نمونه هايى از اخلاص
على عليه السلام
، در صفت متقين مى فرمايد:
اِذا زكّىَ اَحَدُهُم خافَ مِمّا يُقالُ لَهُ(241)
هر گاه يكى از آنان ستايش مى شود، از آنچه درباره اش گفته اند مى
هراسد.
مردان وارسته ، هراس از آن دارند توجّه مردم به آنان ، مانع توجه شان
به خدا گردد خود، مصداق يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ
اللّهِ(242)
شوند!
شبى در سيماى جمهورى اسلامى ، مصاحبه اى با يك رزمنده شانزده ساله پخش
شد. مصاحبه گر پرسيد: كار تو چيست ؟ گفت : خنثى كردن مين . پرسيد:
تاكنون چند مين خنثى كرده اى ؟ گفت : از
لطف خدا زياد. پرسيد: عدد آنرا مى دانى ؟ جواب داد: مى ترسم بگويم ،
شيطان مرا گول بزند و دچار عجب و غرور شوم و دوستانم كه كمتر موفق بوده
اند، احساس كوچكى كنند. اللّه اكبر...!
نمونه ديگر: نقل شده يكى از شاگردان مرحوم آية الله سيد عبدالهادى
شيرازى ، در درس اشكال كرد. هر چه استاد به نرمى جواب داد، او سرسختانه
قبول نكرد. پس از تمام شدن درس ، شاگرد نزد استاد آمده و باز اشكال مى
كند. مرحوم شيرازى 14 جواب علمى به وى مى دهد. شاگردان ديگر كه قدرت
علمى استاد را مى بينند، مى پرسند: شما با اين جواب هاى محكم ، چرا در
هنگام درس ، كوتاه آمديد؟ مى گويد: اين جواب ها يادم بود، ولى ترسيدم
اگر بگويم ، روحيه آن طلبه شكسته شود و من دچار عجب و غرور شوم . صلاح
آن ديدم كه او آزادانه اشكال كند تا شهامت سخن گفتن در او زنده بماند.
اين بزرگى روح و نيّت خالص را مى رساند. برخى با آن همه خدمت ، خود
رامطرح نمى كنند، عده اى هم اگر يك سطل زباله اى براى خيابان و كوچه اى
مى دهند، نام خود را روى آن مى نويسند تا مردم بدانند كه فلانى چنين
كرده است ...!
اولياء خدا كار و عبادت را براى خدا انجام مى دهند و تنها به پاداش او
چشم مى دوزند و هر عملشان ، صبغه و رنگ الهى دارد، كه رنگى است ماندگار
و زوال ناپذير: صبغة الله ...
(243) و چه رنگى از رنگ الهى بهتر، كه هرگز پاك نمى شود
وحرارت وسرما وفقر وثروت وگمنامى وشهرت در آن اثرى ندارد.
على عليه السلام مى فرمايد:
اَخْلِصْ لِلّهِ عَمَلَكَ وَ عِلْمَكَ وَ
بُغْضَكَ وَ اَخْذَكَ وَ تَركَكَ وَ كَلامَكَ وَ صُمْتَكَ(244)
كار و دانش و خشم و گرفتن و نگرفتن و سخن و سكوت خود را، خالص براى
خدا گردان .
در اين صورت است كه كارها و آثارشان باقى مى ماند و هر چه كه وجهه و
چهره خدايى داشته باشد، ماندگار است : كُلُّ شَى
ءٍ هالِكٌ اِلاّ وَجْهَهُ(245)
و آنچه كه رنگ ريا و خودنمايى و شهرت طلبى داشته باشد، رنگ مى بازد و
چيزى براى انسان نمى ماند.
اخلاص در عبادت
همه عبادت ها بايد به قصد قربت انجام گيرد و اگر گوشه اى از آن
براى غير خدا باشد. باطل است . مثلاً اگر در نماز، يكى از واجبات ،
براى غير خدا باشد، نماز باطل است .
اگر يكى از مستحبات هم ريائى انجام گيرد، يا زمان عبادت (اوّل وقت
خواندن ) و مكان آن (در صف اوّل يا در مسجد خواندن ) براى غير خدا
باشد، نماز باطل است . حتى اگر در زمستان ، كنار بخارى بايستد كه هم
گرم شود و هم نماز بخواند، باز عبادتش باطل است .
خداوند، عملى را مى پذيرد كه از جهت شرايط زمانى و مكانى و كيفيّت و
خصوصياتش ، همه خالص باشد و براى او شريكى قرار داده نشود:
وَلاَيُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ اءَحَدَا(246)
در حديث است : اگر رزمنده اى در جبهه ، بخاطر تعقيب يا بدست آوردن
غنائم جنگى يا اظهار قدرت و شجاعت و امثال اين ها بجنگد، ارزش ندارد.(247)
داشتن اخلاص و دورى از ريا، به قدرى حسّاس و مشكل است كه در حديث از
امام عسكرى عليه السلام مى خوانيم :
ورود شرك در كارهاى انسان از حركت مورچه در شب تاريك ، روى سنگ سياه
سخت ، بى نمودتر است .(248)
حضرت على عليه السلام درباره اخلاص ،
سخنان بسيارى دارد كه به چند نمونه اكتفا مى شود:(249)
اَلاْخْلاصُ غايَةٌ نيّت خالص ، نهايت
مطلوب و هدف نهايى است .
اَلاْخْلاصُ فَوزٌ اخلاص ، رستگارى است .
اَلاِيمانُ اِخْلاصُ الْعَمَلِ ايمان ،
خالص ساختن كار است .
اَلاْخْلاصُ اَعْلىَ الايمانِ اخلاص ،
بلندترين جايگاه ايمان است .
اَلعملُ كُلُّهُ هِباءُ اِلاّ ما اُخْلِصَ فيه
همه تلاش ها بر باد است مگر آنكه داراى اخلاص باشد.
ثَمَرةُ الْعِلْمِ اِخْلاصُ الْعَمَل
نتيجه علم به عظمت خدا آن است كه انسان براى غير او كار نكند.
بِالاِخْلاصِ تُرفَعُ الاعْمال
قبولىِ و بالا رفتن اعمال ، به اخلاص بستگى دارد.
لَوْ خَلَصَتِ النَّياتُ لَزَكَّتِ الاعْمال
اگر نيّت ها خالص باشد، اعمال به رشد و بالندگى مى رسد.
مَنْ اَخْلَصَ بَلَغَ الا مال
هر كه فقط براى خدا كار كند، به خواسته ها مى رسد.
و... احاديث بسيار ديگر، كه همه نشان دهنده جايگاه والاى اخلاص و نيّت
خالص در ارزشگذارى اعمال و بهره دهى كارها در دنيا و آخرت است .
آثار دنيوى نيّت
جز پاداش هاى اخروى و بهره هاى معنوى كه از نتايج اخلاص است .
يك سرى آثار دنيوى هم دارد كه به برخى اشاره مى شود:
1- مديريّت جامعه
اگر حسن نيّت و خلوص در مسئولان اجتماعى باشد، كارها بهتر انجام
شده و عدالت ، بهتر اجرا مى شود.
على عليه السلام به مالك اشتر مى فرمايد:
اِسْتَعِنْ عَلَى الْعَدْلِ بِحُسنِ النِيَّة فى
الرَّعيَّة
(250) به وسيله حسن نيّت به مردم ، براى اجراى عدالت
اجتماعى كمك بگير.
روحيه خيرخواهى خالصانه ، قوى ترين اهرم ايجاد عدالت است .
2- بهبود وضع اقتصادى
افراد خوش قلب و خيرخواه و مخلص ، حتى در امور اقتصادى و كسب و
كار هم موفق ترند و خلوص شان پشتوانه حيثيّت اجتماعى و جلب مشترى و
اعتماد مردم به داد و ستد با آنانست . شايد اين كلام علوى ، به اين
مسئله مربوط باشد كه فرموده است :
رِزْقُ الْمَرءِ عَلى قَدْرِ نِيَّتِهِ(251)
رزق هر كس به اندازه نيّت اوست .
3- روابط خوب اجتماعى
افراد خوش باطن و خوش نيّت ، در دلها جا دارند و حتى اگر خلافى
هم بكنند، بخاطر صفا و حسن نيّت ، زندگى شان تلخ نمى شود و مردم
دوستشان دارند.
على عليه السلام فرموده است :
مَنْ حَسُنَت نِيَّتُهُ كَثُرَتْ مَثُوبَتُهُ وَ
طابَتْ عيشَتُهُ وَ وَجَعَتْ مَودَّته
(252) هر كه داراى حسن نيّت باشد، موقعيت او بيشتر و
زندگيش پاك تر مى شود و دوستى با او لازم است .
اين از جهت آثار خوب نيّت صالح بود. بر عكس ، اگر نيّت ها ناسالم و شوم
باشد. عوارض آن دامنگير خود انسان مى شود و غير از عقوبت هاى اخروى ،
بلاهاى اجتماعى هم در پى دارد.
على عليه السلام مى فرمايد:
اِذا فَسَدَتِ النِيَّةُ وَقَعَتِ الْبَلِيَّهُ(253)
هر گاه نيّت ، خراب شود، بلا فرود مى آيد.
نيّت هاى قوى و انگيزه هاى خوب ، حتى از بدن هاى ناتوان هم كارهاى مهمّ
مى كشد. اگر انگيزه ، نيرومند و الهى باشد، نه خستگى در كار است ، نه
نوميدى و دلسردى . به همين جهت ، در هيچ يك از اولياء خدا، خودباختگى و
ضعف اعصاب ، حتى در پيرى ديده نمى شود، چرا كه دل و جانشان با نيّت هاى
خالص الهى سرشار است و و از او مدد مى گيرند و در برابر همه مشكلات و
بحران ها و دشمن ها و قدرت ها مى ايستند. نمونه اش ، امام امّت (قدس
سرّه ) كه دلى آرام به ياد خدا داشت و ابرقدرت ها را به زانو درآورد.
امام حسين عليه السلام روز عاشورا، كه با
آن همه داغ ها و شهادت ها روبرو بود و اسارت خانواده خويش را پيش بينى
مى كرد، هر چه تنهاتر مى شد و يارانش به شهادت مى رسيدند، خودش چهره اى
برافروخته تر از عشق مى يافت و به خداوند تكيه داشت و مى فرمود:
هَوَنَ عَلّى انّه بعَينِ اللّهِ آنچه
اين شدائد را بر من آسان مى كند آنست كه مى بينم همه در محضر خداوند
است و او مى بيند و شاهد است .
على عليه السلام فرموده است :
ما ضَعُفَ بَدنٌ عمّا قَوِيت عَلَيْهِ النِيّةُ(254)
وقتى نيّت بر چيزى ، قوى و استوار باشد، بدن احساس ضعف نمى كند.
شايد اين اشاره به آثار روانى و روحى نيّت در رفتار و عمل انسان باشد.
نيّت ، به منزله عمل
تصميم به كارهاى نيك و نيّت خير داشتن ، چون انسان را از حالت
بى تفاوتى بيرون مى آورد و نشانه تعهّد و دلسوزى و آينده سازى است ،
ارزشى همچون خود عمل دارد و خداوند به آن هم پاداش مى دهد.
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به ابوذر
فرمود:
هَمِّ بِالْحَسَنَةِ وَ اِنْ لَم تَعْمَلْها
لِكَيْلا تُكْتَب مِنَ الغافلين
(255)
به كارهاى شايسته تصميم بگير، هر چند موفق به انجام نشوى ، تا از
غافلان محسوب نشوى .
و امام صادق عليه السلام فرمود:
مَنْ هَمّ بِحَسنةٍ وَ لَمْ يَعْمَلْها كُتِبَ
لَهُ حَسَنَةٌ(256)
هر كس تصميم به كار نيك بگيرد ولى انجام ندهد، برايش حسنه نوشته مى
شود.
و پيامبر اسلام در مورد آرزوى شهادت ، فرمود:
مَنْ سَئَلَ اللّهَ الشَّهادَةَ بِصِدقٍ بَلَّغَهُ اللّهُ مَنازِلَ
الشهَداءِ وَ اِنْ ماتَ عَلى فِرِاشِهِ(257)
كسى كه از روى صدق و راستى ، از خداوند شهادت بطلبد، هر چند در بستر
بميرد، خداوند در قيامت او را به جايگاه شهيدان مى رساند.
نيّت ، جُبران كمبودها
از آنجا كه علم و قدرت و امكانات انسان محدود است ، نمى تواند
به همه خواسته هاى قلبى اش جامه عمل بپوشاند. ولى نيّت ، جاى آنرا مى
گيرد و ميان انسان بى نهايت طلب و
شرايط محدود را، متصّل مى كند. مثلاً اگر
كسى نيّت و آرزوى هدايت همه انسان هاى گمراه را دارد و در اين راه ،
تلاش فراوان هم مى كند ولى موفق نمى شود. بخاطر نيّت ش ، به همان پاداش
هاى بزرگ مى رسد.
از طرف ديگر، نيّت هاى بد هم شرايط زمانى و مكانى را در مى نوردد و
آثار سوء اعمال را متوجّه صاحب نيّت مى كند.
اگر انسان با فساد و گناه و ستم افراد ديگر، همدل باشد و به آنها راضى
گردد. در گناهشان شريك است .
قرآن ، كشتن شتر حضرت صالح را كه معجزه الهى بود، به همه مخالفان آن
پيامبر نسبت مى دهد، با آنكه دست همه به آن جنايت آلوده نبود، ولى در
دل به آن راضى بودند.
پس ، رضايت به كار خير و شر، انسان را از محدوده زمان و مكان بيرون مى
آورد و در ثواب يا عقاب آن شريك مى سازد و اين مطلب ، در روايات
متعددّى بيان شده است .
راه نزديك شدن به اخلاص
گوشه اى از راه هاى نزديك شدن به اخلاص در نيّت و عمل ، از اين
قرار است :
1- توجّه به ارزش ها
كسانى كه جنس خود را ارزان مى فروشند. يا جنس را نمى شناسند كه
آهن است يا طلا، ابريشم است يا پنبه . يا مشترى را نمى شناسند، يا قيمت
بازار را نمى دانند و از نرخ رايج ، بى خبرند.
قرآن ، براى آنكه انسان ، خود و اعمالش را بيهوده تباه نسازد. در هر سه
زمينه راهنمايى كرده است :
امّا جنس : قرآن ، انسان را خليفه خدا و
عصاره خلقت و هدف آفرينش مى داند كه ارزش والايى دارد.
امّا مشترى : خود خداوند است
(258) كه اعمال شايسته انسان را مى خرد و بر خريداران
ديگر، از چند جهت امتياز دارد:
الف ) گران مى خرد. (به بهاى بهشت )
ب ) كارهاى اندك را هم مى پذيرد. فَمَن يَعْمَلْ
مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ(259)
ج ) براى نيّت هاى خير هم پاداش مى دهد.
د) كارهاى فاسد وزشت را مى پوشاند وخوبى ها را نمودار مى كند.
يَا مَنْ اَظْهَر الجميلَ و سَتَر القَبيحَ
امّا نرخ : قيمت انسان ، بهشت و رضوان
الهى است و هر كه خود را به كمتر از اين بفروشد ضرر كرده و به تعبير
قرآن ، گنهكاران خود را باخته و ضرر كرده اند.
خسروا انفسهم
و قرآن بارها از كسانى كه در مسير گمراهى اند، با تعبير
فَمارَبِحَتْ تِجارَتُهُم ياد كرده ،
يعنى تجارت شان ، سود نبخشيده است .
امام على عليه السلام هم مى فرمايد:
لبِئسَ الْمَتْجَرُ اَنْ تَرَى الدّنيا
لِنَفْسِكَ ثَمَناً(260)
چه بد تجارتى است ، اينكه دنيا را نرخ و
قيمت خودت بدانى ...!
آرى ، اگر انسان به قيمت خويش آگاه باشد، حاضر نيست براى غير خدا كار
كند.
2- فكر در آفرينش
تفكّر بيشتر در آفرينش ، شناخت ما را به عظمت و قدرت خدا مى
افزايد و در نتيجه ، كارها را براى او انجام مى دهيم و به اخلاص نزديك
تر مى شويم .
3- توجّه به صفات خدا
اوصاف خداى متعال را دانستن و آنها را زمزمه كردن و در ذهن ،
زنده نگاه داشتن ، سبب توجّه به او و قطع نظر از غير او مى گردد و
انسان را كم كم خدايى مى كند، مثلاً دقت و توجّه به اسامى و اوصاف خدا
در دعاى جوشن كبير مفيد است .
4- توجّه به نعمت ها
شناخت نعمت هاى خداوند و توجّه به آنها، انسان را شيفته خدا مى
سازد و دل را خانه عشق الهى مى سازد وَالَّذينَ
آمنوا اَشَدُّ حُبّاً لِلّه و از همين رو، در دعاهاى اسلامى و
مناجات معصومين ، به بيان و ياد اين نعمت ها پرداخته شده است . از جمله
در عاى ابوحمزه ثمالى ، امام سجّاد
عليه السلام به يكايك نعمت ها اشاره مى
كند:
خدايا! كوچكى بودم كه بزرگم كردى
ذليلى بودم كه عزّتم بخشيدى
جاهلى بودم كه آگاهم كردى
گرسنه اى بودم كه سيرم ساختى
برهنه اى بودم كه مرا پوشانيدى
گمراهى بودم كه هدايتم نمودى
فقير بودم ، بى نيازم كردى
بيمار بودم ، شفايم بخشيدى
گناه كردم ، پوشاندى
و... نعمت هاى فراوان ديگر. امام حسين عليه
السلام هم در دعاى عرفه به ذكر نعمت هاى حق مى پردازد تا از اين
راه ، عشق الهى در دل زنده شود و انسان عاشق خدا، جز براى او و رضاى
خداوند، كار نكند وبه اخلاص نزديك شود.
5- توجّه به سود قطعى
آنان كه براى دنيا و غير خدا تلاش مى كنند، شايد به مقصود برسند
و شايد هم نرسند. ولى كسانى كه براى خدا و آخرت كار مى كنند، سود و
نتيجه كارشان قطعى است .
قرآن مى فرمايد: وَمَنْ اءَرَادَ الاَْخِرَةَ
وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَاءُوْلََّئِكَ كَانَ
سَعْيُهُم مَّشْكُوراً(261)
هر كس در پى آخرت باشد و تلاش خود را براى آن قرار دهد در حالى كه با
ايمان باشد، چنين كسانى از تلاششان قدردانى مى شود و به پاداش و آرزوى
خود مى رسند.
پس تلاش و عبادت براى خدا، به يقين نتيجه بخش است .
6- توجّه به بى ارزشى
دنيا
كسانى هدف هاى دنيوى و غير الهى دارند كه دنيا در نظرشان بيش از
آنچه كه بايد، ارزش دارد. در صورتى كه براى افراد بصير، دنيا در مقابل
آخرت و مردم در برابر خدا، چندان ارزشى ندارد كه براى آن كار كنند.
تعبيراتى در قرآن است كه بى ارزشى و فريبندگى و جلوه هاى زودگذر و غرور
آفرينى دنيا را به ياد مى آورد و از دنيا، به عنوان هايى همچون :
مَتاعُ الغُرور،
لَعِبٌ و لَهوٌ، زَهْرة الْحياةِ
الدُّنيا و مَتاعُ الدُّنيا قَليلٌ
ياد مى كند. اين گونه تعبيرات ، از كسى است كه آفريدگار هستى است و به
ماهيّت دنيا بهتر از ديگران واقف است . كسى مى تواند به اخلاص دست يابد
كه فريفته و مفتون دنيا و علاقمند به آن نباشد.
7- توجّه به ناتوانى
مخلوقات
قدرت مطلق از آن خداست و همه كارها به دست اوست . بنابراين كسى
غير از خدا شايسته آن نيست كه مورد توجّه قرار گيرد و عبادت ها براى
جلب نظر غير خدا انجام شود.
به تعبير قرآن ، معبودهاى باطل ، حتّى از آفريدن يك مگس ناتوانند.(262)
و نيز در ناتوانى بشر مى گويد: اگر روزى آب ها خشك شود و زمين را هر چه
حفر كنيد به آن نرسيد، كيست كه براى شما آب گوارا آورد؟(263)
و اگر خدا شب را براى شما هميشگى بسازد، كيست كه برايتان نور و روشنايى
آورد؟ يا اگر روز را براى شما هميشگى كند، كيست كه برايتان شب آرام بخش
آورد؟(264)
حتّى شريكانى كه براى خدا قرار داده شده ، نه در دنيا و نه در آخرت .
كارى از آنان ساخته نيست و كسانى كه غير خدا را پرستيده اند، در قيامت
به حسرت گرفتار خواهند شد، چرا كه به راضى ساختن كسانى پرداخته اند كه
ناتوان و بى تاءثير بوده اند.
بعلاوه ، راضى ساختن خداى يكتايى كه سريع الرضا
است ، بسى آسان تر از راضى ساختن خدايان متعدّد و معبودهاى بيشمار است
و هر كس غير از خداى يكتا را در نظر داشته باشد، گرفتار دشوارى هاى
بسيار است .
8- عبرت از ديگران
بسيارى از آنان كه توجّه به غير خدا كردند و در پى معبودهاى
پوشالى بودند، به سرنوشت شوم و دردناكى گرفتار شدند كه توجّه به سرگذشت
عبرت آموز آنان ، مى تواند انسان را به اخلاص برساند و بى اعتبارى غير
خدا را روشن مى سازد.
پسر نوح ، كه از خداوند روى گردان شد وتكيه به كوه كرد كه با رفتن بر
فراز آن ، از موج و طوفان رها شود، ولى در كام امواج ، غرق شد.
قارون كه به دعوت حقّ حضرت موسى بى اعتنايى كرد و به ثروت هاى كلان خود
مغرور شد، ولى زمين او را در كام خود كشيد و هيچكس از هوادارانش
نتوانستند او را يارى كنند: فَمَا كَانَ لَهُ
مِن فِئَةٍ يَنصُرُونَهُ(265)
ثروتمندان و باغداران مرفّه بسيارى ، همه آنچه را جمع كرده بودند،
گذاشتند و رفتند و از آن همه اندوخته ها، كمكى به آنان نرسيد:
كَم تَرَكُوا مِن جَنّاتٍ وَ عُيون وَزُرُوعٍ
وَمَقَامٍ كَرِيمٍ(266)
چه بسا باغ ها و چشمه ها و مزرعه ها و جايگاه هاى عالى را گذاشتند و
رفتند.
چه بسيار رياكارانى كه مدّتى فريبكارانه ، خود را مخلص و پرهيزكار نشان
دادند، ولى خدا، ماهيّت آنان را آشكار ساخت و رسوا شدند:
وَ اللّهُ مُخْرِجٌ مَّا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ(267)
آنچه را پنهان مى كرديد، خدا آشكار مى كند.
آنان كه با ريا و تظاهر، مى خواهند كلاه سر مردم بگذارند و خدا را فريب
دهند، مكر الهى دامن گيرشان مى شود و دستشان رو مى گردد. نمونه هاى
فراوانى از چنين افراد را مى شناسيم . سرگذشت آنان نيز عبرت آموز است ،
تا انسان اخلاص داشته باشد و از ريا وفريب ، بپرهيزد.
9- توجّه به سرانجام ريا
كار در آخرت
آنچه تاكنون گفته شد، بيشتر عواقب و نكات مربوط به دنيا بود.
سيماى شرم آور و رسوايى بزرگِ رياكاران در قيامت ، بسيار دشوارتر و
عبرت انگيزتر است . قرآن ، دوزخ و ويل جهنم را براى نمازگزاران رياكارى
مى داند كه نسبت به نماز، سهل انگارى مى كنند.(268)
در حديث است كه در قيامت ، رياكار را با چهار نام ، صدا مى زنند: كافر،
فاجر، غادر، خاسر.
كافر، از آن رو كه از جهت عقيده ، خدا را ناديده گرفته است .
فاجر، از آن جهت كه كار براى غير خدا، خروج از مرز عبوديت و بندگى و
هدف آفرينش است .
غادر، به آن سبب كه با اين خصلت ، حيله گرى كرده است .
خاسر، چرا كه از نظر نتيجه ، عمرى را از دست داده و چيزى به كف نياورده
است .
سپس به او مى گويند: اعمالت تباه گشت و پاداشى در كار نيست ، امروز،
مزد خود را از كسانى دريافت كن كه براى رضاى آنان كار مى كردى .(269)
پس ، توجّه به حسرت رياكاران در روز قيامت ، انسان را به مرز اخلاص
نزديك مى كند.
نيّت هاى سالم
نيّت هاى ناسالم و ريايى ، شكل هاى فراوان داشت كه به برخى
اشاره شد. قصد قربت و نيّت الهى نيز ممكن است در قالب هاى مختلفى ظاهر
شود كه البته بعضى با ارزش تر است . برخى از اين قالب ها چنين است :
1- ترس از مقام و دادگاه
الهى
انجام عبادت يا ترك معصيت ، گاهى از روى ترس از دوزخ و سختى
حضور در دادگاه الهى و پاسخ گويى به خداوند است . هراس از دشوارى هاى
قيامت نيز مى تواند انگيزه صميمى براى برخى كارها باشد. درباره اطعام
خالصانه اميرالمؤ منين و حضرت فاطمه عليهاالسلام قرآن مى گويد:
إِنَّا نَخَافُ مِن رَّبِّنَا يَوْماً عَبُوساً
قَمْطَرِيراً(270)
ما (كه غذاى خود را به مسكين و يتيم و فقير داديم ) از خدايمان در روز
گرفته و سياه قيامت هراس داريم !
2- اميد به پاداش
رسيدن به پاداش هاى بهشتى نيز، نيّت سالمى در عبادت است . قرآن
نيز در صدها آيه از بهشت و لذائذ آن به عنوان پاداش صالحان ياد كرده و
در روايات بسيارى نيز، پاداش هاى اخروى براى اعمال صالح بيان شده است و
اين پاداش ها، ايجاد انگيزه در انسان مى كند.
3- تشكّر از نعمت ها
سپاس نعمت هاى بى حدّ الهى نيز از نيّت هاى صالح در عبادت است .
على عليه السلام فرموده است :
لَوْلَمْ يَتوعَّدِ اللّهُ عَلى مَعْصِيَتِه
لَكانَ يَجِبُ اَلا يُعْصى شُكْراً لِنِعَمِه
(271) اگر خداوند بر نافرمانى اش ، وعده عذاب هم نمى
داد، واجب بود كه به عنوان سپاس نعمت هايش ، معصيت نشود.
4- حياء
گاهى انگيزه انجام ترك عملى ، شرم از پروردگار است . وقتى انسان
، عالم را محضر خدا بداند و خداوند را ناظر بر خويش بشناسد، به احترام
خداوند، تخلّف و معصيت نمى كند. در حديث است :
اُعْبُداللّه كَاءنّكَ تَراهُ، فاِنْ لم تكُنْ
تَراهُ فَاِنَّه يَراكَ
خدا را چنان عبادت كن كه گويا او را مى بينى ، اگر تو او را نمى بينى ،
او تو را مى بيند.
5- محبّت خدا
كسانى كه عبادتشان ، روى انگيزه عشق و محبت است و اين كه خدارا
شايسته پرستش مى بينند. اسوه چنين عابدان ، اميرمؤ منان است كه در نهج
البلاغه مى فرمايد: عدّه اى خدارا به اميد بهشت مى پرستند، اين عبادت
تاجران است . برخى از روى ترس از دوزخ عبادت مى كنند، اين عبادت بردگان
است . امّا آزادمردان ، خدا را به سپاس نعمت هايش عبادت مى كنند.(272)
و در مناجاتى عرضه مى دارد كه خدايا... تورا شايسته عبادت يافتم و
پرستيدم : بلْ وَجَدتُكَ اهلاً لِلعبادةِ فعبدتك
در قيامت نيز، انسان ها بر اساس نيّت هايشان برانگيخته مى شوند، رسول
خدا صلّى اللّه عليه و آله فرموده است :
اِنّما يُحشَرُالنّاسُ عَلى نيّاتِهم
(273)
دانشگاه حكمت
اخلاص ، دانشگاهى است كه فارغ التحصيلان آن در مدّت چهل روز، به
مدارج عالى حكمت مى رسند و در سايه اخلاص ، به حدّى از بصيرت و يقين مى
رسند كه فوق تصوّر است .
در حديث ، از رسولخدا صلّى اللّه عليه و آله
نقل شده است :
مَنْ اَخلْصَ لِلّهِ اربعينَ صَباحاً ظَهَرتْ
يَنابيعُ الحِكمةَ مِنْ قَلْبهِ عَلى لِسانهِ(274)
هر كس چهل شبانه روز تمام كارهايش براى خدا باشد، (چنان آماده لطف
مخصوص الهى مى شود كه ) چشمه هاى حكمت از دلش بر زبانش جارى مى شود.
ريشه اخلاص
آنكه گرفتار ريا مى شود، هنوز به مرحله يقين و باور نرسيده است
.
على عليه السلام مى فرمايد:
الاخلاصُ ثَمَرةُ اليَقين
(275)
اخلاص ، نتيجه يقين است .
ممكن است انسان به خدا و قيامت و پاداش و... علم داشته باشد، ولى علم
انسان ، تا به مرحله يقين و باور نرسد، آن تاءثير گذارى لازم را نخواهد
داشت . همه مى دانند كه مرده ، قادر بر انجام كارى نيست ، امّا خيلى
ها، در همان حال ، از مرده مى ترسند.
رياكار، هر چند ممكن است به خدا و قيامت و حساب و كتاب ، آگاه باشد،
ولى آگاهى او چون به مرحله يقين نرسيده ، از اخلاص دور مى شود. اين
يقين هم در سايه عبادت بسيار فراهم مى آيد.
قرآن مى گويد: وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى
يَاءْتِيَكَ الْيَقِينُ(276)
آنقدر عبادت كن تا يقين به تو برسد.
اگر يقين داشته باشيم كه عالم ، محضر خداست ، عزت و ذلّت به دست اوست ،
دنيا و جلوه هاى آن ، سرمايه هايى كم سود و گذرا و فريبنده است ، به
اخلاص در عمل كشيده مى شويم .
نشانه هاى اخلاص
بسيارند كسانى كه خود را در نيّت و عمل
مخلص مى دانند، ولى اگر خوب بررسى كنند، نيّت هاى غيرالهى را در
كارهايشان خواهند شناخت . از اين رو به بعضى نشانه هاى اخلاص ، بر
مبناى قرآن و حديث اشاره مى كنيم :
1- بى توقعى از ديگران
نمونه اى را كه در قرآن كريم در اين باره ياد مى كند، افطارى
دادن حضرت على و فاطمه عليهاالسلام است . امام حسن
عليه السلام و امام حسين
عليه السلام در كودكى بيمار شدند. پيامبر
صلّى اللّه عليه و آله و جمعى از اصحاب به عيادت رفتند و به على
عليه السلام پيشنهاد كردند كه براى شفاى
آن دو، نذر كنند. نذر كردند كه اگر شفا يابند، سه روز روزه بگيرند.
خداوند آن دو فرزند را شفا داد. على و فاطمه عليهاالسلام در وفاى به
نذر، روزه گرفتند. آن بزرگواران ، خود به زحمت نانى براى خويش در خانه
مى پختند. هنگام افطار در اولين روز، بينوايى به در خانه آمد. آنان غذا
و نان خود را به او دادند و خود، با آب افطار كردند. روز دوّم و سوّم
هم اين ماجرا تكرار شد. خانواده كه سه روز، بى غذا روزه گرفته بودند،
با رنگ پريده خدمت پيامبر رسيدند.
سوره دهر درباره آنان نازل شد كه اشاره به اين عمل خالصانه دارد:
إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللّهِ لاَ
نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَآءً وَلاَ شُكُوراً(277)
ما شما را بخاطر خدا، اطعام مى دهيم و از شما هيچ پاداش و سپاسى نمى
خواهيم .
آنان ، با اخلاص و بخاطر خدا، اطعام كردند، اطعام و بخششى كه جزء خصلت
و روحيه آنان بود، غذاى مورد علاقه خود را دادند، از تكرار مهمان يا
سائل ، خسته و ناراحت نشدند و هيچ توقع و چشمداشت تشكّر هم از آنان
نداشتند.
انسان ممكن است گاهى بدون پول ، كار كند ولى مايل باشد كارش در جامعه
مطرح باشد.
گاهى با زبان مى گويد كه توقّع پاداش ندارد ولى در دل ، مى خواهد.
گاهى اگر از كار خوب و فعاليت هايش قدردانى نمى شود، دلسرد و ناراحت مى
شود و اگر به تناسب مقامش از او احترام به عمل نمى آيد، دلگير مى گردد.
اين ها نشانه هاى عدم اخلاص است . مخلص ، كسى است كه انتقاد يا تمجيد
مردم در عمل به تكليف او، بى تاءثير باشد و انسان به وظيفه عمل كند، چه
بدانند و تشكّر كنند، يا بى خبر باشند و ناسپاس .
2- توجّه به تكليف ، نه
عنوان
نشانه ديگر اخلاص ، آنست كه انسان در عمل ، دنبال كارى برود كه
ضرورى و تكليف است و بر زمين مانده ، هر چند پول و عنوان و شهرت در آن
نباشد و براى انسان ، رفاه و درآمد و اعتبار اجتماعى فراهم نياورد. مثل
خدمت در مناطق محروم يا روستاها و محيطهاى كوچك و دور دست و بد آب و
هوا، يا پرداختن به كارهاى لازمى كه نمود اجتماعى چندانى ندارد، ولى
وظيفه است .
زمانى در جوانى دو كلاس براى كودكان و جوانان داشتم . در مسير راه ،
اگر جوانان به من ملحق مى شدند، احساس غرور مى كردم ، ولى وقتى كودكان
به دنبالم مى افتادند، كمى احساس كوچكى مى كردم . از بازارچه اى عبور
مى كرديم . پيرمرد بيسوادى از يك مغازه بيرون آمد و به من گفت : آيا
براى خدا درس مى دهى ؟ من هم به اطمينان اين كه پول نمى گيرم ، گفتم :
آرى . گفت : اگر براى خدا درس مى دهى ، خداى بچه ها با خداى بزرگسالان
و جوانان يكى است و اگر به تو مى گويند معلّم بچه ها و قصّه گوى كودكان
، نبايد ناراحت شوى .
كلام آن پيرمرد را، يك ارشاد الهى مى دانستم كه به من الهام مى داد:
خداى بزرگان و گمنامان ، يكى است . كاش به جايى برسيم كه شركت در جلسات
معروف و غير معروف ، تحصيل نزد افراد مشهور يا گمنام ، خدمت در مراكز
با نمود و بى نمود، تدريس مراحل ساده و ابتدايى يا سطوح عالى و نهايى
براى ما يكسان باشد و عزّت را از خدا بخواهيم ، نه از پول و شهرت و
لباس و كفش و كلاه و مقام ...!
3- پشيمان نشدن از كار
كسى كه براى خدا كار مى كند و از ديگران انتظارى ندارد، هرگز از
كارش پشيمان نمى شود، زيرا چون براى خداوند كار كرده ، اجر خود را
برده است ، چه نتيجه دنيايى و مطلوب بدهد يا نه .
اگر بخاطر خدا براى ديدار مؤ منى يا عيادت بيمارى رفتيد، و در منزل
نبود يا امكان ديدار فراهم نشد، پشيمان نمى شويد، چون ثواب خويش را
برده ايد.
اگر ما هر روز، از احترام ها، پذيرايى ها، خدمت ها و همكارى ها پشيمان
مى شويم ، بايد در قصد قربت خود، تجديد
نظر كنيم .
4- يكسانى استقبال يا بى
اعتنايى مردم
در انجام وظيفه ، براى اهل اخلاص ، تفاوتى نمى كند كه مردم از
او استقبال كنند يا با بى اعتنايى برخورد نمايند. ستايش و انتقاد در
نظر آنان يكسان مى باشد. اگر كسى از استقبال مردم شاد شود و از بى
اعتنايى شان دلسرد گردد، نشان ضعف اخلاص است . البته ممكن است كسى
توجيه كند كه خوشحالى من از آن جهت است كه مردم دور حق جمع مى شوند و
ناراحتى ام از سردى مردم نسبت به دين و ايمان است ، ولى گذشته از اين
توجيه ، بايد ديد در دل چه مى گذرد.
اميرالمؤ منين عليه السلام فرموده است :
للمرائى ثلاثُ عَلامات : يَكْسَلُ اذا كانَ
وَحْدَهُ وَ يَنْشَطُ اِذا كانَ فىِ النّاسِ، وَ يزيدُ فى العَمَل اِذا
اُثِنَى عَليِه وَ يَنْقُصُ اِذا ذُمَّ(278)
رياكار، سه نشان دارد: وقتى تنهاست ، با كسالت و بى حالى است ، وقتى با
مردم است ، نشاط (در عبادت و عمل ) پيدا مى كند، اگر تعريفش كنند، كار
بيشترى مى كند، و اگر بدگويى كنند، كم كارى مى كند.
خداوند، مارا از اين بيمارى خطرناك ، مصون دارد و همچون پزشكانى نباشيم
كه با مرضى از دنيا مى روند كه خود، متخصّص درمانِ آنند! و چنين مباد
كه ما درباره اخلاص بنويسيم ولى خود، با ريا و شرك از دنيا برويم .
5- تداوم انگيزه و عمل
انسان مخلص ، ساخته وظيفه و تكليف الهى است ، نه ساخته جوّ و
شرايط و صرف اين و آن . بنابراين آنچه را كه تكليف اوست ، به طور مستمر
و يكنواخت انجام مى دهد و از تكرار آن عمل ، حتى براى هزارمين بار،
خسته نمى شود. ممكن است بخاطر ضعف جسم يا پيرى ، كمتر كار كند، ولى
نشاطش و انگيزه اش تغيير نمى كند.
6- مانع نبودن مال و مقام
براى افراد با اخلاص ، مال و مقام ، مانع انجام وظيفه نيست .
حتى خود را هم فداى تكليف مى كند و در
اين مسير، از خواسته هاى خود نيز مى گذرد. اگر دلبستگى به مال و مقام و
خويشان و دوستان مانع انجام وظيفه باشد، اخلاص رخت برمى بندد. قرآن مى
گويد:
اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و خويشاوندان و اموال و تجارت
و خانه هاى دلپسند، در نظر شما از خدا و پيامبر و جهاد در راه خدا،
محبوب تر باشد، منتظر قهر و عذاب الهى باشيد.(279)
انسان مخلص ، اسير مكان و زمان و قيافه و همسر و مسكن و خود نيست و فقط
رضاى الهى را مى بيند.
مى گويند: اسب سوارى به جوى آبى رسيد. هر كارى كرد و هر چه شلاّق زد،
اسب قدم در آب نگذاشت . خود وارد آب شد و افسار اسب را كشيد، باز هم
نيامد، حكيمى آنجا بود، گفت : سوار بر اسب شو با چوب و بيلى كه دارى آب
را گل آلود كن تا اسب عبور كند. او چنان كرد و اسب به راحتى از آب گذشت
.
اسب سوار دليل آنرا پرسيد. آن مرد حكيم گفت : اسب كه عكس خود را در آب
زلال جوى مى ديد، حاضر نبود پا روى خودش بگذارد. ولى چون گل آلود شد،
عبور كرد...!
آرى ... كسانى كه خودبين باشند و علاقه به مال و مقام و فرزند و شغل
برايشان مطرح باشد، نمى توانند مخلص باشند، چون در مسير اخلاص ، بايد
از همه چيز گذشت .
7- يكى بودن ظاهر و باطن
انسان ممكن است در شرايطى يا نزد كسانى ، نوعى تظاهر نشان دهد و
كارهايى كند كه مخالفِ وضع درونى و شخصى اش باشد. يا اگر تنها باشد و
در خلوت ، به گونه اى باشد كه در حضور ديگران از آن پرهيز مى كند. اين
نوعى ريا مى باشد. البته رعايت ادب ، مسئله ديگرى است .
على عليه السلام مى فرمايد:
مَنْ لَمْ يَخْتَلِف سِرُّهُ وَ عَلانيّتهُ وَ
فِعلُه و مقالَتُه فَقَدْ اَدّى الامانَةَ وَ اَخْلَصَ العِبادةَ(280)
كسى كه ظاهر و باطنش يكسان و گفته و عملش هماهنگ باشد، امانت الهى را
ادا كرده و عبادت را خالص انجام داده است .
انسان با اخلاص ، بدون در نظر گرفتن پسند و رضايت اين و آن ، به وظيفه
عمل مى كند و در راه خدا، از هيچ ملامتى هم نمى ترسد:
يُجَهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ
يَخَافُونَ لَوْمَةَ لاََّئِمٍ(281)
8- نداشتن تعصّب گروهى
اخلاص ، انسان را به تلاش هميشگى و همه جايى و خستگى ناپذير
وامى دارد. ولى بدون اخلاص ، گاهى گرايش هاى باندى و گروهى در كار است
. اگر آن وابستگى و عضويّت در يك گروه باشد، فعّال و با نشاط است و اگر
از آن مدار خارج شد، نشاط قبلى را از دست مى دهد، حتى ممكن است منزوى و
گوشه گير يا حتّى مخالف شود و كار شكنى كند. انسان با اخلاص ، در
انحصار باند و تشكيلات خاصّ نيست و تعصّب گروهى نمى ورزد و اگر گروهى
را باطل تشخيص داد، از آنان كناره مى گيرد و از گروه پرستى و تعصّبات
شرك آميز قومى ، قبيلگى و منطقه اى و حزبى (كه با ورح اخلاص ناسازگار
است ) دور مى شود.
قرآن مى فرمايد: وَقَالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَرَى عَلَى شَى
ءٍ وقَالَتِ النَّصَرَى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلَى شَى ءٍ
(282)
يهود نژاد پرست ، نصارا را بى ارزش مى دانست و نصاراى متعصّب ، يهود را
پوچ مى دانست .
البته اگر حزب يا گروه و تشكيلاتى حق بود، بايد از آن حمايت كرد.
منظور اين است كه نبايد باطل خود را حق ديد و حق ديگران را باطل پنداشت
.
9- استقبال از كارهاى
انجام نشده
اگر اخلاص و دلسوزى در كار باشد، انسان دنبال كارهاى لازم و
زمين مانده مى رود كه خلاء آن محسوس است و كسى نيست كه انجامش دهد، چون
نام و نانى ندارد يا مهمّ به حساب نمى آيد.
براى ساختمان ، شيشه و قفسه و پرده هم لازم است ، حمام و دستشويى هم .
در يك سفره ، هم غذا و گوشت و... لازم است ، هم نمك . افراد با اخلاص ،
از انجام كارهاى زمين مانده ابايى ندارند و به كوچكى و بزرگى آن هم نمى
نگرند و معتقدند گاهى خداوند، به كارهاى خوب كوچك ، بركت و آثار بزرگى
مى بخشد.
علامه طباطبايى (ره ) وقتى از حوزه علميه نجف به قم آمد، ديد كه درس
فقه و اصول بسيار است ولى درس تفسير و فلسفه گفته نمى شود. شروع به
تدريس اين دو علم كرد. هر چند عدّه اى از روى خيرخواهى ، اعتراض مى
كردند كه اين كار، با شاءن مرجعيّت آينده سازگار نيست ولى او، بنا به
تشخيص نياز و مصلحت حوزه ، به تفسير و فلسفه پرداخت و
الميزان را تاءليف كرد.
آرى ... لطف خداوند، به اخلاص افراد است ، نه عنوان .
10- انصراف از خطا
آنكه در كار اشتباه خود، سماجت و پافشارى مى كند مخلص نيست .
فرد با اخلاص ، اگر تشخيص داد كه كار و راه بهترى وجود دارد. از مسير
خطا منصرف مى شود و يا كار را به كاردان تر وامى گذارد.
بسيارند كسانى كه مدّتى راه خطا مى روند، ولى وقتى برايشان خطاى آن
آشكار شد، حاضر نيستند دست بردارند و آنرا نوعى عقب گرد و شكست مى
پندارند. در حالى كه اصرار بر خطا، شكست بزرگترى است . افراد مخلص ،
روح بلند و سعه صدر دارند و بزرگ منشى آنان ، مانع تن دادن به پستى ها
و حقارت ها مى شود.
نتيجه اخلاص
ارتباط خالصانه انسان با خدا، نورانيّت ضمير و صفاى باطن و
بصيرتى به همراه دارد كه انسان را در پيچ و خم هاى زندگى و بن بست ها و
مشكلات ، هدايت مى كند.
على عليه السلام مى فرمايد:
عِنْدَ تحقيق الاِخلاصِ تَسْتَنَيرُ البَصائِر(283)
هرگاه خلوص در دل آيد، نورانيّت و بينش به همراه آن مى آيد.
اين همان فرقان است كه قرآن كريم ، آنرا
از نتائج تقوا مى شمارد(284)
و نيز مى فرمايد:
اگر تقوا داشته باشيد، خداوند براى شما نورى قرار مى دهد كه با آن ،
راه خود را مى رويد: يَجْعَل لكم نوراً
تَمْشُونَ بِهِ(285)
اخلاص و دورى از هواى نفس و تقوا، اين نتيجه را دارد كه روشن بينى
انسان را مى افزايد و انسان را از تاريكى هاى شرك و جهل و هوس ، به
فضاى نور و توحيد و علم مى رساند. آنكه اخلاص داشته باشد به فوز و
رستگارى مى رسد: اِنْ تَخْلُصْ تَفُرْ(286)
اخلاص ، ارزشى فوق العاده دارد و در عين حال ، بسيار دشوار است . امام
سجاد عليه السلام در دعاهاى سحرهاى ماه
رمضان از خداوند مى خواهد كه دل را از نفاق و عمل را از ريا پاك
گرداند:
اللّهم طَهِّر قَلْبى مِنَ النِّفاقِ وَ عَمَلى
مِنَ الرّياء
و نيز، امام حسين عليه السلام در دعاى
عرفه ، از خداوند اخلاص در عمل را مى طلبد: ..
ولاخلاصَ فى عملى .
اخلاص ، در متن جامعه
اخلاص مطلوب و ارزشمند، آنست كه در متن جامعه و در ميان مردم و
همراه با مسئوليت ها و فعاليت هاى اجتماعى باشد. عدّه اى به غلط، آنرا
در انزوا و دورى از مردم مى جويند. خداوند، شير خالص و گوارا را از
ميان غذا و خون پديد مى آورد.(287)
انسان خالص نيز بايد از لابلاى آلودگى ها و ناپاكى هاى محيط، جان خود
را سالم نگهدارد و نيّت و عمل خود را از آلايش ريا پاك سازد و روسفيد
بيرون آيد. اينگونه اخلاص است كه ارزشمند و مهم است .
مخلص ، خود را در اختيار پروردگار مى گذارد و دل را خانه محبّت او مى
سازد و انگيزه الهى را بر همه اعمال و رفتار خويش حاكم مى كند و از اين
راه به عزّت و سربلندى مى رسد.
حضور در نماز
پس از نيّت ، كه تصميم بر انجام عبادت براى خداوند است و بر
پايى نماز به قصد تقرّب به پروردگار، وارد نماز مى شويم . همراه با
حضور قلب و آمادگى روحى و توجّه كامل به
پروردگار، تكبير مى گوئيم . اين توجّه و حضور دل ، همچون روح براى نماز
است .
اللّه اكبر
خدا برتر و بزرگتر از فكر و خيال ما و برتر از توصيف با قلم و
بيان ماست . عظمت او، فراتر از درك و شناخت تصوّر ماست .
هر چه را اراده كند، در همان لحظه انجام مى گيرد. فرمانش مطاع است .
پديده ها و انسان را از نيستى به وجود آورده ، همه را روزى داده ،
هدايت كرده ، بازگشت همه به سوى اوست و جان وهستى همه جانداران و
جمادات ، در دست قدرت اوست . اوست كه عزّت مى بخشد و ذليل مى كند، بى
نياز است و همه به او محتاجند. انسان ها را در رحم مادران ، تصويرگرى
مى كند، غرائز هدايتگر را در فطرت آنها به وديعت مى گذارد، بيمارى ها
را شفا مى دهد، ناتوانان را توان مى بخشد، همه چيز مردنى و فانى است
مگر ذات او. در قيامت ، حساب و كتاب و پاداش و كيفر همه ، با اوست .
آنروز معلوم خواهد شد كه همه كاره اوست و ديگران را كارى ساخته نيست و
آنانكه به درگاه غير او روى آورده اند، باخته و زيان كرده اند...(288)
نمازمان با نام چنين خداى عظيمى شروع مى شود.
پس از نيّت ، تكبيرة الاحرام مى گوييم ووارد نماز مى شويم ....