نماز راز دوست

على رستمى

- ۳ -


داستان آيه 15  
نخستين نماز خوف در جبهه اسلام  
نماز خوف در اصطلاح فقه ، مثل نماز مسافر دوم ركعت است يعنى نمازهاى چهار ركعتى مثل نماز ظهر و عصر،دو ركعت خوانده مى شود حتى اگر انسان در وطن خود هم باشد،براى اينكه در حين جنگ و مقابل دشمن است و محال نيست ، اگر چه رزمندگان به نماز بايستند وضع دفاعى به هم مى خورد،پس موظف هستند در حال نماز،نيمى از ركعت را كه خوانده صبر مى كند با آنها يك ركعت ديگر هودشان بخوانند، در حالى كه امام جماعت همين طور منتظر نشسته يا ايستاده است ،رزمندگان ديگر مى آيند و نماز خودشان را با ركعت دوم امام مى خوانند.
علامه مجلسى (ره ) از كازرونى نقل كرده كه ، در ذيل حوادث سال پنجم ، چنين اقاده داشته است : ((و در اين سال ، غزوه ذات الرقاع پيش آمد و آنچنان بود كه كسى به مدينه وارد شد و به پيامبر صلى الله عليه و آله خبر داد كه انمار و ثعلبه جمعيت هاى زيادى فراهم آورده اند كه با مسلمين جنگ كنند اين خبر به پيغمبر صلى الله عليه و آله رسيد. شب شنبه دهم محرم با چهار صد نفر و به قولى هفتصد نفر از مدينه بيرون شد و به محل ايشان در ذات الرقاع ، كه نام كوهى است ، رسيد،ليكن جز چند زن در آنجا كسى را نديد، زنان را كه از آن جمله دوشيزه اى صاحب جمال بودند بگرفتند و اعراب به كوهها بگريختند و مسلمين بيم داشتند كه مبادا اعراب برگردند و بى خبر برايشان بتازند، پس پيغمبر با ياران نماز خوف اقامه كردند، و اين نخستين نماز خوف بوده است در اسلام ...)) (101)
آيه 16 : وجوب اقامه نماز در وقتهاى معين 
فاذا قضيتم الصلوة فاذكرو الله قياما و قعودا و على جنوبكم فذا اطماءتنم فاقيموا الصلوة كانت على المومنين كتابا موقوتا (102)
ترجمه : و هنگامى كه نماز را به پايان رسانيديد خدا را ياد كنيد در حال ايستادن و نشستن و به هنگامى كه به پهلو خوابيده اند، و هر گاه آرامش يافتند (و حالت خوف زايل گشت ) نماز را (به صورت معمول ) انجام دهيد، زيرا نماز وظيفه ثابت و معينى براى مومنان است .
تفسير آيه  
اهميت فريضه نماز  
اين آيه بدنبال دستور نماز خوف در آيه گذشته (سوره نساء آيه 102) و لزوم بپاداشتن نماز حتى در حال جنگ ، در اين آيه مى فرمايد ((پس از تمام نماز ياد خدا فراموش نكنيد، و در حال ايستادن و زمانيكه بر پهلو خوابيده ايد به ياد خدا باشيد و از او كمك بجوئيد )) (فاذا قضيتم الصلوة فاذكرو الله قياما (103) و قعودا و على جنوبكم )
منظور از ياد خدا در حال قيام و قعود و بر پهلو خوابيدن ، ممكن است همان حالات استراحت و در فاصله هائى كه در ميدان جنگ واقع مى شود باشد و نيز ممكن است به معنى حالات مختلف جنگى كه سربازان گاهى در حال ايستادن و زمانى نشستن و زمانى به پهلو خوابيدن ، سلاحهاى مختلف جنگى از جمله وسيله تير اندازى را بكار مى برند،بوده باشد آيه فوق در حقيقت اشاره به يك دستور مهم اسلامى است ، كه معنى نماز خواندن در اوقات معين است كه در ساير حالات انسان از خدا غافل بماند بلكه ، نماز يك دستور انضباطى است كه روح توجه به پروردگار را در انسان زنده مى كند و مى تواند در فواصل نمازها خدا را به خاطر داشته باشد خواه در ميدان جنگ باشد و خواه در غير ميدان جنگ .(104)
آيه فوق در روايات متعددى به كيفيت نماز گزاردن بيماران تفسير شده كه اگر بتواند ايستاده و اگر نتوانند به پهلو بخوانند و نماز را به جا آورند،اين تفسير در حقيقت يك نوع تعميم و توسعه در معنى آيه است اگر چه آيه مخصوص به اين مورد نيست (105) سپس ‍ قرآن مى گويد:
دستور نماز خوف يك دستور استثنائى است ( و به مجرد اينكه حالت خوف زائل گشت ، بايد نماز را به همان طرز عادى انجام دهيد) (فاذا اطماءنتم فاقيموا الصلوة ) و در پايان سر اين همه سفارش و دقت را درباره چنين بيان مى دارد .
(( زيرا نماز وظيفه و لا يتغيرى براى مومنان است )) (ان الصلوة كانت على الومنين كتابا موقوتا) كلمه ((موقوت )) است بنابراين معنى آيه چنين است كه اگر ملاحضه مى كنيد حتى در ميدان جنگ مسلمانان بايد اين فريضه اسلامى را انجام دهند به خاطر آن است كه نماز اوقات معينى دارد كه نمى توان از آنها تخلف كرد (106) ولى در روايات متعددى كه در ذيل آيه وارد شده است (موقوتا )) به معنى (( ثابتا و واجبا )) تفسير شده است كه البته آن هم با مفهوم آيه سازگار است ، و نتيجه آن با معنى اول تقريبا يكى است .
بعضى مى گويند ما منكر فلسفه و اهميت نماز و اثرات تربيت آن نيستم اما چه لزومى دارد كه در اوقات معينى اوقات انجام شود آيا بهتر نيست كه مردم آزاد گذارده شوند و هر كس به هنگام فرصت و آمادگى روحى اين وظيفه را انجام دهد.
جواب
تجربه نشان داده كه اگر مسائل تربيتى تحت انضباط و شرائط معين قرار نگيرد عده اى آن را به دست فراموشى مى سپارند ،و اساس آن به كلى متزلزل مى گردد،اين گونه مسائل حتما بايد در اوقات معين و تحت انضباط دقيق قرار گيرد تا هيچكس عذر و بهانه اى براى ترك كردن آن نداشته باشد به خصوص اينكه انجام اين عبادات در وقت معين مخصوصا به صورت دسته جمعى داراى شكوه و تاثير و عظمت خاصى است كه قابل انكار نمى باشد و در حقيقت يك كلاس بزرگ انسان سازى تشكيل مى دهد (107)
داستان آيه 16  
چه وقت نماز بخوانيم  
على فرمود: هر نمازى را در وقت خاصتش كه مقرر شده است بجاى آور،نه براى داشتن وقت آزاد نمازى را زودتر از وقتش بگذار،و نه به دليل در گيريهاى ديگر،نماز را از ميان ويژه اش به تاخير انداز،و بدين نكته توجه داشته باش كه هر كار ديگرت تابع نمازت خواهد بود . (108)
و باز در داستانى از رسول خدا صلى الله عليه و آله سفارش شده است : آگاه باشيد! نماز سفره گسترده خدا و در زمين كه خداوند روزى پنج باز (مراد در اوقات مخصوص ) براى اهل رحمتش (افراد شايسته رحمت ) گواه نموده است براستى آن كسى كه در شبانه روز پنج باز كنار سفره رحمت و لطف خدا مى نشيند، آيا از كنار چنين سفره اى گرسنه و با دست خالى بر مى خيزد؟هر گونه ،بنابراين بياييد،روح و جان خود را در كنار سفره رحمت و با غذاهاى معنوى و ملكوتى اين سفره نيرومند كنيم . (109)
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به ابوذر فرمود:مادام كه در نماز هستى ، در حقيقت در خانه فرمانروا را مى كوبى ،و كسى كه در خانه فرمانروا را زياد بكوبد، آن در به رويش گشوده مى شود (110) و نيز فرمودند:اى ابوذر! هيچ مومنى به نماز نمى ايستد، مگر اينكه بين او تا عرش خدا نيكى بر او فرود مى آيد و خداوند فرشته اى را بر او مى گمارد كه ندا مى كند اى پسر آدم ! اگر بدانى كه چه پاداش عظيمى به خاطر نمازت دارى ؟ و با چه كسى راز و نياز مى كنى ؟ هرگز از نماز خواندن خسته نمى شوى ، و از آن روى بر نمى گردانى . (111)
آيه 17 : خدعه منافقين در حال نماز 
ان المنافقين يخادعون الله و هو خادعهم و اذا اقاموا الى الصلوة قاموا كسالى ير اون الناس و لا يذكرون الله الا قليلا (112)
ترجمه : منافقان به خدا نيرنگ مى زنند در حالى كه او آنها را فريب مى دهد چون به نماز برخيزيد با بى ميلى مى ايستند، در چشم مردم خود نمايى مى كننند و جز اندكى خدا را ياد نمى كنند.
تفسير آيه
در اين آيه شريفه پنج صفت از صفات منافقان را بيان مى كند كه عبارتند:
1- آنها براى رسيدن به اهداف شوم خود از راه خدعه و نيرنگ وارد مى شوند و حتى مى خواهند: ((به داخل خدعه واقع شده اند، زيرا براى بدست آوردن سرمايه هاى ناچيزى سرمايه هاى بزرگ وجود خود را از دست مى دهند )). (ان المنافقين يحادعون الله و هو خادعهم ) تفسير فوق از ( و او) در (( و هو خادعهم )) كه (و او حاليه ) است استفاده مى شود و اين درست شبيه داستان معرفى است كه از بعضى بزرگان نقل شده است كه به جمعى از پيشه وران مى گفت : از اين بترسيد كه مسافران غريب بر شما كلا بگذارند،كسى گفت اتفاقا آنها افراد بيخبر و ساده دلى هستند ما بر سر آنها مى توانيم كلاه بگذاريم ،مرد بزرگ گفت منظور من هم همانست ، شما سرمايه ناچيزى از اين راه فراهم مى سازيد و سرمايه بزرگ ايمان را از دست مى دهيد!
2- آنها از خدا دورند و از راز و نياز با لذت نمى برند و به همين دليل :(( هنگامى كه بنماز بزخيزند سر تا پاى آنها غرق كسالت و بى حالى است )) (و اذا قاموا الى الصلوة قاموا كسالى ).
3- آنها چون به خدا و وعده هاى بزرگ او ايمان ندارند،اگر عبادت يا عمل نيكى انجام دهيد، آن نيز از روى ريا است نه به خاطر خدا! (يراؤ ن الناس ) بلكه براى نشان دادن به مردم است .
4- آنها اگر ذكرى هم بگويند و يادى از خدا از صميم دل و از روى آگاهى و بيدارى نيست و اگر هم باشد بسيار كم است . (و لا يذكرون الله الا قيلا)
5- آنها افرادى سرگردان و بى هدف و فاقد برنامه و مسير مشخص اند، نه جزء مؤ مناند و نه در صف كافران ! طبق آيه بعدى كه دنباله اين آيه مذكور،ذكر شده است ((مذبذبين ذلك لا الى هولاء و لا الى هولاء) پس آنها افراد سرگردان و بى هدف و بى برنامه هستند نه در جزء مؤ منان هستند و نه در صف كافران ! (113)
داستان آيه 17  
ريا كردن و دزدترين دزدان در نماز.  
امير المؤ منين على عليه السلام فردى را ديدند كه نمازش را به سرعت مى خواند، همچون كلاغى كه بر زمين منقار مى زند حضرت از وى پرسيد:((چه مدت به اين شكل نماز خوانده اى ؟ )) گفت ((مدتى است كه اين گونه نماز مى خوانم )) حضرت فرمود:((مثل تو مثل كلاغى است اگر به اين حال دنيا بر وى ، بر غير دين پيامبر صلى الله عليه و آله مرده اى )) سپس فرمود ((همانا دزدترين دزدها كسى است كه از نماز خود بدزدد.)) (114) (اين صفت در افراد رياكار و منافق به چشم مى خورد).
باز در داستان ديگر از نماز گزار رياكار آمده است : كه چادر نشينى مسلمان به ، شهر آمد، داخل مسجد شد، ديد مردى با خشوع نماز مى گذارد توجهش به وى معطوف گرديد پس از نماز به او گفت :چه خوب نماز مى خوانى ،جواب داد علاوه بر نماز ،روزه هم دارم و اجر نماز گزار صائم دو برابر نمازگزار غير صائم است . مرد اعرابى كه مجذوب او شده بود گفت :در شهر كارى دارم كه بايد آن را انجام دهم ،بر من منت بگذار و قبول كن كه شترم را نزد شما بگذارم تا بروم و برگردم او پذيرفت و چادرنشين با اطمينان خاطر شتر را به وى سپرد و از پى كار خود رفت . نمازگزار رياكار با دورشدن اعرابى بر شتر نشست و با سرعت آن محل را ترك گفت . پس از ساعتى مرد چادر نشثين برگشت ولى نه از نمازگزار اثرى ديد و نه از شتر در اطراف و نواحى مسجد جستجو كرد، نتيجه اى نگرفت ، بيچاره ناراحت و متاثر گرديد و يك شعر گفت كه مضمون و مفاد شعر اين چنين است : به نمازش ‍ به شگفتم آورد و روزه اش مجذوبم ساخت ،اما نمازگزار روزه دار ناقه جوانم را با سرعت راند و برد. (115)
آيه 18 : علم و دانش توام با نماز 
لكن الر سخوان فى العلم منهم و المومنون بما انزل اليك و ما انزل من قبلك و المقيمين الصلوة و الزكوة و المومن بالله و اليوم الاخر اولئك سنوتيهم اجرا عظيما. (116)
ترجمه : ولى استواران در دانش و مومنانى را كه به آنچه بر تو و پيش از تو نازل شده است ايمان آورده اند و نماز گزاران و زكات دهندگان و مومنان به خدا و روز قيامت را پاداش عظيمى خواهيم داد.
تفسير آيه  
در آيات گذشته (در اين سوره شريفه نساء) به چند نمونه از خلافكارى هاى يهود اشاره مى كند و در برابر آن اعمال نا شايسته كيفرهائى را براى آنان بيان مى كند كه در اين دنيا و آخرت دامن گير آنها خواهد بود ولى در اين آيه شريفه به واقعيت مهمى اشاره شده كه قرآن كرارا به آن تكيه كرده است و آن اينكه مذمت و نكوهش قرآن از يهود به هيچوجه جنبه مبارزه نژادى و طائفى ندارد، اسلام هيچ نژادى را به عنوان ((نژاد ))مذمت نمى كند بلكه نكوهشها و حملات آن تنها متوجه آلودگان و منحرفان است ،لذا در اين آيه افراد با ايمان و پاكدامن يهود را استثسناء كرد، و مورد ستايش قرار داده و پاداش بزرگى كه آنها نويد مى دهد،و مى گويد:((ولى آن دسته از يهود كه در علم و دانش راسخنند و ايمان به خدا دارند و به آنچه بر تو نازل شده و آنچه بر پيامبران پيشين نازل گرديده ، ايمان مى آورند ما بزودى پاداش بزرگى به آنها خواهيم داد (لكن الرسخوان فى العلم منهم و المومنون يومنون بما انزل اليك و ما انزل من قبلك و المقيمين الصلوة و الموتون الزكوة و المومنون بالله و اليوم الاخر و اولئك سنؤ تيهم اجرا عظيما) پس طبق اين آيه شريفه به آن دسته از يهويانى كه در علم و دانش راسخند و ايمان به خدا دارند و آنچه بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده ايمان مى آورند و نماز بپا مى دارند و زكات مى دهند و ايمان به آخرت دارند و خداوند هم به آنها مژده پاداش بزرگى مى دهد پس نتيجه گرفته مى شود كسانيكه در كنار علم و دانش خودشان همواره ياد خدا هستند و تكيه بر آن دارند همواره مورد ستايش خداوند قرار مى گيرند به همين دليل مى بينيم كه جمعى از بزرگان يهود به هنگام ظهور پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و مشاهده دلائل حقانيت لا او به اسلام گرويدند و با جان و دل از آن حمايت كردند و مورد احترام پيامبر صلى الله عليه و آله و ساير مسلمانان بودند. (117)
داستان آيه 18  
علم و دانش همراه با نماز  
علم و دانش علامه طباطبائى (ره ) همراه با نماز.  
استاد علامه در مراتب عرفان و سير و سلوك معنوى ،مراحلى را پيموده بود اهل ذكر و دعا و مناجات بود، در بين راه كه او را مى ديدند،غالبا ذكر خداوند سبحان را بر لب داشت . در جلساتى كه شركت مى كرد، وقتى جلسه به سكوت مى كشيد،ديده مى شد كه لبهاى استاد به ذكر خدا حركت مى نمود،به نوافل ، مقيد بود حتى گاهى ديده مى شد كه در بين راه مشغول خواندن نمازهاى نافله است . شبهاى ماه مبارك رمضان تا صبح بيدار بود و مقدارى مطالعه مى كرد،و بقيه را به دعا و قرائت و نماز و ذكر مشغول بود. (118)
علم و دانش امام خمينى (ره ) همراه با نماز  
در اواخر عمر با بركت حضرت امام راحل (ره ) در بيمارستان بعد از آخرين عمل كه روى حضرت امام (ره ) انجام دادند،يكى از دكترها گفت :((آقا چشمشان را باز كردند و آقاى انصارى را كه مسوول كارهاى شرعى بود صدا زدند. )) آقاى انصارى آمدند و به امام گفتند: (( مى خواهيد نماز بخوانيد؟ )) حضرت امام تنها ابروهايشان را تكان مى دادند و به هيچ سوال ديگرى پاسخ نمى دادند. بعد ديديم كه دستشان را تكان مى دهند و متوجه شديم نماز مى خوانند ايشان حتى در آخرين روز و تقريبا آخرين ساعت زندگى خود ( ساعت ده شب )، نماز مغرب و عشاء را با اشاره خواندند. (119) آيه 19 : نماز و آيه وضو 
يا ايها امنوا اذا قمتم الى الصلوة فاغسلوا و جوهكم وايديكم الى المرافق و امسحوا بروسكم و ارجلكم الى الكعبين (120)
ترجمه :اى مومنان آنگاه كه براى نماز قيام مى كنيد صورت و دستهايتان را تا آرنج بشوييد و سر و پاها را تا برآمدگى پا مسح كنيد.
تفسير آيه 16  
آيه مود نظر درباره بپا خواستن براى نماز و احكام وضو سخن مى گويد:ولى سوال اينجا كه بايد در وضو حدود صورت چقدر شسته شود كاملا بيان نكرده است ما آن را از كجا مى فهميم ؟
جواب سوال روشن است كه ما آن را در روايات ائمه اهلبيت عليه السلام كه وضو است پيامبر صلى الله عليه و آله را مشروحا بيان كرده اند مى فهميم .
1- حد صورت از طرف طول از رستنگاه مو تا چانه و از طرف عرض آنچه در ميان انگشت وسط و ابهام (انگشت شست ) قرار مى گيرد، ذكر شده واين در حقيقت توضيح همان معنائى است كه از كلمه ((وجه )) در عرف فهميده مى شود، زيرا وجه همان قسمتى است كه انسان به هنگام برخورد بر ديگرى با آن (( مواجه )) مى شود.
2- حد دست كه بايد در وضو شسته شود،((تا آرنج ذكر شده ، زيرا ((مرافق )) است به ذهن چنين برسد كه دستها تا مچ بشوئيد، زيرا غالبا اين مقدار شسته مى شود، براى رفع اين توهم مى فرمايد تا آرنج بشوئيد ( الى المرافق ) و با اين توضيح روشن مى شود،كلمه ((الى )) در آيه فوق تنها براى بيان حد شستن است نه كيفيت شستن ،كه بعضى توهم كرده اند و چنين پنداشته اند كه آيه مى گويد:بايد دستها را از سر انگشتان به طرف آرنج بشوئيد ( آنچنان كه در ميان جمعى از اهل تسنن رائج است )
توضيح اينكه اين درست به آن مى ماند كه انسان به كارگرى سفارش مى كند ديوار اطاق را از كف تا يك متر، رنگ كند بديهى است منظور اين نيست كه ديوار از پائين به بالا رنگ شود، بلكه منظور اين است كه اين مقدار بايد رنگ شود نه بيشتر و نه كمتر.
بنابراين اين فقط مقدارى از دست كه بايد شسته شود در آيه ذكر شده و اما كيفيت آن در سنت پيامبر صلى الله عليه و آله كه بوسيله اهلبيت به ما رسيده است آمده است و آن شستن آرنج است به طرف سر انگشتان بايد توجه داشت كه (( مرفق )) هم بايد در وضو شسته شود، زيرا در اينگونه موارد به اصطلاح ((غايت داخل در مغيا است )) يعنى ((حد )) نيز داخل در حكم ((محدود )) است (121)
3- حرف ((ب )) كه در ((برووسكم )) مى باشد طبق صريح بعضى از روايات و تصريح بعضى از اهل لغت به معنى (( تبعيضيه ))مى باشد، يعنى (( قسمتى )) از سر را مسح كنيد كه در روايات ما محل آن به يك چهارم جلوى سر،محدود شده ، و بايد قسمتى از اين يك چهارم هر چند كم باشد با دست مسح كرد بنابراين آنچه در ميان بعضى از طوائف اهل تسنن معمول است كه تمام سر و حتى گوشها را مسح مى كنند، با مفهوم آيه سازگار نمى باشد.
4- قرار گرفتن ((ارجلكم )) در كنار ((رووسكم ))) گواه بر اين است كه پاها نيز بايد مسح شود نه اينكه آن را بشويند (و اگر ملاحضه كنيم ((ارجلكم )) بفتح لام قرائت شده بخاطر آن است كه عطف بر محل ((برووسكم )) است نه عطف بر ((وجوهكم ))(122)
2- (( كعب )) در لغت بمعنى بر آمدگى پشت پاها و بمعنى مفصل يعنى نقطه اى كه استخوان ساق پا با استخوان كف پا مربوط مى شود آمده است . (123)
فلسفه وضو چيست ؟  
فلسفه وضو شكى نيست كه وضو داراى دو فايده روشن است :
فايده بهداشتى و فايده اخلاقى و معنوى
از نظر بهداشتى شستن صورت و دستها آن هم پنج بار و يا لااقل سه بار در شبانه روز،اثر قابل ملاحضه اى در نظافت بدن دارد،مسح كردن بر سر و پشت پاها كه شرط آن رسيدن آب به موها يا پوست تن است ، سبب مى شود كه اين اعضا را نيز پاكيزه بداريم ،و همانطور كه در فلسفه غسل هم در تفاسير آمده تماس آب با پوست بدن اثر خاصى در تعادل اعصاب سمپاتيك و پاراسمپاتيك دارد و از نظر اخلاقى و معنوى چون با قصد قربت و براى خدا انجام مى شود اثر تربيتى دارد مخصوصا چون مفهوم كنائى آن اين است كه از فرق نا قدم در راه اطاعت تو گام بر مى دارم مويد اين فلسفه اخلاقى و معنوى است در روايتى از امام على بن موسى الرضا عليه السلام مى خوانيم :
((انما بالوضوء و بدء به لان يكون العبد طاهرا اذا اقام بين يدى الجبار، عند مناجاته اياء، مطعيا له فيما امره ،نقيا من الادناس و النجاسة ،مع ما فيه من ذهاب الكسل ، و طرد النعاس و تزكيه الفواد للقيام بين يدى الجبار ))
(براى اين دستور وضو داده شده و در آغاز عبادت با آن است كه بندگان هنگامى كه در پيشگاه خدا مى ايستد و با او مناجات مى كنند پاك مى باشند،و دستورات او را بكار بندند، از آلودگيها و نجاستها بر كنار شوند، علاوه بر وضو سبب مى شود آثار خواب و كسالت از انسان برچيده شود و قلب براى قيام در پيشگاه خداوند نور صفا يابد. (124)
داستان آيه 19  
آموزش وضوء به پير مرد  
پير مردى مشغول وضو بود،اما طرز صحيح وضو گرفتن را نمى دانست . اما حسين عليه السلام و امام حسين عليه السلام كه در آن هنگام طفل بودند، وضو گرفتن پيرمرد را ديدند. جاى ترديد نبود، تعليم امام مسائل و ارشاد جاهل واجب است ،بايد وضوى صحيحى را به پير مرد ياد داد،اما اگر مستقيما به او گفته شود وضو تو صحيح نيست ،گذشته از اينكه موجب رنجش خاطر او مى شود، براى هميشه خاطره تلخى از وضو خواهد داشت بعلاوه از كجا كه او اين تذكر را براى خود تحقير نكند و يكباره روى دنده لجبازى نيفتد و هيچ وقت زير بار نرود اين دو طفل انديشيدند تا به طور غير مستقيم او را تذكر كنند در ابتدا با يكديگر به مباحثه پرداختند و پير مرد مى شنيد يكى گفت ((وضوى من از وضوى تو كاملتر است )) ديگرى گفت ((وضوى من از وضوى تو كاملتر است )) بعد توافق كردند در حضور پير مرد هر دو نفر وضو بگيرند و پير مرد داورى كند طبق قرار عمل كردند و هر دو نفر وضوى صحيح و كاملى جلو چشم پيرمرد گرفتند و پيرمرد تازه متوجه شد كه وضوى صحيح چگونه است . به فراست مقصود اصلى دو طفل را دريافت و سخت تحت تاثير محبت بى شائبه و هوش و فطالت آنها قرار گرفت و گفت ((وضوى شما صحيح و كامل است من پيرمرد نادان هنوز وضو ساختن را نمى دانم به حكم محبتى كه بر امت جد داريد، مرا متنبه ساختيد، متشكرم . (125)
وضو و ميرزا حبيب الله رشتى  
وقتى ميرزا حبيب الله رشتى در حال نزع و جان كندن بود، هر چه او را به قبله دراز مى كردند،او پاى خود را جمع و چيزى هم نمى گفت چون چندين بار اين كار تكرار شد ،از ميرزا علت را پرسيدند به زحمت قبل از فوت گفت ((چون وضو ندارم )) پايم را رو به قبله دراز نمى كنم . (126)
آيه 20 : نماز و ايمان به خداو رسول  باعث نعمتها
و لقد اخذ ميثاق بنى اسرائيل و بعثها منهم اثنى عشر نقيبا و قال الله النى معكم لئن اقمتم الصلوة و اتيتم الزكوة و امنتم برسلى و عزرتموهم و اقرضتم الله قرضا حسنا لا كفرن عنكم سياتكم و لا د خلنكم جنات تجرى من تحتها الانهار فمن كفر بعد ذلك منكم فقد ضل سواء السبيل (127)
ترجمه : خدا از بنى اسرائيل پيمان گرفت ،و از آنها دوازده رهبر و سرپرست بر انگيختيم و خداوند (به آنها) گفت من با شما هستم ،اگر نماز را بر پا داريد و زكات را بپردازيد و به رسولان من ايمان بياوريد و آنها را يارى كنيد و بخدا قرض الحسنه بدهيد (در راه او به نيازمندان كمك كنيد) گناهان شما را مى پوشانم ( مى بخشم ) و شما را در باغهاى بهشت كه نهرها از زير درختان آن جارى است وارد مى كنم ، اما هر كس بعد از اين كافر شود از راه راست منحرف گرديده است .
تفسير آيه  
طبق معنى آيه شريفه در باره پيمان گرفتن خدا از بنى اسرائيل سخن مى گويد و سپس وعده خدا را به بنى اسرائيل چنين تشريح مى كند كه خداوند به آنها فرمود:من با شما خواهم بود از شما حمايت مى كنم (و قال الله انى معكم ) اما دنباله آيه مى فرمايد:
به چند شرط من با شما بود از شما حمايت خواهم كرد
1- به شرط اينكه نماز را بر پا داريد (لئن اقمتم الصلوة ) 2- و زكات خود را بپردازيد (و اتيتم الزكاة )
3- به پيامبران من ايمان بياوريد و آنها را يارى كنيد (وامنتم برسلى و عزرتموهم )
4- علاوه بر اين ،از انفاقهاى مستحب كه يكنوع قرض الحسنه با خدا است خود دارى ننمائيد (و اقر ضتم الله قرضا حسنا) اگر به اين پيمان عمل كنيد،من سيئات و گناهان گذشته شما را مى بخشم ( لا كفرن عنكم سيئاتكم ) و شما را باغهاى بهشت كه زير درختان آن نهرها جارى است داخل مى كنيم (ولا دخلنكم جنات تجرى من تحتها الانهار))ولى آنها كه راه كفر و انكار و عصيان را پيش گيرند مسلما از طريق مستقيم گمراه شده اند( فمن كفر بعد ذلك منكم فقد ضل سواء السبيل ) (128)
سوال
در اينجا سوال اين است چرا در اين مساله ((نماز و زكات )) بر ايمان به موسى مقدم داشته شده است با اينكه ايمان به او قبل از عمل بوده است ؟
جمعى از مفسران پاسخ چنين داده اند كه منظور از ((رسل )) در آيه فوق پيامبرانى است كه بعد از موسى آمده اند، نه خود موسى بنابراين ، دستورى نسبت به آينده مى باشد كه مى تواند بعد از نماز و زكات قرار گيرد و اين احتمال نير هست كه ((رسل )) اشاره به همان نقباى بنى اسرائيل باشد كه پيمان وفادارى نسبت به آنها از بنى اسرائيل گرفته شده است .
در تفسير مجمع البيان مى خوانيم كه بعضى از مفسران پيشين احتمال داده اند كه نقباى بنى اسرائيل رسولان خدا بودند و اين احتمال آنچه را در بالا گفتيم تاييد مى كنيم (129)
داستان آيه 20  
پاداش نماز و ايمان بخدا و رسول بهشت است  
حضرت عبدالعظيم حسن از امام يازدهم امام حسن عسكرى عليه السلام روايت كرده است كه حضرت فرمود:
موسى بن عمران با خداوند سخن گفت و عرض كرد:بار خدايا، جزاى كسى كه نماز را در اول وقت مى خواند چيست ؟ خداوند فرمود: خواسته هايش را بر مى آورم و بهشتم را به او مباح مى گردانم . (130)
آرى ، چون نمازگزار محبوب ترين كارهاى خود را ناديده مى گيرد و بر فرمان خدا و رسول گردن مى نهد و فريضه الهى را بر همه منافع خود مقدم مى دارد، خداوند نيز محبوبترين و بهترين جايگاه را كه بهشت است ، براى او مباح و حلال مى گرداند و او را به بهترين نعمتهاى بهشت خويش متنعم مى سازد.
آيه 21 : انفاق در حال نماز 
انما وليكم الله و رسوله و الذين امنوا الذين يقيمون الصلوة و يوتون الزكوة و هم راكعون (131)
ترجمه : فقط خدا و رسولش و مومنانى كه نماز را بر پا مى دارند و در ركوع زكات مى دهند يار و ياور شما هستند.
تفسير آيه  
اين آيه شريفه معروف به آيه (ولايت ) در قرآن معروف است كه با كلمه ((انما )) شروع مى شود كه در لغت عرب به معنى انحصار آمده است كه مى فرمايد:((ولى و سرپرست زكات مى دهند )) (انما وليكم الله و رسوله و الذين امنوا الذين يقيمون الصلوة و يوتون الزكاء و هم راكعون )
شك نيست كه ركوع در اين آيه به معنى ركوع نماز است ،نه به معنى خضوع ، زيرا در عرف شرع و اصطلاح قرآن ، هنگامى كه ركوع گفته مى شود به همان معنى معروف آن يعنى ركوع نماز است ،و علاوه بر شان نزول آيه و روايات متعددى كه در زمينه انگشتر بخشيدن على عليه السلام در حال ركوع وارد شده و مشروحا بيان خواهيم كرد، ذكر جمله (يقيمون الصوة )
نيز شاهد بر اين موضوع است ،و ما در هيچ مورد قرآن نداريم كه تعبير شده باشد زكات را با خضوع بدهيد،بلكه بايد با اخلاص نيت و عدم منت داد و همچنين شك نيست كه كلمه ((ولى )) در آيه به معنى دوست و يا ناصر و ياور نيست ،زيرا ولايت به معنى دوستى و يارى كردن مخصوص كسانى نيست كه نماز مى خوانند، و در حال ركوع زكات مى دهند، بلكه يك حكم عمومى است كه همه مسلمانان را در بر مى گيرد،همه مسلمين بايد يكديگر را دوست بدارند ويارى كنند حتى آنهايى كه زكات بر آنها واجب نيست ، و اصولا چيزى ندارند كه زكات بدهند، تا چه رسد به اينكه بخواهند در حال ركوع زكاتى بپردازند،آنها هم بايد دوست و يار و ياور يكديگر باشند از اينجا روشن مى شود كه منظور از ((ولى )) در آيه فوق ولايت به معنى سرپرستى و تصرف و رهبرى مادى و معنوى است ،بخصوص اينكه اين ولايت در رديف ولايت پيامبر صلى الله عليه و آله و ولايت خدا قرار گرفته و هر سه بار يك جمله ادا شده است .
و به اين ترتيب ،آيه از آياتى است كه به عنوان يك نص قرآنى دلالت بر ولايت و امامت على عليه السلام مى كند.
شهادت احاديث و مفسران و مورخان در اين آيه  
همانطور كه اشاره كرديم در بسيارى از كتب اسلامى و منابع اهل تسنن ، روايات متعددى دائر بر اينكه آيه فوق در شاءن على عليه السلام نازل شده و در بعضى نشده ،و تنها و به نزول آيه درباره على عليه السلام قناعت گرديده است ، اين روايت را (( ابن عباس و عمار ياسر و عبدالله بن سلام و سلمة بن كهيل و انس بن مالك و عتبه بن حكيم و عبدالله ابى و عبدالله بن غالب و جابر بن عبدالله انصارى و ابوذر غفارى )) نقل كرده اند (132) و علاوه بر ده نفر كه در بالا ذكر شد از خود على عليه السلام نيز اين روايت در كتب اهل تسنن نقل شده است (133) جالب اينكه در كتاب غاية المرام تعداد 24 حديث در اين باره از طريق اهل تسنن و 19 حديث از طرق شيعه نقل كرده است . (134)
كتابهاى معروفى كه اين حديث در آن نقل شده از سى كتاب تجاوز مى كند كه همه از منابع اهل تسنن است (135)
كمتر آيه اى در قرآن مجيد است كه اين همه روايت درباره او وارد شده باشد اين نشان دهنده عظمت (آيه ولايت ) مى باشد. اين مساله بقدرى روشن و آشكار بوده كه ((حسان بن ثابت )) شاعر معروف عصر پيامبر صلى الله عليه و آله مضمون روايت فوق را در اشعار خود كه درباره على سروده چنين آمده است .
فانت الذى اعطيت اذا كنت راكعا زكاتا فدتك النفس يا خير راكع
فانزول فيك الله خير ولاية و بينها فى محكمات الشرايع
شان نزول آيه ولايت  
در تفسير مجمع البيان و كتب ديگر از ((عبدالله بن عباس )) چنين نقل شده كه روزى در كنار چاه زمزم نشسته بود و براى مردم از قول پيامبر صلى الله عليه و آله حديث نقل مى كرد ناگهان مردى كه عمامه اى بر سر داشت و صورت خود را پوشانيده بود نزديك آمد و هر مرتبه كه ابن عباس از پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله حديث نقل مى كرد او نيز با جمله ((ثال رسول الله )) حديث ديگرى از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل مى نمود ابن عباس او را قسم داد تا خود را معرفى كند،او صورت خود را گشود و صدا زد اى مردم ! هر كس مرا نمى شناسد بداند من ابوذر غفارى هستم با اين گوشهاى خود از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم ، و اگر دروغ مى گويم هر دو گوشم كرباد،و با اين دو چشم خود اين جريان را ديدم و اگر دروغ مى گويم هر دو كور باد،كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
(( على قائد البررة و قاتل الكفرة منصور من نصره مخذول من خذله )) على عليه السلام پيشوار نيكان است ،و كشنده كافران هر كس او را يارى كند، خدا ياريش خواهد كرد، و هر كس ‍ دست از ياريش بردارد،خدا دست از يارى او بر خواهد داشت )) سپس ‍ ابوذر غفارى اضافه كرد:
اى مردم روزى از روزها با رسول خدا صلى الله عليه و آله در مسجد نماز مى خواندم ، سائلى وارد مسجد شد واز مردم تقاضاى كمك كرد، ولى كسى چيزى به او نداد او دست خود را به آسمان بلند كرد و گفت : خدايا تو شاهد باش كه من در مسجد رسول تو تقاضاى كمك كردم ولى كسى جواب مساعد به من نداد، در همين حال على عليه السلام كه در حال ركوع بود با انگشت كوچك دست راست خود اشاره كرد سائل نزديك آمد و انگشتر را از دست آن حضرت بيرون آورد، پيامبر صلى الله عليه و آله كه در حال نماز بود اين جريان را مشاهده كرد، هنگامى كه از نماز فارغ شد، سر به سوى آسمان بلند كرد و چنين گفت :
((خدايا برادرم موسى از تو تقاضا كرد كه روح او را وسيع گردانى و كارها را بر او آسان سازى و گره از زبان او بگشائى تا مردم گفتارش را درك كنند، و نيز موسى درخواست كرد هارون را كه برادرش بود و زير و ياورش قرار دهى و بوسيله او نيرويش را زياد كنى و در كارهايشان شريك سازى .
خداوندا! من محمد پيامبر و برگزيده توام ، سينه مرا گشاده كن و كارها را بر من آسان ساز،از خاندانم على عليه السلام را وزير من گردان تا بوسيله او،پشتم قوى و محكم گردد )) ابوذر غفارى مى گويد: هنوز دعاى پيامبر صلى الله عليه و آله پايان نيافته بود كه جبرئيل نازل شد و به پيامبر صلى الله عليه و آله گفت : بخوان پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: چه بخوانم ، گفت بخوان (انما وليكم الله و رسوله و اللذين امنوا اللذين يقيمون الصلاة و يوتون الزكاء و هم راكعون ) كه اين آيه شريفه نازل شد.
داستان آيه 21  
توصيه على عليه السلام به كميل بن زياد درباره نماز  
حضرت امير المومنين على عليه السلام به كميل بن زياد نخعى درباره خصوصيات و كيفيت نماز مى فرمايد:((اى كميل ، شان و قدر و منزلت در عبادت و اطاعت خدا به اين نيست كه نمازبگزارى و روزه بدارى و صدقه بدهى ،بلكه شان و منزلت در اين است كه نماز را با قلب پاك بگزارى و سليم النفس باشى و عملى خدا پسندانه را با خشوع انجام دهى كه سرا پاى وجودت را فرا گيرد. (يعنى صرف نماز و روزه نيست بلكه عمل ، نيت پاك مى خواهد)
بنگر در آن چيزى كه در آن و بر آن نماز به نماز ايستاده اى كه اگر غصبى و حرام باشد،نماز قبول نيست و فايده اى ندارد(136)
آرى نمازگزار نمى تواند اموال مردم را خائنانه تصرف كند و مالك آن شود حتى اگر در نماز از كمترين چيزى استفاده كند كه صاحب آن راضى نباشد، نمازش باطل است ، و بايد اعاده شود بنابراين ،نماز آدمى را از تجاوز به مال و ناموس مردم و حقوق آنها بر حذر مى دارد و آدمى را به يك زندگى صحيح و مرضى خداوند بزرگ موفق و پايدار مى گرداند:
اين جملات و سفارشات امير بيان على عليه السلام به كميل مى باشد،بايد گفته شود كه خطاب آن حضرت نسبت به همه مردم مى باشد،و خود مصداق بارز آن است كه عمل را با نيت پاك و عبادت را با حضور قلب انجام مى داد همانطور كه در آيه بيست و دوم اين كتاب به آن اشاره كرديم آيه ولايت در قرآن نامگذارى شده است ،كه درباره انفاق على عليه السلام سخن مى گويد! كه درحال نماز انگشتر خويش را به سائل انفاق كرد.
و اما سوال و جوابى كه لازم است در اينجا ذكر شود، اين است بعضيها اين ايراد و اشكال در مثل قدما، فخر رازى و در جامعه ما اين شك و شبهه در ذهن بعضى و جود دارد كه مى گويند،وقتى على عليه السلام به نماز مى ايستاد توجه آن حضرت فقط بسوى خدا بود و از دنيا بيگانه مى شد. پس چطور در حال نماز انگشترى خود را به سائل انفاق كرد؟
جواب اين است كه اولا اينكه على عليه السلام در نماز از خود بيخود مى شد، يك حقيقتى است اما اينجور نيست كه همه حالات اولياى الهى ،هميشه مثل همديگر بوده است .
خود پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله هر دو حال برايش نقل شده ،گاهى در حال نماز يك حالت جذبه اى پيدا مى كرد كه اصلا طاقت نمى آورد كه اذان تمام شود،مى گفت :((ارحنا يا بلال )) (زود باش )) كه شروع كنيم به نماز. گاهى هم در حال نماز بود، سر به سجده مى گذاشت ،امام حسن يا امام حسين عليه السلام يانوه ديگرش مى آمد روى شانه اش سوار مى شد و حضرت با آرامش صبر مى كرد كه اين بچه نيفتد، سجده اش را طول مى داد تا اينكه او بلند شود. (137)
آيه 22 : اذان شعارى براى نماز 
و اذا ناديتم الى الصلوة اتخذوها هزوا ولعبا ذلك بانهم قوم لا يعقلون (138)
ترجمه : و چون به نماز ندا دهيد، به تمسخر و بازيچه اش مى گيرند زيرا مردمى بى خردند.
تفسير آيه  
در آيات قبل در همين سوره خداوند درباره نهى از دوستى با منافقان و جمعى از اهل كتاب كه احكام اسلام را بياد استهزاء و مسخره مى گرفتند سخن مى گويد،اما در اين آيه شريفه اشاره به يكى از اعمال آنها به عنوان شاهد و گواه كرده و مى فرمايد.
((هنگامى كه شما مسلمانان را به سوى نماز دعوت مى كنيد، آنرا بباد استهزاء بازى مى گيرند. ( و اذا ناديتم الى الصلوة اتخذوها هزوا و لعبا) (139)
سپس علت عمل آنها را چنين بيان مى كند ((اين بخاطر آن است كه آنها جمعيت نادانى مى باشند و از درك حقايق بدورند )) (ذلك بانهم قوم لا يعقلون ) (140)
اذان شعار بزرگ اسلام  
هر ملتى درهر عصر و زمانى براى برانگيختن عواطف و احساسات افراد خود و دعوت آنها به وظايف فردى و اجتماعى شعارى داشته است و اين موضوع در دنياى امروز به صورت گسترده ترى ديده مى شود.
مسيحيان در گذشته و امروز با نواختن صداى ناموزون ناقوس ‍ پيروان خود را به كليسا دعوت مى كنند،ولى در اسلام براى دعوت از اشعار اذان استفاده مى شود،كه به مراتب رساتر و موثرتر است ، جذابيت و كشش اين اشعار اسلامى به قدرى است كه به قول نويسنده ((تفسير المنار ))بعضى از مسيحيان هنگامى كه اذان اسلامى را مى شنوند،به عمق و عظمت تاثير آن در روحيه شنوندگان ،اعتراف مى كنند.
سپس نامبرده نقل مى كند كه در يكى از شهرهايى مصر جمعى از نصارى را ديده اند كه به هنگام اذان مسلمين اجتماع كرده تا اين نغمه آسمانى را بشنوند چه شعارى از اين رساتر كه با نام خداى بزرگ آغاز مى گردد و به وحدانيت و يگانگى آفريدگار جهان و گواهى به رسالت پيامبر او اوج مى گيرد و با دعوت به رستگارى و فلاح و عمل نيك و نماز و ياد خدا پايان مى پذيرد،از نام خدا ((الله )) شروع مى شود و با نام خدا ((الله )) پايان مى پذيرد،جمله ها موزون عبارات كوتاه ،محتويات روشن ،مضمون سازنده و آگاه كننده است .
و لذا در روايات اسلامى روى مساله اذان گويان در روز رستاخيز از ديگران به اندازه يك سر و گردن بلندترند! اين بلندى در حقيقت همان بلندى مقام رهبرى و دعوت كردن ديگران به سوى خدا و سوى عبادت همچون نماز است .
صداى اذان كه به هنگام نماز در مواقع مختلف از ماذنه شهرهاى اسلامى طنين افكن مى شود، مانند نداى آزادى و نسيم حيات بخش استقلال و عظمت گوشهاى مسلمانان راستين را نوازش ‍ مى دهد،و بر جان بد خواهان رعشه و اضطراب مى افكند،و يكى از رموز بقاى اسلامى است ،شاهد اين گفتار اعتراف صريح يكى از رجال معروف انگلستان است كه در برابر جمعى از مسيحيان چنين اظهار مى داشت :
(( تا هنگامى كه نام محمد در ماذنه ها بلند است و كعبه ها پا بر جاست و قرآن رهنما و پيشواى مسلمانان است امكان ندارد پايه هاى سياست ما در سرزمينهاى اسلامى استوار و بر قرار گردد.
اما بيچاره و بينوا بعضى از مسلمانان كه گفته مى شود اخيرا اين اشعار بزرگ اسلامى را كه سندى است بر ايستادگى آئين و فرهنگ آنان در برابر گذشت قرون و اعصار،از دستگاههاى فرستنده خود برداشته و بجاى آن برنامه مبتذل گذاشته اند،خداوند آنها هدايت كند و به صفوف مسلمانان باز گرداند.
بديهى است همانطور كه باطن اذان و محتويات آن زيبا است ،بايد كارى كرد كه به صورتى زيبا و صداى خوب ادا شود، نه اينكه حسن باطن به خاطر نامطلوبى ظاهر آن پايمال گردد.
اذان از طريق وحى به پيغمبر صلى الله عليه و آله رسيد  
در پاره اى از روايات كه از طريق اهل تسنن شده مطالب شگفت انگيزى در مورد تشريع اذان ديده مى شود كه با منطقهاى اسلامى سازگار نيست از جمله اينكه نقل كرده اند كه :
پيامبر صلى الله عليه و آله بدنبال درخواست اصحاب كه نشانه اى براى اعلام وقت نماز قرار داده شود با دوستان خود مشورت كرد،و هر كدام پيشنهادى از قبيل يك پرچم مخصوص ،يا روشن كردن آتش ، يا زدن ناقوس مطرح كردند،ولى پيامبر صلى الله عليه و آله هيچكدام را نپذيرفت ،تا اينكه ((عبدالله بن زيد ))و (( عمر بن خطاب )) در خواب ديدند كه شخصى به آنها دستور مى دهد براى اعلام وقت نماز اذان بگويند و اذان را به آنها ياد داد و پيامبر صلى الله عليه و آله آن را پذيرفت . (141)
ولى اين روايت ساختگى و توهينى به مقام شامخ پيغمبر صلى الله عليه و آله محسوب مى شود كه بجاى تكيه بر وحى كردن ،روى خوابهاى افراد تكيه كند و مبانى دستورات دين خود را بر خواب افراد قرار دهد،بلكه همانطور كه در روايات اهل بيت صلى الله عليه و آله عليه السلام وارد شده است اذان از طريق وحى به پيامبر صلى الله عليه و آله تعليم داده شده ،امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
هنگامى كه جبرئيل اذان را آورد، سر پيامبر صلى الله عليه و آله در دامان على عليه السلام بود، جبرئيل اذان و اقامه را به پيامبر تعليم داد، هنگامى كه پيامبر سر خود را برداشت ،از على عليه السلام سوال كرد آيا صداى اذان جيرئيل را شنيدى ؟ عرض كرد:آرى پيامبر صلى الله عليه و آله بار ديگر پرسيد آيا آنرا به خاطر سپردى ؟ گفت : آرى ،پيامبر فرمود: بلال را (كه صداى رسائى ) داشت حاضر كن ،و اذان و اقامه را به او تعليم ده على عليه السلام بلال را حاضر كرد و اذان را به او تعليم داد. (142)
شان نزول  
در شان نزول آيه بيان شده است كه جمعى از يهود و بعضى از نصارى صداى موذن را كه مى شنيدند و با قيام مسلمانان را به نماز مى ديدند شروع به مسخره و استهزاء مى كردند، قرآن مسلمانان را از طرح دوستى با اينگونه افراد بر حذر داشت . (143)
داستان آيه 22  
اذان بايد با صوت زيبا باشد  
در يكى از مجالس ديدم يك پيرمرد به اصطلاح شعار مى دهد،كه نمى دانم بيچاره فلج بود زبان نداشت ، چطور بود كه يك كلمه كه مى خواست بگويد،مثلا مى خواست صلوات بفرستد،خودش هم تكان مى خورد،با يك وضع مسخره و خنده آورى پيش خودم گفتم سبحان الله ! ديگر جز اين ،كس ديگرى نمى شود شعار صلوات را بدهد؟ آيا ما بايد بد صداترين افراد را دراين مورد انتخاب بكنيم ؟ (144)
سعدى مى گويد
موذن بد صدايى بود در فلان شهر،داشت با صداى بدى اذان مى گفت ، يك وقت ديد يهودى برايش هديه اى آورد، گفت اين هديه ناقابل را قبول مى كنى ؟ گفت چرا؟
گفت يك خدمت بزرگى به من كردى ، چه خدمتى ؟ من كه خدمتى به شما نكرده ام گفت من دخترى دارم كه مدتى بود تمايل به اسلام داشت ،از وقتى كه تو اذان مى گويى و الله اكبر را از تو مى شنود ديگر تمايل به اسلام بيزار شده ، حال اين هديه را آورده ام براى اينكه تو خدمتى به من كردى و نگذاشتى اين دختر مسلمان بشود،اين خودش مساله اى است (145)
در متن فقه اسلامى آمده است كه مستحب است موذن ((صيت )) يعنى خوش صدا باشد، زيرا طبع آدمى اينطور است كه وقتى اذان را از يك خوش صدا مى شنود،جملات آن جور ديگرى بر قلبش ‍ اثر مى گذارد همينطور است قرآن خواندن ،تبليغ كردن ،كه اگر با لحن خوش باشد، زودتر بر شنونده اثر مى گذارد. (146)
آرى اذان شعار است :
1- سكوت شكن
2- موزن
3-كوتاه
4- پرمحتوا
5- سازنده
كه در بر دارنده اساسى ترين پايه هاى اعتقادى و جهت گيرى عملى است . اذان اعلام موجوديت و فرياد مسلمين عليه معبودهاى خيالى است اين سرود آسمانى با ((الله )) شروع و با ((الله )) پايان مى پذيرد تنها صدايى است كه به آسمانيان مى رسد صدايى است كه شيطان از آن فرارى است موذن در اجر و پاداش نماز گزار شريك است .
مستحب است شنوندگان اذان هم بدنبال موذن جملات را تكرار كنند اولين موذن در اسلام حبشى كه افتخار اذان گفتن را تا پايان عمر پيامبر صلى الله عليه و آله داشت قبل از اذان به بالاترين نقطه نزديك مسجد مى رفت و مناجات مى كرد و به هنگام اذان با بلندترين صدا نام خدا را در فضا طنين مى انداخت ،اگر مشغول نماز شديم و قبل از ركوع فهيمديم اذان و اقامه نگفته ايم مى توانيم را رها كرده و اذان اقامه بگوئيم (147)