چهل نکته پزشکی پيرامون نماز

دكتر مجيد ملك محمدي

- ۵ -


نكته سي و چهارم: تاثير نماز بر اختلالات هيستريك (81)

اذكروني اذكركم

مرا ياد كنيد و به سوي من توجه نماييد

تا شما را ياري كنم و به سويتان توجه نمايم

( سوره مباركه بقره ، آيه شريفه 152)

اختلالات تجزيه اي و تبديلي كه براي سهولت اطلاق در اين مقاله ، مانند منابع قديمي تر علمي ، با اصطلاح كلي هيستري خوانده مي شوند دلالت بر طيف گسترده اي از انواع بيماريهاي جسمي و رواني دارد كه در ارتباط با مفهوم تلقين به سر مي برند . زيگموند فرويد نابغه بزرگ تاريخ علم ، از طريق انجام مطالعاتي حول و حوش همين مجموعه بيماريها ، يعني هيستري ( كه در كتابي به همين نام انتشار يافت ) به نظريات و كشفيات درخشان خود ، پيرامون ضمير ناخودآگاه ، در انسان دست يافت .

اكتساب نفع ( منفعت طلبي ) جلب توجه اطرافيان ، نيازمندي عميق به مهر و محبت ، حذف خاطرات بد و مقابله با تجربه هاي نامطلوب و تلخ زندگي و مسائل بسيار ديگر از اين قبيل ، از جمله دلايلي هستند كه سبب ميشوند شخص به صورت ناخود آگاه ( يعني بدون آن كه خود متوجه و آگاه باشد ) علائم بيماريهاي مختلف جسمي و رواني را تقليد كند و در واقع به يك حالت هيستريك مبتلا گردد . بعنوان مثال شخصي كه در يك محيط بسيار پر سر و صدا و شلوغ ، كار و يا زندگي مي كند ممكن است به طور ناگهاني دچار ناشنوائي كامل

( كري عصبي ) گردد ، حال آن كه ساختمان دستگاه شنوائي او كاملا طبيعي است و هيچ اشكالي در آن ديده نمي شود . يا كودكي را در نظر بگيريد كه از ورود به مدرسه ، متنفر است ، اما هنگامي كه مجبور به رفتن مدرسه مي شود هر صبح قبل از حركت ، دچار دردهاي شديدي مي شود كه با معاينات پزشكي و آزمايشهاي طبي ، هرگز قابل توجيه نيست. يا زن جواني كه دوست ندارد همسرش او را در خانه تنها بگذارد ، به همين دليل به طور ناخودآگاه ، دچار حملات شديد تهوع ، استفراغ و .. مي گردد . البته لازم به توجه است كه حالات هيستريك معمولا در افرادي بوقوع مي پيوندد كه داراي شخصيت هاي خاص و به شدت تلقين پذير ( هيستريونيك ) مي باشند ، ضمنا بايد توجه داشت كه مفهوم هيستري با مفهوم تمارض ( تظاهر به بيماري كردن ) به كلي متفاوت است ، چرا كه شخص هيستريك واقعا و بدون آن كه خود بخواهد علائم بيماري ها را تقليد مي كند اما شخص تمارض كننده ، خود به خوبي مي داند كه بيمار نيست ، اما بدلايلي ادعاي داشتن علائم بيماري را مي نمايد و به بيماري كاملا آگاهانه تظاهر مي كند .

بدين ترتيب مبتلايان به اختلالات هيستريك ، ممكن است علائم هر بيماري جسمي و رواني را تقليد نمايند ، مثلا دچار فلج شوند ، به حملات صرع مبتلا گردند ، كور شوند ، هويت خود را فراموش كنند و علائم بيماري هاي رواني مختلف را نشان دهند و ..

لازم به توضيح است كه اين اختلال به شكل كم و بيش طبيعي ، در افراد كاملا سالم نيز ممكن است به چشم بخورد ، بعنوان مثال يكي از شايعترين جلوه هاي آن در ميان برخي از دانشجويان پزشكي ديده مي شود ، كه ضمن ورود به هر بخش آموزشي جديد در بيمارستان ، علائم بيماران آن بخش را در خود مي يابند ! مثلا در ورود به بخش قلب ، احساس مي كنند كه در صداي قلب آنها سوفل ( صداي اضافي و غير طبيعي ) وجود دارد يا در ورود به بخش روماتولوژي ( بيماريهاي روماتيسمي ) احساس درد شديد در زانو و ساير مفاصل خود مي كنند و يا بخصوص در ورود به بخش روانپزشكي ، گمان مي كنند كه دچار يك بيماري شديد رواني ، مثلا اسكيزوفرني ( جنون جواني ) هستند !

كه البته همانطور كه گفته شد ارتباط ظريف اين حالات هيستريك با پديده نيرومند تلقين ، توجيه كننده قضيه در تمام موارد است . اما صرفنظر از مشكلات مختلفي كه اشخاص مبتلا به اختلالات هيستريك براي خود و اطرافيانشان ايجاد مي كنند ( از جمله مشكلات متعددي كه يك زن هيستريك مي تواند براي شوهر بيچاره اش ايجاد كند ! ) (82) ، تنها در بعد بيماريهاي ناشي از هيستري ، پيوسته هزينه هاي كلان و سرسام آوري از بودجه خانواده ها و بيكمارستانها و مراكز بهداشتي مختلف صرف آزمايشات تشخيصي و عمليات درماني بيهوده و بي نتيجه اي مي شود كه در مورد بيماريهاي ساختگي افراد هيستريك ، انجام مي گرد د . بر اين اساس چنانچه راههاي نيرومند و موثري ، براي پرهيز از اين قبيل اختلالات و پيشگيري از آنها يافت شود ، نتايج بسيار مطلوبي حاصل خواهد شد .

اما همانطور كه گفته شد ، زير بناي بروز اختلالات هيستريك ، نياز مفرطي است كه مبتلايان به جلب توجه و نفع از اطرافيان و حتي مركز همه توجهات قرار گرفتن دارند. اين افراد نياز مبرمي به محبت و تاييد اطرافيان در خود احساس مي كنند ، كه ارضاي اين نياز هم براي اطرافيان بسيار دشوار است و احيانا اگر اين توجه و محبت كه نياز آنهاست بوسيله كسي به آنها داده شود ، آن وقت شروع به امتحان فرد مي كنند ، تا حدي كه اغلب منجر به بازگرفتن محبت ( توسط شخص محبت كننده ) مي شوند . (83)

بر اين اساس چنانچه انسان ، پيوسته كسي را در دسترس داشته باشد كه آن شخص را قدرتمندترين قدرتمندان و در عين حال مهربانترين مهربانان بداند و متوجه باشد كه آن قدرتمند مهربان پيوسته او را به نظاره نشسته است و به امور او بيش از هر كسي آگاه است و از هيچ نعمت و محبتي نسبت به او دريغ نمي كند . ديگر هرگز محبت و عشق را از غير او ، انتظار نخواهد داشت و در نتيجه احتمال ابتلاء به هيستري در مورد او بسيار كم خواهد بود و اين صفت ( انتظار نداشتن عشق و محبت جز از خدا ) صفت بندگان خالص خدا و نمازگزاران حقيقي است . آنان كه معني اذكروني اذكركم را به خوبي دريافته اند و مي دانند كه در مقابل لبيك آنها به پروردگار عالم ، در اقامه نماز و ذكر روزانه پروردگار ، خداي تبارك و تعالي نيز به آنان توجهي فوق حد تصور مي كند .

پس در بعد پيشگيري ، امكان درگيري نمازگزار واقعي ، با اين قبيل اختلالات كه ناشي از نياز به توجه اطرافيان و غير خدا مي باشد ، چيزي در حد صفر خواهد بود .اما در بعد درمان بايد به خاطر داشت كه بيماران هيستريك ، تلقين پذيرند و به همان سهولت كه به تلقين هاي مضر جواب مي دهند به تلقين هاي مفيد نيز پاسخ مي دهند . (84)

و به اين ترتيب تلقين هاي سازنده رواني توأم با نماز ( كه در شماره گذشته به اختصار به آن اشاره شد ) به خصوص تلقين كه بوسيله نماز انسان در مقابل مهربانترين ، دلسوزترين و متوجه ترين و در عين حال تواناترين و موثرترين و قدرتمندترين ، موجود هستي قرار مي گيرد ، مي توانند بعنوان درمانگر اين قبيل اختلالات مطرح باشند . چرا كه با تكرار نمازهاي يوميه ، نمازگزار مي آموزد براي آن كه رحمت بيكران خالق آفرينش را به سمت خود متوجه سازد ، چاره اي ندارد جز آن كه دستورات سعادت بخش او را اجرا كند و از جمله در صدر اين دستورات پيوسته به اقامه نماز بپردازد . به قول حافظ شيرين سخن :

گرت هواست كه معشوق نگسلد پيوند
نگاه دار سر رشته تا نگه دارد

هر چند كه ادامه همين سير و سلوك عاشقانه و تبادل عشق و محبت ميان عابد و معبود در نماز ، سبب مي شود ، انسان به جايي برسد ، كه حد آن براي ذهن ها و انديشه هاي حقير و كوچك ما گنهكاران ، غير قابل تصور است . آن جائي كه پيشواي سوم شيعيان ، حضرت ابا عبد اله الحسين (ع) ، در دعاي شريف عرفه آن را اين گونه ترسيم مي كنند : انت الذي ازلت الاغيار عن قلوب احبائك حتي لم يحبوا سواك و لم يلجئوا الي غيرك

بار پروردگار ! تو همان كسي هستي كه اغيار و نامحركان را از صحنه دل عاشقانت ، چنان دور نمودي ، كه آنان به جز تو ديگري را دوست نداشته باشند و به غير تو پناه نبرند . (85)

نكته سي و پنجم: تاثير نماز بر درمانهاي راز وارانه

يا من اسمه دوائ و ذكره شفاء و طاعته غناء

در شماره هاي گذشته از “ تلقين ” سخن گفتيم و بيان نموديم كه چگونه ممكن است

“ تلقين ” سبب به بار آمدن نتايج كاملا غير منتظره و غير قابل توجيه با منطق گردد و از آنجا به “ نماز ” و تلقين هاي سازنده توأم با آن اشاره نموديم گفتيم چگونه آن چيز كه انسان ، به خاطر طلب نمودن آن از خدا ، نماز مي گذارد و در راه طلب ، به نماز خود ، توجه مي كند و با توجيه علمي آن چيز كه انسان بوسيله “ نماز ” به خود تلقين مي نمايد ، به طرز اعجاب انگيزي براي او حاصل خواهد شد . اما وجود درمانهاي رازوارانه و درمانگري بدون توجه و اطلاع از مسائل پزشكي نيز از پديده هاي مسلم و قابل قبول براي دانش بشري است كه سوابق ديرينه دارد و با پديده تلقين ، توجيه مي شود .

از آن جمله مي توان به روشهاي شفابخش جادويي و مذهبي يونان باستان اشاره كرد و معجزات درماني و شفاي بيماران صعب العلاج يا لاعلاج كه در معبد “ اسكولاپيوس ” واقع در “ اپيدوروس ” به وقوع مي پيوست را ذكر نمود .(86)

در سرتاسر قرون وسطي نيز ، مردم اروپا ، براي معالجه بيماريهايشان به قديسين و كليسا متوسل مي شدند .

مثلا “ براي امراض چشمي خود از قديس “ كلار ” و براي طاعون از قديس “ رالف ” مدد مي جستند و يا براي مرض بواسير به قديس “ فياكر ” و يا حتي براي درمان “ سل ” به پادشاهان خود !؟! پناه مي بردند و در اكثر موارد نتايج درخشان درماني به دست مي آوردند !

علاوه بر آن “ شخصيت هاي عابد و پارسا ، گاهي فقط به اعتبار نام و تاثير ساده كلمات ، موفق به درمانهاي بسيار چشمگيري مي شوند كه ممكن است به دخالت غيبي ، نسبت داده شود ” (87)

قبول اين موضوع به ظاهر غير عقلاني و غير قابل توجيه با منطق ، آن قدر عموميت دارد ، كه حتي در آثار ادبي و فلسفي عقل گراترين نويسندگان دنيا تاييد شده است ( براي نمونه رجوع كنيد به رمان “ سرگيوس پير ” اثر “ لئون تولستوي ” ) .

در تاريخ اسلام و ايران نيز تا به امروز موارد بيشماري از درمانهاي رازوارانه ، از شفاي بيماران غير قابل علاج و رو به مرگ ، در امامزاده ها و مساجد گرفته ، تا درمانگري توسط شخصيت هاي مذهبي اعم از علماي دين يا مشايخ صوفيه و يا حتي گروهي خاص كه در اصطلاح عوام “ نظر كرده ” خوانده مي شوند ، مي توان سراغ گرفت. شايد مشاهده تعدد اين قبيل درمانهاي عجيب باعث شده بود كه مولانا (ره) با اطمينان ، فرياد بزند : “ من قاعده درد و دوا مي شكنم ” !

اين موضوع ، هر چند گاهي به انگيزه سود جويي و استحمار مردم انجام گرفته و در واقع به شارلاتان بازي ! تبديل شده است ، اما موارد متعددي را كه مورد تاييد “ علم و دين ” مي باشد را نيز در بر مي گيرد .

چرا كه ، همانطور كه گفته شد ، علم پزشكي ” اين مقولات را بوسيله پديده نيرومند تلقين ، توجيه مي كند (88) و از طرفي در “ دين ” ضمن اعتقاد به قدرت بي انتهاي الهي و ممكن بودن هر غير ممكن بشري ، براي ذات اقدس خداوند ، مي توان با اطمينان كامل ، شفاي هر دردي ، و لو لا علاج را از او خواست ودر درمان هر بيماري كه حتي پزشكان از كنترل آن ، عاجز مانده اند ، از رحمت بيكرانه اش ، بهره جست .

با اين ديدگاه ، چنانچه پزشكان به مادري بگويند كه : ديگر از دست ما براي فرزندت هيچ كاري ، ساخته نيست ! همه چيز به پايان نرسيده است ، بلكه همان خدائي كه پزشكان در درمان بيماران علاج پذير ، وسيله انتقال رحمت و شفاي اويند ، قادر است چنانچه اراده كند وسايل و واسطه هاي ديگري كه چه بسا غير مادي هم باشند براي درمانگري كودك دردمند بر انگيزد.

اما جايگاه “ نماز ” در بروز اين چنين درمانهاي “ غرق در رمز و راز ” جايگاه ويژه اي است .

چه بسيار است شرح روايات زندگي آنان كه با دخيل شدن به درگاه نوراني ائمه دين (ع) و به خصوص حضرت ثامن الائمه ، السلطان ابو الحسن علي بن موسي الرضا (ع) و پس از اقامه نمازهاي طولاني و عجز و لابه بسيار به بارگاه حضرت باريتعالي يا با واسطه قرار دادن حضرت امام زمان (عج ) ، چننان از سلطه مرگبار بيماريهاي پيشرفته نجات يافته اند ، كه زبان و قلم از توصيف آن قاصر و دانش پزشكي از كشف ماهيت آن ، انگشت به دهان است !

بدين ترتيب آن زمان كه همه درهاي علم و طبابت ، بر روي انسانهاي دردمند و ناتوان ، بسته مي شود و علم از نقص نسبي خود ، شرمسار مي گردد تنها شكوهمند ترين جلوه “دين ” يعني نماز است كه قادر خواهد بود ، دروازه هايي بزرگ از رحمت الهي را بر بنده عليل و بيمار بگشايد و شفايي شگفت انگيز ، هديه اش كند . چرا كه “ نماز ” تكرار اسم كسي است كه اسمش دواست و ذكر دائمي همو ست كه ذكرش شفاء .

نكته سي و ششم: تاثير نماز بر پيشرفت درمان ها

در نكته هاي گذشته از اقتدار “ تلقين ” سخن گفتيم و به اختصار روشن كرديم كه چگونه تلقني هاي سازنده همراه با نماز ، مي توانند در مسائل جسمي و رواني بشر ، گره گشايي كنند و حتي آثار خارق العاده ، به بار آورند . اما علاوه بر تاثير مستقيم تلقين هاي توأم با نماز بر بيماريهاي جسمي و رواني انسان ، مي توان از دريچه اي ديگر از تاثير غير مستقيم نماز بر پيشرفت درمانهاي طبي سخن گفت .

امروزه روشن شده است كه “ اميد به بهبودي ” چه در مورد بيماريهاي جسمي و چه بيماريهاي رواني ، ميتواند نقشي حتي موثرتر از درمانهاي ارائه شده توسط پزشكان ، ايفا كنند. چرا كه ديده شده است در موارد متعددي پزشك ، در تجويز دارو به بيمار خود، دچار سهو و اشتباه گرديده است ، اما بيمار به شكل غير منتظره اي بهبود يافته است چرا كه نسبت به بهبودي خود ، مثلا “ بدليل اطمينان به پزشك ، اميد كامل داشته است !

به اين ترتيب بسياري از منابع علمي ، اشاره كرده اند كه : هر نوع درمان ، چه به صورت تجويز يك قرص يا يك شيشه شربت و چه هر نوع ديگري از يك شيوه درماني ، هميشه حاوي يك عنصر تلقيني است “ رنگ و مزه يك تركيب دارويي گاه از طريق تلقين تاثير بيشتري دارد ، تا تركيب واقعي دارويي آن ! ” (89)

در اين مورد خاطره اي از روستاي آباء و اجداديم ( روستاي باصفاي گوغر ، از توابع شهرستان بافت از استان كرمان ) به ياد مي آورم ، كه ذكر آن در اينجا ، خالي از لطف نيست :

“ چند سال پيش ، مادر بزرگ پير ( و حالا خدابيامرزي ) در روستاي “ گوغر ” زندگي مي كرد كه دائما از درد شديد زانو و پا نالان بود به طوريكه نوه ها و نبيره هاي او ، از دست ناله هاي اين پيرزن دردمند ، خواب خوش نداشتند ! تا اين كه شبي از شبها ، يكي از نبيره هاي اين پيرزن ـ كه شايد اين نبيره ، دانشجوي سال اول پزشكي هم بود و از اين جهت پير زن اطمينان بسياري به او داشت ! ـ براي بي بي پيرش ، يك عدد پماد سفيد رنگ ، تجويز كرد ،كه درد پا و زانوي “ بي بي ” را براي هميشه ساكت كرد طوري كه بي بي دائما به جان نبيره خير خواه و دانشمندش ! دعاي خير مي نمود و مي گفت : تا كنون هيچ دارويي ، تا به اين حد در درمان درد پاي او موثر نبوده است ! اين در حالي بود كه آن نبيره رند و نادان ، به خوبي مي دانست كه آن پماد چيزي جز يك عدد “ خمير دندان ” نبوده است و خود نيز از اين درمان اسرارآميز سخت در تعجب بود ! ” .

و غرض از اين خاطره اين كه اميد به بهبودي ، مي تواند چقدر موثرتر از درمان عمل كند ، چرا كه تلقين خود بخود و غير عمدي به طور قطع ، در همه درمانهاي طبي و روانپزشكي و حتي جراحي ، مي تواند در كنار ساير درمانها و حتي موثرترين آنها ، نقش مهمي ايفا نمايد .

برخورد خيرخواهانه پزشك ، لبخند مطبوع پرستار ، بوي تميز مواد ضد عفوني در بيمارستان ، رنگ و مزه دارو ، همه و همه مي توانند ، از طريق تلقين ، نقش عمده اي در افزايش شانس بهبودي بيمار بازي كند .(90)

اما بايد به اين موارد و حتي قبل از همه آنها ، تاثير اعتقادات مذهبي و اميد به شفاي الهي را اضافه نمود .

انسان نمازگزار كسي است كه با تمام وجود اعتقاد دارد كه درمان همه بيماريها ، نزد خداست و به اين ترتيب با اميد به رحمت خداوند بيش از هر شخص بي نمازي ،اميدوار به رهايي خود ، از چنگال امراض و بيماريهاست و با اين ديدگاه تمام فعاليت هاي پزشكان و وسايل مادي را بعنوان واسطه هايي براي اراده الهي مي داند كه در تلاش براي بهبودي او ، حركت مي كنند .

شخص نمازگزار ، به جاي اطمينان صرف به پزشك و درمان ، بوسيله نماز خود ، به رحمت خداوند اطمينان مي كند وايمان دارد كه تنها اگر خدا بخواهد ، ابزار مادي در درمان او ، موثر خواهند بود و با اين اميدواري ، “ اميد به بهبودي ” را در مؤثرين شكل خود ، به كار مي اندازد و از آن در پيشرفت درمانهاي پزشكي مربوط به بيماري خود ، بهره مي برد . البته از ابعاد ديگري نيز مي توان ، از تاثير نماز بر پيشرفت درمانها ، سخن گفت .

امروزه به اثبات رسيده است كه يك عامل مهم در عدم پيشرفت درمانهاي دارويي و اشكال در كنترل بيماريها ، ( مثلا كنترل بيماريهاي تيروئيد ) همكاري ضعيف بيمار ، در طي درمان است .(91)

يكي از جنبه هاي مهم اين همكاري ضعيف مي تواند به شكل نامنظم مصرف كردن داروها ، باشد ، كه چه بسا بر اثر فراموشكاري بيماران يا در خواب بودن آنها در زمان مصرف دارو ، اتفاق مي افتد . اما شخص نمازگزار از آنجا كه خود را ملزم به انجام فرايض واجب يوميه به شكل كاملا “ منظم مي بيند ، از امكان تطبيق دادن زمان مصرف داروهاي خود ، با زمان نماز برخوردار است كه اين امر به نوبه خود مي تواند در پيشرفت درمانهاي دارويي موثر باشد .

اما زماني كه به اين نكته اشاره مي نمودم ، باز هم خاطره اي از همان مادر بزرگ خدا بيامرز و همان بي بي با صفاي گوغري ، كه در اين مقاله به او اشاره شد ، بي اختيار به خاطرم آمد و آن اين كه او هميشه ، پاكت داروهاي خود را در كنار سجاده نماز خود مي گذاشت ، تا هيچوقت ،خوردن داروهاي خود را فراموش نكند . و آن بي بي پر خاطره و گمنام ، كه چند سالي است ، روي در نقاب خاك كشيده است ، مانند بسياري از بي بي ها و باشوهاي (92) ديگر آب و خاك كرمان ، پيوسته در حال ذكر خدا بود و با همان استنباطات ساده اي كه از مذهب داشت ، هرگز نماز خود را ترك نمي كرد و شايد از بركت همين نماز بود كه قريب به 90 سال عمر پربركت ، از خدا گرفت و در طول مدت اين 90 سال شايد دردناكترين بيماريش همان درد پا و زانويي بود ، كه شرح آن گذشت .

آري ! زندگي با نماز ، زندگي اي ست سرشار از بركت و سلامتي و طول عمر .

نكته سي و هفتم: تاثير نماز بر خود شكوفائي

امام صادق (ع) :

نمازي كه از ترس جهنم خوانده شود ، نماز غلامان است

نمازي كه به سوداي بهشت خوانده شود ، نماز تجارت پيشگان است

اما نماز اولياء الهي نمازي است كه با عشق به خدا اقامه مي شود

خود شكوفائي ( self - actualization) در مفهوم عمده و كلاسيك خود ، نخستين بار توسط كورت گلداشتاين ( روانپزشك آلماني 1965 ـ 1878 ) مورد بحث و بررسي قرار گرفت ، او خود شكوفائي را به صورت توانائي نيرومند ذاتي موجود در هر فرد ، كه موجب شكوفا شدن استعدادهاي مثبت او مي گردد ، تعريف نمود . (93) ( شكوفا كردن فطرت نيك دروني )

گلداشتاين معتقد بود ، براي آن كه انسان به موفقيت هاي بزرگ دست يابد ، بايد با محيط اطراف و زندگي خود به بهترين نحوه ممكن ، كنار بيايد و چنانچه محيط و زندگي ، هر روز ضربه سنگين تري بر پيكره انسان وارد كردند ( مثلا موجب بيماري انسان شدند ) انسان بايد سعي در بهبود روش مقابله خود ، با اين قبيل مشكلات بنمايد تا بدين ترتيب به مرزهاي خودشكوفايي ( درك و فعال نمودن همگي استعدادهاي خود ) نزديك شود .

در اين مورد ، روانشناس ديگري به نام كارل راجرز ( 1987 ـ 1902 ) نشان داده كه انسانهايي كه توانائي فرمان دادن به خود ( self - direction ) را پيدا كنند و در حقيقت بر كنترل كامل افكار و افعال خود ، موفق شوند به خود شكوفايي ، كه والاترين درجه انسانيت است ، نائل خواهند شد .

از ديگر معتقدان به نظريه خود شكوفائي كه آن را با مفاهيم عالي عجين كرد و به اوج قدرت رسانيد آبراهام مزلو است . ( روانشناس آمريكائي 1970 ـ 1908 ) تحقيقات گسترده و مطالعات عميق مزلو پيرامون اين قبيل مقولات ، سبب تكوين شاخه اي قدرتمند و پويا در روانشناسي امروز ، موسوم به روانشناسي انسان گرا گرديد . او در مقدمه يكي از كتابهايش ( toward a psychology of being) (94) مي نويسد :

اگر قرار باشد معنايي را كه روانشناسي انسان گرا ، برايم داشته است ، در يك جمله بيان كنم ، مي گفتم : تركيبي گلداشتاين ، با روانشناسي فرويد ، كه كل آن با روحيه علمي كه از استادانم در دانشگاه ويسكانسن ، آموختم پيوند خورده است .

مزلو خود شكوفائي را بالاترين و برترين نياز انسان مي دانست ، كه پسس از ارضاي سلسله مراتب نيازهاي پايين تر انسان از جمله نيازهاي جسمي ( مثل غذا و مسكن ) ، نيازهاي ايمني ، تعلق و محبت ، نياز به احترام ، نياز به دانستن و فهميدن ( كه بعدا اضافه كرد ) ، مطرح مي شود ، او خود شكوفائي ( نياز به تحقق خود ) را در مورد 49 نفر از اشخاص سرشناس جهان ( زنده و مرده ) از جمله : انيشتن ، آبراهام لينكلن ، باروخ ايپسنوزا ، بنديكت (95) و .. مورد توجيه و بررسي قرار داد.

مزلو بيان نمود : در افراد معمولي ، انگيزش در پي جبران كمبود يعني كمبودهاي ارگانيزم ( چه جسماني و چه رواني ) است يعني آنها در صدد ارضاي نيازهاي پايين ترند ولي افراد عالي ( خود شكوفا ها ) خواستار متحقق ساختن استعدادهاي دروني و بالقوه خود و شناخت و فهم دنياي پيرامونشان هستند . (96)

او نيازهاي عالي افراد خود شكوفا را فهرست مي كند و آنها را فرا نياز نام مي نهد ، از جمله اين فرا نيازها مي توان به : حقيقت ، قاطعيت ، يگانگي و تماميت ، فرار از دوگانگي ، سر زندگي و شادابي ، يكتايي ، كمال ، نظم ، عدالت ، سادگي ، استغناء و جامعيت و .. اشاره نمود . (97)

مزلو ، نتيجه وصول به اين نيازها را ، رسيدن به آرمانشهر رواني (يوسايكي شدن ) مي دانست ( يوسايكي تركيبي است از : پسيكولوژي + اتوپيا ، به معناي آرمانشهر رواني ).

حال اگر با اين ديدگاه كه نماز كاملترين پاسخ براي عاليترين نيازهاست به سراغ نظريات روانشناسان انسانگرا برويم ، متوجه خواهيم شد ، كه چگونه مفاهيم متعالي نماز قابل مقايسه با هر يك از موضوعات مطرح در اين گرايش غني از روانشناسي است .

بعنوان مثال اگر به آن قسمت از نظريات گلداشتاين كه بهبود روشهايي مقابله با مشكلات را شرط لازم براي نزديك شدن به مفهوم خود شكوفائي مي دانست توجه كنيم و به ياد آوريم كه نماز چگونه به انسان احساس امنيت روان مي دهد و توانايي مقابله در برابر استرس ها را فزوني مي بخشد (98) و يا اگر نظريه كارل راجرز پيرامون self - direction ( توانايي فرمان دادن بخود ) را با توانايي كه شخص نمازگزار ، به مدد نماز در كنترل نفسانيات خود ، پيدا مي كند . مقايسه نماييم تصديق خواهيم كرد كه همه تعاليم اساسي نظريه روانشناسي انسان گرا ، را مي توان در آموزشهاي نماز پيدا كرد .

يا اگر بخواهيم در مقابل ليست 49 نفره آبراهام مزلو ، فهرست افرادي را قرار دهيم كه صفات آنها نه تنها در برگيرنده تمام ويژگيهايي باشد كه مزلو درباره خود شكوفاها ، بيان مي كند ، بلكه از جهت ارتباط با غيب و معنويت داراي ويژگيهاي برجسته مزيد برآنها هم باشد ، كافيست به جمع نوراني نمازگزاران اسوه اشاره نماييم .

چرا كه همه اي ن مؤمنين ، از تمامي فرانيازهاي خود ، با بهره از متكامل ترين پاسخ ممكن يعني نماز برخوردار شده اند حقيقت ، قاطعيت ،نيكي ، يگانگي و تماميت ، فرار از دوگانگي ، كمال و همه فرا نيازهاي ديگر ، همگي در آموزشهاي نماز حضور زنده و محسوس دارند و هر كس به فراخور حال خود ، براي وصول هر يك از آنها چنانچه به نماز نزديك شود ، پاسخي عالي تر از حد تصور دريافت مي كند و نماز تكرار شكوهمند درس خود شكوفائي در پيشگاه مبداء آفرينش است .

اما مفهوم ديگر از آبراهام مزلو ،در مورد خود شكوفائي به آن اشاره مي كند ، مفهوم تجربه اوج ( peak experience) است كه در خود شكوفاها ، فراوان پيش مي آيد : تجربه اوج ، اتفاقي دوره اي و زود گذراست ، كه در آن شخص ناگهان به يك احساس ابر آگاهي و هوشياري بسيار بالا ، سرخوشي و جذبه عميق ، در آميخته شدن و همسو شدن پر انسجام با همه عالم ، دگرگوني در احساس زمان و مكان ، دست مي يابد . اين تجربه قوي غالبا در افرادي كه از نظر رواني كاملا سالم هستند ، رخ مي دهد و قرار گرفتن در برابر اين تجربه آثار مفيد و دير پايي برجا مي گذارد . (99)

تجربه اوج با اين كه بسيار شبيه به آنچه كه از قرنها پيش ، در مكاتب رازوارانه شرق دور . به نام تجربه پرواز به ملكوت آسمان ( nirvana) ، يا شبيه به تجربه سوختن در آتش درون ، پرش به ورطه و رهايي در تعاليم عرفاني دون خوان به كارلوس كاستاندا و يا حتي شبيه به آن چه در عرفان اسلامي و ايراني ، از آن با عنوان حيرت و فنا نام برده شده مي باشد. اما چنانچه بخواهيم براي آن مفهومي جامع تر و همه شمول تر را پيدا كنيم ، كافيست كه باز هم به نماز روي نماييم و به آن بعد نماز توجه كنيم كه غرق در مضامين عارفانه است .

شايد كمتر كسي به اين نكته فكر كرده باشد كه منطور از كلمه شما در سومين سلام نماز ( السلام عليكم و رحمه الله و بركاته ) كه تنها سلام واجب نماز است ، به كيست ! و اين سلام بر شما خطاب به چه كساني اطلاق مي شود ؟

عارفان نماز اين سلام نماز را سلام عارفانه آن دانسته اند ، كه خطاب به همه هستي و آفرينش و خطاب به همه موجودات حاضر در آن ، از ذرات كوچك اتمي گرفته تا كهكشانهاي بي انتها سر داده مي شود .

چرا كه همه اين اجزاي آفرينش ، بدون استثناء مشغول حمد و ثناي الهي اند و پيوسته و مداوم ، توحيد را اقرار مي كنند و شايد به واسطه اين حمد و تسبيح دايم و ابدي ، مورد خطاب تنها سلام واجب نماز قرار مي گيرند .

بدين ترتيب نمازگزار ، پس از فرستادن سلام بر نبي گرامي اسلام (ص) ( السلام عليك ايها النبي و رحمه الله و بركاته ) و سلالم بر همه بندگان صالح خدا ، از جمله خودش ( السلام علينا و علي عباد الله الصالحين ) سرانجام بر تمام اجزاي آفرينش سلام مي فرستند و اين جلوه اي شكوهمند از در آميخته شدن و همسو شدن پر انسجام با عالم كه در تجربه اوج از آن بحث مي شود ، در خود دارد .

و اضافه بر آن ، اين كه نمازگزار حقيقي ، يعني آنان كه به تعبير امام صادق (ع) ، نماز عاشقانه به جاي مي آورند در راز و نياز با معبود خويش ، به چنان جذبه و خلسه اي وارد مي شوند و چنان از حيطه زمان و مكان خارج مي گردند كه حتي اگر تير دردناك و سهمگين از پاي مباركشان بيرون بكشند ، هرگز از آن سرخوشي و جذبه عميق خارج نمي شوند .

و چه عاشقانه بود نماز علي (ع) و چه زيباست تعبير جاودانه علي (ع) از عشق .. آري ! او كه در قبله نماز به دنيا آمد و در محراب نماز رستگار شد و اين گونه عشق را براي آفرينش ، عظمت و معنا بخشيد و جاودانه كرد .

و چه ملكوتي است ، نماز فرزند علي(ع) و حضرت امام زمان ( عج ) ، كه جهان در انتظار عدالتش خون مي گريد .

و چه عطشي است بي پايان ، عاشقانش را براي اقامه نمازي با امامت او