فلسفه نماز

محي الدين حائری شیرازی

- ۲ -


فلسفه ی نماز

1- نماز و تأثیرآن در زندگی اجتماعی

براساس آیه‌ی قرآن که می‌گوید: «اَللهُ نُورُ السَّمَوَاتِ وَ الاَرضِ »:"خدا نور آسمان‌ها و زمین است"، انسان هم مانند زمین که از نور خورشید استفاده می‌نماید، می تواند از نورِ معنویِ خورشیدِ رحمتِ الهی به شرطی که خود را در زوایه‌ی تابش آن قرار دهد استفاده ‌کند. همان طور که می‌دانید با حرکت وضعی و انتقالی زمین و تغيير زوایه‌ی تابش خورشید، شب، روز، فصل‌ها، مناطق منجمد شمالی و جنوبی و مناطق معتدل و استوایی که از نظر وضعیت حیاتی با یکدیگر متفاوتند، ایجاد می‌شود و در خط استوا که زاویه‌ی تابش خورشید نزديك به عمود است، هیجانات حیاتی به بالاترین سطح خود می‌رسد؛ از این جهت عظیم الجثه‌ترین حیوانات دریایی، خشکی و هوایی در این مناطق به وجود آمده اند که آثار آنان هنوز وجود دارد. همان گونه که اوج شکوفاییِ حیات به دلیل زاویه‌ی تابش نور خورشید با زمین است، تغییرات انسان هم بستگي به زاویه‌ی توجه او به خدا دارد؛ به نحوی که یاد او به انسان اصیل‌ترین حالت ها را می‌دهد.

پاک‌ترین و صمیمی‌ترین وقت‌ها وقتی است که انسان در زاویه‌ی تابش به عمود ياد خدا قرار گيرد. در اين حال احساس مي کند که صاحب و مالکی دارد که آگاه، بینا، شنوا، عادل، صمیمی، رفيق و دقیق است و عمیق‌ترین خطوط دل را می‌خواند و نجواهای آن را می‌داند. در این حالت انسان با توکل و توجهی که به حضور خدا پیدا می‌کند، به جای غدر و مکر، صدق و صفا و به جای موذی گری و خیانت، راستی و درستی پیشه می‌کند و به جای این که تسلیم زر و زور و تزویر شود و به قدرت‌های فاسد وابسته گردد، سعی در براندازی و مقابله ی با آن‌ها دارد. اما هر چه انحراف انسان از زاویه‌ی تابش نورِ رحمت الهی بیشتر شود، مدت زمان تاریکی و زمستان او بیشتر شده، انجماد و قساوت قلب را فرا مي گيرد.

نماز انسان را از زمستان غفلت به بهار ذکر، از حالت قطبی به اعتدال مناطق استوایی، از تاریکی نیمه شبِ خودپسندی، به نور و روشنیِ توجه به خدا و از زمستان مرده‌ی تکبر، به بهار شکوفاییِ حیات انسانی می رساند؛ حیاتي که خود کفایی در "عدالت و انصاف" کاربرد آن است.

تابش نور و رحمت الهی از نمازگزار انسانی می‌سازد که مواظب رفتار خویش باشد و نه تنها اجازه دهد کسی به حقوقش تجاوز کند، بلکه سعی نماید به حقوق ديگران تجاوز ننموده، مانع تجاوز دیگران به حقوق یکدیگر شود. به عبارت دیگر نمازگزار از نظر حفظ "عدالت و انصاف" به خودکفایی می‌رسد و چون مُجرِی خوبی است، بهترین معلم یعنی انبیا را پیدا می‌کند و راه درست زیستن را از آن ها فرا می‌گیرد و به این ترتیب معلم‌های خوب بشریت، چه آن‌هایی که خداوند مستقیماً مبعوث کرده و چه آن‌هایی که پیامبران وصیت کرده اند، مخاطبان و مُجری هاي خوبی پیدا می‌کنند.

انسان‌هایی که با نماز متحوّل شده اند، اگر پایه‌های مستحكم نظام اجتماعی قرار گیرند، چون با استفاده از نورِ رحمت الهی به خود کفایی درونی يعني "عدالت و انصاف" رسیده‌ اند، برای هر انسانی به دلیل انسان بودنش حق زندگی و حیات قایل می‌شوند و حیات انسانی را بر مبنای حفظ روابط انسان‌ها محترم می دارند. یعنی آنان نظام را براساس احترام به حقوق دیگران آجر آجر بالا می‌آورند؛ به نحوی که سنگینی آجرها بر روی هم ضامن استقامت بنا و نظام می‌شود و چون مشکلات عامه مردم با تعهد و نه بر شمعک تهدید و تطمیع حل شده، نظام حفظ می‌شود.

اما نظام هايی که به انسان‌های خدا دوست و خدا پرست متکی نیست، آجرها به گونه‌ای روی هم گذاشته می‌شوند كه فشار ثقل منطبق بر تکیه گاه نخواهد بود و دیوار در شرف فرو ریختن قرار می گیرد و برای جلوگیری از سقوط، نيرو یا عامل خارجي را ناچارند بکار گیرند.

مثال بارز اين حالت نظام‌های دولت سالار هستند كه به دليل نداشتن تکیه گاه ثابت مجبورند از دیکتاتوری استفاده نموده و به پشتوانه‌ی یک کشور خارجی و نیروی جاسوسی خود را حفظ کنند یا مثل نظام‌های سرمایه سالار علی رغم داشتن دیکتاتوری رسمی وخشن، مردم را به انواع سرگرمي ها مشغول نمایند. اما نماز عامه ی مردم را متحد، هماهنگ و هم جهت نموده، پایگاهی برای حفظ نظام می‌کند تا دیگر نیازی به ترساندن و سرگرم کردن انان نباشد. نماز اثبات می کند که با احترام می‌شود مردم را اداره کرد.

نظامی که با نماز کار می‌کند، به جای تهدید و فریب و تطمیعِ مردم که در همه جا معمول است، به آن ها شخصیت می‌دهد تا با استقلال پایه های نظام را بدوش گیرند. امام ره به این دلیل که اهل نماز بود، به مردم احترام می‌گذاشت و می‌گفت: «من دست شما را می‌بوسم». این تأثیر اجرایی نماز بود که قدرت رهبری او را پرتوقع نمی‌نمود! نماز باعث می‌شود که مسؤولان به قدرت خود مغرور نشوند و مردم نیز انتظار بی‌جا نداشته باشند.

حضرت علی(ع) در روش حکومت داری خطاب به مالک تعبیری دارد به اين مضمون كه: "اصل مردم و عامه هستند و بر آنان تکیه کن که آنان خرجشان کمتر و کمکشان بیشتر است، اما خاصه خرجش بیشتر و کمکش کمتر می باشد". خواص گاه به صورت دولت سالاری و گاهی به صورت سرمایه سالاری ظهور و بروز پیدا می‌کنند.

در طبيعت، نيروهايي مثل نيروي بخار، الكتريسته، انرژي خورشيدي، جاذبه و غيره وجود دارند كه انسان توانسته آن ها را در تکنولوژی به استخدام خود در آورد و وسايل زيادي را به حرکت اندازد. در انسان هم نيرويي است كه اگر كشف شود، مي توان با استخدام آن جامعه‌ای بدون دیکتاتوری و تزویر ساخت.

2- نماز، شکر حاکمیت دین

«اَلَّذِینَ ان مَکَّنَّاهُم فِی الاَرض اَقَامُوا الصَّلاَهَ وَ آتُوا الزَّکَاهَ وَ اَمَرُوا بِالمَعروُفِ وَ نَهَوا عَنِ المُنکَرِ وَ للهِ عَاقِبَهُ الاُمُورِ »:« کسانی که در زمین به آن‌ها حاکـمیت دادیم، نماز را برپا مـی‌دارند و زکـات می‌دهند و به كارهاي پسنديده وا مي دارند و از كارهاي زشت باز می‌دارند و فرجام كارها از آن خداوند است» آیه‌ی فوق یک بخش تعبدی و یک بخش تعقلی دارد. بخش تعبدی آن مي گويد اگر حاکمیت به دست انسان‌های خداشناس و خدا دوست افتاد، تکلیف‌هایی را به عنوان شکر نعمت باید انجام دهند:

1- نماز را بر پا دارند 2- زکات دهند 3- امر به معروف كنند 4- از كارهاي زشت باز دارند.

آیه قرآن در باره وزیر شدن یوسف (ع) می گوید: «کَذَالِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الاَرضِ »: «این چنین به یوسف در زمین حاکمیت دادیم» در حالی که سلطان شخص دیگری بود. با توجه به اين آيه در مي يابيم کسی كه رهبری عده یا جمعي را عهده دار مي شود، حتماً لازم نیست حاکمیت برای او صدق کند، کدخدای ده، رئیس مدرسه، رئیس تجارتخانه، صاحب کارخانه، صاحب مزرعه، وزیر، مدیر کل، فرمانده‌ی سپاه، ارتش، جهاد یا هر مسؤول دیگر که زیر مجموعه‌ای دارد، مشمول این ایه می‌شوند و در صورتی مي توانند بگويند حق مسؤولیت را ادا كرده اند که چهار عامل فوق كه نماز در رأس آن است بر پا نموده باشند؛ به گونه‌ای که هم خود نماز بخواند و هم رغبت مردم را به نماز زیاد کنند.

چهار مورد فوق، هم عوامل حفظ حاکمیت و هم راهکار آن می باشند. این که آيه شريفه اول به نماز اشاره كرده نشان مي ‌دهد که در زمان حاکمیت اسلام اگر با برنامه ريزي صحيح نماز اقامه شود، حکومت، جهاد، زکات، امر به معروف و نهي از منكر، همه درست خواهند شد. از آن طرف، پرداخت زکات و اهتمام به اجراي قسط توسط مسؤولان، عدالت اقتصادی را به وجود می‌آورد و امر به معروف و نهی از منکر نظام را از انحراف و ظلم و فساد نجات می‌دهد. نتيجتاً با فزونی عدالت و پاكي ها، رغبت عامه به دین و نماز بیشتر می‌شود و ادامه اين دو جريان روز بروز نظام را در سطح بالاتري از كارآمدي قرار خواهد داد.

خداوند می‌گوید حالا که حکومت به دست شما افتاد، اول از همه سراغ نماز بروید زیرا حکومت خدا بدون اقامه‌ی نماز موقتی است. می‌گوید نماز را ترویج کنید تا حاکمیت اهل ایمان جریانی و مستمر گردد و نماز جز با پرداخت زکات، اجرای عدالت اقتصادی و امر به معروف و نهی از منکر ترویج نمی یابد، زیرا این کارها موجب ترویج نماز و بقای حاکمیت اهل ایمان می‌شود.

3- نماز؛ انتقال از طبيعت به فطرت

كسی که فطرتش بر او حاکم نیست و پیرو طبیعتش است، تشنه‌ی آب حیات نیست؛ نماز می‌خواند اما جزیی از وجودش نشده است. ممکن است هر روز و سال ها در این آب شنا کند اما بدنش‌تر ‌نگردد؛ مانند کسی که لباس پلاستیکی پوشیده و در آب می‌رود اما بدنش خشکِ خشک است!

نماز حقيقي انسان را از طبیعت به فطرت منتقل می‌کند. طبیعتِ انسان مانند نهالی است که در گلدان می‌کارند تا ریشه بزند و وقتي چند برگ آن سبز شد، آن را در آورده و درمحل اصلی می‌کارند تا به رشد خود ادامه دهد. اگر نهال را از ابتدا در محل اصلی بکارند، سرما آن را خشک می‌کند و اگر همیشه در گلدان باشد، کوچک و نحیف باقی می‌ماند. حیات دنیا به منزله‌ی گلدانی است که انسان دوره‌ی طبیعی خود را در آن می‌گذراند و بعد از دوره‌ی نشايی، به دنیای دیگر باید منتقل گردد.

انتقال انسان در این حالت نه به این معناست که بدنش از جایی به جای دیگر منتقل مي شود، بلکه فکر و اندیشه‌ی او از مسایلی به مسایل دیگر انتقال می یابد. مسایلی که فکر و اندیشه‌ی انسان را در کودکی درگیر می‌کند، بیشتر مسایل محیطی است ولی بعد که به سنّ بلوغ رسید، فکر و اندیشه‌ی او پیرامون مسایل زیر شکل می‌گیرد:

چرا آمده ام؟ کجا هستم؟ راز حیات چیست؟ چه باید کرد؟ جایگاه من در این جهان کجاست؟ چه خواهد شد؟ این سؤولات انسان را به دو راهی "مسؤولیت پذیری"و"مسؤولیت ناپذیری" می رساند. در این حالت یا فرد به سؤولات توجه کرده، به شناخت دنیا و وظیفه و مسؤولیت انتقال می یابد یا بدون توجه، بسوی استفاده و بهره مندی هرچه بیشتر از دنیا متمایل می گردد. به انسان اول انسان بالفطره و به انسان دوم انسان بالطبیعه می‌گوییم.

نماز سؤالات فوق را در انسان هم مطرح و هم پاسخ می دهد. نماز پلِ بین انسان بالفطره و انسان بالطبیعه است. این که امام ره گفت "نماز کارخانه‌ی انسان سازی است" همین است. مواد اولیه‌ی کارخانه‌ی انسان سازی، انسان مادی و بالطبیعه است و تولید آن انسان بالفطره و بالفعل می باشد؛ انسانی که انسانیت در او جلا و ظهور یافته است. از این جهت الفاظ نماز عموماً برای عبور از گلدان به زمین است. انسانی که در طبیعت خویش مانده مانند درختِ درگلدان نارس و کم فکر است. رئيس جمهور آمريكا مانند گیاه مانده در گلدان، ‌هیچ ثمر و رحم و عاطفه ندارد و همه‌ی حیات او را شهرت، اسم و عنوان تشکیل می‌دهد. اگر به اسم هم رئیس جمهور باشد، کوچک و ضعیف است! امامره در نامه‌ به آقای گورباچف، چیزهایی نوشتند و بعد كه پاسخ آقای گورباچف آمد، ايشان به فرستاده‌ی او گفتند:"من انتظار چنین پاسخ‌هایی نداشتم. می‌خواستم عالم جدیدی را به روی شما باز کنم، اما شما پاسخ من را با یک سری نزاکت‌های سیاسی مثل همزیستی مسالمت آمیز و غیره دادید! من كه به عنوان رئیس حکومت برای شما نامه ننوشتم، به عنوان یک صاحب نظر مذهبی می خواستم بگویم دین را برایتان بد معنا کرده اند؛ دین برای آزاد شدن انسان‌هاست. اگر آزاد شوید می‌فهمید که جایی که درآن هستید، زندان است" امام می‌خواستند او را از گلدان به صحرا و جای اصلی خودش منتقل کنند تا در آن جا میوه داده، آدم بشود. متأسفانه وقتی که انسان به دنیا عادت کند، نمی‌فهمد که به چیز بدی معتاد شده است. بقول حافظ:

به روی ما زن از ساغر گلابی

که خواب آلوده‌ایم ای بخت بیدار

نماز گلاب به روی زدن است و برای بیدار شدن از خواب می باشد، برای این است که انسان به دنیا و تعلقات کوچک آن خمار و معتاد نشود. بعضی گمان می‌کنند نماز الفاظی بیش نیست، در حالی که ابزار شکستن گلدان و کاشتن ریشه در زمین است. گیاهی كه در كلدان مانده باشد، ریشه تمام اطراف گلدان را گرفته و گاهی از سوراخ زير گلدان راهی به زمین پیدا مي كند. انسان هم تشنه‌ی آزاد شدن است، منتهی به خاطر اعتیاد به محیط کوچک گلدان، متوجه نیست تا بفهمد در چه محیطی است و از چه چیزهایی لذت می‌برد و باید برای او دوره‌ی بازتواني گذشت؟ وقتی معتادان در قبرستان و کنار قبرها می‌خوابند خیال می‌کنند بهترین جا خوابیده اند یا در دخمه‌های تاریک پنهان می‌شوند و بسیاری همان جا می‌میرند ولی فکر می‌کنند لذتی برده‌اند که هیچ کس تا به حال نبرده است!

نماز به دليل آن كه موضع واقعي انسان را نسبت به خدا يادآور می شود، فطرت را به سخن آورده باعث نزدیک تر شدن طبيعت به آن می شود. فطرت سفير خدا در انسان است؛ قرب به آن قرب به خدا و دوري از آن دوري از خداست.

4- نماز، دستگاه حراست انسان از فحشا و منکر

‌‌« وَ اِذ اَخَذنَا مِيثَاقَ بَنِي اِسرَائِيلَ اَن لاَتَعبُدُونَ اِلاَّ الله وَ بِالوَالِدَينِ اِحسَاناً وَ ذِي القُربَي وَ اليَتَامَي وَ المَسَاكِينَ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسناً وَ اَقِيمُوا الصَّلَوهَ وَ آتُوا الزَّكَوهَ ثُمَّ تَوَلَّيتُم اِلاَّ قَلِيلاً مِنكُم وَ اَنتُم مُعرِضُونَ»

آیه ی فوق ارتباط هایي كه یک مسلمان بايد داشته باشد؛ از رابطه ی با خداگرفته تا والدين، نزديكان، یتیمان، فقیران و كساني كه به انسان نياز دارند، همه را در یک سلسله مراتب ظريف و زيبا و آرام آورده است و دست آخر می گوید اگر می خواهید به رتبه ی «لاَتَعبُدُونَ اِلاَّ الله» برسید بایستی «اَقِيمُوا الصَّلَوه وَ آتُوا الزَّكَوه ‌» را رعایت کنید.

انسان گاهي می خواهد عملی را انجام دهد ولی در برابر قدرت ها، ترس و وحشت او را فرا گرفته و از تعلقات نمي تواند رها شود، در نتیجه از «لاَتَعبُدُونَ اِلاَّ الله» غافل می شود. این جا او به نيروی باز دارنده ی دیگری که کارش «تَنهَي عَنِ الفَحشَاءَ وَ المُنكَر» و ایستادگی در برابر قدرت هاست نیاز دارد. قرآن به کسانی که برای عمل صالح نیازمند قدرت و وسیله هستند می گوید که نماز را جایگاه شارژ و تقویت خود قرار دهند. يعني با اقامه ی نماز حقیقی؛ نمازي كه خدا دستور رکوع و سجود و قیام و مطالب آن را داده است و چیزی از آن را به اختراع انسان نگذاشته، خود را شارژ کنند و جان و قلب و فطرت و ايمانشان را حيات مجدد بخشند، زیرا چنین نمازی که كلام خداست می تواند قلب را شفا داده و بيماري های آن را برطرف كند.

سازمان های دولتی دایره ای بنام حراست دارند که نقش آن نظارت بر حسن اجرای وظایف ابوابجمعی دارد. نماز هم به منزله ی دستگاه حراست در انسان است. این دستگاه نظارت مي كند تا مسایل مو به مو اجرا شود و هر وقت خطايي مخالف با «لاتعبدون الا الله» از نمازگزار سر زد به او تذکر دهد. مؤمن وقتی که غيبت می کند، اگر ساعت بگذارید می بینید بعد از مدتی می آید و حلال بودي مي طلبد، آیا همين طوري این کار را انجام می دهد؟ خیر! نماز اين تذکر را می دهد و ممکن است خودش هم نداند. ندامت ها و احساس الم وجدایي برای جبران قضایا، همه از اين دستگاه است. شما می توانید این را در وجود خودتان هم آزمایش کنید. اگر40 روز نماز را با دقت و آداب بخوانید، حالي در شما پيدا مي شود که قلم برمي داريد و می خواهید بدانید که به چه كساني بدهكارید تا ادا کنید؟ چه حق الناس هايي به گردن دارید؟ چه اصلاحاتی باید در رفتار خود بدهید؟ مي گوييد شايد زنده نماندم و این ها به گردنم ماند!

مرحوم برادرم جایی در صحبت و در ذيل اين مطلب كه انسان روي چه چيز بايد كار كند، نكته ی بسيار ظريفي را متنبه شدند. ایشان گفت: "انسان چه وقت بفهمد عملي را كه انجام داده و آن چه درباره خود مي انديشد صحيح است؟ مثالی که زدند این بود که وقتي انسان به زيارت حضرت رضا عليه السلام می رود گاهي عادي زيارت می کند و بعضی اوقات در اثر زيارت منقلب شده، از شوق گریه می نماید. زیارت اخیر حال دیگری در زایر ایجاد کرده باعث می شود که انسان نقص ها و ضعف هايش را بهتر بشناسد. در توضیح مطب ايشان مثالی می زدند و می گفتند گاهی انسان در جاي تاريكي نشسته و از اطرافش خبر ندارد. ناگاه چراغی روشن مي شود و اطراف خود را پر از مار و عقرب می یابد! وحشت او را فرا گرفته و از این که با این ها مأنوس بوده ناراحت می شود. ائمه ی ما کسی را که زحمت كشيده و پول خرج كرده و با يك اميد به آنان ملتجی شده، مایوس نمی کنند. آنان نوري در درون او می اندازند تا به سبب آن عيوب خود را بهتر بشناسد.

گاهی فرد در زندگی خدمات و خوبی هایی را که انجام داده از خودش می بيند، در حالی که اين ها تصورات نفس است و هيچ كدام ملاك نيست. چرا؟ چون ممکن است شيطان تابلویی از خوبي هاي او را به عنوان مسكّن پيش او گذاشته باشد تا او را خيره نموده از فكر اصلاح خویش غافل کند. بنابراین انسان نمی تواند روی خوبی های خود حساب باز کند اما وقتي انسان عيوب خودش را بیابد، آن لحظه ی نور است که توفیق اولیای خدا شامل او شده است"

گاهی بعضی از حرم ائمه عليهم السلام تلفن مي زنند که فلاني ما را حلال كن! چرا او وقتی که در شهر خودش بود تلفن نکرد و چنین درخواستی نداشت؟ چون اين او نبود، ولی آن جا عوض شده است! یا گاهي زایر آن جا وصيت نامه می نویسد! یا بعضی افراد که چندین بار به زيارت رفته و برگشته اند، به اين نتيجه می رسند كه نزديك امام چيز ديگري هستند و وقتی برمی گردند يادشان مي رود! یا گاهي بعضی تصمیم می گیرند بروند و مقیم شوند. فلسفه اين كه عده اي مجاور قبور ائمه عليهم السلام مي شوند بر همین اساس است.

جنین کارهایی به خاطر این است که ائمه عين نمازند و نماز عين آن هاست. اگر انسان آن ها و نماز را بشناسد، می فهمد که هر دو توجه به خداست. در زیارت جامعه می گوییم « مَن اِعتَصَمَ بِكُم فَقَدِ اعتَصَمَ بِاللهِ»:"هركس به شما چنگ زند به خدا چنگ زده است" نماز و زیارت يك نوع توجه الي الله هستند و نماز با اين توجه در سازمان وجودی انسان، اداره ی حراست می شود.

کسی نمی تواند بگوید که انسان هم از راه ولایت و هم منهای آن می تواند به بهشت رود. به عبارت دیگر يكي از راه ولايت و محبت به اهل بيت و دیگری از راه منهای ولایت ولی با نماز خواندن و روزه گرفتن و عمل به رساله به بهشت می رود. اين اشتباهی است که بعضی مرتکب می شوند و علتش این است که هر دو را در عرض هم می بینند، درحالی که ولایت و نماز در طول يكديگرند. گاهي ممكن است فرد بعد از انجام اعمال صالح زیاد، ولايت ائمه پیدا کند. گاهي هم ممکن است فرد خدمتی انجام دهد و به سبب همان مورد توجه ائمه قرار گیرد؛ مثلاٌ به يتيمي رسيدگي کند یا در جايي كه همه كتمان شهادت می كنند او حق را شهادت دهد یا در مقابل زورگو بايستد. طيّب حاج رضایی از چاقوكش هاي سبزه ميدان اصفهان بود. در جريان 15 خرداد او را گرفتند و به او گفتند اعلام کند که از امام خمینی برای تظاهرات پول گرفته است و اگر این کار را نکند روي بدنش اتو مي كشند و مي سوزانند و او را تكه تكه مي كنند! گفت من گناهان ديگری انجام داده ام اما اين گناه را که به یک مرجع تهمت بزنم، نمي کنم! او را اعدام کردند و جزء اولياءالله از دنيا رفت. او با چنین کار فوق العاده ای مورد توجه اهل بیت قرار گرفت.

تقوا و ولايت در عرض هم نيستند که فرد با هر یک که بخواهد به هدف واصل شود. کسی که تقوا داشته باشد، محبت اهل بيت را پيدا می کند و کسی هم که اهل بيت را دوست می دارد، خود به خود به دنبال تقوی خواهد رفت. اگر كسي گفت من نادعلي مي خوانم و نادعلی پدر جد نماز است، باید گفت که كسی كه نماز نمي خواند و با نادعلی ادعاي محبت اهل بيت مي كند، محبّ صادق آن ها نیست. چه طور مي شود كه انسان علي را دوست داشته باشد اما نماز را كه علي دوستدار آن است، دوست نداشته باشد!

اگر محبت اهل بیت در مردمی وجود داشته باشد، اخلاقيات آن ها و شهر آن ها هم ولایتی می شود و این دو از هم جدا نیستند. شهري كه مال اهل بيت است، كوچه و خيابانش تميز است. كسي كه محبّ صادق اهل بيت است اگر گرسنه باشد و پول چندانی نداشته باشد، اول پولش را خرج نظافت و عطر می کند. می خواهم بگویم که همه این ها در طول هم هستند.

پس ایه ی فوق که در آخر دستور «اقيموا الصلوه» می دهد، نماز را به عنوان ضامن بقای همه ی دستورات دیگر ذکر می کند. اگر نماز را آخر سر گفته به اين خاطر نيست كه اهميتش كمتر است، به اين دليل است كه ناظر و محافظ بقیه است و حالت اسكورت دارد و بازدارنده از فحشا و منکر است.

5- نماز، تنظیم برنامه‌ی قرب به خداست

جنبه‌ی باز دارندگی نماز از فحشا و منکر مقارن با قرب یافتن انسان در نماز است؛ قربي كه در نتیجه‌ی آن معرفت نماز گزار به توحيد و قُبح اعمال بد افزايش می یابد و باعث می شود که انسان را از فحشا و منکر باز ‌دارد. ترقي و قرب انسان ارزان به دست نمي آيد، بلكه طبق يك برنامه ي حساب شده است.

آیه ی فوق می گوید که استحقاق قرب در نماز بوسيله ی اعمالِ صالحِ قبل از نماز حاصل مي شود؛ اعمالی مثل احسان به نزدیکان، رسیدگی به فقرا، اداي امانت، وفاي به عهد، نگهداري چشم و زبان از حرام، كسب حلال، دوري از لغو، رعايت وقت نماز، ياد گيري احكام نماز، حفظ شهوت، امر به معروف و نهي از منكر، صله‌ي رحم و تفكر و ذكر و در يك كلمه تقوي که همگی زمينه ساز كسب معرفت و استعداد قرب در نماز هستند.

این که قرآن می‌گوید: «اِنَّمَا یَتَقَبَّلَ اللهُ مِنَ المَتَّقینَ »:"خدا فقط از پرهیزکاران قبول می‌کند" می رساند که فقط نمازِ انسان پرهیزگار قبول می‌شود. پرهیزگار کسی است که خارج از نماز تقوا را رعایت می‌کند. معنای قبولی نماز پرهیزگار این است که آن نیّتی را که از اصل نماز دارد و می‌گوید:«قُرﺑﺔً اِلَی اَللهِ» تحقق پیدا می کند. او چون نماز را براي قرب به خدا مي خواند. نتیجه‌ی نزدیکی او به حق این است که دیدگاهش به یک دیدگاه حقیقی و واقع بینانه نزدیک تر می‌شود. یعنی چیزی را که خدا دوست دارد دوست خواهد داشت و آن را ترک نخواهد کرد و آن چه نزد خدا پلید و کوچک است، نزد او نیز کوچک و پلید خواهد بود و آن را انجام نخواهد داد و معني اين آيه را در خود احساس مي كند كه «اِنَّ الصَّلاَهَ تَنهَی عَنِ الفَحشَاءِ وَ المُنکَرِ ».

اعمال صالح، نماز را «مُستَعِدٌّ لِلقُرب» مي‌كند. وقتي كه فرد اعمال صالح را خارج از نماز انجام بدهد، معنايش اين است كه مي‌خواهد در حرم وارد شود. از اين جهت مي‌گوييم تكبيره الاحرام وارد حرم شدن است و فرد بايد گذرنامه‌ي ورود به حرم را داشته باشد؛ بايد حواله‌اي از اعمال صالح در دست داشته باشد كه نقد كند و قرب را بعنوان نتيجه دريافت نمايد.

كفر به طاغوت مقدمه ي نماز و خودسازي است

چرا قرآن كفر به طاغوت را مقدم بر ایمان ذکر کرده است؟ علت تقدم"كفرِ به طاغوت"اين است كه اگر كسي طاغوت را درحوزه ي كاري خود ردّ نكند، نهايتاً به نفي خدا خواهد رسید مگر اين كه در باطن نسبت به طاغوت كافر باشد و بخواهد در ظاهر دين خود را پنهان نگاه دارد!

وجود طاغوت به منزله ي حذف حضور خدا در انسان و جامعه است. اگر كسي به دستور "يَكفُرُ بِالطَّاغُوتِ" قبل از «يُؤمِنُ بِاللهِ»عمل نكند، ازكجا می خواهد خودسازي و تهذيب نفس را آغاز نمايد؟ كفر به طاغوت نوعي نفي طاغوت است و نفي در نفي اثبات می باشد.

همدمي با طاغوت باعث حاكميت طبيعت بر انسان مي شود، اما بغض به طاغوت دقيقا حاكميت فطرت را به دنبال دارد. روايت مي گويد: «اَلعُلَمَاءُ اُمَنَاءُ اللهِ عَلَي حَلاَلِهِ وَ حَرَامِهِ مَا لَم يَختَلِفُوا … اَبوَابَ السَّلاَطِينِ وَ اِلاَّ فَأتَّهِمُوهُم عَلَي دِينِكُم»:"علما امانت داران خدا بر حلال و حرام الهي هستند تا زماني كه به دربار سلاطين نرفته باشند، اما هنگامي كه در دربار سلاطين راه يافتند، آن ها را بر دين خود ايمن ندانيد!" چرا؟ چون همدمي با سلاطين كاشف از طبيعت گرايي آنان است.

چگونه ممكن است كسي پيش از رهايي از شبکه ی ولايت طاغوت، بتواند به ايمان بالله برسد؟ در عصرحاضر، آمريكا و انگلستان طاغوت هايي هستند كه بر بخش گسترده اي از جهان اسلام آشكارا و پنهان به وسيله مهره هاي دست نشانده ي خود‌ ولايت مي كنند. اين ولايت چگونه مي تواند با ايمان بالله سازش داشته باشد؟ مسلمانان به چه وضعيتي دچار شده اند كه چنین مبتلا گرديده اند؟

نمازگزاراني كه ادعاي ولايت الله دارند ولي در ولايت طاغوت به سر مي برند، چيزي بيشتر از بيهوده گويي نمي گويند. عرفان، رياضت، نماز، روزه، حج، جهاد، خمس، زكوه، امربه معروف و نهي از منكر، همگي از نوع ايمان بالله هستند، اما ايمان بالله، با توجه به آيه ي «فَمَن يَكفُر بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤمِنْ بِاللهِ فَقَد اِستَمسَكَ بِالعُروَهِ الوُثقَي » و پس ازرهايي ازشبكه ي طاغوت و كفر به آن محقق مي شود.

انسان مسلمان بايد هميشه در حال مبارزه با طاغوت و شيطانِ خود باشد. محل نماز را هم كه محراب گفته‌اند به اين خاطر است كه انسان در سنگر مبارزه با شياطين است. امام(ره) هم كه فرمود مسجد سنگر است از كلمه‌ي محراب استفاده نمود. بنابراین وقتي كه قبولي همه ی اعمال منوط به قبولي نماز است و محل نمازگزار هم حربگاه انسان و شیطان است، پس زندگي همه‌اش سنگر مبارزه با طاغوت و شيطان می باشد. "ذكر"‌ اين نيست كه مثلاً مدام «سبحان الله‌» گفته شود. ذكر خوب است اما كافي نيست و كار خير هم بايد همراه آن صورت گيرد. مثلاً ذكر بگويد اما جلوي دهانش را هم از تهمت و غيبت و طمع و شهوت رانی و… که ابزار انحراف شیطان است بگیرد.

اگر كسي با كافر شدن به ولايتِ طاغوت به مجموعه ولايت بپيوندد، معني حديث عارف رباني شيخ بهايي اعلي الله مقامه را كه در "اربعين " خود آورده مي فهمد: (گر جه ممكن است به نظر برخي شگفت آيد) مي گويد كه خداوند تعالي مي فرمايد: "بنده ي من اشتياق به نماز شب دارد و من خواب را بر او مستولي مي كنم تا وقت بگذرد. پس از بيداري ناراحت شده و بر خودش خشم مي گيرد و بدين ترتيب به من نزديك مي شود. اما اگر به نماز شب موفق شده بود، عُجب او را فراگرفته و با راضي شدن از خود، از من دور مي گرديد!". روايت دقيقاً مسأله ي كفر به طاغوت را نشان مي دهد كه باعث مي شود بغض به خويشتن در انسان احيا شود.