نماز راز دوست
على رستمى
- ۴ -
آيه 23 : مانع شدن شيطان در نماز
انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوة و البغضاء فس
الخمر و المسير و يصديكم عن ذكر الله و عن الصلوة فهل انتم منتهون
(148)
ترجمه : شيطان مى خواهد با شراب و قمار در ميان شما عدوات و كينه ايجاد كند و شما
را از ياد خدا و نماز باز دارد و آيا خوددارى خواهيد كرد؟
تفسير آيه
حكم قطعى درباره شراب بلاى خانماسوز فردى و اجتماعى
قبل از تفسير آيه بايد عرض شود چه ربطى مساله شراب و قمار با نماز در اين آيه دارد
؟جواب بسيار روشن است همانطور كه در آيه بيان شده با اين دو بلاى خانمان سوز شيطان
راحت مى تواند انسانها را گمراه كند و از ياد خدا مخصوصا از ((
نماز ))باز دارد.
در تفسير آيه فوق بيان شده است كه شرابخوارى و مى گسارى در زمان جاهليت و قبل از
ظهور اسلام فوق العاده رواج داشت و به صورت يك بلاى عمومى در آمده بود،تا آنجا بعضى
از مورخان مى گويند عشق عرب جاهلى در سه چيز خلاصه مى شد.
((شراب و شعر و جنگ )) و
نيز از روايات استفاده مى شود كه حتى بعد از تحريم شراب مساله ممنوعيت آن براى بعضى
از مسلمانان فوق العاده سنگين و مشكل بود،تا آنجا كه مى گفتند،((ما
حرم علينا شى ء اشد من الخمر )) (هيچ حكمى بر ما سنگين
تر از تحريم شراب نبود.)
(149) روشن است كه اگر اسلام مى خواست بدون رعايت اصول روانى واجتماعى
با اين بلاى بزرگ عمومى به مبارزه برخيزد ممكن نبود، و لذا از روش تحريم تدريجى و
آماده ساختن افكارو اذهان براى ريشه كن كردن ميگسارى كه به صورت يك عادت ثانوى در
رگ و پوست آنها نفوذ كرده بود، استفاده كرد،به اين ترتيب كه نخست در بعضى از سوره
هاى مكى اشاراتى به زشتى اين كار نموده چنانكه در آيه 67 سوره نحل مى خوانيم (و من
ثمرات النخيل و الاعناب تنخذون منه سكرا و رزقا حسنا) ((
از ميوه هاى درخت نخل و انگور، مسكرات و روزيهاى پاكيزه فراهم مى كنيد
)) در اينجا ((سكر ))
يعنى مسر و شرابى را كه از انگور و خرما مى گرفتند، درست در مقابل رزق حسن قرار
داده است و آن را يك نوشيدنى ناپاك و آلوده شمرده است . ولى عادت زشت شرابخوارى
بخشى از آن ريشه دارتر است كه با اين اشارها ريشه كن شود،بعلاوه شراب بخشى از
درآمدهاى اقتصادى آنها را تامين مى كرد،لذا هنگامى كه مسلمانان به مدينه منتقل شدند
و نخستين حكومت اسلامى تشكيل شد، دومين دستور در زمينه منع شرابخوارى به صورت قاطع
تر نازل گشت ، تا افكار را براى تحريم نهايى آماده تر سازد،در اين موقع بود كه آيه
219 سوره بقره نازل گرديد.
(يسلونك عن الخمر و الميسر قل فيها اثم كبير و منافع للناس و ائمهما اكبر نفعهما))
در اين آيه ضمن اشاره به منافع اقتصادى مشروب الكلى براى بعضى از جوامع هماننند
جامعه اهل بيت خطرات و زيانهاى بزرگ آن را كه به درجات از منافع اقتصادى آن بيشتر
است ياد آورى مى شود وبه دنبال آن در آيه 43 سوره نساء (يا ايها الذين امنوا لا
تقربوا الصلوة و انتم سكارى حتى تعلموا ما تقلولون )
به مسلمانان صريحا دستور داده شد كه درحال مستى هرگز (نماز)، نوشيدن شراب مجاز
بود،بلكه همان برنامه تحريم تدريجى و مرحله به مرحله بود،و به عبارت ديگر اين آيه
نيست به غير حال نماز سكوت داشت و صريحا چيزى نمى گفت : آشنائى مسلمانان به احكام
اسلام و آمادگى فكرى آنها براى ريشه كن ساختن اين مفسد بزرگ اجتماعى كه در اعماق
وجود آنها كرده بود، سبب شد كه دستور نهائى با صراحت كامل و بيان قاطع كه حتى بهانه
جويان نير نتوانند به آن ايراد گيرند نازل شد كه همين آيه مورد نظر بوده است . جالب
توجه اينكه در اين آيه با تعبير گوناگون ممنوعيت اين كار مورد تاكيد قرار گرفته
(انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العدواة و البغضاء فى الخمر والميسر ويصدكم عن
ذكر الله و عن الصلوة )پاره اى از زيانهاى آشكار شراب و قمار در اين آيه شريفه مى
فرمايد: شيطان مى خواهد از طرق شراب و قمار در ميان شما تخم عدوات و دشمنى بپاشد و
شما را از (نماز) و ذكر خدا باز دارند و در پايان اين آيه به عنوان يك استفهام
تقريرى مى فرمايد (فهل انتم منتهون )آيا شما خوددارى خواهيد كرد؟ يعنى پس از اين
همه تاكيد بار جارى بهانه جوئى يا شك و ترديد در مورد ترك اين دو گناه بزرگ باقى
مانده است ؟! و لذا مى بينم كه حتى (( عمر
)) كه تعبيرات آيات گذشته را به خاطر علاقه اى كه (طبق تصريح مفسران
عامه )به شراب داشت كافى نمى دانست پس از نزول اين آيه ، گفت كه اين تعبير كافى و
قانع كننده است
(150)
شان نزول آيه
از((مسند احمد )) و
((و سنن ابى داود)) و ((نسائى
)) چنين نقل شده است كه ((عمر
)) علاقه شديدى به نوشيدن شراب داشت دعا مى كرد و مى گفت : خدايا بيان
روشنى در مورد خمر براى ما بفرما،هنگامى كه آيه سوره بقره (يسئلونك عن الخمر و
الميسر)
(151) نازل شد پيامبر صلى الله عليه و آله آيه رابراى او قرائت كرد ولى
او باز به دعاى خود ادامه مى داد، و مى گفت :خدايا بيان روشنترى در اين زمينه
بفرما،تا اينكه آيه سوره نساء (يا ايها الذين امنوا لا
تقربوا الصلوة و انتم سكارى )(152)
نازل شد، پيامبر صلى الله عليه و آله آن را نيز بر او خواند، باز به دعاى خود ادامه
مى داد تا اينكه سوره مائده (همين آيه مورد بحث )نازل شد كه صراحت فوق العاده اى در
اين موضوع دارد،نازل گرديد ،هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله آيه را براى او
خواند، عمر گفت ،انتهينا انتهينا! ((از نوشيدن شراب خود
دارى مى كنيم ،خوددارى مى كنيم
)))!(153)
داستان آيه 23
شيطان و نماز
پيامبر صلى الله عليه و آله همواره از مومن است تا آن هنگام كه او مراقب انجام كامل
نمازهاى پنج گانه باشد، پس هر گاه او آن نماز را تباه سازد (مانند اينكه ،بدون
اينكه ،بدون شرايط و بزرگ وارد مى سازد
(154) و مجددا آن حضرت فرمودند: شيطان پيوسته تا وقتى كه فرزند آدم بر
نمازهاى پنجگانه محافظت و مواظبت دارد از وى ترسان است و چون نمازها را ضايع كرد بر
او دلير مى شود و او را در گناهان بزرگ مى اندازد.
(155)
و باز وجود مبارك رسول اكرم صلى الله عليه و آله در جاى ديگر فرمودند:همانا بنده
هنگامى كه مشغول شد، شيطان از دور مى آيد به او مى گويد: فلان چيز را بياد آور،فلان
چيز را بياد آور،تا آن جا كه او را آنچنان گم و غافل مى كند كه او حيران مى شود و
در مورد اينكه او در كجاى نماز است .
(156)
از اينجا معلوم مى شود وقتى شيطان انسان نمازگزار و نماز خوان را در نماز اين طور
مشغول مى كند پس واى بحال بى نمازان كه چگونه شيطان به سراغ آنها مى آيد! پناه مى
بريم بخدا!!
آيه 24 : نماز مانع از اداى شهادت ناحق
تحبسونهما من بعد الصلوة فيقسمان بالله ان ارتبتم لا نشترى
به ثمنا و لو كان اذا قربيو لا نكتم شهدة الله انا اذا لمن الاثين .
(157)
ترجمه : اگر به آنها اطمينان نداريد تا بعد از نماز آن دو شاهد در نگاه داريد تا
سوگند ياد كنند كه ما حاضر نيستيم حق را با چيزى معامله كنيم اگرچه در مورد
خويشاوندان ما باشد و شهادت الهى را كتمان نمى كنيم كه از گناهان خواهيم بود.
تفسير آيه
از جملات قبل در اين آيه كه تفسير آن بيان شده است درباره وصيت هنگام مرگ چه در وطن
و چه در سفر سخن مى گويد و ابتداء مى فرمايد (( اى
كسانى كه ايمان آورده ايد، هنگامى كه مرگ يكى از شما فرا رسيد،بايد به هنگام وصيت
كردن دو نفر از افراد عادل را به گواهى و شاهد بطلبيد و اموال خود را به عنوان
امانت براى تحويل دادن به ورثه به آنها بسپارند )) (يا
ايها الذين امنوا شهادة بينكم اذا حضر احدكم الموت حين الوصية اثنان ذوا عدل منكم )
و سپس اضافه مى كند ((اگر در مسافرتى باشيد و مصيبت مرگ
براى شما فرا رسد (و از مسلمانان وصى و شاهدى پيدا نكرديد) دو نفر از غير مسلمانها
را براى اين منظور انتخاب نمائيد )). (و آخران من غير
كم ان انتم ضربتم فى الارض فاصابتكم الموت )
سپس دستور مى دهد ((به هنگام اداى شهادت بايد آن دو نفر
راتا بعد از نماز نگاه داريد تا سوگند ياد كنند )) (
تحبسونهما من بعد الصلوة فيقسمان بالله ان ارتبتم ) و بايد شهادت آنها به اينگونه
بوده باشد كه بگويند ((ما حاضر نيستيم حق را به منافع
مادى بفروشيم و بنا حق گواهى دهيم ، هر چند در مورد خويشاوندان ما باشند
))). (لا نشترى به ثمنا و لو كان ذا قربى ) و هيچگاه شهادت الهى را
كتمان نمى كنيم كه در اين صورت از گناهكاران خواهيم بود. (و لا نكتم شهادة الله انا
ذا لمن الاثمين )
سوال :اينجاست كه انتخاب وقت ((نماز ))
براى اداى شهادت به خاطر چيست ؟
جواب : اين است انتخاب وقت (نماز) براى اداى شهادت به خاطر آن است كه روح خداترسى
به مقتضاى ( ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر)
(158) در انسان بيدار مى شود،و موقعيت زمانى و مكانى توجهى در او به سوى
حق ايجاد مى كند و حتى بعضى از فقها گفته اند كه خوب است براى شهادت اگر در مكه
باشند دركنار كعبه در ميان
((ركن )) و
((مقام )) كه جايگاه بسيار مقدسى است و اگر
در مدينه باشند در كنار منبر پيامبر صلى الله عليه و آله بهتر است كه اداى شهادت
شود.(159)
شان نزول آيه
در مجمع البيان و بعضى از تفاسير ديگر در شان نزول اين آيه نقل شده است كه يك نفر
از مسلمانان به نام ((ابن ابى ماريه ))
به اتفاق دو نفر از مسيحيان عرب به نام (( تميم
)) و ((عدى ))كه
دو برادر بودند بيمار شد، وصيتنامه نوشت و آن را در ميان اثاث خود مخفى كرد،و اموال
خودش را بدست دو همسفر نصرانى سپرد وصيت كرد كه آنها را به خانواده او برساند، و از
دنيا رفت ،
همسفر متاع او را گشودند و چيزهاى گرانقيمت و جالب آنرا برداشتند وبقيه را به ورثه
باز گرداندند ،ورثه هنگامى كه متاع را گشودند، قسمتى از اموالى كه
((ابن ابى ماريه )) با خود برده بود
نيافتند،ناگاه چشمان آنها به وصيتنامه افتاد ديدند،صورت تمام اموال مسروقه در آن
ثبت است ، مطلب را با آن دو نفر مسيحى همسفر درميان گذاشتند آنها انكار كرده و
گفتند:هر چه به ما داده بود به شما تحويل داده ايم ! ناچار به پيامبر صلى الله عليه
و آله شكايت كردند، آيات فوق نازل شد و حكم آن را بيان كرد.
ولى از شان نزولى كه در كتاب كافى آمده است چنين بر مى آيد كه آنها نخست انكار وجود
متاع ديگرى كردند و جريان به خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله كشيده شد، و پيامبر
صلى الله عليه و آله چون دليلى بر ضد آن دو نفر وجود داشت ، آنها را وادار به سوگند
كرد، سپس آنها را تبرئه نمود، اما چيزى نگذشت كه بعضى از اموال مورد بحث نزد آن دو
نفر پيدا شد و به اين وسيله دروغشان اثبات گرديد، جريان به عرض پيامبر صلى الله
عليه و آله رسيد در انتظار ماند تا آيه فوق نازل شد، سپس دستور داد،اولياء ميت
سوگند ياد كنند، واموال را گرفت و به آنها تحويل داد.
دا ستان آيه 24
نماز از شهادت نا حق جلوگيرى مى كند
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله چند نفر از مسلمانان را جهت تعليم احكام اسلام و
قرآن به طرف يكى از قبايل عرب فرستاد،ولى اين عده با خيانت قبايل هم پيمان پيامبر
صلى الله عليه و آله دستگير و تحويل مشركين مكه شدند. مشركين نيز تصميم به كشتن
آنان را گرفتند از جمله آنها شخصى با نام (( خبيب بن
عدى )) بود چون خواستند او را بكشند گفت :
((اگر ممكن است مرا رها كنيد و تا دو ركعت نماز تمام و كامل گذارم
)) آنان گفتند: (( مانعى ندارد
)) او دو ركعت نماز تمام و كامل گذارد و سپس گفت ((به
خدا سوگند اگر به خاطر آن نبود كه گمان كنيد از ترس مرگ نماز را طول مى دهم بيشتر
نماز مى خواندم ))
(لذا گفتند:خبيب كسى بود كه دو ركعت نماز رادر هنگام كشته شدن سنت نهاد)
خبيب را بالاى چوبى برافراشتند و چون او را محكم به چوبه دار بستند گفت
((خدايا! ما پيامبرت را رسانديم اكنون در اين بامداد او رااز وضع ما با
خبر ساز! ))
سپس گفت :((خدايا! به حساب يكايك اينان برس و ايشان را
دسته دسته بكش واحدى را از اينان باقى مگذار )) در حالى
كه سخت او را بسته بودند، به او گفتند: ((از اسلام
برگردد تا تو را رها كنيم )) گفت : ((
لا اله الا الله )) به خدا قسم دوست ندارم كه از اسلام
برگردم و تمام آنچه روى زمين است از من باشد ))
گفتند: ((دوست دارى كه محمد به جاى تو باشد و تو در
خانه خود نشسته باشى ؟ ))
گفت ((به خدا سوگند دوست ندارم به تن محمد فرو رود من
درخانه ام آسوده باشم ))
گفتند ((ولادت و عزى قسم (منظورت آنهاست ) كه اگر
برنگردى كشته شوى ))
گفت (( كشته شدنم در راه خدا ناچيز است
))) روى او را از قبله برگرداندند ،او گفت :
((چرا روى مرا از قبله برمى گردانيد ؟ خدايا! اينجا كسى
نيست كه سلام مرا بر پيامبرت برساند، پس تو خود سلام مرا به او برسان
)).
رسول خدا صلى الله عليه و آله همچنان كه با اصحاب خود نشسته بود،حال وحى به او دست
داد و فرمود: (( عليه السلام و رحمة الله بركاته
)) سپس گفت :((اينك جبرئيل است كه سلام
((خبيب )) را به من مى رساند!
)) سران مشركين ، چهل پسر از فرزندان كشته هاى بدر را فرا خواندند و به
دست هر كدام نيزه اى دادند تا يكبار بر (( خبيب
))) حمله بردند، روى او به طرف كعبه برگشت و گفت ((الحمدالله
))
پس از آن مشركى بر او حمله برد نيزه اى به سينه اش كوبيد كه از پشتش در آمد و ساعتى
با ذكر خداو ياد محمد صلى الله عليه و آله زنده بود تا شهيد شد.
(160)
از اين داستان نتيجه مى گيريم كه هر چه مشركان خواستند اين صحابه پيامبر صلى الله
عليه و آله را از دين اسلام برگردانند تا شهادت ناحق برعليه پيامبر صلى الله عليه و
آله بدهد او حتى از جانش هم در راه پيامبر صلى الله عليه و آله دريغ نكرد پس آيا
معنى دارد كه انسان در كارهاى روزمره و بعضى از كارهاى كه برايشان پيش مى آيد بر
عليه يكديگر شهادت ناحق بدهند!
آيه 25 : نماز و ترس از خدا
و ان اقيموا الصلوة و اتقوة و هو الذى اليه تحسرون
(161)
ترجمه : نماز را بر پا داريد و از خدا بپرهيزيد كه در پيشگاهش محشور مى شويد.
تفسير آيه
در آيه شريفه خداوند مستقيما دستور ((اقامه نماز) مى
دهد مى فرمايد: ((نماز را بر پا داريد و از خدا بترسيد
و تقوا پيشه كنيد ))). (و ان اقيمواالصلوة و اتقوة ) و
سرانجام با توجه به مساله معاد ((و اينكه حشر و بازگشت
شما به سوى خدا است ))). ( و هو الذى تحشرون )
درسى كه در اين آيه شريفه توسط دعوت پيامبر صلى الله عليه و آله به ما مى دهد: در
حقيقت در اين چند جمله كوتاه برنامه اى كه پيامبر به سوى آن دعوت مى كرده ،و از حكم
عقل و فرمان خدا سرچشمه گرفته ، به صورت يك برنامه چهار ماده اى در آمده است
عبارتند از اينكه آغازش توحيد و يگانگى خداوند، وانجامش معاد، و مراحل متوسط آن
،محكم ساختن پيونده هاى الهى ، و پرهيز از هر گونه گناه مى باشد ارائه داده شده است
.
(162)
داستان آيه 25
نماز و خوف از خداوند
طاوس مى گويد:
در مسجد الحرام شخصى را ديدم كه زير ناودان ايستاد و نماز مى خواند و دعا مى كند
وهاى هاى اشك مى ريزد بعد از ان كه نمازش تمام شد، نزد او آمد و ديدم كه امام سجاد
عليه السلام است .
به ايشان گفتم : (( اى پسر رسول خدا الله عليه و آله تو
رادر چنين حالى ديدم ، در حالى كه تو سه وسيله نجات دارى :
1- فرزند پيامبر صلى الله عليه و آله هستى
2- جدت شفيع قيامت است
3- خداى متعال داراى رحمت مى باشد
آن حضرت فرمود: (( اما فرزند رسول خدا بودن براى من
فايده اى ندارد، زيرا خدا فرمود: در قيامت نسبت و خويشى مفيد نيست
(163)
اما شفاعت جدم معلوم نيست برايم مفيد باشد، زيرا پروردگار فرمود: شفاعت نمى كنند
مگر براى كسانى كه مورد رضايت حق هستند.
(164)
اما خداوند در مورد رحمت او شامل حال محسنين مى شود
(165)
من نمى دانم جزء محسنين و نيكوكاران هستم يا نه ؟
(166)
آيه 26: ايمان به آخرت و مراقبت درحال
نماز
و الذين يومنون به و هم على صلاتهم يحافظون
(167)
ترجمه : و كسانى كه به آخرت ايمان دارند به آن نيز ايمان مى آورند و مراقب نمازهاى
خود هستند .
تفسير آيه
در اين آيه شريفه ابتداء درباره ايمان به آخرت و بعد مراقب از نمازها سخن مى گويد و
مى فرمايد (( كسانى كه به روز رستاخيز و حساب و پاداش
اعمال ايمان دارند و به اين كتاب ( قرآن مجيد) ايمان خواهند آورد و مراقب نمازهاى
خود خواهند بود (والذين يومنون بالاخرة يومنون و هم على صلوتهم يحافظون )
اهيمت نماز از ديدگاه قرآن
چرا در ميان تمام دستورات دينى در اين آيه تنها به نماز اشاره شده است ؟ همانطور كه
مى دانيم چون نماز مظهر پيوند با خدا و ارتباط با او است و به همين دليل از همه
عبادات برتر و بالاتر است و به عقيده بعضى هنگام نزول آيات قرآن تنها فريضه مهم
همين نماز بوده است
(168)
داستان آيه 26
مراقبت و قضاى سى سال نماز
شخصى اهل مسجد و نماز بود و نماز جماعتش ترك نمى شد به قدرى بود كه زودتر از ديگران
به مسجد مى آمد و در صف اول جماعت و آخرين نفرى بود كه از مسجد بيرون مى رفت يكى از
روزها كارى برايش پيش آمد كه باعث شد اندكى دير به مسجد برسد.
ديد در صف اول جماعت جا نيست مجبور شد در صف آخر قرار بگيرد، ولى پيش خود خجالت مى
كشيد و آثار شرمندگى از چهره اش پديدار شد. با خود مى گفت ((واى
بر من چيره شده است ؟ )) ناگهان به خود آمد و گفت :((
اين چه فكر باطلى است كه بر من چيره شده است ؟ اگر خلوص كه روح عبادت است باشد،صف
اول و آخر ندارد )).
بعد كه كمى فكر كرد، ادامه داد:(( عجب !معلوم مى شود در
سى سال نماز من آلوده به ريا بوده و گرنه نمى بايست ، صف آخر، شائبه اى در دل من
ايجاد كند ))
همان دم توبه كرد و تصميم گرفت نمازهاى سى ساله اش را قضا نمايد.
(169)
آيه 27 : نماز و همه عبادات صرفا براى خدا
قل ان ضلال و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين
(170)
ترجمه : بگو نماز مناسك حج ، زندگى و مرگم از آن خداوندى است كه پروردگار جهانيان
است
تفسير آيه
دربار تفسير اين آيه بايد ذكر شود كه اين آيه و چند آيه ديگرى كه در دنباله اين آيه
ذكر شده از آيات پايان سوره انعام مى باشند كه خلاصه اى از بخشهاى اين سوره شريف در
زمينه مبارزه با شركت و بت پرستى بيان شده است كه يكى از خصوصيات اين سوره آن است
با دعوت به توحيد و خداپرستى و مبارزه با شرك و بت پرستى شروع مى شود و با همان بحث
نيز جامعه نيز خاتمه مى يابد.
در آيه فوق مى فرمايد: اى پيامبر صلى الله عليه و آله بگو نه تنها از نظر عقيده من
موحد و يكتا پرستم بلكه از نظر عمل ، هر كار نيكى كه مى كنم ((نماز
من و تمام عبادات من و حتى مرگ و حيات من همه براى پروردگار جهانيان است
)) براى او زنده ام ،به خاطر او مى ميرم و در راه او هر چه دارم فدا مى
كنم تمام هدف من و تمام عشق من و تمام هستى من اوست
(قل ان صلاتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين )
((نسك )) در اصل به معنى
عبادت است و لذا به شخص عبادت كننده ((ناسك
)) گفته مى شود، ولى اين كلمه بيشتر درباره اعمال حج به كار مى رود، و
مى گويند: مناسك حج بعضى احتمال داده اند كه ((نسك
)) در اينجا به معنى (( قربانى
)) بوده باشد، ولى ظاهر اين است كه هر گونه عباداتى را شامل مى شود، در
واقع نخست اشاره به نماز (صلوة ) به عنوان مهمترين عبادت شده ، بعد همه عبادات را
به طور كلى بيان كرده است ، يعنى هم نماز من و هم تمام عباداتم و حتى زندگى و مرگم
، همه براى اوست .
(171)
داستان آيه 27
اخلاص در نماز و عبادات انسان را بيمه
مى كند
مردى بود كه هر كارى مى كرد،نمى توانست اخلاص خود را حفظ كند و رياكارى ننمايد روزى
چاره انديشى كرد و با خود گفت (( در گوشه شهر، مسجدى
متروك وجود دارد كه كسى به آن توجه نداشته و رفت و آمد نمى كند خوب است شبانه به آن
مسجد بروم ، تا كسى مرا نديده و خالصانه خدا را عبادت كنم ))
شب چادرش را روى شهر گستراند و رعد و برق و بارش شديد باران ،همه جا را تن شويه
مى كرد او نام خدا را بر زبان آورد و نماز را آغاز نمود.
هنوز ركعتى نماز نخوانده بود،كه ناگهان صدايى شنيد با خود گفت : ((حتما
كسى وارد مسجد شد )) بركيفيت و كمييت عبادتش افزود
خوشحال از اين كه آن شخص فردا به مسجد متروك آمده و مشغول نماز و عبادت است وقتى كه
هوا روشن شد و صبح دميد،به آن كسى كه وارد مسجد شده بود، زير چشمى نگاه كرد.
از تعجب دهانش باز مانده سگ سياهى كه بر اثر رعد و برق و بارندگى شديد، نتوانسته
بود در بيرون بماند، به مسجد پناه آورده بود.
بر سر و روى خود زد و اظهار پشيمانى كرد و واگويه نمود،((اى
نفس من از ريا گريختم و به مسجد دور افتاده آمده تا در عبادت خويش ، احدى را شريك
خدا قرار ندهم ،اما... واى بر من ، چقدر مايه تاسف است كه اين حالت را پيدا كردم
))
(172)
خوب است در اينجا جمله اى از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه آن را هم شيعه و هم
اهل تسنن روايت كرده اند و از مسلمات است براى شما بيان كنيم مى فرمايد :
((من اخلص لله اربعين صاحبا جرت
ينابيع الحكمة من قلبه على لسنانه ))
(173)
هر كس چهل شبانه روز، خود را براى خدا خالص كند، يعنى چهل شبانه روز هيچ انگيزه اى
در وجود او جر رضاى حق حاكم نباشد ،حرف بزند براى رضاى خدا، سكونت كند براى رضاى
خدا نگاه كند و نگاهش را ببندد براى رضاى خدا بخوابد و بيدار شود براى خدا ،يعنى
آنچنان برنامه اش راتنظيم كند و آنچنان روح خود را اصلاح كند كه اساسا جز براى خدا
چيز ديگرى كار نكند يعنى بشود ابراهيم خليل الله (ان صلاتب و نسكى و محياى و مماتى
لله رب العالمين )
(174) نمازم ،عبادتم و بلكه زندگى و مردنم ،لله و براى اوست .
آرى پيغمبر فرمود،اگر كسى موفق شود چهل شبانه روز هوى و هوس رابه كلى مرخص كند و در
اين چهل شبانه روز كارى نكند و جز براى او زنده نباشد، چشمه هاى معرفت و حكمت از
درونش مى جوشد و بر زبانش جارى مى شود.(175)
حافظ با آن زبان رمزى شيرين خود، همين حديث را معنى مى كند و مى گويد:
سحر كه رهروى در سرزمينى همى گفت اين معما با قرينى
كه اى صوفى شراب آنگه شود صاف كه در شيشه بماند اربعينى
آيه 28 : نماز و پاداش صالحان
والذين يمسكون بالكتاب و اقاموا الصلوة انا لا نضيع اجر
المصلحين
(176)
ترجمه : به راستى ما پاداش درستكاران را كه بر كتاب خدا توسل جويند و نماز را بر پا
دارند ضايع نخواهيم كرد.
تفسير آيه
منظور آيه شريفه درباره افراد صالح و شايسته سخن مى گويد اين آيه در برابر يهوديان
كه در تورات آيات الهى را كتمان مى كردند و به خداوند دروغ مى بستند بيان شده است
،اما خداوند در آيه فوق به آن دسته از انسانهاى صالح و شايسته مى فرمايد:
آنها نه تنها از هر گونه تحريف و كتمان آيات الهى بر كنار بودند بلكه به آنان تمسك
جسته و مورد آنها را اجرا كردند، قرآن اين جمعيت را ((مصلحان
جهان )) نام نهاده و اجر و پاداش مهمى براى آنها قائل
شده و درباره آنها چنين مى گويد:
((كسانى كه تمسك به كتاب پروردگار جويند و نماز را بر
پا دارند، پاداش بزرگى خواهند داشت زيرا ما پاداش مصلحان را ضايع نخواهيم ساخت
)).(و الذين يمسكون بالكتاب و اقاموا الصلوة انا لا نضيع المصلحين )
در اينكه منظور از اين كتاب تورات است يا قرآن مجيد ،مفسران دو گونه تفسير دارند
ولى با توجه با آيات گذشته ، ظاهر اين است كه اشاره به گروهى از بنى اسرائيل باشد
كه حساب خودشان را از افراد گمراه جدا ساختند البته شك نيست كه تمسك جستن به تورات
با انجيل با توجه به بشارتى كه در آنها راجع به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله
آمده
است از ايمان به اين پيامبر جدا نخواهد بود.
تعبير به ((يمسكون )) كه به
معنى تمسك جستن است ، نكته جالبى است را در بر دارد، زيرا تمسك به معنى گرفتن و
چسبيدن و به چيزى براى حفظ و نگهدارى آن مى باشد ،و اين صورت حسى آن است ، صورت
معنوى است كه انسان با كمال جديت پايبند به عقيده و برنامه اى باشد و در حفظ و
حراست آن بكوشد، تمسك به كتاب الهى اين نيست كه انسان صفحات قرآن و تورات و يا كتاب
ديگر را محكم در دست بگيرد و در حفظ و حراست جلد وكاغذ آن بكوشد، بلكه تمسك واقعى
آن است كه اجازه ندهد كمترين مخالفتى با آن از هيچ سو انجام شود و در تحقق يافتن
مفاهيم آن از جان و دل بكوشد.
(177)
داستان آيه 28
پاداش همه صالحين در نماز عطا مى شود
يكى از مسلمين با شتاب به سوى مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد، تا در نماز
جماعت آن حضرت شركت كند وقتى كه به در مسجد رسيد،ديد كه مردم از مسجد بيرون مى
آيند، از يكى پرسيد:(( چرا زمسجد بيرون مى آيد؟
)) او گفت :((نماز جماعت تمام شد به كجا مى
روى ؟ )) آن مرد عقب مانده ، در اعماق قلب ،آهى كشيد و
افسوس خورد كه چرا موفق به درك جماعت نشده است .
مردى از مسلمين به او گفت : (( تو، آن آه سوزان را به
من ببخش و من نماز جماعتم را به تو مى بخشم )). مرد عقب
مانده گفت : ((بسيار خوب من آه خودم را به تو دادم و تو
نمازت را به من بده . )) عقب مانده اين را گفت و به
مسجد رفت .
همان شب در عالم خواب ديد كه هاتفى به او گفت :(( خوشا
به حالت روحانى تو، كه آه سوزان و آب حيات و شفا يافتى و سپس به خاطر گذشت از مقام
روحانى ، آن آه ،در مقابل نماز شخص ديگر،نماز همه آنها كه در مسجد بودند ،قبول
درگاه خدا شد. ))
(178)
آرى گر انسان نيكوكار و شايسته خداوند نيت خودش را خالص كند و براى نماز حركت كند
خداوند هم به هر طريقى پاداش او را اعطاء مى فرمايد و در ثواب نمازگزاران واقعى
نائل مى آيد.
آيه 29 : نماز باعث انفاق در راه خدا
الذين يقيمون الصلوة و مما رزقنا هم ينفقون
(179)
ترجمه : آنها كه نماز را بر پا مى دارند و از آنچه روزى شان داده ايم انفاق مى
كنند.
تفسير آيه
منظور از اين آيه شريفه خطاب به مومنان مى باشد و در وصف آنها سخن مى گويد و مى
فرمايد:
آنها در پرتو احساس مسوليت و درك عظمت پروردگار و همچنين ايمان فزاينده و بلند نگرى
توكل ، از نظر عمل داراى دو پيوند محكمند، پيوند و رابطه نيرومندى با خدا و پيوند و
رابطه نيرومندى با بندگان خدا (( آنها كسانى هستند كه
((نماز )) را كه (مظهر رابطه با خداست ) بر
پا مى دارند، و از آنچه به آنها روزى داده ايم در راه بندگان خدا انفاق مى
كنند،(اللذين يقيمون الصلوة ومما رزقنا هم ينقون ) تعبير به ((
اقامه نماز )) (به جاى خواندن نماز) اشاره به اين است
كه نه تنها خودشان نماز مى خوانند بلكه كارى مى كنند كه اين رابطه محكم با پروردگار
همچنان و در همه جا بر پا باشد،و تعبير ((مما رزقناهم
)) (از آنچه به آنها روزى داده ايم ) تعبير وسيعى است كه تمام سرمايه
هاى مادى و معنوى را در بر مى گيرد، آنهانه تنها از اموالشان بلكه از علم و دانششان
،از هوش و فكرت شان ،از موقعيت و نفوذشان و از تمام مواهبى كه در اختيار دارند در
راه بندگان خدا مضايقه نمى كنند.
(180)
داستان آيه 29
نماز تاج صالح و انفاق به فقيران
مرجع عاليقدر شيعه ،آيت الله شيخ جعفر كاشف الغطاء از علماى طراز اول قرن دوازدهم
هجرى در يكى از مساجد نجف اشرف اقامه نماز جماعت مى نمود.
يك روز ظهر، مسلمين به مسجد آمدند و در صفوف جماعت در انتظار تشريف آوردن علامه به
سر مى برند، ولى آمدن ايشان طول كشيد و آنها از آمدن او مايوس شدند و بر خاستند و
نماز خود را فرادا خواندند.
در اين وقت ، شيخ جعفر به مسجد آمد.و ديد مردم فرادا نماز مى خوانند بسيار ناراحت
شد و آنها را سرزنش كرد و گفت : ((آيا در ميان شما يك
نفر مورد اطمينان نيست كه هر گاه من به مسجد نرسيدم ،به او اقتدا كنيد و نماز را به
جماعت بخوانيد؟ ))مردم از شرم چيزى نگفتند .
در بين ،چشم ايشان به مرد تاجر نيكوكار و موثق و صالحى افتاد كه در گوشه اى از مسجد
نماز مى خواند شيخ جعفر نزد وى رفت و به او اقتدا كرد.
مردم نيز به پيروى از شيخ ، صفها را منظم نموده و به آن تاجر صالح اقتدا كردند و
دستها به نشانه نيت بالا رفت آن تاجر دريافت كه شيخ و مردم به او اقتدا كرده اند
،بسيار شرمنده شد. و از طرفى شرعا نمى توانست نماز خود را قطع كند، و از سوى ديگر
خويش را لايق امام جماعتى نمى دانست .
در حالى كه عرق شرم از سر و رويش مى باريد، نماز را با جماعت به پايان رساند. بعد
از نماز، فورا برخاست كنار برود شيخ جعفر دست او را گرفت و اصرار كرد كه بايد نماز
عصر را نيز بخوانى . وى هر چه اظهار شرمندگى مى كرد،فايده اى نداشت .
تاجر گفت : ((مرا چه به امام جماعت ! مرا كشتيد؟
)) شيخ جعفر به او گفت :((حتما بايد نماز
عصر را بخوانى )) تاجر قبول نمى كرد سرانجام شيخ گفت :((يا
بايد نماز جماعت را تو بخوانى و ما اقتدا كنيم ،يا بايد دويست دست لباس برى فقيران
به اينجا بياورى ! بازرگان گفت ((حاضرم آن لباسها را
اينجا بياورم ، و امامت نماز جماعت را قبول نكنم ! ))
شيخ گفت :((بايد قبل ازنماز، آن لباسها را بياورى !
))
او پذيرفت و شخصى را به حجره اش فرستاد تا آن لباسها را به مسجد بياورد شيخ تمام
لباسها را بين فقرا و تهيدستان تقسيم كرد صداى مكبر شنيده شد:((مومنين
نيست چهار ركعت نماز عصر،به امامت آيت الله شيخ جعفر كاشف الغطاء..))(181)
آيه 30 : عدم فايده در نماز بى قيد و شرط
و ما كان صلاتهم عند البيت الا مكاء و تصدية فذوقوا العذاب
بما كنتم تفكرون
(182)
ترجمه :نمازشان در آن خانه جز سوت كشيدن و كف زدن چيزى نباشد، پس به كيفر كفرتان
عذاب را بچشد.
تفسير آيه
آيه شريفه درباره عمل خرافى مشركان مكه نازل شده است در اين آيه نمونه اى از منطق
فكرى آنها را منعكس شده است تا روشن شود كه آنها نه دارا سلامت فكر بودند و نه
درستى عمل داشتند ،بلكه همه برنامه هايشان بى اساس و ابلهانه بود! آنها مدعى بودند
كه نماز و عباداتى دارند و به كارهاى احمقانه خود نعره زدنها وكف زدنها در اطراف
خانه خدا ، نام نماز گذاشتند ،لذا قرآن اضافه مى كند:((نماز
آنها در كنار خانه خدا كعبه چيزى جز صورت كشيدن و كف زدن نبود))
(و ما كان صلاتهم عند البيت الا مكاء و تصديه )
در تاريخ مى خوانيم كه گروهى از اعراب در زمان جاهليت به هنگام طواف خانه كعبه لخت
و مادر زاد مى شدند، و كف مى زدند و نام آن را عبادت مى گذاشتند و نيز نقل شده
هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در كنار حجر الاسود رو به سوى شمال مى
ايستاد(كه هم مقابل كعبه باشد و هم بيت المقدس !) و مشغول نماز مى شد دو نفر از
طائفه (( بنى سهم )) در طرف
راست و چپ آن حضرت مى ايستادند يكى ((صحيه
)) مى كشيد و ديگرى ((كف ))
مى زد تا نماز پيامبر صلى الله عليه و آله رامشوش كنند .
در تعقيب اين جمله مى گويد اكنون كه همه كارهاى شما حتى نماز و عبادتتان اين چنين
ابلهانه و زشت و شرم آور است مستحق مجازاتند (( پس
بچشيد عذاب الهى را به خاطر اين كفرتان ))(فذوقوا
العذاب بما كنتم تفكرون )
هنگامى كه انسان صحفات تاريخ عرب را ورق مى زند و قسمتهائى را كه از آن در قرآن
مورد بررسى قرار مى دهد با كمال تعجب در عصر ما كه به اصطلاح عصر فضا و اتم نيز است
كسانى هستند كه با تكرار اعمال زمان جاهليت خود را در صف عبادت كنندگان مى پندارند
آيات قرآنى و گاهى اشعارى كه در مدح پيامبر صلى الله عليه و آله و على است با نغمه
هاى موسيقى توام مى كنند و حركاتى شبيه رقص به سر و گردن و دستهاى خود مى دهند ونام
آن را بزرگداشت اين مقدسات مى گذارند،اين اعمال گاهى به نام وجد و سماع و زمانى ذكر
و حال و گاهى به نامهاى ديگر انجام مى گيرد.
درحالى كه اسلام از اين كارها بيزار است واين اعمال نمونه ديگر از اعمال جاهلى است
.
(183)
داستان آيه 30
چگونه نماز بخوانيم
حماد بن عيسى گفت : در محضر امام صادق عليه السلام بودم ، به من فرمود:
((آيا مى توانى نماز را خوب بخوانى ؟))عرض
كردم چگونه نمى توانم و حال آنكه كتاب ((حرير
)) را كه درباره نماز نوشته شده است ، از حفظ دارم . حضرت فرمود:
(( اى تو ضرر ندارد،برخيز و نمازى بخوان تا من ببينم كه چگونه مى خوانى
)) حسب الامر حضرت رو به قبله ايستادم و شروع به خواندن
نماز كردم را از نظر ركوع و سجودهاى بجاى آوردم ،اما حضرت آن را نپسنديد و فرمود:
(( نماز را خوب نخواندى واقعا چقدر است براى مردى كه شصت سال عمرش مى
گذرد و حال آنكه نمى تواند يك نماز كامل با مراعات حدود كامله آن بخواند
)) من خجالت كشيدم ،و خود را كوچك ديدم عرض كردم فدايت شوم ،شما نماز را
به تعليم دهيد،پس ، امام عليه السلام رو به قبله راست ايستاد و دستهاى خود را آزاد
گذارند و انگشتهاى دست آن حضرت به هم گذارده شده بود و ما بين دو قدم آن حضرت از سر
انگشت باز، وبيشتر فاصله نداشت و انگشتهاى پاى خود را رو به قبله كردند و تا آخر
نماز هم رو به قبله بود و باتواضع و حضور قلب گفتند:((الله
اكبر )) و سوره حمد و توحيد را با ترتيل ( به آرامى و
خوبى ) خواندند و بعد از تمام شدن سوره توحيد،به قدر يك نفس كشيدن صبر كردند، بعد
دست خود را بلند كرده تا مقابل صورت بردند، و در حالى كه ايستاده بودند گفتند :((
لله اكبر ))) و پس از آن به ركوع رفتند و كف دست را به
سر زانو گرفتند انگشتان آن حضرت از هم باز بود زانو را به عقب دادند، چنانكه پا
راست شد و پشت آن حضرت طورى مساوى شد كه اگر قطره آبى بر آن مى گذاشتند، به هيچ
طرفى نمى ريخت گردن خود را كشيده و سربه زير نينداختند و چشم را بر هم گذاردند و سه
مرتبه به آرامى مى گفتند:(( ربى العظيم و بحمده
))) اعضاى بدن خود را از يكديگر باز گرفته و بر هم نگذارده بودند (در
حال سجده دست را به بدن نچسبانده و بدن را بر پا نگذارده بودند) و بر هشت موضع بدن
خود كه به زمين گذارده بودند، سجده كردند كه پيشانى و دو كف سجده كردند كه پيشانى و
دو كف دست و دو سر زانو و دو سر انگشت بزرگ پا سر بينى باشد .
بعد از نماز فرمودند گذاردن هفت موضع در وقت سجده به روى زمين واجب است كه پيشانى و
دو كف دست و دو سر زانو و دو سر انگشت بزرگ باشد اما گذاردن بينى بر زمين سنت
(( مستحب ) است و آنها همان مواضع است كه خداوند در
قرآن فرموده است :
(و ان المساجد لله فلاتد مع الله احدا)(184)
و مسجدها از آن خداست و با وجود خدايى يكتايى كسى را به خدايى مى خواند پس از آن سر
از سجده برداشت و وقتى نشستند گفتند: (( لله اكبر
)) و به ران چپ نشسته ، پشت پاى راست را بر كف پاى چپ گذاردند و گفتند:((استغفرالله
ربى و اتوب اليه )) و دوباره در حالى كه نشسته بودند
گفتند: ((اله اكبر)) و بعد
به سجده دوم رفتند و مانند سجده اول ،سجده دوم را تمام كردند، و در ركوع سجود هيچ
يك از اعضاى بدن را بر يكديگر نگذارده بودند و موقع سجده آرنج دست خود را باز نگاه
داشته و به زمين نگذارده بودند در حال تشهد خواندن ،انگشتان دست آن حضرت از يكديگر
باز بود و به اين كيفيت دو ركعت نماز خواندن و چون از تشهد فارغ شدند فرمودند:
((اى حماد اين چنين نماز بخوان . ))
(185)
آيه 31 : توبه و نماز مانع عذاب الهى
ليهم الصلوة و السلام فان تابوا واقاموا الصلوة واتوا الزكوة فخلوا سبيلهم ان الله
غفور رحيم
(186)
ترجمه :اگر توبه كردند و نماز را بر پا داشتند و زكات دادند آنها را رها سازى زيرا
خداوند آمرزنده مهربان است
تفسير آيه
اين آيه خطاب به مسلمانان است در برابر مشركان بيان شده است در جملات قبل اين آيه
مى فرمايد هنگامى كه ماههاى حرام پايان يافت مشركان را هر كجا يافتند به قتل
برسانيد و آنها اسير سازيد و محاصره كنيد و در كمين گاه بر سر راه آنها بنشيند،
خداوند در اين آيه شديدترين دستور را به مسلمانان نسبت به مشركان مى دهد ولى اين
شدت و خشونت نه به مفهوم اين است كه راه بازگشت به روى آنها بسته شده باشد، بلكه در
هر حال و در لحظه بخواهند مى توانند جهت خود را تغيير دهند ،لذا بلافاصله اضافه مى
كند:((هر گاه توبه كردند و نماز را بر پا داشتند و زكات
دادند آنها را رها سازيد زيرا خداوند آمرزنده مهربان است )).(فان
تابوا اقاموا الصلوة و اتوا الزكوة فخلوا سبيلهم )
و در اين صورت با ساير مسلمانان كمترين تفاوتى را ندارد و در همه احكام و حقوق با
آنها شريكند .
((زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است ))و
كسى را كه به سوى او باز گردد،از در خود نمى راند (ان الله غفور رحيم )
(187)
دراينجا اين سوال پيش مى آيد آيا نماز و زكات شرط قبول اسلام است ؟ ادا نماز و زكات
لازم است ،و به هيمن بعضى دليل از فقهاى اهل سنت ترك نماز و زكوة را دليل بر كفر
گرفته اند .
ولى حق اين است كه منظور از ذكر اين دو دستور بزرگ اسلامى آن است كه در تمام مواردى
كه ادعاى اسلام مشكوك به نظر برسد - همان گونه كه در مورد بت پرستان آنروز غالبا
چنين بود - انجام اين دو وظيفه بزرگ اسلامى را به عنوان نشانه براى اسلام آنها قرار
دهند.
و يا اينكه منظور اين است كه آنها نماز و زكات رابه عنوان دو قانون الهى بپذيرفتند
و به آن گردن نهند ،و به رسميت بشناسند، هر چه از نظر عمل در كار آنها قصورى باشد،
زيرا دلائل فراوانى داريم كه تنها با ترك نماز يا زكات انسان در صف كفار قرار نمى
گيرد، هر چند اسلام او بسيار ناقص است .البته اگر ترك زكات به عنوان قيام بر ضد
حكومت اسلامى باشد، سبب كفر خواهد بود ولى اين بحث ديگرى است كه ارتباط به موضوع ما
ندارد.(188)
داستان آيه 31
نماز باعث توبه سر دسته راهزنان شد
يكى از علماء از كربلا و نجف بر مى گشت ولى در راه برگشت در اطراف كرمانشاه و همدان
گرفتار دزدان شده و هر چه او و رفقايش داشتند، همه را سارقين غارت نمودند آن عالم
مى گويد:(( من كتابى داشتم كه سالها با زحمت و مشقت
زيادى آن رانوشته بودم و چون خيلى مورد علاقه ام بود در سفر و حضر با من همراه بود،
اتفاقا كتاب ياد شده نيز به سرقت رفت ،به ناچار به يكى از سارقين گفتم من كتابى در
ميان اموالم داشتم كه شما آن رابه غارت برده ايد و اگر ممكن است آن رابه من
برگردانيد زيرا بدرد شما نمى خورد )) آن شخص گفت
(( ما بدون اجازه رئيس نمى توانيم كتاب شما را پس دهيم واصلا حق
نداريم دست به اموال بزنيم )) گفتم :((رئيس
شما كجا است ))گفت :(( پشت
اين كوه جايگاه او است )) لذا من به همراه آن دزد به
نزد رئيسشان رفتيم ، وقتى وارد شديم كه رئيس دزدها نماز مى خواند موقعى كه از نماز
فارغ شد آن دزد به رئيس خود گفت : ((اين عالم يك كتابى
بين اموال دارد و آن را مى خواهد و ما بدون اجازه شما نخواسته ام بدهيم
)) من به رئيس دزدها گفتم :((اگر شما رئيس
راهزنان هستيد ،پس اين نماز خواندن چرا؟ نماز كجا؟ ))
گفت :((درست است كه من رئيس راهزنان هستم ولى چيزى كه
هست انسان رابطه خود را با خدا به كلى قطع كند و از ياد خدا تماما روى گردان
شود،بلكه بايد يك راه آشتى باقى گذارد حالا كه شما عالميد به احترام شما اموال را
بر مى گردانم . ))
و دستور داد همين كار را كردند و ما هم خوشحال با اموالمان به راهمان ادامه داديم .
پس از مدتى كه به كربلا و نجف برگشتم ، روزى در حرم امام حسين عليه السلام همان مرد
را ديدم كه با حال خضوع و خشوع گريه و دعا مى كند وقتى كه مراديد شناخت و گفت :((مرا
مى شناسى ))گفتم :((آرى
))گفت :((چون نماز را ترك نكردم و رابطه ام
با خدا ادامه داشت ،خدا هم توفيق توبه داده و از دزدى دست برداشتم و هر چه از اموال
مردم نزد من بود،به صاحبانشان برگرداندم و هر كه را نمى شناختم از طرف آنها صدقه
دادم و اكنون توفيق توبه زيارت پيدا كرده ام .))(189)
|