اهميّت نماز
جز آنچه از آيات و احاديث
نقل شد، رفتار اولياء خدا نيز اهميّت و جايگاه آنرا بيان
مى كند. نماز، جزء برنامه انبياء بوده است .
حضرت عيسى عليه السلام در
گهواره مى گويد: خداوند مرا تا زنده هستم به نماز و زكات
سفارش كرده است : وَاءَوْصَنِى
بِالصَّلَوةِ وَالزَّكَوةِ مَا دُمْتُ حَيّاً(161)
امام حسين عليه السلام ، حتى
ظهر روز عاشورا در ميدان مبارزه و در برابر تيرهاى دشمن هم
نماز را رها نكرد.
حضرت ابراهيم عليه السلام ،
همسر وكودك خويش را در بيابان هاى داغ مكّه ، كه آن هنگام
هيچ آب و گياهى نداشت ، مسكن داد و گفت : خدايا، تا نماز
به پا دارند: إِنِّىَّ اءَسْكَنتُ
مِن ذُرِّيَّتِى بِوَادٍ غَيْرِ ذِى زَرْعٍ عِندَ بَيْتِكَ
الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لَيُقِيمُواْ الصَّلَوةَ(162)
پيشوايان معصوم ما، هنگام نماز، رنگ خود را مى باختند و مى
فرمودند: وقت اداى امانت الهى وحضور در پيشگاه الهى است .(163)
گرچه بعضى نماز را به طمع بهشت يا ترس از عذاب جهنم مى
خوانند، امّا اميرالمؤ منين عليه
السلام نماز را نه براى تجارت يا سپرى از آتش ،
بلكه بخاطر شايستگى خدا براى عبادت ، انجام مى دهد.(164)
براى اهتمام به اين برنامه سازنده ، اسلام به پدران و
مادران سفارش كرده كه اطفال خود را قبل از بلوغ ، مثلاً از
سنّ هشت سالگى به هر نحو كه مى توانند وادار به نماز كنند
و گاهى هم بخاطر بى اعتنايى شان ، از خود خشونت نشان دهند.(165)
آنكه اهل نماز است ، با مبداء هستى مرتبط است . مثل خلبانى
كه با اتاق فرمان ارتباط دارد.
نماز، سبب آمرزش گناهان و زدودن آثار لغزش هاست . قرآن ،
پس از دستور به نماز، مى فرمايد:
إِنَّ الْحَسَنَتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ(166)
نيكى ها، بدى ها را از بين مى برد.
نماز، از
ديدگاه عقل و وجدان
يكى از حقوق انسانى ، سپاس از محبت و نيكى ديگران
است . حتّى اگر مسلمان نباشيم ، احسان و نيكى ديگران به
عهده ما مسئوليت تشّكر مى گذارد. اين حقّ، نسبت به هر زبان
و نژاد و مليّت و كشور، يكسان است .
هر چه لطف و نيكى بيشتر و نيكى كننده بزرگتر باشد، تشّكر
هم بايد بيشتر و بهتر انجام گيرد.
و... آيا كسى بيشتر از خدا
بر ما حق دارد؟... خير، چرا كه نعمت ونيكى او درباره ما
بيشمار است ، و خودش نيز وجودى عظيم و فيّاض مى باشد.
خداوند، ما را از يك سلّول آفريد، و هر چه نياز حيات ما
بود، از قبيل : نور، حرارت ، مكان ، هوا، آب ، اعضاء،
غرائز، قوا، طبيعت گسترده ، گياهان و حيوانات ، هوش و عقل
و عاطفه و... برايمان فراهم كرد و براى تربيت معنوى ما،
رسولان خويش را فرستاد و احكام سعادت بخش مقرّر كرد و حلال
و حرام ، وضع نمود و حيات مادى
و حيات روحى مارا از
هر جهت ، برخوردار از ابزار و وسائل كمال ساخت و همه شرايط
رشد و بهروزى و سعادت دنيوى و اخروى مارا فراهم نمود. چه
كسى بيش از خداوند به ما نيكى كرده ، كه بيش از او شايسته
اداى حق باشد؟
به قول سعدى : هر نفسى كه فرو مى رود، ممّد حيات است و چون
برمى آيد، مفرّح ذات ، پس در هر نفسى دو نعمت موجود است و
بر هر نعمتى شكرى واجب .
از دست و زبان كه برآيد
كز عهده شكرش به در آيد
او مارا از هدايت انبياء و معصومين برخوردار ساخت . جهان و
طبيعت را مسخّر انسان كرد و به او قدرت بهره بردن از مواهب
طبيعت و كشف رازهاى جهان واستفاده از آن در مسير فلاح
وزندگى خويش داد.
برگها و گياهان ، كربُن هوا را مى گيرند و اكسيژن مى
سازند.
قطرات باران ، هوا را صاف و سالم مى كنند.
نهنگ ها، ماهيان مرده درياها را مى بلعند تا آب ها بد بو
نشوند.
چشم هاى ما، هر لحظه ، از زاويه هاى مختلف عكسهاى گوناگون
و دقيق از همه چيز مى گيرد.
اگر لب ما نرم نبود، قدرت حرف زدن نداشتيم .
اگر اشك ، شور نبود، چشم ما كه از
پى آفريده شده ، خراب مى شد.
اگر آب ها تلخ و شور بود، درختان نمى روييدند.
اگر زمين ، جاذبه نداشت ، و اگر فاصله خورشيد به ما نزديك
تر بود، اگر هنگام تولّد مكيدن را نمى دانستيم ، اگر مهر
پدر و مادر نبود، و هزاران اگر
ديگر... آيا مى توانستيم به زندگى ادامه دهيم ؟
البته نه در صدد بر شمردن نعمت هاى خداييم و نه از عهده آن
برمى آييم ؛ كه خداوند خود فرمود اگر نعمت هاى الهى را
بشماريد، نمى توانيد آنها را به حساب آوريد.
بارى ... اگر يك ميليونيم اين نعمت ها را از كسى ديگر
دريافت مى كرديم ، همه عمر مديون و سپاسگزار او نبوديم ؟
وظيفه انسانى و وجدانى ما، ايجاب مى كند كه سپاس نعمت هاى
الهى را ادا كنيم و به شكرانه آنهمه نيكى ، نماز بخوانيم و
او را بپرستيم .
چون او مارا آفريده ، ما هم او را عبادت كنيم و بنده او
باشيم تا بنده و برده شرق و غرب نشويم .
نماز، تشّكر از خداوند است و هر انسان عاقل و با وجدانى ،
به لزوم نماز پى مى برد.
وقتى يك سگ ، در مقابل استخوانى كه به او مى دهند، حق
شناسى مى كند و دُم مى جنباند و اگر دزد و بيگانه اى وارد
خانه شود، به او حمله مى كند، اگر انسان نسبت به اين همه
نعمت پروردگار، بى تفاوت باشد و از روحيه سپاسگزارى كه به
صورت نماز جلوه گر مى شود،
بى بهره باشد، آيا در قدرشناسى كمتر از سگ نيست ؟!...
چند سؤ ال و
جواب
سؤ ال : مگر خداوند
به تشكر ما نياز دارد؟
جواب : هرگز! قدردانى از يك
لطف ، ارزشى براى ماست و نشانه انصاف ماست ، نه اينكه نشان
نياز خدا به نماز ما باشد، اگر معلّمى به شاگردش گفت : از
زحمات من قدردانى كنيد و خوب درس بخوانيد، شاگرد نبايد
خيال كند كه خوب درس خواندن او و قدردانى ، مورد نياز
معلّم است ، بلكه كمال شاگرد را مى رساند.
سؤ ال : اگر بناست از نعمت
هاى الهى تشكر كنيم ، چرا حتماً نماز بخوانيم ؟
جواب : وقتى اصل لزوم تشكر
را قبول كرديم ، چگونگى آن بايد طبق دستور باشد. وقتى
مراجعه بيمارى به پزشك ،ضرورى تشخيص داده شد، چگونگى
مصرف دارو، تابع دستور پزشك است . براى اينكه در تشكرها
سردرگم نشويم و ياوه نگوييم ،بايد طبق خواسته خدا سپاس
انجام دهيم . يك خلبان ، همينكه پرواز را پذيرفت ، در هر
كجاى دنيا كه خواست ؛ با برج مراقبت تماس بگيرد، بايد به
زبان انگليسى سخن بگويد. پس نحوه تشكر را بايد از دستور
الهى و اولياء خدا فرا بگيريم .
سؤ ال : تشكر در برابر نعمت
ها درست ، ولى آنكه در ميان ناگوارى ها زندگى مى كند، او
چرا بايد تشكر كند؟
جواب : اولاً: بيشتر ناراحتى
ها به دست خود ما فراهم مى آيد، مثلاً با رعايت نكردن
بهداشت ، مريض مى شويم ، و بادرس نخواندن و تنبلى ، دچار
ركود در زندگى مى گرديم ، در انتخاب دوست ، دقت نمى كنيم ،
گرفتار مى شويم و...
ثانياً: ناگوارى ها هم خوب است ، چرا كه انسان را به تلاش
وامى دارد و استعدادها را شكوفا مى سازد.
ثالثاً: تلخى ها را بايد در كنار شيرينى ها حساب كرد و
بلاها را در كنار نعمت هاى بيشمار ديد.
رابعاً: گاهى سختى ها وبلاها، باعث كمال روح وصيقل خوردن
جان و سبب ترّقى معنوى مى شود ودلها از غيرخدا بريده ، به
او متوّجه مى شود.
ترك نماز
ترك نماز، قطع رابطه كردن با آفريدگار هستى است و
اين در دنيا و آخرت ، عواقب تلخى دارد. در قيامت ، اهل
بهشت از دوزخيان مى پرسند: چه چيز شمارا روانه جهنّم كرد؟
يكى از پاسخ هايشان اينست كه ما پابند به نماز نبوديم :
لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ(167)
در جايى ديگر، به نمازگزارانى كه نسبت به نمازشان سهل
انگار و بى اعتنا هستند و گاهى مى خوانند و گاهى نمى
خوانند، مى گويد: واى بر آنان :
فَوَيْلٌ لِلْمُصَلّينَ الَّذِينَ هُمْ عَن صَلاَتِهِمْ
سَاهُونَ(168)
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله
فرموده است : مَنْ ترك الصّلاة
مُتعمّداً فَقَد كَفر(169)
هر كه از روى عمد و با توجّه نماز را رها كند، از اسلام
خارج شده و كافر است .
و نيز فرموده است : بَيْنَ الْعَبدِ
وَ بَيْنَ الكُفرِ تَرْكُ الصَّلاةِ(170)
مرز ميان اسلام و كفر، چيزى بيش از رها كردن نماز نيست .
سبك شمردن
نماز
ارزش گذارى به نماز، نشانه ايمان به خداست و بى
اعتنايى ، دليل ضعف عشق و علاقه به معنويّات است .
حضرت على عليه السلام فرمود:
اِنّ اَسْرَقَ النّاسِ مَنْ سَرِقَ
صَلاتَهُ(171)
سارق ترين و دزدترين افراد، آنانند كه از نمازشان بكاهند و
بدزدند.
در جاى ديگر فرمود: كسانى كه نماز را سبك مى شمرند، مانند
زنانى هستند كه سقط جنين مى كنند، نه مى توان آنان را
حامله ناميد و نه مى توان به آنان بچّه دار گفت .(172)
و نيز فرمود: مَنْ ضَيَّعَ الصَلاةَ
فَهُوَ لِغَيْرِها اَضْيَعُ(173)
كسى كه نماز را سبك شمارد و ضايع كند، نسبت به غير نماز،
تضييع بيشترى خواهد داشت .
پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله
فرمود: آنكه نماز خود را تباه سازد، در قيامت در كنار
قارون و هامان خواهد بود. واى بر كسى كه از نماز خود
مواظبت نكند...(174)
و نيز: كسى كه نماز را سبك شمرد، خداوند بركت و بهره و خير
را از عمر و مال او برمى دارد، پاداش كارهاى او از بين مى
رود، دعاهايش مستجاب نمى شود، هنگام مرگ ، با احساس گرسنگى
و تشنگى و ذلّت مخصوصى از دنيا مى رود، در برزخ ، شكنجه و
ظلمت و فشار مى چشد. و در قيامت حساب سختى از او كشيده مى
شود.(175)
و فرمود: هر كه نماز را سبك شمرد، از امّت من نيست .(176)
از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و
آله نقل شده است كه : همينكه انسان در نماز به غير
خدا توجّه مى كند، خداوند به او مى فرمايد:
اَلى مَنْ تقصد؟ اَرَبّاً غيرى
تُريدُ؟ وَ رَقيباً سواىَ تَطْلُبُ جواداً خَلاىَ تَبْغى ؟(177)
به كه توجّه مى كنى ؟ آيا پروردگار غير از من سراغ دارى ؟
آيا مراقبى جز من در كار است ؟ آيا به بخشنده اى غير از من
دل بسته اى ؟ بخشنده ترين كس منم ... اگر توجّه به من
داشته باشى ، من و فرشتگانم به تو توجّه داريم ...
نمازهاى
مردود
گفتيم كه ممكن است عملى صحيح باشد ولى مورد قبول
قرار نگيرد، مثل جنس بى مشترى . در احاديث ، نماز برخى از
افراد را فاقد ارزش و مردود به حساب آورده اند، كه به چند
نمونه اشاره مى شود:
1- بى تفاوت
ها
امام صادق عليه السلام
فرمود: نماز كسانى كه نسبت به برهنگان و آوارگان جامعه بى
تفاوتند، قبول نيست .(178)
2- حرام
خواران
پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه
و آله فرمود: نماز حرام خواران ، مثل بناى ساختمان
بر ريگ است . الصَّلاةُ مَعَ اَكْلِ
الْحَرامِ كَالبِناءِ عَلَى الرَّملِ(179)
3- بى تعهدان
در خانه
رسول خدا صلّى اللّه عليه و
آله فرمود: نماز زنى كه از درآمد شوهر بهره مند مى
شود ولى به مسئوليت الهى خود عمل نمى كند، پذيرفته نيست .(180)
4- تاركان
زكات
در قرآن در اكثر موارد، پرداخت زكات را در كنار بر
پا داشتن نماز آورده ، و در احاديث بسيارى آمده كه نماز
آنانكه زكاتِ مال خويش را نمى دهند، پذيرفته نمى شود.(181)
روزى رسول خدا صلّى اللّه عليه و
آله وارد مسجد شد و نه نفر را به جرم اينكه زكات
نمى دادند، از مسجد بيرون كرد، سپس اقامه نماز نمود. آرى ،
رابطه با خدا بايد در كنار رابطه با محرومان جامعه باشد.
5 افراد
لاابالى
نماز كسى كه اهل تقوا نيست ، يا ركوع و سجودش را در
نماز به طور مطلوب انجام نمى دهد، پذيرفته نيست .(182)
6- حاقن و
حاقب
حاقن و حاقب ، يعنى كسى كه بول و غائط خود را نگاه
مى دارد و بدينوسيله به خود فشار آورده و دچار ضررهاى جسمى
مى شود. اين كار، علاوه بر زيان براى سلامتى ، در نماز هم
موجب عدم تمركز فكر مى شود و حضور قلب را از بين مى برد.
امام صادق عليه السلام
فرمود: نماز چنين كسانى قبول نمى شود.(183)
7- پيش نماز
غير محبوب
گاهى در مسجدى ، ممكن است مردم به پيش نمازى علاقه
نداشته باشند و او را قبول نكنند ولى او بخاطر حفظ خود،
حاضر نباشد مسجد يا پايگاه خود را رها كند. طبيعى است كه
چنين موردى ، موجب بروز برخورد و خلوت شدن نماز جماعت مى
شود. در روايات ، نماز جماعت چنين كسانى مردود شمرده شده
است .(184)
نمازهاى
معصومين عليهم السلام
چگونگى نماز خواندن اولياء دين ، براى پيروان آن
معصومين ، درس آموزنده و الهام بخش و الگوست .
در اينجا به نمونه هايى از نماز آنان اشاره مى شود:
صداى اذان براى رسولخدا صلّى اللّه
عليه و آله چنان جاذبه داشت و نشاط مى آورد، كه
هنگام اذان به بلال مى فرمود:
اَرْحنا يا بلال
(185) اى بلال : ما را از غم و اندوه تلخى
رهايى بخش . و آن حضرت مى فرمود: كسى كه صداى اذان را
بشنود و بى تفاوت بماند، جفا كرده است .(186)
هنگام نماز، رنگ از چهره على عليه
السلام مى پريد و مى لرزيد و مى فرمود:
جاءَ وَقْتُ الصَّلاةِ، وَقْتُ
اَمانَةٍ عَرَضَها اللّهُ عَلى السّمواتِ وَالارضِ
وَالْجِبالَ فَاءبَيْنَ اَنْ يَحْمِلْنَها وَاَشْفَقْنَ
مَنْها(187)
وقت نماز رسيده ، وقت امانتى كه خدا بر آسمان ها و زمين و
كوه ها عرضه كرد، امّا آنها از قبول آن دورى كرده و
ترسيدند.
و اين تحمّل بار امانت الهى ، بزرگترين افتخار بشر است .
به قول حافظ:
آسمان بار امانت نتوانست كشيد
قرعه فال به نام من ديوانه زدند
امام سجّاد عليه السلام همين
كه در نماز، به جمله مالك يوم الدين
مى رسيد، آنقدر تكرار مى كرد، تا بيننده خيال مى
كرد كه او در آستانه جان دادن قرار گرفته است .(188)
و نيز در سجده غرق عرق مى شد.
امام باقر عليه السلام مى
فرمايد: پدرم امام سجّاد، در شبانه روز، هزار ركعت نماز مى
خواند.(189)
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله
هرگاه كه وقت نماز فرا مى رسيد، گويا كسى را نمى شناخت و
حال معنوى خاصّى پيدا مى كرد.(190)
و مى فرمود: گرسنه از غذا سير و تشنه از آب ، سيراب مى شود
ولى من از نماز، سير نمى شوم .(191)
على عليه السلام در جنگ
صفّين ، مراقب خورشيد بود و گاهى به آسمان نگاه مى كرد.
ابن عباس علّت آنرا از وى پرسيد. فرمود: براى اينكه نماز
اوّل وقت ، از دستم نرود. گفت : حالا؟... فرمود: آرى !...(192)
آرى ... اينگونه كه ماهى ها از شنا كردن خسته نمى شوند،
اولياء خدا نيز در عبادت و نماز، خسته و ملول نمى شوند
بلكه با هر عبادتى ، شوق بيشترى جهت عبوديّت و نيايش به
درگاه خداوند مى يابند.
نقل مى كنند كه مرحوم علامه امينى (مؤ لف كتاب الغدير) يك
ماه رمضان ، در حرم مطهّر حضرت رضا
عليه السلام هر شب هزار ركعت نماز مى خواند...(193)
اينست روش كسى كه در مكتب اولياء الله ، درس عشق و محبت
آموخته باشد. بندگان وارسته و اولياء خدا، هنگام نماز، با
عشقى فراوان به نماز مى ايستادند، عطر مى زدند، بهترين
لباس خويش را مى پوشيدند، رنگشان تغيير مى كرد، به استقبال
نماز مى رفتند و خوف و هراسشان از آن بود كه مبادا مورد
عنايت خدا قرار نگيرند، يا در نماز حالت خشوع و توجّه
نداشته باشند.
آداب نماز
رعايت نكاتى كه به آداب نماز مربوط مى شود (همچون
مسواك ، نظافت ، توجّه به خدا و...) در كمال اين عبادت
موثر است .
امام باقر عليه السلام
فرموده است :
عَلَيْكَ بِالاقْبالِ على صَلاتِكَ
فَاِنَّما يُحْسَبُ لَكَ مِنْها ما اَقْبَلْتَ عَلَيْهِ.(194)
در نماز، توجه به خدا داشته باش ، زيرا از نماز، آن مقدار
قبول مى شود كه با توجّه خوانده شود.
سپس حضرت مى فرمايد: هنگام نماز، با دست و سر و صورت خود
بازى مكن ، زيرا همه اين كارها، سبب نقص نماز مى شود، در
حالت كسالت و خواب و سنگينى مشغول نماز مشو، زيرا چنين
نمازى ، از آن منافقان است ...(195)
در حديثى از پيامبر نقل شده :
رَكْعَتانِ مِنْ رَجُلٍ وَرعٍ
اَفْضَلُ مِنْ اَلْفِ رَكْعَةٍ مِنْ مَخْلِطٍ(196)
دو ركعت نماز انسان با تقوا، برتر از هزار ركعت نماز فرد
لاابالى است .
امام صادق عليه السلام مى
فرمايد: هنگام نماز، از دنيا و آنچه در آنست ماءيوس شو و
تمام توجّهت را به خدا قرار ده به ياد روزى باش كه در
برابر دادگاه عدل الهى قرار مى گيرى .(197)
و نيز فرمود: گاهى پنجاه سال بر انسان مى گذرد ولى خداوند،
حتّى يك نماز او را نپذيرفته است .
و در حديث مى خوانيم : بعضى چنان در برابر خدا سبك سخن مى
گويند و نماز مى خوانند كه اگر با همسايه شان چنين حرف
بزنند، جواب آنها را نمى دهد.(198)
از پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و
آله نقل شده كه : ركعتان
بِسواك اَفْضَلُ مِنْ سَبعينَ ركعةٍ بغير سواكِ(199)
دو ركعت نماز كسى كه مسواك كند، از هفتاد ركعت بدون مسواك
بهتر است .
نماز و همراه
هايش
در موارد متعددى از آيات قرآن كه نماز مطرح شده است
، در كنار آن فرمان ديگرى نيز آمده ، مانند زكات ، انفاق ،
امر به معروف و نهى از منكر، قرض دادن به خداوند، كه بصورت
وام دادن به محرومان است . اين جامعيّت احكام عبادى اسلام
را مى رساند كه در كنار ارتباط با پروردگار، مسائل اقتصادى
و اجتماعى و رسيدگى به نيازمندان و انجام امر به معروف و
نهى از منكر هم مطرح است و هيچ مسئله اى مانع از توجه به
مسائل ديگر نيست .(200)
و از همينجاست كه آيه اِنَّ
الصَّلوةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنْكَر
مفهوم روشنترى پيدا مى كند و معلوم مى شود كه برپائى اين
فريضه ، چگونه مانع مفاسد در جامعه اسلامى مى گردد.
نماز، پرواز
روح
در احاديث ، از نماز به عنوان
معراج مؤ من ياد شده است .
ليكن اين عروج و پرواز، نه در فضاى باز آسمان ، بلكه در
فضاى معنويت بندگى است و براى رسيدن به
قرب پروردگار است ، نه اوج
گرفتن تا چند هزار پا در ارتفاع .
در يك مقايسه ، مى توان طيران معنوى و عروج عرفانى يك
نمازگزار را با يك خلبان و پرواز او با هواپيما در آسمان ،
مقايسه كرد، با تفاوت هايى كه در اين دو پرواز وجود دارد:
1- بيشترين نيرو و فشار، هنگام كنده شدن هواپيما از زمين
است ، در عبادت و نماز هم ، بيشترين سختى و فشار، غلبه بر
هواى نفس و شروع به عبادت است .
2- اهميّت هر پرواز، به فرود سالم و بدون خطر، هواپيماست .
شروع عبادت هم ، وقتى ارزش دارد كه پايان آن سالم و بدون
آفتِ عُجب و غرور، و بدون ضايعه حبط
اعمال باشد.
3- هواپيما، براى سوخت خود، نياز به بنزين خالص ويژه دارد.
معراج روحى نمازگزار هم ، محتاج توجّه خالص و نفى همه
عبوديّت هاست . كه با بالا بردن دست تا بيخ گوش ، و نفى و
لا لبيك گفتن به غير خدا،
خلوص نيّت بدست مى آيد.
4- براى پرواز، خلبان بايد از سلامت كامل برخوردار باشد،
در نماز و بار يافتن به محضر خداوند نيز،
قلب سليم لازم است
اِلاّ مَنْ اَتَى اللّه بِقَلْبٍ
سَليمٍ
5 پرواز هواپيما، با دو بال است ، و با يك بال طيرانى صورت
نمى گيرد. در نماز هم ، همراه با ارتباط با خدا، ارتباط
سالم با مردم لازم است و در كنار اداى
حق الله بايد
حق الناس را هم ادا كرد.
قرآن همراه با يُقيمونَ الصَّلوةَ،
معمولاً يُؤ تُونَ الزكوةَ
را هم دارد.
6- هواپيما براى پرواز، مقدارى روى زمين حركت مى كند و دور
برمى دارد، تا امكان برخاستن از زمين داشته باشد.
مقدمات نماز و اذان و اقامه و ذكرهاى مستحب نيز، مقدمه آن
پرواز ملكوتى است . دعاهاى پس از نماز و ذكر تعقيبات هم ،
حركتِ روى زمين ، پس از نشستن در
باند است .
7- در پرواز، اولين خطا، آخرين خطا هم هست و سقوط، همراه
با نابودى است . در عبادت نيز، شرك و عُجب و ريا، انسان را
به دره سقوط مى افكند، و ابليس با سابقه شش هزار سال عبادت
، با يك خطا و عصيان ، مطرود و ملعون ابدى مى شود!
8 يك خلبان ، به فرمان برج و اتاق فرمان حركت مى كند و
تابع دستور است . نماز و عبادت هم طبق دستور است ، و حتى
يك دقيقه دير و زود يا خلاف قانون ، آنرا باطل مى كند.
9- خلبان ، گاهى پرواز كرده و گاهى استراحت مى كند و
هواپيما نيز سرويس مى شود. انسان هم در كنار نيايش و عبادت
، گاهى هم به استراحت و لذّت هاى مباح و پرداختن به معاش
نياز دارد و كسى همچون پيامبر خدا
صلّى اللّه عليه و آله گاهى
كلّمينى يا حُميرا مى گفت .
10- براى ارتباط خلبان با برج مراقبت وكنترل ، فقط يك زبان
بين المللى رسميّت دارد. ارتباط نمازگزار هم با خدا، فقط
با زبان عربى است ودر عبادت حج نيز، شروع احرام ، با
لبيك اللهم لبيك است .
11- قبل از پرواز، نياز به اطلاّعات است (نسبت به هواشناسى
نقشه خوانى ، جهت يابى و...) در عبادت نيز آگاهى هاى
مقدّماتى لازم است و عبادت بدون علم و فقه ، بى ارزش است .
حتى در تجارت نيز آشنائى به احكام خدا لازم است .
اَلفِقه ثم الْمَتْجَر تا چه
رسد به نماز و عبادات .
12- خلبان ، هر چه بالاتر مى رود و اوج مى گيرد، زمين در
نظرش كوچكتر جلوه مى كند. انسان الهى هم هر چه بيشتر با
عظمت خداوند آشنا مى شود، غير خدا در نظرش كوچكتر مى شود.
به فرموده اميرالمؤ منين عليه
السلام :
عَظُمَ الْخالِقُ فى انْفُسِهِم
فَصَغْرَ مادُونَهُ فى اَعْيُنِهم
(201)
13- هواپيما، هر چه بزرگتر باشد، تكانش كمتر وآرامش
مسافرين بيشتر است . در نماز وعبادات هم آنچه به صورت جمعى
است (مانند نمازجماعت وحج ) ثواب بيشتر وامكان قبولى افزون
تر است .
14- معمولاً همراه خلبان ، كمك خلبان است ، براى مواقع
اضطرارى . در نماز جماعت هم ، خوب است افراد عادل و متقى
در صف اوّل بايستند كه اگر براى پيشنماز مسئله اى پيش آمد،
يكى از آنان ، نماز جماعت را به آخر برسانند.
15- در پرواز مادّى ، وقتى خلبان و سرنشينان در اوج هستند،
از مسائل و مشكلات خانه و زندگى فاصله گرفته ، بى خبر مى
شوند. در طيران معنوى هم ، وقتى روح ، اوج گرفت ، توجّه به
مادّيات كمتر مى شود، تا آنجا كه در نماز، تير از پاى حضرت
امير عليه السلام مى كشند و
متّوجه نمى شود.
16- در يك پرواز، همينكه از آن اوج ، مقدارى پائين تر مى
آيد، نامش را كم كردن ارتفاع
مى گويند، هر چند نسبت به زمينيان ، هنوز در اوج است .
عبادت اولياء الله نيز گرچه نسبت به نماز و بندگى افراد
معمولى ، همواره در اوج است ، ولى خودشان كاهش ارتفاع را
از آن اوج نهايى ، نوعى قصور و تنزل مى دانند و استغفار مى
كنند. و اينست مفهوم حَسَناتُ
الاْبرارِ سَيّئاتُ الْمُقَرّبين .
به هر حال ، نماز كه توجّه به خالق هستى و دل كندن از
علايق دنيوى است ، براى اهل معرفت يك پرواز به حساب مى
آيد، پروزاى فراتر از طيران پرندگان در فضا، يا پرواز
هواپيما در جو و بالاتر از آن .
آنچه انسان را زمين گير مى كند، وابستگى هاى او به مادّيات
و شهوات است : به قول سعدى :
طيران مرغ ديدى ؟ تو ز پاى بند شهوت
بدر آى تا ببينى طيران آدميّت
استقبال از نماز
براى ورود به عبادت سازنده نماز، به يكسرى مقدمه
هاى جسمى و روحى ، از نظر پاكى و نظافت در جسم و لباس و
روح و آمادگى هاى ديگر نياز است كه به آنها اشاره مى شود.
مقدّمات نماز
مقصود از مقدّمات ، چيزهايى است كه انجام يا تهيّه
آنها قبل از نماز، لازم است ، اين مقدّمات ، امورى است كه
به آنها مى پردازيم :
طهارت
نمازگزار، بايد براى انجام اين عبادت ، كسب طهارت
كند، گاهى با وضو يا غسل ، و در شرايطى هم تيمّم مى كند.
وضو جزء ايمان است و به تعبير امام باقر
عليه السلام نماز بدون وضو،
نماز نيست : لا صَلاة اِلاّ
بِطَهُورٍ(202)
و در برخى روايات ، از وضو به عنوان
كليد ايمان و نصف ايمان
تعبير شده است .(203)
امام رضا عليه السلام بيان
جالبى درباره وضو دارد و مى فرمايد:
1- لاِنْ يَكُونَ الْعَبْدُ طاهِراً
اِذا قامَ بَيْنَ يَدَىِ الْجَبّارِ عِنْدَ مُناجاتِهِ
وضو، يك ادب در برابر خداست تا بنده ، هنگام نماز، وقتى در
برابر خداوند مى ايستد پاك باشد.
2- نَقّيِاً مِنْ الادْناسِ
وَالنّجاسَةِ از آلودگى ها وپليدى ، پاكيزه باشد.
3- مَعَ ما فيهِ مِنْ ذِهابِ
الكَسَلِ وَ طَرْدِ الْنُّعاسِ به علاوه ، در وضو،
از بين رفتن كسالت و طرد خواب آلودگى (و ايجاد نشاط) است .
4- وَ تَزْكِيَةِ الْفُؤ ادِ
لِلْقيِامِ بِيْنَ يَدَىِ الجَبّار(204)
و دل و روح را آماده ايستادن در برابر پروردگار مى سازد.
امام در اين حديث شريف ، به همه ابعاد جسمى و روحى وضو،
يعنى نظافت و پاكى و آمادگى روح و كسب نشاط عبادت و پديد
آوردن زمينه معنوى عبادت اشاره فرموده است .
مرحوم فيض كاشانى مى گويد:
يكباره برخاستن از ماديّت و كوچ به معنويت مشكل است ، ولى
وضو گرفتن ، انسان را كم كم آماده مى سازد.(205)
وضو در هر
حال
نورانيّت و صفاى باطنى كه در سايه وضو پديد مى آيد،
بسيار ارزشمند است . از اين رو، در روايات ، تاءكيد شده كه
انسان همواره با وضو باشد، وضو به نور تشبيه شده
(206) و خوابيدن با وضو همچون احياء و شب
زنده دارى به حساب آمده است .(207)
براى دعا، تلاوت قرآن ، زيارت و بسيارى از كارهاى نيك و
عبادى ، سفارش به داشتن وضو شده است .(208)
بدون وضو، دست زدن به آيات قرآن و نام هاى خدا و پيامبر و
ائمه عليهم السلام ممنوع است
.(209)
حتى اگر نام خدا به صورت هاى مختلف و آرم نهادها و مؤ سسات
درآيد، (مثل آرم جمهورى اسلامى ) همين حكم را دارد.
وضو، بمنزله اجازه ورود به حضور پروردگار است و براى قسمت
هاى مختلف آن هم دعاهاى خاصّى در كتب بيان شده است . مسائل
وضو بسيار است كه در اين مجموعه نمى گنجد. ولى ناگفته
نماند كه مصرف آب در وضو، اگر به حدّ اسراف برسد حرام است
. رسولخدا صلّى اللّه عليه و آله
فرموده است : اَلْوُضوءُ مُدُّ
وَالْغُسْلُ صاعٌ وَ سَيَاءتى اَقْوامٌ يَستقِلّونَ ذلِك
فَاُولِئكَ على خِلافِ سُنَّتى
(210)
براى وضو ده سير آب و براى غسل ، سه كيلو آب كافى است .
ولى افرادى در آينده مى آيند كه اين مقدار را كم مى شمارند
و آب زياد مصرف خواهند كرد كه آنها بر خلاف راه من مى
روند.
طهارت براى نماز، مراحلى دارد:
1- طهارت ظاهر از نجاسات و آلودگى ها.
2- طهارت اعضا از گناهان و جرائم .
3- طهارت روح از مفاسد اخلاقى .(211)
آنگونه كه در دعاها مى خوانيم :
الهى طَهّر قلبى من الشرك خدايا دلم را از شرك ،
پاك ساز. وقتى در نماز، لازم باشد كه لباس و بدن از آلودگى
ها پاك باشد، آيا لازم تر آن نيست كه دل و جان ، از كبر و
ريا و حسد و كينه هم پاك باشد؟ و آيا دوگانگى ظاهر از باطن
، نوعى نفاق نيست ؟
غسل
گاهى براى كسب طهارت ، بايد غسل كرد. از جمله موارد
آن جنابت است و بايد طبق دستورى كه مراجع تقليد در كتاب
هاى توضيح المسائل خود بيان كرده اند، تمام بدن شستشو داده
شود. بعضى احاديث مى رساند در جنابت ، همه اندام انسان
تحريك مى شود، منْ تَحْتِ كُلِّ
شَعْرٍ...(212)
و شايد بهمين خاطر باشد كه در غسل بايد همه بدن شسته شود.
شايد اين احاديث ، اشاره به فعاليّت اعصاب سمپاتيك در
هنگام جنابت باشد كه اين اعصاب در تمام بدن وجود دارد و
فعاليّت مى كند.
تيمّم
وقتى آب براى وضو يا غسل نبود، يا وقت براى وضو و
غسل كم بود، يا مصرف آب براى سلامتى انسان ضرر داشت ، يا
قيمت آب ، در حدّ غير قابل تحملّى گران بود، يا آب را براى
آشاميدن و حفظ جان لازم داشتيم ، در اينگونه موارد بايد
تيمّم كرد. يعنى طبق دستورى كه در رساله ها آمده ، دست ها
را بر خاك پاك زد و بر پيشانى و پشت دست ها كشيد. آن هم
خاكى كه پاك و بهداشتى باشد، نه از هر خاك آلوده اى ! در
حديثى مى خوانيم كه حضرت على عليه
السلام از تيمّم كردن بر خاك هاى كنار كوچه ها (كه
معمولاً آلوده است ) نهى فرمود.(213)
لباس و مكان
نمازگزار
مرد نمازگزار، بايد عورت خود را بپوشاند و بهتر است
از ناف تا زانو پوشيده باشد. امّا زن نمازگزار بايد تمام
بدن را (جز صورت و دست ها و پاها تا مچ ) بپوشاند.(214)
اين پوشش هم بايد با لباس پاك و حلال باشد. بهتر است كه
لباس نمازگزار، سفيد و پاكيزه باشد و بوى خوش استعمال
كند و با انگشتر عقيق به نماز بايستد(215)
و از لباس هاى سياه و چرك و تنگ يا لباس افراد لاابالى
نسبت به امر پاكى و نجسى ، استفاده نكند.(216)
همچنين مكان وفرش وتختى كه روى آن نمازخوانده مى شود بايد
حلال باشد. تصرّف در ملكِ مرده اى كه خمس يا زكات بدهكار
است ، حرام و نماز آن باطل است و اگر با پولى كه خمس و
زكات آنرا نداده اند ملكى بخرند، تصرّف در آن حرام و نماز
در آنجا باطل است .(217)
مسائل مربوط به مكان و لباس ، فراوان است . اين نكات ،
علاوه بر جهت تعبّد و روحيه تسليم در برابر فرمان خدا،
جهات ديگرى هم دارد كه به آنها اشاره مى شود:
1- مراعات
ادب
مقتضاى ادب در برابر خدا و ايستادن در آستان جلال و
عظمت او، آنست كه نماز، با بهترين و پاك ترين لباس باشد و
نمازگزار، از توجّه و حضور قلب برخوردار بوده و از آراستگى
ظاهر و باطن بهره مند باشد. حتّى نماز خواندن در جلوى قبر
پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله
و امامان عليهم السلام گاهى
بى ادبى و موجب بطلان نماز است .(218)
2- مراعات
حقوق ديگران
برخى از اين شرايط، به رعايت حقوق ديگران مربوط مى
شود. اينكه لباس و مكان نمازگزار، حلال و مباح باشد، براى
رعايت حق حكومت اسلامى (در خمس ) و حق محرومان جامعه (در
زكات ) و ساير مردم است . حتّى نماز در كنار جاده ها و در
خيابان ها اگر سبب مزاحمت براى عابران باشد، حرام است .(219)
آنچه معتبر است ، رضايت قلبى صاحبان حق است ، اگر در ظاهر
بگويند راضى هستيم ولى بدانيم كه رضايت ندارند، نماز و
تصرف ، باطل و حرام است . بر عكس اگر در ظاهر اظهار عدم
رضايت كند ولى بدانيم كه قلباً راضى است ، نماز صحيح است .
3- رعايت
اولويت ها
در كنار شرايط اصلى ، يكسرى نكات مستحب هم وجود
دارد كه بيانگر توجّه اسلام به اولويّت هاست . مثلاً گرچه
در شرايط عادى و غير اضطرارى ، مكان نمازگزار، بايد مباح ،
بى حركت ، مسطّح و پاك باشد، ولى نماز در بعضى جاها مورد
تاءكيد بيشتر است ، مانند مسجد. كه در اين باره در آينده
بحث خواهيم كرد.
قبله
نماز، رو به كعبه مقدس برگزار مى شود. جهتى كه به
آن رو مى كنيم و به نيايش خداوند مى پردازيم ،
قبله نام دارد. گرچه به هر
سو كه بايستيم ، رو به خداست . ولى توجه به يك كانون مقدس
مانند كعبه ، الهام بخش توحيد و يادآور خط توحيدى ابراهيم
عليه السلام است .
به علاوه ، وقتى دستور اين است كه نماز به طرف كعبه باشد،
انجام آن لازم است ، وگرنه عبادت ما، فاقد روح تعبّد و
تسليم است .
در آغاز اسلام ، سالها قبله مسلمانان ،
بيت المقدس بود. رسولخدا
صلّى اللّه عليه و آله نمى خواست كعبه را كه به
صورت بتخانه درآمده بود، قبله عبادت قرار دهد. ولى پس از
هجرت ، شرايطى پيش آمد كه قبله مسلمانان از بيت المقدس به
مسجدالحرام تغيير يافت . يكى از علل آن ، زخم زبان هايى
بود كه يهوديان به مسلمين مى زدند و مى گفتند: شما خودتان
قبله نداريد و بسوى قبله ما نماز مى خوانيد. رسولخدا
صلّى اللّه عليه و آله از
اين وضع ، آشفته بود و انتظار گشايشى را از سوى خدا مى
كشيد، كه آيات قرآن نازل شد و دستور آمد كه هر كجا هستيد،
رو به مسجدالحرام بايستيد و نماز بخوانيد.(220)
آيات تغيير قبله ، در طول تاريخ به مسلمانان اين درس را مى
دهد كه مستقل و آزاد باشند و زير بار منّت ديگران ، حتّى
در مسائل عبادى هم نروند و شرافتمندانه زندگى كنند.
دليل ديگرش آن بود كه يهوديان به مسلمانان نگويند كه شما
خود قبله نداريد و بسوى قبله ما نماز مى خوانيد. اين نكته
، استقلال فرهنگى و شخصيت مستقل مسلمين را الهام مى بخشد.
مسلمانان ، بايد در عبادت ، رو به كعبه كنند، حتى در
كارهايى همچون خواب و خوراك خوبست به سمت قبله باشند. ذبح
حيوانات بايد رو به قبله باشد، وگرنه گوشت آنها حرام مى
شود. اين جهت گيرى در همه امور به سوى كعبه توحيد، درس
ايمان و ياد خدا به مسلمانان مى دهد تا همواره توجّه به
خانه محبوب و معبود داشته باشند و از غفلت به درآيند.
بعلاوه ، اين سمت گيرى به سوى كعبه ، نظم ووحدتى شگفت
وزيبا مى آفريند وهمه مسلمانان ، در هرجاى دنيا كه باشند،
وقت نماز به سوى آن كانون خدايى رومى كنند. اگر كسى از
فراز آسمانها به صفوف نمازگزاران كره زمين بنگرد، دايره
هاى متعددى را مى بيند كه مركزيت همه آنها كعبه است و
توحيد، نقطه تمركز فكر و دل و جان و صفوف مسلمين است .
از رهگذر توجّه به قبله ، علم هيئت و جغرافيا و جهت شناسى
نيز در ميان مسلمانان رشد كرد.
آرى ... كعبه ، يادگار مبارزات توحيدى ابراهيم و اسماعيل و
محمد عليهم السلام است .
حضرت مهدى عليه السلام نيز
در قيام جهانى خويش ، به كعبه تكيه مى كند و به اصلاح جهان
مى پردازد. اين كعبه است كه در نماز و نيايش ، قبله يك
مسلمان قرار مى گيرد...
اذان
گفتن اذان و اقامه نيز از كارهاى پيش از نماز و
زمينه ساز توجّه بيشتر به خداوند در نماز است .
اذان ، شعارى است سكوت شكن ، موزون ، كوتاه ، پر محتوا و
سازنده ، كه در بر دارنده اساسى ترين پايه هاى اعتقادى و
جهت گيرى عملى مسلمان است .
اذان ، اعلام موجوديت اسلام ، معرفى عقايد و اعمال
مسلمانان و فرياد عليه معبودهاى خيالى است .
اذان ، نشانه باز بودن فضاى تبليغات ، و اعلام مواضع فكرى
مسلمين به صورت روشن و صريح است .
اين شعار توحيدى ، اولين جملاتى است كه در گوش نوزاد
خوانده مى شود و نخستين درسهاى خدايى را به او منتقل مى
سازد و براى بزرگان نيز، همواره عامل هشيارى و بيدارى از
غفلت است .
اذان ، تنها صدايى است كه به آسمانيان مى رسد.(221)
اذان ، صدايى است كه شيطان ها را به فرار و دلهره وامى
دارد.(222)
سفارش شده كه در خانه ها، بخصوص هنگام بيمارى ، اذان
بگوئيد و بكوشيد كه با صداى زيبا باشد.
در حديثى رسول خدا صلّى اللّه عليه
و آله فرموده است :
سَيَاءْتى عَلَى النّاسِ زَمانٌ
يَتْركُونَ الاذانَ عَلى ضُعَفائِهمْ(223)
زمانى خواهد آمد كه اذان را تحقير كرده و آنرا به افراد
ناتوان مى سپرند.
در حديث است : روز قيامت ، كه بيشتر مردم از خجالت
سرافكنده اند، اذان گويان با سرافرازى تمام ، با قامتى
برافراشته محشور مى شوند.(224)
قامت بلند آنان نشانه مقام رفيع است . مؤ ذّن ، در اجر و
پاداش ، با كسانى كه بخاطر اذان او به نماز آيند، شريك است
.
بلال
بلال حبشى ، مسلمان سياهپوستى بود كه رسولخدا
صلّى اللّه عليه و آله او را
به مؤ ذّنى برگزيد. وقتى اذان از طريق وحى نازل شد،
پيامبر، آنرا به بلال آموخت كه صداى رسايى داشت .(225)
اينكه آنحضرت ، او را به اذان گويى انتخاب كرد، براى ما
درسهايى دارد، از جمله :
1- شخصيت و عظمت دادن به برده ها. چرا كه بلال برده اى بود
كه سخنگوى اسلام و منادى امت شد.
2- شخصيّت دادن به سياهپوست واينكه رنگ چهره ملاك نيست .
3- تحقير متكبرانى كه روزى بر بلال ، آقايى مى كردند و فخر
مى فروختند و حتى او را مسخره مى كردند.(226)
4- ايمان و تقوا و لياقت ، كمبودهاى ظاهرى را جبران مى
كند. بلال با آنكه بجاى شين
، سين تلفظ مى كرد، و اين
نقص زبانى را داشت ، ولى اسلام ، به كمال معنوى و زيبايى
باطنى او بيشتر بها داد.
بلال ، اولين كسى است كه در اسلام اذان گفت .(227)
او در آغاز بعثت پيامبر به وى ايمان آورد و در راه ايمانش
، متحمّل شديدترين شكنجه ها بر ريگزارهاى تفتيده حجاز شد و
همچنان نداى اَحَد، اَحد را
بر زبان داشت .
روز فتح مكّه نيز، هنگام ظهر، به فرمان پيامبر بالاى كعبه
رفت و اذان گفت و بت ها را فرو ريخت .(228)
بلال ، در جنگ هاى بدر، اُحد و خندق شركت داشت .
بعد از رسولخدا صلّى اللّه عليه و
آله براى ديگران اذان نگفت . يكبار براى حضرت زهرا
عليهاالسلام كه دلتنگ زمان پدر شده بود، اذان گفت ، آنگاه
هم در نيمه اذان مردم و حضرت زهرا عليهاالسلام گريه سر
دادند.(229)
اين برخورد بلال ، در اين مسير بود كه اذان را هم در راه
حق و در روزگار پيشواى شايسته سر دهد.
روزى عمر به بلال گفت : ابوبكر كه تو را خريد واز بردگى
آزاد كرد، چرا براى نمازگزاران او اذان نمى گويى ؟
گفت : اگر براى رضاى خدا آزادم كرد كه طلبى ندارد، ولى اگر
هدف ديگرى داشته ، من حاضرم باز برده او باشم ولى هرگز
براى كسى كه پيامبر، خلافت او را نگفته است ، اذان نگويم .(230)
بلال حاضر نبود حتى اذانش كه يك شعار دينى است ، در مسير
تقويت نظامى باشد كه قبولش ندارد.
بلال ، آن غلام حبشى در سايه ايمان ، به مقامى مى رسد كه
سخنگوى نهضت رسول مى شود، و خزانه دار بيت المال .(231)
راستى ، اگر هنگام اذان ، دانشجويان سراسر اروپا و آمريكا
و... اذان بگويند، مردم دنيا را به فكر وانمى دارند؟
در اينجا يادى از مرحوم شهيد نواب صفوى كنيم . كه به
يارانش گفته بود هنگام ظهر و مغرب ، هر جا بوديد، با فرياد
بلند، اذان بگوييد. همين اذان ها بود كه وحشتى در دل نظام
طاغوت افكنده بود. اين ، گوشه اى از معناى آن حديث است كه
مى فرمايد: با صداى اذان ، شيطان عصبانى مى شود و مى
گريزد.(232)
بى جهت نيست كه گلادستون (سياستمدار انگليسى ) در پارلمان
گفته بود: تا نام محمد صلّى اللّه
عليه و آله بر فراز ماءذنه ها بلند است ، و تا كعبه
بر پا و قرآن راهنماى مسلمانان است ، امكان ندارد پايه هاى
سياست ما در سرزمين هاى اسلامى استوار و برقرار گردد.(233)
بخاطر محتواى غنى و ابعاد سازنده اذان است كه دستور اكيد
داده شده در مطلع نماز، اين شعار توحيدى خوانده شود.
اخلاص در نيّت
گرچه نيّت ، اولين واجب در متن نماز است ، امّا بنا
به اهميّت آن و ملاك ارزش بودنش در هر كارى ، از جمله در
عبادات و نماز، فصلى مستقّل و مفصّل به بررسى ابعاد آن
اختصاص داديم تا از اين رهگذر، در ارزش بخشيدن بيشتر به
اعمال عبادى ، توفيق يابيم .
نيّت ، ملاك
ارزش
عنصرى كه به عمل يك انسان بها مى دهد، نيّت و
انگيزه و هدف اوست . از همين رو، در آيات قرآن ، كلمه
فى سبيل اللّه فراوان به كار
رفته (70 بار) و اين هشدارى است كه انسان ها مواظب اعمال و
نيّات خود باشند كه در راه خدا باشد، نه براى غير خدا يا
انگيزه هاى نفسانى . مانند جاده خطرناكى كه تابلوهاى هشدار
دهنده فراوانى در آن نصب مى كنند، بندگى خدا هم راهى است
كه لغزشگاه هاى فراوانى دارد و اين همه تاءكيد، هشدار براى
دورى از انحراف هاست . بخصوص در عبادات ، كه بدون
قصد قربت و نيّت خدايى ،
كمترين ارزشى ندارد.
نيّت ، ركن عبادت است . اگر عملى بدون نيّت انجام شود، يا
نيّت غير خدايى داشته باشد، باطل است .
نيّت ، اصل و اساس عمل است .
مقدّس ترين كارها بخاطر نيّت بد، فاسد مى شود و ساده ترين
كارها، با نيّت خوب ، ارزشى بسيار پيدا مى كند.
نيّت خدايى ، عامل جذب الطاف الهى است . هر كه در راه خدا
تلاش كند، خداوند هم راه هاى خودش را به او مى نماياند:
وَالَّذِينَ جَهَدُواْ فِينَا
لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا(234)
نيّت ، شرط قبولى عمل است .
امام صادق عليه السلام از
قول خداى متعال نقل مى كند: لَمْ
اَقْبَلْ اِلاّ ما كانَ خالِصاً لى
(235) جز آنچه را خالص براى من باشد، نمى
پذيرم .
نيّت ، كار اندك را بزرگ مى كند.
امام صادق عليه السلام
فرمود: مَنْ اَرادَ الّلهَ
بِالْقَليلِ مِنْ عَمَلِه اَظْهَرَهُ اللّهُ اَكْثَرَ
مِمّا اَرادَ وَ مَنْ اَرادَ الْنّاسَ بِالْكَثيرِ مِنْ
عَمَلِهِ اَبَى اللّهُ اِلاّ اَنْ يُقَلّلَهُ فى عَيْنِ
مَنْ سَمِعَهُ(236)
هر كس ، كار اندك خود را بخاطر خدا انجام دهد، خداوند آنرا
بيش از آنچه خواسته ، در چشم ديگران جلوه مى دهد. و هر كس
از كار بسيار خود، هدف غير خدايى (براى مردم ) داشته باشد
و بجاى جلب رضاى خدا به فكر جلب توجّه مردم باشد، خداوند
كار زياد او را در نظر مردم ، كم جلوه مى دهد.
آرى عزت و ذلت بدست خداست ، و اوست كه دلها را بسوى كسى
متحوّل مى سازد، پس بايد براى او كار كرد، تا خودش كارها
را درست كند.
حضرت ابراهيم ، بخاطر خدا، همسر و فرزند خود را در بيابان
هاى داغ مكّه مى گذارد، آنگاه از خداوند مى خواهد كه دل
هاى مردم را به سوى آن ها متمايل و شيفته گرداند.(237)
قرآن هم مى گويد:
إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ
وَعَمِلُواْ الصَّلِحَتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ
وُدّاً(238)
آنان كه ايمان به خدا آورند و كارهاى شايسته انجام دهند،
خداوند برايشان محبوبيّت ايجاد مى كند.
و اين يكى از پاداش هاى دنيوى خداوند است . البته محبوبيّت
خداداد، غير از شهرت هاى زودگذر و كاذب در ميان مردم است .
چه بسا افرادى مشهور، پس از مرگشان فراموش مى شوند، و
گمنامانى همچنان در عمق جان مردم جا و مكان دارند...!
پس محبوبيّت را هم بايد از خداوند خواست كه او مقلّب
القلوب است و دل هاى مردم در دست اوست . اگر كسى براى خدا
كار كند، خداوند هم جبران خلوص او را به بهترين وجه انجام
مى دهد.(239)
انسان بايد دربان دل باشد و در حريم و حرم دل ، جز خدا را
راه ندهد.
امام صادق عليه السلام
فرمود: اَلْقَلبُ حَرَمُ اللّهِ وَ
لا تُسكِنُوا حَرَمَ اللهِ غَيْر اللّه
(240)
دل ، حرم الهى است ، جز خدا را در آن وارد نسازيد.