مقدمه
بسم الله الرحمن الرحيم
خطبه ى 'همام' از خطبه هاى معروف نهج البلاغه است كه در آن سياى پرهيزگاران و
ترسيم جمال متقين، از زبان امام اميرالمومنين على عليه السلام بيان شده است.
'همام' از ياران زاهد و اهل سير و سلوك امام بوده است، كلمه ى 'همام' از ريشه ى
لغوى 'همم' است، بمعناى كسى كه تصميم هر كارى بگيرد آن را به انجام رساند و تا آن
را تمام و كمال نكند رها نكند.
قبل از مطالعه ى اين خطبه، لازم است به مطالب ذيل توجه شود:
1- مساله تقوى از مهمترين و زيربنايى ترين مسايل زندگى انسانى است. يعنى تحقق
زندگى انسانى بستگى به رعايت اين اصول و قواعد دارد، البته بايد اعتراف كرد كه
انسانيت، درجات ومراتب مختلفى دارد و بيانات امام به شاگردشان در سطح والا و عالى
است و براى كسانيكه درصدد وصول به آن مقصد عالى و حركت در مسير كمال اند، بهترين
راهنماست.
2- رسيدن به اوج كمال و تقوى، تدريجى است و مرحله به مرحله بايد آن را انجام
داد، يكشبه نمى توان به آن قله ى رفيع دست يافت، بنابراين عزيزانى كه علاقمند به
اين مسير معنوى هستند و دل در هواى رسيدن به مقامات متقين و اولياء الهى را دارند،
لازم است زندگى خود را بر اساس يك برنامه ريزى دقيق و صحيح تنظيم كرده و در همه ى
موارد، راه صحيح را پيدا كرده و ادامه دهند تا انشاءالله پس از پيمودن راه و انجام
خودسازى، مطابق با دستورات ائمه اطهار "ع"، به سرمنزل مقصود نائل شوند.
3- نقطه ى آغاز و مراحل سير معنوى را بايد از مربيان وارسته، كه خود اين راه را
طى كرده اند، فراگرفت و خودكامه و بى راهبر نمى توان در اين وادى وارد شد و يا از
هر كس دستورى گرفت.
4- در امور تربيتى و خودسازى بايد مداومت و استمرار داشت تا روح آدمى به آن
جايگاه متعالى صعود كند، با شتاب و عجله به هدف نمى توان رسيد.
5- سعى شود كه عبادتها با حال، توجه و با احساس شيرينى و لذت انجام شود و از
تحميل و فشار در عبادت خوددارى گردد. به عبارت ديگر بايد عبادات مستحب كم كم و به
تدريج صورت گيرد تا عشق به نيايش شيرين تر از خواب، در ذائقه جلوه كند.
6- بايد همواره توجه كرد كه خودسازى باعث كناره گيرى از مردم و انزوا نشود، نعمت
هاى دنيا، مخلوق خدا و براى بندگان خداست.
7- سير و سلوك نبايد انسان را از انجام مسووليتها و تلاشهاى اجتماعى، سياسى
واقتصادى باز دارد.
8- بعضى از بيانات اميرمومنان على عليه السلام، از نظر سير و حركت، مربوط به
مقامت خيلى عالى است كه رسيدن بدان مستلزم سير تدريجى و وصول به مدارج قبلى است.
فرد خودساخته كه در راه است بايد اين سير تدريجى را رعايت كرده و بدون مقدمه وارد
مراحل عالى تر نگردد.
همام كيست؟
'همام'، پسر 'شريح' و برادرزاده ى 'ربيع بن خثيم' است. ربيع يكى ازهشت زاهد و
پارساى معروف تاريخ و زمان خود است. علامه شهيد آيه الله مطهرى، در كتاب سيرى در
نهج البلاغه، او را از جمله ياران و دوستان اميرمومنان على عليه السلام شمرده كه
دلى سرشار و روحى از آتش معنى شعله ور داشت.
از كلمات علامه 'كراجكى' در كتاب 'كنزالفوائد' نيز استفاده مى شود كه 'همام' در
شمار ياران آن حضرت و در جستجوى دسترسى به مراتب عالى ايمان و تقوى بوده است كه از
آن چنين ياد كرده است:
'و كان عابدا مجتهدا' يعنى او نيايش كننده و پرستشگر پرتلاش بود. بنابراين او در
راه رسيدن به مقامات معنوى و تهذيب نفس و خودسازى سرمايه گذارى كرده و آن را بعنوان
هدف اصلى زندگى قرار داده بود. همچنين اصرار و پافشارى او در شناخت و دريافت راه
هاى خودسازى و كمال انسانى از حضرت على عليه السلام، قابل ملاحظه و توجه است:
'اسالك بالذى اكرمكم اهل البيت و خصكم و حباكم و فضلكم تفضيلا الا انباتنا بصفه
شيعتكم'
اى اميرمومنان! از تو در خواست مى كنم بحق خداوندى كه شما خاندان پيامبر را
گرامى داشته و برگزيده و برترى داده است، ما را به صفات شيعيانتان خبر دهيد.
بر اساس گزارش مورخين، امام عليه السلام دست 'همام' را گرفت و به مسجد برد و پس
از اداى دو ركعت نماز، سخن گفتن را آغاز كرد و همه اينها نشانه ى مقام اين يار صديق
امام براى بيان معارف و نكات برجسته ى خودسازى است كه بايد براى همه ى انسانها در
طول تاريخ به يادگار بماند.
اميد است كه مطالعه ى دقيق اين خطبه، آن روح متعالى را در ما جلوه گر ساخته تا
بتوانيم بارقه يى از آن مشعل فروزان در مشكوه جانمان بيفروزيم.
شرح خطبه متقين
چنين روايت است كه يكى از ياران و اصحاب اميرمومنان على عليه السلام كه 'همام'
ناميده مى شد و مردى پارسا و عبادت پيشه بود به آنحضرت گفت: اى پيشواى مومنان،
سيماى پرواپيشگان و پارسايان را برايم ترسيم فرما، آنچنانكه گويا آنان را مى بينم.
امام عليه السلام لختى درنگ كرد و از پاسخ سريع خوددارى فرمود و آنگاه گفت: اى
همام! اطاعت پروردگار كن و از او پروا دار و به نيكى و نيكوكارى روى آر كه خدا با
تقوى پيشگان و نيكوكاران است.
پاسخ كوتاه امام او را قانع نساخت و عطش درونيش همچنان باقى ماند و بدان بسنده
نكرد، بطوريكه اصرار بر شنيدن پاسخ كامل، در چهره ى او خوانده مى شد.
امام كه اين آمادگى و عطش را در او ديد مهر سكوت شكست و به تفصيل پاسخ خود را با
حمد و ستايش الهى و درود بر پيامبر و آل او آغاز كرد:
جهان بينى الهى
اما بعد، فان الله سبحانه و تعالى خلق الخلق- حين خلقهم- غنيا عن طاعتهم، آمنا
من معصيتهم، لانه لا تضره معصيه من عصاه، و لا تنفعه طاعه من اطاعه، فقسم بينهم
معايشهم، و وضعهم من الدنيا مواضعهم، فالمتقون فيها هم اهل الفضائل، منطقهم الصواب،
و ملبسهم الاقتصاد، و مشيهم التواضع.
اما بعد، خداوند سبحان، آنگاه كه آفريدگان را مى آفريد از طاعتشان بى نياز بود و
از نافرمانيشان در امان، زيرا نافرمانى بندگان، ناچيزتر از آنست كه بر آستان باعظمت
ربوبى اثر بگذارد و يا زيانى وارد كند، و نيز از اطاعت آنان نفعى عايد او نگردد.
خداوند روزى را ميان آنان تقسيم كرد و هر يك را از نظر مال و مقام در جايى كه
هستند، قرار داد. پرواپيشگان در دنيا نمود كامل فضيلت و برترى اند، سخن گفتنشان
بهنجار و درست، و لباسشان متعادل و مناسب، نه برده ى لباس اند و نه بى رغبت و بى
اعتناى بدان، و روش آنان فروتنى است.
چشم پاك و گوش بر فرمان
غضوا ابصارهم عما حرم الله عليهم و وقفوا اسماعهم على العلم النافع لهم.
ديدگانشان را از حرام مى پوشانند، و گوشهايشان را بر دانش سودبخش مى گشايند و به
گوش جان مى نيوشند.
خودساختگان عاشق
نزلت انفسهم منهم فى البلاء كالتى نزلت فى الرخاء، و لو لا الاجل الذى كتب الله
لهم لم تستقر ارواحهم فى اجسادهمه طرفه عين شوقا الى الثواب و خوفا من العقاب.
در هنگامه ى مصيبت و بلا، چونان زمان نعمت و رفاه، جانشان لبريز از ايمان و
آرامش است و اگر نبود اجل مقرر الهى بر آنان، حتى يك لحظه هم جانشان در جسمشان تاب
نمى آورد و به عالم قدسى پرواز مى كرد، از بس كه مشتاق ثواب الهى و ترسان از عذاب
خداوندند.
رابطه متقابل معرفت و اخلاص
عظم الخالق فى انفسهم فصغر ما دونه فى اعينهم، فهم و الجنه كمن قد رآها فهم فيها
منعمون، و هم و النار كمن قد رآها فهم فيها معذبون، قلوبهم محزونه و شرورهم مامونه
و اجسادهم نحيفه و حاجاتهم خفيفه و انفسهم عفيفه.
عظمت آفريدگار در عمق جانشان شكوفا شده، پس غير او در ديده شان صغير و حقير آيد،
آنان بر قله بلند معرفت و حضور نشسته اند، گويا بهشت را مى بينند و از آن
برخوردارند و نيز شاهد دوزخ و دوزخيان درحال عذابند، دلهاشان غمگنانه، زندگيشان
مهربانانه، بدنهايشان تكيده و نيازشان خفيف و ساده و جانشان پارسا، از دام اسارت
دنيا رستند
صبروا اياما قصيره اعقبتهم راحه طويله، تجاره يسرها لهم ربهم، ارادتهم الدنيا
فلم يريدوها، و اسرتهم ففدوا انفسهم منها.
چند روزى بردبارى كنند و در بروى حرام بندند، ولى راحت و لذت طولانى را به دست
آوردند. چه تجارت سودآورى خداوند بر ايشان فراهم آورده است. دنيا به سراغشان رود و
با چهره زيباى خود، آنان را به گناه دعوت كند، ولى پارسايان فريب نخورده و به ناز و
كرشمه ى آن عجوزه ى هزار داماد، توجه نكنند .
دنيا خواسته تا آنان را اسير كند ولى تقوى پيشگان خود را از دام و چنگال آن آزاد
سازند.
قرآن را با همه وجود تلاوت مى كنند
اما الليل فصافون اقدامهم تالين لاجزاء القرآن، يرتلونها ترتيلا،
يحزنون به انفسهم و يستثيرون به دواء دائهم، فاذا مروا بآيه فيها تشويق ركنوا
اليها طمعا، و تطلعت نفوسهم اليها شوقا، و ظنوا انها نصب اعينهم و اذا مروا بآيه
فيها تخويف اصغوا اليها مسامع قلوبهم، و ظنوا ان زفير جهنم و شهيقها فى اصول
آذانهم.
شب هنگام به نماز مى ايستند، و آيات نورانى قرآن را با همه ى وجود زمزمه مى كنند
و در هاله يى از حزن مقدس و دنيايى از عرفان و توجه، آن را در كام جانشان مى ريزند،
و آنگاه با نيروى برگرفته از آن به درمان دردهاشان مى پردازند، آرى بزرگترين درد
انسان دورى از خدا و اشتغال به غير اوست.
قرآن را مى خوانند و در آيات نورانى آن تفكر و تدبر مى كنند و آنگاه كه بشارتهاى
الهى را مى شنوند، بدان دل مى بندند و شكوفه هاى شوق بر جانشان مى دمد، و چنانند
چون كسى كه بدان دست يازيده و آن را دريافت كرده است.
ولى وقتى به آيه ى عذاب مى رسند چنانند كه گويا صداى زبانه ى آتش و همهمه ى شعله
هاى خشمناك جهنم را مى شنوند.
نماز پرواپيشگان، راز و نياز خاكسارانه
فهم حانون على اوساطهم، مفترشون لجباههم و اكفهم و ركبهم و اطراف اقدامهم يطلبون
الى الله تعالى فى فكاك رقابهم.
و اما النهار فحلماء علماء ابرار اتقياء، قد براهم الخوف برى القداح، ينظر اليهم
الناظر فيحسبهم مرضى و ما بالقوم من مرض، و يقول لقد خولطوا و لقد خالطهم امر عظيم
لا يرضون من اعمالهم القليل و لا يستكثرون الكثير.
پرواپيشگان با همه ى وجود نماز مى گذارند و خضوع و خشوع از ركوعشان هويدا است.
پيشانى و دست و پايشان را بر خاك مى سايند، و خاكسارانه به به نيايش روى مى آورند.
از خدا چه مى خواهند؟ برات آزادى از جهنم را.
و اما در روز پرچمدار حلم و علمند، نيكوكار و پارسا، خوف دورى از خدا آنان را
زار و نزار كرده، پرخورى و رفاه طلبى را وانهاده اند و چون عاشقى كه ياد معشوق،
زندگى آنان شده، در افقى فراتر از خور و خواب و شهوت پرواز مى كنند.
بى خبران، وقتى چهره ى استخوانى و بدن نحيف آنان را مى بينند مى پندارند كه
بيمارند، در حالى كه هيچگونه بيمارى ندارند، آرى آنان بيمار عشق اند.
دگر بار از سر جهالت مى گويند كه روانيند. ولى نمى دانند كه چه خبر است؟ و
پرواپيشگان در چه دنيايى ازحقايق سير مى كنند، يافتنى است گفتنى نيست.
افراد باتقوى درگير امرى بزرگ هستند كه به كارهاى كم خشنود نشوند و همواره درصدد
انجام خيرات و خدمات بزرگند ولى كارهاى بزرگ و امور عظيم را هم بزرگ و زياد نبيند و
بدان مغرور نشوند.
غفلت و غرور از ساحت آنان بدور است
فهم لانفسهم متهمون، و من اعمالهم مشفقون، اذا زكى احد منهم خاف مما يقال له،
فيقول: انا اعلم بنفسى من غيرى، و ربى اعلم منى بنفسى، اللهم لا تواخذنى بما
يقولون، و اجعلنى افضل مما يظنون، و اغفرلى ما لا يعلمون.
آنان به نفس خود بدگمانند مبادا وظائف خود را آنسان كه بايسته است انجام نداده
باشند، و از كردارشان ترسانند، زيرا ممكن است در اثر غفلت و قصور مورد قبول حقتعالى
قرار نگرفته باشد، آنگاه كه از آنان تعريف و ستايش شود بر خود مى ترسند و مى گويند
من از ديگران نسبت به خودم داناترم وخدا به من از خودم آگاهتر است، خدايا از آنچه
درباره من مى گويند بازخواست مفرما، و مرا بهتر از آن، كه آنان مى پندارند قرار ده،
و آنچه آنان از گناهانم نمى دانند ، بيامرز.