از پارسايان برايم بگو

سيد جمال الدين دين پرور

- ۳ -


ابعاد تقوى در نهج البلاغه

موضوع بحث ما 'ابعاد تقوى در نهج البلاغه' [ خلاصه سخنرانى حجه الاسلام والمسلمين سيد جمال الدين دين پرور در دومين كنگره بين المللى نهج البلاغه- تهران. ] است. مساله تقوى يكى از واژه هايى است كه تقريبا بيش از كلمه هاى ديگر در نهج البلاغه به كار رفته است. اگر نهج البلاغه را به ده قسمت تقسيم كنيم، حداقل يك قسمت آن درباره ى تقوى،مفهوم تقوى، اوصاف تقوى و صفات متقين بحث شده است، كه در اين مقاله به بخش كوتاهى از آن مى پردازيم.

آنچه از شنيدن كلمه تقوى در برخورد اول به نظر مى آيد و يا لااقل بعضى به نظرشان مى آيد، انزوا و گوشه گيرى و ترك دنيا و بريدن از فعاليت هاى اجتماعى و سياسى و اقتصادى است. البته در تداعى اين مفهوم، فرهنگ استعمارى و طاغوتى نقش بسزا داشته و احيانا اسلام ناشناسان نادان نيز به اين انحراف فكرى دامن زده اند و براى اينكه روح حركت و عيان عليه طاغوتها در جوامع اسلامى را بكشند، مفاهيم وعبارات سازنده و حركت آفرين را تحريف كرده و به گونه اى ناصحيح معرفى مى كردند. در حاليكه وقتى به متون اصيل اسلام و من جمله نهج البلاغه باز مى گرديم، مى بينيم كه سرشار از مفاهيم زنده و سازنده است و در همه ى ابعاد زندگى مردم، نقش آفرين است و مى تواند آنها را بسازد. موضوع تقوى نيز از اين قبيل است.

اينك در چند قسمت به بررسى ابعاد تقوى مى پردازيم تا گسترش اين مفهوم و اثر عملى آن را در جامعه، سياست و اجتماع ببينيم. در مقدمه قسمتى از نهج البلاغه، اميرالمومنين على "ع" در موقعيت خاصى از تقوى سخن به ميان آورده است كه خود، نكته مهمى است. درست برخلاف تصور آنها كه مفاهيم اسلامى را جدا از يكديگر مطالعه مى كنند ومخصوصا مساله تقوى را مثلا از سياست و جنگ جدا مى دانند، در اينجا مى بينيم اميرالمومينن چه كسانى را در چه موقعيتى وصيت به تقوى مى كند، آيا احيانا آن دسته از اصحاب و افرادى را كه در گوشه ى مسجد و جدا از امر سياست و ساير شوون جامعه بودند، سفارش به تقوى مى كند يا خير؟ اين امر نشان دهنده ى وجود يك رابطه ى ارگانيك بين همه مفاهيم اسلامى است و تقوى، جنگ، اقتصاد و اخلاق و مانند آنها حلقه هاى زنجيرى هستند كه در مجموع، يك جامعه ى ايده آل انسانى را مى سازند. در اين خطبه مى خوانيم:

و لعمرى ما على من قتال من خالف الحق و خابط الغى من ادهان و لا ايهان فاتقوا الله عباد الله و فروا الى الله من الله. [ نهج البلاغه خطبه 24. ]

امام "ع" در جبهه جنگ داخلى عليه منافقين، و نيز در مبارزه و نبرد با دشمنان خارجى مى فرمايد:

به جان خود سوگند، در نبرد با مخالفين حق و كسانى كه راه باطل و انحراف را مى روند و نصيحت و ارشاد در آنان موثر نمى افتد و آهن سرد وجودشان را نرم نمى كند،. و با آنهايى كه عليه حكومت اسلامى تصميم به مبارزه گرفته اند و مبارزه مسلحانه و قهرآميز را برنامه ى خويش قرار داده اند، هيچ گونه مسامحه و سستى نشان نمى دهم.

ملاحظه كنيد كه امام در چنين موقعيت حساسى، خطاب به مسلمانان مى فرمايد: رسالتى كه به دوش شما رزمندگان گذارده شده، تقوا و پرهيزگارى است، كه مفهوم تقوى را خود امام عليه السلام در سخنانش بيان مى فرمايد:

منظور از اين مقدمه، آن است كه تا آنجا كه ميسر است مفهوم تقوى را روشن كنيم و خاطر نشان سازيم كه امام، تقوى را در ميدان جنگ و هنگام رويارويى با دشمن داخلى و خارجى مطرح مى كند، از اين ميان رابطه ى تقوى با زنده ترين و حساس ترين مسائل سياسى و اجتماعى در اين موقعيت خاص، بخوبى معلوم مى شود.

بخش ديگر از سخن ما، بررسى تقوى از نظر فعل خارجى و خصلت و خوى انسانى است . در اينجا سوال اين است كه آيا تقوى، تنها ترگ گناه است، يعنى فقط به عنوان يك عمل خارجى مورد مطالعه قرار مى گيرد، يا يك مشخصه ى روحى است و اعمال خير، نشات گرفته از آن حالت متعالى روحى است؟ امام "ع" مى فرمايد: تقوى يك خصلت روحى و يك تربيت معنوى است كه در پرتو آن، جان انسان، ساخته و پرداخته مى شود و او نه تنها در برابر گناه و معصيت، حالت ترك و نفى به خود مى گيرد، بلكه آزرده خاطر هم مى شود و از اطاعت و پاكى و عمل خير، احساس رضايت و آرامش خاطر مى كند. شخص متقى كسى است كه در اثر يك سلسله برنامه ها، روح خود را آنچنان بسازد كه در برابر گناه مصونيت بيابد و روحا از مخالفت با احكام الهى متنفر و منزجر باشد و نداى پرهيز و اجتناب از گناه، از درون او فرياد كند و به تعبير ديگر، تقوى، روح او را چنان عالى و لطيف بگرداند كه از تصور گناه نيز رنج برد و گريزان باشد. لذا امام عليه السلام تقوى را به خانه اى تشبيه كرده است كه انسان را ازهر خطرى حفظ مى كند، يعنى همانگونه كه وقتى انسان به خانه اى وارد شود، از دشمن در امان است و با خيال راحت در آن محل امن زندگى مى كند، تقوى نيز حصار محكم نگهدارنده اى است كه اگر در وجود كسى پيدا بشود، ديگر از خطر انحراف و مفاسد اخلاقى در امان است.

اعلموا عباد الله ان التقوى دار حصن عزيز، و الفجور دار حصن ذليل. [ نهج البلاغه خطبه 156. ]

اى بندگان خدا! بدانيد كه تقوى، خانه محكم و امنى است كه از نظر حفاظت كاملا حساب شده است، كسى كه در اين خانه زندگى كند از هيچ دشمنى نگرانى ندارد. خانه ى تقوى انسان را از شر نفس اماره و كليه ى اغواگران انسى و جنى حفظ مى كند، در مقابل تقوى، فجور است، يعنى كسى كه آن حالت دفاعى روحى را در خود ايجاد نكرده ودر خانه دل را به روى اغيار باز گذارده باشد و هر كس و ناكسى را به درون آن راه بدهد، بديهى است كه چه بر سر او مى آيد و چه نشانى از انسانيت و پاكى در او باقى خواهد ماند!

باز در خطبه ى ديگر، از تقوى به عنوان كليد رمز نام برده شده است، يعنى شما اگر بخواهيد وارد خانه اى بشويد كه در آهنى داشته باشد، هر چه تلاش كنيد، آن در به رويتان باز نمى شود، اما با يك كليد كوچك به راحتى قفل هاى قوى و رمزدار باز مى گردد. تقوى چنين است. انسانى كه در جستجوى سعادت و كمال است و راه مستقيم هدايت را مى جويد، بايد از راه تقوى وارد شود:

فان تقوى الله مفتاح سداد و ذخيره معاد و عتق من كل ملكه و نجاه من كل هلكه [ نهج البلاغه خطبه 221. ]

عنايت روى شمول و گسترش مفهوم تقوى است. يعنى كسى كه اين جنبه ى دفاعى را در روح و جان خود بوجود آورد، نسبت به همه ى انحراف ها و لغزش ها مصونيت پيدا مى كند، چون حالت دفاعى كلى الهى، بر جان او حكمفرما شده، همه ى منفذها و كانال هاى ارتباطى به دست محافظين نيرومند معنوى قرار خواهد گرفت. تقوى كليد هدايت، ذخيره ى معاد و وسيله ى آزادى انسان از هر بندگى است، كسى كه داراى تقوى است در برابر شهوات به زانو درنمى آيد، در برابر مقام و ديگر تمايلات نفسانى، تسليم نمى شود، از هر هلاكتى در امان است، اين بخش دوم از ابعاد تقوى.

نكته ى ديگرى كه در اينجا بايد اضافه شود، اين است كه مساله تقوى با تفكر و جهان بينى صحيح، معنى تمام و كامل خود را پيدا مى كند. اينطور نيست كه انسان بتواند در پرتو تنهايك سلسله اعما بريده از تفكر و جهان بينى صحيح، داراى آن پوشش دفاعى معنوى "تقوى" باشد، بلكه افراد متقى در مرحله ى نخست، تفكر صحيح و جهان بينى عميقى دارند كه پوشش دفاعى معين را براى آنان بوجود مى آورد.

در خطبه ى 'همام' مى خوانيم:

عظم الخالق فى انفسهم، فصغر ما دونه فى اعينهم [ نهج البلاغه خطبه ى 184. ]

اين خطبه كه درباره ى صفات متقين است، نشان مى دهد كه يكى از ريشه هاى تقوى، اين اصل است كه: 'آفريدگار در ديده ى آنان عظيم است'. چه كسى مى تواند در برابر امواج خروشان شهوت و غضب و حب جاه، مانند كوه بايستد؟ روشن است، كسى كه به عظمتى متصل و مربوط باشد، كه دل را مطمئن گرداند، در غير اينصورت، نمى تواند مقاومت كند. چه كسى مى تواند در برابر هزاران تمنا و هوس دلفريب، دينش را نبازد؟ آن كسى كه به عظمت الهى متصل باشد. مصداق اتم آن در زمان معاصر امام بزرگوارمان بود. ايشان وقتى رئيس جمهورى معزول و فرارى را نصيحت مى كردند، گفتند: آقاى فلانى، رياست جمهورى چيزى نيست!!؟ مثل پدرى كه فرزندش را نصيحت مى كند و او را از خاك بازى باز مى دارد. چه كسى مى تواند اينگونه قاطع حرف بزند؟ كسى كه بستگى به عظمت خدا داشته و عظمت الهى، وجودش را پر كرده باشد، در غيراينصورت، انسان سقوط خواهد كرد. فرد باتقوى، اين عظمت را مى بيند و بدان متصل مى گردد و چون نور اين عظمت را والاتر و روحبخش تر از هر نورى است مى بيند، نورهاى ضعيف در مقابل او ارزش و بهاى خود را از دست مى دهند، همانطور كه يك شمع در برابر خورشيد چيزى به حساب نمى آيد.

باز در خطبه ديگر مى فرمايد:

فاتقوا الله الذى انتم بعينه و نواصيكم بيده و تقلبكم فى قبضته. [ نهج البلاغه خطبه 184. ]

ببينيد اميرالمومنين على عليه السلام، انسان را به كجا مى برد و چگونه او را تربيت مى كند و چه ديدگاه هاى عظيم و وسيعى را به او نشان مى دهد:

تقوى پيشه كنيد و از خدا پرواكنيد، آن خدايى كه شما زيرنظر او و در پرتو عنايت او زنده هستيد و موى پيشانى و مركز حركت شما به دست اوست.

بنابر سخن ديگر آن حضرت در دعاى كميل:

و لا يمكن الفرار من حكومتك.

كجا مى رويد كه زير پوشش عنايت ازلى نباشيد؟ آيا ممكن است انسان از حكومت و حاكميت خدا فرار كند؟ گردش و حركت شما در قبضه ى قدرت و اراده ى اوست.

امام با اين ديدگاه وسيع، انسان را متصل به ابديت و قدرت بى نهايت خدا مى كند و مى فرمايد: اى انسان تو وابسته به خدا هستى. به كوچكى و ضعف خود نگاه مكن و از كوه مشكلات و انبوه دشمنان و فراوانى امكانات مخالفين نهراس، چرا؟ چون هر كس تقوى پيشه كند، بمانند آن نهر كوچكى است كه به دريا متصل شده و دريا مى شود. اى مردم باتقوى، هنگامى كه همه ى دريچه هاى مادى به سوى شما بسته شده و همه دشمنان با هم عليه شما متحد شده اند، خداوند راه نجات و خروج برايتان قرار مى دهد و در هنگامه ى تاريكى ها براى شما نور مى آفريند.

واعلمو انه من يتق الله يجعل له مخرجا من الفتن و نورا من الظلم [ نهج البلاغه خطبه 182. ]

اين نور از كجاست؟ اين ارشادات و اشراقات الهى است كه بر اين مردم مى تابد و آنها از ميان اين كوره راه ها و معضلات، راه مستقيم را پيدا مى كنند.

بعد اجتماعى و سياسى تقوا

بخش دوم، بعد اجتماعى و سياسى تقوا و در واقع پذيرفتن مسووليتهاى اجتماعى و سياسى است كه از تقوى برمى خيزد و فرد متقى در حاليكه در اوج تقوى و در اوج خودسازى است، بايد در اوج فعاليتهاى سياسى و اجتماعى باشد. آنها كه به بهانه ى تقوى و زهد از جامعه كنار مى كشند و در فعالتهاى عمومى شركت نمى كنند، بايد جواب امام اميرالمومنين "ع" را بدهند.

باز در خطبه ى همام كه از تقوى و متقين سخن مى گويد و نشانه هاى آنها را بر مى شمارد، مى فرمايد:

فمن علامه احدهم انك ترى له قوه فى دين و حزما فى لين و ايمانا فى يقين و حرصا فى علم و علما فى حلم و صبرا فى شده. [ نهج البلاغه، خطبه ى 184. ]

فرد باتقوا كسى است كه علاوه بر جنبه هاى عبادى و شب زنده داريها و خودسازيها، نيرومندى در دين و صبر در شدائد دارد. آيا كسى كه كنج عزلت گزيده و در گوشه اى به عبادت نشسته و دور از سياست به مطالعه پرداخته، شدتى براى او هست و صبرى لازم دارد؟ هرگز، ابرقدرتها و توطئه گران با كسانى كه تنها مطالعه مى كنند كارى ندارند: شما ده سال در گوشه ى كتابخانه اى در يك زمينه ى علمى تحقيق كنيد، هيچكس با شما كارى ندارد اما اگر بخواهيد نتيجه ى اين تحقيق را در جامعه پياده كنيد، آن وقت، مشكلات، خود را نشان مى دهند و بايد با سرپنجه ى صبر و تدبير آن را به پيش بريد.

فرد باتقوى از زير بار مسووليتها و كارهاى حساس، شانه خالى نميكند، او مشتاقانه مى پذيرد و سختيها و مشكلاتش را هموار ميكند. شما ببينيد اسوه و نمونه كامل عصر خودمان، امام امت را كه در سن هشتاد و چند سالگى، چگونه مملكت، بلكه دنيا را زير نظر دارد و برنامه مى دهد و دنبال ميكند وبا همه ى سختيها و فشارها، ذره اى ياس و ضعف به خود راه نمى دهد. اين نمونه ى فرد باتقوى است، پس هر كس تقوايش بيشتر است، بايد در برابر مشكلات اجتماعى، صبورتر باشد:' فى الزلازل و قور'، در سختى ها و مشكلات جانكاه، چون كوه استوار است و با استقامتى كه از پايگاه تقوى الهام مى گيرد، بر مشكلات پيروز مى گردد.

مگر امام و ملت نمى دانستند كه اين انقلاب بنيادين به سادگى به هدف نمى رسد؟ بنابراين با توجه به عظمت هدف، كوه توطئه ها و دشمنى ها را هم مى ديدند.

امام بزرگوار در همان سال 42 كه در مسجد اعظم قم سخنرانى فرمود، درست به خاطر دارم و طنين صداى او در گوشم هست كه مى فرمود:

اگر اين انقلاب، صد هزار كشته هم بدهد، جا دارد تا از اسلام دفاع شود.

قسمت ديگر بحثم در رابطه با عبادت و تقوى است. فرد باتقوى، علاوه بر مسووليتهاى اجتماعى و سياسى و ابعاد مختلفى كه بدان اشاره شد، بعد مهم ديگرى را نيز دارد و آن حالت نيايش و عرفانى است كه او را به ملكوت اعلى مى برد و احساس محبت الهى را به او مى دهد. بعد خاص انسان،بعد عبادى او است. فرد باتقوى، علاوه بر خودسازى و ترك گناه، يك جنبه ديگرى بايد داشته باشد كه راز و نياز با خداست. جمله اى از استاد شهيد ' آيت الله مطهرى' نقل مى كنم. ايشان در جلسه تفسير قرآن مى فرمود كه مسلمان واقعى، بدون عبادت و نيايش، مخصوصا شب زنده دارى و نماز شب، تحقق نمى يابد. اگر مسلمان، چند دقيقه پيش از اذان صبح از خواب برنخيزد و با خدا راز و نياز نكند و نماز شب نخواند و از خوب و خشيت الهى، اشك بر گونه هايش جارى نشود، او نمى تواند يك مسلمان كامل باشد. اين حالت عبادى و عرفانى به اندازه اى ضرورت دارد كه جا داشت از واجبات باشد، اما خداوند براى اينكه تكليفى شاق بر امت اضافه نشود و آنها به زحمت نيفتند، واجب نكرد، به تعبير علمى، اقتضاى وجود دارد ولى مانعى هم در كار بود. فرد باتقوى در كنار كليه ى مسووليتها اعم از اجتماعى، سياسى و فرهنگى، بايد بيدارى شب و راز و نياز با خدا را فراموش نكند.

امام "ع" در همان خطبه همام مى فرمايد:

اما الليل فصافون اقدامهم تالين لاجزاء القرآن... [ نهج البلاغه خطبه 184. ]

پرواپيشگان هنگاميكه شب فرا مى رسد آماده عبادت و ورود به درياى نور و جهان وجد و سرور معنوى مى گردند. مگر مى شود فرد باتقوى در خواب فرو رود و از حضور در محضر محبوب، بهانه آورد؟ مگر مى شود عاشق شيداى دلخسته خوابش ببرد و از وصل معشوق غفلت كند؟ آرى، متقين، شب را در برابر خدا به نماز مى ايستند، قرآن را باز مى كنند، آيات نورانى قرآن را با عشق و شور مى خوانند، گويا همه ى وجودشان، آيات خدا را زمزمه مى كند و از هر سلولى، نداى انا العبد به گوش اهل دل مى رسد.

فاذا مروا بآيه فيها تشويق ركنوا اليها طمعا. [ نهج البلاغه، خطبه 184. ]

وقتى آيات تشويق را مى خوانند يا مى شنوند گويا دارند حقايق و وعده هاى الهى را مى بينند و آنگاه كه به آيه عذاب مى رسند، گوش هاى دلشان باز مى شود:

اصغوا اليها مسامع قلوبهم

نمى گويند آن حضرت خوب گفته است، نه، اين حقايق و علوم را با جانشان لمس مى كنند، گويا دارند اين عذابها را مى بينند و احساس مى كنند. اينقدر برايشان يقينى شده است:

فهم حانون على اوساطهم مفترشون لجباههم و اكفهم و ركبهم و اطراف اقدامهم يطلبون الى الله تعالى فى فكاف رقابهم [ نهج البلاغه خطبه 184. ]

ببينيد چگونه دارند راز و نياز مى كنند، اين افراد باتقوى قامتشان را خم مى كنند، چهره هاى خود را بر خاك مى سايند و دستها و زانوهاى خود را در برابر خدا بر خاك مى گذارند. از خدا چه مى خواهند؟ از خدا مى خواهند كه جانهايشان را آزاد كند. اين را على "ع" مى گويد، همان على "ع" كه در نخلستانهاى كوفه هنوز صداى گريه و مناجاتش به گوش هوش مى رسد، هنوز شهر كوفه آن صداى ملكوتى را چون زنگ در گوش دارد.

پايان