اِهْدِنا الصِراطَ الْمُسْتَقيم
هدايت ، راهنمايى با مهر و محبت و صلاح است به سوى مطلوب و مقصود ، و آن بر
چند نوع است :
هدايت طبيعى يا تكوينى كه شامل كليه موجودات كيهانى و عناصر عرصه گاه شگفت
انگيز آفرينش است .
هدايت غريزى و احساسى كه مخصوص موجودات جاندار و يا شامل موجودات صاحب نَفْس
است .
هدايت وجدانى ، عقلى ، احساسى ، دينى كه شامل انسانهاست ، و هدايت دين كامل
ترين هدايت براى آدمى است كه او را به سوى سعادت دنيا و آخرت سوق مى دهد .
عبده مفسّر مصرى مى گويد : در آيه شريفه ( وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ ) (37)
به انواع هدايت نسبت به انسان اشاره دارد : ما انسان را به سوى دو راه آگاهى
داديم : راه خير ، راه شر . راه سعادت ، راه شقاوت .
حضرت حق از طريق دين ، عقل ، وجدان و احساس انسان را از دو راهى كه در برابر
اوست آگاهى داده و به خير و شرّ و سعادت و شقاوت هدايت مى كند .
« صراط » جاده عمومى رو به خير است و موصوف شدنش به مستقيم اسرارى دارد كه
از حوصله اين رساله خارج است .
« صراط مستقيم » در برابر هر راه كجى است كه راهروش را به خزى دنيا و عذاب
آخرت دچار مى كند .
صراط مستقيم در حقيقت عبارت است از راه دين ، مرز حق ، راه عدل ، و حوزه و
حدود مقررات الهى كه در قرآن و سنت ترسيم شده و اجراى آن مقررات آدمى را به قرب
حق رهنمون گرديده و از فيض و عنايت و رحمت الهى در دو جهان بهره مند خواهد كرد
.
انسانى كه مى خواهد در اين راه پيش برود ، بايد مجذوب و منطبق با محيط و
محكوم آن نگردد و پيوسته محيط فكرى و روحى خود را تغيير دهد و در خط مستقيم ،
كه همان دين خداست و ضامن خير دنيا و آخرت ، قرار گيرد ، و از انحراف بينديشد ـ
چون پيوسته در معرض گمراهى و غفلت است ـ و اين دعا و درخواست را هم « اهدنا
الصراط المستقيم » هميشه به ياد داشته باشد تا خود مشمول عنايت و مشيّت مخصوص
مبدأ كمال و هستى گردد .
صِراطَ الَّذين اَنْعَمْتَ عَلَيْهِم
راه آنان كه نعمت به آنها عطا شد ـ چه نعمت مادى و چه معنوى ـ و همه آن نعمت
ها را در راه سير در صراط مستقيم به عنوان توشه راه مصرف نمودند ، كه قرآن مجيد
در آيه 69 سوره نساء اين بزرگواران را انبيا و صديقين و شهدا و صالحين معرفى مى
كند .
مراجعه به قرآن مجيد شما با دارندگان نعمت حق ـ نعمتى كه در اين قطعه از
نماز ياد شده است ـ آشنا مى سازد و آنان را كه در اين قطعه از نماز ياد شده
استـ آشنا مى سازد و آنان را كه بايد در تمام شؤون زندگى اسوه شما باشند با شما
معرفى مى كند تا بدانيد راهروان راه مستقيم چه انسانهايى بودند و در ايمان و
اخلاق و عمل از چه موقف عظيمى بهره داشتند .
غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ
غضب شدگان مردمى هستند كه با شناخت حق و يافتن راه ، به عناد و لجاج و دشمنى
برخاستند و مسيرى غير راه الهى انتخاب كردند ، كه با كمك آيات قرآن مى توان گفت
مصداق اتمّ اين جمله يهودند كه دانسته راه خطا مى روند و به انواع آلودگى ها و
مفاسد و جنايات دچار هستند .
مطالعه وضع حزب پليد صهيونيسم و اوضاع اسرائيل نشان دهنده اين معناست كه اين
گروه دچار غضب حق اند .
آرى ! اخلاق و اعمال و رفتار و حركات و آثار باطنى و ظاهرى انسان نشان دهنده
جهت گيرى حق نسبت به آدمى است .
وَ لاَ الْضالين
آن مردمى كه كج فهم هستند ، دين را غلط يافته و براى خود راه خدا را تفسير
مى كنند و مسير كمال را در آنچه خدا نمى پسندد مى انگارند و براى شناخت حق ، سر
از معيار و ميزان برتافته و آنچه مى خواهند انجام مى دهند .
مصداق روشن گمراهى ، نصارى هستند ، و شايد توجه به غرور علمى و صنعتى آنان ـ
به خصوص در اين روزگار ـ شما را به اين معنا رهنمون شود كه اينان مسير را آن مى
پندارند كه با تكيه بر دانش و صنعت خود ترسيم مى كنند و به راه خود ساخته و يا
به آنچه كه از دين به رأى خود تفسير مى كند عمل مى نمايند .
البته غضب شدگان و گمراهان فقط يهود و نصارى نيستند بلكه هر قشر و طايفه اى
كه از راه خدا جدا باشد و سر از معيارهاى الهى برتابد ، به نسبت شدّت و ضعف
وضعش مغضوب و گمراه است .
بى ترديد ، اگر نمازگزار دارى اخلاق و عمل يهود و نصارى و مردم منحرف باشد ،
مغضوب و گمراه است .
علامت اتّصال به نماز حقيقى ، داشتن آثار و صفات انبيا و صديقين و شهدا و
صالحين است .
امام على بن ابى طالب (عليه السلام) جمله « اِهْدِنا الصِّراط » را بدين
گونه توضيح مى دهد :
* آن توفيق كه در گذشته روزگار ما را به پيروى از تو موفق كرد پيوسته دار تا
در آينده هم از تو اطاعت كنيم .
حضرت صادق (عليه السلام) در ترجمه اين آيه مى فرمايد :
* ما را به ملازمت راهى رهنما باش كه به دوستى تو و به بهشت رساند ، و از
هواها و آرايى كه ما را دچار رنج مى گرداند باز دار .
از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) و اميرالمؤمنين (عليه السلام) روايت
شده كه صراط مستقيم يعنى قرآن .
از امام ششم (عليه السلام) آمده كه صراط مستقيم يعنى معرفت امام .
روى هم روفته ، در سوره مباركه حمد آثار مهمى از قبيل توحيد ، نبوت ، امامت
، معاد ، حقوق حق و خلق ، اتكاى با الله ، دلالت به راه خدا ، و نفى بت و بت
پرستى به چشم مى خورد ، كه نمازگزار در اين سفر و معراجى كه دارد بايد به تمام
زوايايش با تمام وجود توجه كند ، تا با خواندن يك نماز واقعى ، به تمام آن
حقايق آراسته گردد .
بِسْمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيم
ترجمه و توضيح اين آيه شريفه در صفحات قبل از گذشت .
قُلْ هُوَ اللّه
حقيقت عبادت ، اظهار بندگى و خضوع و خشوع قلبى و شكر انعام و احسان است .
باتوجه به اين معنا ، پرستش به معناى جامعش جز در برابر مولا و پروردگار و
اربابى كه واقعاً جميع نعمت ها از اوست جايز نيست .
وجود مقدّسى را بايد عبادت كرد كه ما را وجود بخشيد و پرورانده و روزى داده
است .
وجود مباركى را بايد عبادت كرد كه آفريدن ، خلق كردن ، حيات دادن ، شعور
بخشيدن و روزى دادن وقف حريم مقدّس اوست .
خداوندى كه داراى علم و قدرت ، حكمت و سطوت ، رحمت و محبت است و نشانه ها و
آثار قدرت و حكمتش در همه كائنات و مخلوقات ديده مى شود .
قدرتش بى نهايت ، و علم و حكمتش كامل ، و رحمت و لطفش بر تمام زواياى هستى
اشراف دارد .
قدرتى است بدون ضعف و على است بدون جهل و خلاصه وجودى است مستجمع جميع صفات
كمال ، كه اين همه از لفظ اللّه فهميده مى شود .
اَحَد
وجود مبارك و مقدّسى كه به هيچ صورت قابل تعدد و كثرت نيست و به قول حضرت
امير (عليه السلام) : وحدت حق وحدت عددى نيست ، زيرا واحد يعنى بيشتر از نصف و
كمتر از دو ، و چنين معنايى بر خدا روا نيست .
واحد بودن خدا يعنى بى جزء و بى شريك و بى مانند بودن او ، كه حضرت او در
ذات و افعالش يگانه است .
بنابراين ، « اللّه » بر همه صفات ثبوتيّه و كماليّه از علم و قدرت و حيات و
ادراك و تدبير دلالت مى كند ، و لفظ « احد » منزّه بودن خداوند را از صفات
سلبيّه و از نقص و عيب مى رساند و مى فهماند كه جسم نيست ، مركت و حادث نيست ،
حلول كننده در چيزى نيست ، و مانند و شريك و ضدّ و ندّ براى او نيست .
اَللّهُ الصَّمَد
آقاى بزرگوارى كه تمام موجودات هستى در تمام نيازها روى به سوى او دارند و
به او تكيه كنند و بدو توجه نمايند و بدون او كارى انجام نگيرد .
به قول حضرت سيّد الشّهداء و امام سجّاد و حضرت باقر و حضرت صادق (عليهم
السلام) كسى كه آقايى و بزرگى و شرف و سيادت در او در نهايت كمال است ، كسى كه
دائم و هميشگى است و هماره بوده و خواهد بود ، فرمانرواى بزرگى كه فوق او امر
دهنده و نهى كننده نيست و قائم به ذات و بى نياز از غير است .
مرحوم عّلامه مجلسى در مرآة العقول كه از مهمترين كتب علمى و فنّى شيعه است
در تفسير حديثى از اصول كافى در اين زمينه مى فرمايد :
* صمد در حقيقت ، عبارت از وجوب وجود و بى نيازى مطلق او ، و احتياج عموم
كائنات در جميع امور به اوست .
يعنى مبدأ كل و مرجع عموم و پناهگاهى كه هر كس هر حاجتى دارد و هر چه بخواهد
او قادر به انجام حاجت و بخشيدن خواسته اش هست و از آنچه همگان نياز به آن
دارند چيزى را فاقد نيست و سزاوار است كه همه كس به خشوع و پرستش متوجّه او
شوند .
لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ
نزاده است و زاده نشده . و ترديدى نيست كه اگر خداوند فرزندى بزايد ، لازمه
اش اين است كه خود از ديگرى طبق قوانين طبيعى زاده شده باشد و اگر از ديگرى
زاده شده باشد ، محدود مى شود . يعنى ازلى نخواهد بود و پيش از ولادت نبوده و
بعد به وجود آمده ، و چنين موجودى نمى تواند خدا باشد .
اين قطعه از نماز ردّ بر تمام مشركان و اهل كتاب است ، زيرا آنان مدّعى
فرزند داشتن خدا بودند .
مشركان فرشتگان را دختران خدا مى پنداشتند ، و يهود عُزَير را و نصارى مسيح
را پسر خدا مى دانستند . اين است كه بر ردّ عقايد آنان فرمود : خداوند نزاييده
و نه پسر ، نه دختر و نه چيز ديگر ، و بعد چون اينان براى همين پسران مقام
خدايى قائل شده و به پرستش آنان پرداختند مى گويد : خدا نمى شود زاييده شده
باشد ، پس عيسى كه زاييده شده از مريم است خدا نيست .
وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً اَحَد
و هيچ كس همتا و همانند و برابر او نيست ، چون تمام موجودات در همه برنامه
هايى كه دارند محدودند ، و او در ذات و صفات بى نهايت در بى نهايت است و كسى را
در هيچ برنامه اى ياراى برابرى با او نيست بلكه تمام موجودات متكى به اراده و
قدرت حضرت او هستند .
سُبْحانَ رَبّىَ الْعَظيمِ وَ بِحَمْدِه
ركوع همراه با اين ذكر ملكوتى و آواى روحانى ركنى بزرگ از اركان نماز و نشان
دهنده تواضع عبد نسبت به حق است .
ركوع به اين معناست كه : اى مولاى من و اى آقاى كريم ! اينك بنده ات در
برابرت سر فرود آورده و براى پذيرفتن تمام دستورهاى تو آماده است ، و خم شدنش
به اين معنا است كه آنچه بار مسؤوليت اراده دارى براى گرده اش بگذارد .
حضرت صادق (عليه السلام) مى فرمايد :
* اگر نمازگزار حق ركوع را اينچنين بجاى آورد ، خداوند بزرگ دلش را به
نورانيتِ بهاءِ خود منور كند و خانه قلبش را به آن نور زينت دهد .
ركوع كننده بايد در ركوع محو عظمت دوست شود و غير او را حقير و كوچك ببيند .
خداوند مهربان چنين ركوع كننده اى را كه متصف به خشوع و خضوع است در سايه
بزرگوارى خود جاى دهد و او را به لباس برگزيدگان از اوليايش بيارايد .
حضرت در ادامه سخنانش مى فرمايد :
* ركوع كن اما با قلبى كه از خشوع نسبت به حق ، يعنى بيم و ترس از او ، پر
باشد مانند ترس آن كس كه گردنش زير شمشير قرار دارد . در حال ركوع ، اعضا و
جوارحت را از حركات بيهوده باز دار تا از فوايد ركوع راكعين بهره مند شوى .
به هنگام ركوع به مانند حال حمد و سوره ، دل از وسوسه و فريب شيطان دور دار
، زيرا خداوند هركس را كه عجز و انكسارش بيشتر باشد ، عزّت بيشتر مى دهد و بى
ترديد راه يافتن به منزل تواضع و خضوع و فروتنى و بيم و ترس از مقام حق ، به
اندازه آگاهى انسان نسبت به عظمت و جلال مولاست .
هر چه معرفت بيشتر باشد ، تواضع و فروتنى به آن آستان بيشتر است . اينجاست
كه پس از يافتن كوچكى جهان و موجوداتش و توجّه به عظمت بى نهايت در بى نهايت
مولا ، يك مرتبه در حال ركوع فرياد برمى دارى : « سُبْحانَ رَبّىَ الْعَظيمِ وَ
بِحَمْدِه » .
منزّه از هر عيب و نقصى است مالك و پرورش دهنده بزرگ من ، و من به كمك و
يارى او سپاسش مى گزارم و حضرتش را آن طور كه حق اوست مى ستايم .
سَمِعَ اللّهُ لِمَنْ حَمِدَه
اين جمله را پس از سر برداشتن از ركوع ، در حال استقرار بدن به زبان جارى مى
كنى كه : خداى من شنوا و پاسخگوى سپاس و ستايش من است .
سُبْحانَ رَّبى الاَْعْلى وَ بِحَمْدِه
سجود منتهاى فروتنى و افتادگى عبد است در برابر معشوق حقيقى . و چه بهتر كه
ترجمه و توضيح سجود را نيز همانند ركوع از حضرت صادق (عليه السلام)بشنويم :
* زيانكار نيست و با زيانكاران محشور نمى شود كسى كه حق سجده را اگر چه در
تمام عمر يك بار بجاى آورده باشد ، و رستگارى ندارد كسى كه در حال سجود با
حبيبش حلوت كند . ولى از واقعيّت و حقيقت برنامه دور باشد ، سجده كند ولى خود
را گول بزند ، سجده كند اما از بشارت الهى نسبت به بندگانش كه سعادت در دنيا و
بهشت در آخرت است غافل بماند .
دور نيست كه عنايت دوست آن بنده اى كه از كانال سجده خود را به مقام قرب مى
رساند و به عمل و كار خود توجه دارد و بساط كبريايى را با سجده مى بوسد و مى
داند كه ستايشِ چه وجود مقدسى را به زبان جارى مى كند ، و چه دور است از لطف
محبوب آن كس كه در سجده غافل از اوست و ادب و آداب سجده را رعايت نمى كند و به
جاى متذكر شدن حق و حقيقت ، غافل مى ماند و حرمت مولا را نگاه نداشته و دل به
غير او مى بندد . آرى ، سجده كن اما در نهايت تواضع و ذلت ، سجده اى كه آگاهى و
شعور آن را همراهى كند . آگاهى به اينكه خاكى كه پيشانى بر آن دارى و هزاران
پاى بشر و موجود زنده غير بشر بر آن گذاشته شده ماده اصلى آفرينش توست . همين
خاك بود كه تبديل به نطفه وجود تو شد ، نطفه اى كه همه از بويش فرار مى كردند .
آرى ، ذرّه اى گمشده در جهان خاك بودى ، او با لطف و كرم خودش به وجودت آورد ،
و همين جسم و بدن را كه ساخته و پرداخته است دوباره به خاك برمى گرداند و آن
گاه براى جزا دادن از همين خاك تو را به قيامت خواهد كشيد .
سجود را براى اين قرارداد كه با دل و جان و همه حواس و قوا در مقام و عظمت
او فانى شود و جز او كسى را نبينى . آرى ! هر چه به او نزديك شوى از غيرش دور
گردى . همچنان كه در حال سجود ديده ات چيزى را نبيند ، بايد دلت نيز چيزى را
نبيند . تأسف باد بر كسى كه در نماز و به خصوص در سجده دل در گرو غير دارد ، و
در حقيقت به غير دوست نزديك مى شود و از حضرت محبوب دور مى گردد !
در قرآن مجيدش فرموده :
* « براى كسى دو دل قرار نداديم » تا با يك دل رو به خدا باشد و با دل ديگر
متوجه غير .
آرى ! يك دل است و بايد روى آن متوجه يكى باشد : خدا و بس .
رسول الهى مى فرمايد :
* دلى كه متوجه اوست ، همو متكفل صاحب اوست . كسى كه در نماز مشغول به غير
خداست ، خود را مسخره كرده و در زمره زيانكاران است .
پس از اينكه هفت موضع بر زمين قرار گرفت و دل و جان در گرو عشق معشوق رفت ،
از شدت اتصال فرياد عاشقانه از قلب و زبان برمى آيد كه : « سُبْحانَ رَبّىَ
الْاَعْلى وَ بِحَمْدِه » .
آرى ! از هر عيب و نقص منزه و پاك است صاحب و پرورش دهنده اعلاى من ، و اين
منم كه به كمك او به ستايش و سپاسگزارى مشغولم .
سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ وَ اللّهُ اَكْبَر
اين جملات زيبا و ملكوتى در ركعت سوم و چهارم خوانده مى شود . معناى «
سُبْحانَ » در توضيح ركوع و سجود ، و تفسير « اَلْحَمْدُلِلّهِ » در حمد و سوره
و « اَللّهُ اَكْبَر » در ابتداى نماز گذشت .
اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لاشَريكَ لَه
پس از كسب آن همه معرفت از بركت توجه به تكبيرة الاحرام و حمد و سوره و ركوع
و سجود ، اكنون وقت آن است كه تمام هستى نمازگزار به يگانگى و وحدانيت حضرت او
شهادت دهد كه معبودى جز او نيست و براى او شريكى وجود ندارد . اقرار به توحيدى
كه داراى سه ركن اساسى است : توحيد در عقيده و ايمان ، توجيد در ابلاغ ، توحيد
در عمل و حركت .
وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَداً عَبْدُهُ وَ رَسوُلُه
بعثت و رسالت انبيا در بين مردم به اين خاطر بود كه فرهنگ سعادت بخش حق به
مردم ارائه شود ، و انسان ها در عقيده و عمل همانند انبيا رشد كنند .
قواعد تربيت و تكامل و رشد و سعادت براى رسيدن به دست مردم كانالى جز بعثت
انبيا ندارد .
اقرار به نبوّت انبيا و به خصوص خاتم پيامبران ، و پيروى از دستورهاى او و
نفى هر فرهنگى كه ضدّ فرهنگ اوست ، لازمه ايمان و تحقّق نماز واقعى است .
اَللّهُمَ صَلِّ عَلى مُحَمَد وَ آلِ مُحَمَّد
الهى ! بر چنين پيامبر بزرگى كه بيست و سه سال مبلغ رسالات تو بود ، و بر
آلش كه هموزن قرآنند و در چهره امامت مسير رسالت را پيمودند ، درود فرست و لطف
خاص خود را شامل اين راهنمايان راه توحيد و نجات دهنده بندگانت فرما .
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا النَّبِىُّ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُه
در پايان اين سفر ، كه ملكوتى ترين سفر انسان به سوى خداست ، آنچنان فكر و
روح اوج مى گيرد كه آدمى خود را در برترين مقام معنوى مشاهده مى كند و بين خود
و خارواح مقدّسه جدايى و فاصله نمى بيند . اينجاست كه براى سلام به پيامبر بزرگ
هيچ نيازى به ضمير غايب احساس نمى كند . جدايى وجود ندارد كه بگويد «
اَلسَّلامُ عَلَيه » ، بلكه مقام ، مقام قرب و يگانگى و حضور و مشاهده است .
نمازِ با شرايط ، انسان را با رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) روبرو مى كند
و در اين رو در رويى است كه نمازگزار مى گويد : درود بر تو اى پيامبر رحمت ! و
بركت خدا بر تو اى صاحب رسالت !
اَلسَّلامُ عَلَيْنا وَ عَلى عِبادِ اللّهِ الصّالِحين
شايستگان از عباد خدا ، آن مردمى هستند كه دل آنان آيينه انعكاس توحيد است .
يكتا نگر ، يكتا گو و يكتا شناسند و در عمل جز به فرمان مولا نباشند .
اينان واجد تمام كمالات ايمانى و اخلاقى و عملى اند . وجودشان منبع بركت ، و
نسبت به ديگران چراغ هدايت اند . نوربخش به زندگى و فروغ جاويد تاريخ حياتند .
اگر اينان نبودند صفحات تاريخ حيات آبرو نداشت . قرآن مكرر از اينان به عنوان
دارندگان ايمان ، هدايت ، نماز ، زكات ، حج ، روزه ، تولّى ، تبرّى ، امر به
معروف ، نهى از منكر ، بيدارى شب ، خدمت به خلق ، جهاد همه جانبه ، محبت به
مردم ، رعايت يتيم ، دستگيرى از افتاده ، اطاعت از خدا و پيامبر ، و امام ،
رعايت حقوق پدر و مادر و اقوام ، باطن پاك ، تلاوت قرآن ، راستى ، درستى ،
امانتدارى ، نظم ، كظم غيظ ، حق جويى ، پاكى و ...ياد كرده است .
اينجا كه نمازگزار مى خواهد بگويد سلام بر ما و عباد شايسته ، بايد توجه
داشته باشد كه خود را از اوصاف عباد صالح بى بهره نباشد كه خداى ناخواسته از
معنويت نمازش كاسته شود .
اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُه
در نقطه پايانى اين سفر ملكوتى و پيوند آسمانى است كه تمام پرده ها و فاصله
ها و جداييها بين انسان و رسول اكرم و عباد شايسته و صالح و ملكوت داشته شده و
انسان فقط ناظر و حاضر پاكان و پاكيهاست و بين او وا واقعيتها هيچ مانعى وجود
ندارد .
راستى نماز چه قدرت آفرين است ، چه رشته اتّصال عجيبى است ، چه دنيايى است ،
چه سفر پر خير بركتى است . قدرت پرواز انسان در نماز چه اعجاب انگيز است . آدمى
را از همه پستيها و آلودگى ها جدا كرده و به اوج رفعت و عظمت مى رساند ، آنجا
كه انسان فقط رويارويى با انبيا و عباد صالح و ملائكه حق است ، كه در اين
رويارويى و برخورد ، واجب شده انسان به همه آنها سلام كندو درود فرستد ، آن هم
سلام خطايى نه سلام غايبانه :« اَلسَّلامُ عَلَيْكُم » .
حضرت صادق (عليه السلام) در توضيح سلام پايان نماز مى فرمايد :
* حقيقت سلام در پايان هر نماز ، اعلام ايمنى از عذاب خداست .
و اشارت بر اينكه هر كس به اداى حق حضرت معبود برخيزد و واجبات الهى و سنن
خدايى را با رعايت شرايط و با كمال خضوع و خشوع بجاى آورد ، از خِزْى دنيا و
عذاب آخرت در امان است .
سلام نامى است از نامهاى خداوند كه آن را در بندگان خود به امانت گذاشته و
مفهوم آن عبارت از عدم ميل از حق به باطل است .
اين عدم ميل ، و در حقيقت حفظ درستى و سلامت ، بايد در تمام معاملات و روابط
و برخوردهاى اخلاقى به وسيله همه مردم رعايت شود .
هر انسانى در تمام شؤون حيات بايد از انسان نمازگزار در امان باشد .
سلام ، به حقيقت ، عبارت است از رعايت عدل و انصاف و پرهيز از ظلم و ستم
به وقت بخورد با مردم . رعايت اين حق امانت آن وقت به ظهور مى رسد كه
نمازگزاران با يكديگر از سر صدق و آشتى و محبت و عشق در آيند و از مكر و
حيله و خيانت و غَدْر و دغلى بپرهيزند .
حضرت صادق (عليه السلام) گفتار خود را اين چنين ادامه مى دهد :
* اگر مى خواهى سلام به جاى خود قرار بگيرد و يا به مقتضاى آن عمل شود ،
از خدا بترس و از كردار ناپسند و اعمال خلاف كناره گيرى كن ، عقل و دين و
دل را از كدورت و تيرگى معاصى بركنار دار ، ضبط كنندگان اعمال خود را كه
كرام كاتبين هستند با كردار ناپسند آزار مده و آنان را در رنج و ناراحتى و
وحشت مبر ، چنان زندگى كن كه دوستان و رفقا و تمام مردم از تو در سلامت
باشند ، و با دشمن با عدل و داد رفتار نماى ، كه اگر كرام كاتبين و نزديكان
و دوستان از تو در امان نباشند واى به حال ديگران .
هر كس به مقتضاى سلام رفتار نكند ـ يعنى وجودش براى خود و ديگران منبع
سلامت و پخش امان نباشد ـ در سلام كردن دروغگو است ، فرقى ندارد كه در نماز
سلام بدهد يا در غير نماز سلام كند .
الهى ! به لطف و كرمت و به آبروى عاشقان جمالت و به عارفان شوريده بر
بساطت ، ما را در اين سفر معنوى و سير و سلوك ملكوتى كمك كن تا به معراج
قرب نايل گرديم و به ملكوت غيب اتّصال پيدا كنيم و موفّق به نمازى شويم كه
انبيا و امامان و اوليايت به آن نايل شدند .
جامى شاعر معروف درباره نماز امام عاشقان و مولاى عارفان و سر حلقه
مجاهدان مى گويد :
شير خدا شاه ولايت على |
|
صيقلى شرك خفىّ و جلى |
روز
اُحد چون صف هيجا گرفت
|
|
تير
مخالف به تنش جاگرفت |
غنچه پيكان به گل او نهفت
|
|
صد گل محنت ز گل او شكفت |
روى عبادت سوى محراب كرد |
|
پشت به درد سر اصحاب كرد |
خنجر الماس چو
بنداختند |
|
چاك به تن چون گلش
انداختند |
غرقه خون غنچه زنگارگون
|
|
آمد از آن گلشن احسان برون |
گل گل
خونش به مصلّى چكيد |
|
گشت
چو فارغ ز نماز آن بديد |
اينهمه گل چيست ته پاى من |
|
ساخته گلزار مصلّاى من |
صورت حالش چو نمودند باز |
|
گفت كه سوگند به داناى راز |
كز الم تيغ ندارم خبر
گر |
|
چه ز من نيست
خبردارتر |
طاير من سدره نشين شد چه باك |
|
گر شودم تن چو قفس چاك چاك |
جامى از
آلايش تن پاك شو |
|
در
قدم پاك روان خاك شو |
شايد ازين خاك به گردى رسى |
|
گرد شكافى و به مردى رسى
|
از بزرگان دين شنيده ام كه آخوند ملاّ محمّد كاشى كه از اساتيد بزرگ
حكمت الهى در اصفهان بود ، و نيز مرحوم آيت اللّه آقا سيّد محمّد باقر
دُرچه اى از اول نماز تا پايان سلام يك لحظه از گريه شديد و ريختن اشك از
شوق و هيبت حق متوقّف نبودند .
آيت اللّه العظمى بروجردى(رضي الله عنه) ـ كه خود در نمازش شركت كردم ـ
ذكر ركوع و سجود را در عين كهولت سن ، هفت بار با حالتى خاضعانه و خاشعانه
تكرار مى كردند .
صفوان بن يحى از اصحاب حضرات رضا و جواد و هادى (عليهم السلام) بود روزه
و نماز عمر خود و دو نفر از دوستانش را در عين اينكه بجا آورده بودند قضا
كرد .
حضرت آيت اللّه حاج سيّد احمد خوانسارى كه بيش از نود سال عمر كرد سه
بار معادل 240 سال نماز عمر خود را تكرار كرد ، در عين اينكه تمام نمازهاى
يوميه اش را از قبل از به تكليف رسيدن با شرايط بجا مى آورد .
مرحوم حاج آقا حسين فاطمى كه از اساتيد اخلاق حوزه عمليه قم بود ، از
استاد خود مرحوم ملكى تبريزى مسائل عجيبى نقل مى كرد ، از جمله فرمود در
روز عيد قربان اول ظهر در حالى كه اشك از ديده مى ريخت با گفتن تكبيرة
الاحرام به سوى قرب جانان به پرواز درآمد .
حضرت امام خمينى (قدس سره) از عبّاد و زهّاد زمان بود . او در عين انواع
گرفتارى هاى اجتماعى و سياسى براى يك بار از رسوم عبادات واجب حتّى
مستحباتش كاسته نشد .
سيّد محمّد باقر حجة الاسلام معروف به شفتى تمام نمازهاى خود را با خضوع
و همراه با گريه و ناله مى خواند و حتّى ذكر ركوع و سجود را در نمازهاى
مستحب سه بار مى گفت .
شيخ انصارى معروف به شيخ اعظم از سنّ بلوغ تا آخر عمر عباداتى كه انجام
مى داد ، گذشته از فرايض و نوافل شبانه روزى و ادعيه و تعقيبات ، عبارت بود
از : قرائت يك جزء قرآن ، نماز جعفر طيّار ، و زيارت جامعه و زيارت عاشورا
در هر روز .
حكيم سبزوارى هر شب در زمستان و تابستان و بهار و پاييز مى پرداخت و هر
شب از اول شب به مقدار سه ساعت خدا را بندگى مى كرد .
اين برنامه ها نمونه اى بود از عبادات آنان كه داراى مقام نبوّت و امامت
نبودند ، عبادات انبيا و امامان چگونه بود خدا مى داند !