1332. ابزار رياست
آلة الرياسة سعة الصدر.
گشادگى سينه (سعه صدر) ابزار رياست است .
(1326)
1333. گور عيب ها
الاحتمال قبر العيوب .
تحمل ، گور عيب ها است .
(1327)
1334. خرسندى
اذا لم يكن ما تريد فلا تبل ما كنت
هرگاه به آن چه خواستى دست نيافتى ، پس آن چه در آن هستى (يعنى دست
نيافتن به آن چه مى خواستى ) باك نداشته باش و اندوه به خود راه مده .
(1328)
1335. حلم و زندگى با مردم
من حلم لم يفرط فى اءمره ، و عاش فى الناس حميدا
كسى كه بردبار باشد در كار خود كوتاهى نكند، و در ميان مردم خوش نام
زندگى خواهد كند.
(1329)
1336. مصيبت و شكايت به خلق
من اءصبح يشكو مصيبة نزلت به ، فقد اءصبح يشكو
ربه .
هر كس از مصيبتى كه به او وارد شده به خلق شكايت برد، محققا از
پروردگار خود شاكى است .
(1330)
1337. صبر بزرگان
ان صبرت صبر الاكارم ، و الا سلوت سلو البهائم
.
اگر همچون بزرگواران صبر كنى (چه بهتر) وگرنه همچون ستوران (رنج را)
فراموش خواهى كرد.
(1331)
1338. توصيه به صبر
ان ابتليتم فاصبروا؛ فان العاقبة للمتقين .
اگر گرفتار شديد صبر كنيد كه سرانجام نيكو از آن
پرهيزگاران است .
(1332)
1339. بردبار حقيقى
حلما قد ذهبت اءصغانهم .
(مردگان ) بردباران اند و كينه هاى آنان از ميان رفته است .
(1333)
1340. صبر و رضا
اءغض على القذى و الالم ترض اءبدا.
ناملايمات و رنج ها را تحمل كن تا همواره خرسند باشى .
(1334)
1341. زكات ظفر
العفو زكاة الظفر، و السلو عوضك ممن غدر
.
گذشت زكات پيروزى ، و بردبارى كيفر خيانتكار است .
(1335)
1342. صبر بر طاعت
استتموا نعم الله عليكم بالصبر على طاعته ، و
المجانبة لمعصيتة
با صبر بر طاعت ، نعمت هاى خدا را بر خود تمام كرده و از نافرمانى او
دورى كنيد.
(1336)
1343. شكيبا باش !
عود نفسك التصبر على المكروه ، و نعم الخلق
التصبر فى الحق !
خويشتن را بر آن چه زشت و ناپسند است عادت ده و شكيبابودن در راه حق چه
خوبى نيكويى است !
(1337)
1344. قضا و قدر
... الذى عظم حلمه فعفا، و عدل فى كل ما قضى
.
خداوندى كه حلم او بزرگ است و با اين حلم است كه بندگانش را عفو مى
نمايد و در هر چه كه حكم كند عدالت فرمايد.
(1338)
بخش چهارم : امانت دارى و
رازپوشى
1345. اداى امانت
الهى
من لم يختلف سره و علانيته ، و فعله و مقالته ،
فقد اءدى الامانة ، و اءخلص العبادة .
آن كه پنهان و آشكارش ، كردار و گفتارش با هم مخالف نباشد، امانت الهى
را ادا كرده و بندگى خدا را خالصانه انجام داده است .
(1339)
1346. اولين امانت
اللهم اجعل نفسى اءول كريمة تنتزعها من كرائمى ،
و اءول وديعة ترتجعها من ودائع نعمك عندى
پروردگارا! جان من نخستين حقيقت شريفى باشد كه از من خواهى گرفت و
اولين امانت تو باشد كه در نزد من است و تو آن را برمى گردانى .
(1340)
1347. توصيه امام على (ع ) به مالك اشتر
من كتابه للاشتر لما ولاه مصر : فلا تغدرن بذمتك
و لا تخيسن بعهدك و لا تختلن عدوك ... فان صبرك على ضيق اءمر ترجو
انفراجه و فضل عاقبته ، خير من غدر تخاف تبعته .
در فرمان استاندارى مصر به مالك اشتر مى فرمايد: به امان و زنهار خويش
خيانت مكن و پيمانت را مشكن و دشمنت را مفريب ...؛ زيرا شكيبايى تو
در برابر دشوارى كارى كه به گشايش و نيك فرجامى اش اميد دارى ، بهتر از
آن است كه دست به پيمان شكنى و خيانتى بزنى كه از پيامد ناگوار آن مى
ترسى .
(1341)
1348. وفاى به عهد
فى عهده للاشتر : و ان عقدت بينك و بين عدوك
عقدة اءو اءلبسته منك ذمة ، فحط عهدك بالوفاء، و ارع ذمتك بالامانة ، و
اجعل نفسك جنة دون ما اءعطيت ؛ فانه ليس من فرائض الله شى ء الناس اءشد
عليه اجتماعا، مع تفرق اءهوائهم و تشتت آرائهم ، من تعظيم الوفاء
بالعهود .
در عهدنامه اش به اشتر مى فرمايد: اگر با دشمن خود پيمانى بستى يا به
او جامه زنهار و امان پوشاندى به پيمان خويش وفا كن و با امانت پيمانت
را رعايت نما و خود را سپر زنهارى كه داده اى گردان ؛ زيرا مردم ، با
همه خواسته هاى گوناگون و آراى پراكنده اى كه دارند، نسبت به هيچ فريضه
اى از فرايض الهى همچون بزرگ شمردن وفاى به پيمان ها چنان سخت همداستان
نيستند.
(1342)
1349. حفظ امانت زمامداران
و تحفظ من الاعوان ؛ فان اءحد منهم بسط يده الى
خيانة اجتمعت بها عليه عندك اءخبار عيونك اكتفيت بذلك شاهدا، فبسطت
عليه العقوبة فى بدنه ، و اءخذته بما اءصاب من علمه . ثم نصبته بمقام
المذلة ، و سمته بالخيانة ، و قلدته عار التهمة .
و معاونان خود را با دقت كامل زير نظر بگير، در آن هنگام كه كسى از
آنان دست به خيانت گشود و اين خيانت را اخبار بازرسان مخفى تاءييد كرد،
از جنبه شهادت به آن اخبار اكتفا نموده و كيفر بدنى را براى او اجرا كن
، و آن چه را كه به دست آورده است از او بگير و او را به موقعيت ذلت و
خوارى بكشان و با نشان خيانت او را مشخص نما و ننگ تهمت را بر گردنش
بياويز.(1343)
1350. لغزش ها و علت ها
لكل ضلة علة ، و لكل ناكث شبهة
براى هر لغزشى علت و براى هر عهدشكنى بهانه اى است .
(1344)
1351. وفا به پيمان الهى
الوفاء لاهل الغدر غدر عند الله ، و الغدر باءهل
الغدر وفاء عند الله .
وفا با پيمان شكنان ، پيمان شكنى است در نزد خدا و پيمان شكنى با پيمان
شكنان ، وفادارى است در نزد خدا.
1352. امين مشمار!
(1345)
لا تاءمنن ملولا.
شخص به ستوه آمده و رنجيده را امين مشمار.
(1346)
1353. معاويه خيانتكار
والله ما معاوية باءدهى منى ، ولكنه يغدر و
يفجر. و لولا كراهية الغدر لكنت من اءدهى الناس ، و لكن كل غدره فجرة ،
و كل فجرة كفرة . و لكل غادر لواء يعرف به يوم القيامة . والله ما
اءستغفل بالميكدة ، و لا اءستغمز بالشديدة .
به خدا سوگند، كه معاويه از من زيرك تر نيست ، اما او دست به پيمان
شكنى و معصيت مى آلايد و اگر نبود كه خيانت و عهدشكنى زشت و نارواست ،
بى گمان من زيرك ترين مردمان بودم . اما هر خيانتى گناه است و هر گناهى
نوعى كفر و در روز رستاخيز هر پيمان شكنى را پرچمى است كه با آن شناخته
مى شود. به خدا سوگند، من غافلگير نيرنگ (معاويه و امثال او) نمى شوم و
در برابر ناتوان نمى گردم .
(1347)
1354. رازپوشى
من كتم سره ، كانت الخيرة بيده .
آن كسى كه راز خود را پنهان دارد، اختيار به دست خود او خواهد بود (كه
پنهان دارد يا فاش سازد).
(1348)
1355. بندگى مخلصانه براى خدا
من لم يختلف سره و علانيته ، و فعله و مقالته ،
فقد اءدى الامانة ، و اءخلص العبادة .
هر كس كه نهان و آشكار و گفتارش و كردارش يكى باشد، امانت خداى بزرگ را
ادا كرده و بندگى او را مخلصانه به جاى آورده است .
(1349)
1356. رسواى دنيا و آخرت
من استهان بالامانة ، و رتع فى الخيانة و لم
ينزه نفسه و دينه عنها، فقد اءحل بنفسه الذل و الخزى فى الدنيا، و هو
فى الاخرة اءذل و اءخزى .
كسى كه امانت را خوار شمرد و در خيانت گام بردارد و خود و دين اش را از
آن منزه نسازد، درهاى ذلت و رسوايى را در دنيا به روى خود گشوده و در
قيامت خوارتر و رسواتر خواهد بود.
(1350)
1357. سرزنش على (ع ) به اصحابش
و هو يلوم اءصحابه : قد ترون عهودالله منقوضة
فلا تغضبون ، و اءنتم لنقض ذمم آبائكم تاءنفون .
در سرزنش اصحاب خود مى فرمايد: پيمان هاى خدا را شكسته مى بينيد و به
خشم نمى آييد، در حالى كه شكسته شدن پيمان هاى پدرانتان را عار مى
دانيد و ناراحت مى شويد.
(1351)
1358. استحكام ميخ به عهد
اعتصموا بالذمم فى اءوتادها.
ميخ هاى عهد و پيمان را محكم كنيد.
(1352)
1359. حد آزادى مسئول
المسؤ ول حر حتى يعد.
مسئول تا وقتى وعده نداده است آزاد است . (و پس از وعده در گرو آن است
.)
(1353)
1360. رازپوشى
الظفر بالحزم ، و الحزم باجالة الراءى ، و
الراءى بتحصين الاشرار .
پيروزى به وسيله دورانديشى و دورانديشى با به كار انداختن فكر و به كار
انداختن فكر با محكم نگه داشتن راز، به دست مى آيد.
(1354)
بخش پنجم : قناعت
1361. ثروت بى پايان
القناعة مال لا ينفذ.
قناعت ثروتى است بى پايان .
(1355)
1362. رحمت خدا بر قناعت پيشگان
فى ذكر خباب بن الارت : يرحم الله خباب بن الارت
فلقد اءسلم راغبا و هاجر طائعا؛ و قنع بالكفاف ، و رضى عن الله ، و عاش
مجاهدا .
امام عليه السلام در يادى كه از خباب كرد، فرمود: خدا خباب بن ارت را
رحمت كند كه هر آينه و به تحقيق ، با ميل و رغبت اسلام آورد و با
فرمانبرى و علاقه هجرت كرد، به آنچه كفايت زندگى او را مى كرد قانع
بود، از خدا (و آن چه براى او خواسته بود) خشنودى داشت و همواره مجاهد
زيست .
(1356)
1363. خرسندى به آن چه مقدر شده
لا كنز اءغنى من القناعة ، و لا مال اءذهب
للفاقة من الرضا بالقوت . و من اقتصر على بلغة الكفاف ، فقد انتظم
الراحة ، و تبوا خفض الدعة .
گنجى بى نيازكننده تر از قناعت نيست و هيچ مالى از رضامندى به قوت مقدر
حاجت برآورتر نيست و كسى كه به مقدار نياز اكتفا كند، به راحتى دست
يابد و در آسايش جايگزين است .
(1357)
1364. عاقبت قانع بودن
كل مقتصر عليه كاف .
هر كه قناعت كند (و به هر چه دارد بسازد) براى او بس است .
(1358)
1365. گنج قناعت
لا كنز اءغنى من القناعة .
هيچ گنجى غنى تر از قناعت نيست .
(1359)
1366. طلب به اندازه معيشت
لا تساءلوا فيها (فى الدنيا) فوق الكفاف ، و لا
تطلبوا منها اءكثر من البلاغ .
بيش از اندازه معيشت (در دنيا) نخواهيد و زيادتر از آن چه به مقدار قوت
مى رسد، درخواست نكنيد.
(1360)
1367. گنج قناعت
و لكن الله سبحانه جعل رسله اءولى قوة فى
عزائمهم ، و ضعفة فيماترى الاعين من حالاتهم ، مع قناعة ، تملا القلوب
و العيون غنى ، و خصاصة تملا الابصار و الاسماع اءذى .
خداوند سبحان رسولان خود را در تصميم هايى كه براى ابلاغ دين خداوندى
مى گرفتند نيرومند ساخته و در پديده هاى ظاهرى كه با چشمان حسى ديده مى
شوند ناتوان نموده بود با قناعتى كه دل ها را پر مى كرد و چشم ها را بى
نياز مى ساخت و با فقر و نيازمندى كه آزار آن چشم ها و گوش ها را پر مى
ساخت .
(1361)
1368. دولتمند حقيقى
كفى بالقناعة ملكا، و بحسن الخلق نعيما.
آدمى را قناعت براى دولتمند و خوش خلقى براى فراوانى نعمت ها كافى است
.
(1362)
1369. خوشا به حال اين فرد
طوبى لمن ذكر المعاد، و عمل للحساب ، و قنع
بالكفاف ، و رضى عن الله .
خوشا به حال كسى كه به ياد معاد باشد و براى روز حساب كار كند و به آن
چه براى گذراندن زندگى او كافى است قناعت نمايد و از خدا آن چه براى او
خواسته راضى باشد.
(1363)
1370. همراه نيك
نعم القرين الرضا.
خشنودى به آن چه خدا خواسته ، همنشين و همراه خوبى است .
(1364)
1371. از دست دادن عزت قناعت
اشترى هذا المغتر بالامل ، من هذا المزعج بالاجل
، هذه الدار بالخروج من عز القناعة ، و الدخول فى ذل الطلب و الضراعة
.
اين مغرور به آرزو و از كسى كه در آستانه مرگ است اين خانه را خريدارى
كرده است ، در برابر دريافت خانه ، عزت قناعت را از دست داده است و ذلت
و خوارى درخواست را پذيرفته است .
(1365)
1372. اين گونه باش !
لا تكن ممن يرجو الاخرة بغير العمل ... يقول فى
الدنيا بقول الزاهدين ، و يعمل فيها بعمل الراغبين ، ان اءعطى منها لم
يشبع ، و ان منع منها لم يقنع .
مباش از كسانى كه بدون عمل چشم اميد به آخرت دوخته اند، درباره دنيا
سخن پارسايان را به زبان مى آورند، در حالى كه كردار او عمل مشتاقان به
دنيا را نشان مى دهد، اگر از دنيا به او داده شود سير نمى گردد و اگر
از دنيا بى نصيب باشد قناعت نمى كند.
(1366)
1373. معناى زندگى پاك
لما سئل عن قوله تعالى : (فلنحيينه حياة طيبة )؟
فقال : هى القناعة .
از كلام خداى تعالى سؤ ال شد كه : (فلنحيينه ...) در پاسخ فرمود: آن
(زندگانى پاكيزه ) قناعت است .
(1367)
1374. قناعت مولاى متقيان
و اءيم الله يمينا اءستثنى فيها بمشيئة الله
لاروضن نفسى رياضة تهش معها الى القرص اذا قدرت عليه مطعوما، و تقنع
بالملح ماءدوما .
به خدا سوگند، صرف نظر از خواست خدا آن چنان خودم را به رياضت كشيدن
عادت مى دهم كه با يك قرص نان وقتى به چنگ آوردم خود را حفظ كنم و به
نمك براى خورش قناعت نمايم .
(1368)
1375. قناعت به روزى
من اقتصر على بلغة الكفاف ، فقد انتظم الراحة ،
و تبواء خفض الدعة .
آن كس كه به اندازه كفاف بسنده كرد، به آسايش دست يافت و از زندگى آسان
و خوشى برخوردار شد.
(1369)
بخش ششم : زهد و زاهد
1376. عوامل رياضت
و ان ظنت الرعية بك حيفا فاءصحر لهم بعذرك ، و
اعدل عنك ظنونهم باصحاركت فان فى ذلك رياضة منك لنفسك و رفقا برعيتك
.
در نامه خود به مالك اشتر مى فرمايد: اگر مردم گمان بردند كه در مورد
ستمى مرتكب شده اى ، دليل كارى را كه كرده اى برايشان توضيح بده و با
توضيحات خود گمان آنان را از خود دور كن ؛ زيرا كه اين كار هم مايه
رياضت و پرورش نفس خودت مى باشد و هم نرمى با مردم است .
(1370)
1377. كليد رنج
الرغبة مفتاح النصب .
دنياخواهى كليد رنج است .
(1371)
1378. راه شناسايى نيكوكاران
انما يستدل على الصالحين بما يجرى الله لهم على
اءلسن عباده ، فليكن اءحب الذخائر اليك ذخيرة العمل الصالح .
مردمان نيكوكار را از سخنانى مى توان شناخت كه خداوند درباره آنان بر
زبان بندگان خويش جارى مى سازد، بنابراين ، بايد دوست داشتنى ترين
اندوخته براى تو اندوخته كار نيك باشد.
(1372)
1379. اوصاف اولياى خداوند
... متمسكون بحبل القرآن ، يحيون سنن الله و سنن
رسوله . لا يستكبرون و لا يعلون ، و لا يغلون و لا يفسدون . قلوبهم فى
الجنان ، و اءجسادهم فى العمل !
(اوصاف اولياى خدا اين است كه :) به ريسمان قرآن تمسك جسته اند و سنت
هاى خدا و رسولش را زنده مى كنند، نه تكبر مى كنند و نه علو و بزرگى
دارند، نه غلو و نه خيانت مى كنند و نه فساد مى نمايند، قلب هايشان در
بهشت و بدن هايشان در انجام وظيفه و عمل است .
(1373)
1380. زهد در دنيا
من زهد فى الدنيا، استهان بالمصيبات .
هر كه در دنيا زهد پيشه كند، مصيبت ها را سبك شمارد.
(1374)
1381. مومنان واقعى
ان المؤ منين مستكينون . ان المؤ منين مشفقون .
ان المؤ منين خائفون .
به راستى مؤ منان ، افرادى فروتن و مهربان و پنددهنده اند، و نسبت به
مسئووليتشان ترسناك اند.
(1375)
1382. اميد به خدا
ان استطعتم اءن يشتد خوفكم من الله ، و اءن يحسن
ظنكم به ، فاجمعوا بينهما، فان العبد انما يكون حسن ظنه بربه على قدر
خوفه من ربه ، و ان اءحسن الناس ظنا بالله اءشدهم خوفا الله .
اگر مى توانيد ميان ترس از خدا و حسن ظن و اميدتان به او جمع كنيد؛
زيرا خوش گمانى و اميدوارى بنده به خدا به اندازه بيم و هراس او از
پروردگارش مى باشد. آن كس كه حسن ظن و اميدوارى او به خدا بيشتر
باشد، ترسش از خدا بيشتر است .
(1376)
1383. مؤ من از ديدگاه حضرت على (ع )
اعلموا عبادالله اءن المؤ من لا يصبح و لا يمسى
الا و نفسه ظنون عنده ، فلا يزال زاريا عليها، و مستزيدا لها .
بدانيد اى بندگان خدا! كه مؤ من شب را به روز و روز را به شب نمى رساند
مگر آن كه به نفس خود بدگمان است . از اين رو، پيوسته بر آن خرده مى
گيرد و عمل بيشتر از او مى طلبد.
(1377)
1384. پاداش در ازاى كار خوب
اسهروا عيونكم ، و اءضمروا بطونكم ، و استعملوا
اءقدامكم ، و اءنفقوا اءموالكم ، و خذوا من اءجسادكم فجودوابها على
اءنفسكم ، و لا تبخلوا بها عنها، فقد قال الله سبحانه : (ان تنصروا
الله ينصركم و يثبت اءقدامكم ) و قال تعالى : (من ذا الذى يقرض الله
قرضا حسنا فيضاعفه له و له اءجر كريم ) فلم يستنصركم من ذل ، و لم
يستقرضكم من قل .
چشمان خود را در شب بيدار نگاه داريد و شكم هاى خود را لاغر سازيد و
گام هايتان را به كار گيريد و دارايى هاى خويش را انفاق كنيد و از تن
هايتان بگيريد و آن ها را نثار جان هايتان كنيد و در اين بخل نورزيد؛
زيرا خداوند سبحان فرموده است : اگر خدا را يارى
كنيد شما را يارى مى كند و گام هاى شما را استوار مى دارد. و
فرموده است : كيست كه به خدا وام نيكو دهد كه
خدا آن را برايش چندين برابر گرداند و براى او پاداشى ارجمند است
. پس ، او از سر خوارى و ناتوانى از شما يارى نخواسته و به علت
ندارى از شما وام نطلبيده است .
(1378)
1385. مومن و افزايش كار نيك
اعلموا عباد الله اءن المؤ من لا يصبح و لا يمسى
الا و نفسه ظنون عنده .
اى بندگان خدا! بدانيد كه مومن صبح و شام نسبت به خويشتن خود بدگمان
است .
همواره از خود عيب مى گيرد و دنبال تكميل كردن و افزايش كار نيك براى
خويش است .
(1379)
1386. گروگان فضل خداوند
و ان للذكر لاهلا اءخذوه من الدنيا بدلا، فلم
تشغلهم تجارة و لا بيع عنه ، يقطعون به اءيام الحياة ... قد حفت بهم
الملائكة ، و تنزلت عليهم السكينة ، و فتحت لهم اءبواب السماء...
يتنسمون بدعائه روح التجاوز، رهائن فاقة الى فضله ، و اءسارى ذلة
لعظمته .
همانا ياد خدا را اهلى است كه آن را به جاى دنيا گرفته اند و از اين رو
هيچ بازرگانى و هيچ داد و ستدى آنان را از ياد خدا باز نمى دارد،
روزهاى زندگى را با ياد خدا مى گذرانند... فرشتگان گرد آنان را گرفته
اند و آرامش بر آنان فرود آمده و درهاى آسمان به رويشان گشوده است ...
با دعاى خود وزيدن نسيم عفو و گذشت را از خداوند مى طلبند، گروگان نياز
به فضل و رحمت خدايند و اسير خوارى و فروتنى در برابر عظمت او هستند.
(1380)
1387. وصف راهيان راه خدا
فى وصف السالك الطريق الى الله سبحانه : قد
اءحيا عقله ، و اءمات نفسه ، حتى دق جليله ، و لطف غليظه ، و برق له
لامع كثير البرق ، فاءبان له الطريق ، و سلك به السبيل .
در وصف رهرو راه خداى سبحان مى فرمايد: خرد و انديشه خويش را زنده كرده
و نفسش را ميرانده است ، به گونه اى كه پيكرش نحيف و دلش نرم گشسته است
. در دلش برقى پرنور درخشيده و راه را برايش روشن ساخته و در پرتو آن
راه (حق ) را پيموده است .
(1381)
1388. يارى در زهد
الى عثمان بن حنيف اءلا و ان امامكم قد اكتفى من
دنياه بطمريه ، و من طعمه بقرصيه ، اءلا و انكم لا تقدرون على ذلك ، و
لكن اءعيونى بورع و اجتهاد، و عفة و سداد .
به عثمان به حنيف : همانا پيشوايتان از تمام دنيا به همين دو جامه كهنه
و از غذاها به دو قرص نان اكتفا كرده است ، آگاه باشيد! شما نمى توانيد
چنين باشيد! (مانند من ) وليكن مرا در پارسايى و تلاش و پاكدامنى و
پيمودن راه صحيح يارى كنيد.
(1382)
1389. سخن و انديشه مؤ من
المؤ من اذا اءراد ان يتكلم بكلام تدبره فى نفسه
، فان كان خيرا اءبداه ، و ان كان شرا واراه .
مومن هرگاه بخواهد سخن بگويد نخست در خود انديشه مى كند، پس اگر نيك
بود اظهار مى دارد و اگر بد باشد پنهانش مى كند.
(1383)
1390. حال زاهدان در دنيا
ان الزاهدين فى الدنيا تبكى قلوبهم و ان ضحكوا،
و يشتد حزنهم و ان فرحوا .
زاهدان در دنيا، قلبشان مى گريد گرچه بخندند، اندوهشان شديد است ، گرچه
مسرورند.
(1384)
1391. ثمرات زهد
ازهد فى الدنيا يبصرك الله عوراتها، و لا تغفل
فلست بمغفول عنك !
دل از دنيا بر كن ، تا خداوند تو را به عيب ها و زشتى هاى آن بينا كند
و غافل مباش ؛ زيرا كه خداوند از تو غافل نيست .
1392. برترين زهد
(1385)
اءفضل الزهد اخفاء الزهد.
برترين زهد، مخفى نگاه داشتن آن است .
(1386)
1393. زهد و شناخت
فى وصف الماءخوذين على العزة فى حال الاحتضار :
هو يعض يده ندامة على ما اءصحر له عند الموت من اءمره ، و يزهد فيما
كان يرغب فيه اءيام عمره ، و يتمنى اءن الذى كان يغبطه بها و يحشده
عليها قد حازها دونه !
در وصف كسانى كه به ناگاه در چنگال مرگ گرفتار مى شوند، مى فرمايد: او،
بر اثر آن چه در هنگام مرگ برايش آشكار شده است ، دست خود را از
پشيمانى مى گزد و بر آن چه در ايام زندگانى اش بدان مايل بوده بى رغبت
مى شود و آرزو مى كند كه اى كاش آن كسى كه حسرت او را مى خورد و بر وى
حسادت مى ورزيد، اين اموال را گرد آورده بود نه او!
1394. موجبات آسايش
(1387)
فى وصف السالك الى الله : تدافعته الابواب الى
باب السلامة ، و دار الاقامة ، و ثبتت رجلاه بطماءنينة بدنه فى قرار
الامن و الراحة ، بما استعمل قلبه ، و اءرضى ربه .
در توصيف رهرو راه خدا، مى فرمايد: دروازه هاى (و منازل ) را يكى پس از
ديگرى پشت سر گذاشت تا آن كه به دروازه (و منزل ) سلامت و سراى
ماندگارى هميشگى رسيد و در جايگاه امنيت و آسايش گام هايش آرام گرفت ؛
زيرا كه دلش را به كار واداشت و پروردگارش را خشنود ساخت .
(1388)
1395. حالات اهل ذكر
فى صفة اءهل الذكر : لو مثلتهم لعقلك فى مقاومهم
المحمودة ، و مجالسهم المشهودة ، و قد نشروا دواوين اءعمالهم ، و فرغوا
لمحاسبه اءنفسهم على كل صغيرة و كبيرة اءمروا بها فقصروا عنها، اءو
نهوا عنها ففرطوا فيها !
در توصيف اهل ذكر فرمود: اگر آنان را در مقامات پسنديده و مجالسى كه
دور هم جمع اند در عالم تعقل مجسم كنى ، در حالى كه دفترهاى اعمال خود
را باز كرده و براى محاسبه خويشتن نشسته اند (خواهى ديد) آنان به
محاسبه خويشتن پرداخته ، براى هر عمل كوچك و بزرگى كه دستور به آن داده
شده و در انجام آن تقصير نموده اند يا هر عملى كه از آن نهى شده اند،
ولى درباره آن تفريط نموده و مسامحه كرده ايد.
(1389)
1396. زاهد در دنيا و راغب به آخرت
طوبى للزاهدين فى الدنيا، الراغبين فى الاخرة ،
اءولئك قوم اتخذوا الارض بساطا، و ترابها فراشا، و ماءها طيبا، و
القرآن شعارا، و الدعاء دثارا، ثم قرضوا الدنيا على منهاج المسيح
.
خوشا به حال زاهدان در دنيا و علاقه مندان به آخرت ، آن ها كسانى اند
كه زمين را فرش خود و خاكش را بستر و آبش را شربت گوارا، و قرآن را
همچون لباس زيرين و دعا را مانند جامه رويين براى خود قرار داده اند و
بعد طبق روش حضرت مسيح عليه السلام دنيا را به عاريه گرفتند (و نسبت به
آن )! يى اعتنا هستند.
(1390)
1397. بهترين بازدارنده
لا معقل اءحسن من الورع
هيچ بازدارنده اى بهتر از پارسايى نيست .
(1391)
1398. ساعات مومن
للمؤ من ثلاث ساعات : فساعة يناجى فيها ربه ، و
ساعة يرم معاشه ، و ساعة يخلى بين نفسه و بين لذتها فيما يحل و يجمل
.
ساعات مؤ من به سه بخش تقسيم مى شود: يخشى را به مناجات پروردگارش مى
گذراند، و بخشى را در پى سامان بخشيدن به زندگى اش مى گذراند، و در
بخشى ديگر، از لذت هاى حلال و دل پسند بهره مى برد.
(1392)
1399. مومن واقعى از ديدگاه على (ع )
(فى صفة المؤ من ): المؤ من بشره فى وجهه ، و
حزنه فى قلبه ، اءوسع شى ء صدرا، و اءذل شى ء نفسا. يكره الرفعة ، و
ينشاء السمعة ، طويل غمه ، بعيد همه ، كثير صمته ، مشغول وقته . شكور
صبور، مغمور بفكرته ، ضنين بخلته ، سهل الخليقة ، لين العريكة ! نفسه
اءصلب من الصد، و هو اءذل من العبد .
در وصف مؤ من مى فرمايد: مؤ من كسى است كه شادى اش در چهره و اندوهش در
دل ، سينه اش از هر چيز گشادتر و نفسش از هر چيز خوارتر است ،
بلندپروازى را ناخوش و خودنمايى (رياكارى ) را دشمن مى شمرد، اندوهش
طولانى و همتش بلند، سكوتش بسيار و وقتش به تمام مشغول (كار خدايى )
است . او بسيار شاكر و شكيبا و همواره در انديشه و تفكر است و به
درخواست خدا از ديگرى بخل مى ورزد و اظهار حاجت نمى نمايد. (با هر كسى
زود طرح دوستى نمى ريزد) اخلاقش ملايم ، برخوردش تواءم با نرمش است ،
دلش از سنگ خارا محكم تر و در پيشگاه خدا از غلامى خوارتر است .
(1393)
1400. فقرزدايى
اءلا و ان البلاء الفاقة ، و اءشد من الفاقة مرض
البدن ، و اءشد من مرض البدن مرض القلب .
آگاه باشيد احتياج و بينوايى بلا است و شديدتر از بينوايى ، بيمارى است
و شديدتر از بيمارى بدن ، بيمارى قلب است .
(1394)
1401. بالاترين زهد
لا زهد كالزهد فى الحرام .
هيچ زهدى بهتر از دورى از حرام نيست .
(1395)
1402. رياضت
و ايم الله يمينا اءستثنى فيها بمشيئة الله
لاروضن نفسى رياضة تهتش معها الى القرص اذا قدرت عليه مطعوما، و تقنع
بالملح ماءدوما، و لادعن مقلتى كعين ماء نضب معينها، مستفرعه دموتها.
اءتمتلى ء السائمة من رعيها فتبرك ؟ و تشبع الربيضة من عشبها فتربض ؟ و
ياءكل على من زاده فيهجع ! قرت اذا عينه اذا اقتدى بعد السنين
المتطاولة بالبهيمة الهاملة ، و السائمة المرعية !
به خدا قسم ياد مى كنم كه جز در مواردى كه خواست و اراده خدا تعلق گيرد
هر آينه و البته خود را با رنج و ناراحتى پرورش مى دهم ، به گونه اى كه
براى خوراك خود به گرده اى نان كه اگر به دست آيد خشنود گردم و براى
نان خورش خود به نمك قانع باشم و هر آينه به تحقيق چشم را به حال خود
مى گذارم تا مانند چشمه آبى كه جريان آن قطع گشته چندان بگريد تا از
اشك تهى گردد، آيا حيوانى مى چرد و شكم خود را از علوفه پر مى سازد آن
گاه به پهلو مى افتد؟ و يا گله اى از گوسفندان از گياهان مخصوص به خود
سير مى شوند و در محل استراحت خود مى خوابند؟ و آيا على هم (مانند آن
ها) توشه و غذاى خويش را خورد، سپس به استراحت پردازد؟ در اين صورت چشم
او روشن باد! كه پس از سال هاى طولانى از چارپاى بى چوپان رها از تكليف
و گوسفندان چرنده پيروى كرده است .
(1396)
1403. حالات زاهدين در دنيا
ان الزاهدين فى الدنيا، تبكى قلوبهم و ضحكوا. و
يشتد حزنهم و ان فرحوا .
همانا دل هاى پارسايان در اين دنيا مى گريد، اگر چه بخندند، و اندوه
آنان سخت مى شود اگر چه شادمان باشند.
1404. امنيت در ترس
(1397)
من خاف اءمن .
آن كه ترسيد در امان است .
(1398)
1405. حقيقت زهد
الزهد كله بين كلمتين من القرآن : قال الله
سبحانه (لكيلا تاءسوا على ما فاتكم ، و لا تفرحوا بما آتاكم ) و من لم
ياءس على الماضى ، و لم يفرح بالاتى ، فقد اءخذ الزهد بطرفيه .
تمام زهد در دو جمله از قرآن آمده است ، خداوند مى فرمايد:
نسبت به آن چه از دست مى دهيد تاءسف نخوريد و بر
آن چه به دست مى آوريد شادمان نباشيد و كسى كه غم گذشته نخورد و
از آينده خوشحال نشود، هر دو جانب زهد را در اختيار گرفته است . (كنايه
از اين كه حقيقت زهد ترك تمام وابستگى هاى گذشته و آينده است .)
(1399)
1406. مسابقه در خوبى ها
ان الدنيا اءدبرت ، و آدنت بوداع ، و ان الاخرة
قد اءقبلت و اءشرفت باطلاع . اءلا و ان اليوم المضمار و غدا السباق ، و
السبقة الجنة ، و الغاية النار .
همانا دنيا به تحقيق پشت كرده و اعلام خداحافظى نموده است و به راستى
آخرت را به تحقيق با نشان دادن خود (به وسيله علامت هايى كه از آن ديده
مى شود) به سوى ما نظر افكنده است . آگاه باشيد كه امروز به راستى زمان
آمادگى براى مسابقه و فردا روز مسابقه است و نقطه پايانى كه برنده آن
مسابقه بايد به آن برسد (يعنى جايزه او) بهشت و انتهاى كار كسى كه عقب
بماند آتش است .
(1400)
1407. دل هاى مشتاق
و قلوبهم قرحة .
دل هاى (مشتاقان خدا) زخم دار است .
(1401)
1408. نظر اولياء به باطن دنيا
ان اءولياءالله هم الذين نظرو الى باطن الدنيا
اذا نظر الناس الى ظاهرها، و اشتغلوا بآجلها اذا اشتغل الناس بعاجلها
.
همانا دوستان خدا آنانى هستند كه باطن دنيا را مى بينند، هنگامى كه
مردم فقط به ظاهر آن مى نگرند و به آينده مى پردازند، آن گاه كه مردم
به امور زودگذر دنيا مشغول اند.
(1402)
1409. گروگان هاى گورها
مخاطبا للدنيا : اليك عنى يا دنيا!... اءين
الامم الذين فتنتهم بزخارفك ! فهاهم رهائن القبور، و مضامين اللحود!
والله لو كنت شخصا مرئيا، و قالبا حسيا، لاقمت عليك حدود الله فى عباد
غررتهم بالامانى .
اى دنيا! از من فاصله بگير. كجا هستند امت هايى كه با آرايش ها و زينت
هاى ظاهر فريب خود، آن ها را به فتنه انداختى ؟ آگاه باش كه ايشان
گروگان گورها هستند (تا آن روز كه كه آن ها براى حساب اعمالشان تحويل
قيامت داده شوند) و لحدها آنان را در بر گرفته است . به خدا قسم ، اى
دينا! اگر جسم بودى كه ديده مى شدى يا قالبى بودى كه حس مى گرديدى ، هر
آينه حدود خداوند را بر تو جارى مى كردم به اين جرم كه تو بندگانى را
با وعده رساندن آن ها را به آرزوهايشان فريب دادى .
(1403)
1410. اوصاف حزب الله
(قال فى اءوصاف حزب الله :) فى معشر اءسهر
عيونهم خوف معادهم ، و تجافت عن مضاجعهم جنوبهم ، و همهمت بذكر ربهم
شفاههم ، و تقشعت بطول استغفارهم ذنوبهم : (اءولئك حزب الله ، الا ان
حزب الله هم المفلحون ) .
(امام على عليه السلام در اوصاف حزب الله فرمود): آن ها از خوف معاد
چشم هايشان خواب ندارد، پهلوهايشان براى استراحت در خوابگاهشان قرار
ندارد، و هميشه اوقات لب هايشان به ياد پروردگارشان در حركت است و
گناهانشان در اثر تداوم در استغفار ريخته است .
آن ها حزب الله اند، آگاه باشيد كه حزب الله پيروزند.
(1404)
1411. حالات بندگى مشتاق خدا
فى صفة الراغبين فى الله : و بقى رجال غض
اءبصارهم ذكر المرجع ، و اءراق دموعهم خوف المحشر، فهم بين شريد ناد، و
خائف مقموع ، و ساكت مكعوم ، وداع مخلص ، و ثكلان موجع .
در صفت راغبين به خدا مى فرمايد: گروهى ديگر مى ماند كه ياد سرنوشت
نهايى ، ديدگان آنان را از محرمات فرو بسته و بيم روز رستاخيز اشك هاى
آنان را سرازير مى نمايد. برخى از آنان (از ميان جاهلان ) رميده و
مطرودند. برخى ديگر در حال ترس و كنده شدن (از ميان مردم هواپرست ) و
دسته اى از آنان خاموش و ساكت هستند، گروهى ديگر از آنان با خداى خود
دعا مخلصانه دارند و بعضى ديگر ماتم زده زجر كشيده اند.
(1405)
1412. محبوب ترين بندگان
ان من احب عبادالله اليه ، عبدا اءعانه الله على
نفسه ... قد اءبصر طريقه و سلك سبيله ، و عرف مناره ، و قطع غماره ، و
استمسك من العرى باءوثقها، و من الحبال باءمتنها .
از محبوب ترين بندگان خدا در پيشگاه ربوبى بنده اى است كه خداوند سبحان
او را در شناخت نفس خود و ساختن آن يارى فرمايد. بينايى به راهش پيدا
كرد و در مسير خود به حركت پرداخت و نشان رستگارى خود را بر براهين
روشن ساخت . و از فرو رفتن در شهوات برگسيخت و از وسايل نجات به
استوارترين آن ها و از طناب هاى نگهدارنده به محكم ترين آن ها چنگ زد.
(1406)
1413. خودپسندى
لا وحدة اءوحش من العجب .
هيچ گوشه گيرى و زهدى ، همچون گوشه گيرى و بى رغبتى نسبت به ارتكاب كار
حرام نيست .
(1407)
1414. نتيجه اتكاى به خدا
... من توكل عليه كفاه ، و من ساءله اءعطاه ، و
من اءقرضه قضاه ، و من شكره جزاه .
هر كس كه توكل به او كند كفايتش نمايد و هر كس كه از او مساءلت كند
عطايش فرمايد و هر كس كه به او قرض داد، ادايش فرمايد و هر كس كه سپاسش
را به جاى آورد، پاداشش مى دهد.
(1408)
1415. چراغ هاى هدايت
فى التزهيد فى الدنيا : و ذلك زمان لا ينجو فيه
الاكل مومن نومة ، ان شهد لم يعرف ، و ان غاب لم يفتقد اولئك مصابيح
الهدى .
و آن (آخرالزمان ) زمانى است كه نجات پيدا نمى كند در آن مگر هر مؤ منى
كه گمنام زندگى مى كند و اگر در ميان جمع حاضر باشد، شناخته نشود و اگر
غايب شود جستجويش نكند. آنان هستند چراغ هاى هدايت و علامت راهنما براى
حركت در شب (به سوى هدف هاى الهى ).
(1409)
1416. ترس پيامبر براى امت
و لقد قال لى رسول الله صلى الله عليه و آله :
انى لا اءخاف على امتى مؤ منا و لا مشركا؛ اءما المؤ من فيمنعه الله
بايمانه ، و اءما المشرك فيقمعه الله بشركه ، و لكنى اءخاف عليكم كل
منافق الجنان عالم اللسان ، يقول ما تعرفون ، و يفعل ما تنكرون
.
پيامبر خدا به من (على عليه السلام ) فرمود: من براى امت خود از مومن و
نه از مشرك هراسى ندارم ؛ زيرا خداوند مومن را به وسيله ايمان از خطاها
و انحرافات بازمى دارد و مشرك را به جهت شركش ريشه كن مى سازد. ولى من
درباره شما از كسى مى ترسم كه در دل منافق و در زبان عالم باشد، آن چه
را كه شما مى دانيد و به آن عمل مى كنيد به زبان مى آورد و آن چه را كه
شما منكريد (و نمى پذيريد) انجام مى دهد.
(1410)
1417. بى اعتنايى على (ع ) به دنيا
(الى عثمان بن حنيف ): اءلا و ان امامكم قد
اكتفى من دنياه بطمريه ، و من طعمه بقرصيه ، اءلا و انكم لا تقدرون على
ذلك ، و لكن اءعيونى بورع و اجتهاد، و عفة و سداد .
(به عثمان بن حنيف ): آگاه باش كه امام شما از دنيايش به دو جامه كهنه
و از خوردنى هايش به دو قرص نان اكتفا كرده ، بدانيد كه شما چنين
نتوانيد كرد، اما با پارسايى و كوشش و پاكدامنى و درستى مرا يارى كنيد.
(1411)
1418. احوال انسان بى اعتنا به دنيا
ان الزاهد فى الدنيا تبكى قلوبهم و ان ضحكوا، و
يشتد حزنهم و ان فرحوا، و يكثر مقتهم اءنفسهم و ان اعتبطوا بما رزقوا
.
همانا بى اعتنايان به دنيا، دل هايشان گريان است ، هر چند در ظاهر
بخندند و اندوهشان سخت است ، هر چند اظهار شادى كنند و از نفس هاى خويش
بسيار در خشم اند، هر چند از آن چه روزيشان شده شادند.
(1412)
1419. ناچيزى دنيا
و لالفيتم دنياكم هذه اءزهد عندى من عفطة عنز
!
اين دنياى شما نزد من از آب بينى يك بز هم ناچيزتر است .
(1413)
بخش هفتم : تقوا
1420. تقوا در هر زمان
اتق الله فى كل صباح و مساء.
در هر صبح و شام رعايت تقوا كن !
(1414)
1421. وصيت به تقوى
فى وصيته للحسن و الحسين عليهماالسلام لما ضربه
ابن ملجم لعنه الله : اءوصيكما و جميع ولدى و اءهلى و من بلغه كتابى ،
بتقوى الله ، و نظم اءمركم .
وصيتى است به حسن و حسين عليهماالسلام پس از آن كه
ابن ملجم لعنت الله عليه ، او را ضربت
زد: شما و همه فرزندان و دودمانم و هر كسى را كه نامه من به او برسد
توصيه مى كنم به تقواى الهى و نظم امور خويش .
(1415)
1422. تقوى داروست
ان تقوى الله دواء قلوبكم ، و بصر عمى اءفئدتكم
، و شفاء مرض اءجسادكم ، و صلاح فساد صدوركم ، و طهور دنس اءنفسكم ،
و جلاء عشا اءبصاركم .
همانا تقواى خداوند براى شما دواى درد دل ها است و چشم براى كورى دل ها
و شفاى بيمارى جسدها و اصلاح فساد سينه ها و پاكى آلودگى نفوس و
روشنايى پرده هاى چشمان .
(1416)
1423. پيش گرفتن تقوا
اءوصيكم بتقوى الله ... داووا بها الاسقام ، و
بادروا بها الحمام ، و اعتبروا بمن اءضاعها، و لا يعتبرن بكم من
اءطاعها .
شما را به تقواى خداوندى توصيه مى كنم و اينكه بيمارى هايتان را با اين
دوا درمان كنيد، و با همين صفت به پيشواز مرگ برويد و از وخامت عاقبت
كسانى كه تقوا را ضايع كردند عبرت بگيريد و مبادا كه پيروان مطيع تقوا
از شما پند و عبرت بگيرند.
(1417)
1424. تقوا بالاترين عمل
لا يقل عمل مع التقوى ، و كيف يقل ما يتقبل
؟
عملى كه همراه با تقوا باشد كم نيست ، چگونه كم خواهد بود عملى كه مورد
قبول درگاه خدا باشد؟
(1418)
1425. آنچه دل را مى ميراند
من قل ورعه مات قلبه ، و من مات قلبه دخل النار
.
هر كس ورعش كم شود قلبش مى ميرد و آنكه قلبش بميرد داخل آتش مى گردد.
(1419)
1426. تقوا پيشه كن
اتق الله بعضى التقى و ان قل ، و اجعل بينك و
بين الله سترا و ان رق .
تقوا پيشه كن گرچه كم باشد، ميان خود و خدا پرده اى قرار ده گرچه نازك
باشد.
(1420)
1427. بهترين بزرگوارى
لا كرم كالتقوى .
هيچ بزرگوارى ، مثل تقوا نيست .
(1421)
1428. تقوى بورزيد!
اتق الله الذى نفعكم بموعظته ، و وعظكم ،
برسالته ، و امتن عليكم بنعمته . فعبدوا اءنفسكم لعبادته ، و اخرجوا
اليه من حق طاعته .
تقوا بورزيد براى خدا، كه شما را با پند خود منفعت داد و با رسالت
پيامبرش شما را نصيحت نمود و با نعمتش به شما احسان فرمود، نفس خود
را براى عبادت خداوندى رام و مطيع بسازيد و حركت كنيد به سوى خداوند با
اطاعتى كه شايسته او است .
(1422)
1429. تقواى الهى در تمام موارد
اتقوا الله فى عباده و بلاده ، فانكم مسؤ ولون
حتى عن البقاع و البهائم .
تقواى الهى را درباره بندگان خدا و شهرها رعايت كنيد؛ زيرا حتى درباره
ساختمان ها و حيوانات از شما سؤ ال خواهد شد.
(1423)
1430. سفارش به تقواى الهى
اءوصيكم ، اءيها الناس ! بتقوى الله و كثرة حمده
على آلائه اليكم ، و نعمائه عليكم ، و بلائه لديكم . فكم خصكم بنعمة ،
و تدارككم برحمة !
اى مردم ! من شما را نسبت به احسان ها و نعمت هايى كه خدا به شما
ارزانى داشته و آزمايشى كه متوجه تان نموده ، به تقوا و حمد بسيار
خداوند سفارش مى كنم . چه بسيار نعمت هايى كه مخصوص شما نبوده و به
رحمت خود شما را مورد عنايت قرار داده است .
(1424)
1431. نتيجه ترس از خدا
اتقو الله عبادالله ! تقية ذى لب شغل التفكر
قلبه ، و اءنصب الخوف بدنه ، و اءسهر التهجد غرار نومه .
اى بندگان خدا! از خدا بترسيد، همچون ترسيدن خردمندى كه انديشه (مبداء
و معاد) دل او را به خود مشغول ساخته و ترس (از خدا و رستاخيز) پيكرش
را رنجور كرده و عبادت شبانه همان اندك خوابش را هم از او گرفته است .
(1425)
1432. بهترين سفارش
اءوصيكم عبادالله بتقوى الله فانها خير ما تواصى
العباد به ، و خير عواقب الامور عندالله .
اى بندگان خدا! شما را به تقواى خدا سفارش مى كنم ؛ زيرا اين بهترين
سفارشى است كه بندگان به يكديگر مى كنند و در پيشگاه خداوند بهترين
پايان امور است .
(1426)