوده طالعة...» (1)

ترجمه گفتار آن فقيد سعيد در شرافت و اصالت‏خاندان رفيع و بيت‏شامخ صدرمى‏باشد كه آنان از شريف‏ترين بيوت علويان مى‏باشند.رجال بزرگ و نوابغ ارزشمندى‏از آن خاندان به عرصه ظهور پيوسته است:

1-استاد بزرگوار افتخار نوادگان بتول(ع)پيشواى فقه و امام درايه و حديث...

آية الله العظمى سيد حسن صدر(صاحب تاسيس الشيعة لعلوم الاسلام)چه حقوق‏فراوانى بر عهده من دارند.او در كنف حمايت و عنايت‏خويش مرا پروراند.رجال ودرايه را به من ياد داد و كافى و بخشى از من لا يحضر را بر او خواندم.

2-آية الله سيد اسماعيل صدر،والد ماجد آية الله صدر كه عابد و زاهد و اعراض‏كننده از زخارف دنيوى و مقامات اعتبارى آن بود،زعامت و مرجعيت‏به ايشان روى‏آورد،ولى از جهت تهذيب نفس و اصلاح خويش از آن فرار نمود.دو نور چشمانى رااز خود به يادگار گذاشت:

الف-حجة الاسلام سيد مهدى نزيل كاظمين(ع)

ب-حجة الاسلام سيدنا صدر نزيل مشهد الرضا(ع)در خراسان كه نور چشم‏مردم و مايه اينك پاى صحبت‏خريط فن رجال و استاد ماهر و متضلع در حديث و كلام،وشناخت كتاب،و

‹رس‏ث/››ج :ى‏نارهت گ‏رزب اقآ ج‏اح راتفگ ج<>حخ)2( پرچمدار فرهنگى شيعه در قرون اخير،آية الله حاج آقا بزرگ تهرانى‏از كتاب نقباء البشر في القرآن الرابع عشر مى‏نشينيم كه هم جاذب است و جامع،و هم‏مستند است و پرثمر،چون ايشان سالها انيس و مونس آن مرحوم بوده است.اينك متن‏معرفى ايشان كه از كتاب فوق ترجمه و تلخيص مى‏گردد.ايشان در نقباء البشر،شرح‏حال تفصيلى آية الله صدر را آورده است

و چنين مى‏نگارد: «مرحوم صدر،متولد1299 متوفى‏1373 فرزند سيد اسماعيل بن سيد صدرالدين موسوى عاملى كاظمى،فقيه جليل و عالم كبير مى‏باشد.او در كاظمين در سال‏1299 به دنيا آمد و در سايه عنايت پدر كه يكى از اكابر فقهاى عصر خويش بود،رشد ونما آغاز نمود،و اوليات از علوم و معارف را در سامراء پيش برخى از فضلا فرا گرفت،چون والدش آن روزها در سامراء بود، سپس به كربلا مهاجرت نمود،آنگاه متون راپيش برخى از اساتيد آن بلده طيبه مانند:شيخ حسن كربلايى فرا گرفت،سپس پدرش‏او را به نجف اشرف اعزام داشت تا دروس خود را تكميل نمايد،پس او در درس وبحث استاد آية الله شيخ محمد كاظم خراسانى و دروس ديگر بزرگان و اساطين،ساليان‏درازى نشست و در سال‏1339 پس از فوت والد بزرگوارشان به ايران مسافرت نمود وموفق به زيارت قبر امام رضا(ع)در خراسان گرديد.مدت 10 سال تقريبا مجاور آن قبرشريف گرديد،در آن منطقه مشغول تدريس،ارشاد،اصلاح امور مسلمين شد و در عدادعلماى آن شهر درآمد و تعداد كثيرى از فضلاء و علماء از درس ايشان فارغ التحصيل‏گرديدند.ايشان در سال 1344 دوباره به نجف اشرف بازگشتند و ملازم درس آية الله‏ميرزا محمد حسين نائينى گرديدند و در سال‏1349 پس از چهار سال اقامت،در نجف‏به ايران بازگشتند،و با علاقه و درخواست مرحوم حاج شيخ عبد الكريم حائرى به قم‏نزول اجلال فرمودند،به تدريس و تربيت طلاب و فضلاء پرداختند و يكى از ائمه‏جماعت گشتند. ايشان به منبر مى‏رفتند و به وعظ و ارشاد مردم مى‏پرداختند.خواص‏پيش از عوام از منبر ايشان فيض مى‏بردند.مدت زمان طولانى در قم اقامت نگزيدند تااينكه به عزم زيارت به مشهد رفتند.با توجه به سابقه آشنايى كه مردم خراسان با اوداشتند،اطراف او را گرفتند و از او درخواست اقامت دائمى نمودند.وى دعوت آنان راپذيرفت و در مسجد گوهر شاد به اقامه جماعت پرداخت،و مجلس درس او پر ازفضلاء و اهل علم مى‏گشت.دلها به سوى او كشيده شد و نفوس به وى اقبال و روى‏آوردند.

در آن ايام آية الله حائرى زعيم و سرپرست‏حوزه علميه قم در روزگار درد وعوارض كهولت‏سن و پيرى به سر مى‏بردند،و از تلاشها و كوششهايى كه نسبت‏به‏حوزه كشيده بودند،نگران و خائف.نگرانى از آن جهت‏بود كه امور حوزه از هم‏پاشيده و پراكنده گردد و طلابى را كه با هزاران خون دل خوردن،گرد هم آمده‏اند،متفرق شوند.وى از افرادى كه در آنها لياقت و استعداد زعامت دينى و پرورش طلاب‏و اداره هيات علمى حوزه را مى‏ديد،يكى آية الله سيد محمد حجت‏بود كه آن روزهادر قم بودند،و ديگر خود آية الله صدر بود كه در اثر آشنايى قبلى كه با ايشان داشتند،اورا لايق اين امر مى‏دانستند،از اين رو به برخى از تجار قم دستور داده بودند كه با آية الله‏صدر تماس حاصل كنند و او را از خراسان به قم فرا خوانند.به اين ترتيب دعوت‏پذيرفته شد و آية الله صدر به قم نزول اجلال فرمودند،و ديدگان آية الله حائرى باحضور وى روشن گرديد.او را با همكارى آية الله سيد محمد حجت مورد اعتماد ومحل ثقه و اطمينان خود قرار دادند و در كارها و شئون مهم و اختصاصى با آنان به‏مشورت نشستند،تا اينكه مؤسس حوزه در سال 1355 ه.ق به رحمت الهى شتافت،در حاليكه هر دو نفر را از طرف خود وصى قرار داده بودند.

دوران فترت:

ايشان و همكار و برادر بزرگوارش آية الله حجت،به مسئوليتهاى حوزه پرداختندو مباشر حفظ نظام ادارى و علمى آن حوزه گرامى گرديدند،آنگاه آية الله سيد محمدتقى خوانسارى هم به جمع آنان پيوست.هر سه بزرگوار به صورت استوانه‏هاى حوزه‏و اركان آن مركز علمى درآمدند.با اخلاص،ايثار و فداكارى تمام به تمشيت امور حوزه‏علميه قم پرداختند.كارها و مسئوليتها را بين خود تقسيم نمودند.هر كدام از آن بزرگان‏مسئوليتى را بر عهده گرفتند، ولى راس و سخن يكى بيشتر نبود.تا روزى كه زعيم دينى‏بزرگ آية الله العظمى سيد حسين بروجردى به قم وارد شدند.پس همگى اتفاق نظرپيدا كردند كه امور را در اختيار ايشان قرار دهند.آية الله صدر نخستين فردى بود كه‏محل برگزارى نماز جماعت‏خود را به ايشان واگذاشت و خود نيز به او اقتداء فرمود.

ايشان پس از وفات آية الله حائرى مجددا همراه رفيق و همكار بزرگوار،آية الله‏حجت مصائب و مشكلات فراوانى را متحمل گرديدند،چون هدف حكومت وقت‏ايران بر آن قرار گرفته بود كه هيات علمى و نظام موجود حوزه علميه قم را پراكنده‏سازد و اجتماع طلاب را به تفرق و پراكندگى مبدل سازد.در اجراى اين هدف شوم،شيوه‏هاى مختلف و اسلوبهاى متعددى را به كار گرفت.گاهى طلاب را به صورتهاى‏دسته جمعى و گاهى متفرق،دستگير مى‏كرد،و آنان را بدون هيچ نوع جرم و خطا،به‏زندان مى‏افكند.نظام سربازى اجبارى را در حق آنان به كار مى‏بست و با وجود اين نوع‏تضييقات و شيوه‏هاى ظالمانه،اين دو بزرگ تمام اين مسائل و مصائب را با ناراحتى وتاثر فراوان،تحمل مى‏نمودند و طلاب را به صبر و بردبارى فرا مى‏خواندند.مسائل رابه حالت اوليه خود برگرداندند.او و همكارانش موقعيتهاى بسيار شديدى را تحمل‏نمودند كه طلاب و فضلاى آن روز قم همه آنها را در خاطر دارند و با ديده اعجاب وشگفت‏به آنها مى‏نگرند.

دوران مرجعيت:

پس از رحلت آية الله مؤسس مردم به ايشان و همكار عزيز و بزرگوارشان،آية الله حجت مراجعه نمودند و از آنها درخواست رساله كردند،با اينكه رساله عمليه‏ايشان چاپ گرديد و ايشان جزو زعماى علم و يكى از مراجع دين و از بزرگ مدرسان‏حوزه علميه قم قرار گرفتند، ايشان درس اصول و فقه را تدريس نمودند كه در جلسه‏درس او نزديك به 400 نفر از طلاب و فضلاء مى‏نشستند.در تشويق آنان،شيوه‏ها واسلوبهاى خاصى به كار مى‏گرفتند،به حدى كه توانستند تعدادى از بزرگان و رجال‏حوزه علميه قم را تربيت و آماده سازند.ابو الزوجه بزرگوار ايشان،مرحوم آية الله‏العظمى حاج آقا حسين قمى(ره)تقليد از ايشان را اجازه داد.و احتياطات خويش را به‏ايشان ارجاع داد.كسانى كه آية الله قمى را مى‏شناسند،و شدت ورع و پرهيزگارى او رامى‏دانند،بهتر مى‏دانند كه او كمتر به كسى اطمينان و اعتماد مى‏ورزيد،و هيچگاه به‏سرعت و سادگى تصميم نمى‏گرفت،مادام كه اساس و پايه‏اى پيدا نمى‏شد،سخنى به‏زبان نمى‏آورد و حقيقتى را مورد تاييد قرار نمى‏داد.» (3)

اخلاق و ويژگيها:

هر كدام از مراجع بزرگوار خصوصيات اخلاقى ويژه‏اى داشته‏اند،افزون بر آن‏تعهدات و تقيدات عمومى كه از اسلام و معارف الهى دريافت مى‏نمودند.

شخصيت مورد نظر ما،از طبع بلند،نيت پاك،اخلاص كامل در عمل،سعه صدربرخوردار بود و در امر دين و پيشرفت آن و در رسيدگى به امور مسلمين،به ويژه‏مستضعفان و دردمندان فوق العاده ساعى و كوشا و داراى همت‏بلندى بود.او داراى‏ذوق خاص و شور و شوق فراوان به ادبيات عرب بود،و اشعار و سروده‏هايى نيزداشت كه حاكى از عمق تبحر ايشان در آن مقوله مى‏باشد.

او در كنار حاشيه بر كفاية الاصول،كتاب تاريخ اسلام و اشعار و قصايد آموزنده‏و سازنده در مراثى و مدايح اهل بيت عصمت و طهارت(ع)را داشت و شعر و ادب اونشان مى‏دهد كه او كوچكترين اعتنايى به مقامات ظاهرى و وابستگيهاى دنيوى ومظاهر اعتبارى ندارد.

او مرثيه‏اى در رثاء مادر مظلومه‏اش،حضرت زهراى مرضيه(س)به عربى‏سروده است كه حاكى از سوز دل عميق و جانكاه او مى‏باشد (4) .در مورد فاجعه بقيع وهدم بقاع متبركه اهل بيت(ع)،سروده است:

لعمرى ان فاجعة البقيع يشيب لهولها خود الرضيع و سوف تكون فاتحة الرزايا اذا لم نصح من هذا الهجوع فهل من مسلم لله يرعى حقوق نبيه الهادى الشفيع‏»

صاحب‏«علماى معاصرين‏»مى‏نويسد:

«اين اشعار آن روز در ميان ادباء و شعراى بين النهرين شهرتى بسزا يافت و زياده‏از صد نفر از شعراء عرب آن را تشطير و تخميس نموده و در مجله‏ها و روزنامه‏ها درج‏نمودند،تا اينكه حكومت عراق از نشر آن جلوگيرى و به توقيف روزنامه‏ها و مجلات‏تهديد نمود...» (5)

حق استاد:

ايشان در رساله حقوق كه در استيفاى برخى از حقوق آموزگاران و اساتيدمى‏باشد و در سال 1328 ه.ق در بغداد به چاپ رسانده‏اند،در اين باره مى‏نويسند:

«حق استادى بسيار سنگين و پرارزش و پر اهميت مى‏باشد.از حقوق اساتيد،تعظيم و تكريم و حسن استماع سخنان،و مؤدب نشستن در محضر او است،به حدى‏كه صداى خود را بالاتر از صداى او نبرى،و در محضر او غيبت‏يا سخن ناروا نگوئى،واگر از او سخنى به ميان آيد،از وى دفاع نمايى و اگر عيبى داشته باشد،بپوشانى.مناقب‏و فضايل او را منتشر سازى،با دشمن او همنشينى منمايى و با دوست او دشمنى نكنى،و اين معنى را به خوبى دريابى كه استاد است كه ترا از ظلمات و تاريكيهاى جهل بيرون‏آورده است و قلب ترا با چراغ معارف و علوم روشن و منور ساخته است.» (6)

باز به سخن آية الله حاج آقا بزرگ تهرانى بر مى‏گرديم،تا از خصوصيات اخلاقى‏ايشان سخن گويند:

«ايشان با خصوصيات ويژه‏اى از ديگر معاصرين تمايز پيدا مى‏كردند و اين يك‏امر عجيب و غريبى نيست،چون ايشان از يك بيت‏بزرگ برخاسته‏اند،پدر،جد وبرادران همگى داراى چنين خصوصيات و امتيازاتى بودند.او فقيه متضلع،اديب بارع،ورع و پرهيزگار و متقى بود،بيشتر به دنبال اصلاح امور و ايجاد الفت‏بودند.هنگامى كه‏در مشهد بودند،اختلاف و پراكندگى بين مردم به وجود آمده بود،به حدى كه به‏صفوف علماء نيز سرايت نموده بود.مرحوم آية الله صدر تنها فردى بودند كه توانستندآن اختلافات را به وحدت تبديل نمايند و صفوف رجال دين را متحد سازند و عوامل‏اختلاف را از بين بردارند و چنين فضاى مسمومى در قم نيز به وجود آمده بود.مرحوم‏مغفور آن را از ريشه خشكاند و از آغاز نشو و نما در قبر خويش مدفون ساخت.اوبسيار متواضع و خاكى بود،با توده مردم مى‏نشست.به هر كه مى‏رسيد سلام مى‏گفت.

در مسكن و لباس و شئون زندگى شان و اعتبار ظاهرى را رعايت نمى‏نمود،بلكه باسادگى و بساطت‏خود را ممتاز مى‏ساخت.او هميشه اين چنين بود،تا روزى كه مرجع‏تقليد مسلمين گرديد،و يكى از اكابر علماء و مدرسين حوزه قرار گرفتند.باز عادت وشيوه كار او عوض نشد،و اخلاق و رفتارش تغيير پيدا نكرد.روى همين امتيازات‏اخلاقى بود كه او در قلوب مردم از موقعيت و منزلت‏خاصى برخوردار بود،و يكى ازعوامل اين اقبال و توجه مردم،كتمان و پوشيده نگهداشتن اعمال و كارهاى نيك وشايسته خود بود،مگر آن اعمالى كه خود به خود ظهور و شهود داشتند،مانند تاسيس‏مدارس و تشييد مساجد و روشن ساختن برخى از اماكن مقدسه و تقديم شهريه به‏طلاب و ديگر خدمات ايشان.باقيات صالحات فراوانى در مشهد و قم از خود به يادگارگذاشتند كه خيلى‏ها نمى‏دانند.

ايشان مردم را دوست مى‏داشتند و در درد و آلام آنان متالم و متاثر مى‏شدند.به‏مشكلات و شكايات آنان گوش فرا مى‏دادند و در پى حل و باز گشودن آنها بودند.

سعى داشتند از نزديك‏ترين راهها و بهترين شيوه‏ها در حل مشكلات آنان سهيم باشند.

من ايشان را از دهها سال پيش از طريق والد بزرگوار و پسر عموى گرانقدرش‏السيد حسن صدر كه با ايشان و خاندان صدر محكم‏ترين روابط را دارم،مى‏شناختم.

من چيزى را از او و درباره او نشنيده‏ام كه موجب عيب و تعيير وى بوده باشد.از اين روايشان در نظر حقير يكى از آن رجال كم نظيرى هستند كه زيبنده است تاريخ ياد و اعمال‏ايشان را مخلد و جاويدان در سينه خود ثبت و ضبط نمايد.» (7)

آثار و تاليفات:

از مرحوم آية الله صدر آثار و تاليفات متعددى به جا مانده است،كه شامل فقه،اصول،تاريخ، ادب،كلام،عقايد،حديث و اخلاق مى‏باشد.از آن ميان:

1-المهدى في احوال الحجة المنتظر(عج)اثبات وجود وى از طريق اخبار عامه.

2-خلاصة الفصول في علم الاصول،و آن تلخيص فصول شيخ محمد حسين‏اصفهانى مى‏باشد كه در دو جزء قرار دارد،از دومى آن در سال‏1363 فراغت پيداكرده‏اند. (8)

3-الحقوق،رساله نفيسه‏اى است كه بارها به چاپ رسيده است.نخستين بار درسال‏1329 آنچنان كه در الذريعه،ج‏7،ص 42 معرفى شده است.

4-التاريخ الاسلامى،تاريخ فشرده‏اى است كه در سال 1330 دو جلد آن به‏چاپ رسيده است. (9)

5-حاشيه بر العروة الوثقى كه در حواشى وسيلة النجاة آية الله اصفهانى به چاپ‏رسيده است.

ديگر آثار ايشان مخطوط مى‏باشد:

6-منظومه‏اى در حج

7-منظومه‏اى در صوم

8-رساله‏اى در حكم ماء الغسالة

9-رساله‏اى در تقيه

10-رساله‏اى در حج

11-رساله‏اى در امر به معروف و نهى از منكر

12-رساله‏اى در نكاح و ازدواج

13-حاشيه كفاية الاصول خراسانى

14-حاشيه وسيلة النجاة فارسى

15-رساله‏اى در رد شبهات وهابيها

16-رساله‏اى در اثبات عدم تحريف كتاب

17-رسالة الحقوق

18-نداء محمد در اخبار خاصه و عامه(12 مجلد)

19-مدينة العلم في اخبار اهل البيت(ع)

20-ديوان شعر(6 مجلد)و ديگر آثار و تاليفات

گفتار كوتاه مرحوم خيابانى:

مرحوم واعظ خيابانى در«علماى معاصرين‏»به نقل از ريحانة الادب مى‏نويسد:

«شرح كوتاهى را بنا به درخواست نگارنده مرحوم آية الله صدر نوشته‏اند:

«اينجانب در رجب‏1299 هجرى در كاظمين متولد و ادبيات و رياضيات را نزد اساتيدفن ياد گرفته تا در سال 1328 براى تكميل تحصيلات دينيه به نجف مهاجرت و در حوزه درس آخوند خراسانى و علامه يزدى حاضر و در سال 1331 به مشهد مقدس‏مسافرت كرده و چندى توقف نموده و در سال‏1347 باز به عراق مراجعت و به فاصله‏چند ماه والد معظم له خواست‏بعد از آن باز هم چندى در مشهد و قدرى در نجف‏زيسته‏اند.اكنون كه سال 1361 ه.ق است،در قم مقيم و مدير حوزه علميه قم و مرجع‏شيعه مى‏باشند...» (10)

يادگارهاى ارزنده:

از آن بزرگ مرجع تقليد،دو فرزند شايسته به جا ماندند كه هر دو از يادگارهاى‏برازنده و ارزنده امت اسلامى به شمار مى‏آيند.

1-آية الله سيد رضا صدر كه امروز يكى از اساتيد بزرگ حوزه علميه قم‏مى‏باشند و اخيرا در ماه جمادى الثانية سال 1415 ه.ق با انبوهى از يادگارهاى علمى به‏رحمت ايزدى پيوست و با تكريم و تجليل فراوان در قم به خاك سپرده شد.

2-متفكر بزرگ اسلامى و سياستمدار نامى،امام سيد موسى صدر،رهبر شيعيان‏لبنان و جبل عامل كه امروز در اثر توطئه غرب ناپديد و مفقود الاثر مى‏باشد.خداوندمتعال از مسببين آن خود انتقام بگيرد.او بحق يكى از مفاخر شيعه و يكى از عوامل عزو سربلندى جهان اسلام مى‏باشد.مردم جنوب لبنان و شيعيان آن سامان هنوز هم درفراق او اشك خون مى‏ريزند.

وفات او:

ايشان پس از عمرى تلاش و مجاهده در راه اسلام،در اثر مرض قلبى در روزشنبه‏19 ربيع الثانى سال‏1373 ه.ق دار فانى را وداع گفت،و روز رحلت ايشان در قم‏يك روز استثنائى بود.آية الله العظمى بروجردى به نماز او ايستاد.در بالاى سر رواق‏حرم حضرت فاطمه معصومه(ع) كنار قبر استاد و مؤسس حوزه علميه قم،آية الله‏العظمى حائرى مدفون گرديد.فواتح و مجالس عزا و ترحيم در قم و شهرستانهاى‏تهران،خراسان،نجف،كربلا،كاظمين،و در سوريه، لبنان و برخى ديگر از بلاد اسلامى‏برگزار گرديد و شعرا و ادباء در رثاى او اشعارى سرودند،كه يكى از آن اشعار،سروده‏سيد محمد حسن آل طالقان،صاحب مجله معارف بود كه به امر آية الله كاشانى و درحضور ايشان اين شعر را سروده‏اند:

تبت‏يد الزمان من خؤون يعبث في شمل الهدى و الدين فكم له من ضربة قاضية تستنزف الدمع من العيون و فعلة منكرة عادت على الاسلام بالخسران و الشجون لهفى على الطلاب مذنفى منهم ناعى الردى شيخ ذوى الفنون فقد تولى شملهم ايدى سباء و كان قبل فاقد القرين (11)

پى‏نوشتها:‌


1- آئينه دانشوران،سيد عليرضا ريحان يزدى،ص 54 تا56،چاپ‏1353.

2- از يادداشتهاى كتبى آن مرحوم پيش نگارنده.

3- نقباء البشر،كد معرفى 1435.

4- يكصد سال مبارزه روحانيت،ج‏3،ص 68 تا 70،اثر نگارنده كه در سال‏1359 ش به چاپ رسيده است.

5- علماى معاصرين،ص‏217.

6- رساله حقوق آية الله صدر،ص 5.

7- نقباء البشر،ج‏3،ص‏946.

8- الذريعه،ج‏7،ص 230 و 231.

9- الذريعه،ج‏3،ص 232.

10- علماى معاصرين،مرحوم واعظ خيابانى،ص‏216.

11- يكصد سال مبارزه روحانيت از ميرزاى شيرازى تا امام خمينى،عقيقى بخشايشى،3،صص 68 تا 70- آئينه دانشوران،تاليف سيد عليرضا ريحانى يزدى،چاپ قديم،1353 ه.ق،صص 54 تا56- نقباء البشرفي القرن الرابع عشر،ج‏3،ص‏946- آثار الحجة،تاليف حجة الاسلام آقاى محمد شريف رازى،ج 1،صفحات 201 تا 211،چاپ جديد- ريحانة الادب مرحوم مدرس،ج‏3، صص‏427 تا429.