اصول دين در پرتو نهج البلاغه

محمد باقر بهبودي

- ۳ -


مقتطف من كلامه فى الامامه

الحمد لله الناشر فى الخلق فضله، و الباسط فيهم بالجود يده. نحمده فى جميع اموره، و نستعينه على رعايه حقوقه، و نشهد ان لا اله غيره، و ان محمدا عبده و رسوله بامره صادعا، و بذكره ناطقا، فادى امينا، و مضى رشيدا، و خلف فينا رايه الحق، من تقدمها مرق، و من تخلف عنها زهق، و من لزمها لحق، دليلها مكيث الكلام، بطى ء القيام، سريع اذا قام. [ ص 146 -145. ]

و اعلموا انكم لن تعرفوا الرشد حتى تعرفوا الذى تركه، و لن تاخذوا بميثاق الكتاب حتى تعرفوا الذى نقضه، و لن تمسكوا به حتى تعرفوا الذى نبذه. فالتمسوا ذلك من عند اهله، فانهم عيش العلم، و موت الجهل. هم الذين يخبر كم حكمهم عن علمهم، و صمتهم عن منطقهم، و ظاهرهم عن باطنهم، لا يخالفون الدين و لا يختلفون فيه، فهو بينه شاهد صادق، و صامت ناطق. [ ص 206 -205. ]

انظروا اهل بيت نبيكم فالزموا سمتهم، و اتبعوا اثرهم، فلن يخرجوكم من هدى، و لن يعيدوكم فى ردى، فان لبدوا فالبدوا، و ان نهضوا فانهضوا. و لا نسبقوهم فتضلوا، و لا تتاخروا عنهم فتلهكوا. [ ص 143. ]

ايها الناس، خذوها عن خاتم النبيين صلى الله عليه و آله و سلم: 'انه يموت من مات منا و ليس بميت، و يبلى من يلى منا و ليس ببال' فلا تقولوا بما لا تعرفون، فان اكثر الحق فيما تنكرون [ ص 120. ]

هم موضع سره، و لجا امره، و عيبه علمه، و مومل حكمه، و كهوف كتبه، و جبال دينه، بهم اقام انحناء ظهره، و اذهب ارتعاد فرائصه. [ ص 47. ]

هم دعائم الاسلام، و ولائج الاعتصام. بهم عاد الحق الى نصابه، و انزاح الباطل عن مقامه، و انقطع لسانه عن منبته. عقلوا الدين عقل وعايه و رعايه، لا عقل سماع و روايه فان رواه العلم كثير، و رعاته قليل. [ ص 358. ]

هم اساس الدين، و عماد اليقين. اليهم يفى ء الغالى، و بهم يلحق التالى. و لهم خصائص خق الولايه، و فيهم الوصيه و الوراثه، الان اذ رجع الحق الى اهله، و نقل الى منتقله. [ ص 47. ]

'فاين تذهبون'؟ 'و انى توفكون'! و الاعلام قائمه، و الايات واضحه، و المنار منصوبه، فاين يتاه بكم! و كيف تعمهون و بينكم عتره نبيكم! و هم ازمه الحق، و اعلام الدين، و السنه الصدق! فانزلوهم باحسن منازل القرآن، وردوهم ورود الهيم العطاش. [ ص 119. ]

اين الذين زعموا انهم الراسخون فى العلم دوننا، كذبا و بغيا علينا، ان رفعنا الله و وضعهم، و اعطانا و حرمهم، و ادخلنا و اخرجهم. بنا يستعطى الهدى، و يستجلى العمى. ان الائمه من قريش غرسوا فى هذا البطن من هاشم، لا تصلح على سواهم، و لا تصلح الولاه من غيرهم. [ ص 201. ]

قد طلع طالع، و لمع لامع، و لاح لائح، و اعتدل مائل، و استبدل الله بقوم قوما، و بيوم يوما، و انتظرنا الغير انتظار المجدب المطر. و انما الائمه قوام الله على خلقه، و عرفاوه على عباده، و لا يدخل الجنه ال من عرفهم و عرفوه، و لا يدخل النار الا من انكرهم و انكروه. [ ص 212. ] <

نحن شجره النوبه، و محط الرساله، و مختلف الملائكه، و معادن العلم، و ينابيع الحكم، ناصرنا و محبنا ينتظر الرحمه، و عدونا و مبغضنا ينتظر السطوه. [ ص 163 -162. ]

و انى لمن قوم لا تاخذهم فى الله لومه لائم، سيماهم سيما الصديقيقن، و كلامهم كلام الابرار، عمار الليل و منار النهار. متمكسون بحبل القرآن، يحيون سنن الله و سنن رسوله، لا يستكبرون و لا يعلون، و لا يغلون و لا يفسدون. قلوبهم فى الجنان، و اجسادهم فى العمل! [ ص 302. ]

فدع عنك من مالت به الرميه فانا صنائع ربنا، و الناس بعد صنائع لنا. [ ص 386. ]

ان امرنا صعب مستصعب، لا يحمله الا عبد مومن امتحن الله قلبه للايمان، و لا يعى حديثنا الا صدور امينه، و احلام رزينه. [ ص 280. ]

الا ان مثل آل محمد، صلى الله عليه و آله، كمثل نجوم السماء: اذا خوى نجم طلع نجم، فكانكم قد تكاملت من الله فيكم الصنائع و اراكم ما كنتم تاملون. [ ص 146. ]

الا بابى و امى، هو من عده اسماوهم فى السماء معروفه و فى الارض مجهوله. الا فتوقعوا ما يكون من ادبار اموركم، و انقطاع و صلكم، و استعمال صغاركم. ذاك حيث تكون ضربه السيف على المومن اهون من الدرهم من حله. ذاك حيث يكون المعطى اعظم اجرا من المعطى. ذاك حيث تسكرون من غير شراب، بل من النعمه و النعيم، و تحلفون من غير اضطرار، و تكذبون من غير احراج. ذاك اذا عضكم البلاء كما يعض القتب غارب البعير. ما اطول هذا العناء، و ابعد هذا الرجاء! [ ص 277. ]

الزموا الارض، و اصبروا على البلاء. و لا تحركوا بايديكم و سيوفكم فى هوى السنتكم، و لا تستعجلوا بما لم يعجله الله لكم. فانه من مات منكم على فراشه و هو على معرفه حق ربه و حق رسوله و اهل بيته مات شهيدا، و وقع اجره على الله، و استوجب ثواب ما نوى من صالح عمله، و قامت النيه مقام اصلاته لسيفه، فان لكل شى ء مده و اجلا. [ ص 283 -282. ]

فاذا كان ذلك ضرب يعسوب الدين بذنبه. فيجتمعون اليه كما يجتمع قزع الخريف. [ ص 517. ]

قد لبس للحكمه جنتها، و اخذها بجميع ادبها، من الاقبال عليها، و المعرفه بها، و التفرغ لها، فهى عند نفسه ضالته التى يطلبها، و حاجته التى يسال عنها. فهو مغترب اذا اعترب الاسلام، و ضرب بعسيب ذنبه، و الصق الارض بجرانه بقيه من بقايا حجته، خليفه من خلائف انبيائه. [ ص 263. ]

يعطف الهوى على الهدى، اذا عطفوا الهدى على الهوى، و يعطف الراى على القرآن اذا عطفوا القرآن على الراى... الا و فى غد- و سياتى غد بمالا تعرفون- ياخذ الوالى من غيرها عمالها على مساوى ء اعمالها، و تخرج له الارض افاليذ كبدها، و تلقى اليه سلما مقاليدها، فيريكم كيف عدل السيره، و يحيى ميت الكتاب و السنه. [ ص 196 -195. ]

اللهم انا نشكو اليك غيبه نبينا، و كثره عدونا، و تشتت اهوائنا 'ربنا افتح بيننا و بين قومنا بالحق، و انت خير الفاتحين'. [ ص 374. ]

امامت

ستايش براى آن خدائى است كه فزونى نعمتش را برسر جهانيان گسترده و دست جود كرمش را براى آنان باز كرده است. در همه ى كارهايش او را مى ستائيم و در اداى تكاليف بندگى از خود او مدد مى جوئيم. گواهى مى دهيم كه جز او خدائى نيست و گواهى مى دهيم كه محمد بنده ى او و رسول او است. خداوندش فرستاد تا فرمانش را علنى سازد و ياد او را در جهان زنده كند. و او در نهايت امانت، رسالت خود را به پايان برد و با ارمغان رشد و صلاح، عالم بشريت را ترك گفت، اما پرچم حق را برافراشته بر جاى گذاشت: پرچمى كه هر كس بر آن پيشى گيرد چون تيرى است كه از هدف بگذرد و اگر باز پس بنشيند سرانجام كارش به گمراهى و هلاكت كشد و هر كس در سايه ى پرچم گام زند به حق و حقيقت مى رسد. راهنماى اين پرچم بى درنگ لب به سخن نمى گشايد و بى تامل برپا نمى خيزد، اما چون برخاست به سرعت مى شتابد و از پا نمى نشيند.

شما به معنى رشد و خردمندى نمى رسيد، مگر موقعى كه سفيهان و بى خردان را بشناسيد. شما به پيمان قرآن وفا نمى كنيد، مگر آن گاه كه مردم پيمان شكن را بشناسيد. شما به فرمان قرآن چنگ نمى زنيد، مگر آن روز كه توده ى نافرمان را بشناسيد. شما بايد وفاى به قرآن را از اهل قرآن بياموزيد كه آنان حيات بخش علم و دانشند و هلاك كننده ى جهل و نادانى. كسانى اهل قرآنند كه فتوايشان از دانش آنان خبر دهد و تامل و سكوتشان از ژرفاى منطق آنان و سيمايشان از حسن سيرتشان. آنان با دين خدا راه خلاف نمى پويند و در احكام دين اختلاف نمى ورزند، و لذا قرآن گواه صادق آنان است و در عين سكوت و خموشى بر حقانيت آنان ناطق.

شما بايد مراقب خاندان پيامبر خود باشيد: به شيوه ى آنان بچسبيد و راه آنان را دنبال كنيد، چرا كه خاندان پيامبر، شما را از راه حق بدر نمى برند و دگر باره به سقوط و تباهى جاهليت نمى كشانند. اگر آنان درنگ كردند، شما هم درنگ كنيد و اگر بپا خاستند، شما هم بپا خيزيد. شما بر خاندان پيامبر پيشى مگيريد كه راه هدايت را گم مى كنيد و از آنان عقب نكشيد كه هلاك و تباه مى شويد.

اى مردم. شما اين نكته را از رسول خدا بياموزيد كه گفت: 'از خاندان ما هر كسى كه بميرد، در واقع مرده نيست و كالبد هر يك از ما كه بپوسد، در واقع پوسيده نيست'. شما مردم ندانسته و نشناخته چيزى مگوئيد، چون حداكثر حقيقت در همان مسائلى است كه شما منكر مى شويد.

خاندان رسول خدا صندوق اسرارند و دژهاى فرماندهى و گنجينه ى دانش و پناهگاه عدل و داد. خاندان رسول خدا هماننذ كوهسارند كه در غارهاى آن ميراث پيامبر نهفته باشد و قله هاى بلند آن نمودار عظمت و اعتلاى دين او باشد. رسول خدا با يارى خاندانش قامت خميده ى دين را برافراشت و ترس و هراس را از پيرامون آن دور كرد.

خاندان رسول خدا استوانه هاى دين اسلامند و براى پناه جستن شما مردانى مورد اعتماد. به بركت وجود آنان حق بر كرسى خود مى نشيند و باطل از جايگاه خود سقوط مى كند و زبانش از بن بريده مى شود. خاندان رسول، دين خدا را دريافتند: دريافتى از نهاد جان و با وارسى اساس و بنيان، نه دريافتى از راه شنيدن و روايت كردن. آرى راويان دين بسيارند اما دريافت كنندگان آن انگشت شمار.

خاندان رسول، پايه هاى دين خدايند و استوانه هاى يقين و ايمانند: تند روانى كه از آئين حق پيش افتاده اند، بايد تا موضع اين خاندان باز پس بنشينند و كند روانى كه از آئين حق عقب مانده اند، بايد خود را به پايگاه آنان برسانند. حقوق ويژه ى حكومت به اين خاندان تعلق دارد، و سفارشات پيامبر و ميراث حقوقى آن سرور به خاندانش باز مى گردد. اينك حق به حقدار رسيده و حكومت به پايگاه خود منتقل شده است.

پس شما اى مردم به كجا مى رويد؟ و از چه كسى رو برمى تابيد؟ علائم راهيابى بر سر پا است. نشانه ها روشن و واضح است. شمعل بر سر دو راهى افروخته است. پس چگونه شما را به گمراهى مى كشاند؟ و شما چگونه به كور دلى خود ادامه مى دهيد با آن كه خاندان پيامبر در ميان شمايند؟ خاندان پيامبر زمامداران حقند و پرچمداران دين خدا. خاندان پيامبر براى راستى و درستى بهترين ترجمانند. شما بايد بهترين جائى كه در قلب خود براى قرآن باز كرده ايد، به خاندان پيامبر اختصاص بدهيد و مانند شتران تشنه به آبشخور آنان هجوم آوريد. <

كجايند كسانى كه تصور مى كنند: مقام 'ثابت قدمان' ويژه ى آنها است نه ما؟ چه دروغ بى فروغى و به منظور حق كشى كه خداوند عزت، مقام ما را بلند كرد و آنان را پست نمود. به ما عطا كرد و آنان را محروم نمود. ما را در رهبرى و هدايت امت شركت داد و آنان را اخراج نمود. هدايت و رهبرى از دست ما دريافت مى شود و كورى و جهالت بدست ما درمان مى گردد. 'امامان قريش' نهال وجودشان در اين تيره ى بنى هاشم كاشته شد: خلعت امامت بر اندام ديگران برازنده نيست و فرمان ولايت و حكومت جز به خاندان پيامبر برازندگى ندارد.

همانا اخترى دميد، ستاره اى درخشيد و پرتوى تابيد. انحراف و كجى به راستى و اعتدال آمد و خداوند عزت، قومى را برد و قومى دگر را بر سر كار آورد: به روزگار آنان خاتمه داد و روزگارى نو پديد آورد. ما سالها در انتظار اين دگرگونى و تحول نشستم آن چنان كه قحطى زدگان در انتظار باران مى نشينند.اين را دانسته باشيد كه 'امامان' از جانب خداوند نگهبان خلق اويند، و سرشناسان بندگان او: زيرا هيچ كس وارد بهشت نمى شود، مگر اين كه امام زمانش را به امامت بشناسد و امام زمانش او را به پيروى و متابعت معرفى كند، و هيچ كس وارد دوزخ نمى شود، مگر اين كه امام زمانش را انكار كند و امام زمانش پيروى و متابعت او را نفى كند.

ما از شاخسار درخت بنوت روئيده ايم. ما پايگاه رسالتيم و فرشتگان با ما درآمد و رفتند. ما كان دانش و فرهنگيم. ما سرچشمه ى كاردانى و حكمتيم. ياران و دوستانمان در انتظار مهر و رحمت خدايند و دشمنان و كينه توزانمان در انتظار قهر و نقمت خدايند، و من از آن گروهم كه نكوهش نكوهشگران در من اثر نگذارد: آنان كه سيمايشان سيماى درستكاران است و گفتارشان گفتار نكوكاران. شبهايشان به عبادت و شب زنده دارى مى گذرد و روزهايشان به هدايت و نور افشانى. به 'حبل متين' قرآن چنگ زده اند و فرمان خدا و سنت رسول او را زنده مى سازند. گردن فرازى ندارند و رياست نمى كنند. راه خيانت و تبهكارى نمى پويند. دل به بهشت برين دارند و كالبد به كار زمين. پس شما فكر خويشتن باشيد و منحرفان را واگذاريد، چرا كه ما پرورده ى احسان خدائيم و ديگران پرورده ى احسان مايند. ولى پذيرفتن اين مطلب بس مشكل و دشوار است و هيچ دلى پذيراى آن نمى شود جز دل بندگان مومن كه در كوره ى امتحان براى پذيرش ايمان، خالص شده باشد و سخن ما را كسى پاس نمى دارد، جز سينه ى مردمن امين و خردهاى استوار و متين.

خاندان رسول خدا همانند اختران آسمانند: يك ستاره فرومى نشيند و ستاره ى ديگرى برمى دمد و تابان مى شود، پس گويا مى بينيم احسان خدائى درباره ى شما به كمال رسيده و شما را به آن حكومتى كه آرزومنديد، رسانيده است:

پدر و مادرم فدايش باد. او از جمله كسانى است كه نامشان در آسمان شناخته و مشهور است و در زمين ناشناخته و مهجور. شما در انتظار روزى بمانيد كه زندگى به شما پشت كند و رشته هاى پيوندتان پاره شود و كودكانتان فرمانروا گردند. آن روزى منتظر حكومت باشيد كه شمشير زدن آسانتر از بدست آوردن يك درهم پول حلال باشد. آن روزى كه دست گيرنده از دست دهنده ثواب بيشترى داشته باشد. آن روزى كه همگان مست باشيد، اما نه از باده ى ارغوانى بلكه از عيش و كامرانى. آن روز كه بدون حاجت سوگند بخوريد و بدون ضرورت دروغ بگوئيد. آن روز كه بار ذلت و بدبختى پشت شما را مجروح كند، آن سان كه جهاز شتر پشت شتر را مجروح كند. واى از آن رنج بسيار و انتظار دراز.

شما بايد مانند پلاس به زمين بچسبيد و در هر گونه فشار و سختى شكيبا باشيد شما با دست و شمشير از گفته ى خود دفاع مكنيد و در رسيدن به آن حكومت كه خداوند موعد آن را به تاخير افكنده شتاب مورزيد. زيرا هر كس به حقوق خدا و رسول و حق خاندان رسول آشنا و معترف باشد، گرچه در بستر ناز بيمرد شيهد راه حق خواهد بود، و پاداش شهادت او بر خدا است، و اجر و پاداش نيت شايسته ى خود را دريافت مى كند و همان نيت مبارزه و شهادت، به جاى آختن شمشير به حساب او خواهد رفت. تمام اينها به خاطر اين است كه براى هر پديده اى گر چه پديده ى حكومت باشد زمان تولدى و مرگى وجود دارد.

و چون هنگام حكومت حق فراز آيد، آن سان كه ملكه ى زنبوران، دم به زمين مى كوبد تا موقعيت مناسب را براى فعاليت زنبوران اعلام كند، سالار دين پرچم حكومت را در دل زمين استوار مى سازد و اعلام آمادگى مى كند. در آن روز، يارانش مانند ابر پائيزى از اين جا و آن جا مجتمع مى شوند. در آن روز، سالار دين در برابر حكمت و دانش به سپر حكمت و دانش مجهز مى شود و با همه ى آداب آن از توجه و شناخت و فراغت خاطر، به حكمت و دانش مجهز گردد، همانند ملكه ى زنبوران، پرچم خود را در دل زمين جا مى دهد و مانند شتر كه سينه اش را به زمين مى چسباند، رحل اقامت بر زمين مى افكند. او آخرين باز مانده ى رسول خدا است. او آخرين جانشين انبياء است.

موقعى كه ديگران دين خدا را به سوى خواهش دلها مى كشند، او خواهش دلها را به سوى دين مى كشاند. موقعى كه ديگران كتاب خدا را به سوى آراء خود مى چرخانند، او آراء همه را به سوى قرآن مى چرخاند. و اين در روزگارى است كه هيولاى جنگ بر سر پا مى ايستد و با دهان باز، نيش و دندان نشان مى دهد. پستان هيولا پر شير است و مكيدن پستانش چه شيرين، اما فرجامى تلخ و ناگوار دارد. اين را به خاطر بسپاريد كه در فرداى آن جنگ- و بزودى فرداى جنگ با حوادثى ناشناخته فراخواهد رسيد- رهبر حقيقى، آتش افروزان جنگ را به كردار زشتشان مواخذه مى كند. كره ى زمين پاره هاى جگرش را از درون به برون مى ريزد و از روى صدق و صفا كليد گنجها را به پاى او مى افكند. در آن روز، رهبر حقيقى به شما نشان مى دهد كه روش عادلانه ى اسلام چسان است. او است كه احكام مرده ى قرآن و سنت را زنده و جاويد مى سازد.

بار خدايا. ما از نبودن پيامبرمان و بسيارى دشمنانمان و پراكندگى افكارمان به درگاه تو شكوه مى آوريم. بار پروردگارا. تو خود ميان ما و ميان همكيشان ما داورى كن و تو بهترين داورانى.