فقهاي نامدار شيعه

عبد الرحيم عقيقى بخشايشى

- ۳۲ -


31- آية الله شيخ جعفر كاشف الغطاء

(متولد 1154-متوفى 1228 ه.ق)

گفتار استاد:

«شيخ جعفر كاشف الغطاء،شاگرد وحيد بهبهانى و شاگرد سيد مهدى بحر العلوم‏بوده است. كتاب معروف او در فقه به نام‏«كشف الغطاء»است.در نجف‏مى‏زيسته و شاگردان بسيارى تربيت كرده است.سيد جواد صاحب مفتاح الكرامة‏و شيخ محمد حسن صاحب جواهر الكلام از جمله شاگردان اويند.او چهار پسرداشته كه هر چهار تن از فقهاء بوده‏اند.كاشف الغطاء معاصر فتحعلى شاه است ودر مقدمه كشف الغطاء او را مدح كرده است و در سال 1228 ه.ق درگذشته‏است.كاشف الغطاء در فقه نظريات دقيق و عميقى داشته و از او به ظمت‏يادمى‏شود...» (1)

شيخ جعفر كاشف الغطاء،فقيه بزرگ و مجتهد وارسته در عصر خويش بوده‏است.يكى از بزرگان او را چنين توصيف مى‏كند:

«بزرگ بزرگان،شمشير بران اسلام،استاد پژوهش و تحقيق،آيت عجيب‏خداوند كه عقلها از درك آن قاصرند و زبانها لال.اگر به علم و دانش او بنگرى،كتاب‏كشف الغطايش كه در هنگام سفر نوشته است،تو را از امرى سترگ باخبر مى‏سازد و ازمقامى والا در مراتب علوم دينى او، چه اصول باشد و چه فروع آگاه مى‏كند.»

آرى،مرحوم استاد ميرزا حسين نورى،صاحب مستدرك الوسائل(ره)اين‏چنين كاشف الغطاء را ستايش مى‏كند و توصيف مى‏نمايد. (2)

درست است در هر عصر،عالمان بزرگى داشته‏ايم كه از نظر علم و تقوى كم نظيربوده و همتايى نداشتند،ولى امروز سخن از شخصيتى است عاليقدر و بزرگ مرتبه كه باكتاب ارزنده‏«كشف الغطاء»خود فقه و دشواريهاى فقه را شكافت و همانند كشتى كه‏حباب دريا را مى‏شكافد.نام آن بزرگوار جعفر بن شيخ خضر جناجى نجفى و معروف‏به‏«كاشف الغطاء»است. او در سال 1154 ه.ق در نجف اشرف چشم به جهان گشود واز همان اوان كودكى به تحصيل علوم دينى پرداخت.در آغاز مقدمات را نزد پدر خودآموخت و سپس از محضر بزرگانى نظير: شيخ محمد مهدى فتونى و آقا محمد باقروحيد بهبهانى و سيد مهدى بحر العلوم كسب دانش كرد و به مرتبت والايى از علم وعمل نائل آمد كه بزرگان در حق او گفته‏هايى دارند.

ستايش بزرگان از كاشف الغطاء:

صاحب مفتاح الكرامة در مقدمه كتابش او را به عنوان‏«امام،علامه مورد اعتماد ومقدس و بزرگترين دانشمند»مى‏ستايد. (3)

در روضات الجنات چنين آمده است:

«او از استادان بزرگ فقه و كلام بود كه به احكام دين آشنايى و معرفت كامل‏داشت و مذهب را همواره ترويج مى‏كرد.مورد تقدير و احترام خاص و عام بود.درچشم بزرگان بزرگ مى‏نمود،در امر به معروف و نهى از منكر بسيار جدى و كوشا،و دركشاكش روزگار ثابت و استوار بود.

عرب و عجم از او فرمان مى‏بردند و اوامرش را به جان و دل مى‏خريدند.دردين و دنيا بر همطرازانش تفوق و برترى داشت.در خانواده‏اى كه به علم شهرت‏نداشت،پيدا شد،ولى بزرگترين عالم عصر شد.در عين حال كه وقار و هيبت و قدرت‏داشت،داراى تواضع و فروتنى و ملاطفت‏بسيار بود.در هيات ظاهريش با ديگران‏تفاوتى نداشت.او انسانى شجاع و نيرومند در دين،و داراى همتى والا بود.گويند درآغاز طلبگى آن قدر فقير و تهى‏دست‏بود كه با نماز و روزه استيجارى زندگى روزمره‏خود را مى‏گذراند و با همين وضع درس مى‏خواند و تحصيل علم مى‏كرد.»

از استاد اعظم شيخ مرتضى انصارى نقل شده است كه فرمود:«اگر كسى آن‏قواعد و اصولى را كه شيخ جعفر در كتاب كشف الغطايش جا داده است‏بداند،نزد من‏مجتهد خواهد بود.» (4)

شيخ عبد الحسين تهرانى(ره)مى‏گويد:«اگر مواظبت او را بر سنن و آداب واحكام ببينى و عبادت و مناجاتش را در سحرگاهان بشنوى،و گريه و زاريش را در دل‏شب بنگرى،مى‏بينى از همان كسانى است كه امير المؤمنين(ع)براى يكى از اصحابش‏به نام احنف بن قيس تعريف مى‏كرد و تو را به شگفتى خواهد واداشت.هنگامى كه‏ببينى او با آن مكانت و منزلت و همچنين با آن هيبت و وقارش در راه خدمت‏به بينوايان‏و بيچارگان و تهى‏دستان قرار دارد و در اين راه مايه مى‏گذارد و همواره در صددچاره‏جويى براى مستمندان و فقيران است،و در اين باره داستانهاى زيادى از او نقل‏مى‏كنند كه اگر در يك جا گردآورى شود،كتابى ظريف خواهد بود.»

اخلاق كاشف الغطاء:

كاشف الغطاء داراى اخلاق الهى بود.وارسته،فروتن،سخاوتمند،غيور،متواضع،مجاهد و با مستمندان از هر راهى كه مى‏توانست‏براى فقرا پول جمع‏آورى‏مى‏كرد و بر آنان انفاق مى‏نمود. حتى نوشته‏اند كه گاهى خود به پول جمع كردن‏مى‏پرداخت و در عباى خود پول جمع‏آورى و در همان مجلس بر فقراء و بيچارگان‏تقسيم مى‏نمود.

در دل شب،براى عبادت و راز و نياز بيدار مى‏شد و تا سپيده دم،در حال تضرع‏و گريه و زارى بود،و صبحگاهان براى درس و بحث،و براى مقابله با دشمنان دين ومذهب،همانند شير در اين ميدانهاى خطرناك وارد مى‏شد و همواره پيروز و سربلندبود.شب كه فرا مى‏رسيد،هنگام خوابيدن به محاسبه نفس خويش مى‏پرداخت و گاهى‏خطاب به خويشتن مى‏گفت:«در كوچكى ترا«جعيفر»(جعفر كوچولو)مى‏گفتند،سپس‏«جعفر»شدى،و پس از آن‏«شيخ جعفر»،و سپس‏«شيخ الاسلام‏»،پس تا كى‏خدا را معصيت مى‏كنى و اين نعمت را سپاس نمى‏گويى؟»

هميشه مردم را به خواندن نماز جماعت‏سفارش مى‏كرد و بر اين امر اهميت‏فراوان قائل بود. غالبا در مسجدى كه مى‏رفت،نماز ظهر را با مردم مى‏خواند،سپس‏براى نماز عصر،يكى از مؤمنين را-كه عدالتش ثابت‏بود-به عنوان امام جماعت‏برمى‏گزيد و خود نيز به او اقتداء مى‏كرد.

ميرزاى نورى(ره)در مستدرك مى‏نويسد:«سيد مرتضى نجفى‏»كه مرد عادل وبا تقوى و فرد مورد اعتمادى است و در اوايل عمرش شيخ جعفر را درك كرده بود،به‏من گفت:«روزى شيخ جعفر براى نماز ظهر تاخير كرد و به مسجد نيامد.مردم كه از آمدن شيخ نااميد شدند،شروع كردند نماز را فرادى خواندند.چيزى نگذشته بود كه‏شيخ وارد مسجد شد و با ناراحتى مردم را سرزنش كرد كه چرا نماز را فرادى‏مى‏خوانيد؟مگر يك نفر عادل بين شما نيست كه به او اقتداء كنيد؟سپس مؤمنى را ديدكه تا اندازه‏اى امكانات مالى نيز داشت،و نماز مى‏خواند.فورا به او اقتداء كرده و به نمازايستاد.مردم كه شيخ را ديدند به آن مؤمن اقتداء كرده،همه شت‏سر او ايستادند واقتداء كردند.آن مؤمن به قدرى شرمنده شد كه نمى‏دانست چگونه نماز را تمام كند.

پس از اداى نماز ظهر كنار رفته و به شيخ عرض كرد:بايد نماز عصر را خود جناب عالى‏امامت كنيد.شيخ خوددارى كرد.او اصرار نمود،تا اينكه بالاخره شيخ گفت:حال كه‏اصرار مى‏كنى،اگر پولى بدهى كه همين جا بر فقرا تقسيم كنيم،از امامت تو صرف نظرمى‏كنيم.آن مرد پذيرفت و دويست‏شامى(كه پول رايج آن زمان بود)به شيخ پرداخت‏و شيخ جعفر قبل از شروع به نماز عصر،دستور داد فقرا را جمع كنند و همانطور پولهارا بر آنها تقسيم نمود.سپس به نماز ايستاد. »

شيخ نسبت‏به مذهب خيلى تعصب داشت و در برابر دشمنان حق،بى‏پروامى‏ايستاد و مقاومت مى‏كرد.هنگامى كه وهابيها به نجف يورش آوردند و به غارتگرى‏و جنايت دست زدند،شيخ جعفر بزرگ با دست و زبان با آنان جهاد كرد و از مذهب‏دفاع نمود،تا آنجا كه جبهه‏اى در مقابل آنان گشود و رزمندگانى را براى دفاع از دين‏آماده ساخت و خود همراه علماء و بزرگان دين پيشاپيش آنان به راه افتاد و پس ازنبردى سهمگين آنان را تار و مار كرده،از نجف راند و رئيس آنها كه سعود نام داشت(وشايد از نياكان ملك فهد،پادشاه كنونى عربستان باشد.)ناچار پا به فرار گذاشته و براى‏انتقام جويى به كربلا حمله كرد،چون ديگر توان مقاومت در برابر ياران شيخ جعفر رانداشت.و اهل كربلا با اينكه بيشتر از اهل نجف بودند،تاب مقاومت نياورده، تسليم‏ستمگران شدند.پس از آن حادثه براى اينكه نجف اشرف از هر گزندى مصون بماند، شيخ جعفر قيام به ساختن‏«سور نجف‏»(ديوارى بزرگ در اطراف نجف اشرف)نمودو محمد حسن خان صدر اصفهانى به دستور آن بزرگوار كار ساختمانى اين سور مهم را به عهده گرفت و بنا كرد.

يكى از كارهاى مهم شيخ جعفر را نيز مى‏توان مقابله با ميرزا محمد اخبارى نام‏برد.اين شخص از بزرگترين دشمنان مراجع اصولى بود كه تهمتهاى ناروا و زشت‏به‏علماء مى‏زد و در گوشه و كنار فعاليت زيادى بر عليه آنان مى‏كرد.شيخ جعفر براى‏كوبيدن او ناچار به رى سفر كرده و به تبليغ بر عليه آن فرد اخبارى مشغول شد و در اين‏زمينه،نامه‏ها و رساله‏هاى مفصلى در رد ميرزا محمد اخبارى و مذهب او نوشت و آن‏قدر كوشش كرد تا اينكه حركت او را در نطفه خفه كرد و ميرزاى اخبارى از ترس او پابه فرار گذاشت.

آثار علمى و شاگردان كاشف الغطاء:

آثار علمى كاشف الغطاء منحصر به چند كتاب فقهى نيست،بلكه يكى از آثارمهم عملى و علمى او را مى‏توان تربيت كردن فرزندانى برجسته و فقيه ذكر نمود كه هريك دريايى از علم و دانش بودند.شيخ جعفر داراى سه فرزند مجتهد بود كه هر سه ازفقهاى بنام شيعه‏اند و بزرگترين آنها شيخ موسى است كه پدر براى وى احترامى‏فوق العاده قائل بود و برخى از تاليفات اين فرزند به خواهش پدر بوده است.شيخ‏جعفر اين فرزندش را بر تمام فقهاء،به استثناى شهيد اول و محقق برتر مى‏دانست.درحق او گفته شده است:«كسى همانند شيخ موسى آگاه به قوانين فقه نبوده است.»دوفرزند ديگرش شيخ على و شيخ حسن مى‏باشند كه هر دو مجتهد بوده‏اند.

شيخ جعفر پنج داماد داشته است كه اين پنج داماد نيز هر كدام از فقهاى به نام‏شيعه مى‏باشند و آنها عبارتند از:

1-شيخ اسد الله تسترى كاظمى،صاحب كتاب‏«المقابيس‏»

2-شيخ محمد تقى رازى اصفهانى،صاحب هداية المسترشدين

3-سيد صدر الدين موسوى عاملى

4-آقا محمد على هزار جريبى

5-شيخ محمد،پدر شيخ راضى

كاشف الغطاء را شاگردان بسيار ديگرى نيز هست كه بيشتر آنها از مجتهدين وشخصيتهاى برجسته تاريخ بوده‏اند و ما براى تيمن و تبرك نام برخى از آنها را ذكرمى‏كنيم:

1-سيد جواد عاملى،مؤلف كتاب ارزنده مفتاح الكرامه كه شرح او خواهد آمد.

2-شيخ محمد حسن نجفى،صاحب‏«جواهر الكلام‏»كه خود نيز به نام كتابش،يعنى‏«صاحب جواهر»معروف است.هيچ فقيه و مجتهدى از اين كتاب ارزشمندمستغنى نيست و نمى‏تواند باشد.

3-سيد محمد باقر صاحب انوار

4-حاج محمد ابراهيم كرباسى،صاحب اشارات

5-شيخ قاسم مجيب الدين عاملى نجفى

6-ملا زين العابدين سلماسى

7-شيخ عبد الحسين اعسم

8-سيد باقر قزوينى

9-آقا جمال

10-شيخ حسين نجفى

تاليفات شيخ:

شيخ را مؤلفات بسيارى نيست،ولى آنچه نوشته است،عالى و ارزنده است:

1-مهم‏ترين و عالى‏ترين كتاب وى،كتاب‏«كشف الغطاء»است كه در عبادات‏مى‏باشد،تا آخر باب‏«جهاد».و در آخر نيز كتاب وقف را بر آن افزوده است.

شيخ جعفر اين كتاب را در سفر تاليف كرده و از كتابهاى فقهى،به جز قواعدعلامه،همراه نداشته است و اين كتاب از عجايب روزگار است،آنچنان كه مؤلفش بود.

2-شرح قواعد علامه

3-كتاب الطهارة كه خيلى مفصل است و در آن اقوال دانشمندان نيز در باب‏طهارت بررسى شده است.

4-بغية الطالب،در طهارت و نماز

5-العقائد الجعفريه في اصول الدين

6-غاية المامول في علم الاصول

7-شرح الهداية للطباطبائى

8-الحق في تصويب المجتهدين و تخطئة الاخباريين،كتابى است استدلالى دررد اخباريين و اظهار حق اصوليين

9-رساله منهج الرشاد لمن اراد السداد.شايد اولين كتابى است كه در رد وهابيان‏نوشته شده است.

شيخ جعفر همچنين داراى قريحه‏اى شعرى بوده و ديوان شعرى از او موجوداست كه در آن اشعار بسيار جالب و زيبا سروده است.در يكى از اشعارش چنين خودرا معرفى مى‏كند:

انا اشعر الفقهاء غير مدافع في الدهر بل انا افقه الشعراء شعرى اذا ما قلت دونه الورى بالطبع لا بتكلف الالقاء كالصوت في قلل الجبال اذا علا للسمع هاج تجاوب الاصداء

(من شاعرترين فقيهان دنيا،بدون استثناء هستم،بلكه فقيه‏ترين شاعرانم.

هنگامى كه شعرى مى‏سرايم،جهان آن را ثبت مى‏كند،چرا كه طبع من اديبانه است وتكلفى ندارد.همانند صدايى است كه در قله‏هاى كوه‏ها مى‏پيچد و فورا گوش شنونده‏صداهاى زيادى كه گويا آن صدا را جواب مى‏دهند،مى‏شنود كه از اين سو و آن سوبرانگيخته مى‏شوند.) (5)

بين او و استادش آية الله سيد مهدى بحر العلوم(ره)اشعار زيادى رد و بدل‏مى‏شد كه در كتابهاى ادبى ثبت است.

وفات او:

سرانجام شيخ جعفر كاشف الغطاء پس از گذراندن عمرى سرشار از خدمت‏به‏مكتب و امت اسلام،در روز چهارشنبه،22 يا27 رجب سال 1228 ه.ق،پس از هفتادو چهار سال زيستن پربركت در دنيا،به لقاى خدا شتافت و زندگى جاودان خود را آغازكرد.

رحمة الله عليه رحمة واسعة

پى‏نوشتها:‌


1- آشنايى با علوم اسلامى،ص‏307- خدمات متقابل اسلام و ايران،ص 442.

2- خاتمه مستدرك علامه نورى.

3- مفتاح الكرامة،ج 1،ص‏3.

4- روضات الجنات.

5- ريحانة الادب،ج 5،ص 24.