قانون اساسى حكومت امام على (عليه السلام)

على انصاريان

- ۱۰ -


تحقيق در اسناد و رجال عهدنامه

براى منشور حكومت علوى، سه سند معتبر نقل شده است كه دو سند آن از طريق رجال شيعه و سند سوم از طريق برادران اهل سنت مى باشد.

1- اولين سند را ''نجاشى''، دانشمند رجالى شيعه نقل مى كند. در كتاب ''فهرست اسماء مصنفى الشيعه'' در صفحه ى 6، تحت عنوان اصبغ ابن نباته'' چنين آمده است:

اصبغ بن نباته المجاشعى كان من خاصه اميرالمومنين عليه السلام، عمر بعده، روى عنه عليه السلام عهد الاشتر و وصيته عليه السلام الى ابنه محمد بن الحنفيه.

اصبغ بن نباته از جمله ى اصحاب خاص اميرالمومنين "ع" است كه مدتى نيز بعد از شهادت مولا على عليه السلام زندگى كرده است. عهدنامه ى امام به مالك اشتر و وصيت آن حضرت به پسرش محمد ابن حنفيه را از آن حضرت روايت كرده است.

سپس نجاشى سلسله ى اسناد و متن عهدنامه را ذكر مى كند كه سند عهدنامه چنين است:

اخبرنا بن الجندى، عن على بن همام، عن الحميرى، عن هارون بن مسلم، عن الحسين بن علوان، عن سعد بن طريف، عن الاصبغ بن نباته بالعهد.

2- دومين سند را شيخ طوسى "ره" در كتاب معروف خود ''الفهرست''، كه كتابى درباره ى تاليفات و تصنيفات دانشمندان شيعه است، تحت عنوان ''اصبغ بن نباته'' آورده است. در صفحه ى 62، شماره ى 119، چاپ دانشگاه مشهد اين كتاب چنين آمده است "ترجمه":

اصبغ بن نباته، كه رحمت خدا بر او باد، از اصحاب خاص اميرالمومنين است و بعد از شهادت على "ع" مدتى زندگى كرده است. عهدنامه مالك اشتر و وصيت آن حضرت به محمد بن حنفيه را از او نقل كرده اند.

پس از اين مطالب، سند عهدنامه را كه با سند نجاشى فرق مى كند، چنين نقل مى نمايد:

اخبرنا بالعهد ابن ابى الجيد، عن محمد بن الحسن، عن الحميرى، عن هارون بن مسلم و الحسن بن طرق، جميعا عن الحسين بن علوان الكلينى "الكلبى"، عن سعد بن طريف عن الاصبغ بن نباته، عن اميرالمومنين.

3- سومين سند، سندى است كه از طريق برادران اهل سنت نقل شده است. ''ابن عساكر دمشقى''، مورخ معروف قرن ششم "متوفى 571 ه."، چنين در تاريخ شام آورده است:

انبانا ابولقاسم العلوى، انبانا بن مروان، انبانا محمد بن غالب، انبانا ابوحذيفه، عن سفيان الثورى، عن زبيد اليامى، عن مهاجر العلوى، قال كتب على بن ابى طالب عهدا بعض اصحابه على بلد و كان فيه ''فلا تطولن احتجابك عن رعيتك'' الخ.

ابن عساكر طبق اين سند، قسمتى از آنچه را كه درست مطابق يا قمستى از عهدنامه ى امام به مالك اشتر است در جلد 38، ص 87 و در نسخه ى ديگر در ص 139 آورده است. [ نهج السعاده فى مستدرك نهج البلاغه، جلد پنجم جزء دوم از باب الكتب، ص 54. ] در نسخه ى خطى همين كتاب كه در كتابخانه ى ظاهريه ى دمشق موجود است، در جلد دوازدهم آن نيز نقل شده است. [ مصادر نهج البلاغه و اسانيده، جلد 3، ص 431. ]

براى اينكه بتوانيم رجال اسناد فوق را تحقيق كنيم، لازم است كه رجال مشترك و غير مشترك دو سند اول را تفكيك كرده و جداگانه تحت مطالعه قرار بدهيم.

الف- رجال مشترك در دو سند:

1- اصبغ ابن نباته.

2- سعد بن طريف.

3- حسين بن علوان.

4- هارون بن مسلم.

5- حميرى.

ب- رجال غير مشترك در دو سند:

6- ابن الجندى.

7- على بن همام.

8- ابن ابى جيد.

9- محمد بن الحسن.

10- حسن بن طريف.

رجال مشترک "شيعه" در دو سند اول

اصبغ بن نباته

اصبغ ابن نباته از اصحاب جليل القدر و معروف امام اميرالمومنين است. در همه جا او را به عنوان يكى از اصحاب خاص حضرت به شمار آورده اند. از جمله كسانى است كه در راس ''شرطه الخميس'' بود و شرطه الخميس عده اى از اصحاب امامند كه با حضرت به شرط پيروزى يا شهادت در راه خدا بيعت كردند و در عوض، اميرالمومنين به آنها تعهد و ضمانت بهشت را كرده بود. اهل رجال او را از بزرگان و عالمان و زاهدان اصحاب مولاى متقيان نام برده اند.

اصبغ از اصحابى است كه مورد اعتماد و وثوق كامل على عليه السلام بوده است. مرحوم كلينى در كتاب ''الرسائل''، اين نامه ى بسيار مفصل و مهم تاريخى را كه از امام نقل شده آورده است. در روايت، در مورد اصبغ از اميرالمومنين ذكر شده است كه حضرت امير، ''ابى رافع'' كاتب را احضار فرمود و گفت كه براى نوشتن اين نامه ده نفر از كسانى را كه مورد اعتماد وثوق من هستند نزد من حاضر كن. ابى رافع از امام درخواست مى كند نام اين افراد را ذكر كنيد. حضرت اسم ده نفر از اصحابى كه مورد وثوق او بودند را برد، من جمله ''اصبغ بن نباته'' و حارث حمدانى و كميل بن زياد و چند نفر ديگر. [ كشف المحجه، ابن طاووس، چاپ نجف، ص 173 و ترجمه ى آن بنام برنامه ى سعادت، ص 224. ] اصبغ را از تابعين شمرده اند و بعد از شهادت اميرمومنان زنده بود.

گويا بعد از سال 100 هجرت فوت شده است. او اهل كوفه بود و دانشمندان رجال او را از اولين علماى ''متكلم'' و عالم به حديث دانسته اند. [ تاسيس الشيعه للعلوم الاسلام، سيد حسن الصدر، ص 281 و 358. ]

سعد بن طريف "معاصر اصبغ بن نباته"

او اهل كوفه و از معاصران اصبغ بن نباته است. بدين اسماء نيز معروف است:

''سعيد بن طريف''، ''سعد الخفاف''، ''اسعد الاسكاف''، ''الخفاف بن طريف''.

ذوق شاعرى نيز داشته و از اصبغ بن نباته رواياتى نقل كرده و از امام باقر و امام صادق عليهماالسلام نيز حديث هايى نقل است. از اصحاب امام سجاد نيز "ع" مى باشد.

اهل رجال او را ''صحيح الحديث'' مى دانند و برادران اهل سنت او را ''متروك الحديث'' مى گمارند و شايد علتش نقل حديث از اصبغ باشد كه او نيز نزد آنان ''متروك الحديث'' به شمار مى آيد.

حسين بن علوان الكلينى "الكلبى"

اهل كوفه بود و برادرى به نام حسن داشت كه علماى رجال، برادرش را اوثق از او مى دانند. ''كشى'' مى گويد از برادران اهل سنت مى باشد ولى ذكر كرده است كه از مخالفان محسوب نمى شود. اهل رجال او را ''ممدوح'' و طريقه ى او را مورد اعتماد مى دانند.

روايات و احاديثى در ابواب مختلف از امام صادق عليه السلام نقل نموده است. از مشايخ ''الاهوازى'' صحابى بزرگ سه امام محسوب مى شود.

هارون بن مسلم

هارون بن مسلم بن سعدان الكاتب، كنيه ى او ابوالقاسم و اهل كوفه است كه به بصره رفته و از آنجا به بغداد كوچ نموده و در همين شهر وفات يافته است. او را از اصحاب امام هادى عليه السلام به شمار آورده اند. فردى است كه از نظر اهل رجال، ''ثقه'' و مورد اعتماد مى باشد و روايات بسيارى در ابواب مختلف از او نقل شده است. اين شخص از مشايخ ابوالعباس حميرى است.

عبدالله بن جعفر الحميرى

عبدالله بن جعفر بن الحسين بن مالك بن جامع الحميرى، معروف به ابوالعباس القمى، از اصحاب حضرت هادى و حضرت امام حسن عسكرى عليهماالسلام به شمار مى رود. مرديست فقيه، عاليقدر، از مشايخ بزرگوار شيعه، داراى تاليفات مهم از جمله كتاب معروف ''قرب الاسناد الى ابى جعفر بن الرضا عليه السلام'' كه در سال 1370 در تهران به چاپ رسيد و تاليفات بسيار ديگرى كه جاى ذكر آنها نيست. از نظر اهل رجال، متفقا ''ثقه'' محسوب مى شود.

رجال غير مشترک "شيعه" در دو سند اول

ابن الجندى

احمد بن محمد بن عمر بن موسى بن الجراح ابوالحسن، معروف به ابن الجندى، از مشايخ و استادان نجاشى، جزو ''ممدوحين'' و مورد اعتماد اهل رجال مى باشد. [ شيخ آقا بزرگ، در طبقات اعلام شيعه، ج 1، ص 52، وفات او را به نقل از تاريخ بغداد، تاليف خطيب بغدادى، سال 390 هجرى و از ''شذرات''، تاليف ابن عماد، سال 369 هجرى و تولد او را به سال 306 هجرى ذكر كرده است. ]

على بن همام "336 -258 ه. ق"

ابوعلى محمد بن ابى بكر همام بن سهيل الكاتب الاسكافى، اهل بغداد، فرديست جليل القدر، از ثقات اهل حديث كه داراى تاليفات بسيار مى باشد و همچنين جزو مشايخ محدثان به شمار مى رود و از او بدين گونه تجليل شده است: ''له منزله عظيمه'' و ''كثير الحديث''.

ابن ابى جيد

ابوالحسين على بن احمد بن محمد، معروف به ابن ابى جيد "معاصر ابن محمد عطار، سنه 356"، جزو مشايخ نجاشى به شمار مى رود.

اهل رجال، احاديث او را ''صحيح'' و ''حسن'' مى دانند و شيخ طوسى او را از ممدوحين شمرده است و در كتب ''تهذيب 2 و ''استبصار'' از او نقل حديث كرده و در كتاب الفهرست خود، بيش از 130 مورد به قول او استناد كرده است. محقق بحرانى و علامه مجلسى و محقق داماد، همگى او را ثقه مى دانند.

محمد بن الحسن "متوفى 343 ه"

محمد بن الحسن بن احمد بن الوليد القمى، از مشايخ شيخ صدوق و شيخ مفيد است. اهل رجال او را ''جليل القدر''، عارف به رجال، فقيه و ثقه مى دانند و او را از مشايخ به شمار مى آورند.

حسن بن طريف

حسن بن طريف بن ناصع، اهل كوفه، كنيه ى او ''ابومحمد'' و ساكن بغداد بوده است. از اصحاب امام هادى است. اهل رجال او را از ''موثقين'' رجال به شمار آورده اند. روايات بسيارى از او نقل شده است و بعضى از طريق سند حديث او به اصبغ ابن نباته مى رسد، مانند همين عهدنامه، از مشايخ ابوالعباس حميرى است.

رجال "اهل سنت" در سند سوم

سومين سندى را كه براى عهدنامه امام نقل كرده اند، از طريق برادران اهل سنت است كه ابن عساكر، مورخ مشهور و پر كار اسلامى، آن را در ''تاريخ شام'' خود نقل نموده است. اين سند را مختصرا مورد بررسى قرار مى دهيم. رجال مورد بحث عبارتند از:

1- مهاجر العلوى.

2- زبيد اليامى.

3- سفيان ثورى.

4- ابوحذيفه.

5- محمد بن غالب.

6- ابن مروان.

7- ابوالقاسم العلوى.

مهاجر العلوى

ابوالحسن التيمى، شخصيتى است از محدثان اهل كوفه. اهل رجال او را از افراد موثق به شمار آورده اند و كسى است كه از بعضى اصحاب پيامبر، چون ابن عباس، نقل حديث كرده است و همچنين از ديگر اصحاب هم احاديثى دارد. او را از ''ثقات'' روات ناميده اند.

زبيد اليامى

ابوعبدالرحمان زبيد بن الحارث اليامى، بعضى او را "الايامى" نيز گفته اند. وفات او را به اختلاف از سنه 122 تا 124 نقل كرده ند. از شخصيت هاى بسيار بزرگ اسلامى در قرن دوم بوده، مرديست بسيار عالم و فهيم و در عين حال از زهاد و سخت كوشان در عبادت، بنحوى كه از نظر تقوى و ورع و زهد، سر آمد زمان خود بوده است.

ابوالفرج اصفهانى در كتاب مشهور خود ''مقاتل الطالبيين''، كه سرگذشت قيام كنندگان آل على را بر شمرده است، در شرح قيام زيد بن على بن الحسين نقل مى كند كه حضرت زيد كسى را به نزد زبيد اليامى فرستاد و او را براى قيام و مبارزه دعوت كرد "تاريخ و خود ابوالفرج اين قضيه را دنبال نكرده اند كه اين تماس به كجا انجاميد". [ ترجمه كتاب ''مقاتل الطالبيين''، ص 147، سطر 6، مترجم سيد هاشم رسولى محلاتى، چاپ كتابفروشى صدوق تهران، به تصحيح على اكبر غفارى. ]

اهل كوفه بوده و در كوفه نيز مى زيسته است. مشهور است كه از شخصيتهاى رجال برادران اهل تسنن است ولى عده اى او را از رجال شيعه مى دانند كه از نظر برادران اهل تسنن نيز مورد وثوق مى باشد.

ذهبى در كتاب ''ميزان الاعتدال'' او را از ''ثقات تابعين'' نام برده است و مى گويد كه مذهب او شيعه بوده ولى در عين حال مورد وثوق و اعتماد نيز مى باشد. اهل رجال او را از ''اخيار و ابرار'' روايت حديث و او را ''ثقه، ثقه'' و ''كثير الحديث'' و اهل فقه و فقاهت مى دانند و مشهور است به ''علوى'' بودن.

سفيان ثورى

سفيان بن سعيد بن مسروق الثورى ابوعبدالله الكوفى، متولد 65 هجرى، متوفى 161 هجرى در بصره.

سفيان ثورى اگر چه از شاگردان امام صادق عليه السلام بوده ولى خود مذهب و طريقه اى غير امام را دنبال نموده است، اما از نظر رجال برادران اهل سنت، سفيان ثورى در حد اعلاى اعتماد و اطيمنان مى باشد، به حدى كه او را ''اميرالمومنين روات'' ناميده اند. مى گويند در زمان خود برتر از همه در علم و فقه و زهد و ورع بوده است و خانه ى او محل رفت و آمد بزرگان و دانشمندان بوده و حلقه هاى درس او معروف و مشهور است. مسلك و مرامى را كه عرضه كرده است تا قرن چهارم هجرى پيروانى داشته ولى اكنون منقرض مى باشد.

بطور خلاصه، سفيان ثورى نيز از شيوخ و افراد بسيار موثق رجال اهل سنت بلكه از ائمه ى مسلمين محسوب است.

ابوحذيفه

موسى بن مسعود ابوحذيفه النهدى، اهل بصره كه در سال 220 وفات يافته است. اهل رجال او را از ثقات و اهل صدق مى دانند.

محمد بن غالب

ابوجعفر محمد بن غالب بن حرب، اهل بصره و ساكن بغداد بوده است. در سال 193 متولد و در سنه ى 283 درگذشته است. خطيب بغدادى مى گويد كه محمد بن غالب معروف به ''تمتمام'' كسى است كه اهل حديث مى باشد و مرديست حافظ و كثير الحديث و اهل صدق.

ابن مروان

سعيد بن مروان بن على، معروف به ابوعثمان بغدادى. حاكم نيشابورى مى گويد كه ابن مروان در نيمه ى شعبان سال 252 وفات يافته است و امام محمد بن يحيى ذهلى نيشابورى، كه از ائمه ى مسلمين و بزرگان امت مى باشد، بر جنازه ى او نماز گزارده است.

ابن مروان مرديست ثقه و اهل صداقت.

ابوالقاسم العلوى

حمزه بن القاسم بنعلى بن حمزه بن الحسن بن عبدالله بن العباس بن على بن ابى طالب، معروف به ابوالقاسم العلوى، از علماى بزرگ شيعه مى باشد. در وصف او گفته اند كه مرديست ''جليل القدر''، ''كثير الحديث'' و ''ثقه''، داراى تايلفات بسيار، من جمله:

1- كتاب من روى عن جعفر بن محمد من الرجال.

2- كتاب التوحيد.

3- كتاب مناسك.

قبر او در سه فرسخى شهر ''حله'' مى باشد كه محلى است مشهور و مردم به زيارت اين مرقد علاقمندند.

نتيجه تحقيق

1- سند عهدنامه از اسناد معتبر و مورد اعتماد اهل رجال است و چنانكه ملاحظه شد، رجال آن غالبا ''ثقه'' و بعضى ''صحيح الحديث'' و بعضى ''ممدوح'' مى باشند. پس اين عهدنامه را ''حديث صحيح'' مى توان گفت.

2- يكى از دلايل معتبر بودن احاديث معصومان موافقت با ''كتاب الله'' است. وقتى عهدنامه ى امام را به قرآن عرضه مى كنيم، نه تنها هيچ گونه مخالفتى با نصوص آيات الهى ندارد، بلكه خود مفسر بسيارى از مطالب اجتماعى و سياسى و اقتصادى و حكومتى قرآن است.

امام على "ع"، معلم كبير امت اسلام و بعد از رسول خدا "ص" بزرگترين مفسر و بيان كننده ى قرآن محسوب مى شود و با رفتار و كردار و بيان خطبه ها و نوشتن نامه ها، اگر چه تصريح به آيه يا آياتى از قرآن نكرده باش، خود بيان كننده ى موضوعى از موضوعات قرآن است. امام، قرآن ناطق و لسان واقعى آن است. لذا اين عهدنامه را مى توان يكى از نادرترين نصوص احاديث اسلامى دانست كه بطور مبسوط بازگو كننده ى ابعاد مختلف مسائل حكومتى و سياسى قرآن مجيد است.

3- عموم دانشمندان فنون مختلف از كليه ى فرق اسلامى كه شرحى و يا بيانى در اطراف عهدنامه دارند، اگر بررسى كنيم، همگى آن را از امام على "ع" دانسته اند و متن آن را از هر لحاظ، مخصوصا محتويات مطالب، بسيار ستوده اند و غالبا آن را بهترين و والاترين و مهمترين متن حكومتى اسلام نام برده اند. اگر بخواهيم سخنان دانشمندان فرق اسلامى را در اين باره جمع آورى كنيم خود رساله مستقلى مى شود.

4- گاهى متن احاديث، آنچنان از استحكام برخوردار است و از لحاظ ادبى چنان در اوج فصاحت و بلاغت است و مطالب و موضوعات آنها، علاوه بر موافقت با كتاب خدا و سنت رسول "ص"، در مراتب آنچنان اعلاست، كه خود گوياى آنند كه از طرف معصوم صادر شده اند و اگر ضعفى هم در سلسله سند آنها ديده شود، متن مستحكم آنها جبران كننده خواهد بود. بنابراين، برفرض محال، اگر عهدنامه امام على به مالك اشتر، چنين سندى هم نداشت، مطالب و موضوعات آن حكايت از اصالت صدور آن از جانب اميرالمومنين داشت، مخصوصا با شباهت ها و اشتراكاتى كه با ساير فرامين آن حضرت در نهج البلاغه و غير نهج البلاغه دارد. به عبارتى ديگر، عهدنامه ى امام به مالك اشتر، احتياج به بررسى سلسله سند ندارد، خود گوياست كه از جانب على ابى طالب "ع" است.