راز نماز (براى جوانان )

محسن قرائتى
تدوين : جواد محدّثى

- ۱ -


فهرست مطالب 
 سخن ناشر
 اى مهربان خداى
 نماز، عبادتى بزرگ
 چرا عبادت ؟
 ريشه هاى عبادت
  1. عظمت خدا
  2. احساس نياز و وابستگى
  3. سپاس نعمت
  4. فطرت
 چگونه عبادت كنيم ؟
  1. آگاهانه باشد.
  2. عاشقانه باشد.
  3. خالصانه باشد.
  4. خاشعانه باشد.
  5 . مخفيانه باشد.
 شرايط تكليف
  1. بلوغ
  2. قدرت
  3. اختيار
  4. عقل
 عبادت ، در ترازوى سنجش
 شرايط صحّت عبادت
 شرايط قبولى عبادت
  1. در بُعد اعتقادى ، ((ايمان ))
  2. در بُعد سياسى ، ((ولايت ))
  3. در بُعد اخلاقى ، ((تقوا))
  4. در بُعد اقتصادى ، ((رسيدگى به محرومين ))
  5 . در بُعد اجتماعى ، ((خوش رفتارى ))
  6. در بُعد خانوادگى ، ((رعايت حقوق ))
 نشانه قبولى عبادت
 شرايط كمال عبادت
  1. مشكل تر بودن
  2. نظم و تداوم
  3. مهم تر بودن
  4. بركت داشتن
  5 . سبقت گرفتن
  6. نشاط و دوام
  7. بصيرت و يقين
 سيماى نماز
 نماز، سپاس نعمت
 ادب و آداب نماز
 مقدّمات نماز
  1. طهارت
  2. لباس و مكان نمازگزار
  3. شناخت قبله
  4. اذان
 مقارنات نماز
  1. نيّت
 نيّت چيست ؟
 اخلاص
  راه رسيدن به اخلاص
  نشانه هاى اخلاص
  1. عدم توقّع از ديگران
  2. توجّه به تكليف ، نه عنوان
  3. پشيمان نشدن
  4. عدم تاءثير استقبال يا بى اعتنايى
  5 . يگانگى ظاهر و باطن
  2. تكبير
  3. قرائت
 سوره حمد
 سوره توحيد
  4. ركوع
  5 . سجود
  6. ذكر سُبْحانَ اللّه
  7. قنوت
  8 . تشهّد
  9. سلام
 تعقيبات نماز
 تسبيحات حضرت زهرا عليهاالسلام
 سجده شكر
 نماز جماعت
 عدالت پيشنماز
 نمازهاى ديگر
  1. نماز جمعه
  2. نماز باران
 آداب اين نماز از جمله عبارت اند از:
  3. نماز عيد
  4. نمازهاى نافله
 نافله ، نماز صبح ، دو ركعت ، پيش از نماز صبح .
 نافله ، نماز ظهر، هشت ركعت ، پيش از نماز ظهر.
 نافله ، نماز عصر، هشت ركعت ، پيش از نماز عصر.
 نافله ، نماز مغرب ، چهار ركعت ، بعد از نماز مغرب .
 نافله ، نماز عشا، دو ركعت نشسته ، پس از نماز عشا.
 نافله شب (نماز شب ) يازده ركعت ، پيش از اذان صبح كه هشت ركعت آن ، نافله شب نامدارد و دو ركعتش به نام نماز شَفع و يك ركعت هم به نام نماز وَترمشهور است .

سخن ناشر 
با تاءسيس ((مركز فرهنگى درسهايى از قرآن )) در سال 75، تاءليفات حجّت الاسلام والمسلمين محسن قرائتى كه به صورت پراكنده توسط ناشران محترم چاپ و منتشر مى گرديد، جهت تصحيح و تكميل در اختيار اين مركز گذاشته شد و بحمداللّه همه آنها خصوصا مجلّدات اوّليه ((تفسير نور)) پس از بازبينى و ويراستارى در مسير نشر قرار گرفت .
كتاب ((راز نماز)) نيز كه بارها توسط ستاد اقامه نماز به چاپ رسيده است ، (چاپ چهاردهم ، به تعداد 000/200 نسخه بوده است ) از اين پس توسّط اين مركز منتشر مى گردد.
اميد كه خوانندگان گرامى ما را از پيشنهادات و نظرات خود بهره مند نموده و مطالب خود را به نشانى :
تهران - صندوق پستى 586 / 14185 ارسال نمايند.
مركز فرهنگى درسهايى از قرآن
اى مهربان خداى 
بسم الله الرحمن الرحيم
اى مهربان خداى :
گم گشته ام تو بودى و كردم چو ديده باز
ديدم به آسمان و زمين و به بام و در
تابنده نور توست
هر جا ظهور توست
ديدم به هيچ نقطه تهى نيست جاى تو
خوش مى درخشد از همه سو جلوه هاى تو
اى مبداء وجود!
از كثرت ظهور، نهان شد كه كيستى
از هر چه ظاهر است ، تويى آشكارتر ... مستور نيستى
نزديك تر ز من به منى ، دور نيستى
تو آشكاره اى ... من زين ميان گُمم
كور ار نبيند، اين گنه آفتاب نيست
نقص از من است ، ورنه رُخت را حجاب نيست .
اى مهربان خداى !
در قلب من تبى است گدازان و دردناك
احساس مى كنم كه به كانون جانِ من
سوزنده آتشى است كه سر مى كشد به اوج
احساس مى كنم عطشى مست و بى قرار
اندر فضاى هستى من مى دود چو موج
اين سوز عشق توست ،
در من ، چو جان نهان
احساس مى كنم ،
درمان نسازد اين تبِ من جز دواى تو
زائل نسازد اين عطش ، الاّ لقاى تو
اى مهربان خداى !
احساس مى كنم خلائى در وجود خويش
كان را نمى برد ز ميان ، جز پرستشت
اى نازنين خداى !
احساس مى كنم كه بود در سرشتِ من
سوزنده ، يك نياز
داغ نياز را نزدايد ز سينه ام
جز لذّت پرستش و جز نشئه وصال
مخمورى مرا به جز اين مى ، علاج نيست
مطلب عيان بود، به بيان احتياج نيست
اى مهربان خداى !
تو، راز جان و مايه سرمستى منى
تو هستى منى
در عمق فكر و پرده جانم تويى ، تويى
آرام دل ، فروغ روانم تويى ، تويى
هر جا نگاه مى دود، آنجا نشان توست
روشنگر وجود، رخِ دلستان توست .(1)
نماز، عبادتى بزرگ 
شناخت معبود و آفريدگار، محبّت او را در دل ايجاد مى كند و اين محبّت ، انسان را به پرستش و عبادت و اظهار كوچكى و تواضع در برابر عظمت او وا مى دارد.
نماز، جلوه اى از بندگى انسان در پيشگاه خدا و مظهر عبوديّت و عبادت است . آنكه ((بنده )) آفريدگار است و اين بندگى را احساس مى كند و مى داند و باور دارد، در برابر او، مطيع است و در پيشگاهش سر بر خاك مى نهد و به سجده مى افتد و با وى راز مى گويد و نياز مى طلبد و آن خالق يگانه را كه سر رشته دارِ اوست ، به عظمت و پاكى مى ستايد.
چرا عبادت ؟ 
فلسفه آفرينش انسان ، بندگى و عبادت و عبوديّت است . اين صريح كلام الهى در قرآن كريم است كه مى فرمايد:
((وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالاِْنسَ إِلا لِيَعْبُدُونِ))(2)
جن و انس را، جز براى پرستش و بندگى خود نيافريدم .
اين حكمت و هدف والا، سرلوحه همه رسولان الهى نيز بوده است . در قرآن مى خوانيم : ((وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِى كُلِّ اُمَّةٍ رَسُولاً اَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَاجْتَنِبُوا الطّاغُوت ))(3)
در هرامّتى پيامبرى برانگيختم كه (به مردم بگويند:) بنده خدا باشيد و از طاغوت بپرهيزيد.
ناگفته نماند كه اين بندگى كردن ، سودى به خدا نمى رساند بلكه مايه عزّت و سعادت خود انسان است وگرنه خداوند بى نياز مطلق است :

من نكردم خلق تا سودى كنم
بلكه تا بر بندگان جودى كنم
اگر معلّم به شاگردانش مى گويد: درس بخوانيد، نفع اين درس خواندن به خود آنان بر مى گردد و براى معلّم سودى ندارد.
ريشه هاى عبادت  
1. عظمت خدا 
برخورد با يك شخصيت برجسته ، انسان را به تواضع وا مى دارد، ديدار با يك دانشمند بزرگ ، آدمى را به تكريم و احترام وا مى دارد، چون كه انسان در برابر عظمت و دانش آن شخصيت و اين دانشمند، خود را كوچك و كم سواد مى بيند. خداوند، مبداء همه عظمت ها و جلال هاست . شناخت خدا به عظمت وبزرگى ، انسان ناتوان وحقير را به كُرنش وتعظيم در برابر او وامى دارد.
2. احساس نياز و وابستگى 
انسان ، عاجز، نيازمند و ناتوان است و خداوند، در اوج بى نيازى و غناى مطلق ، و سر رشته دار امور انسان هاست . اين هم عاملى است ، تا انسان در برابر خداوند ((بندگى )) كند.
3. سپاس نعمت  
توجه به نعمت هاى بى حساب و فراوانى كه از هر سو و در هر زمينه ما را احاطه كرده ، قوى ترين انگيزه را براى پرستش پروردگار ايجاد مى كند. نعمت هايى كه حتّى پيش از تولّد شروع مى شود و در طول زندگى همراه ماست و در آخرت هم (اگر شايستگى داشته باشيم ) از آن بهره مند خواهيم شد. قرآن به اين نكته اشاره كرده و به مردم زمان پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
((فَلْيَعْبُدُواْ رَبَّ هَذَا الْبَيْتِ الَّذِىَّ اءَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَءَامَنَهُم مِّنْ خَوْف ))(4) بايد خداى كعبه را عبادت كنند، خدايى كه آنان را از گرسنگى نجات داد و از ترس ، ايمن ساخت .
4. فطرت  
در سرشت انسان ، پرستش و نيايش وجود دارد. اگر به معبود حقيقى دست يافت ، كه كمال مطلوب همين است ، و اگر به انحراف و بيراهه دچار شد، به پرستش ‍ معبودهاى بدلى و باطل مى پردازد. بت پرستى ، ماه و خورشيد پرستى ، گوساله و گاو پرستى ، نمونه هايى انحرافى است كه وجود دارد، كسانى هم پول و مقام و همسر و ماشين و مدال و ... را مى پرستند.
انبيا آمده اند تا فطرت را در مسير حق ، هدايت كنند و انسان را از عبادت هاى عوضى نجات بخشند. حضرت على عليه السلام در مورد بعثت رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
((فَبَعَثَ اللّهُ مُحَمَّدا بِالْحَقَّ لِيُخرِجَ عِبادَهُ مِنْ عِبادَةِ الاوثانِ اِلى عِبادَتِهِ ...))(5) خداوند حضرت محمّد صلى الله عليه و آله را برانگيخت ، تا بندگانش را از ((بت پرستى )) به ((خدا پرستى )) دعوت كند.
روحِ عبادت در فطرت انسان نهفته است و اگر درست رهبرى نشود به عبادت بت و طاغوت مى گرايد. مثل ميل به غذا كه در هر كودكى هست ، ولى اگر راهنمايى نشود، كودك خاك مى خورد و لذّت هم مى برد. بدون هدايت صحيحِ اين گرايش ‍ فطرى نيز، انسان به عشق هاى زودگذر پوچ يا پرستش هاى بى محتواى انحرافى دچار مى شود.
چگونه عبادت كنيم ؟ 
مگر نه اينكه نشانى هر خانه را بايد از صاحب خانه گرفت ؟ و مگر نه اينكه در هر ضيافت و مهمانى ، بايد نظر ميزبان را مراعات كرد؟
عبادت ، حضور در برابر آفريدگار است و نشستن بر سر مائده هاى معنوى كه او براى ((بندگان )) خود فراهم كرده است .
پس ، چگونگى عبادت را هم از او بايد فراگرفت و به دستور او عمل كرد و ديد كه او چه چيز را عبادت دانسته و عبادت را به چه صورت از ما طلبيده است ؟
غير از شكل ظاهرى عبادات ، به خصوص نماز كه بيشتر در چگونگى آن سخن خواهيم گفت ، محتواى عبادت را بايد از ديد اولياى دين و متن مكتب شناخت و به كار بست .
بهترين عبادت ها آن است كه :
1. آگاهانه باشد. 
دو ركعت نمازِ انسان آگاه و دانا، از هفتاد ركعت نماز شخص نادان برتر است . و عبادت كننده ناآگاه ، همچون الاغ آسياب است كه مى چرخد ولى پيش ‍ نمى رود.(6)
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: كسى كه دو ركعت نماز بخواند و بداند با كه سخن مى گويد، گناهانش بخشيده مى شود.(7) در اين صورت است كه نماز، معراج روح مى شود و عامل بازدارنده از فساد و موجب قرب به خدا مى گردد.
2. عاشقانه باشد. 
آنچه موجب نشاطروح در عبادت مى شود وعابداز پرستش خود لذّت مى برد، عشق به اللّه و شوق به گفت وگوى با اوست .
عبادت هايى بى روح و از روى كسالت و سستى و خمودى ، نشانه نداشتن شور و شوق نيايش و نجوا با پروردگار است . در دعا مى خوانيم : ((... وَ اجْعَلْ نِشاطِى فى عِبادَتِكَ))(8)
خداوندا! نشاط مرا در عبادت خودت قرار بده .
آنان كه از عبادت لذّت نمى برند، همچون بيمارانى هستند كه از غذاى لذيذ، لذّت نمى برند.
اگر اين شوق وعشق باشد، ديگر چندان نيازى به تبليغ ، تشويق و تحريك از بيرون نيست ، بلكه انگيزه درونى انسان را به عبادت وامى دارد و آنگونه كه براى ديدار شخصيت معروف ومحبوبى ، لحظه شمارى مى كنيم واز آن ديدار، مسرور مى شويم ، از عبادت هم به وجد و نشاط مى آييم .
براى عاشقان ، شنيدن صداى ((اذان )) اعلام فرا رسيدن لحظه ديدار است . پيامبر اسلام به بلال مى فرمود: ((اَرِحْنا يا بلال ))(9) اى بلال ! ما را از غم و تلخى نجات بخش . اين شوق زايد والوصف آن حضرت را به نماز مى رساند.
3. خالصانه باشد. 
هيچ چيز همچون ((ريا)) و خودنمايى و مردم فريبى ، آفت عبادت نيست . از طرف ديگر، هيچ چيز چون خلوص ، ارزش آفرين عبادت و نماز نيست . البتّه داشتن اخلاص در عبادت بسيار دشوار است ، و دل و جان را از تهاجم وسوسه هاى ابليسى رهاندن ، رنجى بزرگ دارد و همتى بلند و اراده اى نيرومند مى طلبد. عبادت تا خالص ‍ نباشد، در درگاه الهى پذيرفته نيست و تنها پيشانى بر زمين سودن و قرائت صحيح داشتن و در صف اوّل جماعت ايستادن و ... ملاك نيست . بايد نماز و بندگى از رنگِ ريا پاك و به رنگِ الهى ((صبغة اللّه ))(10) آراسته باشد تا به خدا برسد. تعبير قرآن چنين است : ((وَمَآ اءُمِرُوَّاْ إِلا لِيَعْبُدُواْ اللّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ))(11)
هيچ دستور عبادى براى مردم نيامده مگر آنكه امر به اخلاص در آن شده است .
4. خاشعانه باشد. 
خشوع ، حالت قلبى انسان در عبادت و نتيجه توجّه كامل به مقام بندگى در آستانِ الهى است . آنكه نياز و عجز خود را مى داند و عظمت و كمال الهى را مى شناسد و در عبادت ، خود را در برابر آن خداى بى همتا و آگاه مى يابد. حالتى متناسب با اين ((حضور)) پيدا مى كند، در اين حالت قلب ، خاشع مى شود، نگاه افتاده مى گردد و توجّه از هر چيز ديگر بريده و به معبود متوجّه مى شود.
قرآن در توصيف مؤ منان و عبادت شان مى فرمايد: ((الَّذِينَ هُمْ فِى صَلاَ تِهِمْ خَشِعُونَ))(12) در نمازشان خاشع اند.
اين حالت ، محصول آن توجّه است ، در حديث مى خوانيم : ((اُعبُدِ اللّهَ كَاءَنَّكَ تَراهُ))(13) خدا را چنان عبادت كن كه گويا او را مى بينى . ((فَصَلِّها لِوَقتِها صَلاةَ مُوَدَّعٍ))(14)
چنان نماز را در وقت خودش بخوان كه گويا آخرين نماز است . يعنى همواره اين حالت را داشتن كه گويا فقط براى همين يك نماز، فرصت باقى است .
5 . مخفيانه باشد. 
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: ((اَعظَم العبادة اَجرا اَخفاها))(15) پاداش عبادتى بيشتر وبزرگتر است كه مخفى تر باشد. اين براى آن است كه عبادت (به خصوص عبادت هاى مستحب ) در حضور جمع ، زمينه بيشترى براى تظاهر وريا دارد.
البتّه اين در مواردى است كه اسلام ، خود امر به عبادت آشكار نكرده باشد، همچون نمازجماعت در مسجد كه از نماز فرادى در خانه برتر است .
شيطان ، دشمن رستگارى انسان است و سوگند خورده است كه همواره در راه انسان ، چاه گمراهى بكند و پرتگاه گناه پديد آورد و انسان را مانند خودش جهنّمى كند. از اين رو، براى تباه ساختن عمل انسان ، دام مى گسترد و عبادت او را فاسد مى كند. يا از راه ريا و خراب كردن نيّت . يا پديد آوردن عُجب و خودپسندى به خاطر عبادت . يا از طريق سلب توفيق از انسان . و ... يا از راه كشاندن به گناه ، كه موجب تباه شدن و هدر رفتن زحمت انسان در طريق بندگى مى شود.
همچون كشاورزى كه محصول زحمت هاى طاقت فرسايش ، با جرقه اى مى سوزد و دود مى شود، و يا جامى از آب زلال كه با افتادن حشره يا ريختن خاك در آن ، آلوده مى شود.
شرايط تكليف  
از ميان موجودات ، انسان ويژگى تكليف را داراست و اين از امتيازات و افتخارات اوست كه از سوى خداى هستى ، فرمان مى يابد و عهده دار انجام كارها و وظايفى مى شود كه خواسته پروردگار جهان است .
يكى از علما، هميشه سالگرد بلوغ خود را كه مرحله رسيدن به ((تكليف )) است جشن مى گرفت و مى گفت : در چنين روزى ، لياقت مسئوليت پذيرى و انجام تكاليف الهى را يافته ام . روز رسيدن به تكليف ، روز مباركى است و شايسته است كه براى آن ((جشن تكليف )) گرفت .
به هر حال ، آنچه كه شرط تكليف انسان است به صورت فشرده از اين قرار است :
1. بلوغ 
بلوغ سنّى آن است كه پسران ، پانزده سال را تمام كرده ، به سن 16 سالگى وارد شوند(16) و دختران 9 سال را به پايان رسانده ، ده ساله شوند.
با اين بلوغ تكليفى ، انجام همه واجبات دينى و پرهيز از محرّمات ، بر انسان لازم مى شود و در صورت تخلّف ، گناه كرده و مورد مؤ اخذه الهى قرار مى گيرد.
غير از اين بلوغ ، بلوغ هاى ديگرى هم هست . همچون :
الف ) بلوغ سياسى در مسائل اجتماعى و آگاهى هاى سياسى و شناخت جامعه و روابط حكومتى و ...
ب ) بلوغ اقتصادى كه رسيدن به مرحله اى از رشد است كه انسان بتواند در اموال خود، عاقلانه و بر اساس مصلحت ، دخل و تصرّف كند و قادر بر حفظ اموال خود باشد.
ج ) بلوغ ازدواج ، كه دختر و پسر، غير از سنّ و سال ، توانايى اداره زندگى و پذيرش مسئوليت ازدواج و تشكيل خانواده را داشته باشند.
گرچه بلوغ ، شرط تكليف است ، ولى پيش از رسيدن به سنّ تكليف ، هم نوجوانان وظيفه دارند با عادت دادن خود به انجام وظايف و دورى از گناهان ، آماده ورود به مرحله تكليف شوند، و هم اولياى آنان موظّف اند به نحوى آنان را تربيت كنند و به نماز و عبادت و پرهيز از معاصى عادت دهند كه هنگام تكليف ، مشكلى از نظر شناخت وظيفه و آگاهى به مسائل و مبانى دينى و اجراى دستورات الهى نداشته باشند.
2. قدرت  
تكليف ، تابع توان است . خداى دادگر، از هيچ كس عملى فوق طاقت او نخواسته است و اگر كسى نسبت به انجام كارى ناتوان باشد، تكليفى هم ندارد. خداوند در قرآن مى فرمايد:
((لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاّ وُسْعَهَا))(17)
خداوند هيچ كس را جز در حدّ توان او تكليف نمى كند.
3. اختيار 
شرط ديگر تكليف ، اختيار است . اگر فشار و اجبار، مانع انجام وظيفه شد، در شرايط اضطرار و ناچارى ، انسان مكلّف نيست و ترك تكليف هم كيفر ندارد، مثل آنكه حكومتى طاغوتى مانع رفتن انسان به حج شود، يا ظالمى انسان را به زور، وادار به خوردن روزه كند.
4. عقل 
عقل ، وجه برترى انسان بر حيوان و شرط تكليف و پشتوانه معرفت و عمل اوست . كيفر و پاداش انسان نيز بستگى به آن دارد. كسى كه ديوانه و سفيه باشد، از محدوده تكاليف بيرون است . بنا به اهمّيت اين گوهر پربها در وجود انسان و زندگى او، خداوند هر چه را كه به عقل و كارآيى آن لطمه بزند حرام ساخته ، مانند شراب ، و به آنچه موجب كمال و شكوفايى آن شود، دستور داده است ، همچون دانش آموختن ، مشورت كردن ، مسافرت و كسب تجربه و ...
عبادت ، در ترازوى سنجش 
گفتيم : عبادت ، يعنى بندگى و پرستش ، اطاعت امر خدا و انجام تكليف الهى ، خواستِ خود را فداى خواسته پروردگار كردن و گردن نهادن به احكام شرع .
آنچه به عنوانِ تكليف و عبادت انجام مى شود، به لحاظ نيّت و محتوا و كيفيّت انجام و خصوصيات فردى هر كس ، مراحل و مراتبى مى يابد.
گاهى عمل عبادى ، تنها مرتبه صحّت و درستى را از نظر رعايت شرايط دارد، گاهى به مرتبه قبول مى رسد، و گاهى هم صفت كمال مى يابد. پس براى عبادات ، شرايط زير مطرح است :
1. شرايط صحّت عبادات
2. شرايط قبولى عبادات
3. شرايط كمال عبادات
و اينك توضيحى پيرامون اين سه مرحله و سه نوع شرايط:
شرايط صحّت عبادت  
هدفِ درست و شكلِ صحيح عبادت ، دو عامل مهمّ در صحّت آن است . يعنى هم مقصود از عبادت ، بايد رضاى خدا و قصد قربت و انجام فرمان الهى باشد، نه جلب نظر مردم و ريا و خودنمايى ، و هم صورت ظاهرى آن ، طبق دستور باشد، حتّى در جزئيات آن .
عمل خالص و نيّت خدايى در عبادات ، آن است كه چشمداشت تمجيد و تشكّر از مردم نداشته باشيم ، براى خدا كار كنيم و اجر خود را در بندگى و طاعت ، از او بخواهيم .
امام صادق عليه السلام فرمود: ((وَالعَمَلُ الخالِصُ الَّذى لا تُريدُ اَنْ تَحمِدَكَ عَلَيْهِ اَحَدٌ اِلاّ اللّهُ))(18)
عمل خالص عملى است كه در انجامش ، جز از خدا، از احدى انتظار سپاس ‍ وستايش نداشته باشى .
عامل ديگر صحّت عبادت به شكل آن مربوط است ، يعنى عمل ، طبق آنچه گفته اند و مطابق دستور شرع باشد، نه بر اساس ذوق و سليقه شخصى يا مد روز يا پسند مردم . اينكه مثلا نماز را چگونه بايد خواند، كجا آهسته و كجا بلند، كجا نشسته و كجا ايستاده ، كجا چهار ركعت و كجا دو ركعت ، و ... همه طبق دستور باشد، گرچه همه عبادت است .
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده است :
((لا قَوْلٌ وَ لا عَمَلٌ و لا نيّةٌ اِلاّ بِاِصابَةِ السُّنَةِ))(19) هيچ ارزشى براى گفته ها و عمل ها نيست ، مگر آنجا كه به سنّت برسيم و متعبّد باشيم و طبق دستور، عمل كنيم .
اگر به شما بگويند در صد قدمى گنجى است كه مى توانيد استخراج و تصاحب كنيد، اگر 98 قدم يا 102 قدم برويد و حفر كنيد، به گنج دست نخواهيد يافت و رنج بيهوده كشيده اند.
در گرفتن شماره تلفن ، يك شماره كم و زياد، تماس را با خانه يا اداره ديگرى بر قرار مى كند و كليد، اگر يك دندانه كم يا زياد يا جابجا ساخته شود، قفل را نخواهد گشود.
امّا كسانى از روى انحراف ، در شك عبادت خدا تغييراتى مى دهند. اين تغيير دادن ها گاهى از روى لجاجت است ، گاهى روشنفكر مآبى علّت آن است ، گاهى مقدّس مآبى و كلاه شرعى سبب آن مى شود و گاهى جهالت و نادانى يا عوامل ديگر.
((تعبّد)) آن است كه حتّى در شكل عمل هم ، آنگونه كه دستور دين است ، بى كم و كاست ، عمل كنيم تا به مفهوم صحيح ، ((بندگى )) كرده باشيم .
شرايط قبولى عبادت  
مقصود، شرايطى است كه رعايت آن ها، علاوه بر درستى عمل ، موجب قرب به خدا و جلب رضاى او مى شود. ممكن است نمازى صحيح باشد ولى سبب رشد و تزكيه روح نشود، همچون دارويى كه شفابخش نباشد، يا جنسى در بازار بى مشترى باشد. عبادت هم ، گاهى تنها در حدّ نجات بخشى از كيفر است ، ولى گاهى انسان را محبوب خدا و عمل را مقبول درگاهش مى سازد.
در آيات و روايات ، نكات بسيارى پيرامون قبولى عبادت و عمل مطرح است كه به عنوان نمونه ، چند مورد ذكر مى شود.
1. در بُعد اعتقادى ، ((ايمان )) 
قرآن كريم مى گويد: اعمال شايسته و صالح ، از كسى كه ((مؤ من )) باشد، موجب حيات طيّبه مى شود. ((مَنْ عَمِلَ صَلِحاً مِّن ذَكَرٍ اءَوْ اءُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَوةً طَيِّبَه و در آيه ديگرى مى فرمايد: ((وَمَن يَكُفُرْ بِالاِْيمَنِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ))(20) كسى كه كفر ورزد و ايمان را نپذيرد، اعمالش تباه مى شود.
آنكه خدا را باور ندارد، چگونه انتظار دارد پرستش هايش مورد پذيرش ‍ آفريدگار قرار گيرد؟
2. در بُعد سياسى ، ((ولايت )) 
آنچه عمل را در مسير صحيح و خدايى قرار مى دهد، پيروى از رهبرى آسمانى و شايسته است . در سايه چنين رهبرى و ولايتى ، خط صحيح عمل و عبادت ، كارساز مى شود و در غير آن ، يا بى خاصيت و بى اثر مى شود، يا عبادت هم در راستاى اهداف دشمنان راه خدا قرار مى گيرد.
اگر مسافران ، با راننده اى راه شناس و امين مسافرت كنند، هر چند ژنده پوش ‍ و نامرتّب باشند، سرانجام به مقصد مى رسند. ولى سرنشينان شيك پوش و آراسته اتومبيلى كه به راننده اش اطمينان نيست ، ناشى يا مست است يا مسير را عوضى مى رود، هرگز به مقصد نمى رسند، بلكه چه بسا نابود مى شوند.
امروزه كشورهاى اسلامى ، ارزشمندترين دستورالعمل هاى اسلامى را در اختيار دارند ولى بخاطر گردن ننهادن به رهبرى معصومين يا جانشينان آنان و تن دادن به ولايت جور وحكومت طاغوت ها، دچار ذلّت ، تفرقه وضعف اند.
عبادت در سايه رهبرى صحيح ، مفهوم راستين خود را مى يابد و خداوند آن را مى پسندد و مى پذيرد.
در حديث از امام باقر عليه السلام آمده است :
((مَنْ دانَ اللّهَ بِعِبادَةٍ يَجْهَدُ فيها نَفْسَهُ وَ لا اِمامَ لَهُ مِنَ اللّهِ فَسَعْيُهُ غَيْرُ مَقْبُولٍ))(21) كسى كه ايمان به خدا دارد و عبادت هاى جانفرسا هم انجام مى دهد، ولى امام شايسته اى از طرف خدا ندارد، تلاشش بى فايده و نپذيرفته است .
در حديثى ديگر مى خوانيم :
((مَنْ لَمْ يَتَوَلَّنا لَمْ يَرْفَعِ اللّهُ لَهُ عَمَلا))(22)
هر كه ولايت ما را نپذيرد و به رهبرى ما گردن ننهد، خدا عملى را از او بالا نمى برد.
3. در بُعد اخلاقى ، ((تقوا)) 
بندگى خدا با شرط تقوا و ترك گناه ، قبول مى شود. قرآن پس از ذكر داستان هابيل و قابيل ، كه هر دو به درگاه خداوند قربانى كردند و قربانى يكى پذيرفته و ديگرى ردّ شد، مى فرمايد: ((إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ))(23)
خداوند، تنها از اهل تقوا، ((قبول )) مى كند.
آنكه دزدى كند و مال ديگران را انفاق كند، مقبول نيست . آنكه حق مردم را بخورد وبه نماز بايستد، نمازش مردود است .
آنكه نماز را ترك كند ولى جهاد نمايد، يا به ديگران ستم كند و نماز بخواند، يا به ديگرى تهمت بزند و غيبت كند و به زيارت هم برود، يا چشم ناپاك به نواميس ‍ مسلمين داشته باشد و نماز شب هم بخواند، آن نماز و جهاد، و اين زيارت و نافله را خدا نمى پذيرد، چون همراه با تقوا نيست و بدون تقوا هيچ عملى براى انسان ، عمل خير به حساب نمى آيد.
4. در بُعد اقتصادى ، ((رسيدگى به محرومين )) 
نيازمندان و فقيران ، بندگان خدايند. آن عبادت و بندگى كه همراه با رسيدگى به وضع بندگان ناتوان و محروم خدا نباشد، بى ارزش است . در آيات و روايات ، موضوع ((نماز)) و ((زكات ))، معمولا در كنار هم آمده است كه يكى ارتباط با خداست و ديگرى ارتباط با خلق خدا.
از امام رضا عليه السلام نقل شده كه فرمود:
((مَنْ صَلّى وَ لَمْ يُزَكِّ لَمْ تُقْبَلْ صَلوتُهُ))(24) نماز افرادى كه زكات ندهند، پذيرفته نيست .
آرى نپرداختن حقوق واجب محرومين ، اموال انسان را آميخته به حرام مى كند و زندگى از مسير الهى بيرون مى رود.
5 . در بُعد اجتماعى ، ((خوش رفتارى )) 
اساس جامعه اسلامى بر اخوّت و صفا و برادرى ميان مسلمانان است . هر چه كه اين روابط را به هم بزند و وحدت را بشكند و حرمت افراد را زير پا بگذارد، چنان ناپسند است كه قبول عبادت را هم با مشكل مواجه مى سازد. غيبت و بهتان باشد، يا تفرقه انگيزى و نمّامى ، سوء خلق و بدرفتارى باشد، يا مردم آزارى و قطع رحم .
بر عكس ، صله رحم ، حسن خلق ، مودّت با مردم و حسن نيّت با ديگران ، موجب رضاى خدا و قبول اعمال است . در اين زمينه ها حديث بسيار است . به اين روايت توجّه كنيد.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
هر كس مسلمانى را غيبت كند، تا چهل روز، نماز و روزه اش قبول نمى شود، مگر اينكه غيبت شده او را ببخشد.(25)
رسول خدا صلى الله عليه و آله به ابوذر فرمود:
از هجران و قهر كردن با برادر دينى بپرهيز، چرا كه با اين ترك رابطه ، عمل قبول نمى شود.(26)
و امام صادق عليه السلام فرمود:
بد اخلاقى و بدرفتارى عمل را تباه مى كند، آن گونه كه سركه عسل را.(27)
6. در بُعد خانوادگى ، ((رعايت حقوق )) 
والدين و فرزندان نسبت به هم حقوق متقابل دارند و كسانى كه اين حقوق را مراعات نكنند، خدا نماز و كارهاى نيك آنها را نمى پذيرد.(28)
به روايت امام صادق عليه السلام :((مَنْ نَظَرَ اِلى اَبَويْهِ نَظَرَ ماقِتٍ وَ هُما ظالِمانِ لَهُ. لَمْ يَقْبَلِ اللّهُ لهُ صَلاةً))(29)
فرزندى كه از روى خشم به پدر و مادر خود نگاه كند - هر چند والدين در حق او كوتاهى و ظلم كرده باشند - نمازش از سوى خدا پذيرفته نيست .
آرى پيوند با خدا در صورتى مفيد است كه پيوند خانوادگى ، با رعايت حقوق و وظايف متقابل ميان افراد، مراعات شود.
نماز، معراج روح و نردبان معنّويت است . در صورتى مى توان از اين نزدبان عروج كرد كه پايه اش لغزان نباشد. پايه استوار ارتباط با خدا، روابط صحيح ميان افراد خانواده است .
نشانه قبولى عبادت  
با اين همه شرايطى كه براى قبولى عبادت و نماز است ، بايد مراقب بود نماز بى فايده و پرستش بى خاصيت نداشته باشيم . صِرف انجام تكليف ، كافى نيست ، بايد چنان انجام وظيفه كرد، كه صاحب فرمان كه خداوند است ، بپذيرد.
على عليه السلام مى فرمايد: ((كُونُوا عَلى قَبُولِ الْعَمَلِ اَشدَّ عنايتا مِنْكُمْ عَلَى الْعَمَلِ))(30) بيشترين توجه شما، به قبولى عمل باشد، نه اصل عمل !
با اين حساب ، از كجا مى توان فهميد كه طاعتمان را خدا پذيرفته است ؟
امام صادق عليه السلام نشانه آن را چنين بيان مى كند:
((مَنْ اَحَبَ اَنْ يَعْلَمَ اَقُبِلَتْ صَلوتُهُ اَمْ لَمْ تُقْبَلْ فَلْيَنْظرْ هَلْ مَنَعَتْهُ صَلوتُهُ عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنْكَرِ؟ فَبِقَدْرِ ما مَنَعَتْهُ قُبِلتْ مِنْهُ))(31)
هر كه مى خواهد بداند آيا نمازش پذيرفته شده يا نه ، ببيند آيا نمازش ، او را از گناه و زشتى بازداشته است ؟ به هر مقدار كه نمازش ، مانع گناه و منكر شود، نمازش ‍ قبول شده است .
شرايط كمال عبادت  
غير از شرط صحّت و شرايط قبول ، شرايطى هم براى كمال عبادت است . يعنى اگر اين شرايط باشد، عمل عبادى ارزشى فوق العاده و كمالى بالاتر خواهد داشت . عبادات واعمالى كه شرايط زير را داشته باشد، برتر وكامل تر است :
1. مشكل تر بودن 
در عبادت ، بايد دشوارى آن را تحمل كرد و بر سستى و تن پرورى غلبه يافت و به پرستشى عاشقانه و پيوسته پرداخت . على عليه السلام فرموده است : ((اَفْضَلُ الاَعْمالِ ما اَكْرَهْتَ نَفسَكَ عَلَيهِ))(32) بهترين كارها، عملى است كه خود را (على رغم عدم پذيرش نفس ) بر آن وادار كنى .
آنكه در لحظات سخت ، از رسول خدا حمايت ويارى كند.
آنكه با پاى پياده به سفر حج و زيارت برود.
آنكه با جان و مال ، در راه خدا مبارزه كند.
آنكه در راه دين ، سختى بيشترى تحمّل كند، از فضيلت بيشترى برخوردار است .
2. نظم و تداوم 
عبادت اگر برنامه هاى دائمى ومنظّم داشته باشد، بهتراست . در روايات آمده است كه مؤ من ، اوقات وكارهاى خود را تقسيم مى كند وبخشى را براى عبادت ومناجات با خدا قرار مى دهد.
3. مهم تر بودن 
در كارها بايد اهمّ و مهمّ كرد و كارهاى ((مهمّ)) را فداى كارهاى ((مهم تر)) نمود.
وقتى بستگان انسان نيازمند هستند، چرا صدقه به ديگران ؟
وقتى كارهاى مستحب ، به واجبات انسان ضرر بزند، چه نيازى به انجام آن ها؟
وقتى كارى ، نفع عام ترى دارد، چرا پرداختن به امورى كه خيرش محدود و موقّت است ؟
على عليه السلام مى فرمايد:
((لا قُرْبَةَ بَالنَّوافِلِ اِذا اَضَرَّتْ بِالْفَرائِضِ))(33) هرگاه نمازهاى مستحب ، به نمازهاى واجب ضرر برساند، ديگر آن نافله ها موجب قرب به خدا نخواهد شد.
4. بركت داشتن 
گاهى كمال يك عمل ، در بركت داشتن آن است ، يعنى كارى باشد كه خير و سود آن ، جاودان و گسترده و باقى باشد، نه موقّت و گذرا.
5 . سبقت گرفتن 
در كارهاى نيك ، پيشتاز بودن و شتاب به سوى صالحات و خيرات ، امتيازات ويژه اى دارد.
پيوستن به اسلام در آغاز امر، برتر از مسلمان شدن در روزگار غلبه و قدرت مسلمين است .(34) به سوى نماز اوّل وقت بايد شتافت . در كارهاى خداپسند بايد پيشقدم بود. تاءكيد بر ((سارعوا))(35) و ((سابقوا))(36)، در قرآن و حديث نشان آن است كه سرعت و سبقت در عبادت مايه كمال عبادت است .
6. نشاط و دوام 
منافقان ، نماز را با كسالت و بى نشاط مى خوانند.(37)
اهل شك ، در عبادت شان دچار ترديد و سستى مى شوند.
عبادتى كامل تر است كه همراه با نشاط، و برخوردار از استمرار و پيوستگى باشد. عملِ اندك و با دوام ، برتر از كار زيادى است كه انسان از آن ملول و خسته شود و دست بكشد.
خداوند، در توصيف عبادت فرشتگان فرموده است : شبانه روز، بدون خستگى ، خدا را تسبيح مى گويند.(38)
7. بصيرت و يقين 
عملى كه از روى بينش عميق و آگاهى و يقين باشد، به مراتب برتر از كارهاى سطحى و عبادت هاى تهى از يقين است . در حديث مى خوانيم :
((اِنَّ الْعَمَلَ الدّائِمَ الْقَليلَ عَلَى الْيَقينِ، اَفْضَلُ عِنْدَاللّهِ مِنَ الْعَمَلِ الْكَثيرِ عَلى غَيْرِ يَقينٍ))(39)
عمل اندك ولى پيوسته و مداومى كه همراه يقين باشد، نزد خدا برتر از عمل بسيارى است كه فاقد بصيرت ويقين باشد.
شرايط ديگرى براى كمال عبادت وجود دارد كه در اين مختصر از آن ها مى گذريم ...
سيماى نماز 
تاكنون آنچه خوانديد، به ((عبادت )) مربوط مى شد.
البتّه عبادت ، عنوان عامى است كه نمونه ها و مصداق هاى فراوانى را در بر مى گيرد و تنها در ((نماز)) خلاصه نمى شود. حج ، روزه ، امر بمعروف و نهى از منكر، جهاد، طلب روزى حلال ، خدمت به همنوعان ، درس خواندن و درس گفتن ، عزادارى بر شهيدان كربلا، نيكى به پدر و مادر، يتيم نوازى ، پرداخت خمس و زكات و ... همه و همه عبادت است . (البتّه به شرط خدايى بودن نيّت )
ولى در ميان اعمال عبادى ، ((نماز)) برجستگى و درخشندگى خاصى دارد و جلوه درخشان عبادت و پرستش خدا به حساب مى آيد. اوصاف نماز، فلسفه و حكمتش ، فايده و آثارش ، شرايط و آدابش ، مكان و زمانش در آيات و روايات بسيارى آمده كه پرداختن به آن ها طولانى خواهد شد. امّا سعى مى كنيم بر اساس قرآن و حديث ، قطره اى از درياى معارف اسلامى درباره نماز را بازگوييم .
نماز، بزرگ ترين عبادت و مهم ترين سفارش همه انبياست .
لقمان ، پسرش را به نماز توصيه مى كند.(40)
حضرت عيسى در گهواره مى گويد: خدايم مرا به نماز و زكات توصيه كرده است .(41)
رسول خدا صلى الله عليه و آله نماز را نور چشم خود مى داند. ((قُرَّةُ عَيْنى فِى الصَّلاةِ))(42)
نماز، فريضه اى است كه خدا را به ياد انسان مى آورد.(43) و پيمان خدا با مردم است .(44)
نماز، سيماى مكتب است . ((اَلصَّلوةُ وَجْهُ دينكُمْ))(45)
نماز، دواى تكبّر است . ((وَ الصَّلاةَ تَنْزِيها عَنِ الْكِبْرِ))(46)
نماز، وسيله تشكّر و سپاس از نعمت هاى الهى است ، عمود و پايه دين ، كليد بهشت ، وسيله آزمايش و شناخت مردم و محو كننده گناهان ، و پاك كننده دل و جان آدمى است .
روزى پنج نوبت ، با حفظ شرايط كامل نماز، در پيشگاه خدا ايستادن و نعمت هاى او را ياد كردن و از او حاجت و نياز خواستن ، همچون شست و شو در نهر آبى است كه آلودگى ها را مى زدايد.(47)
نماز، اوّلين سؤ ال در قيامت است ، كه اگر پذيرفته نشود، كارهاى ديگر هم مقبول نيست .
نماز، تنها عبادتى است كه در هيچ حال از انسان ساقط نمى شود حتّى در ميدان جنگ ودر شرايط اضطرار، بيمارى و...
نماز، اعلام بندگى در برابر خدا و زير بار نرفتن در مقابل طاغوت ها و ستمگران است .
نماز، زنده نگه داشتن آيين توحيدى حضرت ابراهيم ، و سنّت رسول اللّه ومكتب حسين بن على عليهما السلام است .
نماز، براى عاشقان خدا، شيرين ولى براى منافقان ، تلخ و سنگين است : ((وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلا عَلَى الْخَشِعِينَ))(48)
نماز، كوبنده شيطان و ماءيوس كننده اوست . حضور در برابر آفريدگار است .
نماز هماهنگى با همه ذرّات عالم است . جهان ، محراب وسيعى است كه همه كائنات ، در آن به تسبيح و سجود در برابر خدا مشغول اند. به نماز ايستادن ، همراهى با همه آفريده ها و فرشتگان در پرستش و ذكر پروردگار است .
در اهميت نماز، همين بس كه على عليه السلام در ميدان نبرد صفّين ، و امام حسين عليه السلام در ظهر عاشورا دست از جنگ كشيدند و به عشق الهى ، به نماز ايستادند. شخصى به حضرت على عليه السلام ايراد گرفت ، امام فرمود: ما براى همين مى جنگيم تا مردم ، اهل نماز باشند. به سيد الشهدا، در زيارتنامه اش خطاب مى كنيم : گواهى مى دهم كه تو نماز را بر پا داشتى . ((اَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْ اَقَمْتَ الصَّلوةَ ...))
در مشكلات و اضطراب ها، ياد خداى بزرگ و استمداد از او، آرام بخش ‍ دل ها و راه گشاى انسان در سختى هاست و تكيه گاهى است كه مؤ منان به خدا دارند. از اين رو قرآن دستور مى دهد كه به وسيله ((صبر)) و ((نماز)) از خداوند يارى بطلبيد.
((وَاسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلَو ةِ))(49)
امام صادق عليه السلام در واپسين دم زندگى خويش ، همه بستگان را جمع كرد و در وصيت خويش به آنان ، اهميت نماز را يادآور شد و فرمود:
هر كه نماز را سبك بشمارد، از شفاعتِ ما محروم است .
مرز ميان اسلام و كفر، ترك عمدى نماز است . چگونه مسلمانى است آنكه رابطه خود با خدا را بريده و از نماز روى برتافته است .
رسول خدا فرمود: ((مَنْ تَرَكَ الصَّلوةَ مُتَعَمِّدا فَقَدْ كَفَرَ))(50) هر كه عمدا نماز را ترك كند، كفر ورزيده است .
و در كلام علوى مى خوانيم كه فرمود:
((مَنْ ضَيَّعَ الصَّلوةَ فَهُوَ لِغَيْرِها اَضْيَعُ))(51) كسانى كه نماز را سبك شمارند و آن را تباه و ضايع سازند، غير نماز را بيشتر ضايع خواهند ساخت .
نماز، موقعيّتى است كه بايد در آن به خدا توجّه داشت نه ديگرى ، و هر چه را از نظر دور داشت مگر خدا را. بايد خداى را زنده و حاضر و ناظر بدانيم و احساس ‍ حضور در برابر آن خالق عظيم را در خويش ، زنده نگاهداريم . پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فرموده است :
همين كه انسان در نماز به غير خدا توجّه مى كند، خداوند به او خطاب مى كند: به چه كسى توجه مى كنى ؟ آيا پروردگارى جز من سراغ دارى ؟
آيا جز من ، مراقب و ناظرى در كار است ؟
آيا به بخشنده اى جز من دل بسته اى ...؟
اگر توجه به من داشته باشى ، من و فرشتگانم به تو توجّه خواهيم كرد و ...(52)
نماز، سپاس نعمت  
انسان ، اسير محبّت ديگران است و نعمت و نيكى ، انسان را به مقام سپاس و تشكّر مى كشيد.
اگر كسى نعمتى به ما بخشيد و احسانى در حق ما كرد، با زبان و عمل ، سپاسگزار او مى شويم .
ما بنده خداييم و غرق در نعمت هاى او، پس در هر نفسى ، نه يك نعمت بلكه صدها نعمت موجود است و بر اين نعمت ها نه يك شكر، بلكه هزاران شكر لازم است . كافى است كه اندكى چشم بصيرت بگشائيم و ببينيم لطف و فضل خدا را درباره خودمان ، آنگاه خواهى نخواهى سپاس او خواهيم گفت .
نماز، نوعى سپاس از نعمت هاى فراوان و بى شمار اوست .
خداوند، به ما هستى بخشيد. آنچه براى زندگى مادى و معنوى لازم داشتيم ، عطا كرد. هوش و عقل و استعدادمان داد. قطرات باران ، برگ درختان ، ماهيان دريا، پرندگان آسمان ، نور خورشيد و هدايت عقل و ولايت پاكان و راهنمايى وجدان را جهت سعادت ما ارزانى داشت .
اعضايى متناسب ، قوايى مفيد، مربّيانى دلسوز، طبيعتى رام و مسخّر براى ما قرار داد، تا با او بيشتر آشنا باشيم . اگر لب ما نرم نبود، توان سخن گفتن نداشتيم . اگر انگشت شصت نداشتيم ، حتّى دكمه يقه خود را نمى توانستيم ببنديم .
اگر آب ها، شور و تلخ بود، درختان نمى روييد. اگر زمين جاذبه نداشت ، اگر فاصله خورشيد به ما نزديك تر بود، اگر هنگام تولّد، مكيدن را نمى دانستيم ، اگر قدرت نطق و گويايى نداشتيم ، اگر چشم مان نابينا بود، اگر از موهبت عقل بى بهره بوديم ... و هزاران اگر ديگر. به تعبير قرآن ، نعمت هاى الهى ، قابل شمارش نيست . آيا اين همه نعمت ، تشكّر لازم ندارد؟ آيا بى انصافى و حق ناشناسى نيست كه انسان ، غرق نعمت هاى خدا باشد ولى حالت سپاس به درگاه صاحب نعمت نداشته باشد؟
نماز، تشكّر از خداست كه ولىّ نعمت ماست ، هر چه داريم از اوست .
البتّه اين سپاس ، براى خدا سودى ندارد، بلكه براى خودمان مفيد است و نشان معرفت ماست . همچنان كه تشكّر يك دانش آموز از معلّم ، بيانگرِ كمال و رشد فكرى اوست و از تشكّر او چيزى عايد معلّم نمى شود.
چه غافل اند، آنان كه بر سر سفره نعمت خدا، عمرى مى نشينند و يكبار هم به شكرانه اين موهبت ها در آستان آن خداى متعال ، پيشانى عبوديت و سجده شكر بر زمين نمى گذارند!
ادب و آداب نماز 
حضور شاكرانه و عابدانه در برابر پروردگار، دلى پاك مى خواهد و نيّتى خالص ، زندگى و رفتارى خداپسندانه مى طلبد و معرفتى عميق و بصيرتى مكتبى . زبانى دور از گناه مى خواهد و چهره اى نيالوده به نافرمانى معبود. توجّه و حضور قلب در نماز، ادب لازم در اين عبادت والاست .
امام صادق عليه السلام فرمود: هنگام نماز، از دنيا و آنچه در آن است ماءيوس ‍ شو، تمام هدف و توجّت به خدا باشد و ياد روزى باش كه در برابر دادگاه عدل الهى قرار مى گيرى .(53)
رعايت آداب ظاهرى و باطنى و شرايط صحّت و قبول و كمال ، عمل را مطلوب خدا مى سازد و نماز را شايسته صعود به درگاه خدا مى سازد.
آداب نماز، كه در قالب احكام نماز بايد مراعات شود، در هر سه بخش نماز جارى است :
1. مقدّمات نماز، يعنى امورى كه بايد قبل از شروع به نماز به آن ها پرداخت .
2. مقارنات نماز، يعنى اعمال و آداب متن نماز.
3. تعقيبات نماز، يعنى امور پس از نماز.
مقدّمات نماز 
1. طهارت  
نمازگزار، بايد پيش از آن كه شروع به نماز كند ((وضو)) بگيرد. امام باقر عليه السلام فرموده است :
((لا صَلوةَ اِلاَ بِطَهُورٍ))(54) نماز بدون وضو نماز نيست .
وضو، جزئى از ايمان است ، نورانيت و صفاى درونى مى آورد، نشاطآور و كسالت زداست ، به علاوه نظافت جسم را نيز همراه دارد. وضو، انسان را آماده نماز مى سازد. فيض كاشانى گفته است : يك مرتبه از مادّيت برخاستن و به معنويت سفر كردن دشوار است ، امّا وضو، انسان را كم كم آماده مى سازد.(55)
وضو، كفاره گناهان كوچك است و خوب است انسان در همه حال با وضو باشد و حتّى هنگام خوابيدن هم وضو بگيرد.
بى وضو دست زدن به خطّ قرآن و نام خدا و پيامبر و امامان حرام است . طهارت به منزله اجازه ورود به حضور خداست . البتّه طهارت ، مراتبى دارد:
طهارت ظاهر، از نجاسات و آلودگى ها.
طهارت اعضا، از گناهان و جرايم .
طهارت روح ، از مفاسد و رذايل اخلاقى .(56)
لازم به تذكّر است كه گاهى طهارت لازم براى نماز، با غسل ميسر است . كسى كه جنب باشد يا به دليل ديگرى غسل بر او واجب شود بايد غسل كند. در مواردى هم وظيفه نمازگزار، تيمّم بر خاك و زمين است ، آنجا كه آب نباشد، يا ضرر داشته باشد، يا وقت براى غسل و وضو نداشته باشد، يا آب براى آشاميدن و حفظ جان لازم باشد و ...
درباره هر يك از اَشكال وضو، غسل وتيمّم كه مصداق هاى ((طهارت ))اند، مسائل متعدّدى در رساله هاى مراجع تقليد آمده است كه پرداختن به آن ها ما را از هدف اين كتاب ، دور مى كند.
2. لباس و مكان نمازگزار 
در نماز، پوشش بدن لازم است . البتّه حدّ واجب براى مرد پوشاندن عورت است ، ولى بهتر است از ناف تا زانو را بپوشاند و زن ، بايد تمام بدن (به جز صورت ودست و پا تا مچ ) را بپوشاند.
لباس ، بايد پاك و مباح باشد. در نماز، بهتر است جامه سفيد پوشيده شود، انگشتر عقيق بدست باشد و از لباس هاى چرك و تنگ و سياه و لباس افراد لاابالى كه از نجاسات پرهيز نمى كنند استفاده نشود.
مكان نيز بايد مباح باشد. در جايى كه مال ديگران است ، بى اجازه و رضايت نمى توان نماز خواند و رعايت اين شرطها در نماز، هم مراعات ادب است و هم رعايت حق ديگران ..
درباره مكان و لباس نيز مسئله فراوان است . (به رساله هاى عمليه رجوع شود)
3. شناخت قبله 
نماز، بايد به سوى قبله باشد، قبله ما كعبه مقدّس است . گرچه خدا در طرفِ خاصى نيست كه به او رو كنيم ، هر طرف رو كنيم ، خدا آنجاست ((اَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ)) ولى هم براى گراميداشت خاطره ابراهيم ، بنيانگذار خانه توحيد، هم براى متوجّه ساختن دل به نقطه اى مقدس ، هم براى هماهنگى و نظم عبادت كنندگان و نمازگزاران در جهت گيرى عبادى و هم براى اسرار ديگر، ماءموريم كه قبله نمازمان را ((كعبه )) قرار دهيم .
مسلمانان ، اوايل به سوى ((بيت المقدس )) نماز مى خواندند. يهوديان زخم زبان مى زدند كه مسلمانان قبله ندارند و به سوى قبله ما عبادت مى كنند. پيامبر منتظر تكليف الهى بود، فرمان رسيد هر كجا هستيد، روى را به سوى مسجدالحرام كنيد.(57)
اين فرمان ، اين درس را مى دهد كه مسلمانان ، بايد متكّى به خود و مستقل باشند، حتّى در مسئله قبله و جهتِ نماز. از اين رو، امّت اسلام ، نماز و دعا و ذبح حيوان و حتّى خواب و خوراك را به سوى قبله انجام مى دهند، تا به موازات توجّه ظاهرى به كعبه ، دل و جان انسان نيز جهت گيرى خدايى داشته باشند و همه جا و در همه حال ، به ياد خدا و توحيد باشند.
كعبه ، هم يادگار ابراهيم و اسماعيل و محمّد صلى الله عليه و آله است ، هم نقطه شروع حركت عاشورايى امام حسين عليه السلام و هم تكيه گاه امام زمان عليه السلام در قيام جهانى خويش خواهد بود.